|
|
(۳۰ نسخهٔ میانی ویرایش شده توسط ۷ کاربر نشان داده نشد) |
خط ۱: |
خط ۱: |
| {{خرد}}
| | #تغییر_مسیر [[عبدالله بن مسعود هذلی]] |
| {{امامت}}
| |
| <div style="padding: 0.0em 0em 0.0em;">
| |
| : <div style="background-color: rgb(252, 252, 233); text-align:center; font-size: 85%; font-weight: normal;">این مدخل از چند منظر متفاوت، بررسی میشود:</div>
| |
| <div style="padding: 0.0em 0em 0.0em;">
| |
| : <div style="background-color: rgb(255, 245, 227); text-align:center; font-size: 85%; font-weight: normal;">[[عبدالله بن مسعود در تاریخ اسلامی]] | [[عبدالله بن مسعود در تراجم و رجال]]</div>
| |
| <div style="padding: 0.0em 0em 0.0em;">
| |
| | |
| ==مقدمه==
| |
| نام و [[نسب]] او [[عبدالله بن مسعود بن غافل بن حبیب بن ابی عبدالرحمن الهذلی]] است. [[اهل مکه]] بود و از [[قبیله]] [[هذیل]] هم [[پیمان]] قبیله [[بنیزهره]] و پدرش [[مسعود بن غافل]] و مادرش [[امعبد بنت عبدود بن سواء]] از قبیله [[بنیهذیل]] بودند و به همین [[دلیل]] عبدالله بن مسعود به نام [[مادر]] خود [[ابن امعبد]] نیز معروف بوده است<ref>الاستیعاب، ابن عبدالبر، ج۳، ص۹۸۷؛ اسد الغابه، این اثیر، ج۳، ص۲۸۰؛ الاصابه، ابن حجر، ج۴، ص۱۹۹.</ref>.
| |
| | |
| [[ابن مسعود]] از نظر قد و قامت خیلی کوتاه و لاغر و کوچک بود ولی مردی [[منظم]] و آراسته بود، دارای گیسوانی در پشت گوش بود که همیشه مرتب و آرایش داده شده بود، مثل اینکه به وسیله چسب آنها را منظم نگاه داشتهاند و به قدری [[عطر]] استعمال میکرد که در [[تاریکی]] از بوی عطر شناخته میشد. [[عبدالله]] چون کار مهمی نمیتوانست انجام دهد در [[خدمت]] [[پیامبر]]{{صل}} بود و مخصوصا [[کفش]] بردار [[حضرت]] محسوب میشد؛ هر کجا که پیامبر{{صل}} تشریف میبرد عبدالله را نیز همراه میبرد، او کفش آن حضرت را بر میداشت و هنگام بازگشت کفش را پای حضرت میکرد.
| |
| | |
| او ششمین کسی است که [[اسلام]] آورد و در این باره [[نقل]] میکند: من [[جوانی]] بودم که برای [[عتبة بن ابی معیط]] گوسفند میچرانیدم. یکی از روزها [[رسول خدا]]{{صل}} نزد من آمد و از من مقداری شیر [[طلب]] کرد. من برای ایشان شیر آوردم و عرضه داشتم: از [[قرآن]] چیزی به من یاد دهید و آن حضرت هفتاد [[سوره]] از قرآن را به من آموخت<ref>الطبقات الکبری، ابن سعد (ترجمه: مهدوی دامغانی)، ج۳، ص۱۳۲-۱۳۷.</ref>.
| |
| | |
| او نخستین [[مسلمانی]] است که در [[مکه]] با صدای بلند قرآن را در میان [[مردم]] خواند. گفته شده، روزی [[اصحاب پیامبر]]{{صل}} گرد آمده، گفتند: [[قریش]] قرآن را نشنیدهاند، اگر کسی باشد که قرآن را برای ایشان بخواند ممکن است به آن [[ایمان]] بیاورند. ابن مسعود گفت: "من این کار را میکنم"؛ آنها گفتند: برای مثل تو خطرناک است؛ این کار را کسی میتواند بکند که [[قبیله]] داشته باشد تا از او [[حمایت]] کنند، [[عبدالله]] گفت: "هر چند خطرناک است ولی این کار را خواهم کرد.
| |
| | |
| عبدالله به داخل [[مسجد]] رفت و در [[مقام ابراهیم]] ایستاد و با صدای بلند این [[آیات]] را خواند: {{متن قرآن|الرَّحْمَنِ * عَلَّمَ الْقُرْآنَ * خُلِقَ الْإِنْسَانُ * عَلَّمَهُ الْبَيَانَ * الشَّمْسُ وَالْقَمَرُ بِحُسْبَانٍ * وَالنَّجْمُ وَالشَّجَرُ يَسْجُدَانِ * وَالسَّمَاءَ رَفَعَهَا وَوَضَعَ الْمِيزَانَ * أَلَّا تَطْغَوْا فِي الْمِيزَانِ}}<ref>«به نام خداوند بخشنده بخشاینده * قرآن را آموخت * خداوند بر آن است تا بر شما آسان گیرد و آدمی را ناتوان آفریدهاند * بدو سخن گفتن آموخت * خورشید و ماه دارای شمارگانند * و گیاه و درخت سجده میآورند * و آسمان را برافراشت و ترازو را بگذاشت * که در ترازو تجاوز نکنید» سوره فاتحه، آیه ۱-۸.</ref>.
| |
| | |
| [[قریش]] پس از شنیدن این آیات، با هم گفتند: ابن ام عبد چه میخواند؟ گفته شد: از آنچه [[محمد]]{{صل}} آورده است میخواند. پس همگی به او [[حمله]] کرده و او را کتک زدند و صورتش را زخمی کردند<ref>السیرة النبویه، ابن هشام، ج۱، ص۳۱۴؛ تاریخ نامه طبری بلعمی، ج۳، ص۵۶؛ اسدالغابه، ابن اثیر، ج۳، ص۲۸۱.</ref>.
| |
| | |
| [[ابن مسعود]] از [[اصحاب]] قدیمی [[پیامبر اکرم]]{{صل}} است که بسیار قانع و [[متقی]] و بردبار و [[حافظ قرآن]] [[کریم]] بود. او هم در [[هجرت به حبشه]] همراه [[مسلمانان]] بود و هم در [[هجرت به مدینه]] و به هر دو [[قبله]] [[نماز]] گزارد<ref>السیرة النبویة، ابن هشام، ج۱، ص۳۲۵.</ref>. او در [[مدینه]] به [[منزل]] [[معاذ بن جبل]] یا [[سعد بن خیثمه]] وارد شد و [[پیامبر]]{{صل}} میان او و [[زبیر]] [[برادری]] قرار داد<ref> الاستیعاب، ابن عبدالبر، ج۳، ص۹۹۴؛ الاصابه، ابن حجر، ج۴، ص۱۹۹.</ref> او در تمام [[جنگها]] و [[غزوات]] حضور داشت<ref>الاستیعاب، ابن عبدالبر، ج۳، ص۹۸۸؛ الاصابه، ابن حجر، ج۴، ص۱۹۹.</ref>. وی بعد از [[وفات پیامبر]]{{صل}} نیز در غزوہ [[تبوک]] و همچنین در [[نماز]] و [[دفن]] [[حضرت]] [[صدیقه]] [[طاهره]]{{ع}}<ref>قاموس الرجال، شوشتری، ج۶، ص۶۰۵؛ ریحانة الادب، مدرس تبریزی، ج۷، ص۳۹۱.</ref> و در [[زمان]] دفن [[ابوذر غفاری]] حاضر بوده است<ref>السیرة النبویة، ابن هشام (ترجمه: رسولی)، ج۲، ص۳۶؛ تاریخ الطبری، طبری (ترجمه: پاینده)، ج۵، ص۲۱۶۳.</ref>. همچنین [[عمر]] او را برای [[تعلیم]] [[قرآن]] و [[احکام دینی]] به [[کوفه]] فرستاد و او [[وزارت]] [[عمار بن یاسر]] را که [[حکومت]] آنجا را به عهده داشت، بر عهده گرفت<ref>الاستیعاب، ابن عبدالبر، ج۳، ص۹۹۲؛ الاصابه، ابن حجر، ج۴، ص۲۰۱؛ اسدالغابه، ابن اثیر، ج۳، ص۲۸۴.</ref>.<ref>[[رحمان فتاحزاده|فتاحزاده، رحمان]]، [[عبدالله بن مسعود (مقاله)|مقاله «عبدالله بن مسعود»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۶ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ج۶، ص۱۶۳-۱۶۵.</ref>
| |
| | |
| ==عبدالله بن مسعود و [[جنگ بدر]]==
| |
| از آنجایی که مردی بسیار کوتاه قد بود، هرگاه در میان جمعیتی نشسته، میایستاد از آنها بلندتر نبود، روی همین جهت در جنگ بدر [[خدمت]] [[پیامبر]]{{صل}} عرضه داشت: من [[قدرت]] [[جنگیدن]] ندارم، ممکن است [[دستوری]] بفرمایید که در [[ثواب]] [[جنگ]] جویان [[شریک]] باشم؟ پیامبر{{صل}} فرمود: "برو در میان کشتگان اگر کسی را زنده یافتی سر او را ببر و نزد من بیاور". عبدالله میگوید: [[ابوجهل]] را دیدم که هنوز رمقی دارد، روی سینهاش نشستم و گفتم: [[خدا]] را [[سپاس]] گزارم که تو را [[خوار]] ساخت. ابوجهل [[چشم]] گشود و گفت: "خدا ابن امعبد را خوار میسازد". سپس گفت: "وای بر تو! [[پیروزی]] با کیست؟" گفتم: با خدا و پیامبرش؛ به همین [[دلیل]] من تو را میکشم. پس پا روی گردنش نهادم، گفت: "ای چوپان کوچولو قدم بر جای بلندی نهادی، ولی آن [[قدر]] بدان که هیچ دردی بر من سختتر از این نیست که تو مرا بکشی؛ چرا یکی از [[فرزندان عبدالمطلب]] یا احلاف، [[مسئول]] [[قتل]] من نشدند؟" سرش را بریدم و خدمت پیامبر{{صل}} بردم و گفتم: یا [[رسول الله]] مژده که این سر [[ابو جهل]] است<ref> السیرة النبویة، ابن هشام (ترجمه: رسولی)، ج۲، ص۳۵؛ تاریخ الطبری، طبری (ترجمه: پاینده)، ج۳، ص۹۹۰.</ref>.<ref>[[رحمان فتاحزاده|فتاحزاده، رحمان]]، [[عبدالله بن مسعود (مقاله)|مقاله «عبدالله بن مسعود»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۶ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ج۶، ص۱۶۵-۱۶۶.</ref>
| |
| | |
| ==عبدالله بن مسعود و [[قرآن]]==
| |
| [[عبدالله بن مسعود]] از کاتبان [[رسول خدا]]{{صل}} و [[وحی]] بوده است. از خود او [[نقل]] شده است که گفته: هیچ سورهای نازل نشده مگر آنکه میدانم برای چه نازل شده است و اگر بدانم که کسی به [[کتاب خدا]] از من داناترست با شتر یا هر چهارپایی که بشود به سوی او میشتابم<ref>الطبقات الکبری، ابن سعد (ترجمه: مهدوی دامغانی)، ج۲، ص۳۲۷-۳۲۸.</ref>. او در قرائت و [[نقل]] خود دو [[سوره فلق]] و ناس را جزو [[قرآن]] نمیدانست و به همین جهت این دو [[سوره]] در قرآن [[ابن مسعود]] نیامده است. از [[امام صادق]]{{ع}} [[روایت]] شده که فرمود: "اگر ابن مسعود قرآن را مثل ما نخوانده، [[گمراه]] است". [[ربیعه]]، [[راوی حدیث]] میگوید به [[امام]]{{ع}} گفتم: گمراه است؟! امام{{ع}} فرمود: "آری گمراه است؟" سپس فرمود: "ما قرآن را مطابق خواندن [[ابی بن کعب]] میخوانیم<ref>الایضاح، فضل بن شاذان، ص۲۲۸.</ref>.<ref>[[رحمان فتاحزاده|فتاحزاده، رحمان]]، [[عبدالله بن مسعود (مقاله)|مقاله «عبدالله بن مسعود»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۶ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ج۶، ص۱۶۶.</ref>
| |
| | |
| ==عبدالله بن مسعود و [[عثمان]]==
| |
| [[عبدالله بن مسعود]] مردی طالب [[حق]] و [[حقیقت]] بود و همواره با [[بیدادگری]] [[مبارزه]] میکرد، لذا در [[زمان]] [[خلیفه سوم]]، عثمان، از کسانی بود که به کارهای [[خلیفه]] [[اعتراض]] کرد و به همین سبب خلیفه در دو یا سه سال آخر [[عمر]] حقوقش را نداد و او را از [[کوفه]] به مدینه طلبید. [[مردم کوفه]] به او گفتند: اگر از خلیفه میترسی در کوفه بمان، ما از تو [[حمایت]] میکنیم و نمیگذاریم به تو آسیبی برسد؛ [[عبدالله]] گفت: [[رفتار]] عثمان [[فتنهها]] و آشوبهایی را در پیش دارد و من نمیخواهم اول کسی باشم که به [[آتش فتنه]] دامن میزند".
| |
| هنگامی که او به [[مدینه]] و [[مسجد رسول خدا]]{{صل}} وارد شد، عثمان بالای [[منبر]] مشغول [[سخنرانی]] بود. پس گفت: "الان [[جنبنده]] [[زشتی]] به نزد شما آمد، آنکه طعام خود را بالا آورده، آن را [[آلوده]] میسازد". ابن مسعود گفت: "من چنین نیستم، بلکه آن کسی هستم که در [[بدر]] و [[بیعت رضوان]]، [[پیامبر خدا]]{{صل}} را [[یاری]] کردم". [[عایشه]] صدا زد: عثمان! درباره [[یار]] [[پیامبر]]{{صل}} چنین میگویی!" عثمان از عایشه خواست تا ساکت باشد و سپس به [[عبدالله بن زمعه]] با یحموم، [[غلام]] خود [[دستور]] داد تا او را به [[زور]] از [[مسجد]] بیرون کند. [[ابن زمعه]] پاهای [[عبدالله]] را به گردنش پیچید و او را از مسجد خارج کرد و در جلو در مسجد چنان او را بر [[زمین]] کوفت که یکی از دندههای پهلویش [[شکست]]. عبدالله گفت: "پسر زمعۀ [[کافر]] به امر [[عثمان]] مرا کشت".
| |
| | |
| [[علی]]{{ع}} به عثمان گفت: "چرا با [[یار]] [[پیامبر]]{{صل}} چنین میکنی؟" عثمان پاسخ داد: "[[زبید بن صلت]] را به [[کوفه]] فرستادم؛ [[ابن مسعود]] به وی گفته که ریختن [[خون عثمان]] [[حلال]] است!" [[امام]]{{ع}} فرمود: "گفته زبید درست نیست زیرا به گفته او اطمینانی نیست، سپس امام{{ع}} عبدالله را به خانهاش برد و به درمان او پرداخت تا اینکه خوب شد. عبدالله از آن پس در [[مدینه]] میزیست و اجازه [[خروج]] از مدینه را نداشت. حتی وقتی خواست که برای [[جنگ]] با [[رومیان]] به [[شام]] برود، [[مروان]] به عثمان گفت: "او کوفه را بر تو شورانیده اکنون میخواهی شام را به هم زند؟!"<ref>شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج۳، ص۴۳؛ الغدیر، علامه امینی، ج۹، ص۱۴.</ref>.<ref>[[رحمان فتاحزاده|فتاحزاده، رحمان]]، [[عبدالله بن مسعود (مقاله)|مقاله «عبدالله بن مسعود»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۶ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ج۶، ص۱۶۶-۱۶۷.</ref>
| |
| | |
| ==عبدالله بن مسعود و [[امیرالمؤمنین علی]]{{ع}}==
| |
| در اینکه ابن مسعود از [[یاران]] [[امیر مؤمنان]]{{ع}} بوده یا نه، [[اختلاف]] است؛ از [[سید مرتضی]] [[نقل]] شده: در میان [[امت]] دربارۀ [[فضل]] و [[ایمان]] و [[پاکی]] ابن مسعود اختلافی نیست چون پیامبر{{صل}} از او تعریف کرده است و در آخر [[زندگی]] هم با حالت پسندیدهای از [[دنیا]] رفت<ref>الشافی، شریف مرتضی، ج۴، ص۲۸۳.</ref>.<ref>[[رحمان فتاحزاده|فتاحزاده، رحمان]]، [[عبدالله بن مسعود (مقاله)|مقاله «عبدالله بن مسعود»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۶ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ج۶، ص۱۶۷.</ref>
| |
| | |
| ==سرانجام عبدالله بن مسعود==
| |
| در اوقاتی که ابن مسعود مریض بود و در بستر [[بیماری]] افتاده بود، به عثمان خبر دادند که معلوم نیست از این بیماری برخیزد. عثمان از وی [[عیادت]] کرد تا شاید در دم آخر زندگیاش از او [[راضی]] شود و از ستمهایی که بر او کرده، بگذرد.
| |
| | |
| عثمان: "از چه [[ناراحتی]]؟"
| |
| | |
| عبدالله: "از گناهانم".
| |
| | |
| عثمان: "خواهان چه هستی؟"
| |
| | |
| ابن مسعود: "خواهان [[رحمت]] پروردگارم".
| |
| | |
| عثمان: "مایلی طبیبی برایت بیاورم؟"
| |
| | |
| ابن مسعود: "خیر، طبیب مرا مریض کرده است".
| |
| | |
| عثمان: "میخواهی [[فرمان]] دهم [[حقوق]] عقب افتادهات را بپردازند؟"
| |
| | |
| ابن مسعود: "در وقتی که محتاج آن بودم دریغ داشتی! اکنون به آن احتیاج ندارم".
| |
| | |
| [[عثمان]]: "برای [[فرزندان]] خود نگهدار".
| |
| | |
| [[ابن مسعود]]: "روزی ایشان با خداست. آیا بر دخترانم از [[فقر]] میترسی، و حال آنکه ایشان را سفارش کردهام هر شب [[سوره]] {{متن قرآن|إِذَا وَقَعَتِ الْوَاقِعَةُ}}<ref>«آن هنگام که (هنگامه) رستخیز روی دهد» سوره واقعه، آیه ۱.</ref> بخوانند. از [[رسول خدا]]{{صل}} شنیدم که فرمود: " هر که [[سوره واقعه]] را هر شب بخواند هرگز [[فقیر]] نخواهد شد. "
| |
| | |
| عثمان: "برای من [[طلب آمرزش]] کن و مرا [[حلال]] نما".
| |
| | |
| ابن مسعود: "از [[خدا]] میخواهم تا [[حق]] مرا از تو بازستاند".
| |
| | |
| عثمان که از مذاکرات خود نتیجهای نگرفت با [[ناراحتی]] بازگشت.
| |
| | |
| و چون [[مرگ]] [[عبدالله]] نزدیک شد به کسانی که در بالینش نشسته بودند گفت: "چه کسی [[وصیت]] مرا میپذیرد؟" چون حضار مقصودش را فهمیده بودند [[سکوت]] کردند، [[عمار یاسر]] اظهار داشت: "من حاضرم به وصیتهای شما عمل کنم". ابن مسعود گفت: "آنکه عثمان بر من [[نماز]] نخواند. [[عمار]] پذیرفت. از این رو عمار بر عبدالله نماز گزارد و شب هنگام او را [[دفن]] کردند و [[خلیفه]] را از مرگش باخبر نساختند.
| |
| | |
| عثمان که باخبر شد ناراحت گردید، و گفت: "چه کسی بدون اطلاع من او را دفن کرده است؟" گفتند: عمار یاسر. عثمان عمار را [[توبیخ]] کرد؛ او پاسخ داد: "وصیت عبدالله این بود که تو را خبر نکنیم و ما هم بر حسب وصیتش [[رفتار]] کردیم"<ref>الغارات، ثقفی کوفی (ترجمه: عطاردی)، ص۴۷۷ (با اندکی تصرف)؛ اسد الغابه، ابن اثیر، ج۳، ص۲۸۵؛ موسوعة طبقات الفقهاء، سبحانی، ج۱، ص۱۸۹.</ref>.
| |
| | |
| سرانجام ابن مسعود در [[سال ۳۲ هجری]] و در ۶۵ سالگی از [[دنیا]] رفت و عمار یا [[زبیر]] بر او نماز گزارد و در [[بقیع]] دفن شد<ref>الاستیعاب، ابن عبدالبر، ج۳، ص۹۹۴؛ اسد الغابه، ابن اثیر، ج۳، ص۲۸۶.</ref>.<ref>[[رحمان فتاحزاده|فتاحزاده، رحمان]]، [[عبدالله بن مسعود (مقاله)|مقاله «عبدالله بن مسعود»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۶ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ج۶، ص۱۶۸-۱۶۹.</ref>
| |
| | |
| | |
| == جستارهای وابسته ==
| |
| | |
| ==منابع==
| |
| * [[پرونده:1100356.jpg|22px]] [[رحمان فتاحزاده|فتاحزاده، رحمان]]، [[عبدالله بن مسعود (مقاله)|مقاله «عبدالله بن مسعود»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۶ (کتاب)|'''دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۶''']]
| |
| | |
| ==پانویس==
| |
| {{یادآوری پانویس}}
| |
| {{پانویس2}}
| |
| | |
| | |
| [[رده:اعلام]]
| |
| [[رده:عبدالله بن مسعود]]
| |
| [[رده:مدخل]]
| |