|
|
(۱۰ نسخهٔ میانیِ ایجادشده توسط همین کاربر نشان داده نشد) |
خط ۱: |
خط ۱: |
| {{ویرایش غیرنهایی}}
| | #تغییر_مسیر [[اطاعت حاکم جائر]] |
| {{امامت}}
| |
| <div style="padding: 0.0em 0em 0.0em;">
| |
| : <div style="background-color: rgb(252, 252, 233); text-align:center; font-size: 85%; font-weight: normal;">این مدخل از چند منظر متفاوت، بررسی میشود:</div>
| |
| <div style="padding: 0.0em 0em 0.0em;">
| |
| : <div style="background-color: rgb(255, 245, 227); text-align:center; font-size: 85%; font-weight: normal;">[[اطاعت از حاکم جائر در قرآن]] | [[اطاعت از حاکم جائر در حدیث]] | [[اطاعت از حاکم جائر در فقه اسلامی]] | [[اطاعت از حاکم جائر از دیدگاه اهل سنت]]</div>
| |
| <div style="padding: 0.0em 0em 0.0em;">
| |
| : <div style="background-color: rgb(206,242, 299); text-align:center; font-size: 85%; font-weight: normal;">در این باره، تعداد بسیاری از پرسشهای عمومی و مصداقی مرتبط، وجود دارند که در مدخل '''[[اطاعت از حاکم جائر (پرسش)]]''' قابل دسترسی خواهند بود.</div>
| |
| <div style="padding: 0.4em 0em 0.0em;">
| |
| | |
| ==گفتار نخست ادله حرمت اطاعت از حاکم جائر==
| |
| در منابع و متون [[اسلامی]]، [[آیات]] و [[روایات]] فراوانی بر [[حرمت]] اطاعت از حاکم جائر و [[ضرورت]] [[مبارزه]] با وی دلالت دارد که هریک از آنها را به طور مفصل بررسی میکنیم.
| |
| | |
| ==[[آیات]]==
| |
| ===[[مشروعیت]] نداشتن [[حاکمیت]] [[جائر]]===
| |
| [[آیات]] بسیاری در [[قرآن]] [[حاکمیت]] [[حکام جائر]] را [[نامشروع]] میدانند و [[نفی]] میکنند. دستهای از [[آیات]]، [[حاکمان]] [[یاغی]] چون [[فرعون]] را [[سرزنش]] کردهاند:
| |
| {{متن قرآن|وَقَالَ الْمَلَأُ مِنْ قَوْمِ فِرْعَوْنَ أَتَذَرُ مُوسَى وَقَوْمَهُ لِيُفْسِدُوا فِي الْأَرْضِ وَيَذَرَكَ وَآلِهَتَكَ قَالَ سَنُقَتِّلُ أَبْنَاءَهُمْ وَنَسْتَحْيِي نِسَاءَهُمْ وَإِنَّا فَوْقَهُمْ قَاهِرُونَ * قَالَ مُوسَى لِقَوْمِهِ اسْتَعِينُوا بِاللَّهِ وَاصْبِرُوا إِنَّ الْأَرْضَ لِلَّهِ يُورِثُهَا مَنْ يَشَاءُ مِنْ عِبَادِهِ وَالْعَاقِبَةُ لِلْمُتَّقِينَ}}<ref>«و سرکردگان قوم فرعون گفتند: آیا موسی و قومش را وا مینهی تا در این سرزمین تبهکاری کنند و (موسی) تو و خدایانت را رها کند؟ گفت: پسرانشان را خواهیم کشت و زنانشان را زنده باز خواهیم نهاد و بیگمان ما بر آنان چیرهایم * موسی به قوم خود گفت: از خداوند یاری بخواهید و شکیبا باشید، بیگمان زمین از آن خداوند است، به هر کس از بندگان خویش که بخواهد به میراث میدهد و سرانجام (نیکو) از آن پرهیزگاران است» سوره اعراف، آیه ۱۲۷-۱۲۸.</ref>.
| |
| برخی [[آیات]] دیگر [[مشروعیت]] [[حاکمان]] متغلب را [[نفی]] میکند. [[آیه]] دیگر [[حکومت]] [[فرعون]] را به سبب [[طغیان]]، [[سرکشی]] و [[فساد]] بر روی [[زمین]] مطرود میداند و [[سرزنش]] میکند و [[موسی]] و قومش را به [[حکومت صالحان]] که [[ظلم]] از آنان سر نمیزند، [[بشارت]] میدهد:
| |
| {{متن قرآن|إِنَّ فِرْعَوْنَ عَلَا فِي الْأَرْضِ وَجَعَلَ أَهْلَهَا شِيَعًا يَسْتَضْعِفُ طَائِفَةً مِنْهُمْ يُذَبِّحُ أَبْنَاءَهُمْ وَيَسْتَحْيِي نِسَاءَهُمْ إِنَّهُ كَانَ مِنَ الْمُفْسِدِينَ * وَنُرِيدُ أَنْ نَمُنَّ عَلَى الَّذِينَ اسْتُضْعِفُوا فِي الْأَرْضِ وَنَجْعَلَهُمْ أَئِمَّةً وَنَجْعَلَهُمُ الْوَارِثِينَ}}<ref>«بیگمان فرعون در زمین (مصر) گردنکشی ورزید و مردم آنجا را دستهدسته کرد. دستهای از آنان را به ناتوانی میکشاند، پسرانشان را سر میبرید و زنانشان را زنده وا مینهاد، به یقین او از تبهکاران بود * و برآنیم که بر آنان که در زمین ناتوان شمرده شدهاند منّت گذاریم و آنان را پیشوا گردانیم و آنان را وارثان (روی زمین) کنیم» سوره قصص، آیه ۴-۵.</ref>همانگونه که اشاره شد، این دسته از [[آیات]] [[حاکمیت]] کسانی را که بر [[مردم]] [[ستم]] روا میدارند و [[یاغی]] به شمار میروند، به منزله یکی از مصادیق [[حاکم جائر]] [[سرزنش]] میکند<ref>[[محمد علی میرعلی|میرعلی، محمد علی]]، [[اطاعت از حاکم جائر در نظام امامت و خلافت (کتاب)|اطاعت از حاکم جائر در نظام امامت و خلافت]]، ص ۹۸.</ref>.
| |
| | |
| ===[[نفی]] [[رهبری سیاسی]] [[حاکمان ظالم]]===
| |
| دستهای از [[آیات قرآن]] بر این مسئله تأکید دارد که [[رهبری سیاسی]] [[جامعه]] از آنِ [[صالحان]] است و به هیچروی به [[ظالمان]] نمیرسد. [[خداوند]] خطاب به [[حضرت ابراهیم]]{{ع}} میفرماید:
| |
| {{متن قرآن|وَإِذِ ابْتَلَى إِبْرَاهِيمَ رَبُّهُ بِكَلِمَاتٍ فَأَتَمَّهُنَّ قَالَ إِنِّي جَاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِمَامًا قَالَ وَمِنْ ذُرِّيَّتِي قَالَ لَا يَنَالُ عَهْدِي الظَّالِمِينَ}}<ref>«و (یاد کن) آنگاه را که پروردگار ابراهیم، او را با کلماتی آزمود و او آنها را به انجام رسانید؛ فرمود: من تو را پیشوای مردم میگمارم. (ابراهیم) گفت: و از فرزندانم (چه کس را)؟ فرمود: پیمان من به ستمکاران نمیرسد» سوره بقره، آیه ۱۲۴.</ref>.
| |
| بنابر این [[آیه]] [[شریف]]، [[عهد الهی]] که همانا [[مقام امامت]] و [[رهبری]] رهب مادی و [[معنوی]] [[جامعه]] است، به افراد [[ستمپیشه]] و [[گنهکار]] نمیرسد. [[ظلم]] معنای عام دارد و بنابر فرمایش [[امام صادق]]{{ع}} خطاب به [[هشام بن سالم]] شامل [[بتپرستی]] نیز میشود: {{عربی|من عبد صنما أو وثنا لا یکون إماما}}؛ “آنان که بتی را [[پرستش]] کردند، [[امام]] نخواهند بود”<ref>ر.ک: جمعی از فضلا، تفسیر نمونه، ج۱۵، ص۱۶.</ref>.
| |
| [[خداوند]] در آیهای دیگر، [[پایداری]] در برابر [[ظلم]] را به [[یاران]] [[حضرت]] سفارش میکند و آنان را از نزدیکی و همدستی با [[ظالمان]] برحذر میدارد:
| |
| {{متن قرآن|فَاسْتَقِمْ كَمَا أُمِرْتَ وَمَنْ تَابَ مَعَكَ وَلَا تَطْغَوْا إِنَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ بَصِيرٌ * وَلَا تَرْكَنُوا إِلَى الَّذِينَ ظَلَمُوا فَتَمَسَّكُمُ النَّارُ وَمَا لَكُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ مِنْ أَوْلِيَاءَ ثُمَّ لَا تُنْصَرُونَ}}<ref>«پس چنان که فرمان یافتهای پایداری کن و (نیز) آنکه همراه تو (به سوی خداوند) بازگشته است (پایداری کند) و سرکشی نورزید که او به آنچه انجام میدهید بیناست * و به ستمگران مگرایید که آتش (دوزخ) به شما رسد در حالی که شما را در برابر خداوند، سروری نباشد، آنگاه یاری نخواهید شد» سوره هود، آیه ۱۱۲-۱۱۳.</ref>.
| |
| مرحوم [[علامه طباطبایی]] در [[تفسیر]] این [[آیه شریفه]] میفرماید:
| |
| [[رکون]] به سوی [[ستمکاران]]، یک نوع اعتمادی است که ناشی از میل و رغبت به آنان باشد؛ حال چه این [[رکون]] در [[اصل دین]] باشد، مثل اینکه پارهای از حقایق [[دین]] را که به نفع آنان است بگوید، و از آنچه که به [[ضرر]]ایشان است دم فرو بندد و افشا نکند، و چه اینکه در [[حیات]] [[دینی]] باشد، مثل اینکه به [[ستمکاران]] اجازه دهد تا به نوعی که دلخواه ایشان است در [[اداره امور]] مجتمع [[دینی]] مداخله کنند و [[ولایت]] امور [[عامه]] را به [[دست]] گیرند، و چه اینکه ایشان را [[دوست]] بدارد و دوستیاش منجر به مخالطت و آمیزش با آن شود و در نتیجه در [[شئون]] حیاتی [[جامعه]] و یا فردی از افراد اثر [[سوء]] بگذارد<ref>محمدباقر موسوی همدانی، ترجمه تفسیر المیزان، ج۲، ص۲۵۱.</ref>.
| |
| به هر حال، یکی از معانی [[رکون]] [[پذیرش ولایت]] و [[حاکمیت]] [[ستمکاران]] است که [[قرآن]] آن را [[نهی]] و [[نکوهش]] کرده است.
| |
| [[آیات]] دیگری [[مردم]] را از مراجعه به [[حاکمیت]] [[ظلم]] برحذر میدارند:
| |
| {{متن قرآن|أَلَمْ تَرَ إِلَى الَّذِينَ يَزْعُمُونَ أَنَّهُمْ آمَنُوا بِمَا أُنْزِلَ إِلَيْكَ وَمَا أُنْزِلَ مِنْ قَبْلِكَ يُرِيدُونَ أَنْ يَتَحَاكَمُوا إِلَى الطَّاغُوتِ وَقَدْ أُمِرُوا أَنْ يَكْفُرُوا بِهِ وَيُرِيدُ الشَّيْطَانُ أَنْ يُضِلَّهُمْ ضَلَالًا بَعِيدًا}}<ref>«آیا به آن کسان ننگریستهای که گمان میبرند به آنچه به سوی تو و آنچه پیش از تو فرو فرستاده شده است ایمان دارند (اما) بر آنند که داوری (های خود را) نزد طاغوت برند با آنکه به آنان فرمان داده شده است که به آن کفر ورزند و شیطان سر آن دارد که آنان را به گمراهی ژرفی درافکند» سوره نساء، آیه ۶۰.</ref>.
| |
| از مجموع [[آیات]] بیان شده برداشت میشود که [[رهبری]] و [[هدایت]] [[جامعه]] هرگز به [[ستمگران]] نمیرسد<ref>[[محمد علی میرعلی|میرعلی، محمد علی]]، [[اطاعت از حاکم جائر در نظام امامت و خلافت (کتاب)|اطاعت از حاکم جائر در نظام امامت و خلافت]]، ص ۱۰۰.</ref>.
| |
| | |
| ===[[مبارزه]] با [[ستمگر]]===
| |
| از آنجا که [[ستم]]، [[جوامع بشری]] را از اهداف اصلی [[آفرینش]] که همانا [[بندگی]] و [[قرب الی الله]] است دور میکند و [[انسانها]] را به سراشیبی [[سقوط]] میافکند<ref>{{متن قرآن|وَتِلْكَ الْقُرَى أَهْلَكْنَاهُمْ لَمَّا ظَلَمُوا وَجَعَلْنَا لِمَهْلِكِهِمْ مَوْعِدًا}} «و این شهرهاست که چون ستم ورزیدند نابودشان کردیم و برای نابودی آنها موعدی نهادیم» سوره کهف، آیه ۵۹.</ref>، [[قرآن کریم]] به مقابله با آن بسیار توصیه کرده است. از نظر [[قرآن کریم]]، ستمدیده [[حق]] دارد با همه توان در برابر [[فزونخواهی]] [[ظالمان]] بایستد و برای [[رهایی]] خود و دیگران از [[ستم]]، به هر نحو [[اقدام]] کند. چنین مبارزهای کاملاً [[مشروع]] خواهد بود: {{متن قرآن|إِنَّمَا السَّبِيلُ عَلَى الَّذِينَ يَظْلِمُونَ النَّاسَ وَيَبْغُونَ فِي الْأَرْضِ بِغَيْرِ الْحَقِّ أُولَئِكَ لَهُمْ عَذَابٌ أَلِيمٌ}}<ref>«ایراد تنها بر کسانیست که به مردم ستم میورزند و ناحقّ در زمین گردنکشی میکنند، آنان عذابی دردناک خواهند داشت» سوره شوری، آیه ۴۲.</ref>. در جایی دیگر، [[قرآن]] به مقابله با کسانی که از طریق [[جنگ]] برای [[اعمال]] [[سلطه]] بر دیگران میکوشند، [[دستور]] میدهد: {{متن قرآن|أُذِنَ لِلَّذِينَ يُقَاتَلُونَ بِأَنَّهُمْ ظُلِمُوا وَإِنَّ اللَّهَ عَلَى نَصْرِهِمْ لَقَدِيرٌ}}<ref>«به کسانی که بر آنها جنگ تحمیل میشود اجازه (ی جهاد) داده شد زیرا ستم دیدهاند و بیگمان خداوند بر یاری آنان تواناست» سوره حج، آیه ۳۹.</ref><ref>[[محمد علی میرعلی|میرعلی، محمد علی]]، [[اطاعت از حاکم جائر در نظام امامت و خلافت (کتاب)|اطاعت از حاکم جائر در نظام امامت و خلافت]]، ص ۱۰۲.</ref>.
| |
| | |
| ===[[نافرمانی]] از [[حاکم جائر]]===
| |
| بسیاری از [[آیات قرآن کریم]] [[اطاعت]] از [[حاکم ستمگر]] را [[نهی]] کرده است. کسی که شرایط لازم را برای [[حکمرانی]] ندارد و [[رهبری]] [[جامعه اسلامی]] را به [[دست]] گرفته است، [[حاکم ستمگر]] به شمار میرود. در آیاتی از [[قرآن کریم]] [[اطاعت]] از کذابین، [[گنهکاران]]، مسرفین، مفسدین فی الأرض، غافلین از [[یاد خدا]] و... [[نهی]] شده است. بیشک [[حاکم جائر]] مصداق بارز موارد یادشده خواهد بود. در اینجا برخی از [[آیات]] مربوط را [[نقل]] میکنیم:
| |
| در برخی از [[آیات اطاعت]] از کذابین [[نهی]] شده است: {{متن قرآن|فَلَا تُطِعِ الْمُكَذِّبِينَ}}<ref>«پس، از دروغانگاران پیروی مکن!» سوره قلم، آیه ۸.</ref>. [[حاکم جائر]] چون به دروغ [[حاکمیت]] [[مسلمانان]] را به [[دست]] گرفته است، از کذابین به شمار میرود. در آیهای دیگر [[خداوند متعال]] [[اطاعت]] از افراد [[گنهکار]] و [[کافر]] را [[حرام]] دانسته است: {{متن قرآن|وَلَا تُطِعْ مِنْهُمْ آثِمًا أَوْ كَفُورًا}}<ref>«پس برای فرمان پروردگارت شکیبا باش و از هیچ گناهکار یا ناسپاس آنان فرمان نبر» سوره انسان، آیه ۲۴.</ref>. این [[آیه]] [[نورانی]] به مفهوم [[اولویت]] شامل [[حکام جائر]] میشود.
| |
| همچنین [[خداوند]] [[پیروی]] از مسرفانی را که روی [[زمین]] [[افساد]] میکنند و قصد [[اصلاح]] ندارند [[نهی]] کرده است: {{متن قرآن|وَلَا تُطِيعُوا أَمْرَ الْمُسْرِفِينَ * الَّذِينَ يُفْسِدُونَ فِي الْأَرْضِ وَلَا يُصْلِحُونَ}}<ref>«و از فرمان گزافکاران پیروی نکنید * آنان که در زمین فساد بر میانگیزند و به (نیکی و) شایستگی روی نمیآورند» سوره شعراء، آیه ۱۵۱-۱۵۲.</ref>. آیا مصداق بارز این [[آیه]] [[نورانی]] [[حاکم جائر]] نیست؟ در آیهای دیگر، [[خداوند متعال]] [[اطاعت]] از تبهکارانی را که از یاد [[خداوند]] غافلاند، [[نهی]] کرده است که بیشک [[حاکم جائر]] را نیز در بر میگیرد: {{متن قرآن|وَلَا تُطِعْ مَنْ أَغْفَلْنَا قَلْبَهُ عَنْ ذِكْرِنَا وَاتَّبَعَ هَوَاهُ وَكَانَ أَمْرُهُ فُرُطًا}}<ref>«و از آن کس که دلش را از یاد خویش غافل کردهایم و از هوای (نفس) خود پیروی کرده و کارش تباه است پیروی مکن» سوره کهف، آیه ۲۸.</ref>. {{متن قرآن|وَقَالُوا رَبَّنَا إِنَّا أَطَعْنَا سَادَتَنَا وَكُبَرَاءَنَا فَأَضَلُّونَا السَّبِيلَا}}<ref>«و میگویند: پروردگارا! ما از سرکردگان و بزرگانمان فرمان بردیم و آنان ما را از راه به در بردند» سوره احزاب، آیه ۶۷.</ref>. در این [[آیه]]، [[خداوند متعال]] نتیجه [[اطاعت]] از [[حکام]] [[فاسد]] را [[گمراهی]] معرفی کرده و بدین ترتیب آن را نکوهیده دانسته است.
| |
| [[آیات]] بیان شده نمونهای از آیاتی است که [[پیروی]] از [[ظالم]] را با هر عنوانی [[حرام]] کرده و [[ممنوع]] دانسته است. از مجموع این [[آیات]] برداشت میشود که [[اطاعت]] از کسانی که شرایط [[فرمان]] دادن ندارند، چه در مسائل فردی و چه در مسائل [[اجتماعی]] و نیز خواه در [[مسند]] [[حکومت]] باشند یا نه، در هیچ وضعیتی جایز نیست. گرچه برخی از این [[آیات]] عام است و برخی دیگر خاص [[منافقان]] و [[کفار]]، در مجموع از همه [[آیات]] یادشده چنین برداشت میشود که به طور عام هرکس که شرایط و [[شایستگی]] [[اطاعت]] را نداشته باشد، نباید از او [[پیروی]] کرد که شامل [[حکام جائر]] نیز میشود<ref>[[محمد علی میرعلی|میرعلی، محمد علی]]، [[اطاعت از حاکم جائر در نظام امامت و خلافت (کتاب)|اطاعت از حاکم جائر در نظام امامت و خلافت]]، ص ۱۰۳.</ref>.
| |
| | |
| ==[[روایات]]==
| |
| درباره [[اطاعت]] نکردن از [[حاکم جائر]] [[روایات]] بسیاری وارد شده است. از طریق [[فریقین]] [[نقل]] شده است: معاذ از [[پیامبر خدا]]{{صل}} پرسید: “یا [[رسولالله]]! هرگاه بر ما امرا و فرمانروایانی باشند که به [[سنت]] تو عمل نمیکنند و [[فرمان]] تو را به کار نمیگیرند، درباره [[اطاعت]] از آنها چه میفرمایید؟” [[رسول خدا]]{{صل}} فرمود: “کسی که فرمانبری [[خدا]] را نمیکند، اطاعتی برای او نیست و [[مردم]] نباید از او [[پیروی]] کنند”<ref>{{متن حدیث|لَا طَاعَةَ لِمَنْ عَصَى اللَّهَ}} (ر.ک: علی بن عیسی اربلی، کشف الغمة، ج۱، ص۲۶۴؛ محمد بن حسن حر عاملی، وسائل الشیعة، ج۲۹، ص۱۲۹).</ref>. همچنین [[پیامبر]]{{صل}} در [[روایت]] دیگری فرمود: “از کسی که [[خدا]] را [[معصیت]] میکند، نباید [[پیروی]] کرد”<ref>{{متن حدیث|لا طَاعَةَ لمخلوق في معصية اللّه}} (محمد بن علی بابویه قمی (شیخ صدوق)، من لا یحضره الفقیه، ج۲، ص۶۲۱؛ ابوجعفر محمد بن حسن طوسی، الاستبصار، ج۲، ص۳۱۷).</ref>. [[امام حسین]]{{ع}} به [[نقل]] از [[پیامبر خدا]]{{صل}} فرمود:
| |
| هرکسی [[سلطان]] [[ستمگری]] را ببیند که [[حرام]] [[خدا]] را [[حلال]] میگرداند و [[پیمان]] [[خدا]] را میشکند و با [[سنت]] و روش [[پیامبر خدا]] [[مخالفت]] میورزد و در [[جامعه]] به [[بندگان خدا]] [[گناه]] و [[تعدی]] روا میدارد، آنگاه علیه او با [[کردار]] و گفتار خویش و [[جهاد با سلاح]] و زبان [[قیام]] نکند، سزاوار است [[خدا]] او را با همان [[ستمگر]] [[محشور]] سازد<ref>{{متن حدیث|مَنْ رَأَى سُلْطَاناً جَائِراً مُسْتَحِلًّا لِحُرُمِ اللَّهِ نَاكِثاً لِعَهْدِ اللَّهِ مُخَالِفاً لِسُنَّةِ رَسُولِ اللَّهِ{{صل}}...}} (ابیجعفر محمد بن جریرالطبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۴، ص۳۰۴).</ref>.
| |
| در [[روایت]] دیگری، بیان سخن [[حق]] در برابر [[حاکم جائر]]، بالاترین [[جهاد]] شمرده شده است: “بالاترین و بافضیلتترین [[جهاد]]، گفتن سخن [[حق]] در برابر [[پادشاه]] [[جائر]] است”<ref>{{متن حدیث|أَفْضَلُ الْجِهَادِ كَلِمَةُ حَقٍّ عِنْدَ سُلْطَانٍ جَائِرٍ}} (ابوجعفر محمد بن حسن طوسی، التهذیب، ج۱، ص۱۷۷؛ ابن ابیجمهور احسائی، عوالی اللئالی، ج۱، ص۴۳۲؛ ابوالفضل علی بن حسن طبرسی، مشکاة الأنوار، ج۱، ص۵۶).</ref>. [[امام صادق]]{{ع}} فرمود: “آن کس که [[زمامدار]] جائری را [[خشنود]] کند و در اثر [[راضی]] کردن او، [[خدا]] غضبآلود شود، از [[دین خدا]] خارج شده است”<ref>محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۲، ص۳۷۳.</ref>.
| |
| [[نقل]] شده است که [[حضرت]] [[امام باقر]]{{ع}} فرمود: “کسی که از [[معصیتکاران]] [[اطاعت]] کند، [[دین]] ندارد”<ref>{{متن حدیث|لَا دِينَ لِمَنْ دَانَ بِطَاعَةِ مَنْ عَصَى اللَّهَ}} (محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۲، ص۳۷۳).</ref>. [[حضرت علی]]{{ع}} فرمود: “هر نوع اطاعتی در مسیر [[نافرمانی خدا]] مذموم و [[ممنوع]] است”<ref>{{متن حدیث|لَا طَاعَةَ لِمَخْلُوقٍ فِي مَعْصِيَةِ الْخَالِقِ}} (محمد بن علی بابویه قمی (شیخ صدوق)، من لا یحضره الفقیه، ج۲، ص۶۲۱).</ref>. در [[کتاب]] [[ارشاد القلوب]] دیلمی نیز نزدیک به همین مضمون وارد شده است<ref>{{متن حدیث|لَا طَاعَةَ لِمَنْ عَصَى اللَّهَ}} (حسن بن ابیالحسن دیلمی، ارشاد القلوب، ج۲، ص۶۴۲.</ref>. [[امیر مؤمنان]]، [[علی]]{{ع}} در [[روایت]] دیگری خطاب به [[امام حسن]] و [[امام حسین]]{{عم}} میفرماید: “دشمن [[ظالم]] و [[یاور]] [[مظلوم]] باشید”<ref>{{متن حدیث|وَ كُونَا لِلظَّالِمِ خَصْماً وَ لِلْمَظْلُومِ نَاصِراً}} (علی بن عیسی اربلی، کشف الغمة، ج۱، ص۴۳۱؛ محمد بن حسن فتال نیشابوری، روضة الواعظین، ص۱۳۶؛ نهج البلاغه، ص۴۲۱).</ref>.
| |
| | |
| [[نقل]] شده که [[عمر بن خطاب]] در خطبهای از حاضران پرسید: “اگر شما را از آنچه میدانید بازداشتم و شما را به انجام آنچه نزدتان پذیرفته نیست مجبور کردم چه خواهید کرد؟” حضار [[سکوت]] کردند. [[عمر]] سه بار این [[پرسش]] را تکرار کرد تا اینکه [[علی بن ابیطالب]]{{ع}} برخاست و در پاسخ فرمود: “در این هنگام تو را به [[توبه]] فرامی خوانیم؛ اگر [[توبه]] کردی میپذیریم”. [[عمر]] گفت: “اگر [[توبه]] نکردم؟” [[حضرت]] فرمود: “در این هنگام کاسه سری را که چشمان تو در آن واقعاند با [[شمشیر]] میزنیم”. [[عمر]] گفت: “خدای را [[سپاس]] که در این [[امت]] کسانی را مقرر داشته که اگر کج شدیم راستمان کنند”<ref>{{متن حدیث|لَوْ صَرَفْنَاكُمْ عَمَّا تَعْرِفُونَ إِلَى مَا تُنْكِرُونَ مَا كُنْتُمْ صَانِعِينَ}} (ر.ک: السید هاشم البحرانی، غایة المرام، تحقیق السیدعلی عاشور، ج۵، ص۲۶۲؛ السید شهابالدین المرعشی، شرح احقاق الحق، تعلیق السیدشهابالدین المرعشی النجفی، تصحیح السیدابراهیم المیانجی، ج۸، ص۶۳۷؛ عبدالرحمن احمد البکری، من حیاة الخلیفة عمر بن الخطاب، ص۵۳۶؛ حسن بن یوسف بن مطهر اسدی (العلامة الحلی)، کشف الیقین، تحقیق حسین درگاهی، ص۶۴؛ الموفق الخوارزمی، المناقب، تحقیق الشیخ مالک محمودی، ص۹۹).</ref>. از این [[روایت]] برداشت میشود چنانچه حاکمی دچار کژی شد، نه تنها نباید از او [[اطاعت]] کرد، بلکه باید او را به هر طریق از [[انحرافها]] بازداشت.
| |
| | |
| [[حضرت علی]]{{ع}} در [[نهجالبلاغه]] نه تنها [[اطاعت]] از [[ظالمان]] را جایز ندانسته، بلکه [[مبارزه]] با آنان را تکلیفی [[الهی]] شمرده که [[خداوند]] آن را بر عهده [[علما]] قرار داده است<ref>{{متن حدیث|لَوْ لَا حُضُورُ الْحَاضِرِ وَ قِيَامُ الْحُجَّةِ بِوُجُودِ النَّاصِرِ وَ مَا أَخَذَ اللَّهُ عَلَى الْعُلَمَاءِ أَلَّا يُقِرُّوا عَلَى كِظَّةِ ظَالِمٍ وَ لَا سَغَبِ مَظْلُومٍ...}} اگر حضور مردم نبود و به سبب وجود یاریدهنده، حجت بر من تمام نشده بود و خداوند از علما پیمان نگرفته بود که بر ظالمان بتازند و به کمک مظلومان بشتابند همانا ریسمان شتر حکومت را بر گردنش میانداختم (ر.ک: محمد بن محمد بن نعمان مفید، الإفصاح الإمامة، ص۴۶؛ سیدعلی بن موسی بن طاووس، الطرائف، ج۲، ص۴۱۷؛ اویس کریم محمد، المعجم الموضوعی لنهج البلاغه، ص۳۸۰؛ نهج البلاغه، ص۴۹).</ref>. [[امام باقر]]{{ع}} فرمود: “کسی که از [[معصیتکاران]] [[اطاعت]] کند، [[دین]] ندارد”<ref>{{متن حدیث|لَا دِينَ لِمَنْ دَانَ بِطَاعَةِ مَنْ عَصَى اللَّهَ}} محمد بن ادریس حلی، مستطرفات السرائر، ص۵۹۱؛ محمد بن علی بابویه قمی (شیخ صدوق)، عیون أخبار الرضا{{ع}}، ج۲، ص۱۹ و ۴۳).</ref>. از مجموعه این [[روایات]] چنین برداشت میشود در مواردی که [[حاکم]] از [[اوامر الهی]] [[سرپیچی]] و [[نافرمانی]] میکند، نباید از او [[اطاعت]] کرد. اما در برخی [[روایات]]، [[اطاعت]] از چنین حاکمانی به کلی [[نفی]] شده است. به طور مثال، در روایتی از [[امام علی بن ابی طالب]]{{ع}} آمده است: “نباید کسی را که [[گناه]] [[خدا]] کرده است [[اطاعت]] کرد؛ فقط [[اطاعت خدا]] و [[پیغمبر]] و ولاة امر [[واجب]] است”<ref>{{متن حدیث|لَا طَاعَةَ لِمَنْ عَصَى اللَّهَ إِنَّمَا الطَّاعَةُ لِلَّهِ وَ لِرَسُولِهِ وَ لِوُلَاةِ الْأَمْرِ}} (محمد بن حسن حر عاملی، وسائل الشیعة، ج۲۷، ص۱۲۹؛ محمد بن علی بابویه قمی (شیخ صدوق)، الخصال، ج۱، ص۱۳۹).</ref>. بنابر این [[روایت]]، [[اولیالامر]] لزوماً کسی است که از [[انحراف]] و [[نافرمانی]] از دستورهای [[خدا]] به دور است. تنها [[اطاعت]] از او با این شرایط و صفات، جایز است و اگر کسی جز این باشد، نباید از او [[اطاعت]] کرد<ref>[[محمد علی میرعلی|میرعلی، محمد علی]]، [[اطاعت از حاکم جائر در نظام امامت و خلافت (کتاب)|اطاعت از حاکم جائر در نظام امامت و خلافت]]، ص ۱۰۴.</ref>.
| |
| ==مبارزه با حاکم جائر==
| |
| با تأملی اندک در آموزهها و [[منابع اسلامی]] به این نتیجه میرسیم که نه تنها فرمانگریزی و اطاعتگریزی از [[حاکم جائر]] تجویز و توصیه شده، بلکه [[مبارزه]] با او یکی از مصادیق [[جهاد]] به شمار میرود. یکی از مصادیق [[نهی از منکر]]، مقابله با [[حاکم جائر]] است. [[سیره اهل بیت]]{{عم}}، به ویژه [[امام حسین]]{{ع}} نیز بر این مسئله دلالت دارد که در اینجا به بررسی آن میپردازیم:
| |
| ==[[وجوب]] [[جهاد]] با [[حاکم جائر]]==
| |
| مرحوم [[محمد حسن نجفی|نجفی، محمد حسن]] در کتاب مهم و معروف خود جواهر الکلام، پس از ذکر موارد [[جهاد]] و بیان اهمیت آن در [[اسلام]]، [[مبارزه]] با [[حکام]] [[سرکش]] و [[ستمگر]] را با هر [[مذهب]] و مسلکی، از اقسام [[جهاد]] برشمرده است. وی [[معتقد]] است: واژه [[باغی]] همه [[ستمگران]] و همه کسانی را که از [[راه]] [[حق]] بیرون روند و از [[اطاعت امام]]{{ع}} [[سرپیچی]] و بر او [[خروج]] کنند، شامل میشود<ref>ر.ک: [[محمد حسن نجفی|نجفی، محمد حسن]]، جواهر الکلام، ج۱۸، ص۱۳۲.</ref>. مرحوم نجفی به [[نقل]] از [[رسول خدا]]{{صل}} مینویسد:
| |
| “خداوند بر [[مؤمنان]] [[واجب]] کرده که در [[فتنهها]] [[جهاد]] کنند، همانگونه که بر آنها [[واجب]] کرده همراه من با [[مشرکان]] بجنگند”. پرسشکنندهای عرض کرد: “ای [[پیامبر خدا]]، فتنههایی که [[جهاد]] در آنها [[واجب]] شده کداماند؟” فرمود: “فتنه گروهی که بر [[یگانگی خداوند]] و [[پیامبری]] من [[گواهی]] میدهند، درحالی که با [[سنت]] من [[مخالفت]] میورزند، و از [[دین]] من [[منحرف]] میشوند”. عرض کرد: “ای [[پیامبر خدا]]، به چه دلیلی با آنها بجنگیم، حال اینکه آنها بر [[یگانگی خداوند]] و [[پیامبری]] تو [[گواهی]] میدهند؟” فرمود: با آنها بجنگید به [[دلیل]] بدعتهای آنها در [[دین]] من و دوری کردن آنها از دستورهای من و [[حلال]] شمردن ریختن [[خون]] [[فرزندان]] من”<ref>{{متن حدیث|قال رسول الله{{صل}}: إِنَّ اللَّهَ تَعَالَى قَدْ كَتَبَ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ الْجِهَادَ فِي الْفِتْنَةِ مِنْ بَعْدِي كَمَا كَتَبَ عَلَيْهِمُ الْجِهَادَ مَعَ الْمُشْرِكِينَ مَعِي فَقُلْتُ يَا رَسُولَ اللَّهِ وَ مَا الْفِتْنَةُ الَّتِي كُتِبَ عَلَيْنَا فِيهَا الْجِهَادُ قَالَ فِتْنَةُ قَوْمٍ يَشْهَدُونَ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَ أَنِّي رَسُولُ اللَّهِ وَ هُمْ مُخَالِفُونَ لِسُنَّتِي وَ طَاعِنُونَ فِي دِينِي فَقُلْتُ فَعَلَامَ نُقَاتِلُهُمْ يَا رَسُولَ اللَّهِ- وَ هُمْ يَشْهَدُونَ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَ أَنَّكَ رَسُولُ اللَّهِ فَقَالَ عَلَى إِحْدَاثِهِمْ فِي دِينِهِمْ وَ فِرَاقِهِمْ لِأَمْرِي وَ اسْتِحْلَالِهِمْ دِمَاءَ عِتْرَتِي}} (محمدحسن نجفی، جواهر الکلام، ج۲۱، ص۲۹۶).</ref>. در واقع این [[روایت]] شامل حال همه کسانی است که [[قدرت]] را به [[دست]] دارند و در [[دین]] [[بدعت]] میآورند. [[پیامبر]]{{صل}} در [[روایت]] دیگری فرموده است: “اگر امتم را دیدی که از [[ستمکاری]] دارد که به او بگوید تو [[ستمگری]]، از [[امت]] من بودن [[وداع]] کرده است”<ref>{{متن حدیث|إِذا رَأَيْتَ أُمَّتِي تَهابُ الظّالِمَ أَنْ تَقُولَ لَهُ إِنَّكَ ظالِمٌ، فقَدْ تُوُدِّعَ مِنْهُم}} (محمد محمدی ریشهری، میزان الحکمه، ج۶، ص۲۹۰).</ref>. در [[حدیث]] دیگری، کسانی را که در [[راه]] [[مبارزه با ظلم]] کشته شوند [[شهید]] دانسته است: “هیچ [[مسلمانی]] نیست که ستمی بر او شده باشد، و برای رفع آن بجنگد تا کشته شود، مگر اینکه [[شهید]] شده است”<ref>{{متن حدیث|ما من مسلم یظلم مظلمه فیقاتل فیقتل الا قتل شهیدا}} (به نقل از: هاشم معروف الحسنی، جنبشهای شیعی در تاریخ اسلام، ترجمه سیدمحمدصادق عارف، ص۱۳۸).</ref>. برخی از [[فقها]] تعرض به [[سلطان جائر]] را از جمله مصادیق [[جهاد]] با او شمرده و کشته شدن در این مسیر را [[شهادت در راه خدا]] دانستهاند<ref>{{عربی|و التعرض لسخطه [سلطان جائر] و القتل فی هذا الطریق شهادة فی سبیل الله لا التهلکة و هذا من أفضل الجهاد کما جاء به الحدیث: أفضل الجهاد کلمة عدل عند إمام جائر}} (ر.ک: یحیی بن سعید الحلی الهذلی، الجامع للشرائع، تحقیق و تخریج ثلة من الفضلاء، ص۶۲۶).</ref>. در کتب [[فقهی]]،[[جهاد]] و مقابله با [[حاکم جائر]] ذیل دو عنوان خاص [[جهاد]] با بغات و طغات بررسی شده که در اینجا به بررسی اجمالی آن میپردازیم<ref>[[محمد علی میرعلی|میرعلی، محمد علی]]، [[اطاعت از حاکم جائر در نظام امامت و خلافت (کتاب)|اطاعت از حاکم جائر در نظام امامت و خلافت]]، ص ۱۰۷.</ref>.
| |
| ==[[جهاد]] با بغات==
| |
| یکی از انواع [[جهاد]] در [[اسلام]]، [[جهاد با اهل بغی]] است که در [[قرآن کریم]] نیز به آن اشاره شده است:
| |
| {{متن قرآن|وَإِنْ طَائِفَتَانِ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ اقْتَتَلُوا فَأَصْلِحُوا بَيْنَهُمَا فَإِنْ بَغَتْ إِحْدَاهُمَا عَلَى الْأُخْرَى فَقَاتِلُوا الَّتِي تَبْغِي حَتَّى تَفِيءَ إِلَى أَمْرِ اللَّهِ فَإِنْ فَاءَتْ فَأَصْلِحُوا بَيْنَهُمَا بِالْعَدْلِ وَأَقْسِطُوا إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الْمُقْسِطِينَ}}<ref>«و اگر دو دسته از مؤمنان جنگ کنند، میان آنان را آشتی دهید پس اگر یکی از آن دو بر دیگری ستم کرد با آن کس که ستم میکند جنگ کنید تا به فرمان خداوند باز گردد و چون بازگشت، میان آن دو با دادگری آشتی دهید و دادگری ورزید که خداوند دادگران را دوست میدارد» سوره حجرات، آیه ۹.</ref>
| |
| بارزترین مصداق [[بغی]]، [[شورش]] و [[طغیان]] علیه [[حاکم]] [[عادل]] است. با این حال، مصادیق متعددی دارد که از جمله مصادیق آن، [[تجاوز]] یک [[کشور اسلامی]] به [[کشور اسلامی]] دیگر است<ref>برای مطالعه بیشتر در این باره، ر.ک: محمدتقی مصباح یزدی، جنگ و جهاد در قرآن، تدوین و نگارش محمدحسین اسکندری و محمدمهدی نادری قمی، ص۱۳۲-۱۳۳.</ref>. بیشک یکی از مصادیق قطعی [[اهل بغی]]، [[حاکم]] جائری است که به [[حدود الهی]] و [[حقوق مردم]] [[تجاوز]] میکند. بنابر این [[آیه]] [[نورانی]] [[جهاد]] و مقابله با چنین حاکمی [[واجب]] است<ref>[[محمد علی میرعلی|میرعلی، محمد علی]]، [[اطاعت از حاکم جائر در نظام امامت و خلافت (کتاب)|اطاعت از حاکم جائر در نظام امامت و خلافت]]، ص ۱۰۹.</ref>.
| |
| ==[[امر]] به [[کفر]] ورزیدن به [[طاغوت]]==
| |
| در [[آیه]] شصتم [[سوره نساء]] آمده است: {{متن قرآن|يُرِيدُونَ أَنْ يَتَحَاكَمُوا إِلَى الطَّاغُوتِ وَقَدْ أُمِرُوا أَنْ يَكْفُرُوا بِهِ}}<ref>«(اما) بر آنند که داوری (های خود را) نزد طاغوت برند با آنکه به آنان فرمان داده شده است که به آن کفر ورزند» سوره نساء، آیه ۶۰.</ref>. [[کفر]] ورزیدن به [[کفار]] تنها به [[مخالفت]] نظری و [[قلبی]] محدود نمیشود، بلکه [[مخالفت]] عملی و [[مبارزه مسلحانه]] با [[کفار]] را نیز دربر میگیرد.
| |
| [[روایات]] بسیاری بر [[وجوب]] [[جهاد]] با [[حکام]] [[طاغوت]] و [[جائر]] دلالت دارد. مرحوم [[کلینی]] به [[سند]] خود از [[جابر بن عبدالله انصاری]]، از [[امام باقر]]{{ع}} [[روایت]] کرده است که فرمود: بدیهایشان را در [[دل]] [[زشت]] شمارید و بر زبان آورید... و در [[راه خدا]] از ملامت هیچ ملامتکنندهای نهراسید. اگر [[پند]] گرفتند و به [[حق]] بازگشتند ایرادی بر آنان نیست. اشکال بر کسانی وارد است که به [[مردم]] [[ستم]] میکنند و در [[زمین]] ستمگرانه [[فتنه]] میانگیزند. عذابی دردناک در [[انتظار]] ایشان است. پس به تن با آنان بجنگید و در [[دل]] آنان را [[دشمن]] دارید، و در این کلمه نه طالب [[قدرت]] و [[مال]] باشید و نه خواهان [[پیروزی]] [[ستم]] تا به امر [[خدا]] بازگردند و به [[طاعت]] او گردن نهند<ref>{{متن حدیث|فَأَنْكِرُوا بِقُلُوبِكُمْ وَ الْفِظُوا بِأَلْسِنَتِكُمْ وَ صُكُّوا بِهَا جِبَاهَهُمْ وَ لَا تَخَافُوا فِي اللَّهِ لَوْمَةَ لَائِمٍ فَإِنِ اتَّعَظُوا وَ إِلَى الْحَقِّ رَجَعُوا فَلَا سَبِيلَ عَلَيْهِمْ {{متن قرآن|إِنَّمَا السَّبِيلُ عَلَى الَّذِينَ يَظْلِمُونَ النَّاسَ وَيَبْغُونَ فِي الْأَرْضِ بِغَيْرِ الْحَقِّ أُولَئِكَ لَهُمْ عَذَابٌ أَلِيمٌ}} هُنَالِكَ فَجَاهِدُوهُمْ بِأَبْدَانِكُمْ وَ أَبْغِضُوهُمْ بِقُلُوبِكُمْ غَيْرَ طَالِبِينَ سُلْطَاناً وَ لَا بَاغِينَ مَالًا وَ لَا مُرِيدِينَ بِظُلْمٍ ظَفَراً حَتَّى يَفِيئُوا إِلَى أَمْرِ اللَّهِ وَ يَمْضُوا عَلَى طَاعَتِهِ}} (محمد بن یعقوب کلینی، الاصول من الکافی، ج۵، باب الأمر بالمعروف والنهی عن المنکر، ص۸۴).</ref>.
| |
| بنابر این [[روایت]]، چنانچه عدهای به ناحق بر [[مردم]] [[ظلم]] روا دارند و بر [[زمین]] [[بغی]] و [[ستم]] کنند، افزون بر آنکه [[عذاب]] [[سختی]] در [[انتظار]] آنان است امر شده که با آنان [[جهاد]] و [[قتال]] کنید. بیشک بارزترین مصداق این [[روایت]]، [[حکام]] جائرند که [[جهاد]] با آنان [[واجب]] است.
| |
| در [[روایت]] دیگر، [[سید رضی]] در [[نهجالبلاغه]] [[نقل]] کرده است:
| |
| [[ابن جریر طبری]] ([[سنّی]]) از [[عبدالرحمن بن ابییعلی]] [[فقیه]] که [از بزرگان [[اصحاب امام]]{{ع}} و] از کسانی است که برای [[پیکار]] با [[حجاج بن یوسف]] با ابناشعث بیرون شده بود، [[روایت]] کرده است: او در جمله سخنانی که [[مردم]] را برای انگیزش بر [[پیکار]] تحریص مینمود گفته است: من از [[علی بن ابیطالب]] که [[خداوند]] در مرتبه نیکانش قرار دهد و [[ثواب]] [[شهدا]] و درستکاران را به وی عطا فرماید، شنیدم روزی که با [[مردم]] [[شام]] برخورد کردیم، میفرمود: ای [[مؤمنان]]، هر آنکه ستمی را بنگرد که به کار افتاده است، و کار ناپسندی را ببیند که [[مردم]] را بدان میخوانند و او در [[دل]] آن [[ناپسند]] را [[زشت]] پندارد، البته [[رهایی]] یافته است، و هرکس به زبان آن را بد داند او مأجور و از رفیقش [[برتر]] است، اما آنکه آن را با [[شمشیر]] [[انکار]] کند، تا آنکه سخن [[خدا]] را والاتر و [[ستمکاران]] را سخن [[پایینتر]] آورد، این مرد کسی است که به [[راه]] [[رستگاری]] رسیده، و بر طریق [[ایستاده]] و [[یقین]] به [[حق]] در درونش نورافشانی آغاز کرده است<ref>{{متن حدیث|وَ رَوَى ابْنُ جَرِيرٍ الطَّبَرِيُّ فِي تَارِيخِهِ: عَنْ عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ أَبِي لَيْلَى الْفَقِيهِ وَ كَانَ مِمَّنْ خَرَجَ لِقِتَالِ الْحَجَّاجِ مَعَ ابْنِ الْأَشْعَثِ أَنَّهُ قَالَ فِيمَا كَانَ يَحُضُّ بِهِ النَّاسَ عَلَى الْجِهَادِ إِنِّي سَمِعْتُ عَلِيّاً رَفَعَ اللَّهُ دَرَجَتَهُ فِي الصَّالِحِينَ وَ أَثَابَهُ ثَوَابَ الشُّهَدَاءِ وَ الصِّدِّيقِينَ يَقُولُ يَوْمَ لَقِينَا أَهْلَ الشَّامِ:
| |
| أَيُّهَا الْمُؤْمِنُونَ إِنَّهُ مَنْ رَأَى عُدْوَاناً يُعْمَلُ بِهِ وَ مُنْكَراً يُدْعَى إِلَيْهِ فَأَنْكَرَهُ بِقَلْبِهِ فَقَدْ سَلِمَ وَ بَرِئَ وَ مَنْ أَنْكَرَهُ بِلِسَانِهِ فَقَدْ أُجِرَ وَ هُوَ أَفْضَلُ مِنْ صَاحِبِهِ وَ مَنْ أَنْكَرَهُ بِالسَّيْفِ لِتَكُونَ كَلِمَةُ اللَّهِ هِيَ الْعُلْيا وَ كَلِمَةُ الظَّالِمِينَ هِيَ السُّفْلَى فَذَلِكَ الَّذِي أَصَابَ سَبِيلَ الْهُدَى وَ قَامَ عَلَى الطَّرِيقِ وَ نَوَّرَ فِي قَلْبِهِ الْيَقِينُ}} ([[نهج البلاغه]]، مقدمه [[شریف رضی]] بر [[نهج البلاغه]]، ترجمه انصاریان، ص۳۶۳)..</ref>.
| |
| [[امام حسین]]{{ع}} در منطقه البیضه بر کتیبه [[حر بن یزید تمیمی]] به [[خطبه]] ایستاد و فرمود: “ای [[مردم]]، [[رسول خدا]]{{صل}} فرمود: هر کس از شما [[سلطان]] [[ستمگری]] را دید که [[حرام]] [[خدا]] را [[حلال]] کرده،[[پیمان]] [[خداوند]] را شکسته، با [[سنت رسول خدا]] [[مخالفت]] میکند، و میان [[بندگان خدا]] به [[گناه]] و [[تجاوزگری]] عمل میکند، اما با عمل یا گفتار با او [[مخالفت]] نکند، بر [[خداوند]] [[حق]] است که او را وارد جایگاهش ([[آتش]]) کند”<ref>{{متن حدیث|عن أبي مخنف، عن عقبة بن أبي العيزار قال: إن الحسين{{ع}} خطب أصحابه و أصحاب الحرّ بالبيضة، فحمد اللّه و أثنى عليه، ثمّ قال: “أيها الناس إن رسول اللّه{{صل}} قال: “من رأى سلطانا جائرا مستحلا لحرم اللّه ناكثا لعهد اللّه مخالفا لسنة رسول اللّه{{صل}} يعمل في عباد اللّه بالاثم و العدوان فلم يغيّر عليه بفعل و لا قول كان حقّا على اللّه أن يدخله مدخله”}} (محمدباقر مجلسی، بحارالأنوار، ج۴۴، ص۳۸۱).</ref>. البته [[روایات]] در این زمینه بسیار است؛ به گونهای که برخی ادعا کردهاند به حد [[تواتر]] میرسد<ref>ر.ک: [[محمد مهدی آصفی|آصفی، محمد مهدی]]، مبانی نظری حکومت اسلامی (بررسی فقهی تطبیقی)، ترجمه محمد سپهری، ص۲۸۶.</ref><ref>[[محمد علی میرعلی|میرعلی، محمد علی]]، [[اطاعت از حاکم جائر در نظام امامت و خلافت (کتاب)|اطاعت از حاکم جائر در نظام امامت و خلافت]]، ص ۱۰۹.</ref>.
| |
| ==[[امر به معروف و نهی از منکر]] و مقابله با [[حاکم جائر]]==
| |
| درباره [[امر به معروف و نهی از منکر]] و شرایط [[وجوب]] آن، دو نظریه عمده وجود دارد. برخی معتقدند همه مراحل امربه معروف و [[نهی از منکر]] هنگامی [[واجب]] خواهد بود که [[توانایی]] بر انجام آن باشد و زیان جانی نداشته باشد، وگرنه [[وجوب]] آن ساقط خواهد شد<ref>برای مطالعه بیشتر درباره اقوال مختلف فقها دراینباره، ر.ک: [[محمد حسن نجفی|نجفی، محمد حسن]]، جواهر الکلام، ج۲۱، ص۲۴۵.</ref>. در برابر این نظریه، دیدگاه دیگری مطرح است که [[وجوب]] آن را دایرمدار ترتب زیان بر آن نمیکند، بلکه [[وجوب]] آن را به احتمال تأثیر مشروط دانسته و بر فرض احتمال تأثیرناگذاری، [[وجوب]] آن ساقط خواهد شد<ref>ر.ک [[امام خمینی]]، المکاسب المحرمه، ج۱، ص۱۰۵.</ref>. در واقع، طرفداران این نظریه [[وجوب]] این [[فریضه]] را به مؤثر واقع شدن مشروط میکنند و معتقدند امربه معروف و [[نهی از منکر]] در صورت تأثیرگذاری، هرچند با ضرر [[مالی]] و جانی همراه باشد، [[واجب]] است. این دسته از [[فقها]] به دستهای از [[روایات]] و فعل [[امام حسین]]{{ع}} استناد میکنند. از [[پیامبر]]{{صل}} به [[تواتر]] [[نقل]] شده که فرمودند: “برترین [[جهاد]]، بیان کلمه حقی در برابر [[حاکم ستمگر]] است”<ref>سید رضی، خصائص الأئمة{{عم}}، ص۱۱۳؛ ابنبطریق یحیی بن حسن حلی، العمدة، ص۳۲۹.</ref>. در این [[حدیث]]، [[پیامبر]] بیان سخن [[حق]] را در برابر [[سلطان جائر]] [[برترین]] [[جهاد]] و [[اعمال]] دانسته است؛ زیرا گفتن سخن [[حق]] در برابر [[حاکم ستمگر]]، اغلب با خطر [[مالی]] و جانی همراه خواهد بود، و گرنه [[صاحبان قدرت]] با افراد عادی چه فرقی خواهند داشت تا گفتن سخن [[حق]] در برابر آنان [[جهاد]] به شمار آید.
| |
| [[پیشوایان دینی]] ما، از جمله [[پیامبر اکرم]]{{صل}}، [[علی]] و [[امام حسین]]{{عم}} هریک بنا به [[مقتضیات زمان]] و مکان، به طور مطلق در برابر دستگاه [[جور]] به [[وظیفه]] خود که همانا [[امر به معروف و نهی از منکر]] بود عمل کردند و در این [[راه]] دشواریهای بسیاری را [[تحمل]] کردند و تا [[بذل جان]] و مرز [[شهادت]] پیش رفتند.
| |
| البته [[فقهای شیعه]] مراحلی را برای [[امر به معروف و نهی از منکر]] در نظر گرفتهاند. نخستین مرحله را [[انکار]] [[قلبی]] دانستهاند که پایینترین مرحله است. مرحله بعدی، [[انکار]] زبانی است که با زبان و گفتار و نوشتار باید [[مانع]] شیوع و انجام [[منکرات]] شد. آخرین مرحله را [[انکار]] با [[دست]] و اعضا میدانند که منظور [[توسل]] به شیوههایی چون [[زور]] و [[خشونت]] است. بسیاری از [[فقها]] مرحله سوم را چنانچه مفسدهای در پی نداشته باشد و موجب هرجومرج نگردد جایز دانستهاند و گفتهاند [[اذن امام]] را لازم ندارد. اما [[فقها]] در انجام [[امر به معروف]] و [[نهی]] از منکری که [[قتل]] و [[خونریزی]] در پی داشته باشد [[اختلاف]] نظر دارند<ref>برای مطالعه بیشتر در این باره، ر.ک: محسن الخرازی، الامر بالمعروف والنهی عن المنکر، ص۱۴۶-۱۵۲.</ref>. هریک از این مراحل خود مراتبی دارد<ref>ر.ک: [[محمد مهدی شمسالدین|شمسالدین، محمد مهدی]]، التاریخ و حرکة التقدم البشری و نظرة الاسلام، ص۱۱۷.</ref>. البته در مرحله سوم، برخی اجازه [[امام]] را شرط میدانند. [[شیخ طوسی]] برای دفع منکر، در صورت نیاز، حمل [[سلاح]] را نیز جایز دانسته است؛ زیرا [[خداوند]] به دفع منکر[[امر]] کرده است و اگر این کار با [[موعظه]] و [[تخویف]] و [[دست]] خالی پیش نرفت، به سبب [[وجوب]] [[نهی از منکر]] حمل [[سلاح]] [[واجب]] است. تا زمانی که امکان انجام دادن این کار هست، از [[مکلف]] ساقط نمیشود<ref>{{متن حدیث|فان قیل هل یجب فی إنکار المنکر حمل السلاح؟ قلنا: نعم إذا احتیج إلیه بحسب الإمکان، لأن الله تعالی قد أمر به، فإذا لم ینجح فیه الوعظ والتخویف، ولا التناول بالید وجب حمل السلاح، لأن الفریضة لا تسقط مع الإمکان إلا بزوال المنکر الذی لزم به الجهاد إلا أنه لا یجوز أن یقصد القتال إلا و غرضه إنکار المنکر}} (ر.ک: ابوجعفر محمد بن حسن طوسی، التبیان فی القرآن، ج۲، ص۵۴۹).</ref>. ابومحمدبن حزم اندلسی نیز [[معتقد]] است: چنانچه حاکمی مرتکب منکری شد و بازداشتن وی جز از [[راه]] [[قیام مسلحانه]] مردمی ممکن نبود، به کار گرفتن این روش [[واجب]] میشود، و بدین ترتیب به [[قیام مسلحانه]] علیه [[حاکم جائر]] [[فتوا]] میدهد. او این [[دستور]] را به دستهای از [[اهل سنت]] و همه [[معتزله]] و نیز [[خوارج]] و [[زیدیه]] نسبت میدهد و به [[حدیثی]] از [[علی بن ابیطالب]] در این باره استناد میجوید. سپس در رد ادعای کسانی که گفتهاند باید در برابر [[ستم]] [[حاکم]] [[بردباری]] و [[سکوت]] پیشه کرد مینویسد: همه [[احادیث]] و آیاتی که طرفداران [[جبر]] و [[سکوت]] در برابر [[امام جائر]] بدان استناد جستهاند و به امربه معروف و [[نهی از منکر]] [[قلبی]] بسنده کردهاند، هیچ [[حجت]] و [[دلیل]] معینی برای [[اثبات]] نظرشان نیست؛ زیرا با [[آیه]] {{متن قرآن|وَتَعَاوَنُوا عَلَى الْبِرِّ وَالتَّقْوَى وَلَا تَعَاوَنُوا عَلَى الْإِثْمِ وَالْعُدْوَانِ}}<ref>«و یکدیگر را در نیکی و پرهیزگاری یاری کنید و در گناه و تجاوز یاری نکنید» سوره مائده، آیه ۲.</ref> منافات دارد<ref>{{متن حدیث|ذهبت طوائف من اهل السنة و جمیع المعتزله و جمیع الخوارج و الزیدیة إلی ان سل السیوف فی الامر بالمعروف و النهی عن المنکر واجب اذا لم یمکن دفع المنکر الا بذلک... و هذا قول علی بن ابیطالب وکل من معه من الصحابه...}} (ر.ک: أبومحمد علی بن أحمد بن سعید بن حزم الظاهری، الفصل فی الملل و الأهواء و النحل، ج۲، ص۱۳۲).</ref>. [[حضرت]] [[امام]] دراینباره نوشتهاند: “چنانچه مراحل اول و دوم در جلوگیری از منکر مؤثر واقع نشد، [[اعمال]] [[قدرت]] و [[زور]] و [[تنبیه]] با [[دست]] و [[سلاح]] تجویز میشود. در این مرحله نیز باید رعایت مراحل سبکتر شود و [[شایسته]] است در خصوص ضرب و [[جرح]] از [[فقیه]] جامعالشرایط اجازه گرفته شود”<ref>[[امام خمینی]]، تحریر الوسیله، ج۱، ص۴۸۱.</ref>. [[مسلم]] است که [[امر به معروف و نهی از منکر]] دایره عامی دارد که بخشی از آن شامل دفع [[ظلم]] و [[مبارزه]] با [[حاکمان ظالم]] میشود.
| |
| در این باره دستهای از [[روایات]] دلالت دارد که باید برای ریشهکنی و نابودی منکر با [[اعمال]] [[قدرت]] [[اقدام]] کرد. [[ترمذی]] در کتاب [[سنن]] از [[طارق بن شهاب]] [[روایت]] کرده است: از [[رسول خدا]]{{صل}} شنیدم که میفرمود: “هرکس منکری را دید باید با [[دست]] آن را [[انکار]] کند و آنکه نتوانست به زبان، و آنکه نتوانست در قلبش، و این سستترین [[مراتب ایمان]] است”<ref>{{متن حدیث|مَنْ رَأَى مُنْكَراً فَلْيُنْكِرْهُ بِيَدِهِ وَ مَنْ لَمْ يَسْتَطِعْ فَبِلِسَانِهِ وَ مَنْ لَمْ يَسْتَطِعْ فَبِقَلْبِهِ وَ لِذَلِكَ اضعف كَارِهٌ.}} (محمدباقر مجلسی، بحارالأنوار، ج۹۷، ص۸۵).</ref>. این [[روایت]] را [[مسلم]] نیز در صحیح خود به [[سند]] [[ابوسعید خدری]] از [[رسول خدا]] [[روایت]] کرده است. [[ابن جریر طبری]] در [[کتاب]] [[تاریخ]] خود نزدیک به همین مضمون را از [[عبدالرحمن بن ابیلیلی]] [[فقیه]] [[نقل]] میکند. او در زمره کسانی بود که در حال رفتن به سوی معرکه [[جنگ]] [[حجاج]] با ابناشعث [[مردم]] را بر [[جهاد]] [[تشویق]] میکرد. [[عبدالرحمن]] از [[امام علی]]{{ع}} درباره [[دیدار]] ایشان با [[اهل شام]] روایتی با این مضمون [[نقل]] میکند که [[نهی از منکر]] با [[شمشیر]]، بالاترین مرتبه این [[فریضه]] به شمار میرود؛ زیرا موجب [[هدایت]] و تابش [[نور]] [[یقین]] در [[قلب]] ناهی میشود<ref>{{متن حدیث|رَوَى ابْنُ جَرِيرٍ الطَّبَرِيُّ فِي تَارِيخِهِ: عَنْ عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ أَبِي لَيْلَى الْفَقِيهِ وَ كَانَ مِمَّنْ خَرَجَ لِقِتَالِ الْحَجَّاجِ مَعَ ابْنِ الْأَشْعَثِ أَنَّهُ قَالَ فِيمَا كَانَ يَحُضُّ بِهِ النَّاسَ عَلَى الْجِهَادِ إِنِّي سَمِعْتُ عَلِيّاً رَفَعَ اللَّهُ دَرَجَتَهُ فِي الصَّالِحِينَ وَ أَثَابَهُ ثَوَابَ الشُّهَدَاءِ وَ الصِّدِّيقِينَ يَقُولُ يَوْمَ لَقِينَا أَهْلَ الشَّامِ أَيُّهَا الْمُؤْمِنُونَ إِنَّهُ مَنْ رَأَى عُدْوَاناً يُعْمَلُ بِهِ وَ مُنْكَراً يُدْعَى إِلَيْهِ فَأَنْكَرَهُ بِقَلْبِهِ فَقَدْ سَلِمَ وَ بَرِئَ وَ مَنْ أَنْكَرَهُ بِلِسَانِهِ فَقَدْ أُجِرَ وَ هُوَ أَفْضَلُ مِنْ صَاحِبِهِ وَ مَنْ أَنْكَرَهُ بِالسَّيْفِ لِتَكُونَ كَلِمَةُ اللَّهِ هِيَ الْعُلْيا وَ كَلِمَةُ الظَّالِمِينَ هِيَ السُّفْلَى فَذَلِكَ الَّذِي أَصَابَ سَبِيلَ الْهُدَى وَ قَامَ عَلَى الطَّرِيقِ وَ [نُوِّرَ] نَوَّرَ فِي قَلْبِهِ الْيَقِينُ}} (ر.ک: محمدباقر مجلسی، بحارالأنوار، ج۹۷، ص۸۹).</ref>. [[حضرت علی]]{{ع}} در معرفی [[کاملترین]] و [[جامعترین]] [[نهی از منکر]] که دربردارنده همه خصلتهای خیر باشد فرموده است: “بهترین نوع آن ایراد سخن [[حق]] در برابر [[حاکم جائر]] است”<ref>{{متن حدیث|فَمِنْهُمُ الْمُنْكِرُ لِلْمُنْكَرِ بِيَدِهِ وَ لِسَانِهِ وَ قَلْبِهِ فَذَلِكَ الْمُسْتَكْمِلُ لِخِصَالِ الْخَيْرِ وَ مِنْهُمُ الْمُنْكِرُ بِلِسَانِهِ وَ قَلْبِهِ وَ التَّارِكُ بِيَدِهِ فَذَلِكَ مُتَمَسِّكٌ بِخَصْلَتَيْنِ مِنْ خِصَالِ الْخَيْرِ وَ مُضَيِّعٌ خَصْلَةً وَ مِنْهُمُ الْمُنْكِرُ بِقَلْبِهِ وَ التَّارِكُ بِيَدِهِ وَ لِسَانِهِ- [فَذَاكَ] فَذَلِكَ الَّذِي ضَيَّعَ أَشْرَفَ الْخَصْلَتَيْنِ مِنَ الثَّلَاثِ وَ تَمَسَّكَ بِوَاحِدَةٍ... وَ إِنَّ الْأَمْرَ بِالْمَعْرُوفِ وَ النَّهْيَ عَنِ الْمُنْكَرِ لَا يُقَرِّبَانِ مِنْ أَجَلٍ وَ لَا يَنْقُصَانِ مِنْ رِزْقٍ وَ أَفْضَلُ مِنْ ذَلِكَ كُلِّهِ كَلِمَةُ عَدْلٍ عِنْدَ إِمَامٍ جَائِرٍ}} (محمد بن حسن حر عاملی، وسائل الشیعة، ج۱۶، ص۱۳۴).</ref>. از [[پیامبر]]{{صل}} نیز در این باره [[نقل]] شده است: “گفتن سخن [[عدل]] نزد [[سلطان ستمگر]]، بزرگترین [[جهاد]] به شمار میرود”<ref>{{متن حدیث|إِنَّ أَفْضَلَ الْجِهَادِ كَلِمَةُ عَدْلٍ عِنْدَ إِمَامٍ جَائِرٍ}} (ابو جعفر محمد بن حسن طوسی، التهذیب، ج۶، ص۱۷۷).</ref>. دستهای از [[روایات]]، تارک [[امر به معروف و نهی از منکر]] را مستوجب [[عذاب الهی]] دانسته است. از خالد [[نقل]] شده است: از [[پیامبر]]{{صل}} شنیدیم که فرمود: “هرگاه [[مردم]] [[ظالم]] را ببینند، اما دستانش را نگیرند ([[مانع]] [[ستمگری]] او نشوند)، نزدیک باشد که به واسطه او [[خداوند]] همه را [[عقاب]] کند”<ref>{{متن حدیث|إنّ النّاس إذا رأوا الظّالم فلم يأخذوا على يديه أوشك أن يعمّهم اللَّه بعقاب}} (محمد محمدی ریشهری، میزان الحکمة، ج۳، ص۲۱۳ و ج۱، ص۲۷۳).</ref>. عمروبن هشیم [[نقل]] میکند: از [[رسول خدا]]{{صل}} شنیدم که فرمود: “هیچ قومی نیست که در میانشان [[نافرمانی]] و [[معصیت خدا]] کنند، و آنان بتوانند [[تغییر]] ندهند، مگر اینکه نزدیک باشد که [[خداوند]] همه را به واسطه او [[عقاب]] کند”<ref>{{متن حدیث|قَالَ رَسُولُ اللَّهِ{{صل}} مَا مِنْ قَوْمٍ يَكُونُ بَيْنَ أَظْهُرِهِمْ رَجُلٌ يَعْمَلُ بِالْمَعَاصِي هُمْ أَعَزُّ مِنْهُ وَ أَمْنَعُ لَا يُعَيِّرُونَ عَلَيْهِ إِلَّا أَصَابَهُمُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ بِعِقَابٍ}} (ورام بن ابی فراس، مجموعة ورام، ج۲، ص۱۹۸).</ref>. در [[روایت]] دیگری نیز نزدیک به همین مضمون آمده است: “هیچ مردی نیست که میان مردمی باشد که در آن [[نافرمانی]] و [[معصیت خدا]] کنند، و آنان بتوانند [[تغییر]] دهند، اما [[تغییر]] ندهند، مگر اینکه [[خداوند]] آنان را پیش از [[مرگ]] به [[عذاب]] دچار کند”<ref>{{متن حدیث|ما من رجل یکون فی قوم یعمل فیهم بالمعاصی یقدرون علی ان یغیروا علیه فلا یغیروا الا اصابهم الله بعذاب من قبل ان یموتوا}} (ابوالقاسم سلیمان بن احمد بن ایوب الطبرانی، المعجم الکبیر، تحقیق حمدی بن عبدالحمید السلفی، ج۲، ص۳۳۳).</ref>.
| |
| عبدبن حمید از معاذبن جبل [[نقل]] کرده است که [[پیامبر]]{{صل}} فرمود: “پس آنجا که [[قرآن]] بچرخد، پیرامونش بچرخید. زود باشید که [[سلطان]] و [[قرآن]] با هم [[مقاتله]] کنند و از هم فاصله بگیرند. به زودی شاهانی بر شما [[سلطنت]] کنند که بر شما حکمی کنند و برای خود حکمی دیگر. اگر از آنان [[فرمان]] برید، شما را [[گمراه]] کنند و اگر [[نافرمانی]] کنید، شما را بکشند”. گفتند: “یا [[رسولالله]]! اگر این زمان را [[درک]] کردیم چه کنیم؟” فرمود: همانند [[یاران]] [[عیسی]] باشید که با ارّهها بریده شدند و بر چوبها به دار آویخته. [[مرگ]] در [[اطاعت]] بهتر است از [[زندگی]] در [[معصیت]] خداوند”<ref>{{متن حدیث|قال رسول الله{{صل}}... فحیث ما دار القرآن فدوروا به، یوشک السلطان و القرآن أن یقتتلا و یتفرقا، إنه سیکون علیکم ملوک یحکمون لکم بحکم و لهم بغیره، فإن أطعتموهم أضلوکم، وإن عصیتموهم قتلوکم، قالوا: یا رسول الله فکیف بنا أن أدرکنا ذلک؟ قال: تکونون کأصحاب عیسی، نشروا بالمناشیر، ورفعوا علی الخشب موت فی طاعة خیر من حیاة فی معصیة }} (عبدالرحمن بن أبیبکر جلالالدین السیوطی، الدر المنثور فی التأویل بالمأثور، ج۳، ص۴۲۵: موقع التفاسیر:.(http://www.altafsir.com</ref>.
| |
| این دسته از [[روایات]] دلالت دارد که نباید در برابر [[ستمگران]] و گردنکشان خاموش و اطاعتپذیر بود. دستهای از [[روایات]] دیگر، آثار ترک [[امر به معروف و نهی از منکر]] را [[تسلط]] [[ظالمان]] و [[اشرار]] بر [[مردم]] دانسته است. [[امام علی]]{{ع}} میفرماید: “امربه معروف و [[نهی از منکر]] را ترک نکنید که در نتیجه، [[پروردگار]] امور شما را به اشرارتان بسپارد. آنگاه لب به [[دعا]] میگشایید، ولی دعایتان [[مستجاب]] نمیگردد”<ref>{{متن حدیث|لَا تَتْرُكُوا الْأَمْرَ بِالْمَعْرُوفِ وَ النَّهْيَ عَنِ الْمُنْكَرِ فَيُوَلِّيَ اللَّهُ أُمُورَكُمْ شِرَارَكُمْ ثُمَ تَدْعُونَ فَلَا يُسْتَجَابُ لَكُمْ دُعَاؤُكُمْ}} (علی بن عیسی اربلی، کشف الغمه، ج۱، ص۴۳۱؛ محمدباقر مجلسی، بحار الأنوار، ج۲، ص۲۴۸).</ref>. [[روایت]] دیگری نزدیک به همین مضمون از [[امام رضا]]{{ع}} [[نقل]] شده است: “امر به معروف و [[نهی از منکر]] کنید، وگرنه اشرارتان، شما را به کار خواهند کشید [و بر شما [[حاکم]] خواهند شد]. آنگاه خوبان شما [برای [[رهایی از ظلم]] و [[جور]] [[اشرار]]] [[دعا]] میکنند، ولی دعایشان [[مستجاب]] نمیشود”<ref>{{متن حدیث|لَتَأْمُرُنَّ بِالْمَعْرُوفِ وَ لَتَنْهُنَّ عَنِ الْمُنْكَرِ أَوْ لَيُسْتَعْمَلَنَ عَلَيْكُمْ شِرَارُكُمْ فَيَدْعُو خِيَارُكُمْ فَلَا يُسْتَجَابُ لَهُمْ}} (امام حسن عسکری{{ع}}، تفسیر امام عسکری{{ع}}، ص۴۸۰؛ ابوالفضل علی بن حسن طبرسی، مشکاة الأنوار، ص۵۰).</ref>.
| |
| مرحوم [[شهید مطهری]] ذیل جمله {{عربی|فیدعوا خیارکم فلا یستجاب لهم}}، فرمودهاند:
| |
| اغلب اینگونه معنا کردهاند که بعد از آنکه [[اشرار]] بر شما مسلط شدند، [[نیکان]] شما به [[درگاه الهی]] ناله میکنند و [[خداوند]] دعای آنان را [[مستجاب]] نمیکند. غزالی دراین باره نکته لطیفی را بیان کرده، میگوید: وقتی که امتی امربه معروف و [[نهی از منکر]] را ترک کند آنقدر [[پست]] میشوند و رعبشان، مهابتشان، عزتشان، کرامتشان از بین میرود که وقتی به درگاه همان [[ظلمه]] میروند، هرچه ندا میکنند به آنها اعتنا نمیشود<ref>[[مرتضی مطهری|مطهری، مرتضی]]، مجموعه آثار، ج۱۷ (حماسه حسینی، ج۲)، ص۲۱۶.</ref>.
| |
| در [[تأیید]] بیان غزالی، روایتی از [[پیامبر اکرم]]{{صل}} وارد شده است: “هرگاه [[مسلمانان]] [[امر به معروف و نهی از منکر]] را ترک کنند و از خوبان خاندانم ([[ائمه]])[[پیروی]] نکنند [[خداوند]] [[اشرار]] و اوباش را بر آنان مسلط میکند. در این هنگام انسانهای خوب از برگزیدگان خود میخواهند، اما دعایشان [[مستجاب]] نمیشود”<ref>{{متن حدیث|وَ إِذَا لَمْ يَأْمُرُوا بِالْمَعْرُوفِ وَ لَمْ يَنْهَوْا عَنِ الْمُنْكَرِ وَ لَمْ يَتَّبِعُوا الْأَخْيَارَ مِنْ أَهْلِ بَيْتِي سَلَّطَ اللَّهُ عَلَيْهِمْ شِرَارَهُمْ فَيَدْعُوا خِيَارُهُمْ فَلَا يُسْتَجَابُ لَهُمْ}} (ابوالفتح کراجکی، معدن الجواهر، ص۶۶؛ محمد بن حسن فتال نیشابوری، روضة الواعظین، ج۲، ص۴۲۰؛ میرزاحسین النوری الطبرسی، مستدرک الوسائل، ج۱۲، ص۳۳۴).</ref>. بنابراین کسانی که [[امر به معروف و نهی از منکر]] نکنند، سهم زیادی در به [[قدرت]] رسیدن [[ستمگران]] دارند<ref>[[محمد علی میرعلی|میرعلی، محمد علی]]، [[اطاعت از حاکم جائر در نظام امامت و خلافت (کتاب)|اطاعت از حاکم جائر در نظام امامت و خلافت]]، ص ۱۱۲.</ref>.
| |
| | |
| ==[[امام حسین]]{{ع}} و [[مبارزه]] با [[حاکم جائر]]==
| |
| [[امام حسین]]{{ع}} در پاسخ یکی از [[کوفیان]] به نام [[قیس بن اشعث]] که گفت: با پسرعموهایت [[صلح]] کن و [[حکومت]] آنان را بپذیر، فرمود: همانند [[بندگان]] و افراد [[ذلیل]] [[تسلیم]] نخواهم شد<ref>{{متن حدیث|لَا أُعْطِيكُمْ بِيَدِي إِعْطَاءَ الذَّلِيلِ وَ لَا أُقِرُّ لَكُمْ إِقْرَارَ الْعَبِيدِ}} (ر.ک: محمدباقر مجلسی، بحارالأنوار، ج۴۵، ص۷).</ref>. در جای دیگر، [[امام]] خطاب به [[مردم کوفه]] فرمود: “ما هرگز زیر بار [[ذلت]] نمیرویم. [[خداوند]] و [[رسول]] او و [[مؤمنان]] و نیاکان [[وارسته]] و دامنهای [[پاک]] و بزرگان [[غیرتمند]] و انسانهای بزرگوار آن را برای ما نمیپسندند که [[پیروی]] از [[فرومایگان]] بر [[قتلگاه]] افراد بزرگوار و باکرامت ترجیح داده شود”<ref>{{متن حدیث|هَيْهَاتَ مِنَّا الذِّلَّةُ أَبَى اللَّهُ ذَلِكَ لَنَا وَ رَسُولُهُ وَ الْمُؤْمِنُونَ وَ حُجُورٌ طَهُرَتْ وَ جُدُودٌ طَابَتْ أَنْ يُؤْثَرَ طَاعَةُ اللِّئَامِ عَلَى مَصَارِعِ الْكِرَامِ أَلَا وَ إِنِّي زَاحِفٌ بِهَذِهِ الْأُسْرَةِ عَلَى قِلَّةِ الْعَدَدِ وَ كَثْرَةِ الْعَدُوِّ }} (ابننما حلی، مثیر الأحزان ص۵۴؛ سیدعلی بن موسی بن طاووس، اللهوف، ص۹۷؛ ابومنصور احمد بن علی طبرسی، الاحتجاج، ج۲، ص۳۰۰).</ref>.
| |
| [[طبری]] در [[تاریخ]] خود و ابناثیر در [[الکامل فی التاریخ (کتاب)|الکامل فی التاریخ]] [[روایت]] کردهاند: [[امام حسین]]{{ع}} میان [[یاران]] خود و نیروهای حر [[خطبه]] خواند و پس از [[حمد]] و [[ثنای الهی]] فرمود:
| |
| ای [[مردم]]! [[رسول خدا]]{{صل}} فرمود: “هرکس از شما [[سلطان]] [[ستمگری]] را دید که [[حرام]] [[خدا]] را [[حلال]] کرده؛[[پیمان]] [[خداوند]] را شکسته؛ با [[سنت رسول خدا]]{{صل}} [[مخالفت]] میورزد؛ و میان [[بندگان خدا]] بر پایه [[گناه]] و [[تجاوزگری]] [[رفتار]] میکند اما به [[کردار]] و گفتار آن را [[تغییر]] ندهد، بر [[خداوند]] [[حق]] است که او را به جایگاهش وارد کند”. [[آگاه]] باشید! اینان [[فرمان]] [[شیطان]] را بر خود ملازم دانسته و [[طاعت]] [[خدای رحمان]] را ترک کردهاند، و [[فساد]] آشکار ساخته و حدود را تعطیل کردهاند، و [[اموال]] [[مردم]] را ویژه خود کرده و [[حرام]] [[خدا]] را [[حلال]]، و [[حلال]] [[خدا]] را [[حرام]] کردهاند، و من سزاوارترین [[تغییر]] دهندگان هستم<ref>{{متن حدیث|أَمَّا بَعْدُ فَقَدْ عَلِمْتُمْ أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ{{صل}} قَدْ قَالَ فِي حَيَاتِهِ مَنْ رَأَى سُلْطَاناً جَائِراً مُسْتَحِلًّا لِحُرُمِ اللَّهِ نَاكِثاً لِعَهْدِ اللَّهِ مُخَالِفاً لِسُنَّةِ رَسُولِ اللَّهِ يَعْمَلُ فِي عِبَادِ اللَّهِ بِالْإِثْمِ وَ الْعُدْوَانِ ثُمَّ لَمْ يُغَيِّرْ بِقَوْلٍ وَ لَا فِعْلٍ كَانَ حَقِيقاً عَلَى اللَّهِ أَنْ يُدْخِلَهُ مَدْخَلَهُ وَ قَدْ عَلِمْتُمْ أَنَّ هَؤُلَاءِ الْقَوْمَ قَدْ لَزِمُوا طَاعَةَ الشَّيْطَانِ وَ تَوَلَّوْا عَنْ طَاعَةِ الرَّحْمَنِ وَ أَظْهَرُوا الْفَسَادَ وَ عَطَّلُوا الْحُدُودَ وَ اسْتَأْثَرُوا بِالْفَيْءِ وَ أَحَلُّوا حَرَامَ اللَّهِ وَ حَرَّمُوا حَلَالَهُ وَ إِنِّي أَحَقُّ بِهَذَا الْأَمْرِ لِقَرَابَتِي مِنْ رَسُولِ اللَّهِ{{صل}}}} (محمدباقر مجلسی، بحار الأنوار، ج۴۴، ص۳۸۲؛ محمود شریفی و دیگران، موسوعة کلمات الامام الحسین، ج۱، ص۳۷۵.</ref>.
| |
| درباره [[قیام امام حسین]]{{ع}} نظرهای متفاوتی میان [[فقها]] و [[اندیشمندان]] [[اهل سنت]] دیده میشود. برخی با آن موافقاند و از آن تأییدی برای [[خروج]] علیه [[حاکم جائر]] گرفتهاند. برخی نیز فعل [[امام حسین]]{{ع}} را تقبیح و فعل [[یزید]] را [[تأیید]] کردهاند. گروهی نیز معتقدند چون هر دو از [[صحابه]] بودند و به [[رأی]] خود عمل نمودند، بنابراین هر دو [[خطا]] کردهاند و هیچیک [[گناهکار]] نیستند و [[فاسق]] به شمار نمیآیند. در اینجا برخی از آرائی که [[قیام امام حسین]]{{ع}} بر ضد [[یزید]] را [[تأیید]] کردهاند و یا آن را [[دلیل]] بر [[خروج]] [[حاکمان جور]] گرفتهاند، [[نقل]] میکنیم. ابنخلدون دراینباره مینویسد:
| |
| [[قاضی]] [[ابوبکر]] بن العربی [[مالکی]] [[اشتباه]] کرد و [[راه]] [[خطا]] را [[برگزیده]] است که در کتاب خود موسوم به العواصم و القواصم میگوید: [[حسین]] موافق [[قانون]] [[شریعت]] جد خود کشته شده است، و آنچه گوینده را بدین گفتار غلط واداشته، [[غفلت]] وی از اشتراط [[امام]] [[عادل]] برای [[نبرد]] با صاحبان [[عقاید]] است [و در آن زمان چه کسی را عادلتر از [[حسین]]{{ع}} در [[امامت]] و [[عدالت]] میتوان یافت؟]<ref>عبدالرحمن بن خلدون، مقدمه ابنخلدون، ترجمه محمدپروین گنابادی، ج۱، ص۴۷۱-۴۱۸.</ref>. ابنخلدون [[فسق]] [[یزید]] را [[دلیل]] [[مشروعیت]] فعل [[امام]] دانسته است. [[فقها]] [[اجماع]] دارند که [[یزید]] [[فاسق]] بود. بنابراین [[شایستگی]] [[امامت]] نداشت<ref>عبدالرحمن بن خلدون، مقدمه ابنخلدون، ترجمه محمدپروین گنابادی، ج۱، ص۴۱۷.</ref>.
| |
| ابنحزم میگوید: [[قیام]] [[یزید بن معاویه]] فقط به غرض [[دنیا]] بود. بنابراین تأویلپذیر نیست و [[بغی]] مجرد است<ref>ر.ک: ابو محمد علی بن احمد بن سعید بن حزم الأندلسی القرطبی الظاهری، المحلی بالآثار، ج۱۱، ص۳۳۵.</ref>. شوکانی نیز میگوید: “برخی از [[اهل]] [[علم]] [[افراط]] ورزیده و [[حکم]] کردهاند که [[حسین]] [[سبط]] [[باغی]] بر شرابخوار همیشه مست، و هتککننده [[حرمت]] [[شریعت]] مطهره، [[یزید بن معاویه]] بود. شگفتا از سخنانی که از شنیدن آن موی بر [[بدن]] سیخ و هر صخرهای متلاشی میشود!” <ref>محمد بن علی بن محمد بن الشوکانی، نیل الاوطار من احادیث سید الاخبار شرح منتقی الأخبار، ج۷، تعلیقات سیرة لمحمد منیر الدمشقی، ص۱۴۷.</ref> ابنعقیل و ابنجوزی به [[دلیل]] [[قیام]] [[حسین]] علیه [[یزید]] برای [[اقامه حق]]، [[خروج]] بر [[امام]] غیرعادل را جایز دانستهاند. ابنجوزی در کتاب خود السر المصون بیان کرده است:
| |
| از جمله [[اعتقادات]] عامیانهای که بر جماعتی از علمای منسوب به [[اهل سنت]] [[غلبه]] نموده، این است که میگویند: [[یزید]] بر جاده صواب بود و [[حسین]] در [[خروج]] بر ضد او [[اشتباه]] کرد. اگر در کتابهای [[سیره]] نظر میکردند، میدانستند که چگونه با او [[بیعت]] کردند و [[مردم]] بر آن ملزم شدند؛ [[یزید]] در این کار، هر گونه فعل قبیحی با [[مردم]] انجام داد. حتی اگر [[خلافت]] [[یزید]] را بپذیریم، کارهای ناشایستی که انجام داد – از قبیل [[غارت]] [[مدینه]]، کوبیدن [[کعبه]] با منجنیق، [[قتل]] [[حسین]] و [[خاندان]] او، زدن با [[نی]] بر دندانهای [[حسین]] و حمل سر او بر روی چوب - هر یک میتوانست موجب فسخ [[عقد]] [[بیعت]] او شود<ref>به نقل از: [[محمد مهدی آصفی|آصفی، محمد مهدی]]، مبانی نظری حکومت اسلامی (بررسی فقهی تطبیقی)، ترجمه محمد سپهری، ص۳۳۱.</ref><ref>[[محمد علی میرعلی|میرعلی، محمد علی]]، [[اطاعت از حاکم جائر در نظام امامت و خلافت (کتاب)|اطاعت از حاکم جائر در نظام امامت و خلافت]]، ص ۱۱۸.</ref>.
| |
| | |
| ==[[امام عصر]] و [[مبارزه]] با [[حاکم جائر]]==
| |
| یکی از ویژگیهای مؤمنان بنابر [[آیه]] {{متن قرآن|وَعَدَ اللَّهُ الَّذِينَ آمَنُوا... يَعْبُدُونَنِي لَا يُشْرِكُونَ بِي شَيْئًا}}<ref>«خداوند به کسانی از شما که ایمان آوردهاند وعده داده است... (آنان) مرا میپرستند و چیزی را شریک من نمیگردانند» سوره نور، آیه ۵۵.</ref>[[شرک]] نورزیدن به خداست. [[طبرسی]] ذیل این [[آیه]] مینویسد: “... [[امام چهارم]] این [[آیه]] را خواند و فرمود: بر اساس روایاتی که در ذیل این [[آیه شریفه]] وارد شده است، به [[خدا]] آنها [[شیعیان]] ما هستند که [[خداوند]] به [[دست]] مردی از ما که [[مهدی این امت]] است، این وعدهها را درباره آنها انجام میدهد”<ref>{{متن حدیث|المروی عن اهل البیت{{عم}} أنها فی المهدی من آل محمد{{صل}} وَ رَوَى الْعَيَّاشِيُّ بِإِسْنَادِهِ عَنْ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ{{ع}} أَنَّهُ قَرَأَ هَذِهِ الْآيَةَ وَ قَالَ هُمْ وَ اللَّهِ شِيعَتُنَا أَهْلَ الْبَيْتِ يَفْعَلُ اللَّهُ ذَلِكَ بِهِمْ عَلَى يَدَيْ رَجُلٍ مِنَّا وَ هُوَ مَهْدِيُّ هَذِهِ الْأُمَّةِ الَّذِي قَالَ رَسُولُ اللَّهِ{{صل}} فِيهِ لَوْ لَمْ يَبْقَ مِنَ الدُّنْيَا إِلَّا يَوْمٌ وَاحِدٌ لَطَوَّلَ اللَّهُ ذَلِكَ الْيَوْمَ حَتَّى يَأْتِيَ رَجُلٌ مِنْ عِتْرَتِي اسْمُهُ اسْمِي يَمْلَأُ الْأَرْضَ عَدْلًا وَ قِسْطاً كَمَا مُلِئَتْ جَوْراً وَ ظُلْماً وَ قَالَ وَ رَوَى مِثْلَ ذَلِكَ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ وَ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ{{ع}}}}. (امین الاسلام ابی علی الفضل بن الحسن الطبرسی، مجمع البیان فی تفسیر القرآن، ترجمه جمعی از مترجمان، ج۷، ص۲۴۰).</ref>. بر پایه بخششهای پایانی [[دعای افتتاح]]<ref>{{متن حدیث|اللَّهُمَّ اجْعَلْهُ الدَّاعِيَ إِلَى كِتَابِكَ وَ الْقَائِمَ بِدِينِكَ... لَا يُشْرِكُ بِكَ شَيْئاً}} (ر.ک: سیدعلی بن موسی بن طاووس، إقبال الاعمال، ص۶۰؛ ابیجعفر محمد بن حسن طوسی، مصباح المتهجد، ص۵۸۰).</ref>. مقصود از شاخص [[مؤمن]] در این [[آیه]]، [[حضرت مهدی موعود]]{{ع}} است، یا دستکم یکی از مصادیق بارز آن، [[حضرت حجت]] به شمار میرود. همچنین مراد از [[شرک]] بالله، که دامن ولیاش را از آن مبرّا دانسته است، [[پذیرش بیعت]] و [[اطاعت]] [[حاکمان]] [[جائر]] است؛ چنانکه به فرموده خود [[حضرت]]<ref> {{عربی|لیس فی عنقی بیعه طاغیه زمانی}} کلینی از اسحاق بن یعقوب نقل کرده که محمد بن عثمان از ناحیه مقدسه وارد کرده است: {{متن حدیث|... إِنَّهُ لَمْ يَكُنْ أَحَدٌ مِنْ آبَائِي إِلَّا وَ قَدْ وَقَعَتْ فِي عُنُقِهِ بَيْعَةٌ لِطَاغِيَةِ زَمَانِهِ وَ إِنِّي أَخْرُجُ حِينَ أَخْرُجُ وَ لَا بَيْعَةَ لِأَحَدٍ مِنَ الطَّوَاغِيتِ فِي عُنُقِي}} (ر.ک: ابومنصور، احمد بن علی طبرسی، الإحتجاج، ج۲، ص۴۷۰؛ قطبالدین راوندی، الخرائج و الجرائح، ج۳، ص۱۱۱۳؛ ابیجعفر محمد بن حسن طوسی، الغیبة، ص۲۹۰).</ref>،[[بیعت]] [[حاکمان جور]] بر [[ذمه]] ایشان نیست<ref>ر.ک: میرزا محمد حسین نایینی، تنبیه الامه و تنزیه المله، تصحیح و تحقیق سیدجواد ورعی، ص۵۶-۵۷.</ref>. بنابراین، [[شیعه]] [[معتقد]] است که نه تنها [[امام عصر]] زیر بار [[ستم]] و [[بیعت]] طاغوتهای زمان نمیرود، بلکه آن [[امام همام]] [[نظم]] و ساختار [[جهان]] را دگرگون خواهد کرد و آن را از [[ظلم]] و [[بیعدالتی]] [[نجات]] خواد داد. [[شیعه]] در [[انتظار]] چنین روزی به سر میبرد و برای فرارسیدن چنین روزی [[مبارزه]] میکند. در واقع، این [[انتظار]]،[[پیروزی]] [[حکومت عدل الهی]] بر حکومتهای [[کفر]] و [[ستم]] و [[تحقیق]] آرمانهای بزرگ [[عدالتخواهی]]، [[اصلاحطلبی]] و [[ظلمستیزی]] است. این [[انتظار]]، [[انتظار]] [[قیام]] و انقلابی جهانی برای [[ظهور]] [[قدرت اسلام]] است. به فرموده [[امام خمینی]] “انتظار [[فرج]]، [[انتظار]] [[قدرت اسلام]] است”<ref>[[امام خمینی]]، صحیفه نور، ج۸، ص۳۷۴.</ref><ref>[[محمد علی میرعلی|میرعلی، محمد علی]]، [[اطاعت از حاکم جائر در نظام امامت و خلافت (کتاب)|اطاعت از حاکم جائر در نظام امامت و خلافت]]، ص ۱۲۰.</ref>.
| |
| ==[[سیره مسلمانان]]==
| |
| [[سیره مسلمانان]] امروز و [[صدر اسلام]] نشان آن است که ایشان با [[حاکم جائر]] [[مبارزه]] میکردند و در برابر [[اعمال]] و خواستههای غیر [[مشروع]] آنان [[تسلیم]] نمیشدند. در اینجا تنها به چند نمونه آن، اشاره میکنیم. در [[واقعه حره]] که [[یزید بن معاویه]] [[حرم]] [[رسول خدا]]{{صل}} را [[مباح]] کرد، برگزیدههای [[مسلمانان]] و [[تابعان]] و [[فرزندان]] [[صحابه]] همچون [[عبدالله بن حنظله غسیل الملائکه]]، [[عبدالله بن ابی عمرو بن حفص]]، [[منذر بن زبیر]] و [[عبدالله بن مطیع]] بر ضد [[یزید]] [[خروج]] کردند. [[عبدالله بن حنظله]] دراینباره میفرمود: “به [[خدا]] [[سوگند]]! ما بر [[یزید]] [[خروج]] نکردیم تا اینکه ترسیدیم از [[آسمان]] بر ما سنگ ببارد؛ مردی که [[مادران]]، [[دختران]] و [[خواهران]] را به [[نکاح]] میآورد و شراب مینوشد و [[نماز]] نمیخواند و [[فرزندان]] [[پیغمبران]] را میکشد”<ref>تذکره الخواص، ص۲۸۹؛ به نقل از: [[محمد مهدی آصفی|آصفی، محمد مهدی]]، مبانی نظری حکومت اسلامی (بررسی فقهی تطبیقی)، ترجمه محمد سپهری، ص۳۴۰-۳۴۱.</ref>. [[مسلمانان]] در زمان [[خلیفه سوم]] نیز بر [[حاکم جائر]] [[خروج]] کردند. [[مردم]] پس از آنکه دریافتند [[خلیفه]] [[مسلمانان]] به آنان [[ظلم]] میکند، علیه او [[اجماع]] و [[خروج]] کردند و او را کشتند<ref>ر.ک: محمدباقر مجلسی، بحارالأنوار، ج۲۸، ص۴۰۵.</ref>. [[محمد عبده]] نیز با استناد به [[سیره امام حسین]]{{ع}} دراینباره میگوید: [[رأی]] غالب [[امتها]] در این روزگار، [[وجوب]] [[خروج]] بر [[ملوک]] [[مستبد]] و [[مفسد]] است. [[امت]] [[عثمانی]] بر [[سلطان]] خود [[خروج]] کرد و [[سلطنت]] را از او گرفت، و به موجب فتوای شیخالاسلام او را از [[خلافت]] [[خلع]] کرد<ref>ر.ک: محمد رشید رضا، المنار، ج۶، ص۲۶۸؛ به نقل از: [[محمد مهدی آصفی|آصفی، محمد مهدی]]، مبانی نظری حکومت اسلامی (بررسی فقهی تطبیقی)، ترجمه محمد سپهری، ص۳۳۹.</ref>. بدین ترتیب، [[مسلمانان]] در هر عصر و دورهای به [[خواری]] در برابر [[پادشاهان]] [[جائر]] خویش تن نداده و در برابر [[ظلم و ستم]] آنان [[مقاومت]] کردهاند و او را [[خلع]] میکردند یا با وی میجنگیدند. بنابراین، دستکم [[سیره]] [[مسلمانان]] [[صدر اسلام]] بر این نکته دلالت دارد که اگر شرایط فراهم بود، نه تنها با [[حکام جائر]] [[بیعت]] نمیکردند، بلکه از [[اوامر]] آنان سر میپیچیدند و با آنها [[مبارزه]] میکردند<ref>[[محمد علی میرعلی|میرعلی، محمد علی]]، [[اطاعت از حاکم جائر در نظام امامت و خلافت (کتاب)|اطاعت از حاکم جائر در نظام امامت و خلافت]]، ص ۱۲۱.</ref>.
| |
| | |
| ==روش [[اهل بیت]]{{عم}} در رویارویی با [[حاکمان]] [[جائر]]==
| |
| ===[[مبارزه]] و [[جهاد]]===
| |
| در [[رفتار]] [[سیاسی]] و سخنان [[اهل بیت]]{{عم}}، اغلب میتوان [[مبارزه]] با [[حاکمان جور]] را دید؛ مگر در موارد خاصی که شرایط و مقتضیاتی آنان را از انجام این [[اقدام]] باز میداشته است. برای مثال، وقتی [[مردم]] پس از مدت طولانی نزد [[حضرت علی]]{{ع}} آمدند و خواهان [[بیعت با امام]] شدند، ایشان [[پذیرش]] این [[حاکمیت]] را بر [[اقامه حدود الهی]] و بازستاندن [[حقوق]] [[مظلومان]] از [[ظالمان]] مبتنی دانستند. [[امام]] در این [[راه]] با منحرفانی چون [[ناکثین]]، [[قاسطین]] و [[مارقین]] پیکاری گسترده کردند. [[قیام امام حسین]]{{ع}} علیه دستگاه [[حکومتی]] [[یزید بن معاویه]]، یکی دیگر از نمونههای [[مبارزه]] با [[حاکمان جور]] به شمار میآید که سرمنشأ بسیاری از [[قیامها]] در طول [[تاریخ]] [[تشیع]] شده است. [[یزید]] که خود را [[ولی امر]] [[مسلمانان]] و [[جانشین رسول خدا]]{{صل}} میدانست، به [[دلیل]] ماهیت ظالمانهاش، با [[قیام]] [[حسین بن علی]]، تخطئه شد؛ [[قیام]] مسلحانهای که [[زعامت]] [[یزید]] را بزرگترین [[فتنه]] عالم [[اسلامی]] میدانست<ref>ر.ک: ابنقتیبه الدینوری، الامامة و السیاسة، ج۱، ص۱۸۱.</ref>. [[امام]]{{ع}} این [[قیام]] را با صراحت تمام، [[واجب شرعی]] اعلام کرد<ref>ر.ک: ابوالحسن علی بن ابی الکرم محمد بن محمد بن عبدالکریم بن عبدالواحد الشیبانی الجزری، عزالدین ابنالأثیر، الکامل فی التاریخ، ج۴، ص۴۱.</ref>.
| |
| | |
| چنان که [[ائمه]]{{عم}} بنا به دلایلی در مواردی خود به [[قیام]] علیه دستگاه [[جور]] موفق نمیشدند، کسانی را که [[توفیق]] آن را مییافتند [[تشویق]] و [[حمایت]] میکردند. یکی از این نمونهها، [[قیام]] [[زید بن علی بن الحسین]]{{ع}} بر ضد [[خلیفه]] [[مروانی]]، هشام بن [[عبدالملک]] است که با [[مشورت]] و [[حمایت]] [[امام صادق]]{{ع}} انجام شد. [[امام صادق]]{{ع}} دراینباره میفرماید: “زید در [[قیام]] خود با من [[مشورت]] کرد، و وای بر کسی که فریاد او را بشنود و اجابتش نکند”<ref>{{متن حدیث|وَ لَقَدِ اسْتَشَارَنِي فِي خُرُوجِهِ... وَيْلٌ لِمَنْ سَمِعَ وَاعِيَتَهُ فَلَمْ يُجِبْهُ}} (محمد بن علی بن بابویه قمی (شیخ صدوق، عیون اخبار الرضا{{ع}}، ج۲، ص۲۵۲).</ref>. [[امام]] همچنین او را چون [[شهدای کربلا]] [[شهید]] دانست: “او برای [[دنیا]] و [[آخرت]] ما [[نافع]] بود. به [[خدا]] [[سوگند]] او [[شهید]] از [[دنیا]] رفت؛ مانند شهیدانی که در [[خدمت]] [[حضرت رسول]] و [[امام علی]] و [[حسن]] و [[حسین]]{{عم}} [[شهید]] شدند”<ref>ر.ک: عبدالحسین امینی، الغدیر، به همت حسن ایرانی، ج۳، ص۶۹.</ref>. [[امام صادق]]{{ع}} پس از [[شهادت]] [[زید]] خانوادهاش را [[سرپرستی]] کرد و به واسطه یکی از [[یاران]] خود، به همه خانوادههای شهدای [[قیام]] [[زید]] کمک [[مالی]] میرساند<ref>برای مطالعه بیشتر درباره شخصیت زید بن علی، ر.ک: زندگینامه زید بن علی، در سایت مرکز پژوهشهای صدا و سیما:.http://pajuhesh.ir</ref>. [[شیخ مفید]] درباره [[حقانیت]] [[زید]] مینویسد: “زید بن [[علی بن الحسین]] پس از [[امام محمد باقر]]{{ع}} از دیگر [[برادران]] خود بهتر و از همگی [[برتر]] بود. او [[عابد]]، [[پرهیزکار]]، [[فقیه]]، سخی و [[شجاع]] بود و با [[شمشیر]] [[خروج]] کرد؛ [[امر به معروف و نهی از منکر]] نمود و [[خون حسین]] راطلبید. او را "حلیف القرآن" میگفتند؛ یعنی کسی که پیوسته مشغول [[قرائت قرآن]] است”<ref>محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، ج۴۶، ص۱۸۶.</ref>. البته [[روایات]] بسیاری درباره “حلیف القرآن” بودن وی وارد شده است<ref>محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، ج۴۶، ص۱۸۶؛ محمد بن محمد بن نعمان مفید، الإرشاد، ج۲، ص۱۷۰.</ref>.
| |
| [[قیام توابین]] در [[کوفه]]، [[حسین بن علی]] بن [[حسین]] صاحب فخ در [[مدینه]]، [[محمد بن عبدالله بن حسن]] مثنی در [[حجاز]] و [[ابراهیم بن عبدالله بن حسن]] در [[عراق]]، در شمار قیامهایی هستند که پیشینه [[شیعی]] داشتند، و گاه از [[تأیید]] و [[حمایت]] [[ائمه]]{{عم}} بهرهمند بودهاند<ref>برای مطالعه بیشتر دراینباره، ر.ک: ابوالفرج اصفهانی، مقاتل الطالبین، تقدیم و اشراف کاظم المظفر.</ref><ref>[[محمد علی میرعلی|میرعلی، محمد علی]]، [[اطاعت از حاکم جائر در نظام امامت و خلافت (کتاب)|اطاعت از حاکم جائر در نظام امامت و خلافت]]، ص ۱۲۲.</ref>.
| |
| ===[[همکاری]]===
| |
| [[علی بن یقطین]] با آنکه از [[پذیرش]] پستهای دولتی سر باز میزد، به سفارش [[امام]] [[موسی بن جعفر]]{{ع}} ناگزیر [[راه]] دربار [[مهدی]]، [[خلیفه عباسی]] را پیش گرفت. او پس از آنکه وارد [[کارزار]] [[سیاست]] شد، جانب [[احتیاط]] را رها نکرد و به [[دستور امام]] تا آنجا که میتوانست در بسیاری از [[امور حکومتی]] [[تقیه]] و [[احتیاط]] میکرد. [[ابراهیم]] بن محمود از [[علی بن یقطین]] اینگونه [[نقل]] میکند: از [[امام]] [[موسی بن جعفر]]{{ع}} پرسیدم: “دربارۀ [[کردار]] آنان [گرفتن [[اموال]] [[مردم]]] چه میگویید؟” [[امام]] فرمود: “اگر به انجامش ناگزیر شدید، از [[اموال]] [[شیعیان]] بپرهیز”<ref>{{متن حدیث|قُلْتُ لِأَبِي الْحَسَنِ{{ع}}: مَا تَقُولُ فِي أَعْمَالِ هؤُلَاءِ؟ قَالَ{{ع}}: “إِنْ كُنْتَ لَابُدَّ فَاعِلًا، فَاتَّقِ أَمْوَالَ الشِّيعَةِ}} (محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۵، ص۱۱۰؛ ابیجعفر محمد بن حسن طوسی، التهذیب، ج۶، ص۳۳۵).</ref>. [[ابراهیم]] بن محمود میگوید: [[علی بن یقطین]] پس از بازگویی این [[روایت]] اظهار داشت: “من ناگزیر ثروتهای [[پیروان اهل بیت]]{{عم}} را آشکارا میگرفتم و [[پنهانی]] به آنان باز میگرداندم”<ref>ر.ک: الفاضل القطیفی، السراج الوهاج، تحقیق مؤسسة النشر الاسلامی، ص۱۲۱.</ref><ref>[[محمد علی میرعلی|میرعلی، محمد علی]]، [[اطاعت از حاکم جائر در نظام امامت و خلافت (کتاب)|اطاعت از حاکم جائر در نظام امامت و خلافت]]، ص ۱۲۴.</ref>.
| |
| ===[[همکاری]] نکردن===
| |
| همانگونه که پیشتر نیز اشاره شد، [[راهبرد]] اصلی و [[رفتار]] [[سیاسی]] [[ائمه]]{{عم}} در برابر خلفای [[جور]] - در حد ممکن ۔ [[مبارزه]] با [[حاکمان جور]] بود؛ اما زمانی که شرایط برای تحقق آن فراهم نبود، با ایشان [[همکاری]] نمیکردند. برای مثال، در عصر هارونالرشید شخصی به نام صفوان شترهایش را برای حملونقل اجاره میداد. [[هارون]] شترهای او را برای رفتن به [[زیارت]] اجاره کرد. روزی صفوان نزد [[امام]] [[موسی کاظم]]{{ع}} شرفیاب شد. [[حضرت]] به او فرمود: “همه کارهای تو خوب است. تنها یک عمل شما [[شایسته]] نیست”. صفوان پرسید: “کدام کار، جانم فدای شما؟” [[امام]] فرمودند: “کرایه دادن شترهای خود به هارون”. صفوان گفت: “به [[خدا]] [[سوگند]]، من شترهای خود را به جهت [[ظلم]] کردن یا شکار و [[خوشگذرانی]] به او اجاره ندادم، بلکه برای [[زیارت]] [[خانه خدا]] کرایه دادهام و خودم متصدی آنها نیستم، بلکه نوکران من همراه شترها هستند”. [[امام]]{{ع}} فرمود: “آیا کرایه تو بر عهده اوست؟” صفوان پاسخ داد: “جانم فدای شما! بلی، بر عهده اوست”. [[امام]]{{ع}} فرمود: “آیا [[دوست]] داری که زنده بماند و کرایه تو را بدهد؟” صفوان پاسخ داد: “بلی، قربانت گردم! مایل هستم زنده بماند و کرایه مرا بدهد”. [[امام]]{{ع}} فرمود: “کسی که [[دوست]] بدارد آنها باقی بمانند از آنان شمرده میشود و کسی که از آنان باشد داخل [[آتش جهنم]] خواهد سوخت”. صفوان پس از فرمایش [[امام]]{{ع}} همه شتران خود را فروخت. وقتی [[هارون]] باخبر شد، از صفوان چرایی آن را پرسید. صفوان در پاسخ گفت: “پیرمرد شدهام و نمیتوانم دنبال شترهای خود بروم و خدمتگزاران نیز نمیتوانند به خوبی از شترها مواظبت کنند”. [[هارون]] گفت: “چنین نیست. من میدانم که [[موسی بن جعفر]] به تو سفارش کرده که شترهایت را بفروشی. به [[خدا]] [[سوگند]]! اگر حساب خوبی [[رفاقت]] و [[حسن]] [[همنشینی]] با تو نبود، هرآینه تو را میکشتم”<ref>{{متن حدیث|فَوَ اللَّهِ لَوْ لَا حُسْنُ صُحْبَتِكَ لَقَتَلْتُكَ}} (ر.ک: محمد بن عمر کشی، رجال الکشی، ص۴۴۰؛ ابیجعفر محمد بن حسن طوسی، اختیار معرفة الرجال، تحقیق السید مهدی الرجایی، ج۲، ص۷۴؛ محمدباقر مجلسی، بحارالأنوار، ج۷۲، ص۳۷۶؛ محمد جواد مغنیه، شیعه و زمامداران خودسر، ترجمه مصطفی زمانی، ص۴۷-۴۸).</ref>.
| |
| نمونه دیگری که [[امام]] [[معصوم]] بر [[همکاری]] نکردن با خلفای [[جور]] - حتی به اندازه همصحبتی - تأکید داشتند، به [[امام صادق]]{{ع}} مربوط است. روزی [[منصور]] به [[امام صادق]]{{ع}} نوشت: “چرا مانند دیگر [[مردم]] به [[دیدار]] ما نمیآیی؟” [[حضرت]] برای وی نوشتند: “ما چیزی نداریم که بترسیم [[تصرف]] کنی، و پیش تو مطلبی که به درد [[آخرت]] بخورد پیدا نمیشود، و تو در نعمتی نیستی که به تو تبریک بگوییم و در مصیبتی نیستی که [[تسلیت]] بگوییم”. [[منصور]] بار دیگر نوشت: “بیا ما را [[نصیحت]] کن”. [[حضرت]] نیز در پاسخ نوشت: “آنکس که طالب دنیاست، تو را [[نصیحت]] نمیکند و آنکس که طالب [[آخرت]] است با تو [[رفاقت]] نمیکند”<ref>{{متن حدیث|مَنْ أَرَادَ الدُّنْيَا لَا يَنْصَحُكَ وَ مَنْ أَرَادَ الْآخِرَةَ لَا يَصْحَبُكَ}} (میرزاحسین النوری الطبرسی، مستدرک الوسائل، ج۱۲، ص۳۰۷؛ علی بن عیسی اربلی، کشف الغمة، ج۲، ص۲۰۸).</ref>. [[منصور]] گفت: “به [[خدا]] [[سوگند]] موقعیتهای اشخاص را برای من روشن ساخت و طالبان [[دنیا]] و [[آخرت]] را به من معرفی کرد”.
| |
| سفارش به [[همکاری]] نکردن با خلفای [[جور]] در [[سخنان ائمه]]{{عم}} موج میزند. [[علی بن یقطین]] که از پافشاری پدرش بر اینکه به [[خدمت]] [[حکومت]] [[عباسیان]] درآید و از این طریق منافعی کسب کند، به تنگ آمده بود، نزد [[امام]] [[موسی بن جعفر]]{{ع}} شرفیاب شد و در این باره کسب [[تکلیف]] کرد. وی ماجرا را اینگونه شرح میدهد: از سرورم [[حضرت]] [[ابوابراهیم]]، [[موسی بن جعفر]]{{ع}} اجازه خواستم تا به [[خدمت]] [[عباسیان]] درآیم و در اموری که به آیینم گزندی نمیرساند کوشش کنم. [[حضرت]] پاسخ داد: “نه! حتی به اندازه نقطهای بر کاغذ روا نیست، مگر برای گرامیداشت و [[آزادی]] مؤمنی از اسارت”<ref>{{متن حدیث|فَقَالَ{{ع}}: لَا وَ لَا نُقْطَةُ قَلَمٍ إِلَّا بِإِعْزَازِ مُؤْمِنٍ وَ فَكِّهِ مِنْ أَسْرِهِ}} (محمدباقر مجلسی، بحارالأنوار، تحقیق ابراهیم المیانجی و محمدباقر البهبودی، ج۷۲، ص۳۷۹).</ref>. سپس فرمود: “بیتردید باید کارهایتان به برآوردن نیاز [[برادران]] و [[نیکی]] بدانها - در حد امکان - بینجامد، وگرنه هیچ کرداری از شما پذیرفته نمیشود. بر برادرانتان مهر ورزید و [[رحم]] آورید تا به ما بپیوندید”.
| |
| بر همین اساس، [[علی]]{{ع}} از نشستن بر سر سفره [[خلیفه]] خودداری کرد<ref>ر.ک: محمدباقر مجلسی، بحارالأنوار، تحقیق ابراهیم المیانجی و محمدباقر البهبودی، ج۷۲، ص۳۷۹. برای مطالعه بیشتر درباره علی بن یقطین و رفتار ایشان در برابر حاکمان جور، ر.ک: عباس عبیری، علی بن یقطین.</ref>. [[ائمه]]{{عم}}، [[یاران]] و [[دوستان]] خویش را از [[همنشینی]] با [[سلاطین]] وقت [[پرهیز]] میدادند<ref>{{متن حدیث|وَ إِيَّاكُمْ وَ مُجَالَسَةَ الْمُلُوكِ}} (ر.ک: میرزاحسین النوری الطبرسی، مستدرک الوسائل، ج۸ ص۳۳۷).</ref> و به [[مردم]] توصیه میکردند از اندیشمندانی که به دربار [[سلاطین]] رفتوآمد داشتند فاصله بگیرند<ref>{{متن حدیث|الْفُقَهَاءُ أُمَنَاءُ الرُّسُلِ فَإِذَا رَأَيْتُمُ الْفُقَهَاءَ قَدْ رَكِبُوا إِلَى السَّلَاطِينِ فَاتَّهِمُوهُمْ}} (ر.ک: علی بن عیسی اربلی، کشف الغمة، ج۲، ص۱۸۴).</ref>. [[ائمه]]{{عم}} به [[همکاری]] نکردن با [[حکام جور]]، به منظور جلوگیری از تقویت و [[مرجعیت]] یافتن آنان بسیار سفارش میکردند؛ تا آنجا که حتی [[امام صادق]]{{ع}} به [[یاران]] خود میفرمود از [[داوری]] نزد آنان نیز بپرهیزند<ref>{{متن حدیث|مَنْ تَحَاكَمَ إِلَيْهِمْ فِي حَقٍ أَوْ بَاطِلٍ فَإِنَّمَا تَحَاكَمَ إِلَى الطَّاغُوتِ}} (ر.ک: ا بن ابیجمهور احسائی، عوالی اللئالی، ج۴، ص۱۳۳؛ محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۱، ص۶۷).</ref>. کسی که [[داوری]] را نزد آنان ببرد، هرچند [[حق]] با او باشد، به [[طاغوت]] مراجعه کرده، که در [[روایات]] دیگری به شدت از آن [[نهی]] شده است<ref>[[محمد علی میرعلی|میرعلی، محمد علی]]، [[اطاعت از حاکم جائر در نظام امامت و خلافت (کتاب)|اطاعت از حاکم جائر در نظام امامت و خلافت]]، ص ۱۲۵.</ref>.
| |
| ===[[تقیه]]===
| |
| [[ائمه]]{{عم}} گاهی برای [[حفظ جان]] خود و یارانشان در برابر [[ستم]] [[حاکمان جور]] [[تقیه]] میکردند. ایشان به گونهای وانمود میکردند که گویا هیچگونه [[اختلاف]] و ناسازگاری با [[سلاطین]] ندارند و در پی براندازی و [[اقدام]] علیه [[حاکمیت]] آنان نیستند. البته روشن است که [[تقیه]] به معنای تعطیلی فعالیت علیه [[نظام جور]] نیست، بلکه به معنای حرکت سرّی علیه [[حاکمیت ظالم]] است. در واقع، [[تقیه]] تنها [[تغییر]] تاکتیک و [[راهبرد]] است، نه [[سازش]] با [[مخالف]] و [[تسلیم شدن]] در برابر او. البته [[تقیه]] خود انواع و اقسامی چون خوفیه، مداراتیه و کتمانیه دارد که بحث ما بیشتر ناظر به نوع اخیر آن است<ref>برای مطالعه بیشتر در این باره، ر.ک: علی تهرانی، تقیه در اسلام.</ref>. [[امام صادق]]{{ع}} در [[حدیثی]] به این مطلب اشاره کردهاند: “مؤمن در هر حال [[مجاهد]] است؛ زیرا او در [[دولت]] [[باطل]] به وسیله [[تقیه]] با [[دشمنان خدا]] میجنگد و در [[دولت حق]] با شمشیر”<ref>{{متن حدیث|وَ الْمُؤْمِنُ مُجَاهِدٌ لِأَنَّهُ يُجَاهِدُ أَعْدَاءَ اللَّهِ تَعَالَى فِي دَوْلَةِ الْبَاطِلِ بِالتَّقِيَّةِ وَ فِي دَوْلَةِ الْحَقِ بِالسَّيْفِ}} (محمد بن علی بن بابویه قمی (شیخ صدوق)، علل الشرائع، ج۲، ص۴۶۷؛ محمد بن حسن حر عاملی، وسائل الشیعة، ج۱۶، ص۲۰۹).</ref>. در واقع، این [[حدیث شریف]] آشکارا دلالت میکند که [[تقیه]] نه تنها به معنای [[سکوت]]، رکود، [[چاپلوسی]] و [[مداحی]] [[ظالمان]] و فرصتطلبی نیست، بلکه خود نوعی [[جهاد]] و [[امر به معروف و نهی از منکر]] [[پنهانی]] است. در [[حقیقت]]، [[مؤمن]] با این [[اقدام]] زمینه پیدایش [[دولت حق]] را فراهم میکند که سرانجام در سایه آن، [[جهاد]] با [[کفار]] و [[دشمنان اسلام]] علنی خواهد شد<ref>ر.ک: سیداحمد طیبی شبستری، تقیه، امر به معروف و نهی از منکر در اسلام، ص۱۲-۱۳؛ به نقل از: محمدرضا خاتمی، نظریه انقلاب در اسلام، ص۷۲.</ref>.
| |
| به هر حال، [[تقیه]] یکی از شیوههای [[ائمه]]{{عم}} در برابر [[حکومت]] [[حاکمان جور]] بوده است. [[امام صادق]]{{ع}} دراین باره میفرماید: “تقیه شیوه من و شیوه نیاکان من است و کسی که [[تقیه]] نمیکند [[ایمان]] ندارد”<ref>{{متن حدیث|التَّقِيَّةُ دِينِي وَ دِينُ آبَائِي وَ لَا إِيمَانَ لِمَنْ لَا تَقِيَّةَ لَهُ}} (تاجالدین شعیری، جامع الأخبار، ص۹۵؛ احمد بن محمد بن خالد برقی، المحاسن، ج۱، ص۲۵۵؛ علی بن یونس نباطی بیاضی، الصراط المستقیم، ج۳، ص۷۱).</ref>. [[اهل بیت]]{{عم}} افزون بر اینکه خود [[تقیه]] میکردند به پیروانشان نیز [[تقیه]] را سفارش میکردند. از [[امام]] [[موسی بن جعفر]]{{ع}} [[نقل]] شده که فرمودند: “فرمانبرداریِ [[سلطان]] از سَرِ [[تقیه]] [[واجب]] است”<ref>{{متن حدیث|أَنَّ طَاعَةَ السُّلْطَانِ لِلتَّقِيَّةِ وَاجِبَةٌ}} (محمد بن علی بن بابویه قمی (شیخ صدوق)، عیون أخبار الرضا{{ع}}، ج۱، ص۷۶؛ محمد بن حسن حر عاملی، وسائل الشیعة، ج۱۶، ص۲۲۱).</ref>. [[ائمه]] هنگام وجود خطر [[مالی]] و جانی، افزون بر [[امور سیاسی]] در [[امور عبادی]] نیز به [[تقیه]] توصیه میکردند.
| |
| گاهی نیز به افراد خاصی که در [[حکومت]] منسبهای کلیدی داشتند، [[دستور]] میدادند که همانند دیگران [[وضو]] بگیرند و [[نماز]] بخوانند تا کسی به [[شیعه]] بودن آنان [[شک]] [[نبرد]]. [[هدف]] ایشان این بود که بتوانند به [[شیعیان]] خدمتی کنند. برای مثال، [[امام]] [[موسی بن جعفر]]{{ع}} در مقطعی به [[علی بن یقطین]] [[دستور]] دادند که برخی از [[تکالیف شرعی]] خود را همچون [[نماز]] و [[وضو]] همانند [[اهل سنت]] انجام دهد تا کسی به [[شیعه]] بودن او مشکوک نشود<ref>{{متن حدیث|وَ الَّذِي آمُرُكَ بِهِ فِي ذَلِكَ أَنْ... تَغْسِلَ رِجْلَيْكَ إِلَى الْكَعْبَيْنِ ثَلَاثاً وَ لَا تُخَالِفَ ذَلِكَ إِلَى غَيْرِهِ}} (ر.ک: محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، تحقیق السید حسن الخراسانی، محمدباقر البهبودی و السیدابراهیم المیانجی، ج۴۸، ص۳۹؛ مهدی حجازی و محمد خسروشاهی، دررالاخبار، ص۳۶۰).</ref>. [[امام]] این [[تکلیف]] را پس از آنکه خطر مرتفع شد، برداشتند.
| |
| بسیاری از [[روایات]] نیز از سر [[تقیه]] صادر شده است. [[ائمه]]{{عم}} گاهی بنا به مصالحی، از جمله [[مصلحت]] [[حفظ جان]] [[شیعیان]] میکوشیدند [[حکم واقعی]] را آشکارا اظهار نکنند. بنابراین [[احکام]] را به گونهای بیان میفرمودند که مخاطب میپنداشت [[حکم واقعی]] است. البته این نوع [[تقیه]] [[علل]] و عوامل متعددی داشته است که ما در این مجال خواهان بررسی آن نیستیم<ref>برای مطالعه بیشتر دراین باره، ر.ک: محمدحسین واثقی راد، مبانی و جایگاه تقیه در استدلالهای فقهی و گذری بر شرائط فقهی- سیاسی عصر امامان فقه، قم، ۱۳۷۸.</ref>.
| |
| آنچه بیان شد درباره [[تقیه]] کتمانیه بود؛ یعنی [[ائمه]]{{عم}} در واقع علیه [[حکام جائر]]، نه آشکارا، بلکه [[پنهانی]] فعالیت میکردند. اما گاهی [[ائمه]]{{عم}} بنا به [[مصالح]] و مقتضیات زمانی و مکانی خاصی، [[تقیه]] مداراتی پیشه میکردند. [[امیرالمؤمنین]]{{ع}} با آنکه [[مشروعیت]] خلفای زمان خود را مخدوش میدانست و [[معتقد]] بود [[خلافت]] از آن اوست و دیگران این [[حق]] را از وی [[سلب]] کردهاند، [[بردباری]] پیشه ساخت. ایشان در [[خطبه]] سوم [[نهجالبلاغه]] [[دلیل]] آن را اینگونه بیان میکند: “به [[خدا]] وگند، فلان ([[ابوبکر]]) [[جامه]] [[خلافت]] را پوشید و میدانست [[خلافت]] جز مرا نشاید... چون چنین دیدم دامن از [[خلافت]] در چیدم... ژرف بیندیشیدم که چه باید، و از این دو کدام شاید؟ با [[دست]] تنها بستیزم یا [[صبر]] پیش گیرم و از [[ستیز]] بپرهیزم؟... چون [[نیک]] سنجیدم، [[شکیبایی]] را خردمندانهتر دیدم و به صبرگراییدم”<ref>نهجالبلاغه، ترجمه جعفر شهیدی، ص۹-۱۰.</ref>. البته اینگونه نبود که [[امام علی]]{{ع}} در طول مدت ۲۵ سال [[کنارهگیری]] از [[قدرت]] در همه امور با خلفای وقت [[همکاری]] کند. ایشان در [[رفتار]] با [[خلفا]] سیاستهای مختلفی را پیش گرفت؛ برای مثال از منتقدان [[سیاسی]] [[حمایت]] میکرد. خود نیز از عملکرد [[خلفا]] [[انتقاد]] میکرد. حتی از [[بیعت]] داوطلبانه خودداری ورزید، اما از [[مبارزه]] مستقیم با [[خلفا]] منصرف شد. به طور کلی [[ائمه]]{{عم}} در [[رفتار]] [[سیاسی]] خود از شیوه [[تقیه]] بنا به مصالحی استفاده کردهاند<ref>[[محمد علی میرعلی|میرعلی، محمد علی]]، [[اطاعت از حاکم جائر در نظام امامت و خلافت (کتاب)|اطاعت از حاکم جائر در نظام امامت و خلافت]]، ص ۱۲۷.</ref>.
| |
| | |
| ==[[روایات]] مروج انزوای [[سیاسی]] و [[اطاعتپذیری]] از [[سلطان جائر]]==
| |
| گفتمان [[شیعه]]، چنانکه در منابع و [[متون دینی]] آمده است و [[سیره]] [[پیشوایان دینی]] نیز آن را [[تأیید]] میکند، گفتمان [[مبارزه]] با [[حاکم جائر]] و [[نافرمانی]] [[مدنی]] از اوست. با این حال، پارهای [[روایات]] در ظاهر برخلاف مدعای ماست که در اینجا به نقد و بررسی هر یک میپردازیم<ref>این دسته از روایات را مرحوم شیخ حر عاملی در کتاب وسائل الشیعه و مرحوم حاجی نوری در کتاب جهاد باب “حکم الخروج بالسیف قبل قیام القائم” گردآوری کردهاند. برای مطالعه بیشتر در این باره، ر.ک: محمد بن حسن حر عاملی، ج۱۵، ص۵۲.</ref>.
| |
| دستهای از این [[روایات]] [[مسلمانان]] را به [[بردباری]] و [[سکوت]] در برابر [[حاکمان]] [[جائر]] [[دعوت]] میکند و هرگونه [[مبارزه]] و [[قیام]] را [[پیش از ظهور حضرت مهدی]]{{ع}} مذموم میداند: “هر پرچمی که پیش از [[قیام قائم]] برافراشته شود، صاحب آن [[طاغوت]] است”<ref>{{متن حدیث|وَ أَخْبَرَنَا عَبْدُ الْوَاحِدِ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ قَالَ حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ رَبَاحٍ الزُّهْرِيُّ قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ الْعَبَّاسِ بْنِ عِيسَى الْحُسَيْنِيُّ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِيِّ بْنِ أَبِي حَمْزَةَ عَنْ أَبِيهِ عَنْ مَالِكِ بْنِ أَعْيَنَ الْجُهَنِيِّ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ الْبَاقِرِ{{ع}} أَنَّهُ قَالَ: كُلُّ رَايَةٍ تُرْفَعُ قَبْلَ رَايَةِ الْقَائِمِ{{ع}} صَاحِبُهَا طَاغُوتٌ}} در برخی نسخ... ففی النار او صاحبها طاغوت وارد شده است (محمد بن ابراهیم نعمانی، الغیبة، ص۱۱۴).</ref>. دسته دیگری از [[روایات]] بر این نکته تأکید دارند که هر [[قیام]] و مبارزهای پیش از [[قیام حضرت حجت]]{{ع}} محکوم به [[شکست]] خواهد بود، و از این جهت، این دسته از [[روایات]] [[مانع]] [[رشد]] و حرکت انقلابی و مبارزاتی میشود؛ برای مثال، [[امام باقر]]{{ع}} میفرماید: “هرکس از ما [[اهل بیت]] پیش از [[قیام حضرت مهدی]]{{ع}} برای دفع [[ظلم]] یا احقاق [[حق]] [[دعوت]] کند، به [[بلا]] و [[مصیبت]] دچار میشود و [[قیام]] او موجب رنجش ما و شیعیانمان خواهد شد”<ref>{{متن حدیث|قَالَ: ثُمَّ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ{{ع}}: مَا خَرَجَ وَ لَا يَخْرُجُ مِنَّا أَهْلَ الْبَيْتِ إِلَى قِيَامِ قَائِمِنَا أَحَدٌ لِيَدْفَعَ ظُلْماً أَوْ يَنْعَشَ حَقّاً إلَّا اصْطَلَمَتْهُ الْبَلِيَّةُ، وَ كَانَ قِيَامُهُ زِيَادَةً فِي مَكْرُوهِنَا وَ شِيعَتِنَا}} (امام سجاد{{ع}}، الصحیفة السجادیة، ص۱۰).</ref>. یا در [[روایت]] دیگری، [[قیام]] هر قائمی را به جوجهای [[تشبیه]] کرده است که هنگام پرواز به [[زمین]] بیفتد و [[کودکان]] با او [[بازی]] کنند<ref>{{متن حدیث|وَ عَنْهُ عَنْ أَبِيهِ عَنْ حَمَّادِ بْنِ عِيسَى عَنْ رِبْعِيٍّ رَفَعَهُ عَنْ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ{{ع}} قَالَ: وَ اللَّهِ لَا يَخْرُجُ أَحَدٌ مِنَّا قَبْلَ خُرُوجِ الْقَائِمِ- إِلَّا كَانَ مَثَلُهُ كَمَثَلِ فَرْخٍ طَارَ مِنْ وَكْرِهِ قَبْلَ أَنْ يَسْتَوِيَ جَنَاحَاهُ فَأَخَذَهُ الصِّبْيَانُ فَعَبِثُوا بِهِ}} (ر.ک: محمد بن حسن حر عاملی، وسلئل الشیعه، ج۱۵، ص۵۱).</ref>. بنابر دسته دیگری از [[روایات شیعیان]] باید در [[خانه]] بنشینند و [[منتظر]] وقوع [[نشانههای ظهور]] باشند، و اگر کسی از [[اهل بیت]] پیش از وقوع این [[نشانهها]] [[ظهور]] کرد، نباید با او همراه شد. چنانچه فردی پیش از آن [[ظهور]] کرد، نباید او را [[یاری]] داد، بلکه باید تا موعد مقرر [[سکوت]] [[اختیار]] کرد<ref>{{متن حدیث|وَ عَنْهُ عَنْ أَحْمَدَ عَنْ عَلِيِّ بْنِ الْحَكَمِ عَنْ أَبِي أَيُّوبَ الْخَزَّازِ عَنْ عُمَرَ بْنِ حَنْظَلَةَ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ{{ع}} يَقُولُ خَمْسُ عَلَامَاتٍ قَبْلَ قِيَامِ الْقَائِمِ الصَّيْحَةُ وَ السُّفْيَانِيُّ وَ الْخَسْفُ وَ قَتْلُ النَّفْسِ الزَّكِيَّةِ- وَ الْيَمَانِيُّ فَقُلْتُ جُعِلْتُ فِدَاكَ إِنْ خَرَجَ أَحَدٌ مِنْ أَهْلِ بَيْتِكَ قَبْلَ هَذِهِ الْعَلَامَاتِ أَ نَخْرُجُ مَعَهُ قَالَ لَا الْحَدِيثَ}} (ر.ک: محمد بن حسن حر عاملی، وسائل الشیعه، ج۱۵، ص۵۲).</ref>. [[امام صادق]]{{ع}} [[سدیر]] را پیش از [[خروج سفیانی]] به [[صبر]] و [[بردباری]] در [[منزل]] خود توصیه میکنند و پس از آن، وی را به [[تعجیل]] [[فرمان]] میدهد<ref>{{متن حدیث|وَ عَنْ عِدَّةٍ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ عُثْمَانَ بْنِ عِيسَى عَنْ بَكْرِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ سَدِيرٍ قَالَ: قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ{{ع}} يَا سَدِيرُ الْزَمْ بَيْتَكَ وَ كُنْ حِلْساً مِنْ أَحْلَاسِهِ وَ اسْكُنْ مَا سَكَنَ اللَّيْلُ وَ النَّهَارُ فَإِذَا بَلَغَكَ أَنَّ السُّفْيَانِيَّ قَدْ خَرَجَ فَارْحَلْ إِلَيْنَا وَ لَوْ عَلَى رِجْلِكَ}} (ر.ک: محمد بن حسن حر عاملی، وسائل الشیعه، ج۱۵، ص۵۱).</ref>.
| |
| برخی [[روایات]] نیز افراد را به [[بردباری]] و [[انتظار]] تا فرارسیدن موعد اضمحلال [[حکومت]] توصیه کردهاند و تلاش برای از بین بردن این نوع [[حکومتها]] را پیش از آنکه زمان آنها فرارسد، بیفایده دانستهاند. گویا این دسته از [[روایات]] برای [[حکومتها]] موعد و زمانی خاص مقرر کرده است که کوشش برای براندازی آنها، پیش از فرارسیدن موعد بیفایده خواهد بود<ref>[[محمد علی میرعلی|میرعلی، محمد علی]]، [[اطاعت از حاکم جائر در نظام امامت و خلافت (کتاب)|اطاعت از حاکم جائر در نظام امامت و خلافت]]، ص ۱۳۰.</ref>.
| |
| | |
| ==بررسی و نقد==
| |
| گفتنی است که بیان و بررسی همه این دسته از [[روایات]]، مجال و فرصتی مستقل میطلبد، اما نکات عامی درباره مجموعه این دسته از [[روایات]] خواهیم داشت.
| |
| #شواهد و قرائنی وجود دارد که مراد از [[پرچم]] برافراشته شده پیش از [[قیام قائم]]{{ع}} هر پرچمی نیست، بلکه منظور [[علمی]] است که در مقابل [[خدا]] و [[رسول]] و [[امام]] برافراشته شود و صاحب آن [[پرچم]]، [[مردم]] را به نفس خویش [[دعوت]] کند. بنابراین نمیتوان [[قیام]] فقهایی را که به [[نیابت از امام زمان]]{{ع}} [[مبارزه]] کردهاند در زمره این دسته از [[روایات]] دانست. [[بهترین]] [[شاهد]] این مدعا آن است که [[امام صادق]] و [[امام رضا]]{{ع}} [[قیام زید بن علی]] را بسیار [[تأیید]] کردهاند. [[امام صادق]]{{ع}} درباره [[زید]] میفرماید: “زید مردی عالم و راستگو بود و هرگز به سوی خود [[دعوت]] نکرد، بلکه به [[امام]] مقبول و [[مرضی]] از [[آل]] [[رسول]]{{صل}} [[دعوت]] کرد و اگر موفق شده بود به [[عهد]] خود [[وفا]] میکرد. او برای شکستن [[قدرت]] منسجم طاغوتی و غیرخدایی [[بنیامیه]] [[خروج]] کرد”<ref>{{متن حدیث|مُوسَى بْنُ جَعْفَرٍ{{ع}}: أَنَّهُ سَمِعَ أَبَاهُ جَعْفَرَ بْنَ مُحَمَّدٍ يَقُولُ رَحِمَ اللَّهُ عَمِّي زَيْداً إِنَّهُ دَعَا إِلَى الرِّضَا مِنْ آلِ مُحَمَّدٍ وَ لَوْ ظَفِرَ لَوَفَى بِمَا دَعَا إِلَيْهِ وَ قَدِ اسْتَشَارَنِي فِي خُرُوجِهِ}} (محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، ج۴۶، ص۱۷۴).</ref>. همچنین در روایتی، [[امام صادق]]{{ع}} وی را [[شهید]] خوانده است. در [[روایت]] دیگری، [[هدف]] [[قیام]] [[زید]] اجرای [[فریضه]] [[امر به معروف و نهی از منکر]] معرفی شده است<ref>{{متن حدیث|إِنَّ زَيْدَ بْنَ عَلِيٍّ{{ع}} خَرَجَ عَلَى سَبِيلِ الْأَمْرِ بِالْمَعْرُوفِ وَ النَّهْيِ عَنِ الْمُنْكَرِ- لَا عَلَى سَبِيلِ الْمُخَالَفَةِ لِابْنِ أَخِيهِ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ{{ع}}}} (ر.ک: محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، ج۴۶، ص۱۹۸).</ref>. بنابراین از دیدگاه این [[روایات]]، هر قیامی مردود نیست و قیامهایی که در [[خدمت]] [[دین]] و [[اهل بیت]] باشد، پذیرفته است.
| |
| #برخی افراد با عنوان [[مهدی موعود]] [[قیام]] کرده و با [[سوء]] استفاده از [[فرهنگ انتظار]] [[شیعه]]، [[ادعای مهدویت]] نمودهاند. برای مثال، از [[بحث مهدویت]] در زمان [[امام باقر]] و [[امام صادق]]{{ع}} سوءاستفادههای بسیار شد. حتی [[پدر]] مختار به [[مهدویت]] [[محمد بن حنفیه]] [[معتقد]] بود. در روایاتی نیز آمده است که گاهی برخی [[اصحاب ائمه]]{{عم}} به آنان [[قیام]] و [[مبارزه مسلحانه]] را با عنوان [[مهدویت]] پیشنهاد میدادند، ولی آن بزرگواران این [[فکر]] را به شدت رد میکردند و میفرمودند: امامی که باید [[قیام]] کند و [[حکومت جهانی]] را تشکیل دهد ما نیستیم؛ بلکه از [[فرزندان]] ماست و هنوز متولد نشده است<ref>برای مطالعه بیشتر در این زمینه، ر.ک: احمد آذری قمی، “انقلابهای قبل از انقلاب مهدی{{ع}}”، مجله نور علم، ش۹، فروردین ۱۳۶۴، ص۵۹-۶۵.</ref>. پس منظور از [[طاغوت]] در این گروه [[روایات]] کسی است که [[لباس]] [[مهدویت]] را به [[باطل]] میپوشد و خود را جای آن [[حضرت]] به [[مردم]] معرفی میکند. بنابراین این دسته از [[روایات]] را نمیتوان به طور عام شامل هر قیامی، از جمله [[فقها]] که به [[حق]] و به [[نیابت از امام زمان]]{{ع}} برمی خیزند، دانست.
| |
| # [[سند]] بسیاری از این [[روایات ضعیف]] و مخدوش است و در [[تحقیق]] جداگانهای باید تکتک آنها بررسی شود. همچنین این دسته از [[روایات]] با [[عقل]]، [[روایات]] دیگر، [[سیره]] ائمه{{عم}} و [[آیات محکم]] [[قرآن]] که درباره [[ظلم]] و [[استکبارستیزی]] و کوشش برای برپایی [[قسط]] و داد بر روی [[زمین]] آمده، [[تعارض]] دارد. افزون بر این، خطاب برخی از این [[روایات]] خاص است، نه عام، و درباره واقعهای خاص وارد شده است و حکمی عام را برای همه [[قیامها]] صادر نمیکند. در پاسخِ آخرین دسته از [[روایات]] باید گفت که این [[روایات]] ناظر به آن است که در [[مبارزه]] با [[حاکمان جور]] باید [[تدبیر]] و [[تأمل]] داشت و بدون آن، نیرو و توان خود را هدر نداد تا با موفقیت همراه شود. همچنین برخی از این [[روایات]] از سر [[تقیه]] صادر شده است<ref>[[محمد علی میرعلی|میرعلی، محمد علی]]، [[اطاعت از حاکم جائر در نظام امامت و خلافت (کتاب)|اطاعت از حاکم جائر در نظام امامت و خلافت]]، ص ۱۳۲.</ref>. | |
| | |
| ==[[همکاری با حاکم جائر]]==
| |
| | |
| ==گفتار سوم: آرای [[فقهای شیعه]] درباره [[حرمت]] [[پذیرش ولایت]] [[حاکم جائر]]==
| |
| به [[باور]] [[فقهای شیعه]]، یکی از مکاسب محرمه آن است که [[حاکم جائر]] [[ولایت]] یا [[سرپرستی]] منطقه یا قومی را بپذیرد. {{عربی|الولایة من قبل الجائر}} بیستوششمین کسبِ حرامی است که مرحوم [[شیخ انصاری]] بیان کرده و در توضیح [[دلیل]] آن گفته است: “چون [[والی]] [[جائر]] از بزرگترین [[اعوان ظلمه]] به شمار میرود، همه [[ادله]] مطرح در آن بحث اینجا نیز اقامه میشود. افزون بر اینکه [[روایات]] بسیاری درباره [[حرمت]] [[پذیرش ولایت]] [[جائر]] به طور مستقل وجود دارد”<ref>شیخ مرتضی انصاری، کتاب المکاسب، ج۱، ص۲۱۸.</ref>. [[مرحوم خویی]] نیز در کتاب مصباح الفقاهه [[پذیرش ولایت]] [[حاکم جائر]] را یکی از مکاسب محرمه دانسته و [[دلیل]] آن را [[اخبار متواتره]] و مستفیضه بیان داشته است<ref>ر.ک: ابوالقاسم خویی، مصباح الفقاهه، تحقیق محمدعلی التوحیدی التبریزی، ص۴۶.</ref>. [[حضرت]] [[امام]] [[پذیرش ولایت]] را برای [[حاکم جائر]] به طور کلی [[حرام]] دانسته و تصریح کردهاند که دراینباره فرقی در [[ولایت]] بر [[محرمات]] و محللات و همچنین موارد اختلاط میان [[محرم]] و محلل وجود ندارد. سپس [[دلیل]] آن را اینگونه بیان کردهاند که اساساً [[جعل]] [[ولایت]] از سوی [[خدا]] برای [[پیامبر]] و... است و دیگران [[حق]] [[جعل]] [[ولایت]] ندارند<ref>ر.ک: روح الله الموسوی الخمینی، المکاسب المحرمه، ج۲، ص۱۱۷.</ref>. ایشان بر این مسئله در حال [[اختیار]] ادعای عدم خلاف کرده و استثنائاتی را برای آن برشمرده است<ref>ر.ک: روح الله الموسوی الخمینی، المکاسب المحرمه، ج۲، ص۱۵۵.</ref>. در ادامه، [[ادله]] [[حرام]] بودن [[پذیرش ولایت]] [[حاکم جائر]] را بررسی میکنیم<ref>[[محمد علی میرعلی|میرعلی، محمد علی]]، [[اطاعت از حاکم جائر در نظام امامت و خلافت (کتاب)|اطاعت از حاکم جائر در نظام امامت و خلافت]]، ص ۱۶۱.</ref>.
| |
| ==[[ادله]] [[حرمت]] [[پذیرش ولایت]] [[حاکم جائر]]==
| |
| درباره [[پذیرش ولایت]] [[حاکم جائر]] [[ادله]] بسیار وجود دارد. برخی از آنها [[آیات]] و [[روایات]] عامی است که [[پذیرش ولایت]] [[ظالمان]] را [[نفی]] و [[نکوهش]] کرده و بعضی دیگر [[دلایل]] خاصی است که [[شیخ انصاری]] در بیان [[ادله]] [[حرمت]] [[پذیرش ولایت]] [[حاکم جائر]] اقامه کرده است. ایشان چند [[روایت]] و یک [[دلیل]] آورده که مقدمات آن را [[عقل]] و [[نقل]] یعنی مجموعهای از روایاتی که پیشتر بیان شد تشکیل میدهد. در اینجا نخست [[دلایل]] [[عام و خاص]] را میآوریم<ref>[[محمد علی میرعلی|میرعلی، محمد علی]]، [[اطاعت از حاکم جائر در نظام امامت و خلافت (کتاب)|اطاعت از حاکم جائر در نظام امامت و خلافت]]، ص ۱۶۲.</ref>.
| |
| ===[[ادله]] عام===
| |
| '''[[نکوهش]] [[ظلمپذیری]]'''
| |
| همانگونه که پیشتر نیز اشاره شد، در گفتار [[پیشوایان دینی]] بر اصل [[نفی]] از [[ظلمپذیری]] سفارش شده است. [[پیامبر]]{{صل}} در یکی از مناجاتهای خود با [[خداوند متعال]] از روا داشتن [[ظلم]] به [[مردم]] و [[ستم]] دیدن از دیگران به [[خداوند]] [[پناه]] میبرد و میفرماید: “خدایا، به تو [[پناه]] میبرم از اینکه [[ستم]] کنم یا [[ستم]] ببینم یا اینکه [[تعدی]] روا دارم یا دستخوش [[تعدی]] گردم”<ref>{{متن حدیث|أَعُوذُ بِكَ أَنْ أَظْلِمَ أَوْ أُظْلَمَ أَوْ أَعْتَدِيَ أَوْ يُعْتَدَى عَلَيَّ}} (ابن ابیجمهور احسائی، عوالی اللئالی، ج۳، ص۳۰۴؛ رضیالدین حسن بن فضل طبرسی، مکارم الاخلاق، ص۲۵۶).</ref>. در روایتی آمده است که اگر کسی در [[راه]] گرفتن حقش کشته شود، [[شهید]] است<ref>{{متن حدیث|مَنْ قُتِلَ دُونَ مَظْلِمَتِهِ فَهُوَ شَهِيدٌ}} (ر.ک: سلیم بن قیس هلالی کوفی، کتاب سلیم بن قیس، ص۷۴۱؛ شیخ بهایی، مفتاح الفلاح، ص۱۲۶؛ ابن شهرآشوب مازندرانی، مناقب آل ابیطالب{{ع}}، ج۴، ص۴۷).</ref>.
| |
| [[ائمه]]{{عم}} در طول [[حیات سیاسی]] خود میکوشیدند به روشهای مختلف این اصل اساسی را به کار گیرند؛ برای مثال، [[امام]] [[موسی کاظم]]{{ع}} در سخنان خود تأکید داشتند که [[شیعیان]] نه باید [[ظلم]] کنند و نه [[ظلم]] بپذیرند. [[تعیین]] حدود [[فدک]]، نمونه بارز حرکت در این مسیر است. همچنین حضور [[علی بن یقطین]]، یکی از [[اصحاب خاص]] [[حضرت]]، در دربار [[خلفای عباسی]] به [[دستور امام]] [[موسی کاظم]]{{ع}} برای تحقق این سخن صورت گرفت. در [[حقیقت]]، وی عاملی بود تا [[خلفای عباسی]] کمتر به [[مسلمانان]] [[ستم]] کنند. این [[باور]] [[نادرستی]] است که بپذیریم [[ائمه]]{{عم}} افرادی ظلمپذیر و پیوسته در حال [[تقیه]] بودهاند؛ چراکه اگر چنین ویژگیهایی داشتند هرگز زندانی نمیشدند و به [[شهادت]] نمیرسیدند<ref>ر.ک: محمدرضا جباری، الگوپذیری از امام موسی کاظم{{ع}} در زندگی اجتماعی، قسمت دوم، روزنامه جامعه ما، یکشنبه، ۱۱ دی ۱۳۹۰، شماره ۲۰۰۵، ص۱.</ref>.
| |
| همانگونه که گذشت، در [[آموزههای دینی]] گذشت از [[ستم]] دیگران، اگر طرف مقابل را از [[ظلم]] بازدارد، بهتر است. اما [[روحیه]] [[ستمستیزی]] و [[نفی ظلم]] است که در هر [[جامعه]] زمینه [[انقلاب]] و [[تحول]] را فراهم میسازد. [[شهید مطهری]] با اشاره به اینکه نارضامندی توده [[جامعه]] عامل وقوع هر انقلابی است، این شرط را ناکافی میداند و [[معتقد]] است برای وقوع [[انقلاب]]، افزون بر نارضامندی باید عامل دیگری نیز در [[جامعه]] وجود داشته باشد و آن پرخاشگری و [[روحیه]] [[ظلمستیزی]]، طرد و [[انکار]] است. ایشان [[معتقد]] است که [[اسلام]] برخلاف [[مسیحیت]] این ویژگی را دارد:
| |
| از جمله خصوصیات [[اسلام]] این است که به پیروانش [[حس]] پرخاشگری و [[مبارزه]] و طرد و [[نفی]] وضع نامطلوب را میدهد. [[جهاد]]، [[امر به معروف و نهی از منکر]] یعنی چه؟ یعنی اگر وضع [[حاکم]] وضع نامطلوب و غیرانسانی بود، تو نباید [[تسلیم]] بشوی و [[تمکین]] کنی. تو باید حداکثر کوشش خودت را برای طرد و [[نفی]] این وضع و برقراری وضع مطلوب و ایدئال به کار ببری. [[اسلام]] میگوید: {{متن حدیث|أَفْضَلَ الْجِهَادِ كَلِمَةُ عَدْلٍ عِنْدَ إِمَامٍ جَائِرٍ}}<ref>ابوجعفر محمد بن حسن طوسی، التهذیب، ج۶، ص۱۷۷؛ محمد بن حسن حر عاملی، وسائل الشیعة، ج۱۶، ص۱۲۶.</ref> (من در یک جا نوشتهام که همین جمله کوتاه چقدر [[حماسه]] در دنیای [[اسلام]] [[آفریده]]!)؛ یعنی بافضیلتترین و [[برترین]] جهادها این است که [[انسان]] در برابر یک پیشوای [[ستمگر]] دم از [[عدل]] بزند و سخن [[عدل]] را مطرح کند. [[سخن]] [[عدل]] را مطرح کردن یعنی [[نفی]] و [[انکار]] او و [[اعتراض]] به او. اگر در مکتبی عنصر تعرض و تهاجم نسبت به [[ظلم و ستم]] و [[اختناق]] وجود داشته باشد، این [[مکتب]] میتواند بذر [[انقلاب]] را میان [[مردم]] خود بکارد<ref>مرتضی مطهری، مجموعه آثار، (آینده انقلاب اسلامی)، ج۲۴، ص۱۷۱.</ref>.
| |
| این [[روحیه]] تسلیمناپذیری و [[ظلمستیزی]] در [[انقلاب اسلامی]] بهخوبی در گفتار و [[رفتار]] [[مردم]] و [[رهبران]] انقلابی تبلور یافت. [[امام راحل]] در سخنان مختلف، [[نفی]] [[ستم]] و سلطهپذیری و [[حمایت از مظلومان]] را [[هدف]] حرکت انقلابی [[مردم ایران]] میدانستند و میفرمودند: “[[موسی بن عمران]] چه کرد؟ در زندگیاش چه کرد؟ [[حضرت ابراهیم]] در زندگیاش چه کرد؟ تمام اینها [[قیام]] کردند در مقابل [[جور]]؛ در مقابل [[ظلم]]. همه قیامشان این معنا بود. ما [[سرمشق]] باید بگیریم از اینها و ما باید [[قیام]] کنیم در مقابل [[ظلم]]<ref>روحالله موسوی خمینی، صحیفه امام، ج۲، ص۳.</ref>. [[ملت]] [[اسلام]] پیرو مکتبی است که برنامه آن [[مکتب]] خلاصه میشود در دو کلمه {{متن قرآن|لَا تَظْلِمُونَ وَلَا تُظْلَمُونَ}}<ref>«نه ستم میورزید و نه بر شما ستم میرود» سوره بقره، آیه ۲۷۹.</ref><ref>روحالله موسوی خمینی، صحیفه امام، ج۲، ص۳.</ref> و [[رهبر معظم انقلاب]] نیز در [[تبیین]] این اصل [[اسلامی]] که یکی از ارکان مهم [[عقیدتی]]، برای شکلگیری [[انقلاب اسلامی]] بود، میفرماید:
| |
| معنی ندارد و ممکن نیست که کسی [[معتقد]] به [[اسلام]] باشد، ذرهای پایبند به [[اسلام]] باشد، ولی زیر بار [[زور]] برود و [[ظلم]] را قبول کند. در [[اسلام]] همانقدر که [[ظلم]] کردن بد است، [[تسلیم]] [[ظلم]] شدن هم همانقدر بد است. شما در دعای “مکارم الاخلاق” میبینید که [[امام سجاد]]{{ع}} به [[خداوند]] عرض میکند: “ستم دیده نشوم که تو بر جلوگیری از [[ستم]] بر من [[توانایی]] و نه من [[ستم]] کنم که تو میتوانی مرا بازداری”<ref>{{متن حدیث|وَ لَا أُظْلَمَنَّ وَ أَنْتَ مُطِيقٌ لِلدَّفْعِ عَنِّي، وَ لَا أَظْلِمَنَّ وَ أَنْتَ الْقَادِرُ عَلَى الْقَبْضِ مِنِّي}} (امام سجاد{{ع}}، الصحیفة السجادیة، ص۹۸).</ref>. در [[قرآن]] میفرماید: {{متن قرآن|لَا تَظْلِمُونَ وَلَا تُظْلَمُونَ}}<ref>«نه ستم میورزید و نه بر شما ستم میرود» سوره بقره، آیه ۲۷۹.</ref>. مگر ممکن است کسی [[مسلمان]] باشد، [[اعتقاد]] به [[اسلام]] داشته باشد، در عین حال [[ظلم]] و [[زور]] را از هر کسی قبول بکند<ref>سیدعلی خامنهای، مجموع بیانات، خطبهها و مصاحبهها (سال ۱۳۷۶)، ص۱۳۰.</ref><ref>[[محمد علی میرعلی|میرعلی، محمد علی]]، [[اطاعت از حاکم جائر در نظام امامت و خلافت (کتاب)|اطاعت از حاکم جائر در نظام امامت و خلافت]]، ص ۱۶۲.</ref>.
| |
| | |
| '''[[مبارزه]] با [[ستمگر]]'''
| |
| [[ستم]] [[جوامع بشری]] را از اهداف اصلی [[آفرینش]] که همانا [[بندگی]] و [[قرب الی الله]] است دور میکند و [[انسانها]] را به سراشیبی [[سقوط]] نزدیک مینماید؛ آنگونه که [[قرآن کریم]] نیز به این نکته اشاره کرده است: {{متن قرآن|وَتِلْكَ الْقُرَى أَهْلَكْنَاهُمْ لَمَّا ظَلَمُوا وَجَعَلْنَا لِمَهْلِكِهِمْ مَوْعِدًا}}<ref>«و این شهرهاست که چون ستم ورزیدند نابودشان کردیم و برای نابودی آنها موعدی نهادیم» سوره کهف، آیه ۵۹.</ref>. بنابراین در [[قرآن]] به [[مقابله با ستم]] بسیار توصیه شده است. از نظر [[قرآن کریم]]، ستمدیده [[حق]] دارد با همه توان در برابر [[فزونخواهی]] [[ستمگران]] بایستد و برای [[رهایی]] خود و دیگران از [[ستم]] [[ستمگران]] به هر نحو [[اقدام]] کند. چنین مبارزهای کاملاً [[مشروع]] خواهد بود. {{متن قرآن|إِنَّمَا السَّبِيلُ عَلَى الَّذِينَ يَظْلِمُونَ النَّاسَ وَيَبْغُونَ فِي الْأَرْضِ بِغَيْرِ الْحَقِّ أُولَئِكَ لَهُمْ عَذَابٌ أَلِيمٌ}}<ref>«ایراد تنها بر کسانیست که به مردم ستم میورزند و ناحقّ در زمین گردنکشی میکنند، آنان عذابی دردناک خواهند داشت» سوره شوری، آیه ۴۲.</ref>. [[قرآن]] در جایی دیگر، به [[مبارزه]] با کسانی که برای [[اعمال]] [[سلطه]] بر دیگران میجنگند، [[دستور]] میدهد: {{متن قرآن|أُذِنَ لِلَّذِينَ يُقَاتَلُونَ بِأَنَّهُمْ ظُلِمُوا وَإِنَّ اللَّهَ عَلَى نَصْرِهِمْ لَقَدِيرٌ}}<ref>«به کسانی که بر آنها جنگ تحمیل میشود اجازه (ی جهاد) داده شد زیرا ستم دیدهاند و بیگمان خداوند بر یاری آنان تواناست» سوره حج، آیه ۳۹.</ref>.
| |
| به طور طبیعی، هر [[انسانی]] در برابر کسی که به وی [[ستم]] کرده واکنش نشان میدهد. [[اسلام]] نیز با تأکید بر این اصل [[انسانی]]، [[ستمپذیری]] و تن دادن به [[ذلت]] و [[محرومیت]] را [[نکوهش]] کرده و این [[رفتار]] را موجب [[مؤاخذه]] و [[عذاب]] در پیشگاه [[پروردگار]] دانسته است. [[قرآن کریم]] در [[آیات]] متعددی بر [[ضرورت]] ستمزدایی از [[جامعه بشری]] و صحنه فعالیتهای [[اجتماعی]] [[انسانها]]، تأکید میکند. [[خداوند]] ستمزدایی از [[جامعه بشری]] را [[مسئولیت]] اجتنابناپذیر [[انسان]] میداند و آن را بر عهده خود او مینهد. همچنین تن دادن به [[ظلم]] را محکوم میکند. برخی [[آیات]] کسانی را که زیر بار [[ظلم]] میروند، آشکارا [[سرزنش]] میکند. [[خداوند]] در [[آیه]] ۹۷ [[سوره نساء]] میفرماید:
| |
| فرستادگان [[خدا]]، هنگام [[جان]] دادن، مردمی را که زیر بار [[ظلم]] رفتهاند، [[سرزنش]] میکنند و میپرسند: “زندگی خود را در [[دنیا]] چگونه گذراندهاید؟ آنان در پاسخ میگویند: “ما [[مستضعف]] و توسریخور بودیم”. [[فرشتگان]] میگویند: “آیا عرصه [[جهان]] پهناور نبود، تا از آن محیط [[ظلم]] و [[بیداد]]، و [[ذلت]] و [[خفقان]] [[هجرت]] کنید، و به [[سرزمین]] [[عدل]] و [[امن]] وارد شوید؟” آنان [[اهل]] دوزخاند، و به [[عاقبت]] بد خویش محکوم خواهند شد.
| |
| [[آیه]] ۷۵ [[سوره نساء]] نیز درباره کسانی که به داد [[مظلومان]] نمیرسند، و در [[راه]] [[نجات]] آنان نمیکوشند و [[پیکار]] نمیکنند، با لحنی عتابآمیز میفرماید: {{متن قرآن|وَمَا لَكُمْ لَا تُقَاتِلُونَ فِي سَبِيلِ اللَّهِ وَالْمُسْتَضْعَفِينَ مِنَ الرِّجَالِ وَالنِّسَاءِ وَالْوِلْدَانِ}}<ref>«و چرا شما در راه خداوند نبرد نمیکنید و (نیز) در راه (رهایی) مستضعفان از مردان و زنان و کودکانی که میگویند: پروردگارا! ما را از این شهر که مردمش ستمگرند رهایی بخش و از سوی خود برای ما سرپرستی بگذار و از سوی خود برای ما یاوری بگمار» سوره نساء، آیه ۷۵.</ref>. یکی از مهمترین شعارهای [[قرآن کریم]]، [[مبارزه]] و دوری جستن از [[ظلم]] به دیگران و [[ستمپذیری]] است<ref>{{متن قرآن|لَا تَظْلِمُونَ وَلَا تُظْلَمُونَ}} «نه ستم میورزید و نه بر شما ستم میرود» سوره بقره، آیه ۲۷۹.</ref>.
| |
| | |
| برخی دیگر از [[آیات]] اگرچه به این مهم تصریح نکردهاند، از فحوای آنها میتوان دریافت که [[مؤمنان]] [[حق]] ندارند [[سلطه]] [[کافران]] را بپذیرند. در [[آیه]] ۱۴۱ [[سوره نساء]] آمده است: {{متن قرآن|وَلَنْ يَجْعَلَ اللَّهُ لِلْكَافِرِينَ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ سَبِيلًا}}<ref>«و هرگز خداوند برای کافران به زیان مؤمنان راهی نمیگشاید» سوره نساء، آیه ۱۴۱.</ref>. واژه “سبیل” که اسم نکره در [[سیاق]] [[نفی]] است و معنای عموم را افاده میکند، بدین معناست که [[خداوند]] هیچ راهی، اعم از نظامی، [[سیاسی]]، [[فرهنگی]] و [[اقتصادی]]، برای [[تسلط کفار]] بر [[مؤمنان]] قرار نداده است.
| |
| [[پیام]] مهم این [[آیه]] آن است که [[مؤمنان]] هرگز [[حق]] ندارند [[سلطه]] [[کافران]] را بر خود بپذیرند و [[سلطه پذیری]] و زیر بار [[ستم]] [[ظالمان]] رفتن، نشان نداشتن [[ایمان واقعی]] است؛ چه اینکه [[هدف]] نهایی [[پیامبران الهی]]{{عم}} و [[ادیان توحیدی]]، سوق دادن [[انسان]] به تعالی [[روح]] و [[ارزشهای الهی]] و [[کمال انسانی]] است. این مهم، هرگز با [[تسلط]] [[کافران]] بر [[جوامع اسلامی]] محقق نمیشود، بلکه تنها در سایه حکمفرمایی [[دین]] و [[دینداران]] است که زمینه این حرکت عمومی فراهم میشود. [[پیامبر]] در روایتی به [[مقاومت]] علیه [[ظلم]] توصیه میفرماید: “اگر [[مردم]] در برابر [[ظالم]] [[مقاومت]] نکنند، [[خداوند]] آنان را مستوجب [[عقاب]] دانسته است”<ref>{{حدیث|و کان یأمر بمقاومة الظلم و الإجهاز علیه فقال{{صل}}: إنّ النّاس إذا رأوا الظّالم فلم يأخذوا على يده أوشك أن يعمّهم اللَّه بعقاب}} (محمد محمدی ریشهری، میزان الحکمة، ج۳، ص۲۱۳).</ref><ref>[[محمد علی میرعلی|میرعلی، محمد علی]]، [[اطاعت از حاکم جائر در نظام امامت و خلافت (کتاب)|اطاعت از حاکم جائر در نظام امامت و خلافت]]، ص ۱۶۵.</ref>.
| |
| | |
| ==[[ادله]] خاص==
| |
| #شکی نیست که [[والی]] [[حاکم جائر]]، در شمار اعوان و [[انصار]] [[ظلمه]] و حتی مصداق اتم و اکمل آن است (صغری). بنا بر روایاتی که پیشتر درباره معونة الظالمین گفته شد، اعوان الظلمه [[گنهکار]] و [[شایسته]] [[عذاب]] الهیاند (کبری). پس چنین حاکمی مستحق [[عذاب]] است (نتیجه). بدین ترتیب، [[حرمت]] [[پذیرش ولایت]] از جانب [[حاکم جائر]] به روش [[عقلی]] [[اثبات]] میشود. دراینباره [[روایات]] خاصهای نیز وجود دارد.
| |
| #در روایتی از تحف العقول آمده است: بخش [[حرام]] [[ولایت]]، [[پذیرفتن]] [[ولایت]] [[والی]] [[جائر]] و [[ولایت]] [[والیان]] آن است. بنابراین، کار و عمل برای [[والیان]] [[جور]] و [[طواغیت]] و کسب [[مال]] برای آنها از طریق [[پذیرش ولایت]] آنها [[حرام]] و [[محرم]] است، خواه فاعل چنین افعالی کارش کم و ناچیز باشد یا زیاد و پرارزش؛ زیرا هر کاری که موجب کمک به [[حاکم جور]] و [[یاری]] او باشد، [[معصیت خدا]] و از [[گناهان کبیره]] به شمار میرود، و [[حکمت]] [[حرمت]] آن این است که بر [[ولایت]] و [[حکومت]] [[حاکم جور]] [[مفاسد]] زیادی مترتب است؛ از جمله اندراس و پایمال شدن [[حق]]، احیای [[باطل]]، [[ظهور]] [[ظلم و جور]] و [[فساد]] [[جامعه]]، ابطال و [[تحریف]] [[کتب آسمانی]]، کشته شدن [[انبیا]]، ویرانی [[مساجد]]، [[تغییر]] [[سنت الهی]]، [[بدعت]] در [[دین]] و [[تغییر]] [[احکام الهی]]. این [[مفاسد]] از پیامدهای حتمی [[پذیرش ولایت]] [[حکام جائر]] است. بنابراین [[همکاری]] با آنها و [[پذیرش]] ولایتشان و کسب [[مال]] با آنان [[حرام]] است؛ به جز در موارد ضروری نظیر نیاز ضروری به گوشت مردار و [[خون]] که استفاده از آنها به مقدار رفع [[ضرورت]] جایز است، نه بیشتر از حد [[ضرورت]]<ref>{{متن حدیث|وَ أَمَّا وَجْهُ الْحَرَامِ مِنَ الْوِلَايَةِ فَوِلَايَةُ الْوَالِي الْجَائِرِ وَ وِلَايَةُ وُلَاتِهِ الرَّئِيسِ مِنْهُمْ وَ أَتْبَاعِ الْوَالِي فَمَنْ دُونَهُ مِنْ وُلَاةِ الْوُلَاةِ إِلَى أَدْنَاهُمْ بَاباً مِنْ أَبْوَابِ الْوِلَايَةِ عَلَى مَنْ هُوَ وَالٍ عَلَيْهِ وَ الْعَمَلُ لَهُمْ وَ الْكَسْبُ مَعَهُمْ بِجِهَةِ الْوِلَايَةِ لَهُمْ حَرَامٌ وَ مُحَرَّمٌ مُعَذَّبٌ مَنْ فَعَلَ ذَلِكَ عَلَى قَلِيلٍ مِنْ فِعْلِهِ أَوْ كَثِيرٍ لِأَنَّ كُلَّ شَيْءٍ مِنْ جِهَةِ الْمَعُونَةِ مَعْصِيَةٌ كَبِيرَةٌ مِنَ الْكَبَائِرِ وَ ذَلِكَ أَنَّ فِي وِلَايَةِ الْوَالِي الْجَائِرِ دَوْسَ الْحَقِّ كُلِّهِ وَ إِحْيَاءَ الْبَاطِلِ كُلِّهِ وَ إِظْهَارَ الظُّلْمِ وَ الْجَوْرِ وَ الْفَسَادِ وَ إِبْطَالَ الْكُتُبِ وَ قَتْلَ الْأَنْبِيَاءِ وَ الْمُؤْمِنِينَ وَ هَدْمَ الْمَسَاجِدِ وَ تَبْدِيلَ سُنَّةِ اللَّهِ وَ شَرَائِعِهِ فَلِذَلِكَ حَرُمَ الْعَمَلُ مَعَهُمْ وَ مَعُونَتُهُمْ وَ الْكَسْبُ مَعَهُمْ إِلَّا بِجِهَةِ الضَّرُورَةِ نَظِيرَ الضَّرُورَةِ إِلَى الدَّمِ وَ الْمَيْتَةِ}} (حسن بن شعبه حرانی، تحف العقول، ص۳۳۲؛ محمد بن حسن حر عاملی، وسائل الشیعة، ج۱۷، و ص۸۳).</ref>. اگر چه [[سند]] این [[روایت]] [[ضعیف]] شمرده شده، دلایلی که در آن بیان شده متقن و صحیح است. پس میتوان دراینباره به آن [[تمسک]] جست و استناد کرد<ref>ابوالقاسم خویی، مصباح الفقاهه، تحقیق محمد علی التوحیدی التبریزی، ج۱، ص۲۰۳.</ref>.
| |
| #در [[روایت]] دیگری، کمترین مجازاتی که [[خداوند]] برای [[والیان]] [[حکام جائر]] در نظر گرفته خیمهای از [[آتش جهنم]] است. [[زیاد بن أبیسلمه]] از [[امام]] [[موسی بن جعفر]]{{ع}} [[نقل]] میکند: “کمترین کاری که فردای [[قیامت]] [[خداوند]] با متولیان امور [[حاکمان جور]] میکند آن است که خیمهای از [[آتش]] بر آنها زده میشود تا زمانی که [[خداوند]] از حساب [[بندگان]] فارغ شود”<ref>{{متن حدیث|أَهْوَنَ مَا يَصْنَعُ اللَّهُ جَلَّ وَ عَزَّ بِمَنْ تَوَلَّى لَهُمْ عَمَلًا أَنْ يُضْرَبَ عَلَيْهِ سُرَادِقٌ مِنْ نَارٍ إِلَى أَنْ يَفْرُغَ مِنْ حِسَابِ الْخَلَائِقِ}} محمد بن حسن حر عاملی، وسائل الشیعة، ج۱۷، ص۱۹۴؛ محمدباقر مجلسی، بحارالأنوار، ج۴۸، ص۱۷۲).</ref>.
| |
| #بنابر آنچه گفته شد، [[حرمت]] [[پذیرش ولایت]] از جانب [[حاکم جائر]] [[مسلم]] و قطعی است، اما در اینکه آیا [[حرمت]] آن ذاتی است یا نفسی<ref>حرام ذاتی، حرامی است که بنفسه و بذاته- گذشته از اینکه حرام و معصیت دیگری بر آن مترتب شود - مفسده ملزمه دارد؛ مثل حرمت زنا، شرب خمر و..، و حرام غیری آن است که حرمت آن به سبب مقدمه واقع شدن آن برای حرامی دیگر است؛ مثل دادن تازیانه به دست ستمگر تا بر سر مظلوم فرود آورد.</ref> میان [[فقها]] اختلافنظر وجود دارد. مرحوم [[شیخ انصاری]] و پیش از ایشان، مرحوم [[علامه طباطبایی]] در مصابیح و دیگر [[فقها]] معتقدند که [[پذیرش ولایت]] از جانب [[حاکم جائر]] [[حرمت]] نفسی است و [[دلیل]] ایشان استظهار شیخ از برخی [[روایات]]، از جمله [[روایت]] تحف العقول است. گرچه ایشان [[حرمت]] غیری آن را که از ظاهر برخی [[روایات]] دیگر استفاده میشود و دیگران ادعا کردهاند منکر نیست<ref>ر.ک: شیخ مرتضی انصاری، کتاب المکاسب، ج۱، ص۲۱۹.</ref>. [[مرحوم خویی]] نیز به این دیدگاه [[معتقد]] است<ref>{{عربی|فأی وال من ولاة ارتکب شیئا من تلک العناوین المحرمة یعاقب بعقابین: احدهما من جهة الولایة المحرمة و ثانیهما من جهة ما ارتکبه من المعاصی الخارجیة}} (ر.ک: ابوالقاسم خویی، مصباح الفقاهه، تحقیق محمدعلی التوحیدی التبریزی، ج۲، ص۴۷-۴۸).</ref>. بنابراین اگر کسی [[ولایت حاکم]] [[جائر]] را پذیرفت و مرتکب حرامی شد، دو [[عذاب]] برای او منظور میشود. یکی به سبب [[پذیرش ولایت]] [[حرام]]، و دیگری به سبب [[افعال]] حرامی که انجام داده است<ref>[[محمد علی میرعلی|میرعلی، محمد علی]]، [[اطاعت از حاکم جائر در نظام امامت و خلافت (کتاب)|اطاعت از حاکم جائر در نظام امامت و خلافت]]، ص ۱۶۷.</ref>.
| |
| | |
| ===موارد جواز (استثنای) [[پذیرش ولایت]] [[حاکم جائر]]===
| |
| چنانکه گذشت، [[همکاری]] با [[حاکم جائر]] و [[پذیرش]] [[منصب ولایت]] از جانب وی به اصل اولی و در وضعیت عادی [[حرام]] است و [[حرمت]] نفسی دارد؛ با این حال، [[فقهای شیعه]] آن را در دو مورد مستثنی کردهاند که در اینجا بررسی میشوند:
| |
| | |
| ===امکان تأمین [[مصالح]] [[عباد]] ([[مردم]]) و [[اجرای حدود الهی]]===
| |
| یکی از موارد [[پذیرش ولایت]] از طرف [[حاکم جائر]] آنجاست که [[فرد]] [[مکلف]] [[اطمینان]] دارد پس از [[پذیرش]] این [[مسئولیت]] در [[اجرای حدود الهی]]، [[امربهمعروف]]، نهیازمنکر و دیگر [[احکام]] و [[قوانین اسلامی]] توانا خواهد بود. همچنین میتواند [[مصالح]] [[مردم]] را به [[شایستگی]] رعایت کند و [[حقوق]] مستحقین را بازستاند.
| |
| مرحوم [[شیخ انصاری]] با بیان این نکته، برای [[تأیید]] آن به سه [[دلیل اجماع]]، [[سنت]] صحیحه و [[آیات الهی]] استناد کرده است<ref>{{عربی|ثم إنه یسوغ الولایة المذکورة أمران: أحدهما القیام بمصالح العباد، بلا خلاف، علی الظاهر المصرح به فی المحکی عن بعض، حیث قال: إن تقلد الأمر من قبل الجائر جائز إذا تمکن معه من إیصال الحق لمستحقه}} (ر.ک: شیخ مرتضی انصاری، کتاب المکاسب، ج۱، ص۲۱۹).</ref>. مرحوم [[شیخ طوسی]] نیز [[اجرای حدود الهی]] را مسوغ [[پذیرش ولایت]] از جانب [[حاکم جائر]] میداند و مینویسد:
| |
| و اما [[سلطان جائر]]، پس هرگاه برای [[انسان]] [[علم]] یا [[ظن]] غالب حاصل آید که با [[پذیرش ولایت]] از جانب وی، این امکان را مییابد که در [[اقامه حدود]]، [[امر به معروف و نهی از منکر]] و تقسیم [[خمس]] و [[صدقات]] میان صاحبان آنها و انجام [[صله]] میان [[برادران]] [[مسلمان]] موفق میشود و در این [[راه]] خللی به [[واجبات الهی]] وارد نشود و مرتکب فعل [[ناپسند]] و قبیحی نگردد، آنگاه [[پذیرش]] این [[مسئولیت]] [[مستحب]] است<ref>{{عربی|و أما سلطان الجور، فمتی علم الانسان أو غلب علی ظنه: أنه متی تولی الأمر من قبله، أمکنه التوصل إلی إقامة الحدود و الأمر بالمعروف و النهی عن المنکر و قسم الأخماس و الصدقات فی أربابها و صلة الإخوان، و لا یکون فی جمیع ذلک مخلا بواجب ولا فاعلا لقبیح، فإنه یستحب له أن یتعرض لتولی الأمر من قبلهم}} (ابوجعفر محمد بن حسن طوسی، النهایة، کتاب المکاسب، باب عمل السلطان و اخذ جوائزهم، ج۱، ص۱۰۶).</ref>.
| |
| [[ابن ادریس حلی]] نیز شرایط بالا را برای جواز [[پذیرش ولایت]] [[حاکم]] بیان کرده است. وی [[معتقد]] است در صورت داشتن این شرایط، [[تأیید]] و [[پذیرش ولایت]] بر [[سلطان جائر]] نه تنها جایز، بلکه [[مستحب]] است. اما اگر کسی بداند یا [[ظن]] [[قوی]] پیدا کند که نخواهد توانست این امور را انجام دهد، [[پذیرش ولایت]] جایز نیست. چنانچه به [[پذیرش ولایت]] از [[جائر]] مجبور شود - در صورتی که نپذیرفتن آن موجب [[خوف]] [[مالی]] یا جانی باشد - [[پذیرش ولایت]] جایز است. در این صورت باید بکوشد هر اندازه که میتواند شرایط یادشده را رعایت کند. اگر نتوانست این امور را انجام دهد، [[پنهانی]] بکند؛ به ویژه در اموری که به برآوردن [[حاجات]] [[برادران دینی]] و [[تخفیف]] [[حکام جور]] از آنها بینجامد. چنانچه نتوانست به هیچوجه [[حق]] را [[اجرا]] کند و در حال [[تقیه]] به سر میبرد، جایز است که در همه [[احکام]] [[تقیه]] کند، جز ریختن [[خون]] کسی که محترم است؛ زیرا در ریختن [[خون]] افراد بیگناه [[تقیه]] وجود ندارد<ref>ر.ک: ابوجعفر محمد بن حسن طوسی، النهایة، کتاب المکاسب، باب عمل السلطان و اخذ جوائزهم، ج۱، ص۱۰۷؛ محمد بن ادریس الحلی، السرائر، تحقیق لجنة التحقیق، ج۲، ص۱۹۴-۱۹۵.</ref>.
| |
| | |
| مرحوم [[شریف مرتضی]] در این باره نظری تفصیلی دارد و [[پذیرش ولایت]] از جانب [[حاکم جائر]] را به سه صورت متصور کرده است: گاهی آن را [[واجب]]، گاهی [[مستحب]] و گاهی [[قبیح]] و [[ممنوع]] دانسته است<ref>{{عربی|انما الکلام فی الولایة من قبل المتغلب و هی علی ضروب: واجب و ربما تجاوز الوجوب الی الالجاء و مباح و قبیح و محظور}} (ر.ک: الشریف المرتضی، رسائل الشریف المرتضی، مقدمة السید احمد الحسینی، اعداد السیدمهدی الرجائی، ج۲، ص۵۲).</ref>. ابنبراج در کتاب مهذب البارع نظری متفاوت با دیگر [[فقها]] آورده و گفته شرط [[پذیرش]] [[منصب ولایت]] و [[جانشینی]] [[حاکم جائر]] آن است که [[فرد]] [[معتقد]] باشد وی [[جانشین]] [[سلطان عادل]] است، نه [[جائر]]، و از جانب او [[اقامه حدود]] میکند. در این فرض باید [[مؤمنان]] او را در انجام امور [[حمایت]] و [[یاری]] کنند؛ به شرط آنکه [[فرد]] یادشده از [[احکام الهی]] [[تعدی]] نکند، وگرنه جایز نیست [[اجرای حدود]] کند و [[مردم]] نیز نباید از او [[تمکین]] کنند<ref>ر.ک: القاضی عبدالعزیز بن البراج الطرابلسی، المهذب، ج۲، ص۳۸۰.</ref>. شبیه این مطلب از مرحوم [[محقق حلی]] [[نقل]] شده است. وی نیز جواز [[ولایت حاکم]] [[جائر]] را [[اعتقاد]] شخص به [[ولایت]] داشتنش از جانب [[سلطان عادل]] دانسته است<ref>{{عربی|تجوز الولایة من قبل الجائر، معتقدا أنه یفعل من قبل سلطان الحق علی سبیل النیابه (ر.ک: حسن بن یوسف بن مطهر حلی، تحریر الاحکام الشرعیة علی مذهب الامامیه، تحت إشراف آیتالله جعفر سبحانی، التحقیق: الشیخ ابراهیم البهادری، الجرء الأول، ص۲۵۰}}.</ref>.
| |
| برخی از [[فقهای شیعه]]، از جمله صاحب جواهر درباره [[همکاری]] با [[حاکم جائر]]، [[سلاطین]] را به دو دسته موافق و [[مخالف]] تقسیم کردهاند. ایشان [[معتقد]] است در [[عصر غیبت]] که [[مردم]] از [[محضر امام]] [[معصوم]] محروماند، چنانچه یکی از [[سلاطین]] [[شیعه]] به [[حکومت]] [[دست]] یافت، برخی از [[فقهای شیعه]] ضمن تأکید بر [[مشروعیت]] نداشتن [[حکومت]] وی، [[تبعیت]] از [[حکومت]] او را جایز دانستهاند؛ زیرا بسیاری از [[احکام اسلامی]] جز در سایه [[حکومت]] [[اجرا]] نمیشود. گرچه چنین حاکمانی [[عادل]] نیستند و از آنان به [[حاکمان]] [[جائر]] موافق یاد میشود، بسیاری از [[فقها]] [[اطاعت]] از این [[حاکمان]] و [[همکاری]] با آنان را از باب [[تقیه]] و [[مصلحت]] جایز دانستهاند.
| |
| | |
| مرحوم صاحب جواهر در این باره مینویسد: “احتمال دارد در این موارد به [[سلطان جور]] [[رجوع]] کنیم؛ زیرا وی در زمان [[تقیه]] جای [[سلطان]] [[عدل]] نشسته است”<ref>الشیخ محمد حسن النجفی، جواهر الکلام فی شرح شرائع الاسلام، ج۱۶، ص۱۴۴.</ref>. صاحب جواهر [[معتقد]] است: “عقد ذمهای که [[حاکم جائر]] منعقد میکند، مثل [[عقد]] ذمهای است که [[امام]] [[معصوم]] و نایبش منعقد میکنند”<ref>الشیخ محمد حسن النجفی، جواهر الکلام فی شرح شرائع الاسلام، ج۲۱، ص۲۳۹.</ref>. البته [[ولایت]] این دسته از [[حاکمان جور]] [[شیعه]] هنگامی پذیرفته است که [[اوامر و نواهی]] آنان با [[احکام شرعی]] همجهت باشد، وگرنه [[پیروی]] از آنان هرگز جایز نیست: “اما قبول [[ولایت]] از جانب [[حاکم جائر]] بدون اشکال در حال [[اختیار]] [[حرام]] است؛ اگر [[ولایت]] بر انجام کار حرامی باشد”<ref>الشیخ محمد حسن النجفی، جواهر الکلام فی شرح شرائع الاسلام، ج۲۲، ص۱۵۶؛ این مورد و مورد قبلی به نقل از: سیدسجاد ایزدهی، نظام سیاسی و دولت مطلوب در اندیشه ملااحمد نراقی و صاحب جواهر، ص۱۳۹-۱۴۰.</ref>. [[آیتالله]] [[وحید]] [[خراسانی]] نیز تأمین [[مصالح]] [[مؤمنان]] و انجام ندادن [[عمل]] [[مخالف]] [[شرع]] را شرط جواز [[پذیرش ولایت]] [[حاکم جائر]] دانسته است<ref>ر.ک: وحید الخراسانی، منهاج الصالحین، ج۳، ص۱۴، مسئله ۳۶.</ref>.
| |
| | |
| هریک از [[فقها]] دلایلی برای ادعای خود بیان کردهاند. برخی سه دسته [[دلیل اجماع]]، [[عقل]] و [[روایات]] را برای جواز مطرح کردهاند. [[مرحوم خویی]] تنها [[روایات]] متظافره موجود را در این باب معتبر دانسته است و دیگر [[ادله]] را رد میکند<ref>ر.ک: ابوالقاسم خویی، مصباح الفقاهه، تحقیق محمدعلی التوحیدی التبریزی، ج۱، ص۴۷-۴۸.</ref>. [[علی بن یقطین]] [[نقل]] میکند: [[امام هفتم]]{{ع}} فرمود: “خدای را نزد [[حاکمان جور]] [[بندگان]] صالحی است که به وسیله آنها [[گرفتاریها]] و [[بلاها]] را از [[مؤمنان]] دفع میکند”<ref>{{متن حدیث|مُحَمَّدُ بْنُ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ بِإِسْنَادِهِ عَنْ عَلِيِّ بْنِ يَقْطِينٍ قَالَ: قَالَ لِي أَبُو الْحَسَنِ مُوسَى بْنُ جَعْفَرٍ{{ع}} إِنَّ لِلَّهِ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى مَعَ السُّلْطَانِ أَوْلِيَاءَ يَدْفَعُ بِهِمْ عَنْ أَوْلِيَائِهِ}} (محمد بن حسن حر عاملی، وسائل الشیعه، ج۱۷، ص۱۹۲).</ref>. در جای دیگری، [[امام]]{{ع}} وی را از ترک [[خدمت]] در [[دولت جائر]] بازداشته است<ref>{{متن حدیث|عَبْدُ اللَّهِ بْنُ جَعْفَرٍ فِي قُرْبِ الْإِسْنَادِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى عَنْ عَلِيِّ بْنِ يَقْطِينٍ أَوْ عَنْ زَيْدٍ عَنْ عَلِيِّ بْنِ يَقْطِينٍ أَنَّهُ كَتَبَ إِلَى أَبِي الْحَسَنِ مُوسَى{{ع}} أَنَّ قَلْبِي يَضِيقُ مِمَّا أَنَا عَلَيْهِ مِنْ عَمَلِ السُّلْطَانِ وَ كَانَ وَزِيراً لِهَارُونَ- فَإِنْ أَذِنْتَ جَعَلَنِي اللَّهُ فِدَاكَ هَرَبْتُ مِنْهُ فَرَجَعَ الْجَوَابُ لَا آذَنُ لَكَ بِالْخُرُوجِ مِنْ عَمَلِهِمْ وَ اتَّقِ اللَّهَ...}} (ر.ک: محمد بن حسن حر عاملی، وسائل الشیعه، ج۱۷، ص۱۹۸).</ref>. در [[روایت]] دیگری، [[امام صادق]]{{ع}} [[کفاره]] [[خدمت]] در دستگاه [[حاکمان جور]] را [[خدمت]] به [[برادران دینی]] و برطرف کردن نیازهای آنان دانسته است<ref>{{متن حدیث|مُحَمَّدُ بْنُ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ بِإِسْنَادِهِ عَنْ عَلِيِّ بْنِ يَقْطِينٍ قَالَ: قَالَ لِي أَبُو الْحَسَنِ مُوسَى بْنُ جَعْفَرٍ{{ع}} إِنَّ لِلَّهِ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى مَعَ السُّلْطَانِ أَوْلِيَاءَ يَدْفَعُ بِهِمْ عَنْ أَوْلِيَائِهِ}} (ر.ک: محمد بن حسن حر عاملی، وسائل الشیعه، ج۱۷، ص۱۹۳).</ref>. [[قدر]] [[مسلم]] از مفاد نصوصی که در چنین مواردی [[مشارکت]] در [[نظام]] [[ظلم]] را تجویز کرده است، تنها برای بهبود وضعیت [[شیعه]] و کمکرسانی به آنها بوده است. [[فلسفه]] این تجویز آن بوده است که چون در طول [[تاریخ]] اغلب [[شیعه]] در [[اقلیت]] و [[ضعف]] به سر میبرده، برای جلوگیری از متلاشی شدن [[شیعه]] و همچنین به سبب جو خفقانآمیز آن دوران، [[ائمه]]{{عم}} و [[فقها]] چنین تجویزهایی کردهاند. بنابراین نمیتوان [[نصوص]] تجویزی را به همه مواردی که نوعی [[مصلحت عمومی]] وجود دارد توسعه و تعمیم داد<ref>ر.ک: روح الله موسوی خمینی، مکاسب محرمه، ج۲، ص۱۳۷.</ref>. برخی [[فقها]]، از جمله مرحوم [[شیخ انصاری]]، [[شریف مرتضی]] و دیگران در موارد جواز قبول [[ولایت]] از جانب [[حاکم جائر]] به تفصیل قایل شدهاند و با تقسیم آن به موارد [[مکروه]]، [[مستحب]] و [[واجب]]، برای هریک دلایلی آوردهاند.
| |
| | |
| '''مورد اول: [[مکروه]]'''
| |
| اگر شخصی [[ولایت حاکم]] [[جائر]] را با این [[نیت]] بپذیرد که در گام اول امور معیشتی خود را سامان دهد و نیز به رفع نیازهای [[برادران دینی]] خود و دفع [[مفاسد]] و ضرر آنان بپردازد، [[پذیرش ولایت]] جایز، اما [[مکروه]] است. [[دلیل]] آن [[روایت]] [[ابیبصیر]] است که بنابر این [[روایت]]، شخص [[والی]] [[جائر]] کمترین [[ثواب]] را میبرد<ref>{{متن حدیث|مَا مِنْ جَبَّارٍ إِلَّا وَ مَعَهُ مُؤْمِنٌ يَدْفَعُ اللَّهُ بِهِ عَنِ الْمُؤْمِنِينَ وَ هُوَ أَقَلُّهُمْ حَظّاً فِي الْآخِرَةِ يَعْنِي أَقَلَّ الْمُؤْمِنِينَ حَظّاً لِصُحْبَةِ الْجَبَّارِ}} (ر.ک: شیخ مرتضی انصاری، کتاب المکاسب، ج۱، ص۲۲۱).</ref>.
| |
| | |
| '''مورد دوم: [[مستحب]]''' اگر [[نیت]] کسی از [[پذیرش ولایت]] [[حاکم جائر]] جز کمک و [[خدمت]] به [[برادران دینی]] خود نباشد، [[پذیرش]] چنین [[ولایتی]] [[مستحب]] است. [[شیخ انصاری]] برای این قسم، روایتی از [[رجال]] کشی [[نقل]] کرده است<ref>{{متن حدیث|فعن رجال الکشی فی ترجمه محمد بن اسماعیل بن بزیع عن أبی الحسن الرِّضَا{{ع}} قَالَ: أَنَّ لِلَّهِ تَعَالَى بِأَبْوَابِ الظَّالِمِينَ مَنْ نَوَّرَ اللَّهُ وَجْهَهُ بِالْبُرْهَانِ وَ مَكَّنَ لَهُ فِي الْبِلَادِ لِيَدْفَعَ بِهِمْ عَنْ أَوْلِيَائِهِ وَ يُصْلِحُ اللَّهُ بِهِ أُمُورَ الْمُسْلِمِينَ لِأَنَّهُ مَلْجَأُ الْمُؤْمِنِينَ مِنَ الضَّرَرِ وَ إِلَيْهِ يَفْزَعُ ذُو الْحَاجَةِ مِنْ شِيعَتِنَا- بِهِمْ يُؤْمِنُ اللَّهُ رَوْعَةَ الْمُؤْمِنِ فِي دَارِ الظَّلَمَةِ- أُولئِكَ هُمُ الْمُؤْمِنُونَ حَقًّا أُولَئِكَ أُمَنَاءُ اللَّهِ فِي أَرْضِهِ أُولَئِكَ نُورُ اللَّهِ تَعَالَى فِي رَعِيَّتِهِمْ يَوْمَ الْقِيَامَةِ وَ يَزْهَرُ نُورُهُمْ لِأَهْلِ السَّمَاوَاتِ كَمَا تَزْهَرُ الْكَوَاكِبُ الزَّهْرِيَّةُ لِأَهْلِ الْأَرْضِ أُولَئِكَ مِنْ نُورِهِمْ نُورُ الْقِيَامَةِ تُضِيءُ مِنْهُمُ الْقِيَامَةُ خُلِقُوا وَ اللَّهِ لِلْجَنَّةِ وَ خُلِقَتِ الْجَنَّةُ لَهُمْ فَهَنِيئاً لَهُمْ مَا عَلَى أَحَدِكُمْ أَنْ لَوْ شَاءَ لَنَالَ هَذَا كُلَّهُ قَالَ قُلْتُ بِمَا ذَا جَعَلَنِيَ اللَّهُ فِدَاكَ لَهُمْ قَالَ يَكُونُ مَعَهُمْ فَيَسُرُّنَا بِإِدْخَالِ السُّرُورِ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ مِنْ شِيعَتِنَا فَكُنْ مِنْهُمْ يَا مُحَمَّدُ}} (ر.ک: محمدباقر مجلسی، بحارالأنوار، ج۷۲، ص۳۸۱؛ حسن بن ابیالحسن دیلمی، أعلام الدین، ص۲۷۱؛ احمد بن علی نجاشی، رجال النجاشی، ص۳۳۱).</ref>.
| |
| | |
| '''مورد سوم: [[واجب]]'''
| |
| مرحوم [[شیخ انصاری]] در صورتی [[پذیرش ولایت]] [[حاکم جائر]] را [[واجب]] میداند که اجرای [[عمل]] [[امر به معروف و نهی از منکر]] متوقف بر آن باشد؛ زیرا آنچه انجام [[واجب]] بر آن متوقف باشد، در صورت [[توانایی]] انجام آن، [[واجب]] است. البته برخی [[فقها]] به [[وجوب]] آن [[معتقد]] نیستند<ref>ر.ک: شیخ مرتضی انصاری، کتاب المکاسب، ج۱، ص۲۲۱-۲۲۲.</ref>. مرحوم [[شریف مرتضی]] زمانی [[پذیرش]] را [[واجب]] میداند که [[فرد]]، [[یقین]] یا [[ظن]] [[قوی]] داشته باشد که میتواند با این [[ولایت]] [[اقامه حق]] و دفع [[باطل]] و [[امر به معروف و نهی از منکر]] کند و در صورت نپذیرفتن [[ولایت]]، اجرای هیچ یک از آنها فراهم نباشد. آنگاه بر [[فرد]] [[مکلف]] [[واجب]] است که این نوع [[ولایت]] را از جانب [[سلطان جائر]] بپذیرد<ref>ر.ک: الشریف المرتضی، رسائل الشریف المرتضی، مقدمة السید احمد الحسینی، اعداد السیدمهدی الرجائی، ج۲، ص۵۲.</ref>. مرحوم [[شیخ طوسی]] در النهایه میفرماید: “پذیرش [[ولایت]] از جانب [[سلطان جائر]] [[مستحب]] است، بلکه گاهی ممکن است به حد [[وجوب]] نیز برسد، و آن زمانی است که امکان [[امر به معروف و نهی از منکر]] و وضع هر چیز به جای خود ([[اجرای عدالت]]) برسد”<ref>{{عربی|تولی الأمر من قبل السلطان العادل جائز مرغب فیه، و ربما بلغ حد الوجوب، لما فی ذلک من التمکن من الأمر بالمعروف و النهی عن المنکر، و وضع الأشیاء مواقعها}} (ابوجعفر محمد بن حسن الطوسی، النهایة فی مجرد الفقه و الفتاوی، ص۳۵۶).</ref><ref>[[محمد علی میرعلی|میرعلی، محمد علی]]، [[اطاعت از حاکم جائر در نظام امامت و خلافت (کتاب)|اطاعت از حاکم جائر در نظام امامت و خلافت]]، ص ۱۶۹-۱۷۵.</ref>.
| |
| | |
| ===[[ولایت]] تحمیلی و اکراهی===
| |
| پیشتر گذشت که در فرض [[اختیار]]، [[پذیرش ولایت]] [[حاکم جائر]] جایز نیست. این اصل کلی و اولی از منظر [[فقهای شیعه]] دو استثنا دارد: مورد اول آن همراه با فروض مختلفش به طور خلاصه توضیح داده شد و اکنون نوبت بررسی فرض دوم است: اگر [[سلطان جائر]] فردی را مجبور کند که [[ولایت]] و منصبی را بپذیرد [[تکلیف]] چیست؟ [[فقهای شیعه]] با در نظر داشتن [[روایات]] این باب، اصل [[ولایت]] تحمیلی و اکراهی [[حاکم جائر]] را پذیرفتهاند؛ گرچه در فروض مختلف آن اختلافنظر دارند.
| |
| مرحوم [[شیخ انصاری]] [[معتقد]] است: اگر [[حاکم جائر]] برای [[تحمیل]] منصبی به فردی، او را [[تهدید]] بدنی (جانی) یا [[مالی]] کند، یا افراد منسوب به وی مانند [[پدر]] و فرزندش در خطر باشند چنین شخصی میتواند. [[ولایت حاکم]] [[جائر]] را بپذیرد<ref>ر.ک: شیخ مرتضی انصاری، کتاب المکاسب، ج۱، ص۲۲۵. البته مرحوم شیخ انصاری تنبیهات گسترده و پیچیدهای دراینباره دارند. برای مطالعه بیشتر، ر.ک: شیخ مرتضی انصاری، کتاب المکاسب، ج۱، ص۲۲۵-۲۳۹.</ref>. [[ادله]] [[تقیه]]، مهمترین [[ادله]] دراینباره به شمار میروند. [[آیه]] [[نورانی]] {{متن قرآن|إِلَّا أَنْ تَتَّقُوا مِنْهُمْ}}<ref>«مگر آنکه (بخواهید) به گونهای از آنان تقیّه کنید» سوره آل عمران، آیه ۲۸.</ref> که استثنا از عموم {{متن قرآن|لَا يَتَّخِذِ الْمُؤْمِنُونَ الْكَافِرِينَ أَوْلِيَاءَ}}<ref>«مؤمنان نباید کافران را به جای مؤمنان دوست گیرند» سوره آل عمران، آیه ۲۸.</ref> است، بر این مطلب دلالت دارد. برخی [[روایات]] مشهور [[پیامبر گرامی اسلام]] درباره رفع [[اکراه]] از [[امت]]<ref>{{متن حدیث|رفع عن أمتی ما اکرهوا علیه}} (ر.ک: ابن شهرآشوب مازندرانی، متشابه القرآن، ج۲، ص۲۰۳؛ حسن بن یوسف بن مطهر حلی، نهجالحق و کشف الصدق، ص۵۳۱؛ محمد بن علی بن بابویه قمی (شیخ صدوق)، التوحید، ص۳۵۳).</ref> و نیز [[روایت]] دیگر درباره [[تقیه]]<ref>{{عربی|الثانی مما یسوغ الولایة العذر کالاضطرار أو القیة أو الاکراه}} (ر.ک: روح الله موسوی خمینی، المکاسب المحرمة، ج۲، ص۲۰۷).</ref>، [[شاهد]] این ادعاست.
| |
| | |
| [[حضرت]] [[امام]] نیز [[پذیرش ولایت]] [[حاکم جائر]] را در موارد داشتن عذر، مانند [[اضطرار]]، [[تقیه]] یا [[اکراه]] جایز دانسته<ref>{{متن حدیث|التقیه فی کل ضرورة، و ما من شیء إِلَّا وَ قَدْ أَحَلَّهُ لِمَنِ اضْطُرَّ إِلَيْهِ}} در برخی از روایات آمده است: {{متن حدیث|التَّقِيَّةُ فِي كُلِّ شَيْءٍ يُضْطَرُّ إِلَيْهِ ابْنُ آدَمَ فَقَدْ أَحَلَّهُ اللَّهُ لَهَا}} (ر.ک: احمد بن محمد بن خالد برقی، المحاسن، ص۲۵۹؛ محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۲، ص۲۲۰).</ref> و [[دلیل]] آن را برخی [[روایات]]، از جمله [[روایت]] [[موثقه]] [[عمار]]<ref>{{متن حدیث|عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ{{ع}} سُئِلَ عَنْ عَمَلِ السُّلْطَانِ يَخْرُجُ فِيهِ الرَّجُلُ قَالَ لَا إِلَّا أَنْ لَا يَقْدِرَ عَلَى شَيْءٍ وَ لَا يَأْكُلَ وَ لَا يَشْرَبَ وَ لَا يَقْدِرَ عَلَى حِيلَةٍ فَإِنْ فَعَلَ فَصَارَ فِي يَدِهِ شَيْءٌ فَلْيَبْعَثْ بِخُمُسِهِ إِلَى أَهْلِ الْبَيْتِ}} (ر.ک: ابوجعفر محمد بن حسن طوسی التهذیب، ج۶ ص۳۳۰.</ref> بیان کرده است<ref>ر.ک: روح الله موسوی خمینی، المکاسب المحرمه، ج۲، ص۱۵۵-۱۵۶.</ref>. بنابر [[روایت]] بالا، چنانچه در این [[منصب]] [[مالی]] به [[دست]] آورد، باید یکپنجم آن را برای [[اهل بیت]] بفرستد که در [[فقه شیعه]] همان [[خمس]] است.
| |
| مرحوم [[شیخ طوسی]] دراینباره نظری تدریجی دارد که در صورت [[توانایی]]، شخص مکره باید هریک از مراحل را رعایت کند و گامبهگام پیش برود. اگر زیان [[مالی]] یا جانی سنگین نباشد، بهتر است که [[فرد]] آن را به [[جان]] بخرد و [[ولایت حاکم]] [[جائر]] را نپذیرد. چنانچه [[فرد]] بر [[جان]] و [[مال]] خود، یا [[خانواده]] یا برخی [[مؤمنان]] بترسد، به [[پذیرش ولایت]] [[حاکم جائر]] مجاز است. اما در این حالت باید بکوشد [[عدالت]] را برقرار سازد. چنانچه به [[برقراری عدالت]] در همه زمینهها و امور توانا نبود، باید تا حد ممکن در این زمینه بکوشد و اگر آشکارا ممکن نبود باید [[پنهانی]] در این مسیر تلاش کند. درباره [[حقوق]] [[شیعیان]]، مانند اخذ [[خراج]] و [[مالیات]] و [[تخفیف]] [[مجازات]] و مشقتهای آنان مراعات بیشتری کند. مرحله سوم زمانی است که امکان رعایت هیچ حقی از [[حقوق الهی]] و [[مردم]] وجود نداشته باشد. در این وضعیت [[فرد]] مکره میتواند ضمن [[پذیرش ولایت]] [[حاکم جائر]]، در [[احکام]] و مسائل [[تقیه]] کند؛ البته تا هنگامی که به ریختن [[خون]] محترمی نینجامد؛ زیرا در ریختن [[خون]] انسانهای محترم نمیتوان [[تقیه]] کرد<ref>{{عربی|فإن ألزم الولایة إلزاما لا یبلغ ترکه إلی الخوف علی النفس و سلب الأموال، غیر أنه یلحقه بعض الضرر و تحمل بعض الاثقال، فالاولی له أن یتحمل ذلک، و لا یتعرض لعمل السلطان. فإن خاف من الامتناع من ذلک علی النفس أو علی الأهل أو علی المال أو علی بعض المؤمنین فی ذلک، جاز له أن یتولی الأمر، و یجتهد أن یضع الأشیاء مواضعها. فإن لم یتمکن من الجمیع، فما یتمکن منه یجتهد فی القیام به. و إن لم یمکنه ذلک ظاهرا، فعله سرا و إخفاتا، و خاصة ما یتعلق بقضاء حقوق الإخوان و التخفیف عنهم فیما یلزمهم من جهة السلاطین الجورة من الخراج و غیره. فإن لم یتمکن سفک من إقامة حق علی وجه، و الحال وصفناه فی التقیة، جاز له أن یتقی فی جمیع الاحکام و الامور، ما لم یبلغ ذلک إلی سفک الدماء المحرمة، فإنه لا تقیة له فی سفکها علی حال}} (ر.ک: ابوجعفر محمد بن حسن طوسی، النهایة، ج۱، کتاب المکاسب، باب عمل السلطان، ص۳۵۶-۳۵۷).</ref><ref>[[محمد علی میرعلی|میرعلی، محمد علی]]، [[اطاعت از حاکم جائر در نظام امامت و خلافت (کتاب)|اطاعت از حاکم جائر در نظام امامت و خلافت]]، ص ۱۷۵.</ref>.
| |
| | |
| ==جمعبندی==
| |
| از آنچه گفته شد این نتیجه به [[دست]] میآید که در دیدگاه [[شیعه]]، [[حاکمیت]] از آن [[خداوند]] و کسانی است که [[منصوب]] خاص و عام او هستند. بیشک کسی که از هر [[راه]] دیگری [[برگزیده]] شود و یا شرایط لازم را نداشته باشد، از دیدگاه [[شیعه]] [[نامشروع]] است و [[حاکم جائر]] شمرده میشود. بنابراین در پی آن مسائلی مانند [[الزام]] [[سیاسی]] و [[اطاعتپذیری]] [[شهروندان]] از [[فرامین]] [[حکومتی]] وی به چالش کشیده میشود و [[پذیرش]] [[مناصب]] [[حکومتی]] بر [[فرد]] [[حرام]] خواهد بود. بالاتر اینکه در منابع و متون [[شیعه]] ادلهای وجود دارد که [[مبارزه]] با چنین حکامی را ضروری شمرده است. [[آیات]]، [[روایات]] و [[سیره اهل بیت]]{{عم}} هریک بر این امر دلالت دارد. کمک و [[همکاری]] با چنین حکامی در قالبهای مختلف آن [[حرام]] شمرده شده است. [[فقهای شیعه]] به لحاظ اهمیت این بحث، بابی را با عنوان “معونة الظالمین” در متون [[فقهی]] گشوده و مسائل مربوط به آن را بررسی کردهاند. از جمله مسائلی که در [[فروع فقهی]] آنان بررسی شده، [[مسافرت]] با [[نیت]] کمک به [[حاکم جائر]] است که آن را [[حرام]] و [[سفر]] [[معصیت]] دانستهاند. [[جهاد]] در رکاب [[حاکم جائر]]، یکی دیگر از مسائلی است که [[فقها]] آن را جایز ندانستهاند؛ گرچه برخی [[جهاد]] در [[دفاع]] از [[وطن]] را مستثنا کردهاند.
| |
| [[قضاوت]] با [[نصب]] [[حاکم جائر]]، یکی دیگر از مسائلی است که [[مشروع]] دانسته نشده است. [[احکام]] [[مالی]] [[حاکم جائر]] مانند قبول هدایا و جوایز او، [[خراج]]، [[مقاسمه]] و [[زکات]]، هرکدام مسائلی دارد که [[فقها]] بررسی کردهاند. بهرغم وجود [[اختلاف]] در کموکیف و [[میزان]] آن، نظر مشهور [[فقهای شیعه]]، جز در مسائل [[مالی]]، [[همکاری]] نکردن و [[مبارزه]] است.
| |
| البته نباید [[غفلت]] کرد که موارد یادشده بنابر اصل اولی و شرایط عادی است؛ اما در برخی از موارد، [[فقها]] [[همکاری]] و تعامل را با [[حاکم جائر]] نه تنها جایز، بلکه گاه [[واجب]] دانستهاند. با وجود این، نباید [[غافل]] شد که [[فقهای شیعه]] [[همکاری]] با [[حاکم جائر]] را نیز یکی از روشهای [[مبارزه]] به شمار میآورند. در واقع، [[همکاری]] با [[حکام جور]] یکی از روشهای موقتی [[مبارزه]] است و تا زمانی این [[همکاری]] جایز است که شرایط [[مبارزه]] به خوبی فراهم شود. [[همکاری]] در واقع به منزله [[رضا]] دادن به [[حاکمیت]] [[جور]] نیست، بلکه نوعی [[تسلیم شدن]] در برابر واقعیت موجود تا برقراری زمینه [[مبارزه]] است. میتوان نتیجه گرفت که در [[شیعه]]، اصل، [[مبارزه]] با [[حاکم جائر]] است. این [[مبارزه]] در دورهها و زمانهای مختلف متناسب و متناظر با وضعیت موجود با روشهای مختلفی چون [[مبارزه]] مستقیم و محدود، [[همکاری]] کردن و [[همکاری]] نکردن در قالبهای [[سکوت]] و انزوای [[سیاسی]] بروز یافته است. با [[تأمل]] در [[حیات سیاسی]] [[اهل بیت]]{{عم}} این روشها را به خوبی میتوان دید که به تفصیل بررسی گردید<ref>[[محمد علی میرعلی|میرعلی، محمد علی]]، [[اطاعت از حاکم جائر در نظام امامت و خلافت (کتاب)|اطاعت از حاکم جائر در نظام امامت و خلافت]]، ص ۱۷۷.</ref>.
| |
| == جستارهای وابسته ==
| |
| | |
| ==منابع==
| |
| # [[پرونده:1100538.jpg|22px]] [[محمد علی میرعلی|میرعلی، محمد علی]]، [[اطاعت از حاکم جائر در نظام امامت و خلافت (کتاب)|'''اطاعت از حاکم جائر در نظام امامت و خلافت''']]
| |
| | |
| ==پانویس==
| |
| {{یادآوری پانویس}}
| |
| {{پانویس}}
| |
| | |
| [[رده:اطاعت از حاکم جائر]]
| |
| [[رده:مدخل]]
| |