|
|
(۲۴ نسخهٔ میانی ویرایش شده توسط ۸ کاربر نشان داده نشد) |
خط ۱: |
خط ۱: |
| {{ویرایش غیرنهایی}}
| | #تغییر_مسیر [[ابومحجن ثقفی]] |
| {{امامت}}
| |
| <div style="padding: 0.0em 0em 0.0em;">
| |
| : <div style="background-color: rgb(252, 252, 233); text-align:center; font-size: 85%; font-weight: normal;">این مدخل از چند منظر متفاوت، بررسی میشود:</div>
| |
| <div style="padding: 0.0em 0em 0.0em;">
| |
| : <div style="background-color: rgb(255, 245, 227); text-align:center; font-size: 85%; font-weight: normal;">[[ابومحجن در تراجم و رجال]] | [[ابومحجن در تاریخ اسلامی]]</div>
| |
| <div style="padding: 0.0em 0em 0.0em;">
| |
| : <div style="background-color: rgb(206,242, 299); text-align:center; font-size: 85%; font-weight: normal;">در این باره، تعداد بسیاری از پرسشهای عمومی و مصداقی مرتبط، وجود دارند که در مدخل '''[[ابومحجن (پرسش)]]''' قابل دسترسی خواهند بود.</div>
| |
| <div style="padding: 0.4em 0em 0.0em;">
| |
| | |
| ==اقوال مختلف درباره نام او==
| |
| درباره نام او اقوال مختلفی وارد شده است؛ بعضی نام او را [[مالک بن حبیب]] و بعضی [[عبدالله بن حبیب بن عمرو]]<ref>الاستیعاب، ابن عبد البر، ج۴، ص۱۷۶۴؛ الاغانی، ابوالفرج اصفهانی، ج۵، ص۱۹.</ref> و بعضی [[عمرو بن حبیب بن عمرو الثقفی]] گفتهاند<ref>اسد الغابه، ابن اثیر، ج۵، ص۲۷۶؛ الاصابه، ابن حجر، ج۷، ص۲۹۸؛ تاریخ الاسلام، ذهبی، ج۳، ص۳۰۱.</ref>. [[کنیه]] او ابوعبید بود<ref>الاصابه، ابن حجر، ج۷، ص۲۹۸.</ref> و مادرش، کنود، دختر [[عبدالله]] بن [[عبد]] [[شمس]] میباشد<ref>الاصابه، ابن حجر، ج۷، ص۲۹۸.</ref><ref>[[عباس اشراقی|اشراقی، عباس]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۳ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ص ۱۹۱.</ref>.
| |
| ==سبب [[شهرت]] ابومحجن==
| |
| او یکی از [[صحابه]] و [[یاران]] [[پیامبر اسلام]]{{صل}} و یکی از مردان بزرگ [[دوران جاهلیت]] و [[اسلام]] بود که به [[بخشندگی]] و [[شجاعت]] معروف شد. او در [[ماه رمضان]] [[سال نهم هجری]]، هنگامی که گروهی از [[نمایندگان]] بنی ثقیف نزد [[پیامبر]]{{صل}} آمدند و [[مسلمان]] شدند، [[اسلام]] آورد<ref>الاستیعاب، ابن عبدالبر، ج۴، ص۱۷۴۶؛ اسد الغابة، ابن اثیر، ج۵، ص۲۷۶.</ref>. ابومحجن از [[پیامبر]]{{صل}} [[روایت]] [[نقل]] کرده و [[ابوسعید]] بقان نیز از او روایتی [[نقل]] کرده است<ref>الاستیعاب، ابن عبدالبر، ج۴، ص۱۷۴۶؛ اسد الغابة، ابن اثیر، ج۵، ص۲۷۶.</ref>. محجن به عصایی گویند که سر کج باشد؛ در زمان [[فتح مکه]] [[پیامبر اکرم]]{{صل}} عصایی را که او در دست داشت، گرفته و بتهای پشتبام [[خانه کعبه]] را [[شکست]] و سپس [[عصا]] را به امیرالمؤمنین علی{{ع}} داد تا بقیه [[بتها]] را بشکند و به سبب همین [[عصا]] او از طرف [[پیامبر]]{{صل}} به ابومحجن ملقب شد<ref>ریحانة الادب، مدرس تبریزی، ج۷، ص۲۵۵.</ref>. ابومحجن به شرابخواری هم علاقه زیادی داشت تا آنجا که عمروبن خطاب هفت یا هشت بار به او حد شرابخواری زد<ref>الاستیعاب، ابن عبدالبر، ج۴، ص۱۷۴۷؛ اسد الغابة، ابن اثیر، ج۵، ص۲۷۶؛ تاریخ الاسلام، ذهبی، ج۳، ص۳۰۱؛ الاغانی، ابوالفرج اصفهانی، ج۵، ص۱۹؛ ریحانة الادب، مدرس تبریزی، ج۷، ص۲۵۴.</ref>. و او را به جزیرهای به نام “حضوضی” که افراد [[سرکش]] [[اعراب]] پیش از [[اسلام]] را بدانجا [[تبعید]] میکردند، [[تبعید]] کرد<ref>دایرة المعارف بزرگ اسلامی، جمعی از نویسندگان، ج۶، ص۲۰۷.</ref> و مردی را به عنوان نگهبان همراه او فرستاد. او در آنجا خبر رفتن سعد وقاص برای [[جنگ]] با [[ایرانیان]] را شنید. از این رو از زندان فرار کرد و به سعد پیوست. او در هنگام فرار [[تصمیم]] گرفت که نگهبان خود را به [[قتل]] برساند، ولی او مطلع شد و خود را به [[عمر]] رسانید و او را از این جریان مطلع کرد. [[عمر]] به سعد وقاص نامهای نوشت که ابومحجن را زندانی کند و او نیز ابومحجن را زندانی کرد<ref>الاستیعاب، ابن عبدالبر، ج۴، ص۱۷۴۷؛ اسد الغابة، ابن اثیر، ج۵، ص۲۷۶؛ تاریخ الاسلام، ذهبی، ج۳، ص۳۰۰.</ref>.
| |
| اما در میدان [[جنگ]] هم از شرابخواری دریغ نداشت؛ در [[جنگ قادسیه]] صبحگاهی سعد وقاص از نزد او عبور کرد و دید که با حالت مستی این اشعار را میخواند:
| |
| #{{عربی| إذا مت فادفني إلى جنب كرمةٍ *** تروي عظامي بعد موتي عروقها}}<ref>هنگامی که مُردم مرا در کنار بوته رز (انگور) [[دفن]] کنید تا رگ و استخوانم از شراب [[سیراب]] گردد.</ref>.
| |
| #{{عربی| ولا تدفنني بالفلاة فإنني *** أخاف إذا ما مت أن لا أذوقها}}<ref>و در بیابان مرا [[دفن]] نکنید، زیرا میترسم پس از مردن از شراب خوردن [[محروم]] گردم.</ref>. | |
| | |
| وقتی سعد این کلمات را شنید، به او گفت: “هنوز در [[گمراهی]] زمان جاهلیتی!” و [[دستور]] داد تا او در [[قصر]] [[قادسیه]] که به [[تصرف]] [[مسلمانان]] در آمده بود، زندانی کردند<ref>الفتوح، ابن اعثم، ج۱، ص۱۶۳ و تاریخ الاسلام، ذهبی، ج۳، ص۳۰۲.</ref>.
| |
| اشعاری که از ابومحجن باقی مانده است، هیچ کدام ویژگی چشمگیری ندارند. او همه از آثار متوسط اواخر [[دوره جاهلی]] و [[صدر اسلام]] است و [[اعتقادات اسلامی]] در آنها چندان جلوهای ندارد و نمیتوان به انتساب همه آنها به او [[اعتماد]] داشت<ref>ریحانة الادب، مدرس تبریزی، ج۷، ص۲۵۴.</ref><ref>[[عباس اشراقی|اشراقی، عباس]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۳ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ص ۱۹۱.</ref>.
| |
| ==علت [[تبعید]] شدن [[أبو محجن]]==
| |
| بعضی گفتهاند علت [[تبعید]] شدن او همان علاقه زیاد او به شراب بود. بعضی دیگر [[دلیل]] [[تبعید]] شدن او را ماجرای عاشقانهاش با یکی از [[زنان]] [[انصار]] دانستهاند<ref>الاصابه، ابن حجر، ج۷، ص۳۰؛ الاغانی، ابوالفرج اصفهانی، ج۶، ص۱۹.</ref><ref>[[عباس اشراقی|اشراقی، عباس]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۳ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ص ۱۹۳.</ref>.
| |
| ==ابومحجن و [[جنگ قادسیه]]==
| |
| او در اکثر جنگهای [[اسلام]] شرکت داشت و همراه [[امام علی]]{{ع}} نیز بود<ref>ریحانة الادب، مدرس تبریزی، ج۷، ص۲۵۵.</ref> و به خصوص در [[جنگ قادسیه]] در ایامی که [[مسلمانان]] به [[سرپرستی]] سعد وقاص با [[ایرانیان]] میجنگیدند، [[شهامت]] زیادی از خود نشان داد.
| |
| در یکی از روزها که [[جنگ]] در نزدیکی قصری برپا بود و ابومحجن زندانی شده بود، او سر و صدای زیادی شنید، از کنیزی که از او [[پذیرایی]] میکرد پرسید: اوضاع [[جنگ]] چگونه است؟ او جواب داد: “بسیار سخت است و احتمال میرود [[مسلمانان]] [[شکست]] بخورند”. پس ابومحجن به [[سلمی]]، [[زن]] سعد، گفت: “مرا [[آزاد]] کن و اسب ابلق سعد را به من بده تا به کمک [[مسلمانان]] بروم؛ اگر زنده ماندم، بر میگردم و خود را [[تسلیم]] میکنم”. [[سلمی]] نپذیرفت؛ ابومحجن ناراحت شد و اشعاری سرود که در آنها به خاطر آنکه از میدان [[جنگ]] [[محروم]] شده است اظهار [[تأسف]] میکرد؛ [[دل]] [[سلمی]] به حالش سوخت و او را [[آزاد]] و اسب سعد را برای او آماده کرد.
| |
| ابومحجن، سر سر و صورت خود را بست و به طرف میدان [[جنگ]] رفت. سعد وقاص هم به خاطر زخمی که در پا داشت نمیتوانست به میدان [[جنگ]] برود و بر بام قصر نشسته بود و [[جنگ]] را تماشا میکرد. ناگهان سواری وارد میدان شد. به [[لشکر]] [[ایرانیان]] از راست و چپ حمله کرد. سعد وقاص گفت: “اگر ابومحجن در قصر زندانی نبود میگفتم این سوار خود اوست و این اسب ابلق [[مال]] من است”. ابومحجن تا هنگام [[شب]] [[مبارزه]] کرد و به [[لشکر اسلام]] کمک زیادی نمود.
| |
| هنگامی که [[آتش]] [[جنگ]] خاموش شد، ابومحجن باز گشت و با دست خود، خود را زندانی کرد. [[شب]] هنگام [[سلمی]]، [[زن]] سعد، از او درباره میدان [[جنگ]] پرسید، سعد گفت: “نزدیک بود [[مسلمین]] عقبنشینی کنند، ناگاه سواری با اسب ابلق وارد میدان شد و [[لشکر]] [[دشمن]] را در هم شکست”. [[زن]] آنچه پیش آمده بود را به سعد گفت، او نیز ابومحجن را [[آزاد]] کرد و از او عذر خواست و گفت که دیگر به او حد نخواهد زد. ابومحجن گفت: “من هم دیگر شراب نمیخورم، زیرا برای من سخت بود که به خاطر تازیانه و حد از شرابخواری دست بردارم اما اکنون که به من حد نمیزنی به خاطر دوری از [[عذاب]] [[خدا]] [[توبه]] کردم و دیگر لب به شراب نمیزنم<ref>الأخبار الطوال، دینوری، ص۱۲۲؛ الاستیعاب، ابن عبدالبر، ج۴، ص۱۷۴۷؛ اسد الغابة، ابن اثیر، ج۵، ص۲۷۷؛ الاصابه، ابن حجر، ج۷، ص۲۹۹؛ تاریخ الاسلام، ذهبی، ج۳، ص۳۰۲.</ref><ref>[[عباس اشراقی|اشراقی، عباس]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۳ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ص ۱۹۴.</ref>.
| |
| ==سرانجام ابومحجن==
| |
| ابومحجن در دومین [[جنگی]] که در [[قادسیه]] رخ داد، کشته شد<ref>ریحانة الادب، مدرس تبریزی، ج۷، ص۲۵۵.</ref>؛ درباره محل [[دفن]] او، بعضی گفتهاند که در [[گرگان]] یا [[آذربایجان]] مدفون است<ref>الاستیعاب، ابن عبدالبر، ج۴، ص۱۷۵؛ اسد الغابة، ابن اثیر، ج۵، ص۲۷۸؛ الاصابه، ابن حجر، ج۷، ص۳۰۲.</ref> درباره زمان [[مرگ]] او نیز اطلاع دقیقی در دست نیست<ref>دایرة المعارف بزرگ اسلامی، جمعی از نویسندگان، ج۶، ص۲۰۷.</ref><ref>[[عباس اشراقی|اشراقی، عباس]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۳ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ص ۱۹۳.</ref>.
| |
| | |
| | |
| == جستارهای وابسته ==
| |
| | |
| ==منابع==
| |
| * [[پرونده:1100352.jpg|22px]] [[عباس اشراقی|اشراقی، عباس]]، [[ابومحجن (مقاله)|مقاله «ابومحجن»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۳ (کتاب)|'''دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۳''']]
| |
| | |
| ==پانویس==
| |
| {{یادآوری پانویس}}
| |
| {{پانویس}}
| |
| | |
| [[رده:ابومحجن]]
| |
| [[رده:مدخل]]
| |
| [[رده:اعلام]]
| |