جز
وظیفهٔ شمارهٔ ۵، قسمت دوم
HeydariBot (بحث | مشارکتها) جز (وظیفهٔ شمارهٔ ۵) |
HeydariBot (بحث | مشارکتها) |
||
خط ۶: | خط ۶: | ||
}} | }} | ||
==سریه بنی سعد== | == سریه بنی سعد == | ||
[[پیامبر اکرم]]{{صل}} در [[شعبان]] [[سال ششم هجری]]، [[امام علی]]{{ع}} را همراه صد نفر<ref>محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۲، ص۵۶۲؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۲، ص۶۹.</ref> به سوی [[قبیله]] "[[بنی سعد]]" در [[ناحیه]] "[[فَدَک]]"<ref>روستایی در حجاز است که بین آن و مکه دو روز فاصله است. یاقوت حموی، معجم البلدان، ج۴، ص۲۳۸.</ref> اعزام فرمود<ref>محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم و الملوک، ج۲، ص۶۴۲؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۲، ص۶۹؛ محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۲، ص۵۶۲؛ عزالدین ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج۲، ص۲۰۹.</ref>.<ref>[[هادی اکبری|اکبری، هادی]]، [[سریه علی بن ابیطالب به فدک (مقاله)|سریه علی بن ابیطالب به فدک]]، [[فرهنگنامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم ج۱ (کتاب)|فرهنگنامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم]]، ج۱، ص۴۷۷.</ref> | [[پیامبر اکرم]] {{صل}} در [[شعبان]] [[سال ششم هجری]]، [[امام علی]] {{ع}} را همراه صد نفر<ref>محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۲، ص۵۶۲؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۲، ص۶۹.</ref> به سوی [[قبیله]] "[[بنی سعد]]" در [[ناحیه]] "[[فَدَک]]"<ref>روستایی در حجاز است که بین آن و مکه دو روز فاصله است. یاقوت حموی، معجم البلدان، ج۴، ص۲۳۸.</ref> اعزام فرمود<ref>محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم و الملوک، ج۲، ص۶۴۲؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۲، ص۶۹؛ محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۲، ص۵۶۲؛ عزالدین ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج۲، ص۲۰۹.</ref>.<ref>[[هادی اکبری|اکبری، هادی]]، [[سریه علی بن ابیطالب به فدک (مقاله)|سریه علی بن ابیطالب به فدک]]، [[فرهنگنامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم ج۱ (کتاب)|فرهنگنامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم]]، ج۱، ص۴۷۷.</ref> | ||
==علت وقوع [[سریه]]== | == علت وقوع [[سریه]] == | ||
[[دلیل]] وقوع این [[سریه]] آن بود که به [[پیامبر]]{{صل}} خبر رسید "بنی سعد" برای کمک به [[یهودیان]] ساکن [[خیبر]]<ref>خیبر، شهری است معروف که در فاصله ۱۶۵ کیلومتری شمال مدینه در راه شام واقع شده است. محمد حسن شراب، المعالم الأثیرة فی السنة و السیرة، ص۱۰۹.</ref> در [[جنگ]] با [[مسلمانان]] گرد هم جمع شدهاند<ref>محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۲، ص۵۶۲؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۲، ص۶۹؛ محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم و الملوک، ج۲، ص۶۴۲.</ref>؛ از این رو با [[دستور پیامبر]]{{صل}} [[امام علی]]{{ع}} و همراهانش، راهی سرزمین بنیسعد شدند. آنان با حرکت کردن در شب، روزها را در کمین به سر میبردند تا آنکه به "همج"<ref>آبی است میان خیبر و فدک، ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۲، ص۶۹.</ref> رسیدند<ref>محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۲، ص۵۶۲؛ ابن سیدالناس، عیون الأثر، ج۲، ص۱۵۰؛ ابن جوزی، المنتظم فی تاریخ الأمم و الملوک، ج۳، ص۲۶۰.</ref>. در آنجا [[جاسوسی]] از [[دشمن]] را دستگیر کردند و از او درباره نسبش و همچنین اطلاع یا عدم اطلاعش از بنیسعد، پرسیدند. او در پاسخ آنان اظهار بیاطلاعی کرد. [[مسلمانان]] بر او سخت گرفتند، تا به ناچار [[اقرار]] کرد به عنوان جاسوس بنیسعد به [[خیبر]] فرستاده شده است، تا [[آمادگی]] اهل [[فدک]] را برای [[جنگ]] با [[مسلمانان]] به اطلاع آنها برساند؛ مشروط بر اینکه [[یهودیان خیبر]] هم برای آنها سهمی در محصول خرمای خود در نظر بگیرند، در ضمن به آنها اطلاع دهد که به زودی بنیسعد نزد آنان خواهند رفت. [[مسلمانان]] از جاسوس، مکان بنیسعد را پرسیدند که او در جواب گفت: "دویست نفر به [[فرماندهی]] [[وبر بن علیم]] جمع شدهاند". [[مسلمانان]] از او خواستند تا همراه آنها بیاید و به سوی مکان بنی سعد راهنماییشان کند. جاسوس گفت: "به شرط آنکه جانم در [[امان]] باشد". [[مسلمانان]] نیز به شرط [[راهنمایی]] او، این شرط را پذیرفتند<ref>محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۲، ص۵۶۲؛ ابن سیدالناس، عیون الأثر، ج۲، ص۱۵۰؛ محمد بن یوسف صالحی، سبل الهدی الرشاد فی سیرة خیر العباد، ج۶، ص۹۷.</ref>.<ref>[[هادی اکبری|اکبری، هادی]]، [[سریه علی بن ابیطالب به فدک (مقاله)|سریه علی بن ابیطالب به فدک]]، [[فرهنگنامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم ج۱ (کتاب)|فرهنگنامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم]]، ج۱، ص۴۷۷-۴۷۸.</ref> | [[دلیل]] وقوع این [[سریه]] آن بود که به [[پیامبر]] {{صل}} خبر رسید "بنی سعد" برای کمک به [[یهودیان]] ساکن [[خیبر]]<ref>خیبر، شهری است معروف که در فاصله ۱۶۵ کیلومتری شمال مدینه در راه شام واقع شده است. محمد حسن شراب، المعالم الأثیرة فی السنة و السیرة، ص۱۰۹.</ref> در [[جنگ]] با [[مسلمانان]] گرد هم جمع شدهاند<ref>محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۲، ص۵۶۲؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۲، ص۶۹؛ محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم و الملوک، ج۲، ص۶۴۲.</ref>؛ از این رو با [[دستور پیامبر]] {{صل}} [[امام علی]] {{ع}} و همراهانش، راهی سرزمین بنیسعد شدند. آنان با حرکت کردن در شب، روزها را در کمین به سر میبردند تا آنکه به "همج"<ref>آبی است میان خیبر و فدک، ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۲، ص۶۹.</ref> رسیدند<ref>محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۲، ص۵۶۲؛ ابن سیدالناس، عیون الأثر، ج۲، ص۱۵۰؛ ابن جوزی، المنتظم فی تاریخ الأمم و الملوک، ج۳، ص۲۶۰.</ref>. در آنجا [[جاسوسی]] از [[دشمن]] را دستگیر کردند و از او درباره نسبش و همچنین اطلاع یا عدم اطلاعش از بنیسعد، پرسیدند. او در پاسخ آنان اظهار بیاطلاعی کرد. [[مسلمانان]] بر او سخت گرفتند، تا به ناچار [[اقرار]] کرد به عنوان جاسوس بنیسعد به [[خیبر]] فرستاده شده است، تا [[آمادگی]] اهل [[فدک]] را برای [[جنگ]] با [[مسلمانان]] به اطلاع آنها برساند؛ مشروط بر اینکه [[یهودیان خیبر]] هم برای آنها سهمی در محصول خرمای خود در نظر بگیرند، در ضمن به آنها اطلاع دهد که به زودی بنیسعد نزد آنان خواهند رفت. [[مسلمانان]] از جاسوس، مکان بنیسعد را پرسیدند که او در جواب گفت: "دویست نفر به [[فرماندهی]] [[وبر بن علیم]] جمع شدهاند". [[مسلمانان]] از او خواستند تا همراه آنها بیاید و به سوی مکان بنی سعد راهنماییشان کند. جاسوس گفت: "به شرط آنکه جانم در [[امان]] باشد". [[مسلمانان]] نیز به شرط [[راهنمایی]] او، این شرط را پذیرفتند<ref>محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۲، ص۵۶۲؛ ابن سیدالناس، عیون الأثر، ج۲، ص۱۵۰؛ محمد بن یوسف صالحی، سبل الهدی الرشاد فی سیرة خیر العباد، ج۶، ص۹۷.</ref>.<ref>[[هادی اکبری|اکبری، هادی]]، [[سریه علی بن ابیطالب به فدک (مقاله)|سریه علی بن ابیطالب به فدک]]، [[فرهنگنامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم ج۱ (کتاب)|فرهنگنامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم]]، ج۱، ص۴۷۷-۴۷۸.</ref> | ||
==[[غنایم]]== | == [[غنایم]] == | ||
جاسوس [[دشمن]] که به عنوان [[راهنما]] همراه [[مسلمانان]] بود، با طولانی شدن مسیر، [[مسلمانان]] را نسبت به خود بدگمان کرد. او [[مسلمانان]] را از چند رشته تپه و دره گذراند تا به دشتی رسیدند که در آن شتر و گوسفند زیادی بود. جاسوس گفت: "اینها رمه و [[گله]] بنیسعد است"<ref>محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۲، ص۵۶۲.</ref>. [[مسلمانان]] با حمله به [[گله]]، آنها را به [[غنیمت]] گرفتند. پس از آن، جاسوس، خواستار [[آزادی]] خود شد. [[مسلمانان]] گفتند: "تا از تعقیب [[دشمن]] خیالمان آسوده نشود، تو را رها نمیکنیم" که چوپانها و ساربانها خبر حمله را به بنیسعد رساندند و آنان گریختند<ref>محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۲، ص۵۶۲.</ref>. در این میان، [[راهنما]] مجددا خواستار [[آزادی]] خود شد و گفت: "چرا مرا نگاه داشتهاید؟ [[اعراب]] که گریختهاند". [[علی]]{{ع}} فرمود: "هنوز به لشکرگاه آنان نرسیدهایم". با رسیدن [[مسلمانان]] به آنجا و نبودن هیچ کس، [[اسیر]] را [[آزاد]] کردند و چهارپایان را شامل پانصد شتر و دو هزار گوسفند، با خود بردند<ref>محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۲، ص۵۶۳؛ محمد بن یوسف صالحی، سبل الهدی الرشاد فی سیرة خیر العباد، ج۶، ص۹۸.</ref>.<ref>[[هادی اکبری|اکبری، هادی]]، [[سریه علی بن ابیطالب به فدک (مقاله)|سریه علی بن ابیطالب به فدک]]، [[فرهنگنامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم ج۱ (کتاب)|فرهنگنامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم]]، ج۱، ص۴۷۸.</ref> | جاسوس [[دشمن]] که به عنوان [[راهنما]] همراه [[مسلمانان]] بود، با طولانی شدن مسیر، [[مسلمانان]] را نسبت به خود بدگمان کرد. او [[مسلمانان]] را از چند رشته تپه و دره گذراند تا به دشتی رسیدند که در آن شتر و گوسفند زیادی بود. جاسوس گفت: "اینها رمه و [[گله]] بنیسعد است"<ref>محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۲، ص۵۶۲.</ref>. [[مسلمانان]] با حمله به [[گله]]، آنها را به [[غنیمت]] گرفتند. پس از آن، جاسوس، خواستار [[آزادی]] خود شد. [[مسلمانان]] گفتند: "تا از تعقیب [[دشمن]] خیالمان آسوده نشود، تو را رها نمیکنیم" که چوپانها و ساربانها خبر حمله را به بنیسعد رساندند و آنان گریختند<ref>محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۲، ص۵۶۲.</ref>. در این میان، [[راهنما]] مجددا خواستار [[آزادی]] خود شد و گفت: "چرا مرا نگاه داشتهاید؟ [[اعراب]] که گریختهاند". [[علی]] {{ع}} فرمود: "هنوز به لشکرگاه آنان نرسیدهایم". با رسیدن [[مسلمانان]] به آنجا و نبودن هیچ کس، [[اسیر]] را [[آزاد]] کردند و چهارپایان را شامل پانصد شتر و دو هزار گوسفند، با خود بردند<ref>محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۲، ص۵۶۳؛ محمد بن یوسف صالحی، سبل الهدی الرشاد فی سیرة خیر العباد، ج۶، ص۹۸.</ref>.<ref>[[هادی اکبری|اکبری، هادی]]، [[سریه علی بن ابیطالب به فدک (مقاله)|سریه علی بن ابیطالب به فدک]]، [[فرهنگنامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم ج۱ (کتاب)|فرهنگنامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم]]، ج۱، ص۴۷۸.</ref> | ||
==روایتی دیگر از [[سریه]]== | == روایتی دیگر از [[سریه]] == | ||
[[ابیر بن علاء]] گفته است: "من در صحراهای میان همج و [[بدیع]]<ref>آب و چشمهساری به همراه نخلستان در نزدیکی وادی القری است؛ یاقوت حموی، معجم البلدان، ج۱، ص۳۵۹.</ref> بودم که متوجه شدم بنیسعد در حال کوچ و گریزند. با خود گفتم: امروز چه چیزی آنها را این چنین ترسانده است؟ نزدیک آنها رفتم و از بزرگشان وبر بن علیم پرسیدم: به چه [[دلیل]] این چنین فرار میکنید؟ او گفت: شرّ و گرفتاری! [[سپاهیان]] [[محمد]]{{صل}} قبل از آنکه به [[جنگ]] آنها برویم سراغ ما آمدهاند و فرستادهای از ما را که به [[خیبر]] فرستاده بودیم، گرفتهاند. او وضع ما را به [[مسلمانان]] خبر داده است؛ از این رو ما توان مقابله نداریم. پرسیدم: فرستاده شما که بود؟ گفت: برادرزادهام که در میان تمام [[عرب]]، [[جوانی]] به این [[زیرکی]] نمیشناختیم. گفتم: [[محمد]] چنان قدرتمند شده است که توانست [[قریش]] را [[شکست]] دهد و دژهای [[مدینه]]؛ [[بنی قینقاع]]، [[بنی نضیر]] و بنی قریظه را [[خوار]] و [[زبون]] کند. اکنون هم قصد حمله به [[یهودیان خیبر]] را دارد. وبر بن علیم به من گفت: از این موضوع نترس! در [[خیبر]]، مردان نیرومند، دژهای [[استوار]] و [[آب]] فراوان و همیشگی وجود دارد. [[محمد]] هرگز به آنها نزدیک نخواهد شد و چقدر خوب است که خیبریان به [[جنگ]] او در [[مدینه]] بروند. گفتم: [[تصور]] میکنی این کار صورت بگیرد؟ گفت: کار صحیح همین است". | [[ابیر بن علاء]] گفته است: "من در صحراهای میان همج و [[بدیع]]<ref>آب و چشمهساری به همراه نخلستان در نزدیکی وادی القری است؛ یاقوت حموی، معجم البلدان، ج۱، ص۳۵۹.</ref> بودم که متوجه شدم بنیسعد در حال کوچ و گریزند. با خود گفتم: امروز چه چیزی آنها را این چنین ترسانده است؟ نزدیک آنها رفتم و از بزرگشان وبر بن علیم پرسیدم: به چه [[دلیل]] این چنین فرار میکنید؟ او گفت: شرّ و گرفتاری! [[سپاهیان]] [[محمد]] {{صل}} قبل از آنکه به [[جنگ]] آنها برویم سراغ ما آمدهاند و فرستادهای از ما را که به [[خیبر]] فرستاده بودیم، گرفتهاند. او وضع ما را به [[مسلمانان]] خبر داده است؛ از این رو ما توان مقابله نداریم. پرسیدم: فرستاده شما که بود؟ گفت: برادرزادهام که در میان تمام [[عرب]]، [[جوانی]] به این [[زیرکی]] نمیشناختیم. گفتم: [[محمد]] چنان قدرتمند شده است که توانست [[قریش]] را [[شکست]] دهد و دژهای [[مدینه]]؛ [[بنی قینقاع]]، [[بنی نضیر]] و بنی قریظه را [[خوار]] و [[زبون]] کند. اکنون هم قصد حمله به [[یهودیان خیبر]] را دارد. وبر بن علیم به من گفت: از این موضوع نترس! در [[خیبر]]، مردان نیرومند، دژهای [[استوار]] و [[آب]] فراوان و همیشگی وجود دارد. [[محمد]] هرگز به آنها نزدیک نخواهد شد و چقدر خوب است که خیبریان به [[جنگ]] او در [[مدینه]] بروند. گفتم: [[تصور]] میکنی این کار صورت بگیرد؟ گفت: کار صحیح همین است". | ||
پس از آن [[علی]]{{ع}} سه روز در آن منطقه اقامت کرد و [[غنایم]] را تقسیم و [[خمس]] آن را جدا فرمود و گروهی از شتران پر شیر را که "حفده" نامیده میشدند به [[پیامبر]]{{صل}} اختصاص داد و آنها را به [[مدینه]] آورد<ref>محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۲، ص۵۶۳.</ref>.<ref>[[هادی اکبری|اکبری، هادی]]، [[سریه علی بن ابیطالب به فدک (مقاله)|سریه علی بن ابیطالب به فدک]]، [[فرهنگنامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم ج۱ (کتاب)|فرهنگنامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم]]، ج۱، ص۴۷۹.</ref> | پس از آن [[علی]] {{ع}} سه روز در آن منطقه اقامت کرد و [[غنایم]] را تقسیم و [[خمس]] آن را جدا فرمود و گروهی از شتران پر شیر را که "حفده" نامیده میشدند به [[پیامبر]] {{صل}} اختصاص داد و آنها را به [[مدینه]] آورد<ref>محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۲، ص۵۶۳.</ref>.<ref>[[هادی اکبری|اکبری، هادی]]، [[سریه علی بن ابیطالب به فدک (مقاله)|سریه علی بن ابیطالب به فدک]]، [[فرهنگنامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم ج۱ (کتاب)|فرهنگنامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم]]، ج۱، ص۴۷۹.</ref> | ||
== منابع == | == منابع == |