برچسب: پیوندهای ابهامزدایی |
|
(یک نسخهٔ میانی ویرایش شده توسط یک کاربر دیگر نشان داده نشد) |
خط ۱: |
خط ۱: |
| ==[[خطبه]] [[تاریخی]] [[امام]]{{ع}} در [[شب عاشورا]]==
| |
| پس از بازگشت [[سپاه ابن سعد]]، امام [[یاران]] خود را نزدیک غروب به نزد خود فراخواند.
| |
| [[علی بن الحسین]]{{ع}} میگوید: من نیز در حالی که [[بیمار]] بودم، نزدیک امام رفتم تا سخنان او را بشنوم. شنیدم پدرم به [[اصحاب]] خود میفرمود:
| |
| {{متن حدیث|أُثْنِي عَلَى اللَّهِ أَحْسَنَ الثَّنَاءِ وَ أَحْمَدُهُ عَلَى السَّرَّاءِ وَ الضَّرَّاءِ اللَّهُمَّ إِنِّي أَحْمَدُكَ عَلَى أَنْ أَكْرَمْتَنَا بِالنُّبُوَّةِ وَ عَلَّمْتَنَا الْقُرْآنَ وَ فَقَّهْتَنَا فِي الدِّينِ وَ جَعَلْتَ لَنَا أَسْمَاعاً وَ أَبْصَاراً وَ أَفْئِدَةً لَمْ تَجْعَلْنَا مِنَ الْمُشْرِکِینَ.
| |
| أَمَّا بَعْدُ فَإِنِّي لَا أَعْلَمُ أَصْحَاباً أَوْفَى وَ لَا خَيْراً مِنْ أَصْحَابِي وَ لَا أَهْلَ بَيْتٍ أَبَرَّ وَ لَا أَوْصَلَ مِنْ أَهْلِ بَيْتِي فَجَزَاكُمُ اللَّهُ عَنِّي خَيْراً أَلَا وَ إِنِّي لَأَظُنُّ يَوْماً لَنَا مِنْ هَؤُلَاءِ أَلَا وَ إِنِّي قَدْ أَذِنْتُ لَكُمْ فَانْطَلِقُوا جَمِيعاً فِي حِلٍّ لَيْسَ عَلَيْكُمْ حَرَجٌ مِنِّي وَ لَا ذِمَامٌ هَذَا اللَّيْلُ قَدْ غَشِيَكُمُ فَاتَّخِذُوهُ جَمَلًا}}.
| |
| «خدای را [[ستایش]] میکنم بهترین ستایشها و او را [[سپاس]] میگویم در [[آسایش]] و [[سختی]]. بار خدایا! تو را سپاس میگویم که ما را به [[پیامبری]] ([[حضرت محمد]]{{صل}}) گرامی داشتی و به ما [[قرآن]] را آموختی و ما را [[فقیه]] در [[دین]] ساختی و گوشی شنوا و چشمی [[بینا]] و دلی [[آگاه]] به ما عطا فرمودی و ما را در زمره [[مشرکین]] قرار ندادی.
| |
| اما بعد، من یارانی [[برتر]] و بهتر از اصحاب خود سراغ ندارم و [[اهل بیتی]] نیکوکارتر، و به [[خویشاوندی]] پایبندتر از [[اهل]] بیتم نمیشناسم؛ [[خداوند]] به همه شما [[پاداش]] خیر [[عنایت]] فرماید!
| |
| من میدانم که فردا کار ما با این [[دشمنان]] به کجا خواهد انجامید. من به شما [[اجازه]] دادم که بروید و [[بیعت]] خود را از شما برداشتم، هیچ [[عهد]] و ذمهای از جانب من بر عهده شما نیست. سیاهی شب شما را در برگرفته است، از این [[تاریکی]] همچون یک مرکب استفاده کنید (و از محل خطر دور شوید)»<ref>تاریخ طبری، ج۴، ص۳۱۷؛ بحارالانوار، ج۴۴، ص۳۹۲- ۳۹۳.</ref>.
| |
|
| |
|
| [[ابن اعثم]] میگوید: [[امام]] در آن شب فرمود:
| |
| {{متن حدیث|إِنِّي لَا أَعْلَمُ أَصْحَاباً أَصَحَّ مِنْكُمْ وَ لَا أَعْدَلَ وَ لَا أَفْضَلَ أَهْلَ بَيْتٍ فَجَزَاكُمُ اللَّهُ عَنِّي خَيْراً فَهَذَا اللَّيْلُ قَدْ أَقْبَلَ فَقُومُوا وَ اتَّخِذُوهُ جَمَلًا وَ لْيَأْخُذْ كُلُّ رَجُلٍ مِنْكُمْ بِيَدِ صَاحِبِهِ أَوْ رَجُلٍ مِنْ إِخْوَتِي وَ تَفَرَّقُوا فِي سَوَادِ هَذَا اللَّيْلِ وَ ذَرُونِي وَ هَؤُلَاءِ الْقَوْمَ فَإِنَّهُمْ لَا یَطْلُبُونَ غَيْرِي، وَ لَوْ أَصَابُونِي وَ قَدَرُوا عَلَی قَتْلِي لَمَا طَلَبُوکُمْ}}.
| |
| «من هیچ اصحابی را از شما سالمتر و [[عادلتر]] و هیچ خاندانی را از [[خاندان]] خود [[برتر]] سراغ ندارم. [[خداوند]] به شما [[پاداش]] [[نیکو]] عطا فرماید!
| |
| اکنون این شب است که رو آورده، برخیزید و از [[تاریکی]] آن به همانند یک مرکب استفاده کنید، (و از اینجا دور شوید) و هر یک از شما دست دوستش یا دست یک تن از مردان مرا بگیرید و در این سیاهی شب پراکنده شوید و مرا با این گروه [[دشمن]] تنها بگذارید، که آنان تنها مرا میطلبند و اگر بر من دست یابند و مرا به [[قتل]] برسانند، دیگر به سراغ شما نخواهند آمد!»<ref>فتوح ابن اعثم، ج۵، ص۱۶۹- ۱۷۰.</ref>.
| |
|
| |
| [[ابوحمزه ثمالی]] از [[علی بن الحسین]]{{ع}} نقل میکند که فرمود: «من در آن شبی که فردایش پدرم به [[شهادت]] رسید نزد پدرم بودم، امام به یارانش فرمود: اکنون شب است، از تاریکی آن به عنوان مرکب استفاده کنید. این گروه، تنها قصد [[جان]] من کردهاند و چون مرا کشتند با شما کاری ندارند، شما آزادید که بروید».
| |
| ولی [[یاران امام]]{{ع}} یک صدا گفتند: «نه به [[خدا]] [[سوگند]]! هرگز چنین چیزی مباد!» (ما میمانیم و در رکابت شربت شهادت مینوشیم) امام چون [[وفاداری]] [[اصحاب]] را تا [[مرز]] شهادت ملاحظه کرد فرمود:
| |
| {{متن حدیث|إِنَّكُمْ تُقْتَلُونَ غَداً كَذَلِكَ لَا يُفْلِتُ مِنْكُمْ رَجُلٌ}}؛ «فردا همه شما همانند من به [[فیض]] شهادت نائل خواهید شد و کسی از شما باقی نخواهد ماند».
| |
| [[یاران]] با [[شادمانی]] گفتند: {{متن حدیث|أَلْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي شَرَّفَنَا بِالْقَتْلِ مَعَكَ}}؛ «خدای را [[سپاس]] که [[افتخار]] شهادت در راهش را در رکاب تو نصیب ما کرد!».
| |
| [[امام]]{{ع}} در [[حق]] همه آنان [[دعا]] کرد و آنگاه فرمودند:
| |
| {{متن حدیث|ارْفَعُوا رُءُوسَكُمْ وَ انْظُرُوا}}؛ «سرهای خود را بلند کنید و جایگاه خود را ببینید!».
| |
| [[یاران]] و [[اصحاب]] نظر کرده و جایگاه و [[مقام]] خود را در [[بهشت]] برین [[مشاهده]] کردند و امام{{ع}} جایگاه رفیع هر کدام را به آنها نشان میداد و میفرمود:
| |
| {{متن حدیث|هَذَا مَنْزِلُكَ یَا فُلَانُ، وَ هَذَا قَصْرُكَ یَا فُلَانُ، وَ هَذِهِ دَرَجَتُكَ یَا فُلَانُ}}؛ «ای فلان کس! این جایگاه از آن توست و این قصر تو و آن درجه رفیع تو».
| |
| این بود که اصحاب با سینههای گشاده و چهرههای باز (با [[شادی]] و [[افتخار]]) به استقبال نیزهها وشمشیرها میرفتند تا سریعتر به جایگاهی که در بهشت دارند، برسند<ref>بحارالانوار، ج۴۴، ص۲۹۸.</ref>.
| |
|
| |
| این [[خطبه]] [[تاریخی]] امام{{ع}} در آن شب تاریخی، بیانگر این [[واقعیت]] است که امام و [[اسوه]] [[شهیدان]] راه حق و یاران [[دلیر]] و پاکبازش با [[آگاهی]] کامل از سرنوشتی که در پیش داشتند به استقبال از آن شتافتند، استقبال از شهادتی پرشکوه که [[تاریخ اسلام]] را روشن ساخت و [[منافقان]] [[زشت]] [[سیرت]] را [[رسوا]] کرد.
| |
| شهادتی که امواج آن قرون و اعصار را در نوردید و به صورت سرمشقی فراموش نشدنی برای همه امتهای دربند درآمد.
| |
| آری، امام{{ع}} با صراحت تمام حوادث فردا را بازگو کرد، و به همه یارانش اعلام کرد که هر کس در این میدان بماند [[شهید]] خواهد شد، و راه [[نجات]] و [[رهایی]] را به موقع به همه آنها نشان دادند.
| |
| اما آن پروانگان، که به [[عشق]] سوختن گرد آن شمع جمع شده بودند، یکصدا گفتند که [[زندگی]] بعد از تو هرگز! و با [[علم]] و آگاهی به استقبال [[شهادت]] شتافتند و شَهْد آن را همچون [[آب حیات]] نوشیدند و در جوار [[قرب]] حق به زندگی جاویدان رسیدند.
| |
| این شهد شیرینتر از هر چیز نوش جانشان باد.<ref>[[ناصر مکارم شیرازی|مکارم شیرازی، ناصر]]، [[عاشورا ریشهها انگیزهها رویدادها پیامدها (کتاب)|عاشورا ریشهها انگیزهها رویدادها پیامدها]] ص ۳۸۳.</ref>.
| |
|
| |
| == منابع ==
| |
| {{منابع}}
| |
| # [[پرونده:1100843.jpg|22px]] [[ناصر مکارم شیرازی|مکارم شیرازی، ناصر]]، [[عاشورا ریشهها انگیزهها رویدادها پیامدها (کتاب)|'''عاشورا ریشهها انگیزهها رویدادها پیامدها''']]
| |
| {{پایان منابع}}
| |