|
|
(۲ نسخهٔ میانیِ ایجادشده توسط همین کاربر نشان داده نشد) |
خط ۱: |
خط ۱: |
| {{خرد}}
| | #تغییر_مسیر [[ثعلبة بن حاطب انصاری]] |
| {{امامت}}
| |
| <div style="padding: 0.0em 0em 0.0em;">
| |
| : <div style="background-color: rgb(252, 252, 233); text-align:center; font-size: 85%; font-weight: normal;">این مدخل از چند منظر متفاوت، بررسی میشود:</div>
| |
| <div style="padding: 0.0em 0em 0.0em;">
| |
| : <div style="background-color: rgb(255, 245, 227); text-align:center; font-size: 85%; font-weight: normal;"> [[ثعلبه بن حاطب در تاریخ اسلامی]] | [[ثعلبه بن حاطب در تراجم و رجال]]</div>
| |
| <div style="padding: 0.0em 0em 0.0em;">
| |
| | |
| ==مقدمه==
| |
| [[ثعلبة بن حاطب بن عمرو بن الأوس الانصاری]]<ref>اعیان الشیعه، امین عاملی، ج۴، ص۲۲؛ الاستیعاب، ابن عبد البر، ج۱، ص۲۰۹.</ref>، مادرش أمامه، دختر [[صامت بن خالد]] و از [[قبیله]] [[بنی عمرو بن عوف]] است.
| |
| | |
| [[فرزندان]] او عبارتاند از: [[عبیدالله]]، عمیر و [[عبدالله]] که مادرشان از قبیله بنی واقف بود و [[رفاعه]]، [[عبدالرحمن]]، عیاض و [[عمیره]] که مادرشان بابه، دختر [[عقبة بن بشیر]]، از [[خاندان]] [[غطفان]] است. هم اکنون از [[نسل]] او نیز افرادی در [[مدینه]] و [[بغداد]] [[زندگی]] میکنند<ref>الطبقات الکبری، ابن سعد، ج۳، ص۳۵۱.</ref>.
| |
| | |
| [[رسول گرامی اسلام]]{{صل}} بین او و [[معتب بن حمراء]] از [[طایفه]] [[خزاعه]] [[پیمان برادری]] بست <ref>الطبقات الکبری، ابن سعد، ج۳، ص۴۶۰؛ الاستیعاب، ابن عبد البر، ج۱، ص۲۱۰؛ الاصابه، ابن حجر، ج۱، ص۱۹۸؛ جمهرة انساب العرب، ابن حزم، ص۶۲۶.</ref>. وی یکی از [[صحابه]] معروف و از کسانی است که در [[جنگ بدر]] و [[أحد]] شرکت داشته است<ref>الاستیعاب، ابن عبد البر، ج۱، ص۲۰۹.</ref>.<ref>[[حسین مرادی|مرادی، حسین]]، [[ثعلبه بن حاطب (مقاله)|مقاله «ثعلبه بن حاطب»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۴ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ج۴، ص:۱۹۶.</ref>
| |
| | |
| ==ثعلبه و نپرداختن [[زکات]]==
| |
| [[ابوامامه باهلی]] [[نقل]] میکند که ثعلبه [[خدمت]] [[رسول خدا]]{{صل}} آمد و گفت: "یا [[رسول الله]]! از [[خدا]] بخواهید که به من ثروتی [[عنایت]] کند". [[حضرت]] فرمود: "ثعلبه! [[مال]] اندکی که شکرش را به جا آوری، بهتر از [[ثروت]] زیادی است که نتوانی حقش را ادا کنی". او برای بار دوم گفت: "از خدا بخواهید به من مال فراوانی بدهد". رسول خدا{{صل}} فرمود: "نمیخواهی که با من [[همراهی]] کنی و از من [[سرمشق]] بگیری؟! به آن خدایی که جانم در دست اوست اگر بخواهم کوههای بزرگ، طلا و نقره شود و هر کجا همراه من بیاید، چنین خواهند شد". ثعلبه برای سومین بار تقاضای خود را تکرار کرد و گفت: "به آن خدایی که تو را به [[پیامبری]] [[برگزیده]]، اگر [[مالی]] به من دهد [[حق]] هر صاحب حقی را میپردازم". در این موقع [[پیامبر]]{{صل}} درباره وی [[دعا]] کرد و فرمود: "خدایا! به ثعلبه ثروت [[عطا]] کن".
| |
| | |
| پس از دعای حضرت، ثعلبه گوسفندی خرید و این گوسفند مانند [[کرم]] نتاج، بچه میآورد تا این که در اندک زمانی به خاطر زیاد شدن گوسفندان، توقفش در [[مدینه]] مقدور نبود و به خارج مدینه رفت. ثعلبه برای [[نماز ظهر]] و عصر به مدینه میآمد تا آنکه گوسفندان زیادتر شدند و او فقط روزهای [[جمعه]] به مدینه میآمد و در [[نماز جمعه]] شرکت میکرد. اما به خاطر [[گرفتاری]] فراوان، جمعهها نیز نتوانست به مدینه بیاید و هنگام عصر سر [[راه]] مدینه میایستاد تا از مردمی که از مدینه میآمدند، حال [[پیامبر]]{{صل}} را بپسرد.
| |
| | |
| روزی [[رسول خدا]]{{صل}} از حال وی پرسید. و [[اصحاب]] گفتند: آن [[قدر]] گوسفندانش زیاد شده که هیچ مرتعی گنجایش گوسفندان او را ندارد. پیامبر سه بار فرمود: "بیچاره ثعلبه!".
| |
| | |
| پس از آنکه [[آیه زکات]] نازل شد، پیامبر{{صل}} مردی از [[طایفه]] [[بنی سلیم]] و شخصی از طایفه [[بنی جهینه]] را برای جمع آوری [[زکات]] [[انتخاب]] کرد و آنان را [[مأمور]] ساخت تا نزد ثعلبه و مردی از طایفه [[بنی سلیم]] و سایر [[مسلمانان]] بروند و زکات گوسفندان و اموالشان را دریافت کنند.
| |
| | |
| این دو نفر نزد ثعلبه رفتند و [[نامه]] پیامبر{{صل}} را برای او خواندند؛ ثعلبه گفت: "این [[جزیه]] یا مانند جزیه است که از [[یهود]] و [[نصاری]] میگیرند؛ در هر حال، بروید از جاهای دیگر بگیرید و سپس نزد من آیید تا [[فکری]] کنم". آنها نزد [[فرد]] دیگر که از [[قبیله]] [[بنی سلیم]] بود، رفتند و او [[بهترین]] شتران خود را برای زکات انتخاب کرد. مأموران گفتند: این اندازه بر شما [[واجب]] نیست و میتوانی کمتر [[بدهی]]. او گفت: "اینها را با [[خشنودی]] و [[رضایت]] میدهم".
| |
| | |
| مأموران زکاتها را از همه جا جمع آوری کرده و به نزد ثعلبه بازگشتند. ثعلبه به آنها گفت: "آن نامه را به من بدهید"، وقتی که آن را خواند، گفت: "این همان جزیه یا مانند جزیه است، فعلا بروید تا فکری کنم و ببینم چه میشود". فرستادگان پیامبر{{ع}} بازگشتند و همین که چشم [[رسول خدا]]{{صل}} بر ایشان افتاد، فرمود: "وای بر ثعلبه!" و برای مردی که از [[قبیله]] [[بنی سلیم]] بود، [[دعای خیر]] فرمود.
| |
| | |
| پس این [[آیه]] در [[سرزنش]] ثعلبه نازل شد: {{متن قرآن|وَمِنْهُمْ مَنْ عَاهَدَ اللَّهَ لَئِنْ آتَانَا مِنْ فَضْلِهِ لَنَصَّدَّقَنَّ وَلَنَكُونَنَّ مِنَ الصَّالِحِينَ فَلَمَّا آتَاهُمْ مِنْ فَضْلِهِ بَخِلُوا بِهِ وَتَوَلَّوْا وَهُمْ مُعْرِضُونَ}}<ref>«و از ایشان کسانی هستند که با خداوند پیمان بستند که اگر از بخشش خود به ما ارزانی دارد ما بیچون و چرا زکات خواهیم داد و بیگمان از شایستگان خواهیم بود * و چون (خداوند) از بخشش خود به آنان ارزانی داشت تنگچشمی ورزیدند و با رویگردانی بازگشتند» سوره توبه، آیه ۷۵-۷۶.</ref>.
| |
| | |
| مردی از بستگان ثعلبه که از [[نزول]] آیه [[آگاه]] شد، به نزد ثعلبه رفت و گفت: "وای بر تو! این آیه در سرزنش تو نازل شده است". ثعلبه نزد رسول خدا{{صل}} آمد و خواست که [[زکات]] را از او بپذیرد. [[پیامبر]]{{صل}} فرمود: "[[خدا]] مرا از [[پذیرفتن]] آن منع کرد". پس ثعلبه [[خاک]] بر سر میریخت و [[گریه]] میکرد. پیامبر{{صل}} به او فرمود: این، نتیجه عمل توست که به تو [[دستور]] دادم و نپذیرفتی". به ناچار ثعلبه به [[منزل]] خود بازگشت و تا رسول خدا زنده بود، او هر چه کرد ایشان زکات او را قبول نکرد.
| |
| | |
| پس از [[رحلت پیامبر]]{{صل}} ثعلبه از [[ابوبکر]] خواست که زکات او را بپذیرد. ابوبکر گفت: "پیامبر{{صل}} نپذیرفت، من چگونه بپذیرم؟" پس نزد [[عمر]] آمد، او هم قبول نکرد. تا این که [[عثمان]] [[خلیفه]] شد و ثعلبه از او خواست که زکاتش را بپذیرد. عثمان گفت: "پیامبر{{صل}} نپذیرفت، ابوبکر و عمر هم قبول نکردند، من هم نمیپذیرم". ثعلبه در [[زمان]] عثمان از [[دنیا]] رفت<ref>الأحاد و المثانی، ابن ضحاک، ج۴، ص۲۵۰؛ دلائل النبوه، بیهقی، ج۵، ص۲۹۰؛ مجمع البیان فی تفسیر القرآن، طبرسی، ج۵، ص۹۴؛ اسد الغابه، ابن اثیر، ج۱، ص۲۸۵؛ اعیان الشیعه، امین عاملی، ج۴، ص۲۲.</ref>.
| |
| | |
| البته در برخی شواهد [[تاریخی]]، پس از آنکه به حضور ثعلبه در [[غزوه بدر]] و [[احد]] اشاره شده<ref>اسد الغابه، ابن اثیر، ج۱، ص۲۸۱.</ref>، او را از شهدای احد دانستهاند؛ در حالی که به نظر میرسد ثعلبهای که در [[بدر]] و احد حضور داشته و در احد به [[شهادت]] رسیده است، غیر از ثعلبهای است که در بنای [[مسجد ضرار]] شرکت کرده و از دادن [[زکات]] خودداری کرده و در [[زمان]] [[عثمان]] از [[دنیا]] رفته است<ref>الاصابه، ابن حجر، ج۱، ص۱۹۸؛ السیرة الحلبیه، حلبی، ج۳، ص۳۶۳-۳۶۴؛ معجم الصحابه، ابن قانع، ج۳، ص۱۲۸.</ref>.
| |
| | |
| در برخی از اسناد [[تاریخی]]، ثلعبه اول را [[ثعلبة بن ابی حاطب]] ذکر کردهاند<ref>معجم الصحابه، ابن قانع، ج۳، ص۱۲۷.</ref>.<ref>[[حسین مرادی|مرادی، حسین]]، [[ثعلبه بن حاطب (مقاله)|مقاله «ثعلبه بن حاطب»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۴ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ج۴، ص:۱۹۶-۱۹۹.</ref>
| |
| | |
| ==ثعلبه و ساخت مسجد ضرار==
| |
| از داستان قبلی، [[هویت]] و [[ناپاکی]] ثعلبه آشکار شد ولی خلاف او در دوران کوتاهی که [[پیامبر]]{{صل}} در [[مدینه]] بود، تنها ندادن زکات نبود بلکه در کارهای بزرگتری که ریشه و پایه [[اسلام]] را [[متزلزل]] میساخت، شرکت داشت، از جمله شرکت در ساخت مسجد ضرار<ref>الاصابه، ابن حجر، ج۱، ص۵۱۶؛ أمتاع الأسماع، مقریزی، ج۲، ص۷۷.</ref>.
| |
| | |
| [[ابو عامر راهب]] قبل از اسلام و در زمان [[جاهلیت]] یکی از [[رهبانان]] معروف و مشهور بود که لباسهای [[خشن]] و درشت میپوشید و به ریاضات [[باطل]] مشغول بود و از این جهت، در میان [[مردم]] دارای [[احترام]] بود تا آنکه [[پیامبر اسلام]]{{صل}} به مدینه آمد و [[موقعیت]] وی از بین رفت؛ به این جهت، برای مخالفت با [[پیامبر اسلام]]{{صل}} [[جنگ احزاب]] و یا [[خندق]] با فعالیت او به وجود آمد. پس از آنکه در این [[جنگ]] هم [[شکست]] خورد، با عدهای از [[منافقین]] مدینه همدست شد و به [[فکر]] تهیه پایگاهی در مدینه افتاد تا با کمک [[دوازده نفر]] از [[قبیله]] [[بنی غنم بن عوف]] که از جمله آنها ثعلبه، و [[معتب بن قشیر]] و [[نبتل بن الحرث]] بودند، مسجدی در نزدیکی [[مسجد قبا]] بنا کرد.
| |
| | |
| پس از آنکه ساختمان [[مسجد]] کامل شد، عدهای به حضور پیامبر{{صل}} آمدند و چون قبلا [[قبیله]] [[عمرو بن عوف]] [[مسجد قبا]] را ساخته بودند و [[پیامبر]]{{صل}} آن را افتتاح کرده بود، از این رو به پیامبر{{صل}} پیشنهاد کردند برای آنکه افرادی نمیتوانند به [[مسجد]] شما بیایند و یا شبهای بارانی و اوقاتی که هوا سرد است، از آمدن به مسجد [[محروم]] هستیم، حال، مسجدی بنا شده و [[دوست]] داریم شما در آن نمازی بخوانید و [[دعا]] کنید که [[خدا]] به آن [[برکت]] دهد؛ پیامبر{{صل}} فرمود: "الان، آماده [[سفر]] به [[تبوک]] هستم و موقعی که بازگشتم، ان شاء [[الله]] نمازی را در آن مسجد خواهم خواند".
| |
| | |
| پیامبر{{صل}} به طرف تبوک [[شام]] حرکت کرد و پس از بازگشت ایشان، آنها دوباره به حضور ایشان آمده و پیشنهاد قبلی خود را تکرار کردند؛ پس این [[آیات]] نازل شد: {{متن قرآن|وَالَّذِينَ اتَّخَذُوا مَسْجِدًا ضِرَارًا وَكُفْرًا وَتَفْرِيقًا بَيْنَ الْمُؤْمِنِينَ وَإِرْصَادًا لِمَنْ حَارَبَ اللَّهَ وَرَسُولَهُ مِنْ قَبْلُ وَلَيَحْلِفُنَّ إِنْ أَرَدْنَا إِلَّا الْحُسْنَى وَاللَّهُ يَشْهَدُ إِنَّهُمْ لَكَاذِبُونَ * لَا تَقُمْ فِيهِ أَبَدًا لَمَسْجِدٌ أُسِّسَ عَلَى التَّقْوَى مِنْ أَوَّلِ يَوْمٍ أَحَقُّ أَنْ تَقُومَ فِيهِ فِيهِ رِجَالٌ يُحِبُّونَ أَنْ يَتَطَهَّرُوا وَاللَّهُ يُحِبُّ الْمُطَّهِّرِينَ * أَفَمَنْ أَسَّسَ بُنْيَانَهُ عَلَى تَقْوَى مِنَ اللَّهِ وَرِضْوَانٍ خَيْرٌ أَمْ مَنْ أَسَّسَ بُنْيَانَهُ عَلَى شَفَا جُرُفٍ هَارٍ فَانْهَارَ بِهِ فِي نَارِ جَهَنَّمَ وَاللَّهُ لَا يَهْدِي الْقَوْمَ الظَّالِمِينَ * لَا يَزَالُ بُنْيَانُهُمُ الَّذِي بَنَوْا رِيبَةً فِي قُلُوبِهِمْ إِلَّا أَنْ تَقَطَّعَ قُلُوبُهُمْ وَاللَّهُ عَلِيمٌ حَكِيمٌ}}<ref>«و کسانی هستند که مسجدی را برگزیدهاند برای زیان رساندن (به مردم) و کفر و اختلاف افکندن میان مؤمنان و (ساختن) کمینگاه برای آن کس که از پیش با خداوند و پیامبر وی به جنگ برخاسته بود؛ و سوگند میخورند که ما جز سر نیکی نداریم و خداوند گواهی میدهد که آنان در * هیچگاه در آن (مسجد) حاضر مشو! بیگمان مسجدی که از روز نخست بنیان آن را بر پرهیزگاری نهادهاند سزاوارتر است که در آن حاضر گردی؛ در آن مردانی هستند که پاکیزه کردن (خود) را دوست میدارند و خداوند پاکیزگان را دوست میدارد * آیا کسی که بنیان خود را بر پروا از خداوند و خشنودی (او) نهاده بهتر است یا آنکه بنیان خود را بر لب پرتگاهی در حال ریزش گذارده است که او را به درون آتش دوزخ فرو میلغزاند؟ و خداوند گروه ستمکاران را رهنمایی نمیکند * همواره بنیانی که بنا نهادهاند مایه تردید در دلهای آنان است تا آنکه دلهای آنها پارهپاره گردد و خداوند، دانایی فرزانه است» سوره توبه، آیه ۱۰۷-۱۱۰.</ref>.
| |
| | |
| پس از [[نزول]] این [[آیات]]، [[رسول خدا]]{{صل}} دو نفر از [[مسلمانان]] را فرستاد که [[مسجد]] را خراب کنند. فرستادگان نیز مسجد را به [[آتش]] کشیدند و نابود کردند و [[پیامبر]]{{صل}} فرمود: تا مسلمانان خاکروبههای شان را در آنجا بریزند<ref>تفسیر قمی، علی بن ابراهیم قمی، ج۱، ص۳۰۵؛ مجمع البیان فی تفسیر القرآن، طبرسی، ج۵، ص۱۲۲.</ref>.<ref>[[حسین مرادی|مرادی، حسین]]، [[ثعلبه بن حاطب (مقاله)|مقاله «ثعلبه بن حاطب»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۴ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ج۴، ص:۱۹۹-۲۰۱.</ref>
| |
| | |
| == پرسشهای وابسته ==
| |
| | |
| == جستارهای وابسته ==
| |
| | |
| ==منابع==
| |
| * [[پرونده:1100353.jpg|22px]] [[حسین مرادی|مرادی، حسین]]، [[ثعلبه بن حاطب (مقاله)|مقاله «ثعلبه بن حاطب»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۴ (کتاب)|'''دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۴''']]
| |
| | |
| ==پانویس==
| |
| {{یادآوری پانویس}}
| |
| {{پانویس2}}
| |
| | |
| | |
| [[رده:ثعلبه بن حاطب]]
| |
| [[رده:مدخل]]
| |
| [[رده:اعلام]]
| |