بحث:اراده: تفاوت میان نسخه‌ها

۶۳۳ بایت اضافه‌شده ،  ‏۹ ژوئن ۲۰۱۸
بدون خلاصۀ ویرایش
(صفحه‌ای تازه حاوی «اراده: صفت ترجيح‌دهنده يكى از دو طرف فعل و ترك، همراه با علم و شعور اراده، مص...» ایجاد کرد)
 
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۱: خط ۱:
اراده: صفت ترجيح‌دهنده يكى از دو طرف فعل و ترك، همراه با علم و شعور
اراده: صفت ترجیح‌دهنده یکی از دو طرف فعل و ترک، همراه با علم و شعور


اراده، مصدر باب افعال، به‌معناى خواستن و به چيزى ميل و رغبت كردن[1] و از مادّه «رَوْد» به‌معناى طلب و رفت و آمد در جستوجوى چيزى[2] است.
اراده، مصدر باب افعال، به‌معنای خواستن و به چیزی میل و رغبت کردن[۱] و از مادّه «رَوْد» به‌معنای طلب و رفت و آمد در جستوجوی چیزی[۲] است.
اراده در فلسفه و كلام به‌صورت‌هاى گوناگونى تعريف شده است; مانند حالتى كه پس از تصوّر منافع و مصالح، براى فاعل حاصل مى‌شود;[3] صفتى كه صاحبش را به يكى از دو طرف مقدور سوق مى‌دهد;[4] صفتى كه به واسطه آن، از دو طرفِ ممكن، يك طرف همراه با علم و شعور ترجيح داده مى‌شود;[5] علمى كه سبب صدور فعل مى‌شود بدون آن‌كه اين صدور، از روى كراهت و جبر باشد;[6] صفتى كه اقتضاى صاحبش را بالفعل و تأثير او را تمام مى‌كند كه در حق تعالى، عبارت از علم عنايى يعنى علم به نظام احسن است و در انسان، غير از علم به‌شمار مى‌رود;[7] داعى[8] (علم به مصلحت موجود در فعل[9]); اعتقاد منفعت; ميلى كه در پى اعتقاد منفعت حاصل مى‌شود; شوق مؤكّدى كه به دنبال ادراك امر ملائم پديد مى‌آيد، چه ادراك يقينى باشد و چه ظنّى يا تخيّلى;[10] شوق به برطرف كردن نقصى كه شخص در وجود خود مى‌بيند.[11] قصدى كه به دنبال جزمِ حاصل از ادراك تصوّرى و تصديقى پديد مى‌آيد;[12] عزم راسخى كه پس از مقدّمات فعل، يعنى تصوّر و تصديق و ميل و جزم و عزم پديد مى‌آيد.[13] برخى نيز اراده را معنايى منافى با كراهت و اضطرار دانسته‌اند.[14] در معنايى جامع مى‌توان اراده را حالت يا صفتى دانست كه پس از تصوّر منفعت يا مصلحت در فاعل حاصل، و موجب ترجيح يكى از دو طرف مى‌شود; بنابراين، برخى از تعاريف پيشين نادرست است و برخى نيز تعريف دقيق اراده نيستند; بلكه از لوازم آن شمرده مى‌شوند. اراده در انسان، از كيفيّات نفسانيّه (امور وجدانى مانند لذّت و درد)، و شناختن آن براى انسان‌ها آسان است; ولى علم به ماهيّت آن و نيز تعريف دقيق آن مشكل است.[15] در عرفان، اراده يكى از منازل سلوك دانسته شده است، و برخى آن را نخستين درجه از سلوك عارفان دانسته و گفته‌اند: در چنگ زدن به‌دست‌گيره محكم [الهى ]رغبتى است كه باعث مى‌شود باطن شخص براى اتّصال حقيقى به عالم قدس به‌سوى آن حركت كند. اين رغبت در پى تصديق جازم (خواه از راه يقين برهانى به‌دست آيد يا اعتقاد ايمانى) حاصل‌مى‌شود.[16] برخى ديگر در تبيين آن گفته‌اند: نفس را از خواسته‌هايش منع كردن و او را به اوامر حق و رضا به قضاى او متوجّه ساختن يا ترك كردن عادت، و تركِ فرورفتن در شهوات و غفلت از حق و توجّه به امور دنيايى[17] يا انگيزه‌هاى حقيقت را از روى ميل و رغبت اجابت‌كردن[18] يا دل را به طلب حق متوجّه ساختن[19] يا مبدأ محبّت يا پاره‌اى از آتش محبّت كه در دل مى‌افتد و شخص را به اجابت انگيزه‌هاى حقيقت سوق مى‌دهد.[20]
اراده در فلسفه و کلام به‌صورت‌های گوناگونی تعریف شده است؛ مانند حالتی که پس از تصوّر منافع و مصالح، برای فاعل حاصل می‌شود؛[۳] صفتی که صاحبش را به یکی از دو طرف مقدور سوق می‌دهد؛[۴] صفتی که به واسطه آن، از دو طرفِ ممکن، یک طرف همراه با علم و شعور ترجیح داده می‌شود؛[۵] علمی که سبب صدور فعل می‌شود بدون آن‌که این صدور، از روی کراهت و جبر باشد؛[۶] صفتی که اقتضای صاحبش را بالفعل و تأثیر او را تمام می‌کند که در حق تعالی، عبارت از علم عنایی یعنی علم به نظام احسن است و در انسان، غیر از علم به‌شمار می‌رود؛[۷] داعی[۸] (علم به مصلحت موجود در فعل[۹])؛ اعتقاد منفعت؛ میلی که در پی اعتقاد منفعت حاصل می‌شود؛ شوق مؤکّدی که به دنبال ادراک امر ملائم پدید می‌آید، چه ادراک یقینی باشد و چه ظنّی یا تخیّلی؛[۱۰] شوق به برطرف کردن نقصی که شخص در وجود خود می‌بیند.[۱۱] قصدی که به دنبال جزمِ حاصل از ادراک تصوّری و تصدیقی پدید می‌آید؛[۱۲] عزم راسخی که پس از مقدّمات فعل، یعنی تصوّر و تصدیق و میل و جزم و عزم پدید می‌آید.[۱۳] برخی نیز اراده را معنایی منافی با کراهت و اضطرار دانسته‌اند.[۱۴] در معنایی جامع می‌توان اراده را حالت یا صفتی دانست که پس از تصوّر منفعت یا مصلحت در فاعل حاصل، و موجب ترجیح یکی از دو طرف می‌شود؛ بنابراین، برخی از تعاریف پیشین نادرست است و برخی نیز تعریف دقیق اراده نیستند؛ بلکه از لوازم آن شمرده می‌شوند. اراده در انسان، از کیفیّات نفسانیّه (امور وجدانی مانند لذّت و درد)، و شناختن آن برای انسان‌ها آسان است؛ ولی علم به ماهیّت آن و نیز تعریف دقیق آن مشکل است.[۱۵] در عرفان، اراده یکی از منازل سلوک دانسته شده است، و برخی آن را نخستین درجه از سلوک عارفان دانسته و گفته‌اند: در چنگ زدن به‌دست‌گیره محکم [الهی ]رغبتی است که باعث می‌شود باطن شخص برای اتّصال حقیقی به عالم قدس به‌سوی آن حرکت کند. این رغبت در پی تصدیق جازم (خواه از راه یقین برهانی به‌دست آید یا اعتقاد ایمانی) حاصل‌می‌شود.[۱۶] برخی دیگر در تبیین آن گفته‌اند: نفس را از خواسته‌هایش منع کردن و او را به اوامر حق و رضا به قضای او متوجّه ساختن یا ترک کردن عادت، و ترکِ فرورفتن در شهوات و غفلت از حق و توجّه به امور دنیایی[۱۷] یا انگیزه‌های حقیقت را از روی میل و رغبت اجابت‌کردن[۱۸] یا دل را به طلب حق متوجّه ساختن[۱۹] یا مبدأ محبّت یا پاره‌ای از آتش محبّت که در دل می‌افتد و شخص را به اجابت انگیزه‌های حقیقت سوق می‌دهد.[۲۰]
اسناد اراده به موجوداتى مانند ديوار (كهف/18، 77) كه داراى شعور نيستند، مجاز است;[21] البتّه در اين خصوص بايد به اين نكته توجّه داشت كه نگاه ما به موجودات، دو گونه است: گاهى با ديد واقعى و حقيقى به اصل حقيقت وجود بدون در نظر گرفتن مراتب آن نظر مى‌كنيم. در اين صورت، تمام موجودات، حتّى جمادات به‌اندازه بهره‌اى كه از وجود دارند، داراى علم و شعور و اراده‌اند و اسناد اراده به آن‌ها حقيقى است; ولى گاهى با ديد ظاهرى به مقايسه بين مراتب وجود مى‌پردازيم. با اين ديد، موجودات به دو بخش با شعور و فاقد شعور تقسيم مى‌شوند و اسناد اراده به قسم اوّل، حقيقت، و به قسم دوم، مجاز خواهد بود; بنابراين، اراده مانند وجود، مشترك معنوى است كه حقيقت آن واحد، ولى داراى مراتب است.[22]
اسناد اراده به موجوداتی مانند دیوار (کهف/۱۸، ۷۷) که دارای شعور نیستند، مجاز است؛[۲۱] البتّه در این خصوص باید به این نکته توجّه داشت که نگاه ما به موجودات، دو گونه است: گاهی با دید واقعی و حقیقی به اصل حقیقت وجود بدون در نظر گرفتن مراتب آن نظر می‌کنیم. در این صورت، تمام موجودات، حتّی جمادات به‌اندازه بهره‌ای که از وجود دارند، دارای علم و شعور و اراده‌اند و اسناد اراده به آن‌ها حقیقی است؛ ولی گاهی با دید ظاهری به مقایسه بین مراتب وجود می‌پردازیم. با این دید، موجودات به دو بخش با شعور و فاقد شعور تقسیم می‌شوند و اسناد اراده به قسم اوّل، حقیقت، و به قسم دوم، مجاز خواهد بود؛ بنابراین، اراده مانند وجود، مشترک معنوی است که حقیقت آن واحد، ولی دارای مراتب است.[۲۲]
اراده گاهى به خداوند اسناد داده مى‌شود كه وجود آن در او به نحو ايجاب و فعليّت است (=>‌مريد) و گاهى نيز به غيرخدا اسناد داده مى‌شود. اراده در موجوداتى مانند انسان به‌گونه امكان و استعداد است.[23] اراده انسان چون در طول اراده تكوينى خدا قرار دارد، هميشه مقهور آن است. (=>‌جبر و اختيار)
اراده گاهی به خداوند اسناد داده می‌شود که وجود آن در او به نحو ایجاب و فعلیّت است (=>‌مرید) و گاهی نیز به غیرخدا اسناد داده می‌شود. اراده در موجوداتی مانند انسان به‌گونه امکان و استعداد است.[۲۳] اراده انسان چون در طول اراده تکوینی خدا قرار دارد، همیشه مقهور آن است. (=>‌جبر و اختیار)
موضوع اين مقاله، اراده غير خداوند است كه در قرآن 90 بار به‌كار رفته و ضمن آن، به موارد گوناگون اراده انسان‌ها مانند اراده خوبى‌ها، اراده بدى‌ها، اراده دنيا، اراده آخرت، اراده پاداش گرفتن، اراده برترى يافتن، اراده وجه اللّه، اراده عزّت، يا اراده امورى كه توانايى انجام آن‌ها را ندارند، اشاره، و نيز بيان شده كه اراده شيطان، گمراه كردن انسان‌ها و ايجاد دشمنى بين آن‌ها است.
موضوع این مقاله، اراده غیر خداوند است که در قرآن ۹۰ بار به‌کار رفته و ضمن آن، به موارد گوناگون اراده انسان‌ها مانند اراده خوبی‌ها، اراده بدی‌ها، اراده دنیا، اراده آخرت، اراده پاداش گرفتن، اراده برتری یافتن، اراده وجه اللّه، اراده عزّت، یا اراده اموری که توانایی انجام آن‌ها را ندارند، اشاره، و نیز بیان شده که اراده شیطان، گمراه کردن انسان‌ها و ایجاد دشمنی بین آن‌ها است.
تفاوت اراده با ديگر عناوين مشابه:
تفاوت اراده با دیگر عناوین مشابه:


اراده با عناوين مشابهى نظير اختيار، مشيّت و قصد فرق دارد و اين تفاوت چنين تبيين مى‌شود:
اراده با عناوین مشابهی نظیر اختیار، مشیّت و قصد فرق دارد و این تفاوت چنین تبیین می‌شود:
1. اراده با اختيار ترادف ندارد; زيرا اوّلاً از آن جا كه اختيار* از خير مشتق شده، به آن‌چه خير است يا خير ديده مى‌شود، تعلّق مى‌گيرد و تعلّق اراده به آن‌چه شرّ است يا شرّ ديده مى‌شود نيز ممكن است. ثانياً در حالت اجبار و اكراه* و نيز در حالت اضطرار، اختيار تحقّق نمى‌يابد; ولى اراده در اين دو حال نيز حاصل مى‌شود.[24](نور/24، 33) اين دو فرق به استعمال واژه‌هاى اراده و اختيار مربوط است.
۱. اراده با اختیار ترادف ندارد؛ زیرا اوّلاً از آن جا که اختیار* از خیر مشتق شده، به آن‌چه خیر است یا خیر دیده می‌شود، تعلّق می‌گیرد و تعلّق اراده به آن‌چه شرّ است یا شرّ دیده می‌شود نیز ممکن است. ثانیاً در حالت اجبار و اکراه* و نیز در حالت اضطرار، اختیار تحقّق نمی‌یابد؛ ولی اراده در این دو حال نیز حاصل می‌شود.[۲۴](نور/۲۴، ۳۳) این دو فرق به استعمال واژه‌های اراده و اختیار مربوط است.
2. اراده و مشيّت گاهى مترادف به نظر مى‌آيند; ولى باهم تفاوت نيز دارند; زيرا مشيّت، صرفاً خواستن چيزى است; ولى اراده، به سمت آن چيز رفتن و اقدام كردن است و روشن است كه گاهى چيزى خواسته مى‌شود; ولى اراده بر انجام آن تعلّق نمى‌گيرد; ازاين‌رو مى‌توان گفت: مشيّت، مرتبه ضعيف اراده است كه با فعل فاصله دارد و اراده، مرتبه قوى مشيّت و متّصل به فعل است.[25] در نگاه ديگر، اراده از تعيّنات مشيّت و متأخّر از آن است;[26] زيرا مشيّت، مربوط به مرتبه علم، و اراده، مربوط به مرتبه خارج است.
۲. اراده و مشیّت گاهی مترادف به نظر می‌آیند؛ ولی باهم تفاوت نیز دارند؛ زیرا مشیّت، صرفاً خواستن چیزی است؛ ولی اراده، به سمت آن چیز رفتن و اقدام کردن است و روشن است که گاهی چیزی خواسته می‌شود؛ ولی اراده بر انجام آن تعلّق نمی‌گیرد؛ ازاین‌رو می‌توان گفت: مشیّت، مرتبه ضعیف اراده است که با فعل فاصله دارد و اراده، مرتبه قوی مشیّت و متّصل به فعل است.[۲۵] در نگاه دیگر، اراده از تعیّنات مشیّت و متأخّر از آن است؛[۲۶] زیرا مشیّت، مربوط به مرتبه علم، و اراده، مربوط به مرتبه خارج است.
3. اراده با قصد نيز مغاير است; زيرا قصد فقط به فعل خود قصدكننده تعلّق مى‌گيرد; ولى اراده، هم به فعل اراده‌كننده و هم به فعل غيرش متعلّق مى‌شود.[27] افزون بر اين، در معناى قصد، نوعى ميانه‌روى نيز مورد نظر است.[28]
۳. اراده با قصد نیز مغایر است؛ زیرا قصد فقط به فعل خود قصدکننده تعلّق می‌گیرد؛ ولی اراده، هم به فعل اراده‌کننده و هم به فعل غیرش متعلّق می‌شود.[۲۷] افزون بر این، در معنای قصد، نوعی میانه‌روی نیز مورد نظر است.[۲۸]
اراده با عناوين ديگرى مانند قدرت، شهوت و ميل، تمنّى و رضا، محبّت و شوق كه ممكن است با اراده يكى دانسته شوند نيز تفاوت دارد; زيرا قدرت صاحبش را به دو طرف فعل و ترك متمكّن مى‌سازد; ولى اراده يكى از دو طرف را ترجيح مى‌دهد. گاهى اراده هست و شهوت نيست; مانند خوردن دارويى تلخ كه براى انسان مفيد است، و گاهى شهوت هست و اراده نيست; مانند اين‌كه انسان از خوردن غذاى لذيذى كه براى وى مضر است، امتناع مىورزد.[29] اراده بنا به نظر برخى محقّقان فقط به مقدورى كه زمان آن نيز گذشته نباشد، تعلّق مى‌گيرد; ولى تمنّى به امر مقدور و غير مقدور و نيز به امر گذشته و آينده تعلّق مى‌گيرد.[30] اراده مربوط به آينده و رضا مربوط به گذشته يا حال است.[31] محبّت اگر به‌معناى شهوت نباشد، مزيّتى دارد كه در اراده نيست; زيرا وقتى گفته مى‌شود: «اُحبّه»، يعنى هيچ نوع بدى را براى او نمى‌خواهم; ولى وقتى گفته مى‌شود: «اريد له الخير»، به اين معنا نيست كه هيچ‌گونه بدى را براى او نمى‌خواهم.[32] اراده، ميلى اختيارى، ولى شوق، ميلى طبيعى است; افزون بر اين‌كه گاهى شوق هست و اراده نيست و گاهى اراده هست و شوق نيست.[33]
اراده با عناوین دیگری مانند قدرت، شهوت و میل، تمنّی و رضا، محبّت و شوق که ممکن است با اراده یکی دانسته شوند نیز تفاوت دارد؛ زیرا قدرت صاحبش را به دو طرف فعل و ترک متمکّن می‌سازد؛ ولی اراده یکی از دو طرف را ترجیح می‌دهد. گاهی اراده هست و شهوت نیست؛ مانند خوردن دارویی تلخ که برای انسان مفید است، و گاهی شهوت هست و اراده نیست؛ مانند این‌که انسان از خوردن غذای لذیذی که برای وی مضر است، امتناع میورزد.[۲۹] اراده بنا به نظر برخی محقّقان فقط به مقدوری که زمان آن نیز گذشته نباشد، تعلّق می‌گیرد؛ ولی تمنّی به امر مقدور و غیر مقدور و نیز به امر گذشته و آینده تعلّق می‌گیرد.[۳۰] اراده مربوط به آینده و رضا مربوط به گذشته یا حال است.[۳۱] محبّت اگر به‌معنای شهوت نباشد، مزیّتی دارد که در اراده نیست؛ زیرا وقتی گفته می‌شود: «اُحبّه»، یعنی هیچ نوع بدی را برای او نمی‌خواهم؛ ولی وقتی گفته می‌شود: «ارید له الخیر»، به این معنا نیست که هیچ‌گونه بدی را برای او نمی‌خواهم.[۳۲] اراده، میلی اختیاری، ولی شوق، میلی طبیعی است؛ افزون بر این‌که گاهی شوق هست و اراده نیست و گاهی اراده هست و شوق نیست.[۳۳]
مبادى اراده:
مبادی اراده:


همان‌گونه كه انجام هر فعل اختيارى، به اراده مسبوق است، خود اراده نيز به مبادى و عللى مسبوق است كه باعث تحقّق اراده‌اى خاص مى‌شوند. در آياتى از قرآن به برخى از اين مبادى اشاره شده; مانند اين‌كه ايمان آوردن انسان در پى آن است كه خداوند، ايمان را محبوب وى قرار داده، در قلب او زينت دهد. (حجرات/49، 7) پيامبران به واسطه وحى الهى، كارهاى نيك را اراده كرده و انجام مى‌دهند (انبياء/21، 73). امر* الهى سبب اراده برخى امور به‌وسيله پيامبران مى‌شود. (كهف/18، 79 و 82) روى‌گردانى از ياد‌خدا باعث مى‌شود كه انسان فقط زندگى دنيا را اراده كند (نجم/53، 29). پيروى از شهوات باعث‌مى‌شود كه شخص، انحراف ديگران را نيز اراده كند (نساء/4، 27) و‌...‌.
همان‌گونه که انجام هر فعل اختیاری، به اراده مسبوق است، خود اراده نیز به مبادی و عللی مسبوق است که باعث تحقّق اراده‌ای خاص می‌شوند. در آیاتی از قرآن به برخی از این مبادی اشاره شده؛ مانند این‌که ایمان آوردن انسان در پی آن است که خداوند، ایمان را محبوب وی قرار داده، در قلب او زینت دهد. (حجرات/۴۹، ۷) پیامبران به واسطه وحی الهی، کارهای نیک را اراده کرده و انجام می‌دهند (انبیاء/۲۱، ۷۳). امر* الهی سبب اراده برخی امور به‌وسیله پیامبران می‌شود. (کهف/۱۸، ۷۹ و ۸۲) روی‌گردانی از یاد‌خدا باعث می‌شود که انسان فقط زندگی دنیا را اراده کند (نجم/۵۳، ۲۹). پیروی از شهوات باعث‌می‌شود که شخص، انحراف دیگران را نیز اراده کند (نساء/۴، ۲۷) و‌...‌.
از ديدگاه فلسفى، مبادى اراده به‌ترتيب تصوّر، تصديق و شوق است; يعنى در ابتدا چيزى تصوّر مى‌شود و بعد از تصوّر، تصديق به فايده يا ضرر پيدا مى‌شود و در اثر اين تصديق، شوق به جذب منفعت كه شهوت ناميده مى‌شود يا شوق به دفع ضرر كه غضب نام دارد، پديد مى‌آيد و با قوى‌شدن اين شوق، اراده تحقّق مى‌يابد.
از دیدگاه فلسفی، مبادی اراده به‌ترتیب تصوّر، تصدیق و شوق است؛ یعنی در ابتدا چیزی تصوّر می‌شود و بعد از تصوّر، تصدیق به فایده یا ضرر پیدا می‌شود و در اثر این تصدیق، شوق به جذب منفعت که شهوت نامیده می‌شود یا شوق به دفع ضرر که غضب نام دارد، پدید می‌آید و با قوی‌شدن این شوق، اراده تحقّق می‌یابد.
تصديقى كه از مبادى اراده است، به سه قسم تقسيم مى‌شود: اوّل تصديق يقينى كه تصديق به خيرات عالم عقل، يعنى داراليقين است. دوم‌تصديق ظنّى كه تصديق به خيرات محدود آخرتى است; خيراتى كه به‌دليل محدود بودن، ظنّى به‌شمار مى‌آيند. سوم تصديق تخيّلى كه تصديق به خيرات دنيايى است; خيراتى كه به‌دليل محدوديّت و قابل زوال بودن تخيّلى شمرده مى‌شوند. قسم اوّل منشأ پيدايش اراده‌اى مى‌شود كه مخصوص مقرّبان است. آن‌ها با اين اراده، خيرات يقينى را مى‌طلبند. قسم دوم، اراده‌اى را پديد مى‌آورد كه به اصحاب يمين اختصاص دارد. آنان با اين اراده، به سمت خيرات‌آخرتى مى‌روند. قسم سوم باعث پيدايش اراده‌اى مى‌شود كه خاص اصحاب شمال است. آنان با اين اراده، همه همّت خويش را متوجّه امور دنيايى مى‌كنند.[34]
تصدیقی که از مبادی اراده است، به سه قسم تقسیم می‌شود: اوّل تصدیق یقینی که تصدیق به خیرات عالم عقل، یعنی دارالیقین است. دوم‌تصدیق ظنّی که تصدیق به خیرات محدود آخرتی است؛ خیراتی که به‌دلیل محدود بودن، ظنّی به‌شمار می‌آیند. سوم تصدیق تخیّلی که تصدیق به خیرات دنیایی است؛ خیراتی که به‌دلیل محدودیّت و قابل زوال بودن تخیّلی شمرده می‌شوند. قسم اوّل منشأ پیدایش اراده‌ای می‌شود که مخصوص مقرّبان است. آن‌ها با این اراده، خیرات یقینی را می‌طلبند. قسم دوم، اراده‌ای را پدید می‌آورد که به اصحاب یمین اختصاص دارد. آنان با این اراده، به سمت خیرات‌آخرتی می‌روند. قسم سوم باعث پیدایش اراده‌ای می‌شود که خاص اصحاب شمال است. آنان با این اراده، همه همّت خویش را متوجّه امور دنیایی می‌کنند.[۳۴]
متعلّقات اراده:
متعلّقات اراده:


مقتضاى صفت اراده آن است كه متعلَّق داشته باشد. اراده شيطان در قرآن فقط به چيزى تعلّق گرفته است كه به ضرر معنوى انسان باشد; مانند گمراه كردن انسان‌ها: «و‌يُريدُ الشَّيطـنُ اَن يُضِلَّهُم» (نساء/4، 60)، و ايجاد دشمنى ميان آنان: «اِنَّما يُريدُ الشَّيطـنُ اَن يوقِعَ بَينَكُمُ العَدوةَ والبَغضاءَ فِى الخَمرِ والمَيسِرِ و يَصُدَّكُم عَن ذِكرِ اللّهِ و عَنِ الصَّلوةِ». (مائده/5، 91) قرآن با توجّه به اين مطلب، از انسان‌ها مى‌خواهد تا در برابر اراده شيطان مقاومت، و گناهانى مانند شراب‌خوارى و قماربازى را كه شيطان خواستار آن است، ترك كنند: «...فَهَل اَنتُم مُنتَهون». (مائده/5، 91) روشن است كه اراده شيطان چون به انسان مرتبط است، تأثير آن در‌صورت مقاومت انسان، كم، و در‌صورت پذيرش يا سستى او، فراوان مى‌شود.
مقتضای صفت اراده آن است که متعلَّق داشته باشد. اراده شیطان در قرآن فقط به چیزی تعلّق گرفته است که به ضرر معنوی انسان باشد؛ مانند گمراه کردن انسان‌ها: «و‌یُریدُ الشَّیطـنُ اَن یُضِلَّهُم» (نساء/۴، ۶۰)، و ایجاد دشمنی میان آنان: «اِنَّما یُریدُ الشَّیطـنُ اَن یوقِعَ بَینَکُمُ العَدوةَ والبَغضاءَ فِی الخَمرِ والمَیسِرِ و یَصُدَّکُم عَن ذِکرِ اللّهِ و عَنِ الصَّلوةِ». (مائده/۵، ۹۱) قرآن با توجّه به این مطلب، از انسان‌ها می‌خواهد تا در برابر اراده شیطان مقاومت، و گناهانی مانند شراب‌خواری و قماربازی را که شیطان خواستار آن است، ترک کنند: «...فَهَل اَنتُم مُنتَهون». (مائده/۵، ۹۱) روشن است که اراده شیطان چون به انسان مرتبط است، تأثیر آن در‌صورت مقاومت انسان، کم، و در‌صورت پذیرش یا سستی او، فراوان می‌شود.
اراده انسان به امور گوناگونى تعلّق مى‌گيرد. حتّى ممكن است انسان به عللى مانند نادانى، گمراهى و لجاجت و اشتياق وافر به هدايت ديگران، امورى را اراده كند كه از توان وى خارج است; چنان‌كه چيزى را اراده كند كه مخالف خواست تكوينى خدا است; مانند خروج از جهنّم: «يُريدونَ اَن يَخرُجوا مِنَ النّارِ و ما هُم بِخـرِجينَ مِنها» (مائده/5، 37)، خاموش كردن نور خدا: «يُريدونَ اَن يُطفِـوا نورَ اللّهِ بِاَفوهِهِم و يَأبَى اللّهُ اِلاّ اَن يُتِمَّ نورَهُ» (توبه/9، 32) نيز 8 صف/61، نيرنگ به پيامبر و خيانت به او: «و‌اَرادوا بِهِ كَيدًا فَجَعَلنـهُمُ الاَخسَرين» (انبياء/21، 70; انفال/8، 62 و 71) و هدايت كردن گمراهانى كه ديگر قابل هدايت نيستند: «اَتُريدونَ اَن تَهدوا مَن اَضَلَّ اللّهُ». (نساء/4،‌88)
اراده انسان به امور گوناگونی تعلّق می‌گیرد. حتّی ممکن است انسان به عللی مانند نادانی، گمراهی و لجاجت و اشتیاق وافر به هدایت دیگران، اموری را اراده کند که از توان وی خارج است؛ چنان‌که چیزی را اراده کند که مخالف خواست تکوینی خدا است؛ مانند خروج از جهنّم: «یُریدونَ اَن یَخرُجوا مِنَ النّارِ و ما هُم بِخـرِجینَ مِنها» (مائده/۵، ۳۷)، خاموش کردن نور خدا: «یُریدونَ اَن یُطفِـوا نورَ اللّهِ بِاَفوهِهِم و یَأبَی اللّهُ اِلاّ اَن یُتِمَّ نورَهُ» (توبه/۹، ۳۲) نیز ۸ صف/۶۱، نیرنگ به پیامبر و خیانت به او: «و‌اَرادوا بِهِ کَیدًا فَجَعَلنـهُمُ الاَخسَرین» (انبیاء/۲۱، ۷۰؛ انفال/۸، ۶۲ و ۷۱) و هدایت کردن گمراهانی که دیگر قابل هدایت نیستند: «اَتُریدونَ اَن تَهدوا مَن اَضَلَّ اللّهُ». (نساء/۴،‌۸۸)
متعلَّق اراده انسان سبب راجح و پسنديده بودن يا مرجوح و ناپسند بودن آن اراده است. امورى كه اراده آن‌ها پسنديده است; مانند آخرت: «و‌مِنكُم مَن يُريدُ الأخِرَةَ» (آل‌عمران/3، 152)، ثواب آن: «و‌مَن يُرِد ثَوابَ الأخِرَةِ‌...» (آل‌عمران/3، 145)، اصلاح: «اِن يُريدا اِصلـحـًا» (نساء/4، 35)، تحصّن و پاك‌دامنى: «اِن اَرَدنَ تَحَصُّنـًا» (نور/24، 33تذكّر و شكر: «لِمَن اَرادَ اَن يَذَّكَّرَ اَو اَرادَ شُكورا» (فرقان/25، 62)، وجه اللّه: «يُريدونَ وجهَهُ» (انعام/6، 52)، عزّت: «مَن كانَ يُريدُ العِزَّةَ‌...» (فاطر/35، 10)، و كامل كردن دوره شير دادن به نوزاد: «...لِمَن اَرادَ اَن يُتِمَّ الرَّضاعَةَ» (بقره/2، 233); البتّه پدر و مادر با مشورت با يك‌ديگر مى‌توانند نوزاد را از شير بگيرند; چنان‌كه مى‌توانند نوزاد را به دايه بسپارند تا او را شير دهد (بقره/2، 233). از‌ديگر آياتى كه به اراده پسنديده انسان اشاره دارد، عبارت‌اند از: توبه/9،46; قصص/28،27; ابراهيم/14، 100; قصص/28، 19; مائده/5، 113; مائده/5، 29; كهف/18، 79.
متعلَّق اراده انسان سبب راجح و پسندیده بودن یا مرجوح و ناپسند بودن آن اراده است. اموری که اراده آن‌ها پسندیده است؛ مانند آخرت: «و‌مِنکُم مَن یُریدُ الأخِرَةَ» (آل‌عمران/۳، ۱۵۲)، ثواب آن: «و‌مَن یُرِد ثَوابَ الأخِرَةِ‌...» (آل‌عمران/۳، ۱۴۵)، اصلاح: «اِن یُریدا اِصلـحـًا» (نساء/۴، ۳۵)، تحصّن و پاک‌دامنی: «اِن اَرَدنَ تَحَصُّنـًا» (نور/۲۴، ۳۳تذکّر و شکر: «لِمَن اَرادَ اَن یَذَّکَّرَ اَو اَرادَ شُکورا» (فرقان/۲۵، ۶۲)، وجه اللّه: «یُریدونَ وجهَهُ» (انعام/۶، ۵۲)، عزّت: «مَن کانَ یُریدُ العِزَّةَ‌...» (فاطر/۳۵، ۱۰)، و کامل کردن دوره شیر دادن به نوزاد: «...لِمَن اَرادَ اَن یُتِمَّ الرَّضاعَةَ» (بقره/۲، ۲۳۳)؛ البتّه پدر و مادر با مشورت با یک‌دیگر می‌توانند نوزاد را از شیر بگیرند؛ چنان‌که می‌توانند نوزاد را به دایه بسپارند تا او را شیر دهد (بقره/۲، ۲۳۳). از‌دیگر آیاتی که به اراده پسندیده انسان اشاره دارد، عبارت‌اند از: توبه/۹،۴۶؛ قصص/۲۸،۲۷؛ ابراهیم/۱۴، ۱۰۰؛ قصص/۲۸، ۱۹؛ مائده/۵، ۱۱۳؛ مائده/۵، ۲۹؛ کهف/۱۸، ۷۹.
امورى كه اراده آن‌ها ناپسند است; مانند دنيا: «مِنكُم مَن يُريدُ الدُّنيا» (آل‌عمران/3، 152)، و ثواب آن: «و‌مَن يُرِد ثَوابَ الدُّنيا‌...» (آل‌عمران/3،145); در‌حالى‌كه خداوند، خواهان آخرت است: «تُريدُونَ عَرَضَ الدُّنيا و اللّهُ يُريدُ الأخِرَةَ» (انفال/8‌، 67گمراهى مؤمنان و انحراف آنان از حق: «يُريدونَ اَن تَضِلُّوا السَّبيل» (نساء/4،44)، و «يُريدُ الَّذينَ يَتَّبِعونَ الشَّهَوتِ اَن تَميلوا» (نساء/4، 27تحريف كلام خدا: «يُريدونَ اَن يُبَدِّلوا كَلـمَ اللّهِ» (فتح/48، 15كار خلاف عفّت: «اِنَّكَ لَتَعلَمُ ما نُريد» (هود/11، 79) نيز 25 يوسف/12، ظلم و كج‌روى: «و‌مَن يُرِد فيهِ بِاِلحاد بِظُـلم‌...» (حج/22،25)، فرار از جنگ: «اِن يُريدونَ اِلاّ فِرارا» (احزاب/33، 13)، حلول غضب پروردگار: «اَم اَرَدتُم اَن يَحِلَّ عَلَيكُم غَضَبٌ مِن رَبِّكُم» (طه/20،86). از ديگر آياتى كه به اراده ناپسند انسان اشاره دارد، عبارت‌اند از: نساء/4، 91; نساء/4، 150; صافات/37، 86; نساء/4، 144; قيامت/75، 5; بقره/2، 108; اسراء/17، 103; مدثّر/74، 52. در‌آيه‌اى نيز بيان شده كه آخرت براى كسانى است كه طالب برترى‌طلبى در زمين و فساد نباشند. از اين آيه استفاده مى‌شود كه اراده برترى‌طلبى در زمين و فساد ناپسند است: «تِلكَ الدّارُ الأخِرَةُ نَجعَلُها لِلَّذينَ لايُريدونَ عُلُوًّا فِى الاَرضِ و لا فَسادًا». (قصص/28، 83) چگونگى برخورد خداوند با انسان‌ها، به نوع اراده آنان بستگى دارد. اگر كسى زندگى دنيا را اراده كند، خداوند در دنيا بخشى از خواسته‌هاى وى را به او مى‌دهد; ولى جزاى چنين شخصى در آخرت، عذاب جهنم و دورى از رحمت و مغفرت الهى است: «مَن كانَ يُريدُ العاجِلَةَ عَجَّلنا لَهُ فيها ما نَشاءُ لِمَن نُريدُ ثُمَّ جَعَلنا لَهُ جَهَنَّمَ يَصلـها مَذمومـًا مَدحورا» (اسراء/17، 18)، و اگر كسى زندگى آخرت را اراده كند و براى رسيدن به آن، به‌گونه‌اى شايسته بكوشد و به توحيد و نبوّت و معاد اعتقاد داشته باشد، خداوند از او تشكّر مى‌كند، به اين صورت كه افزون بر پذيرش اعمال وى و اعطاى ثواب به او، وى را ستايش نيز مى‌كند: «و‌مَن اَرادَ الأخِرَةَ و سَعى لَها سَعيَها و هُوَ مُؤمِنٌ فَاُولـئِ كَ كانَ سَعيُهُم مَشكورا». (اسراء/17، 19)[35] اين مطلب در آيات ديگرى نيز بيان شده است; مانند: آل‌عمران/3، 145; شورى/42، 20; هود/11، 15‌ـ‌16; بنابراين، خداوند، هم به كسانى‌كه دنيا را مى‌خواهند و هم به كسانى‌كه آخرت را اراده مى‌كنند، از عطاى خويش يارى مى‌رساند: «كُلاًّ نُمِدُّ هـؤُلاءِ و هـؤُلاءِ مِن عَطَـاءِ رَبِّكَ». (اسراء/17، 20) ناگفته نماند كه مقصود از اراده دنيا در آيات قرآن، آن است كه شخص، دنيا را به‌صورت مستقل قصد و از آخرت اعراض و آن را فراموش كند;[36] پس انسان مى‌تواند هم دنيا و هم آخرت را اراده كند، به اين صورت كه دنيا را به تبع آخرت بخواهد.[37]
اموری که اراده آن‌ها ناپسند است؛ مانند دنیا: «مِنکُم مَن یُریدُ الدُّنیا» (آل‌عمران/۳، ۱۵۲)، و ثواب آن: «و‌مَن یُرِد ثَوابَ الدُّنیا‌...» (آل‌عمران/۳،۱۴۵)؛ در‌حالی‌که خداوند، خواهان آخرت است: «تُریدُونَ عَرَضَ الدُّنیا و اللّهُ یُریدُ الأخِرَةَ» (انفال/۸‌، ۶۷گمراهی مؤمنان و انحراف آنان از حق: «یُریدونَ اَن تَضِلُّوا السَّبیل» (نساء/۴،۴۴)، و «یُریدُ الَّذینَ یَتَّبِعونَ الشَّهَوتِ اَن تَمیلوا» (نساء/۴، ۲۷تحریف کلام خدا: «یُریدونَ اَن یُبَدِّلوا کَلـمَ اللّهِ» (فتح/۴۸، ۱۵کار خلاف عفّت: «اِنَّکَ لَتَعلَمُ ما نُرید» (هود/۱۱، ۷۹) نیز ۲۵ یوسف/۱۲، ظلم و کج‌روی: «و‌مَن یُرِد فیهِ بِاِلحاد بِظُـلم‌...» (حج/۲۲،۲۵)، فرار از جنگ: «اِن یُریدونَ اِلاّ فِرارا» (احزاب/۳۳، ۱۳)، حلول غضب پروردگار: «اَم اَرَدتُم اَن یَحِلَّ عَلَیکُم غَضَبٌ مِن رَبِّکُم» (طه/۲۰،۸۶). از دیگر آیاتی که به اراده ناپسند انسان اشاره دارد، عبارت‌اند از: نساء/۴، ۹۱؛ نساء/۴، ۱۵۰؛ صافات/۳۷، ۸۶؛ نساء/۴، ۱۴۴؛ قیامت/۷۵، ۵؛ بقره/۲، ۱۰۸؛ اسراء/۱۷، ۱۰۳؛ مدثّر/۷۴، ۵۲. در‌آیه‌ای نیز بیان شده که آخرت برای کسانی است که طالب برتری‌طلبی در زمین و فساد نباشند. از این آیه استفاده می‌شود که اراده برتری‌طلبی در زمین و فساد ناپسند است: «تِلکَ الدّارُ الأخِرَةُ نَجعَلُها لِلَّذینَ لایُریدونَ عُلُوًّا فِی الاَرضِ و لا فَسادًا». (قصص/۲۸، ۸۳) چگونگی برخورد خداوند با انسان‌ها، به نوع اراده آنان بستگی دارد. اگر کسی زندگی دنیا را اراده کند، خداوند در دنیا بخشی از خواسته‌های وی را به او می‌دهد؛ ولی جزای چنین شخصی در آخرت، عذاب جهنم و دوری از رحمت و مغفرت الهی است: «مَن کانَ یُریدُ العاجِلَةَ عَجَّلنا لَهُ فیها ما نَشاءُ لِمَن نُریدُ ثُمَّ جَعَلنا لَهُ جَهَنَّمَ یَصلـها مَذمومـًا مَدحورا» (اسراء/۱۷، ۱۸)، و اگر کسی زندگی آخرت را اراده کند و برای رسیدن به آن، به‌گونه‌ای شایسته بکوشد و به توحید و نبوّت و معاد اعتقاد داشته باشد، خداوند از او تشکّر می‌کند، به این صورت که افزون بر پذیرش اعمال وی و اعطای ثواب به او، وی را ستایش نیز می‌کند: «و‌مَن اَرادَ الأخِرَةَ و سَعی لَها سَعیَها و هُوَ مُؤمِنٌ فَاُولـئِ کَ کانَ سَعیُهُم مَشکورا». (اسراء/۱۷، ۱۹)[۳۵] این مطلب در آیات دیگری نیز بیان شده است؛ مانند: آل‌عمران/۳، ۱۴۵؛ شوری/۴۲، ۲۰؛ هود/۱۱، ۱۵‌ـ‌۱۶؛ بنابراین، خداوند، هم به کسانی‌که دنیا را می‌خواهند و هم به کسانی‌که آخرت را اراده می‌کنند، از عطای خویش یاری می‌رساند: «کُلاًّ نُمِدُّ هـؤُلاءِ و هـؤُلاءِ مِن عَطَـاءِ رَبِّکَ». (اسراء/۱۷، ۲۰) ناگفته نماند که مقصود از اراده دنیا در آیات قرآن، آن است که شخص، دنیا را به‌صورت مستقل قصد و از آخرت اعراض و آن را فراموش کند؛[۳۶] پس انسان می‌تواند هم دنیا و هم آخرت را اراده کند، به این صورت که دنیا را به تبع آخرت بخواهد.[۳۷]
گاهى انسان، اراده‌اى را به ديگرى نسبت مى‌دهد كه در وى وجود ندارد; چنان‌كه كافران قوم نوح(عليه السلام)درباره حضرت به قوم خويش گفتند: او اراده كرده است بر شما برترى طلبد: «يُريدُ اَن يَتَفَضَّلَ عَلَيكُم». (مؤمنون/23، 24) نيز 110 اعراف/7 و 19 قصص/28. گاهى هم برخى وجود اراده‌اى را در خود ادّعا مى‌كنند كه در آن‌ها وجود ندارد; چنان‌كه منافقان ادّعا مى‌كنند كه اراده آنان احسان‌كردن است: «اِن اَرَدنا اِلاّ اِحسـنـًا‌...». (نساء/4، 62)
گاهی انسان، اراده‌ای را به دیگری نسبت می‌دهد که در وی وجود ندارد؛ چنان‌که کافران قوم نوح(علیه السلام)درباره حضرت به قوم خویش گفتند: او اراده کرده است بر شما برتری طلبد: «یُریدُ اَن یَتَفَضَّلَ عَلَیکُم». (مؤمنون/۲۳، ۲۴) نیز ۱۱۰ اعراف/۷ و ۱۹ قصص/۲۸. گاهی هم برخی وجود اراده‌ای را در خود ادّعا می‌کنند که در آن‌ها وجود ندارد؛ چنان‌که منافقان ادّعا می‌کنند که اراده آنان احسان‌کردن است: «اِن اَرَدنا اِلاّ اِحسـنـًا‌...». (نساء/۴، ۶۲)






[1]. القاموس‌المحيط، ج‌1، ص‌415 «رود».
[۱]. القاموس‌المحیط، ج‌۱، ص‌۴۱۵ «رود».
[2]. اقرب‌الموارد، ج2، ص455 «رود»; شمس‌العلوم، ج4، ص2681; المنجد، ص‌286 «راد».
[۲]. اقرب‌الموارد، ج۲، ص۴۵۵ «رود»؛ شمس‌العلوم، ج۴، ص۲۶۸۱؛ المنجد، ص‌۲۸۶ «راد».
[3]. گوهر مراد، ص‌250.
[۳]. گوهر مراد، ص‌۲۵۰.
[4]. شرح المنظومه، ج‌3، ص‌647‌.
[۴]. شرح المنظومه، ج‌۳، ص‌۶۴۷‌.
[5]. الميزان، ج‌1، ص‌106.
[۵]. المیزان، ج‌۱، ص‌۱۰۶.
[6]. درة‌التاج، ص‌569.
[۶]. درة‌التاج، ص‌۵۶۹.
[7]. دررالفوائد، ج‌2، ص‌78.
[۷]. دررالفوائد، ج‌۲، ص‌۷۸.
[8]. انوارالملكوت، ص‌137‌ـ‌138.
[۸]. انوارالملکوت، ص‌۱۳۷‌ـ‌۱۳۸.
[9]. مفتاح‌الباب، ص‌117.
[۹]. مفتاح‌الباب، ص‌۱۱۷.
[10]. شرح المنظومه، ج‌3، ص‌648‌.
[۱۰]. شرح المنظومه، ج‌۳، ص‌۶۴۸‌.
[11]. تهافت التهافت، ص‌42.
[۱۱]. تهافت التهافت، ص‌۴۲.
[12]. شرح المنظومه، ج‌3، ص‌647‌.
[۱۲]. شرح المنظومه، ج‌۳، ص‌۶۴۷‌.
[13]. شرح المنظومه، ج‌3، ص‌647‌.
[۱۳]. شرح المنظومه، ج‌۳، ص‌۶۴۷‌.
[14]. المصطلحات الكلاميه، ص‌15.
[۱۴]. المصطلحات الکلامیه، ص‌۱۵.
[15]. اسفار، ج‌6، ص‌335‌ـ‌336.
[۱۵]. اسفار، ج‌۶، ص‌۳۳۵‌ـ‌۳۳۶.
[16]. الاشارات و التنبيهات، ج‌3، ص‌378.
[۱۶]. الاشارات و التنبیهات، ج‌۳، ص‌۳۷۸.
[17]. الطبقات الصوفيه، ص‌475.
[۱۷]. الطبقات الصوفیه، ص‌۴۷۵.
[18]. شرح منازل السائرين، ص‌66.
[۱۸]. شرح منازل السائرین، ص‌۶۶.
[19]. مصطلحات التصوف، ص‌47.
[۱۹]. مصطلحات التصوف، ص‌۴۷.
[20]. همان، ص‌76‌ـ‌96.
[۲۰]. همان، ص‌۷۶‌ـ‌۹۶.
[21]‌. الميزان، ج‌13، ص‌59‌ـ‌60 و 346 .
[۲۱]‌. المیزان، ج‌۱۳، ص‌۵۹‌ـ‌۶۰ و ۳۴۶ .
[22]. اسفار، ج‌6، ص335‌ـ‌336; الدرر الفوائد، ج‌2، ص‌79.
[۲۲]. اسفار، ج‌۶، ص۳۳۵‌ـ‌۳۳۶؛ الدرر الفوائد، ج‌۲، ص‌۷۹.
[23]‌. اسفار، ج6‌، ص336; شرح‌المنظومه، ج3، ص648.
[۲۳]‌. اسفار، ج۶‌، ص۳۳۶؛ شرح‌المنظومه، ج۳، ص۶۴۸.
[24]. الفروق اللغويه، ص‌28.
[۲۴]. الفروق اللغویه، ص‌۲۸.
[25]. همان، ص‌35، ش 138.
[۲۵]. همان، ص‌۳۵، ش ۱۳۸.
[26]. شرح فصوص الحكم، ص‌816‌ـ‌817‌.
[۲۶]. شرح فصوص الحکم، ص‌۸۱۶‌ـ‌۸۱۷‌.
[27]. الفروق اللغويه، ص‌429.
[۲۷]. الفروق اللغویه، ص‌۴۲۹.
[28]. نثر طوبى، ج‌2، ص‌301.
[۲۸]. نثر طوبی، ج‌۲، ص‌۳۰۱.
[29]. اسفار، ج4، ص113; كشاف‌اصطلاحات الفنون، ج1، ص‌132‌ـ‌136; الفروق اللغويه، ص‌34.
[۲۹]. اسفار، ج۴، ص۱۱۳؛ کشاف‌اصطلاحات الفنون، ج۱، ص‌۱۳۲‌ـ‌۱۳۶؛ الفروق اللغویه، ص‌۳۴.
[30]. كشاف اصطلاحات‌الفنون، ج1، ص136‌ـ‌132; الفروق‌اللغويه،ص‌142.
[۳۰]. کشاف اصطلاحات‌الفنون، ج۱، ص۱۳۶‌ـ‌۱۳۲؛ الفروق‌اللغویه،ص‌۱۴۲.
[31]. الفروق اللغويه، ص‌34.
[۳۱]. الفروق اللغویه، ص‌۳۴.
[32]. همان، ص‌484.
[۳۲]. همان، ص‌۴۸۴.
[33]. اسفار، ج‌4، ص‌113.
[۳۳]. اسفار، ج‌۴، ص‌۱۱۳.
[34]. شرح المنظومه، ج‌3، ص‌648‌; شرح الاسماء، ص‌344‌ـ‌349; دررالفوائد، ج‌2، ص‌84‌.
[۳۴]. شرح المنظومه، ج‌۳، ص‌۶۴۸‌؛ شرح الاسماء، ص‌۳۴۴‌ـ‌۳۴۹؛ دررالفوائد، ج‌۲، ص‌۸۴‌.
[35]. الميزان، ج‌13، ص‌63‌ـ‌66‌.
[۳۵]. المیزان، ج‌۱۳، ص‌۶۳‌ـ‌۶۶‌.
[36]. همان، ص‌63‌.
[۳۶]. همان، ص‌۶۳‌.
[37]. مجمع‌البيان، ج‌6، ص‌628‌.
[۳۷]. مجمع‌البیان، ج‌۶، ص‌۶۲۸‌.
۱۱۵٬۱۸۳

ویرایش