|
|
(۸ نسخهٔ میانی ویرایش شده توسط ۳ کاربر نشان داده نشد) |
خط ۱: |
خط ۱: |
| | | #تغییر_مسیر [[ثمامة بن اثال حنفی]] |
| {{امامت}}
| |
| <div style="padding: 0.0em 0em 0.0em;">
| |
| : <div style="background-color: rgb(252, 252, 233); text-align:center; font-size: 85%; font-weight: normal;">این مدخل از چند منظر متفاوت، بررسی میشود:</div>
| |
| <div style="padding: 0.0em 0em 0.0em;">
| |
| : <div style="background-color: rgb(255, 245, 227); text-align:center; font-size: 85%; font-weight: normal;"> [[ثمامه بن اثال حنفی در تاریخ اسلامی]] - [[ثمامه بن اثال حنفی در تراجم و رجال]]</div>
| |
| <div style="padding: 0.0em 0em 0.0em;">
| |
| | |
| ==مقدمه==
| |
| وی [[رئیس]] و بزرگ [[طایفه]] یمامه و تمام اختیارات [[مردم]] آنجا با او بود. هنگامی که [[رسول خدا]]{{صل}} [[علاء حضرمی]] را به جانب [[منذر بن ساوی]] فرستاد، او از یمامه عبور کرد. پس [[ثمامه]] خواست او را بکشد اما عمویش، [[عامر]]، او را از این کار باز داشت. وقتی از این موضوع باخبر شد، [[پیامبر]]{{صل}} فرمود: "خدایا! عامر را [[هدایت]] فرما و مرا بر ثمامه مسلط کن"<ref>أمتاع الاسماع، مقریزی، ج۱۴، ص۲۵۷.</ref>.
| |
| | |
| بعضی هم گفتهاند: ثمامه زمانی به پیامبر{{صل}} برخورد و خواست [[حضرت]] را بکشد، حضرت [[دعا]] فرمود که خدایا ایشان را بر او مسلط کند<ref>الطبقات الکبری، ابن سعد، ج۶، ص۷۵؛ اسد الغابه، ابن اثیر، ج۱، ص۲۹۴.</ref> پس از مدتی وقتی که عدهای از [[لشکریان]] [[اسلام]] به طرف نجد میرفتند، ثمامه را که به قصد [[عمره]] به [[مکه]] میرفت، [[اسیر]] کرده، به [[مدینه]] آوردند و به ستونی از ستونهای [[مسجد]] بستند. هنگامی که پیامبر{{صل}} از کنار او عبور کرد، به او فرمود: "ثمامه چگونهای؟ دیدی چگونه [[خدا]] مرا بر تو مسلط ساخت!" ثمامه گفت: "آری، چنین است"<ref>الطبقات الکبری، ابن سعد، ج۶، ص۷۵؛ روضة الکافی، کلینی، ج۸، ص۲۹۹؛ المستدرک علی الصحیحین، حاکم نیشابوری، ج۲، ص۵۱۴، الاستیعاب، ابن عبد البر، ج۱، ص۲۱۳؛ مجموعه ورام، ورام بن أبی فراس، ج۲، ص۲۸۲؛ عوالی اللئالی، ابن ابی جمهور احسایی، ج۱، ص۲۲۷؛ الاصابه، ابن حجر، ج۱، ص۵۲۵؛ بحار الانوار، علامه مجلسی، ج۱۹، ص۱۷۶.</ref>.
| |
| | |
| سپس به او فرمود: "اینک تو را بکشم یا برای [[آزادی]] تو فدیه بگیرم و یا آزادت کنم؟".
| |
| | |
| ثمامه گفت: "اگر مرا بکشی، بزرگی را کشتهای؛ اگر عوض بستانی، [[مال]] فراوانی خواهی گرفت و اگر ببخشی، مرد قدرشناسی را بخشیدهای"<ref>روضة الکافی، کلینی، ج۸، ص۳۰۰؛ مستدرک الوسائل، میرزای نوری، ج۲، ص۵۱۴؛ بحارالانوار، علامه مجلسی، ج۱۹، ص۱۷۶ و ج۲۲، ص۱۴۰؛ شرح اصول کافی، مازندانی، ج۱۲، ص۲۲۰.</ref>.
| |
| | |
| [[ابوهریره]] که در کنار [[اصحاب صفه]] بود به همراهانش گفت: کشتن او برای ما چه نتیجهای دارد؟ به خدا قسم! گوشت شتر بچه فربهای که در عوض کشتن او نصیب ما شود، از کشتن او بهتر است.
| |
| | |
| [[روز]] بعد که [[رسول اکرم]]{{صل}} با او روبه رو شد، همین سخنان بازگو شد و سپس [[حضرت]] [[دستور]] داد تا بند او را گشودند و آزادش ساخت<ref>المجموع، نووی، ج۲، ص۱۵۳؛ کشاف القناع، بهوتی، ج۱، ص۱۶۹؛ زندگانی محمد، ابن هشام (ترجمه: رسولی)، ج۲، ص۴۱۳.</ref>.
| |
| | |
| پس [[ثمامه]] به گوشهای رفته، [[غسل]] کرد و [[لباس]]هایش را شست و نزد [[پیامبر]]{{صل}} برگشت و در حالی که جمعیت اطراف ایشان نشسته بود، گفت: "ای [[رسول خدا]]! تاکنون کسی را از شما دشمنتر و [[دینی]] را بیش از [[دین]] شما بدتر نمیدانستم، و از شهری بیش از [[شهر]] شما [[نفرت]] نداشتم، ولی امروز کسی را از شما بیشتر [[دوست]] ندارم و دین شما از همه [[ادیان]] نزد من محبوبتر است و شهر شما بیشتر از همه [[شهرها]] مورد علاقه من است؛ {{متن حدیث| أَشْهَدُ أَنْ لاَ إِلَهَ إِلاَّ اَللَّهُ وَ أَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّداً عَبْدُهُ وَ رَسُولُهُ }}؛ یا [[رسول الله]]! من از خانهام، در حالی که [[مشرک]] بودم، به قصد [[عمره]] حرکت کردم و [[یاران]] شما مرا [[اسیر]] کردند. آیا اجازه میدهید برای به جا آوردن عمره به [[مکه]] و [[خانه خدا]] بروم؟" رسول خدا{{صل}} به او اجازه داد و او به سوی مکه حرکت کرد.
| |
| | |
| وقتی ثمامه در مکه از [[پیامبر اسلام]]{{صل}} صحبت میکرد، [[مردم]] مکه گفتند: مگر از دین برگشتهای؟ او گفت: "نه، از دین خارج نشدهام بلکه رسول خدا را [[تصدیق]] کردهام و به او [[ایمان]] آورده، [[مسلمان]] شدهام<ref>وی چون به مکه رسید، تلبیه گفت: قریش که صدایش را شنیدند و دانستند که مسلمان شده، دستگیرش کرده و در صدد قتل وی بر آمدند. مردی از قریش گفت: نکشید او را که هنگام رفت و آمد به یمامه برای خرید خواروبار به او محتاج خواهید شد. زندگانی محمد{{صل}}، ابن هشام (ترجمه: رسولی، ج۲، ص۴۱۳). نکته: علت آنکه ثمامه بن اثال بعد از توبه و اسلام آوردن، غسل کرد، آن است که در حدیث قدسی آمده است: ای محمد{{صل}} هر کسی که کافر بود و قصد توبه و مسلمان شدن را دارد، پس لباس و بدنش را تطهیر کند. الجواهر الستیة، محدث عاملی، ص۳۶۰.</ref>. به صاحب این بنا ([[خانه کعبه]]) [[سوگند]]، نمیگذارم دانهای گندم از یمامه به سوی [[مکه]] بیاید مگر آنکه همه به [[رسول خدا]] [[ایمان]] بیاورید".
| |
| | |
| چون مواد غذایی مکه از یمامه میآمد و [[ثمامه]] هم بر طبق قسم خود، از رسیدن آذوقه به مکه جلوگیری میکرد، [[اهل مکه]] به تنگ آمده و برای [[پیامبر]]{{صل}} این گونه نوشتند: آنچه از شما سابقه داریم این است که همواره به [[صله رحم]] سفارش و از [[قطع رحم]] منع میکردید؛ اکنون ثمامه ما را از رسیدن آذوقه [[ممنوع]] کرده، تو را به [[خویشاوندی]] سوگند میدهیم که اگر [[صلاح]] میدانید برایش بنویسید تا ما را [[آزاد]] بگذارد و از حمل طعام به مکه منع نکند که در غیر این صورت، [[مردم]] مکه تباه خواهند شد. رسول خدا{{صل}} برای وی نامهای نوشت که مزاحم ایشان نشود و از آنها دست بردارد و به این وسیله، از مردم مکه [[رفع گرفتاری]] فرمود<ref>انساب الاشراف، بلاذری، ج۷، ص۱۱۲؛ الاستیعاب، ابن عبد البر، ج۱، ص۲۱۴.</ref>.<ref>[[سید حمید روحانی|روحانی، سید حمید]]، [[ثمامه بن اثال حنفی (مقاله)|مقاله «ثمامه بن اثال حنفی»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۴ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ج۴، ص:۲۰۴-۲۰۶.</ref>
| |
| | |
| ==ثمامه و [[پایداری]] در [[دین]]==
| |
| | |
| == پرسشهای وابسته ==
| |
| | |
| == جستارهای وابسته ==
| |
| | |
| ==منابع==
| |
| * [[پرونده:1100353.jpg|22px]] [[سید حمید روحانی|روحانی، سید حمید]]، [[ثمامه بن اثال حنفی (مقاله)|مقاله «ثمامه بن اثال حنفی»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۴ (کتاب)|'''دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۴''']]
| |
| | |
| ==پانویس==
| |
| | |
| {{پانویس}}
| |
| | |
| | |
| [[رده:ثمامه بن اثال حنفی]]
| |
| [[رده:مدخل]]
| |
| [[رده:اعلام]]
| |
| [[رده:صحابه]]
| |
| {{صحابه}}
| |