امد بن ابد در تاریخ اسلامی: تفاوت میان نسخه‌ها

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت
جز (جایگزینی متن - 'سال' به 'سال')
 
(۲۱ نسخهٔ میانی ویرایش شده توسط ۷ کاربر نشان داده نشد)
خط ۱: خط ۱:
{{ویرایش غیرنهایی}}
{{مدخل مرتبط
{{امامت}}
| موضوع مرتبط = امد بن ابد
<div style="padding: 0.0em 0em 0.0em;">
| عنوان مدخل  = [[امد بن ابد]]
: <div style="background-color: rgb(252, 252, 233); text-align:center; font-size: 85%; font-weight: normal;">اين مدخل از زیرشاخه‌های بحث '''[[امد بن ابد]]''' است. "'''[[امد بن ابد]]'''" از چند منظر متفاوت، بررسی می‌شود:</div>
| مداخل مرتبط = [[امد بن ابد در تاریخ اسلامی]]
<div style="padding: 0.0em 0em 0.0em;">
| پرسش مرتبط  =  
: <div style="background-color: rgb(255, 245, 227); text-align:center; font-size: 85%; font-weight: normal;">[[امد بن ابد در تراجم و رجال]] | [[امد بن ابد در تاریخ اسلامی]]</div>
}}
<div style="padding: 0.0em 0em 0.0em;">
: <div style="background-color: rgb(206,242, 299); text-align:center; font-size: 85%; font-weight: normal;">در این باره، تعداد بسیاری از پرسش‌های عمومی و مصداقی مرتبط، وجود دارند که در مدخل '''[[امد بن ابد (پرسش)]]''' قابل دسترسی خواهند بود.</div>
<div style="padding: 0.4em 0em 0.0em;">
==مقدمه==
[[امد بن ابد حضرمی یمانی]]<ref>تاریخ مدینة دمشق، ابن عساکر، ج۹، ص۲۲۰.</ref> یکی از [[مسلمانان]] و [[معمرین]] (صاحبان [[عمر طولانی]]) [[دنیا]] به شمار می‌رود. روزی [[معاویه]] از اطرافیان خود پرسید: کسی را که زیاد [[عمر]] کرده باشد سراغ ندارید تا از او احوال گذشته را بپرسیم؟ گفتند: در حضرموت مردی است که سن او سیصد سال است. [[معاویه]] کسی را فرستاد تا وی را بیاورد، وقتی که او نزد [[معاویه]] حاضر شد، [[معاویه]] نامش را پرسید، او گفت: “امد”؛ [[معاویه]] پرسید: چند سال داری؟ امد جواب داد: “سیصد و شصت سال”<ref>تاریخ مدینة دمشق، ابن عساکر، ج۹، ص۲۲۰.</ref>.
[[معاویه]] گفت: “دروغ می‌گویی!” سپس رو به دیگران کرده و مدتی با آنها سخن می‌گفت. پس به طرف آمد توجه نمود و گفت: “ای پیرمردا برای ما قصه بگو”.
اَمد گفت: داستان دروغ‌گویان چه نتیجه‌ای دارد؟”
[[معاویه]] گفت: “خواستم به این وسیله تو را [[امتحان]] کنم تا عقلت را بیازمایم و فهمیدم مرد عاقلی هستی. حالا به ما بگو که زمان گذشته هم مانند این زمان بوده است؟”
اَمد گفت: “آری، همین [[شب]] و روز که الان نیز هست”.
[[معاویه]] گفت: “از عجایب روزگار برای ما تعریف کن”.
اَمد گفت: “سواره‌ای را دیدم که از [[شام]] به [[مکه]] می‌آمد و به خوردنی و [[آشامیدنی]] محتاج نبود و از میوه‌ها می‌خورد و از چشمه‌ها آب می‌آشامید<ref>اسد الغابة، ابن اثیر، ج۱، ص۱۳۶.</ref>.
[[معاویه]] گفت: برای این مطلب چه دلیلی داری؟”
اَمد گفت: “همین تغییراتی که [[خدا]] در [[شهرها]] و آبادی‌ها می‌دهد و شما می‌بینید”.
[[معاویه]] گفت: “آیا [[هاشم بن مناف]] را دیده‌ای؟”
اَمد گفت: “آری، مردی بود بلند بالا و خوش صورت که در میان دو چشمش علامت مبارکی پیدا بود”.
[[معاویه]] گفت: “امیه را هم دیده‌ای؟”
اَمد گفت: “آری، مردی کوتاه قد و [[نابینا]]، گفته می‌شد که در چهره‌اش علامت شومی بوده است”.
[[معاویه]] گفت: “محمد را دیده‌ای؟”
اَمد گفت: “محمد کیست؟”
[[معاویه]] گفت: “رسول خدا”.
اَمد گفت: “وای بر تو! چرا با [[عظمت]] نام او را نبردی و از او به عنوان [[فرستاده خدا]] یاد نکردی همان طور که [[خدا]] او را به بزرگی یاد کرده است؟!”
[[معاویه]] گفت: “پدر و مادرم فدای او باد، از او تعریف کن”.
اَمد گفت: “او را طوری دیدم که قبل و بعد از او چنین کسی ندیدم”.
[[معاویه]] گفت: “شغل تو چه بوده است؟”
اَمد گفت: “تجارت می‌کردم”.
[[معاویه]] گفت: “در [[معامله]] چگونه بودی؟”
اَمد گفت: “عیب جنسی را نمی‌پوشاندم و استفاده را هر چند که کم بود رد نمی‌کردم”.
[[معاویه]] گفت: “از من تقاضایی کن و حاجتی بخواه”.
اَمد گفت: “حاجتم آن است که مرا به [[بهشت]] داخل کنی”.
[[معاویه]] گفت: “بر این تقاضا [[قدرت]] ندارم”.
اَمد گفت: “پس جوانی‌ام را به من بازگردان”.
[[معاویه]] گفت: “بر این کار هم [[توانایی]] ندارم”.
اَمد گفت: “بنابراین نه از [[امور دنیا]] چیزی پیش تو یافت می‌شود و نه از [[آخرت]]، پس مرا به محل خود برگردان”.
[[معاویه]] گفت: “آری، این پیشنهاد را می‌توانم انجام دهم”. سپس رو به اطرافیان نموده و گفت: “این مرد به آن‌چه شما به آن علاقه دارید، بی‌رغبت است”<ref>اسد الغابة، ابن اثیر، ج۱، ص۱۳۶؛ تاریخ مدینة دمشق، ابن عساکر، ج۹، ص۲۲۰- ۲۲۲؛ الاصابه، ابن حجر، ج۱، ص۲۶۱.</ref><ref>[[حسین مرادی|مرادی، حسین]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۳ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ص ۳۸۸.</ref>.


== مقدمه ==
از وی به عنوان یکی از کسانی که [[عمر طولانی]] داشته و [[رسول خدا]] {{صل}} را [[درک]] کرده، یاد شده است. [[ابن حجر]]<ref>ابن حجر، ج۱، ص۲۶۱ و ۲۶۲.</ref> به نقل از [[طبرانی]] گوید: [[معاویه]] [[دوست]] داشت کسی را بیابد که برای او شرح دهد که آیا در گذشته زمانی مشابه [[زمان معاویه]] بوده است. برای این کار مردی از حضرموت را به او معرفی کردند که سیصد <ref>یا ۳۶۰، ر. ک: ابن عساکر، ج۹، ص۲۲۱.</ref> سال داشت. چون او را حاضر کردند، بین او و معاویه گفتگویی انجام شد و چون از نام وی پرسید، خود را «امد بن ابد» معرفی کرد. در این [[گفتگو]] معاویه بی‌ادبانه پرسید: آیا او محمد را دیده است؟ او گفت: چرا نمی‌گویی
رسول خدا {{صل}}؟ بله دیده‌ام. چون معاویه از او خواست آن [[حضرت]] را وصف کند، امد گفت: [[پدر]] و مادرم به فدای او، چنان بود که پیش و پس از وی مانند او ندیده‌ام. وی سپس گفت: زنی دیدم که از [[شام]] به سوی [[مکه]] خارج شد و نیازی به [[غذا]] نداشت؛ چون از میوه و گیاهان می‌خورد و از چشمه‌ها می‌نوشید. [[ابن حجر]]<ref>ابن حجر، ج۱، ص۲۶۱ و ۲۶۲.</ref> این خبر را مرسل، و خبر مربوط به آن [[زن]] را نادرست می‌داند. او<ref>ابن حجر، ج۱، ص۲۶۱ و ۲۶۲.</ref> سپس به نقل از [[ابوحاتم سجستانی]] در کتاب معمرون، مشابه داستان یادشده را نقل کرده، بخش نادرست آن را نیز نیاورده است. براساس این خبر، معاویه از «امد بن ابد» درباره شغلش پرسید. او گفت: تاجر بوده و [[هاشم بن عبدمناف]] و [[امیة بن عبدشمس]] را دیده است که نشان دهنده عمر طولانی اوست. «امد بن ابد»، هاشم را بابرکت و [[امیه]] را شوم توصیف کرد و پس از گفتگویی، معاویه از او خواست از وی تقاضایی داشته باشد. او از معاویه خواست جوانی‌اش را بازگرداند یا او را وارد [[بهشت]] کند و چون معاویه اظهار [[ناتوانی]] کرد گفت: حال که چیزی از [[دنیا]] و [[آخرت]] در [[اختیار]] تو نیست، پس مرا از راهی که آمده‌ام، بازگردان<ref>نیز ر. ک: ابن عساکر، ج۹، ص۲۲۱؛ ابن اثیر، ج۱، ص۲۷۵؛ ذهبی، ج۱، ص۲۷ و ۲۸.</ref><ref>[[قاسم خانجانی|خانجانی، قاسم]]، [[دانشنامه سیره نبوی ج۲ (کتاب)|مقاله «امد بن ابد»، دانشنامه سیره نبوی]] ج۲، ص:۱۲۴.</ref>


== جستارهای وابسته ==
== منابع ==
 
{{منابع}}
==منابع==
# [[پرونده:IM009658.jpg|22px]] [[قاسم خانجانی|خانجانی، قاسم]]، [[دانشنامه سیره نبوی ج۲ (کتاب)|'''مقاله «امد بن ابد»، دانشنامه سیره نبوی ج۲''']]
* [[پرونده:1100352.jpg|22px]] [[حسین مرادی|مرادی، حسین]]، [[امد بن ابد (مقاله)|مقاله «امد بن ابد»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۳ (کتاب)|'''دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۳''']]
{{پایان منابع}}
==پانویس==


== پانویس ==
{{پانویس}}
{{پانویس}}


[[رده:امد بن ابد]]
[[رده:اعلام]]
[[رده:اصحاب پیامبر]]

نسخهٔ کنونی تا ‏۵ ژانویهٔ ۲۰۲۳، ساعت ۱۲:۲۱

مقدمه

از وی به عنوان یکی از کسانی که عمر طولانی داشته و رسول خدا (ص) را درک کرده، یاد شده است. ابن حجر[۱] به نقل از طبرانی گوید: معاویه دوست داشت کسی را بیابد که برای او شرح دهد که آیا در گذشته زمانی مشابه زمان معاویه بوده است. برای این کار مردی از حضرموت را به او معرفی کردند که سیصد [۲] سال داشت. چون او را حاضر کردند، بین او و معاویه گفتگویی انجام شد و چون از نام وی پرسید، خود را «امد بن ابد» معرفی کرد. در این گفتگو معاویه بی‌ادبانه پرسید: آیا او محمد را دیده است؟ او گفت: چرا نمی‌گویی رسول خدا (ص)؟ بله دیده‌ام. چون معاویه از او خواست آن حضرت را وصف کند، امد گفت: پدر و مادرم به فدای او، چنان بود که پیش و پس از وی مانند او ندیده‌ام. وی سپس گفت: زنی دیدم که از شام به سوی مکه خارج شد و نیازی به غذا نداشت؛ چون از میوه و گیاهان می‌خورد و از چشمه‌ها می‌نوشید. ابن حجر[۳] این خبر را مرسل، و خبر مربوط به آن زن را نادرست می‌داند. او[۴] سپس به نقل از ابوحاتم سجستانی در کتاب معمرون، مشابه داستان یادشده را نقل کرده، بخش نادرست آن را نیز نیاورده است. براساس این خبر، معاویه از «امد بن ابد» درباره شغلش پرسید. او گفت: تاجر بوده و هاشم بن عبدمناف و امیة بن عبدشمس را دیده است که نشان دهنده عمر طولانی اوست. «امد بن ابد»، هاشم را بابرکت و امیه را شوم توصیف کرد و پس از گفتگویی، معاویه از او خواست از وی تقاضایی داشته باشد. او از معاویه خواست جوانی‌اش را بازگرداند یا او را وارد بهشت کند و چون معاویه اظهار ناتوانی کرد گفت: حال که چیزی از دنیا و آخرت در اختیار تو نیست، پس مرا از راهی که آمده‌ام، بازگردان[۵][۶]

منابع

پانویس

  1. ابن حجر، ج۱، ص۲۶۱ و ۲۶۲.
  2. یا ۳۶۰، ر. ک: ابن عساکر، ج۹، ص۲۲۱.
  3. ابن حجر، ج۱، ص۲۶۱ و ۲۶۲.
  4. ابن حجر، ج۱، ص۲۶۱ و ۲۶۲.
  5. نیز ر. ک: ابن عساکر، ج۹، ص۲۲۱؛ ابن اثیر، ج۱، ص۲۷۵؛ ذهبی، ج۱، ص۲۷ و ۲۸.
  6. خانجانی، قاسم، مقاله «امد بن ابد»، دانشنامه سیره نبوی ج۲، ص:۱۲۴.