روزهای پایانی زندگی حضرت فاطمه: تفاوت میان نسخه‌ها

بدون خلاصۀ ویرایش
 
خط ۲۸: خط ۲۸:
[[امام صادق]] {{ع}} فرمود: حال [مادرمان‌] فاطمه زهرا {{س}} در اثر [[حزن]] و [[اندوه]] بسیار به وخامت‌گرایید، تنها لبخند او پس از [[رحلت]] [[پدر]] بزرگوارش هنگامی بود که در بستر [[شهادت]] با [[پوشیدن لباس]] [[آخرت]]، نگاهی به [[اسماء بنت عمیس]] کرد و لبخندی زد و به تابوتی که برای حمل جنازه‌اش قبل از [[وفات]] وی ساخته شده بود، نگریست و فرمود: شما با تهیه این [[تابوت]] [[بدن]] مرا پوشاندید، [[خداوند]] لغزش‌های شما را بپوشاند<ref>اهل البیت از توفیق ابو علم، ص۱۶۵.</ref>.<ref>[[سید منذر حکیم|حکیم، سید منذر]]، [[پیشوایان هدایت ج۳ (کتاب)|پیشوایان هدایت]] ج۳ ص ۲۳۳.</ref>
[[امام صادق]] {{ع}} فرمود: حال [مادرمان‌] فاطمه زهرا {{س}} در اثر [[حزن]] و [[اندوه]] بسیار به وخامت‌گرایید، تنها لبخند او پس از [[رحلت]] [[پدر]] بزرگوارش هنگامی بود که در بستر [[شهادت]] با [[پوشیدن لباس]] [[آخرت]]، نگاهی به [[اسماء بنت عمیس]] کرد و لبخندی زد و به تابوتی که برای حمل جنازه‌اش قبل از [[وفات]] وی ساخته شده بود، نگریست و فرمود: شما با تهیه این [[تابوت]] [[بدن]] مرا پوشاندید، [[خداوند]] لغزش‌های شما را بپوشاند<ref>اهل البیت از توفیق ابو علم، ص۱۶۵.</ref>.<ref>[[سید منذر حکیم|حکیم، سید منذر]]، [[پیشوایان هدایت ج۳ (کتاب)|پیشوایان هدایت]] ج۳ ص ۲۳۳.</ref>


== [[آخرین لحظات زندگی حضرت فاطمه]] {{س}} ==
== آخرین لحظات زندگی حضرت فاطمه {{س}} ==
روزهای [[زندگی]] سه ماهه<ref>درباره چگونگی و زمان وفات فاطمه زهرا {{س}}، ر. ک: موسوعة التاریخ الاسلامی، یوسفی غروی، ج۴، ص۶۶-۱۴۹. </ref> [[فاطمه]] {{س}} پس از [[رسول خدا]] {{صل}} به سرعت، یکی پس از دیگری سپری شد و آخرین لحظات [[عمر]] کوتاه او فرا رسید. [[نقل]] شده، در این لحظات [[فاطمه]] {{س}} [[غسل]] کرد و خویش را [[پاکیزه]] ساخت و پارچه‌های [[کفن]] خود را به تن کرد و بر روی آنها، پارچه‌ای ضخیم کشید و [[حنوط]] کرد و به [[امیرمؤمنان]] {{ع}} فرمود که درون همین [[کفن]] مرا [[غسل]] بده<ref>المصنف، صنعانی، ج۳، ص۴۱۱؛ انساب الاشراف، بلاذری، ج۱، ص۱۷۸؛ المعجم الکبیر، طبرانی، ج۲۲، ص۳۹۹؛ احادیث مختارة من موضوعات الجورقانی و ابن الجوزی، ذهبی، ج۱، ص۱۰۸.</ref>. وقتی [[فاطمه]] {{س}} در بستر [[شهادت]] قرار گرفت، رو به [[امیرمؤمنان]] {{ع}} کرد و چنین لب به سخن گشود: "ای [[پسر عمو]]! آخرین لحظات زندگی‌ام فرا رسیده و بی‌تردید در همین لحظات به پدرم خواهم پیوست و تو را به چیزهایی که در قلبم هست، سفارش می‌کنم". [[امیرمؤمنان]] {{ع}} در کنار بستر او نشست و به حاضران فرمود که از آنجا خارج شوند. سپس [[فاطمه]] {{س}} گفت: "ای [[پسر عمو]]! هرگز به من [[وعده]] [[دروغ]] ندادی و [[خیانت]] نکردی و من نیز از زمانی که همسرت شدم، هرگز با تو مخالفتی نکردم". [[امیرمؤمنان]] {{ع}} گفت: "[[پناه]] بر [[خدا]]! تو خداشناس‌تر و نیکوکارتر و باتقواتر و گرامی‌تر از آن هستی که به خاطر [[مخالفت]] با من، [[سرزنش]] شوی، نبود تو برای من سخت است و چاره‌ای نیز از آن نیست و به [[خدا]] قسم، با نبود تو [[مصیبت]] [[رسول خدا]] {{صل}} برایم نو می‌شود و از [[دست]] دادنت برایم بزرگ و سنگین است؛ {{متن قرآن|إِنَّا لِلَّهِ وَإِنَّا إِلَيْهِ رَاجِعُونَ}}<ref>«ما از آن خداوندیم و به سوی او باز می‌گردیم» سوره بقره، آیه ۱۵۶.</ref>؛ از مصیبتی که چه دردناک و سخت است. به [[خدا]] قسم، مصیبتی است که ماتمی بالاتر از آن [[تصور]] شدنی نیست". سپس هر دو به [[گریه]] افتادند و مدتی گریستند. سپس [[امیرمؤمنان]] {{ع}} دوباره از [[فاطمه]] {{س}} خواست تا هر وصیتی دارد به او بگوید تا او انجام دهد. [[فاطمه]] {{س}} گفت: "[[خدا]] در [[غم]] من به تو جزای خیر دهد ای [[پسر عمو]]! ابتدا [[وصیت]] می‌کنم که پس از من با دختر امامه<ref>امامه دختر خواهر فاطمه {{س}} بوده است. البته معروف آن است که ایشان به علی {{ع}} فرمود: "با امامه ازدواج کن". و آن حضرت نیز با امامه ازدواج کرد (دعائم الاسلام، قاضی نعمان مغربی، ج۲، ص۳۶۲؛ من لا یحضره الفقیه، شیخ صدوق، ج۴، ص۱۹۸؛ تهذیب الاحکام، شیخ طوسی، ج۸، ص۲۵۷).</ref> [[ازدواج]] کن، زیرا او با فرزندانم همچون خود من [[رفتار]] می‌کند و مردان نیز باید همسری داشته باشند و [[وصیت]] می‌کنم که تابوتی برایم آماده کن و دیدم که [[فرشتگان]] صورت آن را برایم نقش کردند". [[امیرمؤمنان]] {{ع}} گفت: "آن را برایم توصیف کن" و [[فاطمه]] {{س}} آن را توصیف کرد و [[امیرمؤمنان]] {{ع}} آن را برای [[فاطمه]] آماده کرد و این [[تابوت]]، اولین تابوتی بود که در [[زمین]] به کار برده شد و بی‌سابقه بود. سپس [[فاطمه]] {{س}} به [[علی]] {{ع}} گفت: "به شما [[وصیت]] می‌کنم هیچ یک از کسانی که به من [[ظلم]] کردند و حقم را گرفتند، بر جنازه من حاضر نشوند، زیرا که آنان [[دشمنان]] من و [[دشمنان]] [[رسول خدا]] {{صل}} هستند و نیز هیچ یک از آنان و نه پیروانشان بر من [[نماز]] نخوانند و مرا شبانه هنگامی که چشم‌ها خفته‌اند، [[دفن]] کرده<ref>روضة الواعظین، فتال نیشابوری، ص۱۵۱؛ اعیان الشیعه، امین عاملی، ج۱، ص۳۲۱.</ref> و قبرم را مخفی ساز"<ref>الامالی، شیخ مفید، ص۲۸۱؛ الامالی، شیخ طوسی، ص۱۰۹.</ref>.  
روزهای [[زندگی]] سه ماهه<ref>درباره چگونگی و زمان وفات فاطمه زهرا {{س}}، ر. ک: موسوعة التاریخ الاسلامی، یوسفی غروی، ج۴، ص۶۶-۱۴۹. </ref> [[فاطمه]] {{س}} پس از [[رسول خدا]] {{صل}} به سرعت، یکی پس از دیگری سپری شد و آخرین لحظات [[عمر]] کوتاه او فرا رسید. [[نقل]] شده، در این لحظات [[فاطمه]] {{س}} [[غسل]] کرد و خویش را [[پاکیزه]] ساخت و پارچه‌های [[کفن]] خود را به تن کرد و بر روی آنها، پارچه‌ای ضخیم کشید و [[حنوط]] کرد و به [[امیرمؤمنان]] {{ع}} فرمود که درون همین [[کفن]] مرا [[غسل]] بده<ref>المصنف، صنعانی، ج۳، ص۴۱۱؛ انساب الاشراف، بلاذری، ج۱، ص۱۷۸؛ المعجم الکبیر، طبرانی، ج۲۲، ص۳۹۹؛ احادیث مختارة من موضوعات الجورقانی و ابن الجوزی، ذهبی، ج۱، ص۱۰۸.</ref>. وقتی [[فاطمه]] {{س}} در بستر [[شهادت]] قرار گرفت، رو به [[امیرمؤمنان]] {{ع}} کرد و چنین لب به سخن گشود: "ای [[پسر عمو]]! آخرین لحظات زندگی‌ام فرا رسیده و بی‌تردید در همین لحظات به پدرم خواهم پیوست و تو را به چیزهایی که در قلبم هست، سفارش می‌کنم". [[امیرمؤمنان]] {{ع}} در کنار بستر او نشست و به حاضران فرمود که از آنجا خارج شوند. سپس [[فاطمه]] {{س}} گفت: "ای [[پسر عمو]]! هرگز به من [[وعده]] [[دروغ]] ندادی و [[خیانت]] نکردی و من نیز از زمانی که همسرت شدم، هرگز با تو مخالفتی نکردم". [[امیرمؤمنان]] {{ع}} گفت: "[[پناه]] بر [[خدا]]! تو خداشناس‌تر و نیکوکارتر و باتقواتر و گرامی‌تر از آن هستی که به خاطر [[مخالفت]] با من، [[سرزنش]] شوی، نبود تو برای من سخت است و چاره‌ای نیز از آن نیست و به [[خدا]] قسم، با نبود تو [[مصیبت]] [[رسول خدا]] {{صل}} برایم نو می‌شود و از [[دست]] دادنت برایم بزرگ و سنگین است؛ {{متن قرآن|إِنَّا لِلَّهِ وَإِنَّا إِلَيْهِ رَاجِعُونَ}}<ref>«ما از آن خداوندیم و به سوی او باز می‌گردیم» سوره بقره، آیه ۱۵۶.</ref>؛ از مصیبتی که چه دردناک و سخت است. به [[خدا]] قسم، مصیبتی است که ماتمی بالاتر از آن [[تصور]] شدنی نیست". سپس هر دو به [[گریه]] افتادند و مدتی گریستند. سپس [[امیرمؤمنان]] {{ع}} دوباره از [[فاطمه]] {{س}} خواست تا هر وصیتی دارد به او بگوید تا او انجام دهد. [[فاطمه]] {{س}} گفت: "[[خدا]] در [[غم]] من به تو جزای خیر دهد ای [[پسر عمو]]! ابتدا [[وصیت]] می‌کنم که پس از من با دختر امامه<ref>امامه دختر خواهر فاطمه {{س}} بوده است. البته معروف آن است که ایشان به علی {{ع}} فرمود: "با امامه ازدواج کن". و آن حضرت نیز با امامه ازدواج کرد (دعائم الاسلام، قاضی نعمان مغربی، ج۲، ص۳۶۲؛ من لا یحضره الفقیه، شیخ صدوق، ج۴، ص۱۹۸؛ تهذیب الاحکام، شیخ طوسی، ج۸، ص۲۵۷).</ref> [[ازدواج]] کن، زیرا او با فرزندانم همچون خود من [[رفتار]] می‌کند و مردان نیز باید همسری داشته باشند و [[وصیت]] می‌کنم که تابوتی برایم آماده کن و دیدم که [[فرشتگان]] صورت آن را برایم نقش کردند". [[امیرمؤمنان]] {{ع}} گفت: "آن را برایم توصیف کن" و [[فاطمه]] {{س}} آن را توصیف کرد و [[امیرمؤمنان]] {{ع}} آن را برای [[فاطمه]] آماده کرد و این [[تابوت]]، اولین تابوتی بود که در [[زمین]] به کار برده شد و بی‌سابقه بود. سپس [[فاطمه]] {{س}} به [[علی]] {{ع}} گفت: "به شما [[وصیت]] می‌کنم هیچ یک از کسانی که به من [[ظلم]] کردند و حقم را گرفتند، بر جنازه من حاضر نشوند، زیرا که آنان [[دشمنان]] من و [[دشمنان]] [[رسول خدا]] {{صل}} هستند و نیز هیچ یک از آنان و نه پیروانشان بر من [[نماز]] نخوانند و مرا شبانه هنگامی که چشم‌ها خفته‌اند، [[دفن]] کرده<ref>روضة الواعظین، فتال نیشابوری، ص۱۵۱؛ اعیان الشیعه، امین عاملی، ج۱، ص۳۲۱.</ref> و قبرم را مخفی ساز"<ref>الامالی، شیخ مفید، ص۲۸۱؛ الامالی، شیخ طوسی، ص۱۰۹.</ref>.  


۱۱۱٬۹۱۱

ویرایش