شجاع بن وهب: تفاوت میان نسخه‌ها

۱۶٬۳۳۵ بایت حذف‌شده ،  ‏۶ مهٔ ۲۰۲۲
تغییرمسیر به شجاع بن وهب اسدی
جز (جایگزینی متن - 'حاکم غسانی' به 'حاکم غسانی')
(تغییرمسیر به شجاع بن وهب اسدی)
برچسب: تغییر مسیر جدید
 
خط ۱: خط ۱:
{{امامت}}
#تغییر_مسیر [[شجاع بن وهب اسدی]]
{{مدخل مرتبط
| موضوع مرتبط = سفیر
| عنوان مدخل  = شجاع بن وهب
| مداخل مرتبط = [[شجاع بن وهب در تاریخ اسلامی]]
| پرسش مرتبط  =
}}
اواخر [[سال ششم هجری]] [[رسول اکرم]]{{صل}} [[سفیر]] خود "شجاع بن وهب" را به سوی [[حاکم غسانی]] [[دمشق]] "شجاع بن وهب" فرستاد تا او را به [[اسلام]] [[دعوت]] کند. حضرت در [[نامه]] خود نوشته بود: "[[سلام]] بر کسی که از [[هدایت]] [[پیروی]] کند و [[ایمان]] آورد. من تو را دعوت می‌کنم به خدای یگانه که شریکی ندارد، ایمان آوری تا حکومتت باقی بماند". منتها او اسلام نیاورد و قصد لشکرکشی به سوی [[مدینه]] را داشت که قیصر روم مانع او شد.
 
==مقدمه==
[[رسول گرامی اسلام]]{{صل}} در اواخر [[سال ششم هجری]]<ref>خلیفة بن خیاط، تاریخ خلیفه، ص۳۵؛ محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم والملوک، ج۲، ص۶۴۴؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۱، ص۱۹۸؛ ابن هشام، السیرة النبویة، ج۲، ص۶۰۶.</ref> و بنا به برخی نقل‌ها اوایل [[سال هفتم هجری]]<ref>محمد بن یوسف صالحی، سبل الهدی و الرشاد فی سیرة خیر العباد، ج۱۱، ص۳۴۴؛ احمد بن یحیی بلاذری، انساب الاشراف، ج۱، ص۲۸۶؛ علی بن حسین مسعودی، التنبیه و الاشراف، ص۲۲۵-۲۲۶.</ref> و پس از "[[صلح]]"، [[حاکمان]] کشورها و نواحی مختلف را به [[دین اسلام]] [[دعوت]] کرد. فرستادگان حضرت، نامه‌های ایشان را رساندند و [[دعوت]] جهانی آن بزرگوار را اعلام کردند.
 
یکی از کسانی که [[پیامبر]]{{صل}} در همین زمان به او [[نامه]] نوشت. [[حاکم غسانی]] [[دمشق]]، "[[حارث بن ابی‌شمر]]" و یا طبق برخی نقل‌ها "جبلة بن ایهم" بوده است. در این [[دعوت]] "شجاع بن وهب" با عنوان سفیر [[خاتم انبیا]]{{صل}} معرفی شده است<ref>[[یدالله حاجی‌زاده|حاجی‌زاده، یدالله]]، [[سفیر پیامبر اکرم نزد حاکم غسانی (مقاله)|سفیر پیامبر اکرم نزد حاکم غسانی]]، [[فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم ج۱ (کتاب)|فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم]]، ج۱، ص۵۴۲.</ref>.
 
==[[حاکم غسانی]]==
[[امیران]] "غسانی" در منطقه "[[شام]]" [[حکومت]] می‌کردند<ref>خیر الدین زرکلی، الاعلام، ج۲، ص۱۵۵.</ref>. [[حارث بن ابی شمر]] عامل "هرقل" [[پادشاه روم]] بر [[دمشق]] و اطراف آن بود<ref>احمد احمدی میانجی، مکاتیب الرسول، ج۲، ص۴۶۰.</ref>. محل اقامت او "[[غوطه]]" بوده و [[دمشق]]، جزء استان [[غوطه]] محسوب می‌شده است<ref>خیر الدین زرکلی، الاعلام، ج۲، ص۱۵۵.</ref>. اکثر منابع معتقدند مخاطب [[نامه]] [[رسول اکرم]]{{صل}}، [[حارث بن ابی شمر]] بود<ref>محمد بن یوسف صالحی، سبل الهدی و الرشاد فی سیرة خیر العباد، ج۱۱، ص۳۵۸-۳۵۹؛ محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم والملوک، ج۲، ص۶۵۲.</ref>؛ اما در برخی از منابع، نام دیگر [[حاکم غسانی]]، "[[جبله بن ایهم خلیفه]]" به چشم می‌خورد.
 
[[خلیفه بن خیاط]] می‌نویسد: "[[پیامبر]]{{صل}} شجاع بن وهب را به سوی [[حارث بن ابی‌شمر]] و به قولی به سوی [[جبله بن ایهم]] فرستاد"<ref>خلیفة بن خیاط، تاریخ خلیفه، ص۴۹.</ref>. [[ابن‌کثیر]] به این [[اختلاف]] اشاره می‌کند و می‌نویسد: "در برخی از منابع، [[حاکم غسانی]]، [[جبله بن ایهم بن جبله بن حارث بن ابی‌شمر]] معرفی شده است و منابع قائل‌اند که [[پیامبر]]{{صل}} شجاع بن وهب را به سوی او فرستاد. وی [[ملک]] غسان بود و آنها نصارای [[عرب]] در ایام هرقل ([[قیصر]]) بودند. [[جبلة بن ایهم]]، آخرین [[حاکم غسانی]] بود که [[دعوت]] [[پیغمبر]]{{صل}} را [[اجابت]] کرد و [[مسلمان]] شد و خبر اسلامش را به [[رسول خدا]]{{صل}} داد"<ref>ابن کثیر، البدایة والنهایة، ج۸، ص۶۳.</ref>.
 
[[ابن خلدون]] به [[نقل]] از [[مسعودی]] می‌نویسد: "اولین [[حاکم غسانی]]، [[حارث بن عمر]] و [[حارث بن ثعلبه]] و... [[حارث بن ابی‌شمر]] بود. در [[عهد]] [[حارث بن ابی‌شمر]] بود که [[پیامبر]]{{صل}} [[مبعوث]] شد و نامه‌ای به دست [[شجاع بن وهب اسدی]] برای او فرستاد"<ref>عبدالرحمن بن خلدون، دیوان المبتدأ و الخبر، ج۲، ص۳۳۶-۳۳۵.</ref>. بعد از [[حارث]] پسرش نعمان و بعد [[جبله بن ایهم]] به [[قدرت]] رسیدند<ref>عبدالرحمن بن خلدون، دیوان المبتدأ و الخبر، ج۲، ص۳۳۶-۳۳۵؛ مطهر بن طاهر مقدسی، البدء و التاریخ، ص۲۳۸؛ احمد بن یحیی بلاذری، فتوح البلدان، ص۱۳۸.</ref>. بنا بر قولی دیگر [[پیامبر]]، شجاع بن وهب را هم به سوی [[حارث بن ابی شمر]] و هم به سوی [[جبلة بن ایهم]] فرستاد<ref>محمد بن یوسف صالحی، سبل الهدی و الرشاد فی سیرة خیر العباد، ج۱۱، ص۳۵۸.</ref>.<ref>[[یدالله حاجی‌زاده|حاجی‌زاده، یدالله]]، [[سفیر پیامبر اکرم نزد حاکم غسانی (مقاله)|سفیر پیامبر اکرم نزد حاکم غسانی]]، [[فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم ج۱ (کتاب)|فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم]]، ج۱، ص۵۴۲-۵۴۳.</ref>
 
==فرستاده [[پیامبر اکرم]]{{صل}}==
[[شجاع بن وهب اسدی]] فرستاده [[رسول اکرم]]{{صل}} نزد [[حاکم غسانی]] [[دمشق]]، از جمله [[یاران]] [[پیغمبر]]{{صل}} بود. او در آغاز [[اسلام]]، [[مسلمان]] شد و در [[هجرت]] دوم، به [[حبشه]] [[مهاجرت]] کرد. سپس به [[مکه]] برگشت و مدتی بعد به [[مدینه]] [[مهاجرت]] کرد. [[شجاع بن وهب اسدی]] در [[جنگ بدر]] و سایر [[جنگ‌ها]] شرکت داشت و سرانجام در "یمامه" به [[شهادت]] رسید<ref>ابن حجر عسقلانی، الاصابة فی تمیز الصحابه، ج۳، ص۲۵۶؛ احمد بن یحیی بلاذری، انساب الاشراف، ج۱۱، ص۱۹۲-۱۹۳.</ref>.<ref>[[یدالله حاجی‌زاده|حاجی‌زاده، یدالله]]، [[سفیر پیامبر اکرم نزد حاکم غسانی (مقاله)|سفیر پیامبر اکرم نزد حاکم غسانی]]، [[فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم ج۱ (کتاب)|فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم]]، ج۱، ص۵۴۳-۵۴۴.</ref>
 
==[[نامه]] [[خاتم انبیا]]{{صل}}==
در [[نامه]] [[رسول خدا]]{{صل}} به [[حارث بن ابی‌شمر]] آمده است: "[[سلام]] بر کسی که از [[هدایت]] [[پیروی]] کند و [[ایمان]] آورد. من تو را [[دعوت]] می‌کنم به خدای یگانه که شریکی ندارد، [[ایمان]] آوری تا حکومتت باقی بماند"<ref>محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم والملوک، ج۲، ص۶۵۲؛ ابن کثیر، البدایه و النهایه، ج۴، ص۲۶۸؛ محمد بن یوسف صالحی، سبل الهدی و الرشاد فی سیرة خیر العباد، ج۱۱، ص۳۵۹.</ref>. شجاع بن وهب می‌گوید: "وقتی به [[دمشق]] رسیدم، متوجه شدم [[حارث بن ابی‌شمر]]، مشغول تدارک امکانات برای استقبال از [[قیصر]] است. [[قیصر روم]] از [[حمص]] به سوی [[ایلیا]] ([[بیت المقدس]]) می‌رفت". او می‌گوید من دو یا سه روز، اجازه ورود به محل اقامت او را نداشتم. بعد از دو سه روز به دربانش گفتم: "من فرستاده [[رسول خدا]]{{صل}} به سوی [[حاکم]] شما هستم".
 
او به من گفت: "تا فلان روز نمی‌توانی به حضورش برسی". این [[حاجب]] که "مرّی" نام داشت، از من درباره [[پیامبر]]{{صل}} و [[دعوت]] آن حضرت پرسید. من به او سخنانی گفتم، [[قلب]] وی [[رقت]] پیدا کرد و [[اشک]] در چشمانش حلقه زد. سپس گفت: "من [[انجیل]] را خوانده‌ام و اوصاف این [[پیامبر]]{{صل}} را می‌دانم. من به او [[ایمان]] می‌آورم و او را [[تصدیق]] می‌کنم، هر چند از [[حارث]] [[ترس]] دارم که کشته شوم"<ref>محمد بن یوسف صالحی، سبل الهدی و الرشاد فی سیرة خیر العباد، ج۱۱، ص۳۵۹.</ref>.
 
[[ابن‌سعد]] می‌نویسد: "مری [[مسلمان]] شد"<ref>ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۳، ص۷۰.</ref>. شجاع بن وهب ادامه می‌دهد: "[[حاجب]] مرا اکرام کرد.... سرانجام [[حارث بن ابی‌شمر]] هم به من اجازه ورود داد. او تاجی بر سر داشت، من [[نامه]] [[پیامبر]]{{صل}} را به او دادم، [[نامه]] را خواند، سپس آن را پرت کرد"<ref>ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۱، ص۲۰۰.</ref>.
 
[[احمدی میانجی]] می‌نویسد: "[[حارث بن ابی‌شمر]] به [[دلیل]] تهدیدی که در [[نامه]] بود (که اگر [[اسلام]] نیاوری ملکت زایل می‌شود) آن را پرت کرد<ref>احمد احمدی میانجی، مکاتیب الرسول، ج۲، ص۴۶۱.</ref> و گفت که چه کسی می‌خواهد [[فرمانروایی]] لشکریان را از من بگیرد، من به سوی او حرکت خواهم کرد<ref>محمد بن یوسف صالحی، سبل الهدی و الرشاد فی سیرة خیر العباد، ج۱۱، ص۲۵۹؛ ابن کثیر، البدایة و النهایة، ج۴، ص۲۶۸؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۱، ص۲۰۰.</ref>، هر چند در [[یمن]] باشد. سپس به لشکریانش [[دستور]] آماده باش داد<ref>احمد احمدی میانجی، مکاتیب الرسول، ج۲، ص۴۶۱.</ref> و از من خواست به [[پیامبر]]{{صل}} خبر دهم که [[حارث بن ابی‌شمر]] با لشکریانش به سوی او خواهد رفت<ref>ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۱، ص۲۰۰؛ محمد بن یوسف صالحی، سبل الهدی و الرشاد فی سیرة خیر العباد، ج۱۱، ص۳۵۹؛ احمد احمدی میانجی، مکاتیب الرسول، ج۲، ص۴۶۲.</ref> و در واقع، مشاهداتم را برای [[رسول خدا]]{{صل}} گزارش کنم. سپس [[حارث بن ابی‌شمر]]، نامه‌ای در همین باره به [[قیصر]] نوشت و خبر آمدن فرستاده [[پیامبر]]{{صل}} و [[تصمیم]] خودش را (مبنی بر حمله به [[مسلمانان]]) به او [[ابلاغ]] کرد"<ref>محمد بن یوسف صالحی، سبل الهدی و الرشاد فی سیرة خیر العباد، ج۱۱، ص۳۵۹.</ref>.
 
[[ابن‌سید الناس]] به [[نقل]] از شجاع بن وهب می‌نویسد: "درست در زمانی که [[حارث بن ابی‌شمر]] خبر آمدن مرا به [[قیصر]] که در [[ایلیا]] ([[بیت المقدس]]) بود ـ داد، [[دحیه کلبی]]، فرستاده [[پیغمبر]]{{صل}} نزد [[قیصر]] بود. وقتی [[قیصر]]، [[نامه]] [[حارث بن ابی‌شمر]] را خواند به او نوشت لازم نیست به سوی [[پیامبر]]{{صل}} برود (لازم نیست به او حمله کند). [[نامه]] [[قیصر]] آمد و من هنوز آنجا ([[دمشق]]) بودم. [[حارث بن ابی‌شمر]] مرا خواند و گفت: چه زمانی می‌خواهی به [[مدینه]] برگردی؟ گفتم: فردا. سپس او ۱۰۰ مثقال طلا به من داد"<ref>ابن سیدالناس، عیون الاثر، ج۲، ص۳۳۹-۳۴۰؛ محمد بن یوسف صالحی، سبل الهدی والرشاد فی سیرة خیر العباده ج۱۱، ص۳۵۹؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۱، ص۲۰۰.</ref>.
 
به نظر می‌رسد، تأثیر [[نامه]] [[رسول اکرم]]{{صل}} در [[قیصر]] که به دست [[دحیه کلبی]] ارسال شده بود، باعث شد به [[حارث بن ابی‌شمر]]، [[حاکم]] دست‌نشانده خودش، [[دستور]] دهد تا از این [[تصمیم]] خود دست بردارد. به هر حال [[حارث بن ابی شمر]]، [[اسلام]] نیاورد<ref>ابن کثیر، البدایه و النهایه، ج۶ ص۳۳۷؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۱، ص۲۰۰.</ref>. وی در سال [[فتح مکه]] از [[دنیا]] رفت<ref>خیرالدین زرکلی، الاعلام، ج۲، ص۱۵۵؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۱، ص۲۰۰.</ref>.
 
[[حاجب]] [[حارث]] (مرّی) هنگام بازگشت فرستاده [[پیامبر]]{{صل}} نزد او آمد و مقداری [[لباس]] و [[نفقه]] به وی داد و گفت: "[[سلام]] مرا به او ([[رسول خدا]]{{صل}}) برسان و به او خبر بده که من از دینش [[تبعیت]] می‌کنم". شجاع بن وهب می‌گوید: " نزد [[رسول خدا]] آمدم و خبر [[حارث بن ابی‌شمر]] [[حاکم غسانی]] را به حضرت دادم". حضرت درباره وی فرمود: "باد ملکه؛ [[حکومت]] و [[فرمانروایی]] او از دست رفت". سپس [[سلام]] مرّی را به حضرت رساندم و آنچه را گفته بود گزارش دادم. حضرت فرمود: "او راست گفت"<ref>محمد بن یوسف صالحی، سبل الهدی و الرشاد فی سیرة خیر العباد، ج۱۱، ص۳۵۹؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۱، ص۲۰۰.</ref>.<ref>[[یدالله حاجی‌زاده|حاجی‌زاده، یدالله]]، [[سفیر پیامبر اکرم نزد حاکم غسانی (مقاله)|سفیر پیامبر اکرم نزد حاکم غسانی]]، [[فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم ج۱ (کتاب)|فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم]]، ج۱، ص۵۴۴-۵۴۶.</ref>
 
== منابع ==
{{منابع}}
#[[پرونده:42439.jpg|22px]] [[یدالله حاجی‌زاده|حاجی‌زاده، یدالله]]، [[سفیر پیامبر اکرم نزد حاکم غسانی (مقاله)|سفیر پیامبر اکرم نزد حاکم غسانی]]، [[فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم ج۱ (کتاب)|'''فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم ج۱''']]
{{پایان منابع}}
 
== پانویس ==
{{پانویس}}
 
[[رده:مدخل]]
[[رده:صحابه]]
[[رده:اعلام]]
۱۱۲٬۹۹۵

ویرایش