بخشش حضرت فاطمه زهرا: تفاوت میان نسخه‌ها

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت
(صفحه‌ای تازه حاوی «{{امامت}} <div style="background-color: rgb(252, 252, 233); text-align:center; font-size: 85%; font-weight: normal;">اين مدخل...» ایجاد کرد)
 
برچسب: تغییر مسیر جدید
 
خط ۱: خط ۱:
{{امامت}}
#تغییر_مسیر [[سخاوت در معارف و سیره فاطمی]]
<div style="background-color: rgb(252, 252, 233); text-align:center; font-size: 85%; font-weight: normal;">اين مدخل از چند منظر متفاوت، بررسی می‌شود:</div>
<div style="background-color: rgb(255, 245, 227); text-align:center; font-size: 85%; font-weight: normal;">[[بخشش حضرت فاطمه زهرا در حدیث]]</div>
 
==[[بخشش]] و [[ایثار]]==
[[فاطمه زهرا]]{{س}} در [[سخاوت]] و [[بخشندگی]] نیز رهرو راه [[پدر]] بزرگوار خویش بود، او به یاد داشت که پدر گرامی‌اش فرموده بود:
سخاوتمند به [[خداوند]] و [[مردم]] و [[بهشت]]، نزدیک و از [[دوزخ]] دور است، خداوند خود، صاحب [[جود]] و بخشندگی است و [[اهل]] جود و بخشش را [[دوست]] دارد. گذشت و ایثار، [[شعار]] [[پیامبر اکرم]]{{صل}} بود تا آنجا که یکی از همسرانش در این‌باره گفت: [[رسول خدا]]{{صل}} در طول [[زندگی]]، سه [[روز]] پیاپی با شکم [[سیر]] [[بسر]] [[نبرد]] و همواره می‌فرمود:
اگر می‌خواستیم می‌توانستیم سیر بخوریم، ولی دیگران را بر خود ترجیح دادیم<ref>اهل البیت، ص۱۳۸.</ref>.
 
آری؛ زهرای مرضیّه از هر کس دیگر سزاوارتر بود تا با [[پیروی]] از پدر بزرگوار خویش، دیگران را بر خود ترجیح دهد، معروف است که آن [[حضرت]] پیراهن [[عروسی]] خویش را در شب عروسی‌اش به [[زن]] [[بینوایی]] بخشید. آیاتی را که از [[سوره دهر]] یادآور شدیم [[گواه]] بر [[از خودگذشتگی]] و سخاوت [[تحسین]] برانگیز آن بانوی بزرگ است.
 
از [[جابر بن عبد الله انصاری]] [[روایت]] شده گفت: روزی رسول خدا{{صل}} [[نماز عصر]] را با ما به جا آورد، از [[نماز]] که [[فراغت]] یافت جلوس فرمود و مردم گرد او حلقه زدند، در همین اثنا پیرمردی سالخورده و از پا افتاده از [[مهاجران]] [[عرب]] با لباسی مندرس وارد [[مسجد]] شد، [[رسول اکرم]]{{صل}} حال وی را جویا شد. عرض کرد: فردی گرسنه و تهیدستم و تن‌پوشی برای خود ندارم، حاجتم را روا فرما. [[پیامبر اسلام]]{{صل}} فرمود: «خود چیزی ندارم که تو را [[بی‌نیاز]] کنم ولی هر کس فردی را به راه خیر [[راهنمایی]] کند، در [[اجر]] و [[پاداش]] نظیر کننده آن‌کار است، اکنون به [[خانه]] کسی که [[خدا]] و رسولش را دوست دارد و خدا و [[رسول]] نیز [[دوستدار]] اویند، رهسپار شو، وی در [[راه خدا]] دیگران را بر خود ترجیح می‌دهد، به [[خانه فاطمه]] برو».
 
خانه فاطمه در جوار [[خانه رسول خدا]]{{صل}} که ویژه خود و همسرانش بود، قرار داشت. [[پیامبر]] فرمود: «[[بلال]]! بپا خیز و این مرد را به [[خانه فاطمه]] [[راهنمایی]] کن».
 
مرد [[عرب]] به اتفاق بلال راهی شد وقتی به در [[خانه]] [[زهرا]] رسید با صدای بلند فریاد زد: [[درود]] بر شما ای [[اهل بیت]] [[نبوّت]]، که جایگاه آمد و شد [[فرشتگان]] و محل فرود آمدن قرآنید که از پیشگاه [[پروردگار]] جهانیان توسط [[جبرئیل امین]] نازل گردید.
[[فاطمه]]{{س}} در پاسخ فرمود: «بر تو نیز درود، شما کیستی؟»
 
عرض کرد: پیرمردی عربم از راهی دور [[خدمت]] [[پدر]] بزرگوارتان [[سرور]] [[کائنات]] رسیدم هم او که به [[بهشت]] مژده می‌دهد. ای [[دخت پیامبر]]! من اینک، تن پوشی با خود نداشته و گرسنه‌ام، مرا از این [[گرفتاری]] [[رهایی]] بخش، [[خدا]] تو را مشمول [[رحمت]] خویش گرداند.
 
در آن ایّام زهرای [[اطهر]] و علی و [[رسول اکرم]]{{س}} سه [[روز]] غذایی تناول نکرده بودند و پیامبر از وضعیت علی و زهرا [[آگاه]] بود. فاطمه{{س}} پوست گوسفندی را که با برگ درخت «[[سلم]]»، دباغی شده بود و شب‌ها [[امام حسن]] و [[امام حسین]]{{عم}} بر آن می‌خوابیدند نزد [[فقیر]] آورد و بدو فرمود: «ای مرد! این پوست را بگیر شاید [[خداوند]] چیزی بهتر از آن نصیب تو گرداند». مرد عرب عرضه داشت:
ای [[دخت رسول خدا]]! من از [[گرسنگی]] نزدت [[شکوه]] کردم و شما پوست گوسفندی به من می‌دهی، با شکم گرسنه‌ام چه کنم؟
 
بلال می‌گوید: وقتی زهرای مرضیّه این سخن را از فقیر شنید، دست برد و گردنبندی را که فاطمه دختر [[حمزة بن عبد المطلب]] عموی پدرش به وی [[هدیه]] کرده بود، از گردن خود جدا کرد و به سمت مرد عرب انداخت و فرمود: «این گردنبند را بستان و آن را بفروش، شاید خداوند بهتر از آن را به تو عوض دهد».
 
مرد عرب گردنبند را گرفت و به سمت [[مسجد رسول خدا]]{{صل}} آمد پیامبر{{صل}} در جمع [[یاران]] خویش نشسته بود پیرمرد وارد شد و عرضه داشت:
ای [[رسول خدا]]{{صل}}! فاطمه این گردنبند را به من بخشید و فرمود: «آن را بفروش».
 
[[بلال]] می‌گوید: [[رسول اکرم]]{{صل}} از [[مشاهده]] این منظره به [[گریه]] افتاد و فرمود: «چگونه [[خداوند]] بهتر از آن را نصیب تو نگرداند در صورتی که این گردنبند را [[فاطمه]] دخت محمد مهتر [[دختران]] [[حضرت آدم]]{{ع}} به تو بخشیده است».
[[عمار یاسر]] از میان جمع به‌پا خاست و عرضه داشت: ای [[رسول خدا]]! اجازه می‌فرمایید این گردنبند را خریداری کنم؟ [[پیامبر]] فرمود: «[[عمّار]]! به خرید آن [[اقدام]] کن، اگر [[جنّ]] و إنس در خریداری این گردنبند شرکت جویند، خداوند آنان را به [[آتش دوزخ]] [[عذاب]] نخواهد کرد».
عمّار به مرد [[عرب]] گفت: گردنبند را چقدر می‌فروشی؟ گفت: شکمی [[سیر]] از نان و گوشت، بردی [[یمانی]] که خود را بدان بپوشانم و در آن برای پروردگارم [[نماز]] بگزارم و یک دینار هزینه‌ای که مرا به خانواده‌ام برساند...
 
عمّار سهمیه اشیائی را که رسول اکرم{{صل}} از [[خیبر]] به او اختصاص داده بود، فروخته و جز اندکی از آن باقی نمانده بود، به مرد عرب گفت: من در قبال این گردنبند بیست دینار و دویست درهم [[هجری]] و بردی یمانی به تو [[هدیه]] می‌کنم و مرکبم را به تو می‌سپارم تا تو را به [[منزلت]] برساند و با خوراکی از نان و گوشت تو را سیر خواهم گرداند.
مرد عرب در پاسخ گفت: ای مرد! تو چه اندازه سخاوتمندی؟! و بدین‌سان عمّار او را به [[خانه]] خود برد و آن‌چه را به او [[وعده]] داده بود، عملی ساخت.
 
پیرمرد عرب نزد رسول خدا{{صل}} بازگشت و [[حضرت]] بدو فرمود: «آیا سیر شدی و لباسی به دست آوردی؟» عرضه داشت: آری؛ [[پدر]] و مادرم فدایت، بلکه [[بی‌نیاز]] گشتم. پیامبر به او فرمود: «بنابراین، در [[حق]] فاطمه با کاری که انجام داده [[دعا]] کن».
 
مرد عرب عرضه داشت: خدایا! ما تو را به وجود نیاورده‌ایم بلکه تو [[آفریدگار]] ما هستی و جز تو معبودی برای [[پرستش]] نداریم، تویی که همه‌گونه روزی به ما ارزانی می‌داری. خدایا! به فاطمه موهبتی [[عنایت]] کن که نه چشمی مانند آن را دیده باشد و نه گوشی نظیرش را شنیده باشد. و [[رسول اکرم]]{{صل}} بعد از دعای آن مرد [[عرب]]، آمین گفت و رو به یارانش کرد و فرمود:
[[یاران]]! [[خداوند]] در [[حقیقت]] چنین موهبتی را در [[دنیا]] به [[فاطمه]] [[عنایت]] کرده است؛ زیرا پدری چون من دارد و در دنیا شخصی نظیر من وجود ندارد و علی [[همسر]] اوست و اگر علی نبود هرگز همتایی برای فاطمه وجود نداشت، دیگر اینکه [[خدا]] [[حسن]] و [[حسین]] را به [[زهرا]] عنایت کرده که جهانیان نظیر آنان را سراغ ندارند، آن‌دو، [[سالار جوانان]] [[نوادگان]] [[پیامبران]] و [[سرور]] [[جوانان]] [[اهل]] بهشت‌اند.
 
در آن مجلس [[مقداد]] و [[عمّار]] مقابل [[پیامبر]] قرار داشتند [[رسول خدا]]{{صل}} به آنها فرمود: «[[دوست]] دارید در [[فضیلت]] زهرا بیشتر برایتان بگویم؟».
عرض کردند: آری؛ پیامبر فرمود:
[[جبرئیل]] بر من نازل شد و گفت: آن‌گاه که فاطمه دنیا را [[وداع]] گوید و به [[خاک]] سپرده شود، [[فرشتگان]] [[نکیر و منکر]] در [[قبر]]، از او می‌پرسند: پروردگارت کیست؟ پاسخ می‌دهد: پروردگارم خداست. می‌پرسند پیامبرت کیست؟ می‌گوید: پدرم. سئوال می‌کنند [[ولیّ]] تو کیست؟ در پاسخ می‌گوید: [علی‌] همین فردی که لب قبرم ایستاده؛ یاران! آیا علاقه دارید از فضیلت زهرا بیشتر برایتان بگویم؟ خداوند گروهی از فرشتگان را [[مأموریت]] داده که زهرا را از هر سو [[حفاظت]] کنند، این فرشتگان در دنیا و کنار قبر و هنگام [[مرگ]]، از او جدا نمی‌شوند و بر او و [[پدر]] و همسر و پسرانش [[درود]] فراوان نثار می‌کنند، هرکس مرا پس از رحلتم [[زیارت]] کند، گویی در [[زندگی]] به زیارتم آمده و آن‌کس که فاطمه را زیارت کند، چنان است که مرا زیارت کرده و آن‌که [[علی بن ابی طالب]] را زیارت کند، گویی به زیارت فاطمه نائل شده است و هرکس به زیارت حسن و حسین رود، گویی علی را زیارت کرده و هرکس [[فرزندان]] حسن و حسین را زیارت نماید، چنان است که خود آن‌دو بزرگوار را [[زیارت]] کرده است.
 
بدین ترتیب، [[عمّار]] گردنبند را با [[مشک]] معطّر ساخت و در بردی [[یمانی]] پیچید و آن را به «سهم» [[غلام]] خود که او را از سهمیه [[اموال]] [[خیبر]] خریداری کرده بود، سپرد و بدو گفت: این گردنبند را بستان و تقدیم [[رسول خدا]]{{صل}} نما و خود نیز از آن [[پیامبر]] هستی، غلام گردنبند را گرفت و آن را [[خدمت]] [[رسول اکرم]]{{صل}} آورد و [[حضرت]] را در جریان سخنان عمّار قرار داد. پیامبر{{صل}} فرمود: «نزد [[فاطمه]] بشتاب و این گردنبند را به او بده و خود نیز در خدمت فاطمه باش».
 
غلام، گردنبند را نزد فاطمه آورد و فرموده رسول خدا{{صل}} را به عرض وی رساند، [[فاطمه زهرا]]{{س}} گردنبند را گرفت و غلام را نیز [[آزاد]] کرد و غلام لبخندی زد، فاطمه{{س}} فرمود: غلام چرا خندیدی؟ عرضه داشت: [[برکات]] زیاد این گردنبند مرا به [[خنده]] واداشت،؛ چراکه این گردنبند گرسنه‌ای را [[سیر]] کرد و برهنه‌ای را [[لباس]] پوشاند و مستمندی را [[بی‌نیاز]] ساخت و غلامی را آزاد کرد و سرانجام به صاحبش برگشت»<ref>بحار الانوار، ج۴۳، ص۵۶- ۵۸.</ref>.<ref>[[سید منذر حکیم|حکیم، سید منذر]]، [[پیشوایان هدایت ج۳ (کتاب)|پیشوایان هدایت]] ج۳ ص ۴۵.</ref>.
 
== جستارهای وابسته ==
 
==منابع==
{{منابع}}
# [[پرونده:151917.jpg|22px]] [[سید منذر حکیم|حکیم، سید منذر]]، [[پیشوایان هدایت ج۳ (کتاب)|'''پیشوایان هدایت ج۳''']]
{{پایان منابع}}
 
==پانویس==
{{پانویس}}
 
[[رده:بخشش حضرت فاطمه زهرا]]
[[رده:مدخل]]

نسخهٔ کنونی تا ‏۲۰ دسامبر ۲۰۲۱، ساعت ۱۳:۲۶