جز
وظیفهٔ شمارهٔ ۵، قسمت دوم
HeydariBot (بحث | مشارکتها) جز (وظیفهٔ شمارهٔ ۵) |
HeydariBot (بحث | مشارکتها) |
||
خط ۶: | خط ۶: | ||
}} | }} | ||
==[[المتوکل علی الله]] (۲۳۲-۲۴۷ق)== | == [[المتوکل علی الله]] (۲۳۲-۲۴۷ق) == | ||
پس از [[مرگ]] [[واثق عباسی|واثق]]، [[جعفر بن معتصم]] با [[لقب]] المتوکل علی الله، بنا به میل و خواست [[ترکان]] به [[خلافت]] رسید. وی در [[سال ۲۰۶ ق]]. در فَم الصُّلح، شهری بر کنار دجله و در نزدیکی واسط، [[تولد]] یافت. [[متوکل]] از جانب [[مادر]] [[نسب]] به ترکان میبرد و چنانکه گفتیم با [[حمایت]] و [[پشتیبانی]] آنان [[مقام خلافت]] را به دست آورد؛ از اینرو برای جلب [[رضایت]] و [[خشنودی]] [[سپاهیان]] ترک، [[حقوق]] و عطایای هشت ماه را به آنان پرداخت کرد<ref>تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۲۸۴.</ref> و دست سردارانی چون وصیف و ایتاخ و بُغای کبیر را در [[امور سیاسی]] و نظامی باز گذاشت. با وجود این، خیلی زود از این [[سیاست]] روی گردان شد و در صدد برآمد تا آنان را از دخالت در امور باز دارد.<ref>[[سید احمد رضا خضری|خضری، سید احمد رضا]]، [[تاریخ خلافت عباسی از آغاز تا پایان آل بویه (کتاب)|تاریخ خلافت عباسی از آغاز تا پایان آل بویه]] ص ۱۰۷.</ref>. | پس از [[مرگ]] [[واثق عباسی|واثق]]، [[جعفر بن معتصم]] با [[لقب]] المتوکل علی الله، بنا به میل و خواست [[ترکان]] به [[خلافت]] رسید. وی در [[سال ۲۰۶ ق]]. در فَم الصُّلح، شهری بر کنار دجله و در نزدیکی واسط، [[تولد]] یافت. [[متوکل]] از جانب [[مادر]] [[نسب]] به ترکان میبرد و چنانکه گفتیم با [[حمایت]] و [[پشتیبانی]] آنان [[مقام خلافت]] را به دست آورد؛ از اینرو برای جلب [[رضایت]] و [[خشنودی]] [[سپاهیان]] ترک، [[حقوق]] و عطایای هشت ماه را به آنان پرداخت کرد<ref>تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۲۸۴.</ref> و دست سردارانی چون وصیف و ایتاخ و بُغای کبیر را در [[امور سیاسی]] و نظامی باز گذاشت. با وجود این، خیلی زود از این [[سیاست]] روی گردان شد و در صدد برآمد تا آنان را از دخالت در امور باز دارد.<ref>[[سید احمد رضا خضری|خضری، سید احمد رضا]]، [[تاریخ خلافت عباسی از آغاز تا پایان آل بویه (کتاب)|تاریخ خلافت عباسی از آغاز تا پایان آل بویه]] ص ۱۰۷.</ref>. | ||
==[[قتل]] [[محمد بن عبدالملک زیات]]== | == [[قتل]] [[محمد بن عبدالملک زیات]] == | ||
[[محمد بن عبدالملک]]، [[وزیر]] [[معتصم]]، در خانوادهای متمول پرورش یافته و از [[دوران کودکی]] با [[آداب و رسوم]] [[کشورداری]] آشنا شده بود و به همین سبب معتصم وی را به [[وزارت]] [[برگزیده]] بود. محمد مردی [[خودخواه]] و [[ستمگر]] و [[بدرفتار]] و سنگدل بود<ref>تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۲۸۴؛ و نیز نک: مروج الذهب، ج۴، ص۱۸۸.</ref>؛ لذا [[مردم]] را بر [[ضد]] خود بر میانگیخت. واثق، از [[زمان]] [[ولایتعهدی]]، به این دلیل که ابن زیات معتصم را از دادن [[مالی]] به او باز داشته بود، [[کینه]] او را به [[دل]] گرفته و [[منتظر]] فرصتی مناسب برای [[انتقامجویی]] از وی بود و چون به خلافت رسید، در صدد برآمد که محمد را به قتل رساند؛ اما چون [[جانشین]] شایستهای برای او نیافت، از این کار صرف نظر کرد و همچنان وزارت را به او سپرد. با وجود این، محمد بن عبدالملک از [[توطئهها]] و دسیسهچینیهای خود دست برنداشت و در دوره خلافت واثق نیز همواره متوکل را [[تحقیر]] و در [[تعیین جانشین]] برای واثق، از محمد فرزند او، جانبداری میکرد. از اینرو، [[متوکل]] در آغاز خلافتش، به ایتاخ [[فرمان]] داد که محمد بن عبدالملک را دربند و [[اموال]] او را [[مصادره]] کند؛ سپس او را با [[شکنجه]] و [[عذاب]] سخت به [[قتل]] رساند<ref>تاریخ الطبری، ج۵، ص۲۹۶-۲۹۵؛ مروج الذهب، ج۴، ص۸۸.</ref>.<ref>[[سید احمد رضا خضری|خضری، سید احمد رضا]]، [[تاریخ خلافت عباسی از آغاز تا پایان آل بویه (کتاب)|تاریخ خلافت عباسی از آغاز تا پایان آل بویه]] ص ۱۰۸.</ref>. | [[محمد بن عبدالملک]]، [[وزیر]] [[معتصم]]، در خانوادهای متمول پرورش یافته و از [[دوران کودکی]] با [[آداب و رسوم]] [[کشورداری]] آشنا شده بود و به همین سبب معتصم وی را به [[وزارت]] [[برگزیده]] بود. محمد مردی [[خودخواه]] و [[ستمگر]] و [[بدرفتار]] و سنگدل بود<ref>تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۲۸۴؛ و نیز نک: مروج الذهب، ج۴، ص۱۸۸.</ref>؛ لذا [[مردم]] را بر [[ضد]] خود بر میانگیخت. واثق، از [[زمان]] [[ولایتعهدی]]، به این دلیل که ابن زیات معتصم را از دادن [[مالی]] به او باز داشته بود، [[کینه]] او را به [[دل]] گرفته و [[منتظر]] فرصتی مناسب برای [[انتقامجویی]] از وی بود و چون به خلافت رسید، در صدد برآمد که محمد را به قتل رساند؛ اما چون [[جانشین]] شایستهای برای او نیافت، از این کار صرف نظر کرد و همچنان وزارت را به او سپرد. با وجود این، محمد بن عبدالملک از [[توطئهها]] و دسیسهچینیهای خود دست برنداشت و در دوره خلافت واثق نیز همواره متوکل را [[تحقیر]] و در [[تعیین جانشین]] برای واثق، از محمد فرزند او، جانبداری میکرد. از اینرو، [[متوکل]] در آغاز خلافتش، به ایتاخ [[فرمان]] داد که محمد بن عبدالملک را دربند و [[اموال]] او را [[مصادره]] کند؛ سپس او را با [[شکنجه]] و [[عذاب]] سخت به [[قتل]] رساند<ref>تاریخ الطبری، ج۵، ص۲۹۶-۲۹۵؛ مروج الذهب، ج۴، ص۸۸.</ref>.<ref>[[سید احمد رضا خضری|خضری، سید احمد رضا]]، [[تاریخ خلافت عباسی از آغاز تا پایان آل بویه (کتاب)|تاریخ خلافت عباسی از آغاز تا پایان آل بویه]] ص ۱۰۸.</ref>. | ||
==[[سختگیری]] بر [[شیعیان]] و [[معتزله]] و رواج [[عقاید اهل سنت]]== | == [[سختگیری]] بر [[شیعیان]] و [[معتزله]] و رواج [[عقاید اهل سنت]] == | ||
[[افراط]] و [[زیادهروی]] در انتشار [[افکار]] و اندیشههای مذهبی در عصر [[عباسیان]]، همواره عکسالعملهای نامطلوبی به دنبال داشته است؛ [[خاصه]]، زمانی که [[خلفا]] شخصاً از مذهبی جانبداری و برای رواج آن، فرمانها و [[دستورهای حکومتی]] صادر میکردند و توش و توان [[دستگاه خلافت]] را در انتشار آن به کار میبستند. چنانکه پیش از این اشاره کردیم، [[مأمون]] و دو [[جانشین]] وی از [[مذهب]] معتزله [[حمایت]] کردند و آن را مذهب رسمی [[دولت]] دانستند؛ از اینرو [[فقیهان]]، قاضیان، [[امیران]] و کارمندان دولت مجبور بودند باورهای معتزله - از جمله اصل مخلوقیت [[قرآن]] و [[عدم رؤیت خداوند]] در [[روز قیامت]] - را بپذیرند و در رواج آن بکوشند و در غیر این صورت، از کار برکنار و بهسختی [[مجازات]] میشدند. [[تعصب]] و [[سختگیری]] در این باره به آنجا رسید که هنگام مبادله [[اسیران]] میان عباسیان و دولت بیزانس به [[سال ۲۳۱ ق]]. [[واثق]] فرمان داد تا مأموران [[تفتیش]] [[عقاید]]، همه اسیران [[مسلمان]] را به دو اصل مخلوقیت قرآن و عدم رؤیت خداوند [[امتحان]] کردند و به کسانی که به آن دو اصل [[اقرار]] نکردند، اجازه بازگشت ندادند و آنان را دوباره به [[روم]] بازگرداندند<ref>تاریخ الطبری، ج۵، ص۲۸۵۔۲۸۶.</ref>. | [[افراط]] و [[زیادهروی]] در انتشار [[افکار]] و اندیشههای مذهبی در عصر [[عباسیان]]، همواره عکسالعملهای نامطلوبی به دنبال داشته است؛ [[خاصه]]، زمانی که [[خلفا]] شخصاً از مذهبی جانبداری و برای رواج آن، فرمانها و [[دستورهای حکومتی]] صادر میکردند و توش و توان [[دستگاه خلافت]] را در انتشار آن به کار میبستند. چنانکه پیش از این اشاره کردیم، [[مأمون]] و دو [[جانشین]] وی از [[مذهب]] معتزله [[حمایت]] کردند و آن را مذهب رسمی [[دولت]] دانستند؛ از اینرو [[فقیهان]]، قاضیان، [[امیران]] و کارمندان دولت مجبور بودند باورهای معتزله - از جمله اصل مخلوقیت [[قرآن]] و [[عدم رؤیت خداوند]] در [[روز قیامت]] - را بپذیرند و در رواج آن بکوشند و در غیر این صورت، از کار برکنار و بهسختی [[مجازات]] میشدند. [[تعصب]] و [[سختگیری]] در این باره به آنجا رسید که هنگام مبادله [[اسیران]] میان عباسیان و دولت بیزانس به [[سال ۲۳۱ ق]]. [[واثق]] فرمان داد تا مأموران [[تفتیش]] [[عقاید]]، همه اسیران [[مسلمان]] را به دو اصل مخلوقیت قرآن و عدم رؤیت خداوند [[امتحان]] کردند و به کسانی که به آن دو اصل [[اقرار]] نکردند، اجازه بازگشت ندادند و آنان را دوباره به [[روم]] بازگرداندند<ref>تاریخ الطبری، ج۵، ص۲۸۵۔۲۸۶.</ref>. | ||
به رغم این اقدامات و [[اعمال]] فشارها، تعلیمات معتزله نه تنها در میان [[عامه]] [[مردم]] رواج نیافت، بلکه موجب [[نارضایتی]] گروه بسیاری از [[پیشوایان]] [[مذاهب]]، فقیهان و دیگر [[مسلمانان]] شد. همزمان با اوجگیری این نارضاییها، دستگاه خلافت [[عباسی]] در [[عهد]] متوکل به [[دفاع]] از معتزله پایان داد. متوکل، نخست، هرگونه بحث و [[گفتگو]] بر سر [[خلق]] قرآن را ممنوع ساخت<ref>تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۴۸۴؛ و قس: مروج الذهب، ج۴، ص۸۶.</ref> و پس از آن، به [[سال ۲۳۷ ق]]. اصل [[مخلوق بودن]] [[قرآن]] را بدعتی در [[دین]] دانست و اعلام کرد که صاحبان این [[عقیده]] را به [[جرم]] [[ارتداد]] تعقیب خواهند کرد. بدین ترتیب، از دوره [[خلافت]] [[متوکل]]، [[مذهب]] سنیان مذهب رسمی [[دولت عباسی]] گردید و [[پیروان]] [[مذاهب]] دیگر، چون [[شیعیان]]، [[معتزله]] و [[خوارج]] مورد تعقیب و [[آزار]] قرار گرفتند. در این میان، چون بسیاری از سران معتزله از طبقات حاکمه یا [[رجال]] برجسته [[علمی]] بودند، بهتدریج خود را از زیر فشارهای سخت و طاقتفرسای [[دستگاه خلافت]] بیرون کشیدند و [[عقاید]] خود را در محافل و مجالس علمیای که مخفیانه تشکیل میگردید رواج میدادند تا اینکه [[آتش]] [[خشم]] متوکل و [[جانشینان]] او نسبت به معتزله فروکش کرد و آنان توانستند تعلیمات خود را به مرور در مناطق دورتر از مرکز خلافت گسترش دهند؛ چنانکه در [[قرن سوم]] و چهارم، عقاید آنها در [[ایران]] و آسیای میانه بهسرعت انتشار یافت. باوجود این، [[سیاست]] متوکل در [[سختگیری]] و آزار شیعیان همچنان ادامه یافت. به گفته [[مورخان]]، متوکل نسبت به [[خاندان]] [[علوی]] بسیار سختگیر بود و براساس تهمتهای ناروا، آنان را در بند میکرد و با خشم و [[کینه]] دست خود را به [[خون]] آنها میآلود<ref>مقاتل الطالبیین، ص۵۹۷.</ref>. تعقیب و آزار شیعیان بدانجا رسید که متوکل در [[سال ۲۳۶ ق]]. [[فرمان]] داد تا [[مرقد مطهر]] [[امام حسین]]{{ع}} و خانههای اطراف آن را ویران کردند و شخم زدند و علاقهمندان و [[دوستداران]] [[اهل بیت]] را از [[زیارت]] آن [[مرقد]] [[شریف]] باز داشتند<ref>تاریخ الطبری، ج۵، ص۳۱۲.</ref> و [[زائران]] آن را نزد متوکل آوردند و او آنان را محکوم به [[مرگ]] و یا زندانهای طولانی کرد<ref>الکامل، ج۷، ص۵۵.</ref> تا بدین گونه یاد و خاطره آن [[امام]] [[شهید]] و پیروان فداکارش را از [[دل]] شیعیان بیرون آورد؛ زیرا یاد [[شهیدان کربلا]] همواره موجب [[شورش]] علاقهمندان و دوستداران [[خاندان پیامبر]]{{صل}} بر [[ضد]] [[حاکمان ستمگر]] از آن جمله، خلفای بیدادگر [[عباسی]] بود.<ref>[[سید احمد رضا خضری|خضری، سید احمد رضا]]، [[تاریخ خلافت عباسی از آغاز تا پایان آل بویه (کتاب)|تاریخ خلافت عباسی از آغاز تا پایان آل بویه]] ص ۱۰۸.</ref>. | به رغم این اقدامات و [[اعمال]] فشارها، تعلیمات معتزله نه تنها در میان [[عامه]] [[مردم]] رواج نیافت، بلکه موجب [[نارضایتی]] گروه بسیاری از [[پیشوایان]] [[مذاهب]]، فقیهان و دیگر [[مسلمانان]] شد. همزمان با اوجگیری این نارضاییها، دستگاه خلافت [[عباسی]] در [[عهد]] متوکل به [[دفاع]] از معتزله پایان داد. متوکل، نخست، هرگونه بحث و [[گفتگو]] بر سر [[خلق]] قرآن را ممنوع ساخت<ref>تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۴۸۴؛ و قس: مروج الذهب، ج۴، ص۸۶.</ref> و پس از آن، به [[سال ۲۳۷ ق]]. اصل [[مخلوق بودن]] [[قرآن]] را بدعتی در [[دین]] دانست و اعلام کرد که صاحبان این [[عقیده]] را به [[جرم]] [[ارتداد]] تعقیب خواهند کرد. بدین ترتیب، از دوره [[خلافت]] [[متوکل]]، [[مذهب]] سنیان مذهب رسمی [[دولت عباسی]] گردید و [[پیروان]] [[مذاهب]] دیگر، چون [[شیعیان]]، [[معتزله]] و [[خوارج]] مورد تعقیب و [[آزار]] قرار گرفتند. در این میان، چون بسیاری از سران معتزله از طبقات حاکمه یا [[رجال]] برجسته [[علمی]] بودند، بهتدریج خود را از زیر فشارهای سخت و طاقتفرسای [[دستگاه خلافت]] بیرون کشیدند و [[عقاید]] خود را در محافل و مجالس علمیای که مخفیانه تشکیل میگردید رواج میدادند تا اینکه [[آتش]] [[خشم]] متوکل و [[جانشینان]] او نسبت به معتزله فروکش کرد و آنان توانستند تعلیمات خود را به مرور در مناطق دورتر از مرکز خلافت گسترش دهند؛ چنانکه در [[قرن سوم]] و چهارم، عقاید آنها در [[ایران]] و آسیای میانه بهسرعت انتشار یافت. باوجود این، [[سیاست]] متوکل در [[سختگیری]] و آزار شیعیان همچنان ادامه یافت. به گفته [[مورخان]]، متوکل نسبت به [[خاندان]] [[علوی]] بسیار سختگیر بود و براساس تهمتهای ناروا، آنان را در بند میکرد و با خشم و [[کینه]] دست خود را به [[خون]] آنها میآلود<ref>مقاتل الطالبیین، ص۵۹۷.</ref>. تعقیب و آزار شیعیان بدانجا رسید که متوکل در [[سال ۲۳۶ ق]]. [[فرمان]] داد تا [[مرقد مطهر]] [[امام حسین]] {{ع}} و خانههای اطراف آن را ویران کردند و شخم زدند و علاقهمندان و [[دوستداران]] [[اهل بیت]] را از [[زیارت]] آن [[مرقد]] [[شریف]] باز داشتند<ref>تاریخ الطبری، ج۵، ص۳۱۲.</ref> و [[زائران]] آن را نزد متوکل آوردند و او آنان را محکوم به [[مرگ]] و یا زندانهای طولانی کرد<ref>الکامل، ج۷، ص۵۵.</ref> تا بدین گونه یاد و خاطره آن [[امام]] [[شهید]] و پیروان فداکارش را از [[دل]] شیعیان بیرون آورد؛ زیرا یاد [[شهیدان کربلا]] همواره موجب [[شورش]] علاقهمندان و دوستداران [[خاندان پیامبر]] {{صل}} بر [[ضد]] [[حاکمان ستمگر]] از آن جمله، خلفای بیدادگر [[عباسی]] بود.<ref>[[سید احمد رضا خضری|خضری، سید احمد رضا]]، [[تاریخ خلافت عباسی از آغاز تا پایان آل بویه (کتاب)|تاریخ خلافت عباسی از آغاز تا پایان آل بویه]] ص ۱۰۸.</ref>. | ||
==[[استبداد ترکان]]== | == [[استبداد ترکان]] == | ||
[[متوکل]] زمانی [[خلافت]] را به دست گرفت که دست کم چهارده سال از ورود [[ترکان]] به [[دستگاه خلافت عباسی]] سپری شده بود. در این مدت، [[قدرت]] و [[نفوذ]] ترکان [[روز]] به روز افزایش یافته بود؛ از اینرو، آنان افزون بر آنکه ولایات بزرگ و [[فرماندهی سپاه]] را در [[اختیار]] داشتند، هم از آن روی که متوکل را به خلافت برداشته و صاحبنظران بزرگ [[خاندان عباسی]] را از دخالت در این امر باز داشته بودند، اقتداری مضاعف یافتند و در صدد بودند تا [[خلیفه]] و دستگاه خلافت را تحت امر خویش سازند. متوکل که استبداد ترکان را دریافته و [[احساس]] کرده بود که آنان به دستاویز آنکه وی را به خلافت رساندهاند میخواهند قدرت را از کف او در آورند، بر آن شد تا دست ترکان را کوتاه کند و به مرور از [[سلطه]] جابرانه آنان رها شود؛ در نتیجه، ابتدا، ایتاخ را با نیرنگی به [[قتل]] رساند. ایتاخ غلامی ترک بود که [[معتصم]] وی را به عنوان آشپز [[استخدام]] کرده بود<ref>تاریخ الطبری، ج۵، ص۴۳؛ الکامل، ج۷، ص۴۳.</ref>؛ اما وی بهتدریج [[مناصب]] مهمی چون فرماندهی سپاه، اداره [[اموال]] و حاجبی را به دست آورد و قدرت فراوان کسب کرد<ref>نک: الکامل، ج۷، ص۴۳.</ref>. متوکل در [[سال ۲۳۵ ق]]. [[فرمان]] داد تا [[اسحاق بن ابراهیم]]، [[والی بغداد]]، ایتاخ و پسران و دبیرش را که عازم [[حج]] بودند، در [[بغداد]] گرفت و به قتل رساند<ref>تاریخ الطبری، ج۲، ص۴۸۵-۴۸۶؛ الکامل، ج۷، ص۴۶-۴۷؛ تاریخ ابن خلدون، ج۳، ص۳۴۲.</ref>؛ | [[متوکل]] زمانی [[خلافت]] را به دست گرفت که دست کم چهارده سال از ورود [[ترکان]] به [[دستگاه خلافت عباسی]] سپری شده بود. در این مدت، [[قدرت]] و [[نفوذ]] ترکان [[روز]] به روز افزایش یافته بود؛ از اینرو، آنان افزون بر آنکه ولایات بزرگ و [[فرماندهی سپاه]] را در [[اختیار]] داشتند، هم از آن روی که متوکل را به خلافت برداشته و صاحبنظران بزرگ [[خاندان عباسی]] را از دخالت در این امر باز داشته بودند، اقتداری مضاعف یافتند و در صدد بودند تا [[خلیفه]] و دستگاه خلافت را تحت امر خویش سازند. متوکل که استبداد ترکان را دریافته و [[احساس]] کرده بود که آنان به دستاویز آنکه وی را به خلافت رساندهاند میخواهند قدرت را از کف او در آورند، بر آن شد تا دست ترکان را کوتاه کند و به مرور از [[سلطه]] جابرانه آنان رها شود؛ در نتیجه، ابتدا، ایتاخ را با نیرنگی به [[قتل]] رساند. ایتاخ غلامی ترک بود که [[معتصم]] وی را به عنوان آشپز [[استخدام]] کرده بود<ref>تاریخ الطبری، ج۵، ص۴۳؛ الکامل، ج۷، ص۴۳.</ref>؛ اما وی بهتدریج [[مناصب]] مهمی چون فرماندهی سپاه، اداره [[اموال]] و حاجبی را به دست آورد و قدرت فراوان کسب کرد<ref>نک: الکامل، ج۷، ص۴۳.</ref>. متوکل در [[سال ۲۳۵ ق]]. [[فرمان]] داد تا [[اسحاق بن ابراهیم]]، [[والی بغداد]]، ایتاخ و پسران و دبیرش را که عازم [[حج]] بودند، در [[بغداد]] گرفت و به قتل رساند<ref>تاریخ الطبری، ج۲، ص۴۸۵-۴۸۶؛ الکامل، ج۷، ص۴۶-۴۷؛ تاریخ ابن خلدون، ج۳، ص۳۴۲.</ref>؛ | ||
سپس برای آنکه دست ترکان را در [[انتخاب]] خلفای پس از خود کوتاه کند، سه تن از پسرانش را به ترتیب به [[ولیعهدی]] برگزید و ایالتهای بزرگ را براساس رسم پیشین خاندان عباسی میان آنان تقسیم کرد: محمد ملقب به [[المنتصر بالله]] را به ولیعهدی اول برگزید و [[امارت]] [[مغرب]] را به او داد؛ سپس امارت [[مشرق]] را به [[ابوعبدالله]] ملقب به المعتز داد و او را به [[ولیعهدی]] دوم گماشت و [[ابراهیم]] را با [[لقب]] المؤید [[ولیعهد]] سوم قرار داد و [[امارت]] [[جند]] [[حمص]] و [[دمشق]] و [[فلسطین]] را به او واگذاشت<ref>تاریخ الطبری، ج۵، ص۳۰۶-۳۰۹؛ و قس: مروج الذهب که تنها به ولایتعهدی آن سه اشاره کرده است (ج ۴، ص۸۷).</ref> و بدین ترتیب [[ترکان]] را از [[مناصب]] مهمی که در [[زمان]] [[واثق]] داشتند [[محروم]] کرد. از طرفی، [[متوکل]] از [[اختناق]] ترکان در [[شهر]] [[سامرا]] به تنگ آمده و دریافته بود تا زمانی که در آن شهر بماند نخواهد توانست خود را از [[خفقان]] آنان برهاند؛ زیرا نیروی [[قدرتمند]] دیگری در آن شهر وجود نداشت که متوکل به اتکای آنان از دست ترکان رها گردد؛ از اینرو مرکز [[خلافت]] را به [[شام]] منتقل کرد تا از [[قدرت]] و [[پشتیبانی]] [[اعراب]] برای [[نجات]] [[دستگاه خلافت]] استفاده نماید<ref>تاریخ ایران از اسلام تا سلاجقه، ج۲، ص۷۰.</ref>. اما این کار حاصلی نداشت؛ زیرا رابطه [[دولت عباسی]] و اعراب، [[خاصه]] اعراب شام بهشدت تیره بود،؛ چراکه [[آل عباس]] با کشتارهای دسته جمعی [[بنیامیه]] که سمبل [[قوم عرب]] بودند، [[حمایت]] و پشتیبانی اعراب را از دست داده و حدود یک قرن بدون توجه به آن [[قوم]] و به اتکای [[اقوام]] دیگری چون [[ایرانیان]] و ترکان خلافت کرده بودند. از اینرو، زمانی که متوکل در شام بود (۲۴۳ق) [[سپاهیان]] بر او بشوریدند و عطایای خود را خواستند<ref>مروج الذهب، ج۴، ص۱۱۵-۱۱۷.</ref>. از سوی دیگر، [[سرداران]] ترک که مقصود متوکل را دانسته بودند، وی را وادار کردند که به سامرا باز گردد. در این زمان، [[کشمکش]] و برخورد میان [[خلیفه]] و ترکان بالا گرفت، خاصه آنکه [[منتصر]]، فرزند بزرگ متوکل نیز وارد معرکه شد و چون از [[خشونت]] و [[قساوت]] [[پدر]] درباره [[علویان]] ناراحت بود و [[کینه]] او را به [[دل]] داشت، در صدد برآمد تا با کمک وصیف و بُغای کوچک و عدهای دیگر از سرداران ترک، پدر را در دمشق از پای درآورد؛ اما بُغای بزرگ و [[فتح بن خاقان]] این [[توطئه]] را خنثی کردند. [[متوکل]] نیز [[منتصر]] را از [[ولیعهدی]] اول [[عزل]] و [[معتز]] را بر وی مقدم کرد؛ همچنین، [[اموال]] وصیف را [[مصادره]] و [[مناصب]] او را به فتح بن خاقان واگذار کرد. در نتیجه این کار، منتصر با دستیاری وصیف و باغر، متوکل و فتح را از پای درآورد (۲۴۷ق)<ref>تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۴۹۲؛ التنبیه و الاشراف، ص۳۳۷.</ref> و خود بر سریر [[خلافت]] تکیه زد و از همگان [[بیعت]] گرفت.<ref>[[سید احمد رضا خضری|خضری، سید احمد رضا]]، [[تاریخ خلافت عباسی از آغاز تا پایان آل بویه (کتاب)|تاریخ خلافت عباسی از آغاز تا پایان آل بویه]] ص ۱۱۰.</ref>. | سپس برای آنکه دست ترکان را در [[انتخاب]] خلفای پس از خود کوتاه کند، سه تن از پسرانش را به ترتیب به [[ولیعهدی]] برگزید و ایالتهای بزرگ را براساس رسم پیشین خاندان عباسی میان آنان تقسیم کرد: محمد ملقب به [[المنتصر بالله]] را به ولیعهدی اول برگزید و [[امارت]] [[مغرب]] را به او داد؛ سپس امارت [[مشرق]] را به [[ابوعبدالله]] ملقب به المعتز داد و او را به [[ولیعهدی]] دوم گماشت و [[ابراهیم]] را با [[لقب]] المؤید [[ولیعهد]] سوم قرار داد و [[امارت]] [[جند]] [[حمص]] و [[دمشق]] و [[فلسطین]] را به او واگذاشت<ref>تاریخ الطبری، ج۵، ص۳۰۶-۳۰۹؛ و قس: مروج الذهب که تنها به ولایتعهدی آن سه اشاره کرده است (ج ۴، ص۸۷).</ref> و بدین ترتیب [[ترکان]] را از [[مناصب]] مهمی که در [[زمان]] [[واثق]] داشتند [[محروم]] کرد. از طرفی، [[متوکل]] از [[اختناق]] ترکان در [[شهر]] [[سامرا]] به تنگ آمده و دریافته بود تا زمانی که در آن شهر بماند نخواهد توانست خود را از [[خفقان]] آنان برهاند؛ زیرا نیروی [[قدرتمند]] دیگری در آن شهر وجود نداشت که متوکل به اتکای آنان از دست ترکان رها گردد؛ از اینرو مرکز [[خلافت]] را به [[شام]] منتقل کرد تا از [[قدرت]] و [[پشتیبانی]] [[اعراب]] برای [[نجات]] [[دستگاه خلافت]] استفاده نماید<ref>تاریخ ایران از اسلام تا سلاجقه، ج۲، ص۷۰.</ref>. اما این کار حاصلی نداشت؛ زیرا رابطه [[دولت عباسی]] و اعراب، [[خاصه]] اعراب شام بهشدت تیره بود،؛ چراکه [[آل عباس]] با کشتارهای دسته جمعی [[بنیامیه]] که سمبل [[قوم عرب]] بودند، [[حمایت]] و پشتیبانی اعراب را از دست داده و حدود یک قرن بدون توجه به آن [[قوم]] و به اتکای [[اقوام]] دیگری چون [[ایرانیان]] و ترکان خلافت کرده بودند. از اینرو، زمانی که متوکل در شام بود (۲۴۳ق) [[سپاهیان]] بر او بشوریدند و عطایای خود را خواستند<ref>مروج الذهب، ج۴، ص۱۱۵-۱۱۷.</ref>. از سوی دیگر، [[سرداران]] ترک که مقصود متوکل را دانسته بودند، وی را وادار کردند که به سامرا باز گردد. در این زمان، [[کشمکش]] و برخورد میان [[خلیفه]] و ترکان بالا گرفت، خاصه آنکه [[منتصر]]، فرزند بزرگ متوکل نیز وارد معرکه شد و چون از [[خشونت]] و [[قساوت]] [[پدر]] درباره [[علویان]] ناراحت بود و [[کینه]] او را به [[دل]] داشت، در صدد برآمد تا با کمک وصیف و بُغای کوچک و عدهای دیگر از سرداران ترک، پدر را در دمشق از پای درآورد؛ اما بُغای بزرگ و [[فتح بن خاقان]] این [[توطئه]] را خنثی کردند. [[متوکل]] نیز [[منتصر]] را از [[ولیعهدی]] اول [[عزل]] و [[معتز]] را بر وی مقدم کرد؛ همچنین، [[اموال]] وصیف را [[مصادره]] و [[مناصب]] او را به فتح بن خاقان واگذار کرد. در نتیجه این کار، منتصر با دستیاری وصیف و باغر، متوکل و فتح را از پای درآورد (۲۴۷ق)<ref>تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۴۹۲؛ التنبیه و الاشراف، ص۳۳۷.</ref> و خود بر سریر [[خلافت]] تکیه زد و از همگان [[بیعت]] گرفت.<ref>[[سید احمد رضا خضری|خضری، سید احمد رضا]]، [[تاریخ خلافت عباسی از آغاز تا پایان آل بویه (کتاب)|تاریخ خلافت عباسی از آغاز تا پایان آل بویه]] ص ۱۱۰.</ref>. | ||
==نتیجه [[قتل]] متوکل== | == نتیجه [[قتل]] متوکل == | ||
قتل متوکل [[دستگاه خلافت عباسی]] را به [[هرج و مرج]] کشانید. او نخستین کسی بود که در صدد کنار زدن [[ترکان]] و احیای [[قدرت]] [[مجدد]] [[اعراب]] بود؛ اما با کشته شدن وی [[اقتدار]] دستگاه خلافت و [[هیبت]] و حرمتی که [[خلفا]] نزد ترکان داشتند از میان رفت و قدرت و [[نفوذ]] ترکان هر چه بیشتر تثبیت و کشتن خلفا به وسیله [[سرداران]] ترک آسان شد. آنان با [[شتاب]] [[هراس]] انگیزی خلفا را از [[مسند]] خلافت فرو کشیدند و سده پس از قتل متوکل را در چنان [[آشفتگی]] فرو بردند که در آن مدت، یازده تن [[خلیفه]]، که همگی دست نشانده ترکان بودند، بر روی کار آمدند که به وسیله آنان یا از کار برکنار شدند یا به قتل رسیدند. بدین ترتیب، پس از کشته شدن متوکل، [[عظمت]] خلافت نیز از میان رفت و برای خلیفه جز نامی که بر سکهها ضرب یا در [[خطبهها]] خوانده میشد باقی نماند<ref>نک: الفخری، ص۳۸.</ref>. | قتل متوکل [[دستگاه خلافت عباسی]] را به [[هرج و مرج]] کشانید. او نخستین کسی بود که در صدد کنار زدن [[ترکان]] و احیای [[قدرت]] [[مجدد]] [[اعراب]] بود؛ اما با کشته شدن وی [[اقتدار]] دستگاه خلافت و [[هیبت]] و حرمتی که [[خلفا]] نزد ترکان داشتند از میان رفت و قدرت و [[نفوذ]] ترکان هر چه بیشتر تثبیت و کشتن خلفا به وسیله [[سرداران]] ترک آسان شد. آنان با [[شتاب]] [[هراس]] انگیزی خلفا را از [[مسند]] خلافت فرو کشیدند و سده پس از قتل متوکل را در چنان [[آشفتگی]] فرو بردند که در آن مدت، یازده تن [[خلیفه]]، که همگی دست نشانده ترکان بودند، بر روی کار آمدند که به وسیله آنان یا از کار برکنار شدند یا به قتل رسیدند. بدین ترتیب، پس از کشته شدن متوکل، [[عظمت]] خلافت نیز از میان رفت و برای خلیفه جز نامی که بر سکهها ضرب یا در [[خطبهها]] خوانده میشد باقی نماند<ref>نک: الفخری، ص۳۸.</ref>. | ||
متوکل به دنبال [[سختگیری]] بر [[پیروان]] [[عقاید]] و [[مذاهب]] دیگر، زندیقان و خرمدینان و [[مانویان]] و [[دهریان]] را تعقیب و امکان فعالیت مذهبی را از آنان سلب کرد؛ حتی [[اهل کتاب]] نیز گرفتار سختگیریهای او و از [[خدمت]] در دستگاههای دولتی و [[سوار شدن]] بر اسب [[محروم]] شدند و به دنبال [[فرمان]] متوکل در [[سال ۲۳۵ ق]]. مجبور شدند لباسهای مخصوصی، با نشانههایی برای [[شناسایی]] بپوشند و بر سردر خانههایشان تصویر [[ابلیس]] را به [[نشانه]] [[گمراهی]] خویش رسم نمایند. از دیگر حوادث دوران [[متوکل]]، [[شورش]] بطریقان ارمنستان در [[سال ۲۳۸ ق]]<ref>قس: ابن اثیر که این واقعه را در حوادث سال ۲۳۷ ق. ذکر کرده است (الکامل، ج۷، ص۵۸).</ref>. بود که به دست بغای کبیر [[سرکوب]] شد.<ref>[[سید احمد رضا خضری|خضری، سید احمد رضا]]، [[تاریخ خلافت عباسی از آغاز تا پایان آل بویه (کتاب)|تاریخ خلافت عباسی از آغاز تا پایان آل بویه]] ص ۱۱۲.</ref>. | متوکل به دنبال [[سختگیری]] بر [[پیروان]] [[عقاید]] و [[مذاهب]] دیگر، زندیقان و خرمدینان و [[مانویان]] و [[دهریان]] را تعقیب و امکان فعالیت مذهبی را از آنان سلب کرد؛ حتی [[اهل کتاب]] نیز گرفتار سختگیریهای او و از [[خدمت]] در دستگاههای دولتی و [[سوار شدن]] بر اسب [[محروم]] شدند و به دنبال [[فرمان]] متوکل در [[سال ۲۳۵ ق]]. مجبور شدند لباسهای مخصوصی، با نشانههایی برای [[شناسایی]] بپوشند و بر سردر خانههایشان تصویر [[ابلیس]] را به [[نشانه]] [[گمراهی]] خویش رسم نمایند. از دیگر حوادث دوران [[متوکل]]، [[شورش]] بطریقان ارمنستان در [[سال ۲۳۸ ق]]<ref>قس: ابن اثیر که این واقعه را در حوادث سال ۲۳۷ ق. ذکر کرده است (الکامل، ج۷، ص۵۸).</ref>. بود که به دست بغای کبیر [[سرکوب]] شد.<ref>[[سید احمد رضا خضری|خضری، سید احمد رضا]]، [[تاریخ خلافت عباسی از آغاز تا پایان آل بویه (کتاب)|تاریخ خلافت عباسی از آغاز تا پایان آل بویه]] ص ۱۱۲.</ref>. | ||
==منابع== | == منابع == | ||
{{منابع}} | {{منابع}} | ||
# [[پرونده:IM009737.jpg|22px]] [[سید احمد رضا خضری|خضری، سید احمد رضا]]، [[تاریخ خلافت عباسی از آغاز تا پایان آل بویه (کتاب)|'''تاریخ خلافت عباسی از آغاز تا پایان آل بویه''']] | # [[پرونده:IM009737.jpg|22px]] [[سید احمد رضا خضری|خضری، سید احمد رضا]]، [[تاریخ خلافت عباسی از آغاز تا پایان آل بویه (کتاب)|'''تاریخ خلافت عباسی از آغاز تا پایان آل بویه''']] | ||
{{پایان منابع}} | {{پایان منابع}} | ||
==پانویس== | == پانویس == | ||
{{پانویس}} | {{پانویس}} | ||
[[رده:متوکل عباسی]] | [[رده:متوکل عباسی]] | ||
[[رده:اعلام]] | [[رده:اعلام]] |