تسلیم: تفاوت میان نسخهها
(صفحهای تازه حاوی «تسلیم : استواری دربرابر ناگواریها بدون اعتراض، بر اساس ادراک وابستگی به خد...» ایجاد کرد) |
بدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۱: | خط ۱: | ||
تسلیم : استواری دربرابر ناگواریها بدون اعتراض، بر اساس ادراک وابستگی به خدا با قلبی گشاده به استقبال قضای الهی رفتن | تسلیم : استواری دربرابر ناگواریها بدون اعتراض، بر اساس ادراک وابستگی به خدا با قلبی گشاده به استقبال قضای الهی رفتن | ||
تسلیم مصدر باب تفعیل از ماده «سـلـم» به معنای گردن نهادن، پذیرفتن، سرسپردن به دیگری و رام بودن در برابر اوست.[ | تسلیم مصدر باب تفعیل از ماده «سـلـم» به معنای گردن نهادن، پذیرفتن، سرسپردن به دیگری و رام بودن در برابر اوست.[۱] این واژه در علم فقه، منطق، اخلاق و عرفان، برای معانی خاصی مصطلح است. مقاله حاضر به اصطلاح اخلاقی تسلیم از منظر قرآنکریم میپردازد. | ||
در اصطلاح علم اخلاق، تسلیم بدان معناست که انسان در برابر کار خداوند و نیز کسانی که فرمان و خواست آنان به خداوند بازمیگردد، حتی در ناملایمات و بلاها استوار مانده و بدون اعتراض یا تغییری در ظاهر و باطن، با قلبی گشاده به استقبال قضای* الهی برود.[ | در اصطلاح علم اخلاق، تسلیم بدان معناست که انسان در برابر کار خداوند و نیز کسانی که فرمان و خواست آنان به خداوند بازمیگردد، حتی در ناملایمات و بلاها استوار مانده و بدون اعتراض یا تغییری در ظاهر و باطن، با قلبی گشاده به استقبال قضای* الهی برود.[۲] تسلیم به این معنا از انواع مندرج تحت جنس عدالت است.[۳] برخی این تسلیم را مرتبهای فوق ایمان[۴] و برخی دیگر آن را از لوازم مرتبه سوم اسلام[۵] و از گرانبهاترین | ||
دائرة المعارف قرآن کریم، جلد | دائرة المعارف قرآن کریم، جلد ۷، صفحه ۵۲۸ | ||
آثار بندگی خداوند متعالی دانستهاند.[ | آثار بندگی خداوند متعالی دانستهاند.[۶] (=>اسلام) | ||
مقام تسلیم آنگاه دست یافتنی است که انسان خود را به تمام و کمال و در همه ابعاد تحت ولایت خداوند سبحان بداند و دریابد که در همه ابعاد ذات و صفات و افعال خود به خداوند قائم است و از خود هیچ استقلالی ندارد، بنابراین اعتقاد به ولایت خداوند میطلبد که شخص خود را هیچ کاره دانسته و هیچگونه استقلالی برای خود نبیند و خود را زمامدار سود و زیان و مرگ و زندگی خویش نداند[ | مقام تسلیم آنگاه دست یافتنی است که انسان خود را به تمام و کمال و در همه ابعاد تحت ولایت خداوند سبحان بداند و دریابد که در همه ابعاد ذات و صفات و افعال خود به خداوند قائم است و از خود هیچ استقلالی ندارد، بنابراین اعتقاد به ولایت خداوند میطلبد که شخص خود را هیچ کاره دانسته و هیچگونه استقلالی برای خود نبیند و خود را زمامدار سود و زیان و مرگ و زندگی خویش نداند[۷] و ذات و صفات و افعال خود را به مالک قدیم آنها، یعنی خداوند، باز گرداند.[۸] | ||
مقام تسلیم هنگامی در عبد محقق میشود که خداوند او را برای خویش خالص سازد، از این رو این ویژگی وقتی به بنده نسبت داده شود از آن به «تسلیم» و زمانی به خداوند سبحان استناد یابد از آن به اخلاص یاد میشود.[ | مقام تسلیم هنگامی در عبد محقق میشود که خداوند او را برای خویش خالص سازد، از این رو این ویژگی وقتی به بنده نسبت داده شود از آن به «تسلیم» و زمانی به خداوند سبحان استناد یابد از آن به اخلاص یاد میشود.[۹] | ||
در قرآنکریم آیهای نیست که با واژه «تسلیم» بر خصوص تسلیم مورد بحث دلالت کند؛ لیکن آیاتی پرشمار با ماده «سـلـم»، به صورت مطلق، تسلیم در برابر خداوند را با تمجید از آن، ترغیب و امر به آن، دستور به اظهار تسلیم یا درخواست دستیابی به مقام تسلیم از سوی پیامبران بیان میکند که مفسران از بسیاری از این مطلقات، تسلیم در برابر تکوین و تشریع را استفاده کردهاند[ | در قرآنکریم آیهای نیست که با واژه «تسلیم» بر خصوص تسلیم مورد بحث دلالت کند؛ لیکن آیاتی پرشمار با ماده «سـلـم»، به صورت مطلق، تسلیم در برابر خداوند را با تمجید از آن، ترغیب و امر به آن، دستور به اظهار تسلیم یا درخواست دستیابی به مقام تسلیم از سوی پیامبران بیان میکند که مفسران از بسیاری از این مطلقات، تسلیم در برابر تکوین و تشریع را استفاده کردهاند[۱۰]: «اِذ قالَ لَهُ رَبُّهُ اَسلِم»(بقره/۲،۱۳۱)؛ «و نَحنُ لَهُ مُسلِمون»(بقره/۲،۱۳۶)؛ «ادخُلوا فِیالسِّلمِ کافَّةً»(بقره/۲،۲۰۸)؛ «فَلَهُاَسلِموا»(حجّ/۲۲،۳۴)؛ «واُمِرتُ اَن اُسلِمَ لِرَبِّ العــلَمین»(غافر/۴۰،۶۶)؛ «و اَنا اَوَّلُ المُسلِمین»(انعام/۶،۱۶۳)؛ «واجعَلنا مُسلِمَینِ لَک ومِن ذُرِّیتِنا اُمَّةً مُسلِمَةً لَک».(بقره/۲،۱۲۸) | ||
افزون بر ماده و آیات یاد شده، مفسران آیات یا عناوین دیگری را نیز اشاره به مقام تسلیم دانستهاند؛ مانند خضوع*[ | افزون بر ماده و آیات یاد شده، مفسران آیات یا عناوین دیگری را نیز اشاره به مقام تسلیم دانستهاند؛ مانند خضوع*[۱۱] و سجود[۱۲] که در قرآنکریم مکرر آمده است. | ||
تفاوت مقام تسلیم با مقام تفویض، توکل و رضا: | تفاوت مقام تسلیم با مقام تفویض، توکل و رضا: | ||
تسلیم با تفویض و توکل نزدیک بلکه به یک معناست و تفاوت آنها به اعتبارات گوناگون است[ | تسلیم با تفویض و توکل نزدیک بلکه به یک معناست و تفاوت آنها به اعتبارات گوناگون است[۱۳]، از همین رو تفاوت میان آنها بسیار دقیق است؛ به گونهای که هریک از این الفاظ گاه در معنایی دیگر نیز به کار میرود.[۱۴] نزدیکی تسلیم به مقامرضا* نیز چنین است.[۱۵] | ||
بعضی مقام رضا را بالاتر از تسلیم دانستهاند، | بعضی مقام رضا را بالاتر از تسلیم دانستهاند، | ||
دائرة المعارف قرآن کریم، جلد | دائرة المعارف قرآن کریم، جلد ۷، صفحه ۵۲۹ | ||
زیرا تسلیم ترک اعتراض ظاهری و نیز ترک کراهت باطنی است؛ اما «رضا» خشنودی قلبی از کار خداوند بر اثر محبت عبد به خداست.[ | زیرا تسلیم ترک اعتراض ظاهری و نیز ترک کراهت باطنی است؛ اما «رضا» خشنودی قلبی از کار خداوند بر اثر محبت عبد به خداست.[۱۶] | ||
از دیدگاهی دیگر رتبه تسلیم از رتبه رضا و توکل* برتر است[ | از دیدگاهی دیگر رتبه تسلیم از رتبه رضا و توکل* برتر است[۱۷]، زیرا مقام رضا آن است که خواست خداوند با طبع انسان هماهنگ باشد؛ اما در تسلیم، شخص برای خود طبعی نمیشناسد تا موافقت یا مخالفت طبع، برای او مطرح باشد.[۱۸] در مقام توکل نیز شخص کار خود را به خدا وامیگذارد و او را وکیل خود قرار میدهد که نشان بقای تعلق خاطر به آن کار در وجود اوست؛ ولی در مقام تسلیم، شخص هیچ وابستگیای به امور مربوط به خود نداشته[۱۹] و به طور کامل از همه علائق دل میکند.[۲۰] | ||
برخی تسلیم و تفویض را به یک معنا[ | برخی تسلیم و تفویض را به یک معنا[۲۱] و بعضی تفویض را مرتبهای بالاتر از تسلیم[۲۲] میدانند؛ با این استدلال که تفویض مربوط به سرّ سالک و از اعمال باطنی است. در تفویض، بنده به کلی ماسوی الله را نفی میکند و حتی خود را نیز در میان نمیبیند و این از مقامات حبیبخدا، محمد مصطفی(صلی الله علیه وآله)است که فرمود:«اُفَوِّضُ اَمری اِلَی اللّه» (مؤمن/۴۰،۴۴)؛ اما تسلیم، از متعلقات نفس و اعمال مجرد آن و مقام خلیل الله(علیه السلام) است. تسلیم سپردن و تفویض بازگذاشتن است و از این جهت مقام تسلیم از مقام تفویض فروتر است.[۲۳] | ||
در بیانی دیگر دلیل برتری مقام تفویض بر مقام توکل و تسلیم را چنین آوردهاند: توکل یعنی آنکه خدا را در امور خویش جانشین خود قرار دهی و تسلیم آن است که امور خود را در اختیار خداوند گذاری؛ ولی تفویض آن است که امری را به خود نسبت ندهی، بلکه خویشتنی برای خود نشناسی، بنابراین در تسلیم تعظیمی است که در توکل نیست و در تفویض تعظیمی است که برای مفوّض حتی توجهی به تعظیم خویش هم باقی نمیگذارد.[ | در بیانی دیگر دلیل برتری مقام تفویض بر مقام توکل و تسلیم را چنین آوردهاند: توکل یعنی آنکه خدا را در امور خویش جانشین خود قرار دهی و تسلیم آن است که امور خود را در اختیار خداوند گذاری؛ ولی تفویض آن است که امری را به خود نسبت ندهی، بلکه خویشتنی برای خود نشناسی، بنابراین در تسلیم تعظیمی است که در توکل نیست و در تفویض تعظیمی است که برای مفوّض حتی توجهی به تعظیم خویش هم باقی نمیگذارد.[۲۴] | ||
در مقابل، بعضی تسلیم را از تفویض بالاتر دانستهاند[ | در مقابل، بعضی تسلیم را از تفویض بالاتر دانستهاند[۲۵]، زیرا در تفویض آدمی همه امور مربوط به خود را به خداوند سبحان بازگردانده و خود را برکنار میداند؛ اما تسلیم پذیرش هر آن چیزی است که خداوند برای او اراده کند یا از او بخواهد، بیآنکه چیزی را به خود منتسب بداند.[۲۶] | ||
دائرة المعارف قرآن کریم، جلد | دائرة المعارف قرآن کریم، جلد ۷، صفحه ۵۳۰ | ||
به گفتهای مقام تسلیم، تفویض و توکل از نظر آفت با یکدیگر یکساناند. آفت این مقامها آن است که آدمی کار خود را به خود مربوطه دانسته یا برای خود در زمینه توکل یا تسلیم سهمی بپندارد، حال آنکه هرگز کسی در کنار خداوند شأنی ندارد.[ | به گفتهای مقام تسلیم، تفویض و توکل از نظر آفت با یکدیگر یکساناند. آفت این مقامها آن است که آدمی کار خود را به خود مربوطه دانسته یا برای خود در زمینه توکل یا تسلیم سهمی بپندارد، حال آنکه هرگز کسی در کنار خداوند شأنی ندارد.[۲۷] بعضی تنها آفت تسلیم را این دانسته که شخص نه از سر رضا و رغبت بلکه به ناچار خواست خداوند را بپذیرد.[۲۸] | ||
تسلیم از نگاه آیات: | تسلیم از نگاه آیات: | ||
از آیات مورد استناد در بحث تسلیم، آیات | از آیات مورد استناد در بحث تسلیم، آیات ۶۵ نساء/۴: «فَلا و رَبِّک لایؤمِنونَ حَتّی یحَکموک فیما شَجَرَ بَینَهُم ثُمَّ لایجِدوا فی اَنفُسِهِم حَرَجـًا مِمّا قَضَیتَ و یسَلِّموا تَسلیمـا»و ۵۶ احزاب /۳۳ است: «اِنَّ اللّهَ و مَلـئِکتَهُ یصَلّونَ عَلَی النَّبی یـاَیهَا الَّذینَ ءامَنوا صَلّوا عَلَیهِ و سَلِّموا تَسلیمـا».مفاد این آیات که خواهان تسلیم بودن در برابر حکم پیامبراکرم(صلی الله علیه وآله)است عام است و همه احکام تکوینی و تشریعی خداوند و هرآنچه را به گونهای به خدا و رسول منتسب است دربرمیگیرد[۲۹]، به ویژه در مسئله وصایت و جانشینی و گردن نهادن به حکم وصی و جانشین پیامبر(صلی الله علیه وآله).[۳۰] بر اساس این آیات، مؤمن واقعی در هیچ یک از این موارد حق رد یا اعتراض یا ملالت خاطر ندارد، در غیر این صورت به مرتبهای از مراتب شرک آلوده است.[۳۱] | ||
به نظری، در آیات | به نظری، در آیات ۶۲ ـ ۶۳ یونس/۱۰، مراد از مؤمنان که خداوند آنها را اولیای خویش دانسته، صاحبان مقام تسلیماند: «اَلا اِنَّ اَولِیاءَ اللّهِ لاخَوفٌ عَلَیهِم ولا هُم یحزَنون * اَلَّذینَ ءامَنوا وکانوا یتَّقون». به دلالت این آیات رهیافتگان به مقام تسلیم، از هرگونه اعتراض و ناخشنودی نسبت به قضا و قدر الهی به دورند، زیرا آنان به مقام بندگی خالص رسیده و میبینند که مُلک هستی تنها برای خداوند است و چیزی در اختیار عبد نیست تا نگران فقدان آن در آینده یا اندوهگین از کف رفتنش در گذشته باشد. خوف و حزن زمانی معنا مییابند که شخص خود را صاحب حق یا مِلکی ببیند، پس اگر کسی همه چیز حتی وجود خود را مِلک مطلق خداوند دید جایی برای خود نمیبیند تا خوف و حزنی برای او تصور شود.[۳۲] | ||
از سخن برخی در توضیح واژه «اخبات»* برمیآید که مراد از مخبتان که قرآنکریم آنان را میستاید (حجّ/ | از سخن برخی در توضیح واژه «اخبات»* برمیآید که مراد از مخبتان که قرآنکریم آنان را میستاید (حجّ/۲۲،۳۴،۵۴؛ هود/۱۱،۲۳) متصفان به ویژگی تسلیماند.[۳۳] در روایتی از امامصادق(علیه السلام)[۳۴] نیز تسلیم همان اخبات دانسته شده است و هرچند مورد روایت تسلیم در برابر اوامر و نواهی | ||
دائرة المعارف قرآن کریم، جلد | دائرة المعارف قرآن کریم، جلد ۷، صفحه ۵۳۱ | ||
خداوند متعالی و حجج الهی است؛ لیکن با توجه به معنای واژه «اخبات»، این روایت یکی از مصادیق یا لوازم اخبات را ارائه میکند، و گرنه همانگونه که برخی مفسران گفتهاند اخبات به معنای تسلیم در برابر خواست تشریعی و تکوینی خداوند، اعم از نعمتها، بلاها و پیشامدهای نوعی و شخصی است که اخلاقی ستوده و حتی از مقام رضا بالاتر است.[ | خداوند متعالی و حجج الهی است؛ لیکن با توجه به معنای واژه «اخبات»، این روایت یکی از مصادیق یا لوازم اخبات را ارائه میکند، و گرنه همانگونه که برخی مفسران گفتهاند اخبات به معنای تسلیم در برابر خواست تشریعی و تکوینی خداوند، اعم از نعمتها، بلاها و پیشامدهای نوعی و شخصی است که اخلاقی ستوده و حتی از مقام رضا بالاتر است.[۳۵] | ||
همچنین برخی مفسران مراد از «لَنَبلُوَنَّکم»در آیه | همچنین برخی مفسران مراد از «لَنَبلُوَنَّکم»در آیه ۱۵۵ بقره/۲: «و لَنَبلُوَنَّکم بِشَیء مِنَ الخَوفِ والجوعِ و نَقص مِنَالاَمولِ والاَنفُسِ والثَّمَرتِ و بَشِّرِ الصّـبِرین» را آزمایش انسان در زمینه ثبات بر تسلیم[۳۶] و «اِنّا لِلّه» در آیه ۱۵۶ بقره/۲۲:«اَلَّذینَ اِذا اَصـبَتهُم مُصیبَةٌ قالوا اِنّا لِلّهِ و اِنّا اِلَیهِ رجِعون» را اعلام تسلیم و انقیاد در برابر امر خداوند و رضایت به تدبیر او[۳۷] و به بیانی دیگر ایمان به قضا و قدر الهی و تسلیم به امر خداوند[۳۸] دانستهاند. | ||
در آیه | در آیه ۲۶ فتح/۴۸ نیز، برخی «سکینه»ای را که پیامبر(صلی الله علیه وآله) و مؤمنان به وسیله آن یاری شدند ثابت قدم داشتن آنان بر رضا و تسلیم دانستهاند. «اِذ جَعَلَ الَّذینَ کفَروا فی قُلوبِهِمُ الحَمیةَ حَمیةَ الجـهِلیةِ فَاَنزَلَ اللّهُ سَکینَتَهُ عَلی رَسولِهِ و عَلَی المُؤمِنینَ و اَلزَمَهُم کلِمَةَالتَّقوی...».[۳۹]در تفسیر آیه ۱۱ تغابن/۶۴ هدایت قلب از سوی خداوند: «ما اَصابَ مِن مُصیبَة اِلاّ بِاِذنِ اللّهِ و مَن یؤمِن بِاللّهِ یهدِ قَلبَه»نیز به هدایت قلب به تسلیم به امر خداوند و رضا به قضای او تفسیر شده است.[۴۰] رضایتبندگان از خداوند متعالی: «رَضِی اللّهُ عَنهُم و رَضوا عَنهُ»(توبه/۹، ۱۰۰) نیز به تسلیم در برابر خواست تکوینی و تشریعی او تفسیر شده است؛ به این معنا که هرآنچه خداوند از بنده میخواهد، بنده را ناخوش نبوده و نیز هیچ امر ناپسند و مبغوض حضرت حق، خوشایند بنده نباشد.[۴۱] | ||
لزوم تسلیم در برابر خواست خداوند: | لزوم تسلیم در برابر خواست خداوند: | ||
قرآن کریم در آیه | قرآن کریم در آیه ۲۱۶ بقره/۲ لزوم تسلیم بودن در برابر اراده الهی در تکوین و تشریع را چنین بیان میکند: خداوند به خیر و شر آدمی آگاه است و انسان خود از آن آگاه نیست؛ چه بسا چیزی که انسان آن را نمیخواهد غافل از آنکه همان چیز برای او خیر است؛ یا به عکس، چیزی را دوست دارد، حال آنکه آن چیز برای او شر است، بنابراین انسان باید امور خویش را به خداوند واگذارد و تسلیم خواست او باشد. | ||
بر اساس آیه | بر اساس آیه ۳۰ بقره/۲، در پاسخ خداوند به | ||
دائرة المعارف قرآن کریم، جلد | دائرة المعارف قرآن کریم، جلد ۷، صفحه ۵۳۲ | ||
پرسش ملائکه درباره آفرینش انسان نیز این نکته آمده است که خداوند از نهان و آشکار، آگاه است و درباره دین و دنیای آفریدهها اموری را میداند که آنها نمیدانند و اگر انسان را میآفریند در آفرینش او مصلحتی است و از همین رو وظیفه آنان تسلیم بودن در برابر فرمان و مشیت الهی است.[ | پرسش ملائکه درباره آفرینش انسان نیز این نکته آمده است که خداوند از نهان و آشکار، آگاه است و درباره دین و دنیای آفریدهها اموری را میداند که آنها نمیدانند و اگر انسان را میآفریند در آفرینش او مصلحتی است و از همین رو وظیفه آنان تسلیم بودن در برابر فرمان و مشیت الهی است.[۴۲] | ||
بنابراین خداوند در هر زمینه بهترینها را برای انسان و دیگر آفریدههای خویش میداند، پس امور آدمی را بر اساس حکمت تدبیر کرده[ | بنابراین خداوند در هر زمینه بهترینها را برای انسان و دیگر آفریدههای خویش میداند، پس امور آدمی را بر اساس حکمت تدبیر کرده[۴۳] و آنچه درباره وی انجام دهد براساس مصلحت است.[۴۴] | ||
برخی ذیل آیاتی، واژههایی را چون توکل (انفال/ | برخی ذیل آیاتی، واژههایی را چون توکل (انفال/۸، ۱۹)[۴۵]، ایمان قلبی (مائده/۵،۴۱)[۴۶]، اقتراف حسنه (شوری/۴۲،۲۳)[۴۷]، اسلام (آلعمران/۳، ۱۹[۴۸]؛ زمر/۳۹،۲۲[۴۹]؛ آل عمران/۳، ۵۲[۵۰]؛ صافّات/۳۷،۱۰۳[۵۱]؛ بقره/۲،۱۱۲، ۱۳۱؛ آلعمران/۳، ۸۳ و مائده/۵، ۴۴) و اصطفاء (آل عمران/۳،۳۳ و ۴۲)[۵۲] به تسلیم تفسیر کرده و برخی تصریح کردهاند که حضرت عیسی(علیه السلام) از سر تسلیم گفت: «اِن تُعَذِّبهُم فَاِنَّهُم عِبَادُک».(مائده/۵،۱۱۸)[۵۳] | ||
عدم تنافی تسلیم با تلاش و دعا: | عدم تنافی تسلیم با تلاش و دعا: | ||
تسلیم در برابر قضای الهی در ناگواریها وقتی پسندیده است که انسان مأمور به دفع آن نباشد یا توان دفع نداشته باشد، و گرنه تسلیم نارواست، بلکه اقتضای تسلیم آن است که انسان برای دفع آن بکوشد،[ | تسلیم در برابر قضای الهی در ناگواریها وقتی پسندیده است که انسان مأمور به دفع آن نباشد یا توان دفع نداشته باشد، و گرنه تسلیم نارواست، بلکه اقتضای تسلیم آن است که انسان برای دفع آن بکوشد،[۵۴] بنابراین تن دادن به فقر، ذلت، ظلم و مانند آنکه دیگر آدمیان بر انسان تحمیل میکنند، اگر انسان توان مقابله با آن را داشته باشد هرگز ستوده نبوده[۵۵]، از مصادیق تسلیم به خواست خداوند به شمار نمیآید. | ||
از آیه | از آیه ۲۱۴ بقره/۲ که یاری خواستن پیامبران از خداوند را به هنگام اوج گرفتن سختی و دشواری بازگو میکند، استفاده شده که درخواست کمک از خداوند برای زدودن سختیها با مقام تسلیم منافاتی ندارد.[۵۶] عدم تنافی تسلیم با دعا برای تغییر وضع نامطلوب، رفع محرومیتها و دستیابی به مطلوبها را با دیگر درخواستهای پیامبران از خداوند متعالی که در قرآنکریم بازگو شده نیز میتوان مستدل ساخت. | ||
از سخن حضرت موسی(علیه السلام) در آیه «لَقَد لَقینا | از سخن حضرت موسی(علیه السلام) در آیه «لَقَد لَقینا | ||
دائرة المعارف قرآن کریم، جلد | دائرة المعارف قرآن کریم، جلد ۷، صفحه ۵۳۳ | ||
مِن سَفَرِنا هـذا نَصَبـا» (کهف/ | مِن سَفَرِنا هـذا نَصَبـا» (کهف/۱۸، ۶۲) نیز استفاده شده که آگاه ساختن دیگران از دردها و بیماریها اگر از سراعتراض و ناخشنودی نباشد، به مقام تسلیمِ انسان در برابر قضای الهی خدشهای نمیزند.[۵۷] | ||
________________________________________ | ________________________________________ | ||
[ | [۱]. لسانالعرب، ج۶، ص۳۴۶؛ التحقیق، ج۵، ص۲۱۸ ـ ۲۲۰، «سلم». | ||
[ | [۲]. اخلاق ناصری، ص۱۱۶؛ التعریفات، ص۸۰. «تسلیم» | ||
[ | [۳]. دایرةالمعارف تشیع، ج۴، ص۲۵۷؛ دانشنامه جهان اسلام، ج۷، ص۳۱۸. | ||
[ | [۴]. مفردات، ص۴۲۳، «سلم». | ||
[ | [۵]. المیزان، ج۱، ص۳۰۲. | ||
[ | [۶]. المیزان، ج۱۲، ص۳۴۴. | ||
[ | [۷]. همان، ج۱۱، ص۲۴۹. | ||
[ | [۸]. شرح منظومه، ص۳۵۸. | ||
[ | [۹]. المیزان، ج۱۱، ص۲۵۰. | ||
[ | [۱۰]. همان، ج۳، ص۲۰۴؛ مجمعالبیان، ج۱، ص۳۹۸؛ ج۴، ص۴۹۴؛ روح البیان، ج۱، ص۲۳۳. | ||
[ | [۱۱]. التحقیق، ج۳، ص۷۷، «خضع». | ||
[ | [۱۲]. همان، ج۵، ص۵۲، «سجد»؛ نمونه، ج۱۱، ص۲۵۴. | ||
[ | [۱۳]. المیزان، ج۱۷، ص۳۳۴. | ||
[ | [۱۴]. بیان السعاده، ج۱، ص۳۱۰. | ||
[ | [۱۵]. جامع السعادات، ج۳، ص۲۱۵. | ||
[ | [۱۶]. التسهیل،ج۱، ص۶۵؛ ر. ک: جامعالسعادات، ج۳، ص۲۰۳. | ||
[ | [۱۷]. جامعالسعادات، ج۳، ص۲۱۵؛ التحقیق، ج۱۳، ص۱۹۳، «وکل»؛ الفروق اللغویه، ص۲۵۷. | ||
[ | [۱۸]. اوصاف الاشراف، ص۹۲؛ شرح منظومه، ص۳۵۸. | ||
[ | [۱۹]. جامع السعادات، ج۳، ص۲۱۵. | ||
[ | [۲۰]. اوصاف الاشراف، ص۹۲. | ||
[ | [۲۱]. جامع السعادات، ج۳، ص۲۱۵. | ||
[ | [۲۲]. التصوف الاسلامی، ص ۱۷۲؛ دایرةالمعارف تشیع، ج ۴، ص۲۵۸ ـ ۲۵۹. | ||
[ | [۲۳]. شرح التعرف، ج۲، ص۸۹۳، ۹۰۸. | ||
[ | [۲۴]. بیان السعاده، ج۱، ص۳۱۰. | ||
[ | [۲۵]. المیزان، ج۱۷، ص۳۳۴؛ التحقیق، ج۱۳، ص۱۹۳، «وکل». | ||
[ | [۲۶]. المیزان، ج۱۷، ص۳۳۴. | ||
[ | [۲۷]. شرح منازل السائرین، ج۱، ص۲۱۱. | ||
[ | [۲۸]. مدارج السالکین، ج۲، ص۱۵۳. | ||
[ | [۲۹]. احکام القرآن، ج۲، ص۲۶۸؛ المیزان، ج۴، ص۴۰۵. | ||
[ | [۳۰]. تفسیر قمی، ج۲، ص۱۹۶؛ التبیان، ج۸، ص۳۶۰؛ احتجاج، ج۱، ص۵۸. | ||
[ | [۳۱]. المیزان، ج۴، ص۴۰۵. | ||
[ | [۳۲]. همان، ج۱۰، ص۹۰. | ||
[ | [۳۳]. التحقیق، ج۳، ص۶، «خبأ». | ||
[ | [۳۴]. الکافی، ج۱، ص۳۹۱؛ العیاشی، ج۲، ص۱۴۳. | ||
[ | [۳۵]. اطیب البیان، ج۷، ص۳۳. | ||
[ | [۳۶]. الکشاف، ج۱، ص۲۰۷؛ احکام القرآن، ج۱، ص۱۱۵. | ||
[ | [۳۷]. مجمع البیان، ج۱، ص۴۳۷. | ||
[ | [۳۸]. مواهب الرحمن، ج۲، ص۱۹۴. | ||
[ | [۳۹]. تفسیر قرطبی، ج۱۶، ص۱۹۰. | ||
[ | [۴۰]. جامع البیان، ج۲۸، ص۱۵۷؛ التبیان، ج۱۰، ص۲۳. | ||
[ | [۴۱]. المیزان، ج۹، ص۳۷۵. | ||
[ | [۴۲]. مجمعالبیان، ج۱، ص۱۷۷ ـ ۱۷۸، ۱۸۵. | ||
[ | [۴۳]. ر. ک: مجمع البیان، ج۶، ص۴۲۳ ـ ۴۲۴. | ||
[ | [۴۴]. مجمع البیان، ج۵، ص۱۳۶. | ||
[ | [۴۵]. التبیان، ج۵، ص۱۳۶. | ||
[ | [۴۶]. نورالثقلین، ج۱، ص۶۳۲. | ||
[ | [۴۷]. الصافی، ج۴، ص۳۷۴. | ||
[ | [۴۸]. تفسیر قمی، ج۱، ص۹۹ ـ ۱۰۰؛ مجمع البیان، ج۲، ص۲۵۹. | ||
[ | [۴۹]. المیزان، ج۷، ص۳۴۲. | ||
[ | [۵۰]. همان، ج۶، ص۲۲۱. | ||
[ | [۵۱]. همان، ج۵، ص۳۴۳. | ||
[ | [۵۲]. همان، ج۳، ص۱۶۴. | ||
[ | [۵۳]. تفسیر قرطبی، ج۶، ص۳۷۶؛ فتح القدیر، ج۲، ص۹۵. | ||
[ | [۵۴]. مدارج السالکین، ج۲، ص۱۵۲. | ||
[ | [۵۵]. الدروس الاخلاقیه، ص۴۵. | ||
[ | [۵۶]. مواهب الرحمن، ج۳، ص۲۵۹. | ||
[ | [۵۷]. تفسیر قرطبی، ج۱۱، ص۱۱. |
نسخهٔ ۲۳ ژوئن ۲۰۱۸، ساعت ۱۴:۲۴
تسلیم : استواری دربرابر ناگواریها بدون اعتراض، بر اساس ادراک وابستگی به خدا با قلبی گشاده به استقبال قضای الهی رفتن تسلیم مصدر باب تفعیل از ماده «سـلـم» به معنای گردن نهادن، پذیرفتن، سرسپردن به دیگری و رام بودن در برابر اوست.[۱] این واژه در علم فقه، منطق، اخلاق و عرفان، برای معانی خاصی مصطلح است. مقاله حاضر به اصطلاح اخلاقی تسلیم از منظر قرآنکریم میپردازد. در اصطلاح علم اخلاق، تسلیم بدان معناست که انسان در برابر کار خداوند و نیز کسانی که فرمان و خواست آنان به خداوند بازمیگردد، حتی در ناملایمات و بلاها استوار مانده و بدون اعتراض یا تغییری در ظاهر و باطن، با قلبی گشاده به استقبال قضای* الهی برود.[۲] تسلیم به این معنا از انواع مندرج تحت جنس عدالت است.[۳] برخی این تسلیم را مرتبهای فوق ایمان[۴] و برخی دیگر آن را از لوازم مرتبه سوم اسلام[۵] و از گرانبهاترین دائرة المعارف قرآن کریم، جلد ۷، صفحه ۵۲۸ آثار بندگی خداوند متعالی دانستهاند.[۶] (=>اسلام) مقام تسلیم آنگاه دست یافتنی است که انسان خود را به تمام و کمال و در همه ابعاد تحت ولایت خداوند سبحان بداند و دریابد که در همه ابعاد ذات و صفات و افعال خود به خداوند قائم است و از خود هیچ استقلالی ندارد، بنابراین اعتقاد به ولایت خداوند میطلبد که شخص خود را هیچ کاره دانسته و هیچگونه استقلالی برای خود نبیند و خود را زمامدار سود و زیان و مرگ و زندگی خویش نداند[۷] و ذات و صفات و افعال خود را به مالک قدیم آنها، یعنی خداوند، باز گرداند.[۸] مقام تسلیم هنگامی در عبد محقق میشود که خداوند او را برای خویش خالص سازد، از این رو این ویژگی وقتی به بنده نسبت داده شود از آن به «تسلیم» و زمانی به خداوند سبحان استناد یابد از آن به اخلاص یاد میشود.[۹] در قرآنکریم آیهای نیست که با واژه «تسلیم» بر خصوص تسلیم مورد بحث دلالت کند؛ لیکن آیاتی پرشمار با ماده «سـلـم»، به صورت مطلق، تسلیم در برابر خداوند را با تمجید از آن، ترغیب و امر به آن، دستور به اظهار تسلیم یا درخواست دستیابی به مقام تسلیم از سوی پیامبران بیان میکند که مفسران از بسیاری از این مطلقات، تسلیم در برابر تکوین و تشریع را استفاده کردهاند[۱۰]: «اِذ قالَ لَهُ رَبُّهُ اَسلِم»(بقره/۲،۱۳۱)؛ «و نَحنُ لَهُ مُسلِمون»(بقره/۲،۱۳۶)؛ «ادخُلوا فِیالسِّلمِ کافَّةً»(بقره/۲،۲۰۸)؛ «فَلَهُاَسلِموا»(حجّ/۲۲،۳۴)؛ «واُمِرتُ اَن اُسلِمَ لِرَبِّ العــلَمین»(غافر/۴۰،۶۶)؛ «و اَنا اَوَّلُ المُسلِمین»(انعام/۶،۱۶۳)؛ «واجعَلنا مُسلِمَینِ لَک ومِن ذُرِّیتِنا اُمَّةً مُسلِمَةً لَک».(بقره/۲،۱۲۸) افزون بر ماده و آیات یاد شده، مفسران آیات یا عناوین دیگری را نیز اشاره به مقام تسلیم دانستهاند؛ مانند خضوع*[۱۱] و سجود[۱۲] که در قرآنکریم مکرر آمده است.
تفاوت مقام تسلیم با مقام تفویض، توکل و رضا: تسلیم با تفویض و توکل نزدیک بلکه به یک معناست و تفاوت آنها به اعتبارات گوناگون است[۱۳]، از همین رو تفاوت میان آنها بسیار دقیق است؛ به گونهای که هریک از این الفاظ گاه در معنایی دیگر نیز به کار میرود.[۱۴] نزدیکی تسلیم به مقامرضا* نیز چنین است.[۱۵] بعضی مقام رضا را بالاتر از تسلیم دانستهاند، دائرة المعارف قرآن کریم، جلد ۷، صفحه ۵۲۹ زیرا تسلیم ترک اعتراض ظاهری و نیز ترک کراهت باطنی است؛ اما «رضا» خشنودی قلبی از کار خداوند بر اثر محبت عبد به خداست.[۱۶] از دیدگاهی دیگر رتبه تسلیم از رتبه رضا و توکل* برتر است[۱۷]، زیرا مقام رضا آن است که خواست خداوند با طبع انسان هماهنگ باشد؛ اما در تسلیم، شخص برای خود طبعی نمیشناسد تا موافقت یا مخالفت طبع، برای او مطرح باشد.[۱۸] در مقام توکل نیز شخص کار خود را به خدا وامیگذارد و او را وکیل خود قرار میدهد که نشان بقای تعلق خاطر به آن کار در وجود اوست؛ ولی در مقام تسلیم، شخص هیچ وابستگیای به امور مربوط به خود نداشته[۱۹] و به طور کامل از همه علائق دل میکند.[۲۰] برخی تسلیم و تفویض را به یک معنا[۲۱] و بعضی تفویض را مرتبهای بالاتر از تسلیم[۲۲] میدانند؛ با این استدلال که تفویض مربوط به سرّ سالک و از اعمال باطنی است. در تفویض، بنده به کلی ماسوی الله را نفی میکند و حتی خود را نیز در میان نمیبیند و این از مقامات حبیبخدا، محمد مصطفی(صلی الله علیه وآله)است که فرمود:«اُفَوِّضُ اَمری اِلَی اللّه» (مؤمن/۴۰،۴۴)؛ اما تسلیم، از متعلقات نفس و اعمال مجرد آن و مقام خلیل الله(علیه السلام) است. تسلیم سپردن و تفویض بازگذاشتن است و از این جهت مقام تسلیم از مقام تفویض فروتر است.[۲۳] در بیانی دیگر دلیل برتری مقام تفویض بر مقام توکل و تسلیم را چنین آوردهاند: توکل یعنی آنکه خدا را در امور خویش جانشین خود قرار دهی و تسلیم آن است که امور خود را در اختیار خداوند گذاری؛ ولی تفویض آن است که امری را به خود نسبت ندهی، بلکه خویشتنی برای خود نشناسی، بنابراین در تسلیم تعظیمی است که در توکل نیست و در تفویض تعظیمی است که برای مفوّض حتی توجهی به تعظیم خویش هم باقی نمیگذارد.[۲۴] در مقابل، بعضی تسلیم را از تفویض بالاتر دانستهاند[۲۵]، زیرا در تفویض آدمی همه امور مربوط به خود را به خداوند سبحان بازگردانده و خود را برکنار میداند؛ اما تسلیم پذیرش هر آن چیزی است که خداوند برای او اراده کند یا از او بخواهد، بیآنکه چیزی را به خود منتسب بداند.[۲۶] دائرة المعارف قرآن کریم، جلد ۷، صفحه ۵۳۰ به گفتهای مقام تسلیم، تفویض و توکل از نظر آفت با یکدیگر یکساناند. آفت این مقامها آن است که آدمی کار خود را به خود مربوطه دانسته یا برای خود در زمینه توکل یا تسلیم سهمی بپندارد، حال آنکه هرگز کسی در کنار خداوند شأنی ندارد.[۲۷] بعضی تنها آفت تسلیم را این دانسته که شخص نه از سر رضا و رغبت بلکه به ناچار خواست خداوند را بپذیرد.[۲۸]
تسلیم از نگاه آیات: از آیات مورد استناد در بحث تسلیم، آیات ۶۵ نساء/۴: «فَلا و رَبِّک لایؤمِنونَ حَتّی یحَکموک فیما شَجَرَ بَینَهُم ثُمَّ لایجِدوا فی اَنفُسِهِم حَرَجـًا مِمّا قَضَیتَ و یسَلِّموا تَسلیمـا»و ۵۶ احزاب /۳۳ است: «اِنَّ اللّهَ و مَلـئِکتَهُ یصَلّونَ عَلَی النَّبی یـاَیهَا الَّذینَ ءامَنوا صَلّوا عَلَیهِ و سَلِّموا تَسلیمـا».مفاد این آیات که خواهان تسلیم بودن در برابر حکم پیامبراکرم(صلی الله علیه وآله)است عام است و همه احکام تکوینی و تشریعی خداوند و هرآنچه را به گونهای به خدا و رسول منتسب است دربرمیگیرد[۲۹]، به ویژه در مسئله وصایت و جانشینی و گردن نهادن به حکم وصی و جانشین پیامبر(صلی الله علیه وآله).[۳۰] بر اساس این آیات، مؤمن واقعی در هیچ یک از این موارد حق رد یا اعتراض یا ملالت خاطر ندارد، در غیر این صورت به مرتبهای از مراتب شرک آلوده است.[۳۱] به نظری، در آیات ۶۲ ـ ۶۳ یونس/۱۰، مراد از مؤمنان که خداوند آنها را اولیای خویش دانسته، صاحبان مقام تسلیماند: «اَلا اِنَّ اَولِیاءَ اللّهِ لاخَوفٌ عَلَیهِم ولا هُم یحزَنون * اَلَّذینَ ءامَنوا وکانوا یتَّقون». به دلالت این آیات رهیافتگان به مقام تسلیم، از هرگونه اعتراض و ناخشنودی نسبت به قضا و قدر الهی به دورند، زیرا آنان به مقام بندگی خالص رسیده و میبینند که مُلک هستی تنها برای خداوند است و چیزی در اختیار عبد نیست تا نگران فقدان آن در آینده یا اندوهگین از کف رفتنش در گذشته باشد. خوف و حزن زمانی معنا مییابند که شخص خود را صاحب حق یا مِلکی ببیند، پس اگر کسی همه چیز حتی وجود خود را مِلک مطلق خداوند دید جایی برای خود نمیبیند تا خوف و حزنی برای او تصور شود.[۳۲] از سخن برخی در توضیح واژه «اخبات»* برمیآید که مراد از مخبتان که قرآنکریم آنان را میستاید (حجّ/۲۲،۳۴،۵۴؛ هود/۱۱،۲۳) متصفان به ویژگی تسلیماند.[۳۳] در روایتی از امامصادق(علیه السلام)[۳۴] نیز تسلیم همان اخبات دانسته شده است و هرچند مورد روایت تسلیم در برابر اوامر و نواهی دائرة المعارف قرآن کریم، جلد ۷، صفحه ۵۳۱ خداوند متعالی و حجج الهی است؛ لیکن با توجه به معنای واژه «اخبات»، این روایت یکی از مصادیق یا لوازم اخبات را ارائه میکند، و گرنه همانگونه که برخی مفسران گفتهاند اخبات به معنای تسلیم در برابر خواست تشریعی و تکوینی خداوند، اعم از نعمتها، بلاها و پیشامدهای نوعی و شخصی است که اخلاقی ستوده و حتی از مقام رضا بالاتر است.[۳۵] همچنین برخی مفسران مراد از «لَنَبلُوَنَّکم»در آیه ۱۵۵ بقره/۲: «و لَنَبلُوَنَّکم بِشَیء مِنَ الخَوفِ والجوعِ و نَقص مِنَالاَمولِ والاَنفُسِ والثَّمَرتِ و بَشِّرِ الصّـبِرین» را آزمایش انسان در زمینه ثبات بر تسلیم[۳۶] و «اِنّا لِلّه» در آیه ۱۵۶ بقره/۲۲:«اَلَّذینَ اِذا اَصـبَتهُم مُصیبَةٌ قالوا اِنّا لِلّهِ و اِنّا اِلَیهِ رجِعون» را اعلام تسلیم و انقیاد در برابر امر خداوند و رضایت به تدبیر او[۳۷] و به بیانی دیگر ایمان به قضا و قدر الهی و تسلیم به امر خداوند[۳۸] دانستهاند. در آیه ۲۶ فتح/۴۸ نیز، برخی «سکینه»ای را که پیامبر(صلی الله علیه وآله) و مؤمنان به وسیله آن یاری شدند ثابت قدم داشتن آنان بر رضا و تسلیم دانستهاند. «اِذ جَعَلَ الَّذینَ کفَروا فی قُلوبِهِمُ الحَمیةَ حَمیةَ الجـهِلیةِ فَاَنزَلَ اللّهُ سَکینَتَهُ عَلی رَسولِهِ و عَلَی المُؤمِنینَ و اَلزَمَهُم کلِمَةَالتَّقوی...».[۳۹]در تفسیر آیه ۱۱ تغابن/۶۴ هدایت قلب از سوی خداوند: «ما اَصابَ مِن مُصیبَة اِلاّ بِاِذنِ اللّهِ و مَن یؤمِن بِاللّهِ یهدِ قَلبَه»نیز به هدایت قلب به تسلیم به امر خداوند و رضا به قضای او تفسیر شده است.[۴۰] رضایتبندگان از خداوند متعالی: «رَضِی اللّهُ عَنهُم و رَضوا عَنهُ»(توبه/۹، ۱۰۰) نیز به تسلیم در برابر خواست تکوینی و تشریعی او تفسیر شده است؛ به این معنا که هرآنچه خداوند از بنده میخواهد، بنده را ناخوش نبوده و نیز هیچ امر ناپسند و مبغوض حضرت حق، خوشایند بنده نباشد.[۴۱]
لزوم تسلیم در برابر خواست خداوند: قرآن کریم در آیه ۲۱۶ بقره/۲ لزوم تسلیم بودن در برابر اراده الهی در تکوین و تشریع را چنین بیان میکند: خداوند به خیر و شر آدمی آگاه است و انسان خود از آن آگاه نیست؛ چه بسا چیزی که انسان آن را نمیخواهد غافل از آنکه همان چیز برای او خیر است؛ یا به عکس، چیزی را دوست دارد، حال آنکه آن چیز برای او شر است، بنابراین انسان باید امور خویش را به خداوند واگذارد و تسلیم خواست او باشد. بر اساس آیه ۳۰ بقره/۲، در پاسخ خداوند به دائرة المعارف قرآن کریم، جلد ۷، صفحه ۵۳۲ پرسش ملائکه درباره آفرینش انسان نیز این نکته آمده است که خداوند از نهان و آشکار، آگاه است و درباره دین و دنیای آفریدهها اموری را میداند که آنها نمیدانند و اگر انسان را میآفریند در آفرینش او مصلحتی است و از همین رو وظیفه آنان تسلیم بودن در برابر فرمان و مشیت الهی است.[۴۲] بنابراین خداوند در هر زمینه بهترینها را برای انسان و دیگر آفریدههای خویش میداند، پس امور آدمی را بر اساس حکمت تدبیر کرده[۴۳] و آنچه درباره وی انجام دهد براساس مصلحت است.[۴۴] برخی ذیل آیاتی، واژههایی را چون توکل (انفال/۸، ۱۹)[۴۵]، ایمان قلبی (مائده/۵،۴۱)[۴۶]، اقتراف حسنه (شوری/۴۲،۲۳)[۴۷]، اسلام (آلعمران/۳، ۱۹[۴۸]؛ زمر/۳۹،۲۲[۴۹]؛ آل عمران/۳، ۵۲[۵۰]؛ صافّات/۳۷،۱۰۳[۵۱]؛ بقره/۲،۱۱۲، ۱۳۱؛ آلعمران/۳، ۸۳ و مائده/۵، ۴۴) و اصطفاء (آل عمران/۳،۳۳ و ۴۲)[۵۲] به تسلیم تفسیر کرده و برخی تصریح کردهاند که حضرت عیسی(علیه السلام) از سر تسلیم گفت: «اِن تُعَذِّبهُم فَاِنَّهُم عِبَادُک».(مائده/۵،۱۱۸)[۵۳]
عدم تنافی تسلیم با تلاش و دعا: تسلیم در برابر قضای الهی در ناگواریها وقتی پسندیده است که انسان مأمور به دفع آن نباشد یا توان دفع نداشته باشد، و گرنه تسلیم نارواست، بلکه اقتضای تسلیم آن است که انسان برای دفع آن بکوشد،[۵۴] بنابراین تن دادن به فقر، ذلت، ظلم و مانند آنکه دیگر آدمیان بر انسان تحمیل میکنند، اگر انسان توان مقابله با آن را داشته باشد هرگز ستوده نبوده[۵۵]، از مصادیق تسلیم به خواست خداوند به شمار نمیآید. از آیه ۲۱۴ بقره/۲ که یاری خواستن پیامبران از خداوند را به هنگام اوج گرفتن سختی و دشواری بازگو میکند، استفاده شده که درخواست کمک از خداوند برای زدودن سختیها با مقام تسلیم منافاتی ندارد.[۵۶] عدم تنافی تسلیم با دعا برای تغییر وضع نامطلوب، رفع محرومیتها و دستیابی به مطلوبها را با دیگر درخواستهای پیامبران از خداوند متعالی که در قرآنکریم بازگو شده نیز میتوان مستدل ساخت. از سخن حضرت موسی(علیه السلام) در آیه «لَقَد لَقینا دائرة المعارف قرآن کریم، جلد ۷، صفحه ۵۳۳ مِن سَفَرِنا هـذا نَصَبـا» (کهف/۱۸، ۶۲) نیز استفاده شده که آگاه ساختن دیگران از دردها و بیماریها اگر از سراعتراض و ناخشنودی نباشد، به مقام تسلیمِ انسان در برابر قضای الهی خدشهای نمیزند.[۵۷]
________________________________________ [۱]. لسانالعرب، ج۶، ص۳۴۶؛ التحقیق، ج۵، ص۲۱۸ ـ ۲۲۰، «سلم». [۲]. اخلاق ناصری، ص۱۱۶؛ التعریفات، ص۸۰. «تسلیم» [۳]. دایرةالمعارف تشیع، ج۴، ص۲۵۷؛ دانشنامه جهان اسلام، ج۷، ص۳۱۸. [۴]. مفردات، ص۴۲۳، «سلم». [۵]. المیزان، ج۱، ص۳۰۲. [۶]. المیزان، ج۱۲، ص۳۴۴. [۷]. همان، ج۱۱، ص۲۴۹. [۸]. شرح منظومه، ص۳۵۸. [۹]. المیزان، ج۱۱، ص۲۵۰. [۱۰]. همان، ج۳، ص۲۰۴؛ مجمعالبیان، ج۱، ص۳۹۸؛ ج۴، ص۴۹۴؛ روح البیان، ج۱، ص۲۳۳. [۱۱]. التحقیق، ج۳، ص۷۷، «خضع». [۱۲]. همان، ج۵، ص۵۲، «سجد»؛ نمونه، ج۱۱، ص۲۵۴. [۱۳]. المیزان، ج۱۷، ص۳۳۴. [۱۴]. بیان السعاده، ج۱، ص۳۱۰. [۱۵]. جامع السعادات، ج۳، ص۲۱۵. [۱۶]. التسهیل،ج۱، ص۶۵؛ ر. ک: جامعالسعادات، ج۳، ص۲۰۳. [۱۷]. جامعالسعادات، ج۳، ص۲۱۵؛ التحقیق، ج۱۳، ص۱۹۳، «وکل»؛ الفروق اللغویه، ص۲۵۷. [۱۸]. اوصاف الاشراف، ص۹۲؛ شرح منظومه، ص۳۵۸. [۱۹]. جامع السعادات، ج۳، ص۲۱۵. [۲۰]. اوصاف الاشراف، ص۹۲. [۲۱]. جامع السعادات، ج۳، ص۲۱۵. [۲۲]. التصوف الاسلامی، ص ۱۷۲؛ دایرةالمعارف تشیع، ج ۴، ص۲۵۸ ـ ۲۵۹. [۲۳]. شرح التعرف، ج۲، ص۸۹۳، ۹۰۸. [۲۴]. بیان السعاده، ج۱، ص۳۱۰. [۲۵]. المیزان، ج۱۷، ص۳۳۴؛ التحقیق، ج۱۳، ص۱۹۳، «وکل». [۲۶]. المیزان، ج۱۷، ص۳۳۴. [۲۷]. شرح منازل السائرین، ج۱، ص۲۱۱. [۲۸]. مدارج السالکین، ج۲، ص۱۵۳. [۲۹]. احکام القرآن، ج۲، ص۲۶۸؛ المیزان، ج۴، ص۴۰۵. [۳۰]. تفسیر قمی، ج۲، ص۱۹۶؛ التبیان، ج۸، ص۳۶۰؛ احتجاج، ج۱، ص۵۸. [۳۱]. المیزان، ج۴، ص۴۰۵. [۳۲]. همان، ج۱۰، ص۹۰. [۳۳]. التحقیق، ج۳، ص۶، «خبأ». [۳۴]. الکافی، ج۱، ص۳۹۱؛ العیاشی، ج۲، ص۱۴۳. [۳۵]. اطیب البیان، ج۷، ص۳۳. [۳۶]. الکشاف، ج۱، ص۲۰۷؛ احکام القرآن، ج۱، ص۱۱۵. [۳۷]. مجمع البیان، ج۱، ص۴۳۷. [۳۸]. مواهب الرحمن، ج۲، ص۱۹۴. [۳۹]. تفسیر قرطبی، ج۱۶، ص۱۹۰. [۴۰]. جامع البیان، ج۲۸، ص۱۵۷؛ التبیان، ج۱۰، ص۲۳. [۴۱]. المیزان، ج۹، ص۳۷۵. [۴۲]. مجمعالبیان، ج۱، ص۱۷۷ ـ ۱۷۸، ۱۸۵. [۴۳]. ر. ک: مجمع البیان، ج۶، ص۴۲۳ ـ ۴۲۴. [۴۴]. مجمع البیان، ج۵، ص۱۳۶. [۴۵]. التبیان، ج۵، ص۱۳۶. [۴۶]. نورالثقلین، ج۱، ص۶۳۲. [۴۷]. الصافی، ج۴، ص۳۷۴. [۴۸]. تفسیر قمی، ج۱، ص۹۹ ـ ۱۰۰؛ مجمع البیان، ج۲، ص۲۵۹. [۴۹]. المیزان، ج۷، ص۳۴۲. [۵۰]. همان، ج۶، ص۲۲۱. [۵۱]. همان، ج۵، ص۳۴۳. [۵۲]. همان، ج۳، ص۱۶۴. [۵۳]. تفسیر قرطبی، ج۶، ص۳۷۶؛ فتح القدیر، ج۲، ص۹۵. [۵۴]. مدارج السالکین، ج۲، ص۱۵۲. [۵۵]. الدروس الاخلاقیه، ص۴۵. [۵۶]. مواهب الرحمن، ج۳، ص۲۵۹. [۵۷]. تفسیر قرطبی، ج۱۱، ص۱۱.