|
|
(یک نسخهٔ میانیِ ایجادشده توسط همین کاربر نشان داده نشد) |
خط ۱: |
خط ۱: |
| {{ویرایش غیرنهایی}}
| | #تغییر_مسیر [[خباب بن الارت]] |
| {{امامت}}
| |
| <div style="padding: 0.0em 0em 0.0em;">
| |
| : <div style="background-color: rgb(252, 252, 233); text-align:center; font-size: 85%; font-weight: normal;">اين مدخل از چند منظر متفاوت، بررسی میشود:</div>
| |
| <div style="padding: 0.0em 0em 0.0em;">
| |
| : <div style="background-color: rgb(255, 245, 227); text-align:center; font-size: 85%; font-weight: normal;">[[خباب بن ارت زهری در قرآن]] | [[خباب بن ارت زهری در تاریخ اسلامی]] </div>
| |
| <div style="padding: 0.0em 0em 0.0em;">
| |
| | |
| ==مقدمه==
| |
| خَبّاب از اهالی کَسْکر <ref>(در جنوب [[عراق]] کنونی که جزو قلمرو پارسیان در [[روزگار]] ساسانی بود) رک: بلدان الخلافه، ص ۵۹، ۶۳.</ref> در پی [[حمله]] عربهای [[طایفه]] ربیعَه از [[قبیله]] [[تمیم]] به [[اسارت]] آنان درآمد و سپس در [[مکه]] به [[بردگی]] فروخته شد. ام انمار، حلیف و هم [[پیمان]] [[بنی زهره]] از [[قریش]] او را خرید و پس از [[آزاد]] شدنش از [[موالی]] این طایفه به شمار آمد. برخی هم او را از [[قبیله خزاعه]] یا [[تمیم]] دانستهاند،<ref> اسدالغابه، ج ۲، ص ۱۴۷؛ الکامل، ج ۲، ص ۶۷ ـ ۶۸.</ref> زیرا امانمار، خریدار او نسبش به قبیله خزاعه میرسید <ref> الطبقات، ج ۳، ص ۱۲۲؛ الاستیعاب، ج ۲، ص ۴۳۸.</ref> و طایفه [[ربیعه]] نیز که او را به بردگی فروخته بودند، از بخشی از قبیله تمیم بود. برخی شجره [[نسب]] او را در میان [[بنی تمیم]] به صورت "[[خباب بن ارت بن جندلة بن سعد بن خزیمة بن کعب]]" آورده و او را [[عرب]] دانستهاند.<ref>الطبقات، ج ۳، ص ۱۲۱ ـ ۱۲۲؛ اسد الغابه، ج ۲، ص ۱۴۷.</ref> این سخن [[نادرست]] است، چون [[خباب]] عرب نبود و نمیتوانست برخی حروف [[عربی]] را به خوبی و [[راحتی]] ادا کند، از این رو او را ارَتّ (کند زبان یا نرم زبان) نامیدند؛<ref>انساب الاشراف، ج ۱، ص ۱۹۹ ـ ۲۰۰؛ امتاع الاسماع، ج ۹، ص ۱۰۷ ـ ۱۰۸.</ref> نیز [[پدر]] خباب [[اهل]] کَسْکَر و از حومه (سواد) آن دانسته شده است،<ref>انساب الاشراف، ج ۱، ص ۲۰۰؛ الکامل، ج ۲، ص ۶۷؛ سبل الهدی، ج ۲، ص ۳۶۲.</ref> پس نمیتوان با [[اطمینان]] ارت را نام پدر وی دانست.<ref>[[مهران اسماعیلی|اسماعیلی، مهران]]، [[حیی بن اخطب (مقاله)|مقاله «حیی بن اخطب»]]، [[دائرة المعارف قرآن کریم ج۱۱ (کتاب)|دائرة المعارف قرآن کریم]]، ج۱۱.</ref>
| |
| | |
| ==[[اسلام آوردن]] خباب==
| |
| خباب که مردی ۴ شانه و پیشانی بلند بود و ریشهای پرپشتی داشت، پیش از [[اسلام]] آهنگر بود و [[شمشیر]] میساخت <ref> انساب الاشراف،، ج ۱، ص ۲۰۳ ـ ۲۰۴.</ref> و [[پس از ظهور]] اسلام ششمین کسی بود که [[دعوت پیامبر]]{{صل}} را پذیرفت <ref>انساب الاشراف، ج ۱، ص ۲۰۰؛ شرح الاخبار، ج ۲، ص ۲۱۴؛ رک: العثمانیه، ص ۳.</ref> و [[امام علی]]{{ع}} او را "سابق نبط" دانست.<ref>الخصال، ص ۳۱۲.</ref> با توجه به سن [[خباب]] به هنگام [[مرگ]]، میتوان گفت [[زمان]] [[پذیرش اسلام]] نزدیک ۲۳ سال داشته است.
| |
| | |
| در آغاز، خباب [[اسلام]] خود را پنهان میکرد و برای [[خواندن نماز]]، با دیگر [[مسلمانان]] از [[مکه]] بیرون رفته و مخفیانه [[نماز]] میخواند که یک بارِ آن به درگیری با [[مشرکان]] انجامید.<ref>انساب الاشراف، ج ۱، ص ۱۳۲.</ref> بر پایه گزارشی، پیش از دیگران، اسلام خود را برای [[کافران]] [[قریش]] ابراز کرد <ref>انساب الاشراف، ج ۱، ص ۱۷۹؛ ۲۰۰.</ref> و بر اثر [[ایستادگی]] در برابر درخواست [[قریش]] برای رها کردن [[آیین]] [[محمد]]{{صل}} فشارهای فراوانی را [[تحمل]] کرد: مولای او آهن داغ سرش میگذاشت<ref>انساب الاشراف، ج ۱، ص ۲۰۳.</ref> و مشرکان وی را بر سنگهای حرارت دیده میکشاندند.<ref> اسد الغابه، ج ۲، ص ۱۴۷.</ref> دو تن از [[بنیزهره]] به نامهای [[اسود]] بن عبدِیَغوث و [[عتبة بن ابی وقاص]]، [[برادر]] سعد را نیز از شکنجهگران او دانستهاند.<ref>انساب الاشراف، ج ۱، ص ۲۰۳.</ref> آثار شکنجههای هولناک تا اواخر [[زندگی]] خباب بر بدنش مانده بود، به گونهای که برخی در [[مقام]] [[تشبیه]]، پوست او را مانند مبتلایان به پیسی دانستهاند.<ref> الطبقات، ج ۳، ص ۱۲۳.</ref> به گفته خودش بر خلاف [[بلال حبشی]] و دیگر مسلمانان هیچ کسی مانع [[شکنجه]] او نمیشد، از این رو خباب را از [[مستضعفان]] مکه دانستهاند که در برابر فشار مشرکان چارهای نداشتند.<ref> الطبقات، ج ۳، ص ۱۲۲ ـ ۱۲۳.</ref> او با وجود همه این فشارها از انگشت شمار مسلمانانی بود که در برابر شکنجههای توانفرسای مشرکان نپذیرفت که اظهار [[کفر]] کند.<ref> انساب الاشراف، ج ۱، ص ۲۰۰ ـ ۲۰۱؛ المصنف، ج ۸، ص ۴۴۸.</ref> خباب با ادامه شکنجه مشرکان بنیزهره، از نداشتن حامی به [[رسول خدا]]{{صل}} [[شکوه]] کرد که [[حضرت]] با بازگویی شکنجههای [[پیروان ادیان]] پیشین در [[راه خدا]]، او را به [[صبر]] فراخواند و به او و دیگر [[مسلمانان]] زیر [[شکنجه]] [[بشارت]] داد ثمرات مجاهدتشان را به زودی خواهند دید.<ref>انساب الاشراف، ج ۱، ص ۲۰۰ ـ ۲۰۱؛ تاریخ یعقوبی، ج ۲، ص ۲۸؛ اسد الغابه، ج ۲، ص ۱۴۷ ـ ۱۴۸.</ref> بر پایه گزارش دیگری، [[خباب]] چون داستان شکنجهاش به دست مولایش را به [[پیامبر]]{{صل}} عرض کرد، ایشان از [[خدا]] خواستند از او [[حمایت]] کند و گفته شده است در پی این [[دعا]] مولای خباب [[بیمار]] گشت<ref>انساب الاشراف، ج ۱، ص ۲۰۲ ـ ۲۰۳.</ref>.<ref>[[مهران اسماعیلی|اسماعیلی، مهران]]، [[حیی بن اخطب (مقاله)|مقاله «حیی بن اخطب»]]، [[دائرة المعارف قرآن کریم ج۱۱ (کتاب)|دائرة المعارف قرآن کریم]]، ج۱۱.</ref>
| |
| | |
| ==خباب در [[شان نزول]]==
| |
| گزارشهای [[تفسیری]] از خباب در دوره مکی، بیشتر به [[تمسخر]] وی به دست سران [[قریش]] میپردازد، چنان که در [[تفسیر آیه]] {{متن قرآن|وَمَا أَرْسَلْنَا قَبْلَكَ مِنَ الْمُرْسَلِينَ إِلَّا إِنَّهُمْ لَيَأْكُلُونَ الطَّعَامَ وَيَمْشُونَ فِي الْأَسْوَاقِ وَجَعَلْنَا بَعْضَكُمْ لِبَعْضٍ فِتْنَةً أَتَصْبِرُونَ وَكَانَ رَبُّكَ بَصِيرًا}}<ref>«و پیش از تو پیامبران را نفرستادیم مگر آنکه بیگمان آنان خوراک میخورند و در بازارها راه میرفتند و شما را مایه آزمون یکدیگر کردیم (تا ببینیم) آیا شکیب میورزید؟ و پروردگار تو بیناست» سوره فرقان، آیه ۲۰.</ref> بیان شده است که خدا برخی [[انسانها]] را مایه [[آزمایش]] دیگران قرار داده است، تا روشن شود چقدر صبورند. بر اساس [[روایت]] [[مقاتل]]، این [[آیه]] درباره فشارهایی است که فرودستان [[مسلمان]] شده قریش، از جمله خباب، از جانب سران [[مکه]] تاب میآوردند.<ref>تفسیر مقاتل، ج ۳، ص ۲۳۰</ref> بر پایه آیه {{متن قرآن|إِنَّ الَّذِينَ أَجْرَمُوا كَانُوا مِنَ الَّذِينَ آمَنُوا يَضْحَكُونَ}}<ref>«بیگمان بزهکاران (در دنیا) به مؤمنان میخندیدند» سوره مطففین، آیه ۲۹.</ref> [[مشرکان]] [[مؤمنان]] را ریشخند میکردند. [[مفسران]] ذیل این آیه از خباب و برخی دیگر مؤمنان یاد کردهاند.<ref> مجمع البیان، ج ۱۰، ص ۶۹۳؛ تفسیر ثعلبی، ج۱۰، ص۱۵۷.</ref> به روایت [[مجاهد]]، مشرکانی مانند [[ابوجهل]] که امثال خباب را [[پست]] میپنداشتند و آنان را مسخره میکردند، چون در [[قیامت]] ایشان را در [[آتش]] نمیبینند، شگفت زده میشوند. [[آیات]] {{متن قرآن| وَقَالُوا مَا لَنَا لا نَرَى رِجَالا كُنَّا نَعُدُّهُم مِّنَ الأَشْرَارِ أَتَّخَذْنَاهُمْ سِخْرِيًّا أَمْ زَاغَتْ عَنْهُمُ الأَبْصَارُ}}<ref>«و میگویند: بر ما چه رفته است که مردانی را که آنان را از بدکاران میشمردیم نمیبینیم؟ آیا آنان را به ریشخند گرفتهایم یا از چشمها پنهانند» سوره ص، آیه ۶۲-۶۳.</ref> به این موضوع اشاره میکنند.<ref>جامع البیان، ج ۲۳، ص ۲۱۵.</ref>
| |
| | |
| [[طبری]] در تفسیر آیه {{متن قرآن|الْمَالُ وَالْبَنُونَ زِينَةُ الْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَالْبَاقِيَاتُ الصَّالِحَاتُ خَيْرٌ عِنْدَ رَبِّكَ ثَوَابًا وَخَيْرٌ أَمَلًا}}<ref>«دارایی و پسران زیور زندگی دنیایند و کارهای ماندگار شایسته در نزد پروردگارت در پاداش و امید (به آینده) بهتر است» سوره کهف، آیه ۴۶.</ref> که [[باقیات صالحات]] را [[برتر]] از [[دارایی]] و [[فرزندان]] شمرده، به خباب و دیگر مسلمانان تهی دست اشاره کرده که [[اهل]] باقیات هستند.<ref>جامع البیان، ج۱۵، ص۱۶۵.</ref> [[میبدی]] در [[کشف]] الاسرار نیز در [[تفسیر]] همین [[آیه]] [[خباب]] را از مسلمانانی دانسته که [[دل]] از صحبت [[خلق]] و [[زینت]] [[دنیا]] برگردانده و با [[یاد مرگ]]، [[قناعت]] و صحبت با درویشان همراه شدهاند.<ref>کشف الاسرار، ج۵، ص۶۹۷.</ref> آیه {{متن قرآن|زُيِّنَ لِلَّذِينَ كَفَرُوا الْحَيَاةُ الدُّنْيَا وَيَسْخَرُونَ مِنَ الَّذِينَ آمَنُوا وَالَّذِينَ اتَّقَوْا فَوْقَهُمْ يَوْمَ الْقِيَامَةِ وَاللَّهُ يَرْزُقُ مَنْ يَشَاءُ بِغَيْرِ حِسَابٍ}}<ref>«زندگانی این جهان برای کافران آراسته شده است و (آنان) مؤمنان را به ریشخند میگیرند اما پرهیزگاران در روز رستخیز از آنان فراترند و خداوند به هر کس بخواهد بیشمار روزی میرساند» سوره بقره، آیه ۲۱۲.</ref> به [[کافران]] اشاره میکند که دنیا برایشان [[تزیین]] شده و [[مؤمنان]] را مسخره میکنند؛ ولی در [[قیامت]] [[پرهیزگاران]] [[برتر]] از آنان هستند و روزیِ [[خداوند]]، بیحساب است. بنابر برخی [[روایات]]، خباب از کسانی بود که [[قریشیان]] یا [[یهودیان]] او را مسخره میکردند.<ref>مجمع البیان، ج۲، ص۵۴۱؛ تفسیر مقاتل، ج۱، ص۱۸۱.</ref> در [[آیات]] {{متن قرآن|إِنَّهُ كَانَ فَرِيقٌ مِّنْ عِبَادِي يَقُولُونَ رَبَّنَا آمَنَّا فَاغْفِرْ لَنَا وَارْحَمْنَا وَأَنتَ خَيْرُ الرَّاحِمِينَ فَاتَّخَذْتُمُوهُمْ سِخْرِيًّا حَتَّى أَنسَوْكُمْ ذِكْرِي وَكُنتُم مِّنْهُمْ تَضْحَكُونَ إِنِّي جَزَيْتُهُمُ الْيَوْمَ بِمَا صَبَرُوا أَنَّهُمْ هُمُ الْفَائِزُونَ}}<ref>«همانا دستهای از بندگان من میگفتند: پروردگارا! ایمان آوردهایم پس ما را بیامرز و بر ما بخشایش آور و تو بهترین بخشایندگانی؛ اما شما آنان را به ریشخند گرفتید تا جایی که یاد مرا از خاطرتان بردند و شما به آنان میخندیدید. من امروز به آنان برای شکیبی که ورزیده بودند پاداش دادم؛ بیگمان آنانند که کامیابند» سوره مؤمنون، آیه ۱۰۹-۱۱۱.</ref> سخن از بندگانی است که [[ایمان]] خود را به خداوند اعلام کرده و از وی درخواست [[عفو و گذشت]] دارند؛ ولی گروهی آنان را مسخره کرده و به آنان میخندیدند. در قیامت خداوند مزد صبرشان را به آنان میدهد و تنها آنان هستند که سود کردهاند. برخی [[مفسران]] این آیات را بر [[مسلمانان]] فرودست [[مکه]] مانند خباب [[تطبیق]] کردهاند.<ref> زاد المسیر، ج۳، ص۲۷۳؛ تفسیر مقاتل، ج۳، ص۱۶۷.</ref> از آنجا که خباب نزد سران [[قریش]] جزو طبقه پایین [[جامعه]] شمرده میشد، [[روابط]] وی با [[پیامبر]]{{صل}} مایه [[تمسخر]] [[حضرت]] از سوی [[مشرکان قریش]] میگشت <ref> انساب الاشراف، ج ۱، ص ۲۰۸ ـ ۲۰۹، ۲۲۲ ـ ۲۲۳.</ref> و [[خدا]] حضرت را از طرد این دسته از [[یاران]] خود [[نهی]] کرد: {{متن قرآن|وَلَا تَطْرُدِ الَّذِينَ يَدْعُونَ رَبَّهُمْ بِالْغَدَاةِ وَالْعَشِيِّ يُرِيدُونَ وَجْهَهُ مَا عَلَيْكَ مِنْ حِسَابِهِمْ مِنْ شَيْءٍ وَمَا مِنْ حِسَابِكَ عَلَيْهِمْ مِنْ شَيْءٍ فَتَطْرُدَهُمْ فَتَكُونَ مِنَ الظَّالِمِينَ}}<ref>«و کسانی را که پروردگارشان را در سپیدهدمان و در پایان روز در پی به دست آوردن خشنودی وی میخوانند از خود مران، نه هیچ از حساب آنان بر گردن تو و نه هیچ از حساب تو بر گردن آنهاست تا برانیشان و از ستمگران گردی» سوره انعام، آیه ۵۲.</ref>.<ref> جامع البیان، ج ۷، ص ۲۶۲ ـ ۲۶۳؛ مجمع البیان، ج ۴، ص ۴۷۲.</ref> شبیه چنین گزارشی را [[حسن بصری]] ذیل آیه {{متن قرآن|وَاصْبِرْ نَفْسَكَ مَعَ الَّذِينَ يَدْعُونَ رَبَّهُمْ بِالْغَدَاةِ وَالْعَشِيِّ يُرِيدُونَ وَجْهَهُ وَلَا تَعْدُ عَيْنَاكَ عَنْهُمْ تُرِيدُ زِينَةَ الْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَلَا تُطِعْ مَنْ أَغْفَلْنَا قَلْبَهُ عَنْ ذِكْرِنَا وَاتَّبَعَ هَوَاهُ وَكَانَ أَمْرُهُ فُرُطًا}}<ref>«و با آنان که پروردگار خویش را سپیدهدمان و در پایان روز به شوق لقای وی میخوانند خویشتنداری کن و دیدگانت از آنان به دیگران دوخته نشود که زیور زندگی این جهان را بجویی و از آن کس که دلش را از یاد خویش غافل کردهایم و از هوای (نفس) خود پیروی کرده و کارش تباه است پیروی مکن» سوره کهف، آیه ۲۸.</ref> یاد کرده است. هر دو آیه مذکور اشاره دارند که این مؤمنان شبانه [[روز]] در [[مناجات]] با خدایند.<ref> جامعالبیان، ج ۱۵، ص ۲۹۳؛ روض الجنان، ج ۱۲، ص ۳۶۴.</ref> [[خباب]] با وجود همه سختیهایی که با آن رو به رو بود، در [[ترویج]] [[اسلام]] سعی بلیغی داشت. به [[خانه]] [[سعید بن زید]] میرفت و به وی و همسرش [[خواهر]] [[عمر بن خطاب]] [[قرآن]] میآموخت. در یکی از این وعدهها که [[عمر]] از اسلام خواهر و داماد خود [[آگاه]] شده بود، وارد [[منزل]] آنان شد و پس از کتک زدن خواهرش آرام گرفت. در این هنگام، خباب او را به اسلام [[دعوت]] کرد و در پی [[قرائت]] [[سوره طه]] [[عمر بن خطاب]] اسلام آورد.<ref>السیرة النبویه، ج ۱، ص ۳۴۳ ـ ۳۴۷؛ انساب الاشراف، ج ۱۰، ص ۲۸۶ ـ ۲۹۰؛ رک: تاریخ ابن خلدون، ج ۲، ص ۴۱۳ ـ ۴۱۴.</ref> این امر سبب شد در [[آینده]] وی خاطره خوبی از خباب داشته باشد.
| |
| | |
| بر پایه برخی [[روایات تفسیری]]، آن گاه که [[عاص بن وائل]] از پرداخت [[طلب]] خباب سرباز زد و شرط آن را بازگشتن وی از اسلام دانست، خباب اسلام خود را تا [[قیامت]] و [[برانگیخته شدن]] [[عاص]] پابرجا خواند. عاص در این هنگام و بر اساس [[باور]] [[مسلمانان]] به [[رستاخیز]]، از خباب خواست تا طلبش را در [[آخرت]] دریافت کند، زیرا وی در قیامت نیز [[ثروت]] خواهد داشت؛ ولی [[آیات]] {{متن قرآن| أَفَرَأَيْتَ الَّذِي كَفَرَ بِآيَاتِنَا وَقَالَ لَأُوتَيَنَّ مَالا وَوَلَدًا أَطَّلَعَ الْغَيْبَ أَمِ اتَّخَذَ عِندَ الرَّحْمَنِ عَهْدًا }}<ref>«آیا آن کس را دیدی که آیات ما را انکار کرد و گفت: بیگمان به من مال و فرزند داده خواهد شد؟ آیا از نهان آگاهی یافته یا از (خداوند) بخشنده پیمانی گرفته است؟» سوره مریم، آیه ۷۷-۷۸.</ref> در این باره نازل شدند و دارا بودن عاص در رستاخیز را رد کردند.<ref>انساب الاشراف، ج ۱، ص ۲۰۱؛ سنن الترمذی، ج ۴، ص ۳۷۹؛ رک: تفسیر قمی، ج ۲، ص ۵۴ ـ ۵۵.</ref> [[علامه طباطبایی]]، این [[شأن نزول]] را نپذیرفته و [[معتقد]] است که [[آیه]] درباره کسانی است که برای بهرمندی از خیر ([[مال]] و فرزند) از اسلام روی گرداندند.<ref>المیزان، ج ۱۴، ص ۱۰۳.</ref> به [[روایت]] [[ابن عباس]]، آیه {{متن قرآن|وَالَّذِينَ هَاجَرُوا فِي اللَّهِ مِنْ بَعْدِ مَا ظُلِمُوا لَنُبَوِّئَنَّهُمْ فِي الدُّنْيَا حَسَنَةً وَلَأَجْرُ الْآخِرَةِ أَكْبَرُ لَوْ كَانُوا يَعْلَمُونَ}}<ref>«و کسانی را که پس از ستم دیدن در راه خداوند هجرت کردند در این جهان در جایی نیکو جا میدهیم و پاداش دنیای واپسین بزرگتر است اگر میدانستند» سوره نحل، آیه ۴۱.</ref> درباره خباب و برخی [[مؤمنان]] فرودست ستمدیده نازل شد که [[هجرت]] کردند؛ اینان در این [[دنیا]] به خوبی میرسند و [[پاداش]] آخرتیشان بیشتر است<ref>الکشاف، ج ۲، ص ۶۰۷.</ref>. در این [[شأن نزول]] [[تردید]] است، زیرا این [[آیه]] مکی که گویای هجرت برخی [[مسلمانان]] است باید درباره [[مهاجران به حبشه]] باشد؛ ولی [[خباب]] جزو آنان نبود<ref>جامع البیان، ج ۱۴، ص ۱۴۲؛ مجمع البیان، ج ۶، ص ۵۳۵.</ref>.<ref>[[مهران اسماعیلی|اسماعیلی، مهران]]، [[حیی بن اخطب (مقاله)|مقاله «حیی بن اخطب»]]، [[دائرة المعارف قرآن کریم ج۱۱ (کتاب)|دائرة المعارف قرآن کریم]]، ج۱۱.</ref>
| |
| | |
| ==خباب پس از هجرت==
| |
| خباب پس از هجرت، همراه [[مقداد بن اسود]] که او نیز از [[بنیزهره]] بود، در [[قبا]] در [[منزل]] [[کلثوم بن هدم اوسی]] [[زندگی]] کرد؛<ref>الطبقات، ج ۳، ص ۱۲۳.</ref> اما با [[وفات]] کلثوم اندکی پیش از [[جنگ بدر]] در [[سال دوم هجری]]، آن دو به [[خانه]] [[سعد بن عباده خزرجی]] رفتند و تا [[سال ۵ هجری]] که روستای بنیقُریظه [[فتح]] شد<ref>الطبقات، ج ۳، ص ۱۲۳.</ref> و جای سکونت مستقلی به آنان اختصاص یافت در آنجا ماندند.<ref> الطبقات، ج ۳، ص ۱۲۳.</ref> گزارشهایی از حضور خباب در صفه، مینمایانند که وی پس از ترک خانه کلثوم، مدتی هم در صفه [[مسجد پیامبر]]{{صل}} اقامت داشت<ref>تفسیر سمرقندی، ج ۲، ص ۳۰۸؛ تفسیر سمعانی، ج ۲، ص ۱۰۷.</ref> و به احتمال پس از [[ازدواج]] نزد [[سعد بن عباده]] رفته است. بر پایه گزارشی، چون خباب به سریهای اعزام شد، [[رسول خدا]]{{صل}} از [[خانواده]] وی خبر میگرفت و به منزل آنان رفته و بزشان را میدوشید که در پی آن شیر بز بسیار و با [[برکت]] میشد؛ ولی هرگاه خود آن را میدوشیدند، دیگر آن برکت را نداشت.<ref>الطبقات، ج ۸، ص ۲۲۶.</ref> شاید این گزارش درباره هنگام استقرار خباب در روستای [[بنی قریظه]] باشد.
| |
| | |
| خباب در همه [[غزوات]] رسول خدا{{صل}} شرکت داشت<ref>الطبقات، ج ۳، ص ۱۲۳؛ انساب الاشراف، ج ۱، ص ۲۰۱.</ref> و [[حضرت]] او را در جنگ بدر به نگهداری [[غنایم]] گمارد.<ref>المغازی، ج ۱، ص ۱۰۰؛ المنمق، ص ۲۴۴؛ امتاع الاسماع، ج ۱، ص ۱۱۲.</ref> در رخداد [[پیمان برادری]] میان [[مهاجران]] و [[انصار]] در [[سال دوم هجری]]، [[رسول خدا]]{{صل}} میان او و [[جبر بن عتیک]] از [[اوس]]، [[عقد برادری]] بست.<ref> الطبقات، ج ۳، ص ۱۲۳.</ref> بر اساس گزارشی، [[خباب]] و گروهی از همراهان را که در شمار [[پیروان]] [[فقیر]] [[پیامبر]]{{صل}} بودند، [[هیئت]] [[قبیله]] [[تمیم]] ریشخند میکردند که در اواخر دوره [[حضرت]] به [[مدینه]] آمده بودند تا با رسول خدا{{صل}} [[بیعت]] کنند. در این زمینه [[آیه]] نازل شد و آنان را از [[تمسخر]] دیگران [[نهی]] و به [[توبه]] امر کرد: {{متن قرآن|يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لَا يَسْخَرْ قَوْمٌ مِنْ قَوْمٍ عَسَى أَنْ يَكُونُوا خَيْرًا مِنْهُمْ وَلَا نِسَاءٌ مِنْ نِسَاءٍ عَسَى أَنْ يَكُنَّ خَيْرًا مِنْهُنَّ وَلَا تَلْمِزُوا أَنْفُسَكُمْ وَلَا تَنَابَزُوا بِالْأَلْقَابِ بِئْسَ الِاسْمُ الْفُسُوقُ بَعْدَ الْإِيمَانِ وَمَنْ لَمْ يَتُبْ فَأُولَئِكَ هُمُ الظَّالِمُونَ}}<ref>«ای مؤمنان! هیچ گروهی گروه دیگر را به ریشخند نگیرد، بسا آنان از اینان بهتر باشند؛ و نه زنانی زنانی دیگر را، بسا آنان از اینان بهتر باشند و از یکدیگر عیبجویی مکنید و (همدیگر را) با لقبهای ناپسند مخوانید! پس از ایمان، بزهکاری نامگذاری ناپسندی است و آنان که (از این کارها) بازنگردند ستمکارند» سوره حجرات، آیه ۱۱.</ref>.<ref> تفسیر ضحاک، ج ۲، ص ۷۷۶ ـ ۷۷۷.</ref> [[مفسران]] همواره به [[ناتوانی]] [[مالی]] مسلمانانی چون خباب اهتمام داشتهاند که گاه سبب شده است [[آیات]] مکیِ نازل شده درباره [[فقر]] خباب را نیز در دوره مدینه بدانند. به [[روایت]] [[مقاتل]]، آیه {{متن قرآن|وَإِمَّا تُعْرِضَنَّ عَنْهُمُ ابْتِغَاءَ رَحْمَةٍ مِنْ رَبِّكَ تَرْجُوهَا فَقُلْ لَهُمْ قَوْلًا مَيْسُورًا}}<ref>«و اگر در جست و جوی بخشایشی که از پروردگارت امید داری (روزی چند) از آنان روی میگردانی با آنان سخن به نرمی گو» سوره اسراء، آیه ۲۸.</ref> زمانی نازل شد که دستهای از [[فقیران]] ساکن [[مسجد]] ([[اصحاب صفه]]) از جمله خباب از پیامبر{{صل}} [[یاری]] خواستند؛ ولی ایشان مالی در [[اختیار]] نداشتند و از [[شرم]] خاموش بوده و از آنها روی برگرداندند.<ref>تفسیر مقاتل، ج ۲، ص ۵۲۹.</ref> این آیه از حضرت میخواهد از این گروه روی برنگرداند و با آنان با [[ملایمت]] [[سخن]] بگوید. البته این [[سوره]] مکی است و نمیتواند درباره فقرای مسجد نازل شده باشد.
| |
| | |
| بر پایه روایتی از خباب، آیه {{متن قرآن|وَلَوْ بَسَطَ اللَّهُ الرِّزْقَ لِعِبَادِهِ لَبَغَوْا فِي الْأَرْضِ وَلَكِنْ يُنَزِّلُ بِقَدَرٍ مَا يَشَاءُ إِنَّهُ بِعِبَادِهِ خَبِيرٌ بَصِيرٌ}}<ref>«و اگر خداوند روزی را برای (همه) بندگانش فراخ میداشت در زمین سرکشی میورزیدند اما هر چه را بخواهد به اندازهای فرو میفرستد که او به بندگانش آگاهی بیناست» سوره شوری، آیه ۲۷.</ref> که [[گشایش]] و فراخی در روزی را مایه [[فساد]] و [[سرکشی]] میشمرد، درباره کسانی مانند وی فرود آمده است که [[اموال]] [[بنی قریظه]] و [[بنی نضیر]] را [[آرزو]] میکردند<ref> تفسیر بغوی، ج ۴، ص ۱۴۷.</ref>؛ لیکن مکی بودن این [[آیه]] نیز مانع از پذیرش چنین [[شأن]] نزولی است.<ref>[[مهران اسماعیلی|اسماعیلی، مهران]]، [[حیی بن اخطب (مقاله)|مقاله «حیی بن اخطب»]]، [[دائرة المعارف قرآن کریم ج۱۱ (کتاب)|دائرة المعارف قرآن کریم]]، ج۱۱.</ref>
| |
| | |
| ==[[خباب]] در دوره [[خلفا]]==
| |
| در دوره خلفا و در [[فتوحات]] آن [[روزگار]] از وی یادی نیست. هنگامی که وی در دوره [[خلافت عمر]] نزد او آمد، وی را روی تشک خود نشاند و گفت: هیچ کس برای ورود در این مجلس جز [[عمار بن یاسر]] از تو شایستهتر نیست. چون نزد [[عمر]] از [[بلال]] و شکنجههای وی سخن به میان آمد، خباب گفت: بلال میان [[مشرکان]] کسانی را داشت که گاه مانع [[شکنجه]] او شوند؛ ولی من هیچ کسی نداشتم.<ref> الطبقات، ج ۳، ص ۱۲۲ ـ ۱۲۳؛ انساب الاشراف، ج ۱، ص ۲۰۱ ـ ۲۰۲.</ref> با تأسیس [[کوفه]] در [[سال ۱۷ هجری]]<ref>تاریخ طبری، ج ۴، ص ۴۰؛ الکامل، ج ۲، ص ۵۲۷.</ref> خباب در کوفه اقامت کرد و [[عثمان]] روستای "صَعْنَبی" یا "اِسْبِینا" را به او واگذارد.<ref> فتوح البلدان، ص ۲۶۹؛ معجم البلدان، ج ۳، ص ۴۰۸.</ref> پذیرش [[اقطاع]] از سوی این افراد در [[آینده]] مستندی برای [[شرعی]] جلوه دادن این نوع اقدامات برای افراد سود جو بود.<ref>رک: تاریخ طبری، ج ۳، ص ۵۸۹.</ref> خباب از درآمد این [[زمینها]] به [[ثروت]] فراوانی رسید؛<ref> المحلی، ج ۸، ص ۲۱۶.</ref> حتی [[انگشتر]] طلا به دست کرد؛ ولی در پی سفارش عبداللّهبن [[مسعود]] انگشتر طلا را کنار گذاشت.<ref> تاریخ الاسلام، ج ۳، ص ۵۶۴.</ref> بر پایه گزارشی، وی و [[عبد الله بن مسعود]] جزو نخستین کسانی بودند که در کوفه سرایی آجرین ساختند.<ref>المنتظم، ج ۴، ص ۲۲۱.</ref>[[خانه]] او در کوفه در محله "چهار سوی خُنَیس" بود <ref> الطبقات، ج ۶، ص ۹۳.</ref> و هنگام [[مرگ]] ۴۰۰۰۰ [[درهم]] در [[منزل]] داشت و میگفت میترسم از کسانی باشم که [[پاداش]] ما را در این [[جهان]] دادهاند.<ref>الطبقات، ج ۳، ص ۱۲۳؛ انساب الاشراف، ج ۱، ص ۲۰۲ - ۲۰۳.</ref> چون در [[مسجد]] دور او گرد میآمدند که وی سخن گوید یا به آنان سفارشی کند، [[خباب]] از [[سخن گفتن]] [[پرهیز]] میکرد و میگفت به چیزی که خود عمل نمیکنم، [[دستور]] نمیدهم.<ref>سنن الدارمی، ج ۱، ص ۱۳۴؛ اسد الغابه، ج ۲، ص ۱۴۹.</ref> از حضور خباب در حوادث [[دوران خلافت امام علی]]{{ع}} یادی نیست. عدم حضورش میتوانسته بر اثر کهولت سن و [[بیماری]] وی باشد. به روایتی، وی جزو صالحانی است که به آنها [[نعمت]] داده و در [[آیه]] {{متن قرآن|وَمَنْ يُطِعِ اللَّهَ وَالرَّسُولَ فَأُولَئِكَ مَعَ الَّذِينَ أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَيْهِمْ مِنَ النَّبِيِّينَ وَالصِّدِّيقِينَ وَالشُّهَدَاءِ وَالصَّالِحِينَ وَحَسُنَ أُولَئِكَ رَفِيقًا}}<ref>«و آنان که از خداوند و پیامبر فرمان برند با کسانی که خداوند به آنان نعمت داده است از پیامبران و راستکرداران و شهیدان و شایستگان خواهند بود و آنان همراهانی نیکویند» سوره نساء، آیه ۶۹.</ref> از ایشان یاد شده است<ref>المناقب، ج ۲، ص ۲۸۳.</ref>.<ref>[[مهران اسماعیلی|اسماعیلی، مهران]]، [[حیی بن اخطب (مقاله)|مقاله «حیی بن اخطب»]]، [[دائرة المعارف قرآن کریم ج۱۱ (کتاب)|دائرة المعارف قرآن کریم]]، ج۱۱.</ref>
| |
| | |
| ==[[مرگ]] خباب==
| |
| پیش از مرگ، زمانی دراز به [[سختی]] [[بیمار]] شد و برای مداوایش شکمش را داغ میگذاشتند. او سفارش [[پیامبر]]{{صل}} به مرگ نخواستن را مانع تقاضای مردن از [[خدا]] میدانست.<ref> البرصان و العرجان، ص ۳۹۰.</ref> در [[عیادت]] از او تنی از [[اصحاب رسول خدا]]{{صل}} به وی مژده دادند که به زودی به [[دیدار]] [[برادران]] درگذشتهاش میرسد؛ ولی خباب گریست و [[ترس]] خود را از نپیوستن به یارانش بر اثر بهرمندی از [[دنیا]] دانست.<ref> الطبقات، ج ۳، ص ۱۲۳؛ اسد الغابه، ج ۲، ص ۱۴۹؛ رک: الاصابه، ج ۲، ص ۲۲۱ ـ ۲۲۲.</ref> وی در یاد کرد از [[کفن]] گرانبهایی نیز که برایش فراهم آورده بودند همین [[نگرانی]] را ابراز کرد و خاطره کفن کوتاه [[حضرت]] [[حمزه]] در [[نبرد]] [[احد]] و [[تنگدستی]] آن دوره را بازگو کرد.<ref> الطبقات، ج ۳، ص ۱۲۳؛ انساب الاشراف، ج ۱، ص ۲۰۲.</ref> بر پایه گزارش پسرش هنگام مرگ ۷۳ سال داشت.<ref>الطبقات، ج ۳، ص ۱۲۴؛ انساب الاشراف، ج ۱، ص ۲۰۳.</ref> هرچند برخی مرگ وی را در ۶۳ سالگی نوشتهاند.<ref> الاستیعاب، ج ۲، ص ۴۳۸.</ref>
| |
| | |
| بیشتر منابع، مرگ خباب را در سال ۳۷ پس از حرکت [[امام علی]]{{ع}} به سوی [[صفین]] گزارش کردهاند<ref>وقعة صفین، ص ۵۳۰؛ الطبقات، ج ۳، ص ۱۲۴؛ تاریخ طبری، ج ۵، ص ۶۱.</ref> که هنگام اعزام به [[صفین]] [[بیمار]] بود.<ref> شرح الاخبار، ج ۱۱، ص ۲؛ اسد الغابه، ج ۲، ص ۱۵۰.</ref> [[امام علی]]{{ع}} پس از بازگشت از صفین و حضور بر [[قبر]] وی برای او [[رحمت الهی]] خواست و [[اسلام]] او را از روی علاقه، هجرتش را به جهت [[اطاعت]] و زندگیاش را [[مجاهدت]] دانست.<ref> وقعة صفین، ص ۵۳۰؛ نهج البلاغه، حکمت ۴۳؛ اسد الغابه، ج ۲، ص ۱۴۹ ـ ۱۵۰.</ref> برخی گزارشها [[مرگ]] وی را در سال ۳۷ و هنگام بازگشت [[امام]] از صفین دانستهاند.<ref> تاریخ خلیفه، ص ۱۱۵؛ انساب الاشراف، ج ۱، ص ۲۰۳.</ref> بر این اساس، امام علی{{ع}} پس از [[نماز]] بر وی او را به [[خاک]] سپرد.<ref> الطبقات، ج ۶، ص ۹۳؛ الاستیعاب، ج ۲، ص ۴۳۸.</ref>
| |
| | |
| بر پایه گزارش [[نادرستی]]، مرگ وی در سال ۳۹ و پس از شرکت او در [[جنگ صفین]] و [[نهروان]] بوده است<ref> اسدالغابه، ج ۲، ص ۱۴۹ ـ ۱۵۰؛ شرح نهج البلاغه، ج ۱۸، ص ۱۷۲.</ref>این گزارش میتواند بر اثر تصحیف سبع به تسع باشد <ref> اعیان الشیعه، ج ۶، ص ۳۰۵.</ref>. در گزارش [[نصر بن مزاحم]] یکجا «[[خباب بن ارت]]» [[شاهد]] [[پیمان]] [[حکمیت]] یاد شده است <ref>وقعه صفین، ص ۵۰۶.</ref> که [[عبدالله بن خباب بن ارت]] مراد است و برخاسته از افتادگی متن، زیرا گزارشهای دیگر وی درگذشت او را پس از حرکت امام به سوی صفین دانستهاند.<ref> وقعه صفین، ص ۵۳۰.</ref> او نخستین صحابیای بود که طبق [[وصیت]] خود بیرون [[کوفه]] به خاک سپرده شد. [[مردم]] نیز که [[مردگان]] را پیش از این در [[خانه]] خود و کنار دَرِ آن [[دفن]] میکردند، به [[پیروی]] از وی مردگان را به بیرون از [[شهر]] بردند.<ref>الطبقات، ج ۳، ص ۱۲۴؛ اسد الغابه، ج ۲، ص ۱۴۹.</ref> نام [[همسر]] [[خباب]] مُلَیْکه بود.<ref>الاصابه، ج ۸، ص ۳۲۰.</ref> رسولاللّه{{صل}} فرزند پسرشان را عبدالله نام نهاد و به پدرش [[کنیه]] «ابوعبدالله » داد.<ref> الاصابه، ج ۴، ص ۶۴.</ref> او از [[ملیکه]] دختری به نام [[زینب]] نیز داشت.<ref> الاصابه، ج ۸، ص ۱۵۶ ـ ۱۵۷.</ref> پس از [[مرگ]] [[خباب]]، غائله [[خوارج نهروان]] شکل گرفت و آنان پسرش عبداللّهو کنیزش را گرفته و با [[خشونت]] بسیار کشتند و در پی آن، [[نبرد نهروان]] رخ داد.<ref>المعارف، ص۳۱۷؛ انسابالاشراف، ج ۳، ص ۱۴۳.</ref> [[نسل]] بازمانده خباب از عبداللّهدر [[کوفه]] میزیستند.<ref>السیرة النبویه، ج ۱، ص ۶۸۱؛ المعارف، ص ۳۱۷.</ref> از خباب [[روایات]] درخور اعتنایی در [[منابع اهل سنت]] مانده <ref>رک: مسند احمد، ج ۵، ص ۱۰۸ـ۱۱۲؛ معجم الکبیر، ج ۴، ص ۵۴؛ مسند الحمیدی، ص ۸۲ ـ ۸۳.</ref> که [[ذهبی]] ۳۲ [[حدیث معتبر]] برای وی [[شناسایی]] کرده است.<ref>سیر اعلام النبلاء، ج ۲، ص ۳۲۴.</ref> با اینکه منابع [[شیعی]] چهره مثبتی از خباب نمایاندهاند،<ref> الافصاح، ص ۴۰.</ref> منابع رجالی شیعی به وی چندان اعتنا نکردهاند و ذیل [[یاران امام علی]]{{ع}} از او یادی به میان نیامده است. خویی [[روایت]] [[صدوق]] در [[خصال]] را که خباب را به «سابق نبط» میستاید، [[تضعیف]] کرده و سخن [[مجلسی]] در زمینه [[ناشناخته بودن]] خباب را [[تأیید]] میکند.<ref>معجم رجال الحدیث، ج ۸، ص ۴۷ ـ ۴۸.</ref> در منابع شیعی، سه گزارش و روایت از او [[نقل]] شدهاند که هر سه برای [[شیعیان]] مهماند: گزارشی از [[اسلام]] [[امام علی]]{{ع}} در سن ۱۵ سالگی و [[نماز خواندن]] ایشان با [[پیامبر]]{{صل}}؛<ref> الفصول المختاره، ص ۲۷۴؛ شرح نهج البلاغه، ج ۱۳، ص ۲۳۴؛ رک: العثمانیه، ص ۲۹۶.</ref> روایتی درباره [[امر الهی]] [[ازدواج امام علی]]{{ع}} با [[فاطمه]] [[زهرا]] علیهاالسلام؛<ref>مناقب، ج ۳، ص ۱۲۴، ۱۲۸؛ بحارالانوار، ج ۴۳، ص ۱۰۹، ۱۱۳؛ البرهان، ج۳، ص ۲۵۸.</ref> سفارش پیامبر{{صل}} به پیروانش درباره [[ولایت امام علی]]{{ع}} ۱۷ [[روز]] پیش از رحلتشان <ref>البرهان، ج ۲، ص ۷۸؛ الصراط المستقیم، ج ۲، ص ۹۳.</ref>.<ref>[[مهران اسماعیلی|اسماعیلی، مهران]]، [[حیی بن اخطب (مقاله)|مقاله «حیی بن اخطب»]]، [[دائرة المعارف قرآن کریم ج۱۱ (کتاب)|دائرة المعارف قرآن کریم]]، ج۱۱.</ref>
| |
| | |
| | |
| .<ref>[[مهران اسماعیلی|اسماعیلی، مهران]]، [[حیی بن اخطب (مقاله)|مقاله «حیی بن اخطب»]]، [[دائرة المعارف قرآن کریم ج۱۱ (کتاب)|دائرة المعارف قرآن کریم]]، ج۱۱.</ref>
| |
| | |
| == جستارهای وابسته ==
| |
| | |
| ==منابع==
| |
| * [[پرونده:000062.jpg|22px]] [[مهران اسماعیلی|اسماعیلی، مهران]]، [[حکیم بن حارث (مقاله)|مقاله «حکیم بن حارث»]]، [[دائرة المعارف قرآن کریم ج۱۱ (کتاب)|دائرة المعارف قرآن کریم ج۱۱]]
| |
| | |
| ==پانویس==
| |
| {{یادآوری پانویس}}
| |
| {{پانویس2}}
| |
| | |
| [[رده:مدخل]]
| |
| [[رده:حیی بن اخطب]]
| |
| [[رده:اعلام]]
| |