جز
جایگزینی متن - 'هارون الرشید' به 'هارون الرشید'
(←مقدمه) |
جز (جایگزینی متن - 'هارون الرشید' به 'هارون الرشید') |
||
خط ۴: | خط ۴: | ||
==مقدمه== | ==مقدمه== | ||
[[خاندان]] [[سهل سرخسی]]، از جمله افرادی بودند که به سبب [[درایت]] و هوش و [[علم]] سرشار در [[مملکتداری]]، مورد توجه [[عباسیان]] قرار گرفتند، به همین دلیل، دو فرزند سهل سرخسی که «فضل» و «[[حسن بن سهل|حسن]]» نام داشتند، به دربار عباسیان راه پیدا کردند. فضل بن سهل سرخسی، باهوش، تحصیلکرده و در [[علم نجوم]] تبحّر داشت. او به دستگاه [[برامکه]] راه پیدا کرد و چون [[مجوسی]] بود، به دست آنها [[مسلمان]] شد. بهدلیل هوش سرشار او مورد توجه [[هارون]] | [[خاندان]] [[سهل سرخسی]]، از جمله افرادی بودند که به سبب [[درایت]] و هوش و [[علم]] سرشار در [[مملکتداری]]، مورد توجه [[عباسیان]] قرار گرفتند، به همین دلیل، دو فرزند سهل سرخسی که «فضل» و «[[حسن بن سهل|حسن]]» نام داشتند، به دربار عباسیان راه پیدا کردند. فضل بن سهل سرخسی، باهوش، تحصیلکرده و در [[علم نجوم]] تبحّر داشت. او به دستگاه [[برامکه]] راه پیدا کرد و چون [[مجوسی]] بود، به دست آنها [[مسلمان]] شد. بهدلیل هوش سرشار او مورد توجه [[هارون الرشید]] قرار گرفت و دیری نپایید که [[وزیر]] [[مأمون]] شد و دو [[منصب]] را در آنِ واحد اشغال کرد، از این جهت به خاطر داشتن [[مقام وزارت]] و [[مقام فرماندهی کل ارتش]]، او را «[[ذوالرّیاستین]]» میگفتند. اما دیری نپایید که [[عنایات]] به فضل، سبب شد که او [[نفوذ]] بیاندازهای در دربار عباسیان پیدا نماید و از آنجایی که او فردی [[جاهطلب]] بود<ref>گروهی از مورخین، فضل بن سهل را دوستدار اهل بیت{{عم}} معرفی کرده و همین امر را مسبب حکم قتل او توسط مأمون میدانند. نسائم الاسحار من الملائم الاخبار، ص۱۸.</ref> و در [[اندیشه]] در دست گرفتن [[قدرت]] و [[دعوت]] برای خود، موجبات [[ترس]] و [[بدبینی]] مأمون را فراهم نمود. وجود فضل، عملاً [[اعراب]] را از درجه و مقام خود ساقط کرده بود؛ بنابراین، آنان نسبت به مأمون معترض شدند و با این اعتراضشان نشان دادند که با [[اعمال]] و [[افکار]] مأمون مخالفند و چشم دیدن فضل بن سهل را ندارند؛ پس مأمون برای جلب [[رضایت]] عباسیان، برنامه کشتن او را طراحی کرد<ref>به تیتر واژه ماجرای حمام سرخس مراجعه کنید.</ref>. | ||
در برخی از [[منابع تاریخی]] ذکر شده است که فضل بن سهل مأمون را [[ترغیب]] نمود تا [[امام رضا]]{{ع}} را به [[مرو]] دعوت نماید. همین طور، [[منصوب]] نمودن [[امام]]{{ع}} به [[ولایتعهدی]] نیز از برنامههای فضل بود<ref>بحار الانوار، ج۱۲، ص۱۳۰-۱۳۱.</ref>. و این در حالی است که برخی [[روایات]] این مطلب را [[تأیید]] میکند که [[حضرت رضا]]{{ع}} از فضل بن سهل بیشتر [[تنفر]] داشت تا [[مأمون]]؛ و در مواردی که میان فضل بن سهل و مأمون [[اختلاف]] پیش میآمد، [[حضرت]] طرف مأمون را میگرفت. نقل شده: «فضل بن سهل و [[هشام بن ابراهیم]] نزد حضرت رضا{{ع}} آمدند و گفتند: [[خلافت]] [[حق]] شماست، اینها همهشان غاصبند، شما موافقت کنید، ما مأمون را به [[قتل]] میرسانیم و بعد شما رسماً [[خلیفه]] باشید. حضرت به شدت این دو نفر را طرد کرد. چون این دو به [[اشتباه]] خود پی بردند، فوراً به نزد مأمون رفتند و گفتند: ما نزد [[علی بن موسی]]{{ع}} بودیم، خواستیم او را [[امتحان]] کنیم، این مسئله را به او عرضه داشتیم تا ببینیم که او نسبت به تو [[حسن نیت]] دارد یا نه! دیدیم که او حسن نیت دارد. به او گفتیم بیا با ما [[همکاری]] کن تا مأمون را بکشیم؛ او ما را طرد کرد. پیرو همین ماجرا، [[امام رضا]]{{ع}} در ملاقاتی که با مأمون داشتند، موضوع را مطرح نمودند و مأمون را هشدار دادند که [[احتیاط]] خود را از دست ندهد»<ref>به نقل از لوح فشرده کتاب: سیری در سیره ائمه اطهار{{عم}}.</ref>. | در برخی از [[منابع تاریخی]] ذکر شده است که فضل بن سهل مأمون را [[ترغیب]] نمود تا [[امام رضا]]{{ع}} را به [[مرو]] دعوت نماید. همین طور، [[منصوب]] نمودن [[امام]]{{ع}} به [[ولایتعهدی]] نیز از برنامههای فضل بود<ref>بحار الانوار، ج۱۲، ص۱۳۰-۱۳۱.</ref>. و این در حالی است که برخی [[روایات]] این مطلب را [[تأیید]] میکند که [[حضرت رضا]]{{ع}} از فضل بن سهل بیشتر [[تنفر]] داشت تا [[مأمون]]؛ و در مواردی که میان فضل بن سهل و مأمون [[اختلاف]] پیش میآمد، [[حضرت]] طرف مأمون را میگرفت. نقل شده: «فضل بن سهل و [[هشام بن ابراهیم]] نزد حضرت رضا{{ع}} آمدند و گفتند: [[خلافت]] [[حق]] شماست، اینها همهشان غاصبند، شما موافقت کنید، ما مأمون را به [[قتل]] میرسانیم و بعد شما رسماً [[خلیفه]] باشید. حضرت به شدت این دو نفر را طرد کرد. چون این دو به [[اشتباه]] خود پی بردند، فوراً به نزد مأمون رفتند و گفتند: ما نزد [[علی بن موسی]]{{ع}} بودیم، خواستیم او را [[امتحان]] کنیم، این مسئله را به او عرضه داشتیم تا ببینیم که او نسبت به تو [[حسن نیت]] دارد یا نه! دیدیم که او حسن نیت دارد. به او گفتیم بیا با ما [[همکاری]] کن تا مأمون را بکشیم؛ او ما را طرد کرد. پیرو همین ماجرا، [[امام رضا]]{{ع}} در ملاقاتی که با مأمون داشتند، موضوع را مطرح نمودند و مأمون را هشدار دادند که [[احتیاط]] خود را از دست ندهد»<ref>به نقل از لوح فشرده کتاب: سیری در سیره ائمه اطهار{{عم}}.</ref>. |