(یک نسخهٔ میانیِ ایجادشده توسط همین کاربر نشان داده نشد)
خط ۱:
خط ۱:
{{مدخل مرتبط
#تغییر_مسیر [[نامههای امام حسین]]
| موضوع مرتبط = امام حسین
| عنوان مدخل =
| مداخل مرتبط =
| پرسش مرتبط =
}}
==مقدمه==
پس از [[مرگ معاویه]]، [[امام حسین]]{{ع}} برای زعما و بزرگان پنج ناحیه [[بصره]] [[نامه]] نوشت و توسط سلیمان برای آنان فرستاد: [[مالک بن مسمع بکری]]؛ [[احنف بن قیس]]، [[منذر بن جارود]]؛ [[مسعود بن عمرو]]؛ [[قیس بن هیثم]] و [[عمرو بن عبیدالله بن معمر]].
اما بعد، [[خدا]] محمد{{صل}} را از میان [[مخلوقات]] خویش برگزید و به او [[نبوت]] را [[کرامت]] داد و او را به [[پیامبری]] خود معین کرد و آنگاه که [[بندگان]] را [[اندرز]] داد و [[رسالت]] خویش را به پایان رسانیده او را سوی خویش برد. ما [[خاندان]]، [[دوستان]]، [[جانشینان]] و [[وارثان]] او بودیم و از همه [[مردم]]، برای این [[مقام]] شایستهتر بودیم؛ اما [[قوم]] ما دیگران را بر ما ارجحیت دادند و برای جلوگیری از [[تفرقه]] از [[حق]] خود گذشتیم و [[رضایت]] دادیم درصورتیکه میدانستیم حق ما نسبت به این کار از کسانی که عهدهدار آن شدند، بیشتر بود. اینک پیک خویش را با این نامه سوی شما فرستادم و شما را به [[کتاب خدا]] و [[سنت پیامبر]] او{{صل}} [[دعوت]] میکنم که [[سنت]] را از بین بردهاند و [[بدعت]] را جایگزین آن کردهاند. اگر گفتار مرا بشنوید و دستور مرا [[اطاعت]] کنید شما را به [[راه راست]] [[هدایت]] میکنم. و [[السلام]] علیکم و [[رحمة]] [[الله]]<ref>تاریخ طبری، ج۷، ص۲۹۳۰.</ref>.
همه این افراد بعد از خواندن نامه و اطلاع از محتوای نوشتار، آن را مخفی کردند غیر از منذر بن جارود؛ زیرا بحریه، دختر منذر بن جارود، [[همسر]] ابنزیاد بود و او از [[ترس]] اینکه مبادا دسیسهای در کار باشد و قاصد از [[جاسوسان]] [[عبیدالله بن زیاد]] باشد، در همان شبی که ابنمرجانه فردای آن قرار بود به سمت [[کوفه]] حرکت کند، نامه و نامهرسان را نزد عبیدالله بن زیاد برد. هنگامی که [[ابن زیاد]] از ماجرا [[آگاه]] شد، دستور داد تا گردن سلیمان قاصد [[امام]]{{ع}} را بزنند و سپس قبل از ترک بصره به [[منبر]] رفت و برای مردم [[خطبه]] خواند:
اما بعد، به [[خدا]] [[سوگند]] که ما از [[سختیها]] [[هراس]] و [[ضعف]] نداریم من کسی نیستم که از هیاهو بترسم. من از [[دشمن]] خود [[اغماض]] میکنم و تا میتوانم با [[جنگجو]] [[مسالمت]] مینمایم. هرکس هم [[مدارا]] میکند، منصف محسوب میشود<ref>{{عربی|انصف القاره من راماها}}: مَثل معروفی است؛ یعنی مهلت دادن به مبارز و حریف در دوئل که هر دو یکباره تیراندازی کنند و غافلگیر نباشند. (نگارنده)</ref>. ای [[اهل بصره]]، [[امیرالمؤمنین]]، [[یزید]]، ایالت [[کوفه]] را به من سپرد و من فردا به آنجا خواهم رفت. [[برادر]] خود [[عثمان بن زیاد]] را در [[بصره]] [[جانشین]] کردهام. مبادا شما [[مخالفت]] و [[ستیز]] کنید یا به [[شایعات]] و هیاهو بپردازید. به خدا قسم اگر بشنوم یک نفر از شما با ما مخالفت کرده او را میکشم و [[سرپرست]] یا [[فرمانده]] یا ولی او را هم میکشم. من [[خویشاوند]] را به [[جرم]] خویشاوند خواهم کشت. هرگز کسی در میان شما به مخالفت و [[کینهجویی]] و [[تمرد]] برنخیزد. من فرزند زیاد هستم و از تمام خَلقی که پا بر [[زمین]] نهادهاند بیشتر به پدرم شباهت دارم. و آنقدر که به او شبیه هستم به دایی و عمویم شباهت ندارم<ref>کامل، ج۱۱، ص۱۱۶.</ref>.
ابنزیاد پس از خواندن [[خطبه]]، از بصره خارج و به سمت کوفه رفت. او [[منذر بن جارود]]، [[مسلم بن عمرو باهلی]] و [[شریک بن اعور حارثی]] و [[خانواده]] او را هم همراه خود برد. [[شریک]] از [[شیعیان حضرت علی]]{{ع}} بود. آنها به عمد سعی میکردند تا از قافله عقب بماندند تا شاید در حرکت [[ابن زیاد]] تأخیری ایجاد شود و [[امام حسین]]{{ع}} زودتر به کوفه برسد. اما عبیدالله توقف نکرد و باشتاب به سوی کوفه حرکت کرد و تنها و بدون همراهان وارد کوفه شد<ref>کامل، ج۱۱، ص۱۱۷.</ref>.<ref>[[سید امیر حسینی|حسینی، سید امیر]]، [[بصره و نقش آن در تحولات قرن اول هجری (کتاب)|بصره و نقش آن در تحولات قرن اول هجری]]، ص ۲۲۰.</ref>
== سلیمان، حامل [[نامه]] [[امام]] {{ع}} به [[مردم بصره]] ==
طبری در تاریخ خود چنین مینویسد: امام حسین {{ع}} نامههایی به یک مضمون برای سران اخماس (سران پنج گانه) بصره، همچون [[مالک بن مسمع بکری]]، [[احنف بن قیس تمیمی]]، [[منذر بن جارود عبدی]]، [[مسعود بن عمرو ازدی]] و [[قیس بن هیثم]]، و نیز نامهای برای [[عمرو بن عبیدالله بن معمر]] و یک نامه هم برای تمامی اشراف و بزرگان شیعه در بصره فرستاد، و در آن نامه چنین مرقوم فرمود: «اما بعد، همانا [[خداوند]]، [[محمد]] {{صل}} را بر آفریدگانش برگزید و به [[تشرف]] [[نبوت]] نائل گرداند و او را برای [[رسالت]] خویش [[منصوب]] کرد، و پس از آنکه [[بندگان خدا]] را [[پند]] داد و [[ابلاغ رسالت]] کرد، [[روح مقدس]] او را قبض نمود و ما [[خاندان]] و [[اولیا]] و [[اوصیا]] و [[وارثان]] آن بزرگواریم، و سزاوارترین [[مردم]] به [[جانشینی]] آن [[حضرت]] در میان مردم میباشیم، اما مردم دیگران را بر ما مقدم داشتند. ما برای دوری از [[تفرقه]] و پراکندگی و [[عافیت]] شما، به آن [[راضی]] شدیم و به خوبی میدانیم که ما از همه مردم به حقی که مستحق ماست. یعنی [[امامت]] و [[رهبری جامعه]] - بدان سزاوارتریم. اینک [[نماینده]] و فرستادهام را با این [[نامه]] به سوی شما فرستادم و شما را به [[کتاب خدا]] و [[سنت]] پیامبرش فرا میخوانم؛ زیرا سنت [[رسول]] [[اسلام]] {{صل}} را به نابودیگراییده و [[بدعتها]] زنده شده است. اگر سخن مرا بپذیرید و [[دستور]] مرا [[اطاعت]] کنید، شما را به [[راه راست]] و [[رستگاری]] [[راهنما]] خواهم بود. والسلام علیکم ورحمة [[الله]] وبرکاته»<ref>{{متن حدیث|أَمَّا بَعْدُ: فَإِنَّ اَللَّهَ اِصْطَفَى مُحَمَّداً {{صل}} عَلَى خَلْقِهِ، وَ أَكْرَمَهُ بِنُبُوَّتِهِ، وَ اِخْتَارَهُ لِرِسَالَتِهِ، ثُمَّ قَبَضَهُ اَللَّهُ إِلَيْهِ وَ قَدْ نَصَحَ لِعِبَادِهِ وَ بَلَّغَ مَا أُرْسِلَ بِهِ {{صل}} وَ كُنَّا أَهْلَهُ وَ أَوْلِيَاءَهُ وَ أَوْصِيَاءَهُ وَ وَرَثَتَهُ وَ أَحَقَّ اَلنَّاسِ بِمَقَامِهِ فِي اَلنَّاسِ... وَ قَدْ بَعَثْتُ رَسُولِي إِلَيْكُمْ بِهَذَا اَلْكِتَابِ، وَ أَنَا أَدْعُوكُمْ إِلَى كِتَابِ اَللَّهِ وَ سُنَّةِ نَبِيِّهِ {{صل}} فَإِنَّ اَلسُّنَّةَ قَدْ أُمِيتَتْ، وَ إِنَّ اَلْبِدْعَةَ قَدْ أُحْيِيَتْ، وَ إِنْ تَسْمَعُوا قَوْلِي وَ تُطِيعُوا أَمْرِي أَهْدِكُمْ سَبِيلَ اَلرَّشَادِ، وَ اَلسَّلاَمُ عَلَيْكُمْ وَ رَحْمَةُ اَللَّهِ}}؛ تاریخ طبری، ج۵، ص۳۵۷، نفس المهموم، ص۸۹ و نیز، ر. ک: الملهوف، ص۱۱۰ و بحار الأنوار، ج۴۴، ص۳۷۷.</ref>.<ref>[[سید اصغر ناظمزاده|ناظمزاده، سید اصغر]]، [[اصحاب امام حسین - ناظمزاده (کتاب)|اصحاب امام حسین]]، ص:۴۵۸-۴۵۹.</ref>
== منابع ==
{{منابع}}
# [[پرونده: IM010553.jpg|22px]] [[سید امیر حسینی|حسینی، سید امیر]]، [[بصره و نقش آن در تحولات قرن اول هجری (کتاب)|'''بصره و نقش آن در تحولات قرن اول هجری''']]
# [[پرونده:1100374.jpg|22px]] [[سید اصغر ناظمزاده|ناظمزاده، سید اصغر]]، [[اصحاب امام حسین - ناظمزاده (کتاب)|'''اصحاب امام حسین''']]