تربیت علمی: تفاوت میان نسخهها
بدون خلاصۀ ویرایش |
(←پانویس) |
||
خط ۱۲۸: | خط ۱۲۸: | ||
{{پانویس}} | {{پانویس}} | ||
[[رده:سیره | [[رده:سیره علمی]] | ||
[[رده:تربیت]] | [[رده:تربیت]] |
نسخهٔ کنونی تا ۲۳ اکتبر ۲۰۲۴، ساعت ۱۱:۵۰
مقدمه
«تربیت» بدون آموزش و آگاهی بخشی ممکن نیست و اگر ممکن نیز باشد، نمیتوان آن را «تربیت» نامید. از مسائل مهم تربیت اسلامی، کشف اصول و روشهای آموزش در سیره پیامبر(ص) و اهل بیت(ع) است. آیا آنان اصول و روشهای ویژهای را در آموزش احکام و معارف دینی به کار بردهاند؟ اگر به کار بردهاند آن اصول و روشها کداماند؟ از آنجا که معصومان(ع)، اسوههای کاملی برای بشریت هستند، انسانها میتوانند با اقتدا به ایشان و پیروی از راه و روش آنان، دنیا و آخرت خویش را تأمین کنند. معصومان(ع) با شناختی که از خدا، انسان و هستی دارند، حقیقت را دریافتهاند و بر اساس آن عمل میکنند. گرچه آنان بیشترین همّ خویش را صرف تعالی روحی و آبادسازی آخرت میکنند، ولی از دیدگاه آنان، زندگی این جهانی نیز بخشی از حقیقت است که باید در راستای آخرت، از آن بهره جست؛ چنان که امام صادق(ع) فرمود: « لَيْسَ مِنَّا مَنْ تَرَكَ دُنْيَاهُ لآِخِرَتِهِ وَ لَا آخِرَتَهُ لِدُنْيَاهُ»[۱]؛ «از ما نیست کسی که دنیایش را برای آخرتش و آخرتش را برای دنیایش ترک کند». از این رو، کارهای دنیوی آنان نیز بر اساس شناخت آنان از خدا، انسان و هستی است و از اتقان و استواری بیشتری برخوردار است. علوم آنان بیشتر الهی و یا برگرفته از پیامبر خدا(ص) است؛ بنابراین، شیوههای آموزشی آنان و اصول و روشهایی که آنان در آموزش به کار میبرند، به گونهای است که از نظر علمی و روانی بیشترین و بهترین تأثیر را در مخاطب میگذارد؛ چون برخاسته از شناخت حقیقی از انسان و روابط انسانی است.
اصول آموزشی در سیره تربیتی پیامبر(ص) و اهل بیت(ع)
اصل در لغت به معنی ریشه، اساس، و مبدأ است و در اصطلاح، در علوم مختلف به معانی گوناگونی به کار رفته است. در این مبحث مراد از اصول آموزشی چنین است: «مجموعه قواعد کلی آموزشی که بر اساس مبانی و اهداف آموزشی، انشا میشود و راهنمای عمل آموزگار قرار گرفته و رفتار آموزشی او را شکل میدهد و او را در رسیدن به هدف، یاری میرساند»[۲]. اصول آموزشی عبارتاند از:
اصل ارتباط و جلب توجه مخاطب
اولین اصل از اصولی که معلم باید در تدریس رعایت کند، این است که باید پیش از هر چیز، با شاگردان ارتباط برقرار کرده و توجه آنها را به خود جلب کند. آموزش و تدریس همواره باید بین دو نفر یا بیشتر باشد و تحقق آن بدون وجود طرف دوم و برقراری رابطه بین آن دو، امری ناممکن است. دانشجویانی که در کلاس درس حاضر میشوند، هر یک ممکن است با مسائل و مشکلات فراوانی درگیر باشند. دستکم، ممکن است در راه مدرسه و یا حتی در داخل کلاس، مسائلی ذهن کنجکاو آنان را به خود مشغول سازد؛ بنابراین، معلم باید در آغاز درس با شیوههایی خاص، به ویژه به صورت غیرمستقیم، بین خود و آنان رابطه برقرار کرده، توجه آنان را به خود و در واقع به آنچه میگوید، جلب کند. معصومان(ع) به این امر توجه کامل داشته، با شیوههای گوناگون، ابتدا توجه مخاطبان را به خود جلب کرده و سپس به بیان محتوای آموزشی میپرداختند. معصومان(ع) با استفاده از روشهایی چون، طرح سؤال، برانگیختن سؤال در ذهن مخاطب، تأکید بر اهمیت مطلب و استفاده از کلمات خطابی، توجه مخاطب را جلب میکردند[۳].
اصل انگیزش
از دیگر اصول آموزشی در سیره معصومان(ع)، ایجاد و افزایش انگیزه و رغبت به یادگیری به عنوان یکی از مهمترین عوامل مؤثر در فراگیران است. انگیزه دو گونه است: درونی و بیرونی. انگیزه درونی میتواند تأثیرات بیشتر و عمیقتری در یادگیری داشته باشد. مراد از انگیزه درونی، انگیزهای است که عامل برانگیزنده آن درون خود فرد باشد، به گونهای که فرد از درون، نسبت به یادگیری اشتیاق پیدا کند و دیگر نیازی به تشویقهای بیرونی نباشد. این نوع انگیزه، در هر کس که باشد، معمولاً در پیشرفت و ادامه کار به آسانی متوقف نمیشود، بر خلاف انگیزه بیرونی که به تشویق کنندههای بیرونی نیاز دارد و با به دست آوردن آن مشوق، انگیزه کاهش مییابد و نیازی به تشویق و تحریک کننده جدید، پیدا میشود؛ برای مثال، وجود حس کنجکاوی در انسان، یک انگیزه درونی برای یادگیری و وعده پاداش، یک انگیزه بیرونی است؛ همچنین ایجاد یک نیاز در انسان، یک انگیزه درونی برای رفع آن نیاز است؛ از این رو یکی از راههای ایجاد انگیزه درونی این است که نیاز به علم و یادگیری را در دانشآموز برانگیزیم؛ به عبارت دقیقتر، باید عوامل درونی ایجاد انگیزه را فعال سازیم؛ زیرا انگیزه در هر صورت، درونی است، آنچه گاهی درونی است و گاهی بیرونی، عوامل انگیزه است و نه خود انگیزه. برای این کار، معصومان(ع) گاه ابتدا فردی را به جهلش آگاه میساختند؛ پس از اینکه فرد از درون به علم و آگاهی احساس نیاز میکرد و از امام آموزش میخواست، امام به آموزش او میپرداخت.
آیات و روایاتی که سبب تشویق مسلمانان به تحصیل علم میشود و انگیزه درونی آنان را افزایش میدهد بسیار است. معصومان(ع) در این سیرهها میکوشند تا انگیزه درونی افراد را به یادگیری و علمآموزی افزایش دهند، به گونهای که خود مشتاقانه به تحصیل علم بپردازند. از سوی دیگر، تشویقها و تکریمهای معصومان(ع) برای اهل علم و دانشپژوهان، عامل دیگری در ایجاد انگیزه بیرونی در آنها بوده است[۴].
اصل کوشش
از دیگر اصول آموزشی در سیره معصومان(ع)، کوشش و فعالیت یادگیرنده است؛ یعنی کسی که میخواهد در مسائل علمی و دینی، عالم و دانشمند شود، باید خود در این زمینه فعال باشد، نه اینکه تنها منفعل و گیرنده باشد و منتظر بماند که معلم و استاد مطالب خود را بیان کند و او تنها گوشی باشد برای شنیدن و ضبط مطالب آنها. طالب علم باید با انگیزه و فعال، در پی آموختن علم باشد و در مسائل علمی و دینی کند و کاو کند، تا دستکم پرسشهای لازم را فراهم آورد و از معلم و استاد، در پاسخ به پرسشهای خویش کمک بگیرد.
این ویژگی در سیره معصومان(ع)، بیشتر در مورد کسانی است که قصد دارند عالم و دانشمند شوند، نه عموم مردم. درباره عموم مردم، کوشش معصومان(ع) بر این بوده که مطالب دینی لازم را، در هر فرصتی، به آنان بیاموزند، اگرچه آنان خود کوششی در این زمینه نداشته باشند؛ زیرا آموزش مسائل دینی به مسلمانان، وظیفه عالمان دین، به ویژه معصومان(ع) است[۵].
اصل توجه به تفاوتهای فردی
توجه به تفاوتهای فردی، از دیگر اصول آموزشی در سیره معصومان(ع) است. انسانها هر یک در موقعیت و محیط ارثی و زیستی ویژه خود، رشد میکنند؛ از این رو، گرچه انسانها دارای مشترکات فراوانی هستند، تفاوتهای بسیاری نیز دارند. در این بحث درصدد بیان مشترکات و تفاوتهای افراد نیستیم؛ آنچه مهم است اصل وجود تفاوتهای انسانی است که این تفاوت نیز وجود دارد. این تفاوتها نیز برخی طبیعی و ارثی و برخی محیطی است. تفاوتهای محیطی نیز برخی زیستی و برخی فرهنگی است. هر یک از این تفاوتها میتواند روشهای آموزشی متفاوتی را طلب کند و عدم توجه به این تفاوتها میتواند در فرآیند آموزش اختلال ایجاد کند. معصومان(ع) در امر آموزش، به این اصل مهم توجه ویژه داشتند. پیامبر گرامی اسلام(ص) میفرماید: «همانا ما پیامبران مأموریم که با مردم، به اندازه عقلشان، سخن بگوییم»[۶].
این اصل دارای آثار آموزشیای از جمله: افزایش کارآیی معلم، استفاده بهینه از تلاشهای استاد، افزایش انگیره و افزایش عمق یادگیری است[۷].
اصل تفکر و تفقه
از دیگر اصول آموزشی در سیره معصومان(ع)، این است که خواندن و شنیدن تنها و حتی حفظ کردن، کفایت نمیکند، بلکه باید مطالب آموزشی را فهمید، در آنها تفکر و آنها را لمس کرد؛ البته خواندن، شنیدن و گاه حفظ کردن، لازمه و مقدمه فهم و تفکر است، ولی نباید به اینها اکتفا شود، بلکه باید از این مراحل مقدماتی گذشت و به مرحله تفکر، فهم عمیق و حتی عمل رسید. در سیره معصومان(ع) به سطوح یادگیری توجه شده و سعی بر این است که یادگیری در سطوح عمیقتر صورت پذیرد. در روایتی آمده است: مردی نزد امیرمؤمنان علی(ع) آمد و از امام(ع) خواست که او را به کار نیکی نصیحت کند که با آن نجات یابد. علی(ع) فرمود: «ای انسان بشنو، سپس بفهم، سپس یقین کن، پس از آن عمل کن و بدان که مردم سه دستهاند...»[۸].
در این روایت، امام(ع) به چهار سطح از سطحهای یادگیری اشاره کرده است: ۱. حفظ؛ ۲. فهم؛ ۳. یقین؛ ۴. کاربرد. مربیان آموزشی و تربیتی نیز امروزه، سطحهای ششگانهای را برای اهداف آموزشی ـ در حیطه شناختی ـ بیان میکنند. بلوم در طبقهبندی آموزشی خود، شش سطح را در حیطه شناختی برای یادگیری بیان میکند: ۱. دانش؛ ۲. فهم؛ ۳. کاربرد؛ ۴. تجزیه و تحلیل؛ ۵. ترکیب؛ ۶. ارزشیابی و قضاوت[۹].[۱۰]
اصل استفاده از فرصتها
از جمله اصول آموزشی در سیره معصومان(ع)، استفاده از فرصتهای مناسب در آموزش دادن افراد است. این اصل از سویی موجب آسان شدن آموزش و از سوی دیگر، موجب نشر و گسترش علم خواهد شد؛ زیرا معلم با تکیه بر این اصل، همواره میکوشد در هر فرصتی که دانشآموزی پیدا شد، به آموزش او بپردازد؛ افزون بر این، همواره درصدد ایجاد فرصتهای آموزشی برخواهد آمد. آموزش در سیره معصومان(ع)، به زمان و مکان خاصی محدود نیست گرچه ممکن است زمان و مکانی برای آن معین شود، ولی هرگز محدودیتی نمیآورد؛ برای مثال معصومان(ع) اغلب، پس از طلوع آفتاب و در مسجد به تربیت و آموزش شاگرد میپرداختند، ولی آموزشهای آنان به این زمان و مکان منحصر نبود، بلکه در هر زمان و در هر مکان که طالب علم، اهل درک و فهم و یا نیازمند به دانشی را مییافتند، به آموزش او میپرداختند. آن بزرگواران از هر فرصتی که پیش میآمد، در راستای آموزش اصحاب خویش استفاده میکردند. داستان امیرمؤمنان علی(ع) و اعرابی در میدان جنگ، در این زمینه مشهور و معروف است:
استفاده از فرصتها در امر آموزش، از اصول آموزشی است؛ البته در این ارتباط نکته دیگری نیز وجود دارد و آن اینکه: از فرصتهای متناسب، با محتوای آموزشی، نیز باید بهره برد؛ به بیانی دیگر، باید محتوای آموزشی را متناسب با فرصت پیش آمده انتخاب کرد و یا برای محتوای خاص، باید منتظر فرصتی مناسب بود، که البته این مطلب را با عنوان «اصل تناسب محتوا با موقعیت» بیان خواهیم کرد[۱۱].
اصل تناسب محتوا با موقعیت و شرایط دانشجو
از جمله اصول آموزشی در سیره معصومان(ع) این است که محتوای آموزشی باید با موقعیت یادگیرنده، از قبیل نیازها، زمان و مکان آموزش، روش آموزش و...، متناسب باشد؛ زیرا این امر اولاً، در راستای اصل عملگرایی در آموزش و هماهنگ با آن است و ثانیاً، در کیفیت آموزش تأثیر بسزایی دارد. تحقق این اصل به دو صورت ممکن است: اول اینکه محتوا را متناسب با شرایط انتخاب کنیم و دیگر آنکه شرایط را متناسب با محتوای آموزشی تغییر دهیم؛ البته در مواردی که محتوای آموزشی ثابت است، به ناچار باید شرایط مناسب را ایجاد کرد، ولی در مواردی که محتوا ثابت نیست و قابل انعطاف و تغییر است محتوا و شرایط، هر دو تغییر پذیرند. در سیره معصومان(ع) هر دو صورت رخ داده است[۱۲].
اصل عملگرایی
از دیگر اصول آموزشی در سیره معصومان(ع) اصل عملگرایی است؛ به این معنا که تلاش آن بزرگواران بر این بوده که مطالب آموزشی برای عمل آموخته شوند و به عمل بینجامند. تکیه بر این اصل را میتوان از دو جهت تربیتی و آموزشی توجیه کرد. جهت تربیتی آن است که علمی که در عمل به کار دانش آموز یا دیگران نیاید، نه تنها بیفائده است که باری بر دوش دارنده آن خواهد بود و باید از آن پرهیز کرد. [[پیامبر(ص) فرمود: «هر علمی، باری است بر دوش عالم، مگر اینکه به آن عمل کند»[۱۳].[۱۴]
اصل عینیت
از دیگر اصول آموزشی در سیره معصومان(ع)، محسوس و ملموس کردن آموزهها و عینیتبخشی به آنها، به ویژه آموزههای نظری و ذهنی است. انسانها بیشتر آموزههای خود را از راه حواس ظاهر میگیرند و همواره با حواس ظاهر سروکار دارند؛ از این رو اگر آموزش از راه حواس صورت گیرد، سادهتر و زودتر آموخته میشود. معصومان(ع) همواره میکوشیدند که محتوای آموزشی خود را در قالب محسوسات، برای شاگردان خود بیان کنند.
استفاده از تمثیل و تشبیه نیز در راستای تحقق این اصل آموزشی است. پیامبر اکرم(ص) دین را به درختی استوار و در حال رشد، تشبیه میکند که ایمان، اصل آن و زکات، فرع آن و نماز، آب آن و روزه، ریشههای آن و اخلاق نیک، برگ آن... و دوری از محرمات، میوه آن است؛ سپس میفرماید: «همانگونه که درخت جز با میوه پاکیزه کامل نمیشود، ایمان نیز جز با دوری از محرمات کامل نمیگردد»[۱۵].[۱۶]
اصل ارزشیابی
از دیگر اصول آموزشی در سیره معصومان(ع)، اصل ارزشیابی است. هدف اصلی از ارزشیابی آموزشی، شناخت میزان آمادگی و توانایی دانش آموزان و نیز اصلاح یادگیری آنان است. این شناخت در مسائل آموزشی، به آموزگار و دانش آموز در برنامهریزیهای آینده کمک خواهد کرد؛ زیرا معلم میتواند بر اساس این ارزشیابی، محتوای آموزشی بعدی را ارائه کند و دانش آموز نیز میتواند براساس آن، به عیبها و ضعفهای خود پی برده و به جبران و رفع آنها بپردازد. افزون بر این، ارزشیابیهای آموزشی کنونی، این امکان را فراهم میآورد که دانشآموز مروری دوباره بر آموختههای گذشته خود داشته باشد و آنها را به صورت بهتری بیاموزد. در سیره اهل بیت(ع)، گرچه شاگردان به صورت رسمی و پیوسته، ارزشیابی نمیشوند، ولی آن بزرگواران گاه شاگردان خود را ارزیابی علمی میکردند. ارزشیابی در سیره، به پایان دوره آموزشی اختصاص ندارد، بلکه هر گاه امام لازم بداند، برای آگاهی از میزان یادگیری شاگردان، سطح استعداد و توانایی آنان، آگاه ساختن شاگردان از میزان علم و جهلشان و مانند آنها، به ارزیابی آنان اقدام میکند. اینگونه ارزیابیها که گاه ممکن است در ابتدای آموزش صورت گیرد و گاه در حین آموزش و گاه در پایان آموزش از کارایی بیشتری نیز برخوردار است؛ زیرا دانشآموز را وادار میکند که همواره به مطالعه و یادگیری آموختهها بپردازد و همیشه آمادگی لازم را برای امتحان داشته باشد؛ در نتیجه، مطالعه را برای شب امتحان به تأخیر نمیاندازند[۱۷].
روشهای آموزشی در سیره تربیتی پیامبر(ص) و اهل بیت(ع)
زمانی که از تربیت سخن میگوییم و آن را از ابعاد و وجوه مختلف بررسی میکنیم، طبعاً مسئله روش تربیتی نیز مطرح میشود. با توجه به اهمیتی که روش تربیتی معصومان(ع) به منظور ارائه محتوا و اثرگذاری آن بر روی مخاطب دارد.
روش خطابه
مفهومشناسی
خطابه به معنای کلامی است که بین دو نفر رد و بدل میشود[۱۸]. در اصطلاح اهل منطق، خطابه از صناعات خمس به شمار میرود که در آن با سخن گفتن در برابر دیگران، میتوان آنان را اقناع کرد. خطابه از صناعات دیگر (برهان، جدل، سفسطه و شعر) نافذتر و مؤثرتر است[۱۹]. خطابه، بیشتر برای عموم مردم به کار میرود. شایان ذکر است که خطابه با موعظه برابر نیست، بلکه به یک معنا خطابه غیر از موعظه است و به یک معنا موعظه مصداقی از خطابه است. توجه به این نکته نیز لازم است که موعظه در «فن» بودن چیزی از خطابه کم ندارد و هر کسی نمیتواند بدون آموزش و کسب آگاهیهای لازم درباره روش موعظه، به موعظه بپردازد، گرچه برخی از ویژگیهای آن، از قبیل تُن صدا و گیرایی سخن، خدادادی است؛ چنان که خطابه نیز چنین است[۲۰].
ویژگیهای خطابه در اسلام
خطابه دارای ویژگیهایی است که برخی از آنها عام است و در خطابههای پیش از اسلام نیز وجود داشته است و برخی از آنها ویژگیهایی است که در اسلام، به ویژه از سوی معصومان(ع)، بر آن افزوده شده است. مهمترین این ویژگیها چنین است:
- خطابه به موضوع خاصی اختصاص ندارد. هر موضوعی را میتوان موضوع خطابه قرار داد و درباره آن سخن گفت.
- همچنین خطابه به افراد خاص یا گروههای سنی و اجتماعی خاصی اختصاص ندارد، بلکه عموم مردم و همه گروههای سنی و اجتماعی را شامل میشود.
- خطابه به زمان و مکان خاصی وابسته نیست؛ چون مخاطب ویژهای ندارد؛ از این رو در هر مکانی که گروهی از مردم جمع شده باشند، میتوان خطبه خواند؛ اما بیشتر خطابهها در مکانهای عمومی، مانند مساجد، حسینیهها، تکیهها و یا میدانهای شهر، که عموم مردم در آنها گرد هم میآیند، ایراد میشود.
- خطابه تنها یک روش آموزشی صِرف نیست، بلکه هدف اصلی آن اقناع عاطفی عموم مردم است و در آن، خطیب به ذکر مواعظ، تاریخ، اخلاق و ارشاد مخاطبان میپردازد؛ در عین حال این هدف بدون ارائه اطلاعات دینی، اخلاقی، اجتماعی، تاریخی و... تأمین نمیشود و در نتیجه خطابه را میتوان از روشهای آموزشی به شمار آورد.
- سخنرانان صدر اسلام، به ویژه پیامبر اکرم(ص) و امامان معصوم(ع)، هنگام خواندن خطبه، بر مکانی بلند ایستاده و یا مینشستند و خطبه میخواندند.
- از دیگر ویژگیهای خطابههای معصومان(ع) کوتاه بودن خطابههای آنان است. طولانی کردن خطبه چیزی جز خستگی و بیعلاقگی در مخاطبان ایجاد نمیکند. متن بیشتر خطابههای معصومان(ع) بیش از سه تا چهار صفحه نیست[۲۱]، مگر در برخی موارد که کمی از این مقدار بیشتر است.
- ویژگی دیگر خطبههای معصومان(ع)، متنوع بودن مطالب و محتوای خطبههاست. آنان برای رفع خستگی مخاطبان، افزون بر کوتاه کردن خطبهها، از مطالب متنوع و موضوعهای گوناگون سخن میگفتند؛ برای مثال امیرمؤمنان علی(ع) در اولین خطبه نهجالبلاغه، از چندین موضوع، مانند توحید، آفرینش جهان، خلقت حضرت آدم(ع)، بعثت پیامبران و بعثت رسول اکرم(ص)، سخن گفته است. تنوع موضوع و مطالب، به ویژه برای عموم مردم، موجب رفع خستگی و توجه بیشتر آنها به سخنرانی میشود[۲۲].
روش مناظره
مفهومشناسی
مناظره، در لغت به معنای بحث و گفتگو و نظر کردن دو نفر با هم در چیزی است[۲۳] و در اصطلاح، سخن گفتن و استدلال دو نفر درباره چیزی، به منظور کشف حقیقت آن است[۲۴]. مناظره، به معنای نظر کردن و بحث و گفتگو با هم در امری برای کشف حقیقت آن است و این غیر از جدل است که هدف آن، غلبه بر دیگری است؛ ولی چون معمولاً در مناظره از این هدف غفلت شده، از مغالطه و دلیل باطل نیز در آن استفاده میشود، به آن جدل و مجادله نیز میگویند[۲۵].
شرایط و آداب مناظره
مناظره در اسلام دارای آداب و شرایطی است که در اینجا به برخی از آنها اشاره میکنیم:
- هدف از مناظره باید کشف حقیقت و رسیدن به آن باشد؛ زیرا اگر هدف غیر از این باشد با عنوانهای: «مراء» و «جدال غیر أحسن»، از آن نهی شده است؛ پس، هدف از مناظره باید تنها کشف و بیان حقیقت باشد، نه غیر آن.
- افزون بر هدف، امر دیگری نیز در مناظره شرط است و آن اینکه در مناظره، امری غیر از حق نباید بیان شود. گاهی ممکن است هدف انسان بیان حق باشد، ولی در عمل باطلی را بیان کند؛ برای مثال شخصی حقی را ادعا میکند، ولی برای اثبات آن از دلیل باطلی استفاده مینماید؛ همچنین گاهی ممکن است ادعای شخصی باطل باشد، ولی دلیل حقی را بیان کند و در نتیجهگیری به دام اشتباه بیفتد که بر هر دو صورت، جدال غیر أحسن صادق است.
- مناظره کننده باید آگاهیهای لازم و کافی را در مسئله مورد مناظره، داشته باشد؛ زیرا در غیر این صورت: یا مجبور است ادعای طرف مناظره را بدون دلیل انکار کند، و یا برای اثبات نظر حق خود و یا ابطال نظر باطل طرف مقابل، از دلیل باطل استفاده کند که هر دو مورد از مصادیق جدال غیر أحسن شمرده شده است[۲۶].
- پس از روشن شدن حق، دو طرف مناظره باید به آن گردن نهاده و از ادامه بحث بپرهیزند؛ چراکه در صورت ادامه، بحث به مناقشه در حق و مراء ممنوع کشیده خواهد شد.
- مناظره با عاقلان و پرهیز از مناظره با سفیهان. امیرمؤمنان علی(ع) در این باره، خطاب به کمیل میفرماید: «ای کمیل! هرگاه در مورد خدا مجادله کردی، مجادله نکن، مگر با کسی که شبیه عاقلان باشد»[۲۷].[۲۸]
آفتهای مناظره
مناظره خطرهایی نیز دارد که مناظرهجویان را اگر به آنها توجه نکنند، به کام خود میکشاند؛ چراکه ماهیت مناظره، رقابت است و در رقابت، انسان باید مواظب باشد که حقوق دیگران را ضایع نکند. برخی از این خطرها عبارتاند از:
- انکار حق: طبیعت مناظره چنین است که انسان میخواهد ادعای خود را - که آن را حق میداند - اثبات کند؛ از این رو، به ناچار، ممکن است ادعا و دلیل طرف مقابل را انکار کند، در حالی که ممکن است برخی ادعاها و یا برخی دلائل او حق باشد، و انسان از روی وسوسه شیطان و یا حب نفس و اینکه «مبادا شکست بخورم» و... حق طرف مناظره را نادیده گرفته و انکار کند، که انکار حق امری ناپسند، مردود و ظلم است.
- عجب و تکبر: برای طرف پیروز در مناظره، همواره این خطر وجود دارد که گرفتار عجب و تکبر شود؛ به ویژه اینکه بیشتر مناظرهها در حضور دیگران برگزار میشود. شخص پیروز در مناظره ممکن است در این خیال باطل گرفتار شود، که کسی به اندازه او آگاهیهای علمی و توان مقابله با او را ندارد و به دنبال آن، نسبت به دیگران تکبر بورزد.
- خشم: مناظره در واقع نوعی دشمنی و درگیری لفظی است که اغلب انسان را به دام خشم گرفتار میکند؛ زیرا گاه مجبور است حرفهای باطل و یا انکار حق را از طرف مقابل بشنود. در این گونه موارد امکان اینکه انسان گرفتار خشم شود، بسیار است.
- کینه و دشمنی: مناظره ممکن است دو برادر مؤمن و یا مسلمان را به کینه و دشمنی وا دارد؛ زیرا مناظره همیشه در برابر کافران و اهل بدعت نیست. گاهی ممکن است دو مسلمان در مسئلهای از فروع دین، بر یک باور نباشند و درباره آن با هم مناظره کنند و چون یکی از دو نفر و یا هیچ یک نمیتواند دیگری را قانع کند و یا ممکن است از الفاظ توهینآمیز نسبت به هم استفاده نمایند، بذر کینه و دشمنی بین آنها کاشته میشود.
- نفاق و دورویی: چنان که پیش از این بیان شد، یکی از آفتهای مناظره، کینه و دشمنی مناظره کنندگان با یکدیگر است؛ در عین حال، مناظره کنندگان، به ویژه در ابتدای کار، نمیتوانند این کینه و دشمنی را برای یکدیگر اظهار کنند، بلکه بر عکس در پوشانیدن آن میکوشند و بسا به الفاظ و عباراتی روی آورند که از اظهار لطف و و محبت حکایت میکند که این خود نوعی نفاق است؛ افزون بر این، گاه مناظره کنندگان مایل نیستند برخی نظریات و عقایدشان برای یکدیگر و یا دیگران، روشن شود. در اینگونه موارد ناگزیرند سرپوشی بر آن بگذارند و یا خلاف آن را اظهار کنند، که اینها همه مواردی از نفاق نهی شده و حرام است[۲۹].
روش سؤال و جواب
سؤال و جواب از دیگر روشهایی است که معصومان(ع) در آموزش احکام و معارف دینی از آن بهره میبردند. این روش، خود اقسامی دارد که به بیان آنها میپردازیم.
اقسام سؤال و جواب
- روش پاسخ به پرسش: در این روش جوینده دانش، هر گونه پرسش و اشکالی را نسبت به موضوعی که با آن سر و کار دارد و یا در تخصص اوست، مطرح میکند و پاسخ آن را از معصوم میشنود. در این روش، فعالیت اصلی به عهده شاگرد است و هم اوست که باید در رشته و تخصص خود، فعالیت علمی بسیاری انجام دهد، تا پرسشهای لازم و مناسبی بیابد و با طرح این پرسشها در محضر معصوم(ع)، پاسخ لازم را دریافت کند.
- روش طرح سؤال: در این روش، ابتدا از سوی معصوم(ع) پرسشی مطرح میشود و پاسخ آن گاهی از سوی شاگرد است و گاه از سوی معصوم؛ یعنی معصوم(ع) پرسش را مطرح میکند و شاگرد، اگر پاسخ را میداند، پاسخ میدهد و اگر پاسخ را نمیداند از امام میخواهد که خود پاسخ آن را بدهد.
- روش بحث و گفتگو یا سؤال و جواب دو طرفه: در این روش، پرسش گاه از سوی معصوم(ع) است و گاه از سوی شاگرد، ولی پرسشها به صورت پیوسته و در راستای پاسخها طرح میشود. اگر امام پرسش را طرح کند، تا جایی پرسشها را ادامه میدهد که طرف مقابل را به مطلب صحیح و حقی برساند، و یا او را به تناقضگویی بکشاند؛ اما اگر غیر معصوم سؤال را طرح کند، گرچه او نیز قصدش این است که امام را به حق و یا تناقضگویی بکشاند، ولی معصوم(ع) پاسخ را به گونهای ارائه میکند که پرسش کننده به حق برسد و تسلیم شود؛ البته این روش سؤال و پاسخ دو طرفه را در اصطلاح «مناظره» میگویند که بحث آن گذشت[۳۰].
فوائد روش سؤال و جواب
این روش دارای فوائد بسیار آموزشی است که برخی از آنها عبارت است از:
- طرح پرسش از سوی استاد و یا ایجاد پرسش در ذهن شاگرد، او را به ندانستن مسئله، متوجه خواهد ساخت، و در نتیجه، انگیزه او برای یادگیری افزایش خواهد یافت. وقتی انگیزه زیاد باشد، توجه به استاد نیز، به هنگام آموزش، افزایش مییابد و دانش آموز سعی میکند همه حواس خود را برای یادگیری آموزهها، متمرکز سازد.
- با طرح پرسش، شاگرد، نیز در فرآیند آموزش شرکت میکند و نوعی آموزش و یادگیری فعال، تحقق مییابد؛ به سخن دیگر، روش سؤال و جواب در راستای تحقق اصل فعالیت و هماهنگ با آن است.
- استاد با طرح پرسش، به نیاز شاگردان پی برده و میداند که مشکل و نیاز او در چه بخشی است و هر آنچه را که او نمیداند و یا آگاهیهایش درباره آن کم است، بیان میکند.
- افزون بر اینها، پرسش اگر پیوسته باشد، خواه پرسشی که استاد طرح میکند و یا شاگرد، زوایای بیشتری از موضوع و مسئله آموزشی شکافته میشود و آموزشی عمیقتر و گستردهتر، تحقق خواهد یافت.
- همچنین، پرسش، اغلب موجب تقویت قوه تفکر شاگرد میشود؛ چراکه برای پاسخ به پرسش، قوه تفکر خود را به کار میگیرد. برخی پرسشها نیز موجب تقویت ذهن و دقت دانشآموز میشود. گاه معصومان(ع) به قصد تقویت ذهنی اصحاب و یا برای شناخت توان فکری و ذهنی آنان، پرسشی مطرح میکردند.
روش سؤال و جواب در سیره معصومان(ع)، از اهمیت ویژهای برخوردار بوده است و شاید بتوان گفت که معصومان(ع)، در آموزشهای خود ـ به ویژه آموزشهای رسمی و علمی ـ از این روش بیشتر استفاده میکردند؛ زیرا در آموزشهای رسمی بیشتر کسانی شرکت میکنند که دارای سابقه تحصیل و دانش هستند و قدرت تفکر در موضوعهای علمی و طرح پرسش و یا پاسخ به پرسشها را دارند، بر خلاف روشهای آموزش عمومی که افراد شرکت کننده در آن عموم مردم و حتی افراد بیسواد هستند و برای آنان باید مطالبی را در سطح فهم آنان و به کمک روشهای متناسب با آنان، آموزش داد؛ اما معصومان(ع) حتی در این روشها و در برابر عموم نیز گاه مطالب را به گونهای با پرسش همراه میکردند[۳۱].
آداب و شرایط سؤال و جواب
هرگونه پرسشی، به هر قصد و نیت، موجب تقویت و افزایش علم نمیشود. برای تحصیل، تقویت و افزایش علم باید پرسشهایی حساب شده و معقول طرح شود و هدف از آن نیز باید فهم باشد، نه چیز دیگر؛ از این رو در روایات، برای پرسیدن آدابی ذکر شده که به برخی از آنها اشاره میکنیم:
- پرسش خوب: هر گاه کسی بخواهد پرسشی را، به ویژه پرسشی علمی، طرح کند، ابتدا باید در پرسش تأمل و دقت کند تا برای خود او گویا و روشن شود. آیا آنچه را که میخواهد بپرسد، خود، پاسخ آن را نمیداند و یا پاسخش روشن و واضح نیست. اگر مفهوم پرسش برایش روشن بود و پاسخ آن را نمیدانست و موقعیت نیز برای پرسش، مناسب و پاسخ دهنده نیز شایسته بود، آنگاه پرسش را مطرح کند. اگر در پرسش و جوانب آن، تفکر و اندیشه نکند، ممکن است پرسش بیمورد، سطحی، مبهم و مانند آن باشد و نتیجهای جز تلف کردن وقت خود و پاسخ دهنده و چه بسا دیگران، نداشته باشد.
- خوب پرسیدن: افزون بر اینکه پرسش باید خوب و علمی باشد، روش پرسیدن نیز باید نیکو باشد. پرسش خوب اگر همراه بیان نامطلوب و طولانی باشد، ممکن است استاد را به بیراهه بکشاند و پاسخ مناسب داده نشود.
- پرسیدن برای فهمیدن: از دیگر آداب پرسش این است که هدف از آن کسب آگاهی باشد، نه برای اظهار فضل، مچگیری و مانند آن.
- کم پرسیدن: هر چیزی اگر از حد اعتدال خارج شود، هر چند خوب باشد، بد خواهد شد و به جای فائده، زیان خواهد داشت. پرسش نیز چنین است.
- مسخره نکردن پرسشگر: برخی ممکن است پرسشهایی مطرح کنند که به نظر بعضی دیگر، صحیح نبوده، بیمورد و یا حتی پرسشی ساده و بیاهمیت باشد. در چنین مواردی، استاد نه تنها خود نباید پرسشگر را مسخره کند، بلکه باید مانع از آن شود که دیگران او را مسخره کنند؛ زیرا این امر موجب میشود افراد به این گمان که شاید پرسش آنان بیمورد و یا بیفائده باشد، پرسشهای خود را مطرح نکنند و در نتیجه از فوائد آن محروم شده، رفته رفته روحیه نپرسیدن در آنان تقویت و بر آنان حاکم گردد.
- رعایت حق تقدم: رعایت مساوات بین شاگردان در همه موارد، از جمله در پاسخ به پرسش آنان لازم است. رعایت مساوات در پاسخ به پرسش آنان به این است که اول به کسی که زودتر پرسیده، پاسخ دهند.
- تأمل در پاسخ دادن: از دیگر آداب پاسخ دادن، عجله نکردن است. ابتدا باید صبر کرد تا پرسش تمام شود؛ سپس زمانی در آن اندیشید و جوانب آن را در نظر گرفت، آنگاه به آن پاسخ گفت.
- گفتن «نمیدانم»: از دیگر آداب پاسخ دادن این است که اگر پاسخ پرسشی را نمیدانیم، بگوییم: «نمیدانم»، و سعی نکنیم هر طور شده، پاسخی بدهیم. انسان هر چه عالمتر شود، بیشتر به مجهولات خود پی میبرد؛ زیرا مجهولات انسان در برابر معلومات او، قابل قیاس نیست[۳۲].
منابع
پانویس
- ↑ صدوق، محمد بن علی، من لا یحضره الفقیه، ج ۳، ص۱۵۶.
- ↑ حسینیزاده، سید علی، سیره تربیتی پیامبر و اهل بیت، فصل اول.
- ↑ حسینیزاده و داوودی، سیره تربیتی پیامبر و اهل بیت، ص ۲۸۱.
- ↑ حسینیزاده و داوودی، سیره تربیتی پیامبر و اهل بیت، ص ۲۸۴.
- ↑ حسینیزاده و داوودی، سیره تربیتی پیامبر و اهل بیت، ص ۲۸۷.
- ↑ «إِنَّا مَعَاشِرَ الْأَنْبِيَاءِ أُمِرْنَا أَنْ نُكَلِّمَ النَّاسَ عَلَى قَدْرِ عُقُولِهِمْ»، مجلسی، محمد باقر، بحارالانوار، ج۱، ص۸۵.
- ↑ حسینیزاده و داوودی، سیره تربیتی پیامبر و اهل بیت، ص ۲۸۹.
- ↑ «أَيُّهَا الْإِنْسَانُ اسْمَعْ ثُمَّ اسْتَفْهِمْ ثُمَّ اسْتَيْقِنْ ثُمَّ اسْتَعْمِلْ وَ اعْلَمْ أَنَّ النَّاسَ ثَلَاثَةٌ...»، ورام، الزاهد ابی الحسین، تنبیه الخواطر و نزهة النواظر، ص۴۸۰.
- ↑ سیف، علی اکبر، روانشناسی پرورشی، ص۱۳۷.
- ↑ حسینیزاده و داوودی، سیره تربیتی پیامبر و اهل بیت، ص ۲۹۲.
- ↑ حسینیزاده و داوودی، سیره تربیتی پیامبر و اهل بیت، ص ۲۹۴.
- ↑ حسینیزاده و داوودی، سیره تربیتی پیامبر و اهل بیت، ص ۲۹۷.
- ↑ « كُلُّ عِلْمٍ وَبَالٌ عَلَى صَاحِبِهِ إِلَّا مَنْ عَمِلَ بِهِ»؛ مجلسی، محمد باقر، بحارالانوار، ج ۲، ص۳۸.
- ↑ حسینیزاده و داوودی، سیره تربیتی پیامبر و اهل بیت، ص ۳۰۰.
- ↑ نوری، حسین، مستدرک الوسائل، ج ۱۱، ص۲۷۹.
- ↑ حسینیزاده و داوودی، سیره تربیتی پیامبر و اهل بیت، ص ۳۰۲.
- ↑ حسینیزاده و داوودی، سیره تربیتی پیامبر و اهل بیت، ص ۳۰۵.
- ↑ ابن فارس، احمد، معجم مقاییس اللغه، ذیل: «خطب».
- ↑ خوانساری، محمد، شرح غررالحکم و دررالکلم، ص۱۰۷.
- ↑ حسینیزاده و داوودی، سیره تربیتی پیامبر و اهل بیت، ص ۳۳۱.
- ↑ البته ممکن است آنچه نقل شده همه خطبه نبوده و مطالبی از آن حذف شده باشد، ولی در عین حال آنچه موجود است، بیانگر این نکته است که خطبههای آنان چندان طولانی نبوده است، به ویژه آنکه آن بزرگواران سفارشهایی در کوتاه کردن خطبه و نماز جماعت دارند.
- ↑ حسینیزاده و داوودی، سیره تربیتی پیامبر و اهل بیت، ص ۳۱۵.
- ↑ ابن منظور، محمد بن مکرم، لسان العرب، ماده «نظر».
- ↑ مصاحب [بیتا]، واژه «مناظره».
- ↑ حسینیزاده و داوودی، سیره تربیتی پیامبر و اهل بیت، ص ۳۲۲.
- ↑ طبرسی، احمد بن علی، الاحتجاج، ج ۱، ص۲۳-۲۶.
- ↑ « يَا كُمَيْلُ إِذَا جَادَلْتَ فِي اللَّهِ تَعَالَى فَلَا تُخَاطِبْ إِلَّا مَنْ يُشْبِهُ الْعُقَلَاءَ»؛ مجلسی، محمد باقر، بحارالانوار، ج ۷۷، ص۲۶۷.
- ↑ حسینیزاده و داوودی، سیره تربیتی پیامبر و اهل بیت، ص ۳۲۳.
- ↑ حسینیزاده و داوودی، سیره تربیتی پیامبر و اهل بیت، ص ۳۲۹.
- ↑ حسینیزاده و داوودی، سیره تربیتی پیامبر و اهل بیت، ص ۳۳۴.
- ↑ حسینیزاده و داوودی، سیره تربیتی پیامبر و اهل بیت، ص ۳۳۸.
- ↑ حسینیزاده و داوودی، سیره تربیتی پیامبر و اهل بیت، ص ۳۴۰.