سریه عبدالله بن جحش: تفاوت میان نسخه‌ها

جز (جایگزینی متن - 'ابومحمد' به 'ابومحمد')
برچسب: پیوندهای ابهام‌زدایی
خط ۲۶: خط ۲۶:


در این هنگام [[فرشته وحی]] فرود آمد و [[آیه]] نازل شد: {{متن قرآن|يَسْأَلُونَكَ عَنِ الشَّهْرِ الْحَرَامِ قِتَالٍ فِيهِ قُلْ قِتَالٌ فِيهِ كَبِيرٌ وَصَدٌّ عَن سَبِيلِ اللَّهِ وَكُفْرٌ بِهِ وَالْمَسْجِدِ الْحَرَامِ وَإِخْرَاجُ أَهْلِهِ مِنْهُ أَكْبَرُ عِندَ اللَّهِ وَالْفِتْنَةُ أَكْبَرُ مِنَ الْقَتْلِ وَلاَ يَزَالُونَ يُقَاتِلُونَكُمْ حَتَّىَ يَرُدُّوكُمْ عَن دِينِكُمْ إِنِ اسْتَطَاعُواْ وَمَن يَرْتَدِدْ مِنكُمْ عَن دِينِهِ فَيَمُتْ وَهُوَ كَافِرٌ فَأُولَئِكَ حَبِطَتْ أَعْمَالُهُمْ فِي الدُّنْيَا وَالآخِرَةِ وَأُولَئِكَ أَصْحَابُ النَّارِ هُمْ فِيهَا خَالِدُونَ}}<ref> از تو درباره جنگ در ماه حرام می‌پرسند، بگو: جنگ در آن (گناهی) بزرگ است و (گناه) باز داشتن (مردم) از راه خداوند و ناسپاسی به او و (باز داشتن مردم از) مسجد الحرام و بیرون راندن اهل آن از آن، در نظر خداوند بزرگ‌تر است و آشوب (شرک) از کشتار (هم) بزرگ‌تر است؛ و (این کافران) پیاپی با شما جنگ می‌کنند تا اگر بتوانند شما را از دینتان بازگردانند، و کردار کسانی از شما که از دین خود بازگردند و در کفر بمیرند، در این جهان و جهان واپسین، تباه است و آنان دمساز آتش و در آن جاودانند، سوره بقره، آیه:۲۱۷.</ref>. با [[نزول]] این [[آیات]] که تبرئه [[عبدالله بن جحش]] و یارانش را به همراه داشت، [[قریش]]، عامل [[فتنه]] معرفی شدند و [[گناه]] [[قریش]] به عنوان عامل [[فتنه]] بزرگ‌تر از [[قتل]] در [[ماه حرام]] معرفی شد و جوّ مسمومی که بر ضدّ [[مسلمانان]] به وجود آمده بود [[شکست]]. [[رسول خدا]]{{صل}} [[اسیران]] و [[غنایم]] را پذیرفت. از طرف [[قریش]]، شخصی نزد حضرت آمد تا با دادن فدیه، آن دو را [[آزاد]] کند؛ اما حضرت، آن را مشروط به آمدن [[سعد بن ابی وقاص]] و [[عتبة بن غزوان]] کرد و فرمود: "تا آن دو نیایند ما برای [[اسیران]] شما فدیه قبول نمی‌کنیم. اگر آن دو به دست شما کشته شوند ما نیز این دو را می‌کشیم"<ref>محمد بن جری طبری، تاریخ الأمم و الملوک، ج۲، ص۴۱۳؛ ابن هشام، السیرة النبوة، ج۱، ص۶۰۴؛ محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۱، ص۱۷.</ref>. پس از آمدن این دو، [[پیامبر]]{{صل}} به درخواست [[نمایندگان]] [[قریش]]، [[اسیران]] را [[آزاد]] کرد که یکی از آن دو [[اسیر]] به نام "[[حکم]] بن کیسان" [[مسلمان]] شد و در [[مدینه]] ماند و دیگری به [[مکه]] برگشت<ref>محمد بن جری طبری، تاریخ الأمم و الملوک، ج۲، ص۴۱۳؛ ابن هشام، السیرة النبوة، ج۱، ص۶۰۴-۶۰۵.</ref>. اولین غنایمی که [[مسلمانان]] به دست آوردند، اولین کسی را که کشتند و اولین اسیرانی که گرفتند در این سریه بود<ref>ابن هشام، السیرة النبویة، ج۱، ص۶۰۵.</ref>.<ref>[[رحمان فتاح زاده|فتاح زاده، رحمان]]، [[سریه عبدالله بن جحش (مقاله)|سریه عبدالله بن جحش]]، [[فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم ج۱ (کتاب)|فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم]]، ج۱، ص۴۶۴-۴۶۵.</ref>
در این هنگام [[فرشته وحی]] فرود آمد و [[آیه]] نازل شد: {{متن قرآن|يَسْأَلُونَكَ عَنِ الشَّهْرِ الْحَرَامِ قِتَالٍ فِيهِ قُلْ قِتَالٌ فِيهِ كَبِيرٌ وَصَدٌّ عَن سَبِيلِ اللَّهِ وَكُفْرٌ بِهِ وَالْمَسْجِدِ الْحَرَامِ وَإِخْرَاجُ أَهْلِهِ مِنْهُ أَكْبَرُ عِندَ اللَّهِ وَالْفِتْنَةُ أَكْبَرُ مِنَ الْقَتْلِ وَلاَ يَزَالُونَ يُقَاتِلُونَكُمْ حَتَّىَ يَرُدُّوكُمْ عَن دِينِكُمْ إِنِ اسْتَطَاعُواْ وَمَن يَرْتَدِدْ مِنكُمْ عَن دِينِهِ فَيَمُتْ وَهُوَ كَافِرٌ فَأُولَئِكَ حَبِطَتْ أَعْمَالُهُمْ فِي الدُّنْيَا وَالآخِرَةِ وَأُولَئِكَ أَصْحَابُ النَّارِ هُمْ فِيهَا خَالِدُونَ}}<ref> از تو درباره جنگ در ماه حرام می‌پرسند، بگو: جنگ در آن (گناهی) بزرگ است و (گناه) باز داشتن (مردم) از راه خداوند و ناسپاسی به او و (باز داشتن مردم از) مسجد الحرام و بیرون راندن اهل آن از آن، در نظر خداوند بزرگ‌تر است و آشوب (شرک) از کشتار (هم) بزرگ‌تر است؛ و (این کافران) پیاپی با شما جنگ می‌کنند تا اگر بتوانند شما را از دینتان بازگردانند، و کردار کسانی از شما که از دین خود بازگردند و در کفر بمیرند، در این جهان و جهان واپسین، تباه است و آنان دمساز آتش و در آن جاودانند، سوره بقره، آیه:۲۱۷.</ref>. با [[نزول]] این [[آیات]] که تبرئه [[عبدالله بن جحش]] و یارانش را به همراه داشت، [[قریش]]، عامل [[فتنه]] معرفی شدند و [[گناه]] [[قریش]] به عنوان عامل [[فتنه]] بزرگ‌تر از [[قتل]] در [[ماه حرام]] معرفی شد و جوّ مسمومی که بر ضدّ [[مسلمانان]] به وجود آمده بود [[شکست]]. [[رسول خدا]]{{صل}} [[اسیران]] و [[غنایم]] را پذیرفت. از طرف [[قریش]]، شخصی نزد حضرت آمد تا با دادن فدیه، آن دو را [[آزاد]] کند؛ اما حضرت، آن را مشروط به آمدن [[سعد بن ابی وقاص]] و [[عتبة بن غزوان]] کرد و فرمود: "تا آن دو نیایند ما برای [[اسیران]] شما فدیه قبول نمی‌کنیم. اگر آن دو به دست شما کشته شوند ما نیز این دو را می‌کشیم"<ref>محمد بن جری طبری، تاریخ الأمم و الملوک، ج۲، ص۴۱۳؛ ابن هشام، السیرة النبوة، ج۱، ص۶۰۴؛ محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۱، ص۱۷.</ref>. پس از آمدن این دو، [[پیامبر]]{{صل}} به درخواست [[نمایندگان]] [[قریش]]، [[اسیران]] را [[آزاد]] کرد که یکی از آن دو [[اسیر]] به نام "[[حکم]] بن کیسان" [[مسلمان]] شد و در [[مدینه]] ماند و دیگری به [[مکه]] برگشت<ref>محمد بن جری طبری، تاریخ الأمم و الملوک، ج۲، ص۴۱۳؛ ابن هشام، السیرة النبوة، ج۱، ص۶۰۴-۶۰۵.</ref>. اولین غنایمی که [[مسلمانان]] به دست آوردند، اولین کسی را که کشتند و اولین اسیرانی که گرفتند در این سریه بود<ref>ابن هشام، السیرة النبویة، ج۱، ص۶۰۵.</ref>.<ref>[[رحمان فتاح زاده|فتاح زاده، رحمان]]، [[سریه عبدالله بن جحش (مقاله)|سریه عبدالله بن جحش]]، [[فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم ج۱ (کتاب)|فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم]]، ج۱، ص۴۶۴-۴۶۵.</ref>
==عبدالله و مأموریت نخله==
یکی از کارهای بزرگ عبدالله، سریه‌ای است که [[پیامبر]]{{صل}} او را [[سرپرست]] آن قرار داد و به سوی نخله، معروف به بوستان ابن [[عامر]] فرستاد. [[پیامبر اکرم]]{{صل}} در ماه هفده [[هجرت]]، هشت نفر را برای کاری [[مأمور]] کرد و عبدالله را بر ایشان [[رئیس]] قرار داد. [[عبدالله بن جحش]] گوید: "پیامبر در هنگام [[نماز]] عشاء مرا خواست و به من فرمود: "صبح به همراه [[اسلحه]] خود نزد من بیا تا تو را به جایی روانه کنم. " صبح در حالی که [[شمشیر]] و کمان و تیردان و سپرم را همراه داشتم، آماده شدم. پیامبر{{صل}} [[نماز صبح]] را با [[مردم]] خواند و به خانه بازگشت. [[حضرت]] متوجه من شد که قبل از رسیدن او کنار در خانه‌اش [[ایستاده]] بودم و چند تن از [[قریش]] را هم به همراه آورده بودم. پیامبر{{صل}} [[ابی بن کعب]] را فرا خواند و به او فرمود تا نامه‌ای بنویسد. آنگاه مرا فرا خواند و نامه‌ای را که روی چرم نوشته شده بود، به من داد و فرمود: " تا دو [[روز]]، [[نامه]] را باز نکن؛ پس از دو روز آن را باز کن و به هر چه نوشته‌ام، عمل کن و هیچ یک از همراهانت را به [[اطاعت]] مجبور مکن. " گفتم: یا [[رسول الله]]، به کدام [[ناحیه]] باید بروم؟ فرمود: " [[راه]] نجد را پیش بگیر و به سوی چاه‌های نجد برو"<ref>المغازی، واقدی، ج۱، ص۱۳.</ref>.
[[عبدالله]] با افراد خود به طرف [[مکه]] حرکت کرد. او پس از دو [[روز]] راهپیمایی [[نامه]] [[پیامبر]]{{صل}} را گشود و دید در آن چنین نوشته شده است: همچنان به [[راه]] خود ادامه بده و به نخله که میان مکه و طایف است، برو و آنجا در کمین [[قریش]] بمان تا از ایشان خبری کسب کنی. عبدالله هنگامی که نامه پیامبر{{صل}} را خواند، به [[یاران]] خود گفت: "پیامبر{{صل}} مرا [[مأمور]] ساخته که به نخله بروم و در آنجا سنگر بگیرم خبری از قریش به دست بیاورم و بن به من [[فرمان]] داده که همراهان خود را به این کار مجبور نکنم؛ هر یک از شما علاقه‌مند به [[شهادت]] است، با من بیاید و هر که [[دوست]] ندارد، بازگردد". همه همراهان از او [[اطاعت]] کردند و به طرف نخله به راه افتادند تا این که به محلی به نام معدن رسیدند. در این هنگام، شتر [[سعد بن ابی وقاص]] یا [[عتبة بن غزوان]] گم شد و آنها برای جستجو رفتند و از عبدالله جدا شدند. عبدالله با بقیه همراهان تا نخله رفتند و در آنجا با قافله‌ای از قریش که کشمش و پوست دباغی شده به همراه داشتند، روبرو شدند. [[عمر]] و حضر می‌ریاست کاروان و [[مال التجاره]] را به عهده داشت؛ افراد قافله که [[مسلمانان]] را دیدند، خیلی از آنها ترسیدند؛ زیرا مسلمانان در نزدیکی آنها آمده بودند و آنها راه فرار هم نداشتند. وقتی [[عکاشة بن محصن]] نزدیک ایشان رسید، چون سر خود را تراشیده بود، [[خیال]] کردند مسلمانان به قصد [[زیارت]] [[خانه خدا]] حرکت کرده‌اند، پس تا اندازه‌ای آسوده خاطر شدند. این حادثه در آخرین روز [[ماه رجب]] اتفاق افتاد. مسلمانان درباره چگونگی کار با هم [[مشورت]] کردند؛ زیرا [[عرب‌ها]] [[جنگ]] را در ماه رجب جایز نمی‌دانستند و از طرفی اگر آن روز به آنها [[حمله]] نمی‌کردند، کاروان [[شب]] هنگام از آنجا کوچ کرده، داخل [[حرم]] می‌شد و دیگر به هیچ وجه به آنان دسترسی نبود. [[گفتگو]] طولانی شد تا این که بالاخره [[مسلمانان]] [[تصمیم]] گرفتند با آنها بجنگند. پس [[واقد بن عبدالله]] تمیمی با تیر [[عمرو]] حضرمی، [[رئیس]] کاروان را کشت و بقیه افراد کاروان فرار کردند و [[عثمان]] بن [[عبدالله]] و [[حکم]] بن [[کیسان]] نیز [[اسیر]] شدند.
عبدالله با دو نفر اسیر و [[اموال]] کاروان به [[مدینه]] برگشت<ref>السیرة النبویة، ابن هشام، ج۱، ص۶۰۲-۶۰۱، المغازی، واقدی، ج۱، ص۱۷-۱۳؛ تاریخ الطبری، طبری، ج۲، ص۴۱۰-۴۱۲؛ اعلام الوری بأعلام الهدی، طبرسی، ص۷۳.</ref>. در [[راه]] عبدالله به همراهان خود گفت: "[[خمس]] این اموال را به [[پیامبر]]{{صل}} تقدیم کرده و بقیه را میان افراد تقسیم می‌کنیم". همه پذیرفتند. عبدالله خمس [[غنیمت]] را مخصوص پیامبر قرار داد با آنکه هنوز [[آیه خمس]] نازل نشده بود<ref>السیرة النبویه، ابن هشام، ج۱، ص۶۰۱-۶۰۳؛ المغازی، واقدی، ج۱، ص۱۳-۱۷؛ تاریخ الطبری، طبری، ج۲، ص۴۱۰-۴۱۲.</ref>.<ref>[[فرهاد علی‌زاده|علی‌زاده، فرهاد]]، [[عبدالله بن جحش (مقاله)|مقاله «عبدالله بن جحش»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۵ (کتاب)| دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ج۵، ص:۶۴۸-۶۴۹.</ref>


== منابع ==
== منابع ==
۲۱۷٬۴۹۱

ویرایش