←حلول و غلوّ
(←منابع) برچسب: پیوندهای ابهامزدایی |
|||
خط ۴۷: | خط ۴۷: | ||
نزد اهل حق [[کمال معنوی]] چهار مرحله دارد: [[شریعت]]، [[طریقت]]، [[معرفت]] و حقیقت. با [[شریعت اسلام]] مرحله اول ختم شد، طریقت یعنی آنکه با [[ولایت علی]]{{ع}} به مسلک اهل حق درآیند، با [[اطاعت از اولوالامر]] آنان که به [[مقام]] مظهریت و [[مشیّت]] رسیدهاند که مصداق اتم آن [[سلطان]] [[اسحاق]] است به مقام معرفت برسند، و آن گاه در مرحله چهارم [[حق]] و حقیقت را دریابند تا کمال را در وصال و بقا را در فنا ببینند. به این ترتیب دوره طریقت و معرفت در ولایت علی{{ع}} طی شد، و [[ظهور]] سلطان اسحاق آغاز پیدایش مرحله حقیقت شد <ref>برهان الحق، ص۷ـ۱۵ و ۴۰۴ـ ۴۰۵</ref>. از همین رو شریعت را پوست و صدف، و آیین اهل حق را مغز و دُرّ صدف میخوانند<ref>حق الحقایق، ص۲۰</ref>، عصاره بطون [[حقیقی]] قرآن را در [[کلام]] سرانجام <ref>برهان الحق، ص۵۷۲</ref> و [[دستورات]] سلطان اسحاق را [[تکامل]] یافته [[شریعت محمدی]] میدانند <ref>نگاهی گذرا به تاریخ و فلسفه اهل حق، ص۱۹۲</ref>.<ref>[[عبدالرحیم سلیمانی بهبهانی|سلیمانی بهبهانی، عبدالرحیم]]، [[اهل حق (مقاله)|مقاله «اهل حق»]]، [[دانشنامه کلام اسلامی ج۱ (کتاب)|دانشنامه کلام اسلامی ج۱]] ص ۵۵۹.</ref> | نزد اهل حق [[کمال معنوی]] چهار مرحله دارد: [[شریعت]]، [[طریقت]]، [[معرفت]] و حقیقت. با [[شریعت اسلام]] مرحله اول ختم شد، طریقت یعنی آنکه با [[ولایت علی]]{{ع}} به مسلک اهل حق درآیند، با [[اطاعت از اولوالامر]] آنان که به [[مقام]] مظهریت و [[مشیّت]] رسیدهاند که مصداق اتم آن [[سلطان]] [[اسحاق]] است به مقام معرفت برسند، و آن گاه در مرحله چهارم [[حق]] و حقیقت را دریابند تا کمال را در وصال و بقا را در فنا ببینند. به این ترتیب دوره طریقت و معرفت در ولایت علی{{ع}} طی شد، و [[ظهور]] سلطان اسحاق آغاز پیدایش مرحله حقیقت شد <ref>برهان الحق، ص۷ـ۱۵ و ۴۰۴ـ ۴۰۵</ref>. از همین رو شریعت را پوست و صدف، و آیین اهل حق را مغز و دُرّ صدف میخوانند<ref>حق الحقایق، ص۲۰</ref>، عصاره بطون [[حقیقی]] قرآن را در [[کلام]] سرانجام <ref>برهان الحق، ص۵۷۲</ref> و [[دستورات]] سلطان اسحاق را [[تکامل]] یافته [[شریعت محمدی]] میدانند <ref>نگاهی گذرا به تاریخ و فلسفه اهل حق، ص۱۹۲</ref>.<ref>[[عبدالرحیم سلیمانی بهبهانی|سلیمانی بهبهانی، عبدالرحیم]]، [[اهل حق (مقاله)|مقاله «اهل حق»]]، [[دانشنامه کلام اسلامی ج۱ (کتاب)|دانشنامه کلام اسلامی ج۱]] ص ۵۵۹.</ref> | ||
== | ==حلول و غلوّ== | ||
{{اصلی|حلول}} {{اصلی|غلو}} | |||
حلول ظهور [[ذات خداوند]] در صورت [[انسان]] یکی از اساسیترین باورهای اهل حق است و به همین جهت آنها را ملحق به فرقههای غالی کردهاند. تفاوت آنها با علی اللهیها این است که آنها حلول را اختصاص به علی{{ع}} میدهند ولی اهل حق همه بزرگان خود مثل [[بهلول]]، شاه فضل، باباسرهنگ، شاه خوشین، باباناووس، سلطان اسحاق، شاه ویسقلی (قرمزی)، محمد بیگ (لرستانی) و خان [[آتش]] یا آتش بیگ و... را مصداق آن میدانند <ref>نامه سرانجام، ص۱۲۶ـ ۱۹۵، برهان الحق، ص۶۴۳ـ ۶۴۴</ref>. به گفته [[اهل حق]] علی{{ع}} [[خالق]] زیر و زَبَر و [[خداوند]] دو سرا است و اگر هم خدای ناپیدایی وجود داشته باشد [[سجده]] برای خدای موهوم بیمعناست<ref>حق الحقایق، ص۴۹ـ ۵۰</ref>. [[پیامبر]]{{صل}} بعد از این که به [[معراج]] میرود متوجه میشود که علی{{ع}} همان ذات [[پروردگار]] است و از او [[طلب]] [[عفو]] میکند که او را نشناخته است و علی{{ع}} از او میخواهد که این [[راز]] را فاش نکند<ref>همان، ص۲۰۴ـ ۲۰۵</ref>. | حلول ظهور [[ذات خداوند]] در صورت [[انسان]] یکی از اساسیترین باورهای اهل حق است و به همین جهت آنها را ملحق به فرقههای غالی کردهاند. تفاوت آنها با علی اللهیها این است که آنها حلول را اختصاص به علی{{ع}} میدهند ولی اهل حق همه بزرگان خود مثل [[بهلول]]، شاه فضل، باباسرهنگ، شاه خوشین، باباناووس، سلطان اسحاق، شاه ویسقلی (قرمزی)، محمد بیگ (لرستانی) و خان [[آتش]] یا آتش بیگ و... را مصداق آن میدانند <ref>نامه سرانجام، ص۱۲۶ـ ۱۹۵، برهان الحق، ص۶۴۳ـ ۶۴۴</ref>. به گفته [[اهل حق]] علی{{ع}} [[خالق]] زیر و زَبَر و [[خداوند]] دو سرا است و اگر هم خدای ناپیدایی وجود داشته باشد [[سجده]] برای خدای موهوم بیمعناست<ref>حق الحقایق، ص۴۹ـ ۵۰</ref>. [[پیامبر]]{{صل}} بعد از این که به [[معراج]] میرود متوجه میشود که علی{{ع}} همان ذات [[پروردگار]] است و از او [[طلب]] [[عفو]] میکند که او را نشناخته است و علی{{ع}} از او میخواهد که این [[راز]] را فاش نکند<ref>همان، ص۲۰۴ـ ۲۰۵</ref>. | ||