جز
جایگزینی متن - '-،' به '-'
HeydariBot (بحث | مشارکتها) |
جز (جایگزینی متن - '-،' به '-') |
||
خط ۱۷: | خط ۱۷: | ||
* '''خطای دوم:''' آنان از این نکته که "[[ریاست]] دنیائی، تنها، مسیر ممکن برای بسط [[عدالت]] و [[احیاء]] آن، و نیز مقابله با [[باطل]] و ابطال آن میباشد"، [[غفلت]] ورزیده آن را در این [[دانش]] به [[محاسبه]] نگرفتهاند. | * '''خطای دوم:''' آنان از این نکته که "[[ریاست]] دنیائی، تنها، مسیر ممکن برای بسط [[عدالت]] و [[احیاء]] آن، و نیز مقابله با [[باطل]] و ابطال آن میباشد"، [[غفلت]] ورزیده آن را در این [[دانش]] به [[محاسبه]] نگرفتهاند. | ||
* پر واضح است که [[مردمان]] تنها زمانی در مقابل [[شریعت]] و [[احکام]] آن به [[خضوع]] در آمده آن را پذیرفتند، که [[خداوند]] [[پیامبر]] خود را بر [[جامعه]] مسلّط فرمود و امر [[زمامداری]] و تشکیل [[دولت]] را به او واگذار نمود. اکنون با توجّه به این نکته بسیار مهم، اضافه میکنیم که [[قلب]] [[انسان]] سالک نباید به چیزی جز از [[حضرت حق]] اشتغال یابد، نه به مقامدوستی و نه به [[گریز]] از آن، نه به شهرت و نه به دوستیِ [[گمنامی]]. این [[قلب]] همان قلبی است که [[خداوند]] آن را به [[نور]] خود روشن میفرماید، و [[معارف الهی]] را در آن [[القاء]] میفرماید<ref>[[حسین مظاهری|مظاهری، حسین]]، [[دانش اخلاق اسلامی ج۲ (کتاب)|دانش اخلاق اسلامی]]، ج۲، ص ۴۵۷-۴۵۸.</ref>. | * پر واضح است که [[مردمان]] تنها زمانی در مقابل [[شریعت]] و [[احکام]] آن به [[خضوع]] در آمده آن را پذیرفتند، که [[خداوند]] [[پیامبر]] خود را بر [[جامعه]] مسلّط فرمود و امر [[زمامداری]] و تشکیل [[دولت]] را به او واگذار نمود. اکنون با توجّه به این نکته بسیار مهم، اضافه میکنیم که [[قلب]] [[انسان]] سالک نباید به چیزی جز از [[حضرت حق]] اشتغال یابد، نه به مقامدوستی و نه به [[گریز]] از آن، نه به شهرت و نه به دوستیِ [[گمنامی]]. این [[قلب]] همان قلبی است که [[خداوند]] آن را به [[نور]] خود روشن میفرماید، و [[معارف الهی]] را در آن [[القاء]] میفرماید<ref>[[حسین مظاهری|مظاهری، حسین]]، [[دانش اخلاق اسلامی ج۲ (کتاب)|دانش اخلاق اسلامی]]، ج۲، ص ۴۵۷-۴۵۸.</ref>. | ||
* بر اساس آنچه گذشت، روشن میشود که آنکه سر در پی [[ریاست]] ندارد، میتواند [[دل]] به انگشتری بیارزشی ببندد، و همانگونه که پرستندگان بتان، [[بت]] خود را مقصود [[قلب]] خویش میسازند او نیز آن انگشتر بیقیمت را [[هدف]] [[قلب]] خویش نماید؛ همانگونه که ممکن است کسی به [[مقامات]] بلند [[اجتماعی]] رسد - و بلکه [[حکومت]] [[جامعه]] خویش را در دست گیرد- | * بر اساس آنچه گذشت، روشن میشود که آنکه سر در پی [[ریاست]] ندارد، میتواند [[دل]] به انگشتری بیارزشی ببندد، و همانگونه که پرستندگان بتان، [[بت]] خود را مقصود [[قلب]] خویش میسازند او نیز آن انگشتر بیقیمت را [[هدف]] [[قلب]] خویش نماید؛ همانگونه که ممکن است کسی به [[مقامات]] بلند [[اجتماعی]] رسد - و بلکه [[حکومت]] [[جامعه]] خویش را در دست گیرد- اما [[قلب]] او از آن فارغ بوده سر در پی ریاستش نداشته باشد. ما خود بسیاری از اینان را دیدهایم، و نیز [[اخبار]] بسیاری از آنان را نیز شنیدهایم. در همین صفحات از روش محقّق نراقی و آن صوفیّ [[فقیر]] سخن داشتیم؛ آن حکایت [[بهترین]] نمونه از این حکایات است، که نشان میدهد [[رئیس]] جامعهای در عین آنکه از تمکّن [[مالی]] شگرفی برخوردار است، میتواند [[دل]] در گرو [[ریاست]] خود نداشته باشد؛ همانگونه که [[صوفی]] فقیری که [[ریاست]] را بر [[رئیس]] جامعة [[عیب]] میشمارد، میتواند [[قلب]] خود را در گرو کشکولی بیارزش نهاده [[توان]] جدائی از آن را نداشته باشد!. | ||
* آری! تنها [[امیرالمؤمنین]] {{ع}} است که با آنکه از [[ریاست]] تام و تمام دنیائی و [[اخروی]] برخوردار است، میتواند تنها [[دل]] را بر [[حضرت حق]] نهد و سبکدلانه قسم یاد کند که: "بهخدا قسم این کفش نزد من، خواستنیتر از [[امارت]] بر شماست"<ref>{{متن حدیث|وَ اللَّهِ لَهِيَ- أي النَّعْلَة- أَحَبُّ إِلَيَّ مِنْ إِمْرَتِكُمْ}}.</ref> | * آری! تنها [[امیرالمؤمنین]] {{ع}} است که با آنکه از [[ریاست]] تام و تمام دنیائی و [[اخروی]] برخوردار است، میتواند تنها [[دل]] را بر [[حضرت حق]] نهد و سبکدلانه قسم یاد کند که: "بهخدا قسم این کفش نزد من، خواستنیتر از [[امارت]] بر شماست"<ref>{{متن حدیث|وَ اللَّهِ لَهِيَ- أي النَّعْلَة- أَحَبُّ إِلَيَّ مِنْ إِمْرَتِكُمْ}}.</ref> | ||
* در مقابل امّا، دنیادوستانی همچون [[طلحه]]، [[زبیر]]، [[معاویه]]، [[عمرو بن عاص]] و... [[دین]] به [[دنیا]] فروختند، [[شرافت]] را به [[ریاست]] معاوضه کردند و سرانجام به ضرر بیپایان نائل شدند!. | * در مقابل امّا، دنیادوستانی همچون [[طلحه]]، [[زبیر]]، [[معاویه]]، [[عمرو بن عاص]] و... [[دین]] به [[دنیا]] فروختند، [[شرافت]] را به [[ریاست]] معاوضه کردند و سرانجام به ضرر بیپایان نائل شدند!. | ||
* کوتاه سخن آنکه دوستیگمنامی، با [[دوستی]] [[جاه و مقام]] در تضاد نمیباشد، بلکه ایندودر مقابل [[زهد]] در [[ریاست]] و بیرغبتی به آن قرار دارند. از اینرو آنچه در میان اخلاقیان سخت مشهور شده است-که: "[[گریز]] از [[مقام]]، در مقابل مقامدوستی قرار دارد" - | * کوتاه سخن آنکه دوستیگمنامی، با [[دوستی]] [[جاه و مقام]] در تضاد نمیباشد، بلکه ایندودر مقابل [[زهد]] در [[ریاست]] و بیرغبتی به آن قرار دارند. از اینرو آنچه در میان اخلاقیان سخت مشهور شده است-که: "[[گریز]] از [[مقام]]، در مقابل مقامدوستی قرار دارد" - سخنی صحیح نمینماید<ref>[[حسین مظاهری|مظاهری، حسین]]، [[دانش اخلاق اسلامی ج۲ (کتاب)|دانش اخلاق اسلامی]]، ج۲، ص ۴۵۸-۴۵۹.</ref>. | ||
* اکنون پس از فراغت از این مقدمه، اضافه میکنیم که [[فضیلت]] بیمیلی به [[ریاست]]، فضیلتی سخت بزرگ است؛ بهگونهای که اگر [[فضل]] ویژه [[حضرت حق]] روی ننماید، هیچکس بدان [[مقام]] شامخ نخواهد رسید. | * اکنون پس از فراغت از این مقدمه، اضافه میکنیم که [[فضیلت]] بیمیلی به [[ریاست]]، فضیلتی سخت بزرگ است؛ بهگونهای که اگر [[فضل]] ویژه [[حضرت حق]] روی ننماید، هیچکس بدان [[مقام]] شامخ نخواهد رسید. | ||
* این [[فضیلت]]، تنها به [[پیامبران]] {{عم}}، [[اولیاء الهی]] و آنان که پای در جای پای آنان مینهند، مخصوص بوده؛ دیگران تنها از مراتبی از آن برخوردارند. با این همه اما، با توجّه به اهمیت والای آن، [[خداوند]] بر این [[فضیلت]] سخت پایفشرده [[بندگان]] خود را بر آن رغبت فرموده است. [[برتر]] از این، [[بهشت]] را [[پاداش]] آنان که این [[خوی]] [[نیکو]] را در خود پدید آوردهاند، قرار داده است: {{متن قرآن|تِلْكَ الدَّارُ الْآخِرَةُ نَجْعَلُهَا لِلَّذِينَ لَا يُرِيدُونَ عُلُوًّا فِي الْأَرْضِ وَلَا فَسَادًا وَالْعَاقِبَةُ لِلْمُتَّقِينَ}}<ref>«آنک سرای واپسین! آن را برای کسانی مینهیم که بر آنند تا در روی زمین، نه گردنکشی کنند و نه تباهی؛ و سرانجام (نیکو) از آن پرهیزگاران است» سوره قصص، آیه ۸۳.</ref>. | * این [[فضیلت]]، تنها به [[پیامبران]] {{عم}}، [[اولیاء الهی]] و آنان که پای در جای پای آنان مینهند، مخصوص بوده؛ دیگران تنها از مراتبی از آن برخوردارند. با این همه اما، با توجّه به اهمیت والای آن، [[خداوند]] بر این [[فضیلت]] سخت پایفشرده [[بندگان]] خود را بر آن رغبت فرموده است. [[برتر]] از این، [[بهشت]] را [[پاداش]] آنان که این [[خوی]] [[نیکو]] را در خود پدید آوردهاند، قرار داده است: {{متن قرآن|تِلْكَ الدَّارُ الْآخِرَةُ نَجْعَلُهَا لِلَّذِينَ لَا يُرِيدُونَ عُلُوًّا فِي الْأَرْضِ وَلَا فَسَادًا وَالْعَاقِبَةُ لِلْمُتَّقِينَ}}<ref>«آنک سرای واپسین! آن را برای کسانی مینهیم که بر آنند تا در روی زمین، نه گردنکشی کنند و نه تباهی؛ و سرانجام (نیکو) از آن پرهیزگاران است» سوره قصص، آیه ۸۳.</ref>. | ||
* از این [[آیه]]، بهروشنی برداشت میشود که حُسن [[عاقبت]]، متوقّف بر این [[فضیلت]] بوده بدون آن حُسن عاقبتی حاصل نخواهد شد؛ همانگونه که [[فتنهانگیزی]] در [[زمین]] و دورشدن از [[بهشت]] نیز، تنها از رذیلتی که در مقابل این [[فضیلت]] قرار دارد -یعنی ریاستدوستی و علاقه به [[مقامات]] دنیائی- | * از این [[آیه]]، بهروشنی برداشت میشود که حُسن [[عاقبت]]، متوقّف بر این [[فضیلت]] بوده بدون آن حُسن عاقبتی حاصل نخواهد شد؛ همانگونه که [[فتنهانگیزی]] در [[زمین]] و دورشدن از [[بهشت]] نیز، تنها از رذیلتی که در مقابل این [[فضیلت]] قرار دارد -یعنی ریاستدوستی و علاقه به [[مقامات]] دنیائی- نشأت میپذیرد<ref>[[حسین مظاهری|مظاهری، حسین]]، [[دانش اخلاق اسلامی ج۲ (کتاب)|دانش اخلاق اسلامی]]، ج۲، ص ۴۵۸-۴۵۹.</ref>. | ||
* از آثار این [[فضیلت]]، میتوان به این مطلب اشاره نمود که ریاستگریزان، از [[زندگی]] عادیِ دیگر [[مردمان]] برخوردارند، اینان در منزل، [[لباس]]، [[غذا]] و دیگر نواحی [[زندگی مادی]] همچون عموم [[مردم]]، بلکه در مرتبهای پائینتر از آنان قرار دارند. نمونه را به [[سیره پیامبر اکرم]] {{صل}} مینگریم که هیچگاه خشتی بر خشتی و آجری بر آجری ننهاد و اطاقهای همسرانش از برگ بافته شده خرما و حصیر، ساخته شده بود؛ [[لباس]] ایشان سخت ارزان قیمت بود، بهگونهای که بنا بر بعضی از [[اخبار]]، چون پیراهنی ارزان را به قیمت چهار درهم برای ایشان تهیّه کردند، با این توجیه که "بهایش گران است"، از پذیرش آن خودداری فرمود، آنگاه پیراهنی به دو درهم خریدند و دو درهم دیگر را در [[راه خدا]] [[انفاق]] فرمودند!. پیراهنی با قیمت دو درهم را حتّی پائینترین طبقات [[جامعه اسلامی]] نیز نمیپوشیدند؛ و تنها بردگان از چنین لباسهائی استفاده میکردند. ایشان در تمامی [[عمر]] تنها و تنها بهاندازهای که [[حاجت]] جسمیشان برآورده شود، از ارزانترین غذاها - همچون خرما و جو ۔ ارتزاق کردند، و هیچگاه غذائی چرب و پربُها میل ننمودند<ref>[[حسین مظاهری|مظاهری، حسین]]، [[دانش اخلاق اسلامی ج۲ (کتاب)|دانش اخلاق اسلامی]]، ج۲، ص ۴۶۰.</ref>. | * از آثار این [[فضیلت]]، میتوان به این مطلب اشاره نمود که ریاستگریزان، از [[زندگی]] عادیِ دیگر [[مردمان]] برخوردارند، اینان در منزل، [[لباس]]، [[غذا]] و دیگر نواحی [[زندگی مادی]] همچون عموم [[مردم]]، بلکه در مرتبهای پائینتر از آنان قرار دارند. نمونه را به [[سیره پیامبر اکرم]] {{صل}} مینگریم که هیچگاه خشتی بر خشتی و آجری بر آجری ننهاد و اطاقهای همسرانش از برگ بافته شده خرما و حصیر، ساخته شده بود؛ [[لباس]] ایشان سخت ارزان قیمت بود، بهگونهای که بنا بر بعضی از [[اخبار]]، چون پیراهنی ارزان را به قیمت چهار درهم برای ایشان تهیّه کردند، با این توجیه که "بهایش گران است"، از پذیرش آن خودداری فرمود، آنگاه پیراهنی به دو درهم خریدند و دو درهم دیگر را در [[راه خدا]] [[انفاق]] فرمودند!. پیراهنی با قیمت دو درهم را حتّی پائینترین طبقات [[جامعه اسلامی]] نیز نمیپوشیدند؛ و تنها بردگان از چنین لباسهائی استفاده میکردند. ایشان در تمامی [[عمر]] تنها و تنها بهاندازهای که [[حاجت]] جسمیشان برآورده شود، از ارزانترین غذاها - همچون خرما و جو ۔ ارتزاق کردند، و هیچگاه غذائی چرب و پربُها میل ننمودند<ref>[[حسین مظاهری|مظاهری، حسین]]، [[دانش اخلاق اسلامی ج۲ (کتاب)|دانش اخلاق اسلامی]]، ج۲، ص ۴۶۰.</ref>. | ||
* جهیزیه [[حضرت زهرا]] {{س}} نیز در این زمینه آیتی است و حکایتی!. این جهیزیه تنها از هفده قطعه تشکیل شده بود، که اکثر آن قطعات نیز گِلی بود. [[پیامبر اکرم]] {{صل}} چون این جهیزیه ساده را نگریست، به [[گریه]] فرو شد و دست به [[دعا]] برداشت که: "خدایا! این جهیزیّه را [[مبارک]] گردان!"، مِهر آن [[حضرت]] نیز تنها پانصد درهم بود!. | * جهیزیه [[حضرت زهرا]] {{س}} نیز در این زمینه آیتی است و حکایتی!. این جهیزیه تنها از هفده قطعه تشکیل شده بود، که اکثر آن قطعات نیز گِلی بود. [[پیامبر اکرم]] {{صل}} چون این جهیزیه ساده را نگریست، به [[گریه]] فرو شد و دست به [[دعا]] برداشت که: "خدایا! این جهیزیّه را [[مبارک]] گردان!"، مِهر آن [[حضرت]] نیز تنها پانصد درهم بود!. | ||
خط ۲۹: | خط ۲۹: | ||
* [[امیرمؤمنان]] {{ع}} نیز چون از مجلس [[بیعت]] [[مردمان]] با خود فارغ شد، بیدرنگ به نخلستان شتافت تا [[چاه]] حفر کند و نخل بنشاند تا [[فقیران]] [[امّت]] از آن بهره برند!. پس از آن نیز هیچگاه [[دنیا]] نتوانست او را بیالاید؛ بهگونهای که یکی از یارانش - ضَمُره نام - با یادآوری روش آن [[حضرت]]، سخت گریست و گفت: "افطار آن [[حضرت]] را دیدم، که تنها از نان جوین خشک و نمک تشکیل شده بود!". | * [[امیرمؤمنان]] {{ع}} نیز چون از مجلس [[بیعت]] [[مردمان]] با خود فارغ شد، بیدرنگ به نخلستان شتافت تا [[چاه]] حفر کند و نخل بنشاند تا [[فقیران]] [[امّت]] از آن بهره برند!. پس از آن نیز هیچگاه [[دنیا]] نتوانست او را بیالاید؛ بهگونهای که یکی از یارانش - ضَمُره نام - با یادآوری روش آن [[حضرت]]، سخت گریست و گفت: "افطار آن [[حضرت]] را دیدم، که تنها از نان جوین خشک و نمک تشکیل شده بود!". | ||
* این روش، آنچنان در تمامی زندگانی آنحضرت جریان داشت، که چون ایشان شب آخر [[عمر]] در منزل دخترش بیتوته نمود و در سفره، نان و شیر و نمک دید، تعجّب کرده فرمود:"آیا هیچگاه در سفره من جز خورشی یگانه دیدهای؟!"<ref>{{متن حدیث|هل رأیت فی أدیمی غیر إدام واحد قط}}.</ref> و چون دخترش بر آن شد که نمک را از سفره برگیرد، فرمانش داد تا شیر را برگیرد و نمک را به عنوان خورش غذای او بر جای نهد. | * این روش، آنچنان در تمامی زندگانی آنحضرت جریان داشت، که چون ایشان شب آخر [[عمر]] در منزل دخترش بیتوته نمود و در سفره، نان و شیر و نمک دید، تعجّب کرده فرمود:"آیا هیچگاه در سفره من جز خورشی یگانه دیدهای؟!"<ref>{{متن حدیث|هل رأیت فی أدیمی غیر إدام واحد قط}}.</ref> و چون دخترش بر آن شد که نمک را از سفره برگیرد، فرمانش داد تا شیر را برگیرد و نمک را به عنوان خورش غذای او بر جای نهد. | ||
* در این زمینه، نام آن [[حضرت]] به [[عثمان بن حُنَیف]] - که به عنوان [[حاکم]] به سوی بصرهاش گسیل داشته بود- | * در این زمینه، نام آن [[حضرت]] به [[عثمان بن حُنَیف]] - که به عنوان [[حاکم]] به سوی بصرهاش گسیل داشته بود- سخت قابل تأمّل است و روحفزا. ایشان در این [[نامه]]، اندکی از [[سیره]] خود میگوید، و آنگاه [[حاکمان]] را به اقتدای به [[سنّت]] خود فرامی خوانَد:"[[آگاه]] باشید که پیشوای شما از دنیای خود به دولباس کهنه، و از خوراکش به دو قرص نان اکتفا کرده است؛ و شما بر چنین [[رفتاری]] [[طاقت]] ندارید ولی مرا بهپرهیزگاری و کوشش و [[پاکدامنی]] و درستکاری [[یاری]] کنید. بهخدا قسم از دنیای شما طلا نیندوخته و از غنیمتهای آن [[مال]] فراوانی [[ذخیره]] نکرده، و با لباسی کهنه که در بردارم جام کهنه دیگری آماده ننمودهام... در حالی که اگر بخواهم میتوانم به عسل [[پاکیزه]] و مغز نان گندم و لباسهای بافته از ابریشم دست یابم؛ ولی چه دور است که هوا و خواهش بر من [[غلبه]] کند، و بسیاری [[حرص]] مرا به [[برگزیدن]] طعامها وادارد، و حال آنکه شاید در [[حجاز]] و یا یمامه کسی باشد که [[طمع]] در قرص نان هم نداشته و سیر شدن را هم به یاد نداشته باشد... آیا [[قناعت]] میکنم که به من بگویند [[زمامدار]] و سردار [[مؤمنین]]، در حالی که بهسختیهای روزگار با آنان همدرد نبوده یا در تلخکامی جلو ایشان نباشم!"<ref>{{متن حدیث|أَلَا ... وَ إِنَّ إِمَامَكُمْ قَدِ اكْتَفَى مِنْ دُنْيَاهُ بِطِمْرَيْهِ وَ مِنْ طُعْمِهِ بِقُرْصَيْهِ أَلَا وَ إِنَّكُمْ لَا تَقْدِرُونَ عَلَى ذَلِكَ وَ لَكِنْ أَعِينُونِي بِوَرَعٍ وَ اجْتِهَادٍ وَ عِفَّةٍ وَ سَدَادٍ فَوَاللَّهِ مَا كَنَزْتُ مِنْ دُنْيَاكُمْ تِبْراً وَ لَا ادَّخَرْتُ مِنْ غَنَائِمِهَا وَفْراً وَ لَا أَعْدَدْتُ لِبَالِي ثَوْبِي طِمْراً... وَ لَوْ شِئْتُ لَاهْتَدَيْتُ الطَّرِيقَ إِلَى مُصَفَّى هَذَا الْعَسَلِ وَ لُبَابِ هَذَا الْقَمْحِ وَ نَسَائِجِ هَذَا الْقَزِّ وَ لَكِنْ هَيْهَاتَ أَنْ يَغْلِبَنِي هَوَايَ وَ يَقُودَنِي جَشَعِي إِلَى تَخَيُّرِ الْأَطْعِمَةِ وَ لَعَلَّ بِالْحِجَازِ أَوْ الْيَمَامَةِ مَنْ لَا طَمَعَ لَهُ فِي الْقُرْصِ وَ لَا عَهْدَ لَهُ بِالشِّبَعِ... أَ أَقْنَعُ مِنْ نَفْسِي بِأَنْ يُقَالَ هَذَا أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ وَ لَا أُشَارِكُهُمْ فِي مَكَارِهِ الدَّهْرِ أَوْ أَكُونَ أُسْوَةً لَهُمْ ْ فِي جُشُوبَةِ الْعَيْشِ}}؛ نهج البلاغة، صبحی صالح، کتاب ۴۵.</ref><ref>[[حسین مظاهری|مظاهری، حسین]]، [[دانش اخلاق اسلامی ج۲ (کتاب)|دانش اخلاق اسلامی]]، ج۲، ص ۴۶۲.</ref>. | ||
* از دیگر آثار این [[فضیلت]]، آن است که [[دل]] نابستگان به [[مقام]]، برای دیگر [[مردمان]] [[تواضع]] میکنند، آنان را چون خود میبینند، و بهویژه [[فقیران]] و فرودستان [[جامعه]] را در [[مقام]]، همچون خود مییابند؛ چه [[مقامات]] [[دنیوی]] نمیتواند آنان را فریفته در نظر خویش [[برتر]] از دیگران جلوه دهد. [[پیامبر اکرم]] {{صل}} - که جامع تمامی [[فضائل]] بود، و هیچ فضیلتی نبود مگر آنکه ایشان آن را در [[برترین]] مراتب ممکنش تحصیل فرموده بود- | * از دیگر آثار این [[فضیلت]]، آن است که [[دل]] نابستگان به [[مقام]]، برای دیگر [[مردمان]] [[تواضع]] میکنند، آنان را چون خود میبینند، و بهویژه [[فقیران]] و فرودستان [[جامعه]] را در [[مقام]]، همچون خود مییابند؛ چه [[مقامات]] [[دنیوی]] نمیتواند آنان را فریفته در نظر خویش [[برتر]] از دیگران جلوه دهد. [[پیامبر اکرم]] {{صل}} - که جامع تمامی [[فضائل]] بود، و هیچ فضیلتی نبود مگر آنکه ایشان آن را در [[برترین]] مراتب ممکنش تحصیل فرموده بود- در [[مجلسی]]، چون مردی ثروتمند را دیدند که بر فقیری کور کِبر میورزد، آنچنان در [[خشم]] شدند که آثار و [[علائم]] آن [[غضب]] بر چهره مبارکشان آشکار شد؛ زان پس [[آیات]] ابتدای سورة عبس نازل شد: {{متن قرآن|عَبَسَ وَتَوَلَّى * أَنْ جَاءَهُ الْأَعْمَى * وَمَا يُدْرِيكَ لَعَلَّهُ يَزَّكَّى * أَوْ يَذَّكَّرُ فَتَنْفَعَهُ الذِّكْرَى}}<ref>«روی ترش کرد و رخ بگردانید * که آن نابینا نزد وی آمد * و تو چه دانی، بسا او پاکیزگی یابد * یا در یاد گیرد و آن یادکرد، او را سود رساند» سوره عبس، آیه ۱-۴.</ref>. | ||
* روش [[امیرالمؤمنین]] {{ع}} نیز در این زمینه سخت مشهور است؛ ایشان به [[کمک]] [[ضعیفان]] و [[فقیران]] میشتافت، بهگونهای که بار آنان را بر پشت مینهاد و تا منزل همراهیشان میکرد. | * روش [[امیرالمؤمنین]] {{ع}} نیز در این زمینه سخت مشهور است؛ ایشان به [[کمک]] [[ضعیفان]] و [[فقیران]] میشتافت، بهگونهای که بار آنان را بر پشت مینهاد و تا منزل همراهیشان میکرد. | ||
* در شمار دیگر آثار این [[فضیلت]] [[اخلاقی]]، آن است که [[دل]] نابستگان به [[مقام]]، [[آخرت]] خود را به [[دنیا]] نمیفروشند، و [[بهائی]] دنیائی برای [[شرافت]] خود قائل نمیشوند تا آن را در مقابل [[ریاست]] بفروش رسانند. اینان [[ریاست]] را وسیلهای برای رسیدن به [[آخرت]] میدانند؛ از این رو دست به [[حیله]] نمیبرند تا [[ریاست]] را بهدست آورند، بلکه پای در میان مینهند تا از آن بگریزند. در [[سیره پیامبر اکرم]] {{صل}} آوردهاند که طائفه بنیعامر، قومی بود که از جمعیتی بسیار برخوردار بود، و از این رو پیوستن آنان به [[اسلام]] میتوانست [[یاریدهنده]] این [[دین]] و [[پیامبر]] آن باشد. [[رئیس]] این طائفه، زمانی به محضر [[پیامبر اکرم]] {{صل}} رسید، و [[وعده]] داد که خود و تمامی قومش به [[اسلام]] گروند؛ امّا در مقابل، [[پیامبر]] [[ریاست]] این طائفه را در [[خاندان]] او نهد، و آنان را به [[امارت]] جاودانه [[قوم]] خود نائل فرماید. [[پیامبر اکرم]] {{صل}} در همان زمان که [[مسلمین]] سخت اندک بودند و به آنان محتاج، امّا این شرط را نپذیرفت و [[ریاست]] دائمیِ او بر آن طائفه را تأئید نفرمود، هرچند از [[حمایت]] او و طائفهاش بیبهره مانَد!<ref>[[حسین مظاهری|مظاهری، حسین]]، [[دانش اخلاق اسلامی ج۲ (کتاب)|دانش اخلاق اسلامی]]، ج۲، ص ۴۶۳.</ref>. | * در شمار دیگر آثار این [[فضیلت]] [[اخلاقی]]، آن است که [[دل]] نابستگان به [[مقام]]، [[آخرت]] خود را به [[دنیا]] نمیفروشند، و [[بهائی]] دنیائی برای [[شرافت]] خود قائل نمیشوند تا آن را در مقابل [[ریاست]] بفروش رسانند. اینان [[ریاست]] را وسیلهای برای رسیدن به [[آخرت]] میدانند؛ از این رو دست به [[حیله]] نمیبرند تا [[ریاست]] را بهدست آورند، بلکه پای در میان مینهند تا از آن بگریزند. در [[سیره پیامبر اکرم]] {{صل}} آوردهاند که طائفه بنیعامر، قومی بود که از جمعیتی بسیار برخوردار بود، و از این رو پیوستن آنان به [[اسلام]] میتوانست [[یاریدهنده]] این [[دین]] و [[پیامبر]] آن باشد. [[رئیس]] این طائفه، زمانی به محضر [[پیامبر اکرم]] {{صل}} رسید، و [[وعده]] داد که خود و تمامی قومش به [[اسلام]] گروند؛ امّا در مقابل، [[پیامبر]] [[ریاست]] این طائفه را در [[خاندان]] او نهد، و آنان را به [[امارت]] جاودانه [[قوم]] خود نائل فرماید. [[پیامبر اکرم]] {{صل}} در همان زمان که [[مسلمین]] سخت اندک بودند و به آنان محتاج، امّا این شرط را نپذیرفت و [[ریاست]] دائمیِ او بر آن طائفه را تأئید نفرمود، هرچند از [[حمایت]] او و طائفهاش بیبهره مانَد!<ref>[[حسین مظاهری|مظاهری، حسین]]، [[دانش اخلاق اسلامی ج۲ (کتاب)|دانش اخلاق اسلامی]]، ج۲، ص ۴۶۳.</ref>. | ||
خط ۴۳: | خط ۴۳: | ||
* اما اگر در صف جهنّمیان قرار گیرند، زنجیری دیگر بر زنجیرهایشان و بندی دیگر بر بندهایشان افزوده میشود، و هیچگاه از آن رهائی نمییابند؛ به این [[آیه]] نیز بنگرید: {{متن قرآن|إِنَّا جَعَلْنَا فِي أَعْنَاقِهِمْ أَغْلَالًا فَهِيَ إِلَى الْأَذْقَانِ فَهُمْ مُقْمَحُونَ}}<ref>«ما غلهایی بر گردنهایشان تا (زیر) چانه نهادهایم چنان که سرشان بالا مانده است» سوره یس، آیه ۸.</ref>. | * اما اگر در صف جهنّمیان قرار گیرند، زنجیری دیگر بر زنجیرهایشان و بندی دیگر بر بندهایشان افزوده میشود، و هیچگاه از آن رهائی نمییابند؛ به این [[آیه]] نیز بنگرید: {{متن قرآن|إِنَّا جَعَلْنَا فِي أَعْنَاقِهِمْ أَغْلَالًا فَهِيَ إِلَى الْأَذْقَانِ فَهُمْ مُقْمَحُونَ}}<ref>«ما غلهایی بر گردنهایشان تا (زیر) چانه نهادهایم چنان که سرشان بالا مانده است» سوره یس، آیه ۸.</ref>. | ||
* اینان همانگونه که در این [[دنیا]] در غل و زنجیر بودند، در آن [[دنیا]] نیز دربند خواهند بود: {{متن قرآن|إِذِ الْأَغْلَالُ فِي أَعْنَاقِهِمْ وَالسَّلَاسِلُ يُسْحَبُونَ}}<ref>«آن هنگام که بندها و زنجیرها بر گردنهایشان (بر زمین) کشیده میشوند» سوره غافر، آیه ۷۱.</ref>؛ {{متن قرآن|أَمَّا مَنْ أُوتِيَ كِتَابَهُ بِشِمَالِهِ فَيَقُولُ يَا لَيْتَنِي لَمْ أُوتَ كِتَابِيَهْ * وَلَمْ أَدْرِ مَا حِسَابِيَهْ * يَا لَيْتَهَا كَانَتِ الْقَاضِيَةَ * مَا أَغْنَى عَنِّي مَالِيَهْ * هَلَكَ عَنِّي سُلْطَانِيَهْ}}<ref>«و اما آنکه کارنامهاش به دست چپ وی داده شود میگوید: کاش کارنامهام به من داده نشده بود * و نمیدانستم که حسابم چیست * کاش همان (مرگ)، پایان کار بود! * داراییم به کار من نیامد * اختیارم از کفم رفت» سوره حاقه، آیه ۲۵-۲۹</ref> | * اینان همانگونه که در این [[دنیا]] در غل و زنجیر بودند، در آن [[دنیا]] نیز دربند خواهند بود: {{متن قرآن|إِذِ الْأَغْلَالُ فِي أَعْنَاقِهِمْ وَالسَّلَاسِلُ يُسْحَبُونَ}}<ref>«آن هنگام که بندها و زنجیرها بر گردنهایشان (بر زمین) کشیده میشوند» سوره غافر، آیه ۷۱.</ref>؛ {{متن قرآن|أَمَّا مَنْ أُوتِيَ كِتَابَهُ بِشِمَالِهِ فَيَقُولُ يَا لَيْتَنِي لَمْ أُوتَ كِتَابِيَهْ * وَلَمْ أَدْرِ مَا حِسَابِيَهْ * يَا لَيْتَهَا كَانَتِ الْقَاضِيَةَ * مَا أَغْنَى عَنِّي مَالِيَهْ * هَلَكَ عَنِّي سُلْطَانِيَهْ}}<ref>«و اما آنکه کارنامهاش به دست چپ وی داده شود میگوید: کاش کارنامهام به من داده نشده بود * و نمیدانستم که حسابم چیست * کاش همان (مرگ)، پایان کار بود! * داراییم به کار من نیامد * اختیارم از کفم رفت» سوره حاقه، آیه ۲۵-۲۹</ref> | ||
* کسانی که از این [[رذیلت]] [[نجات]] مییابند امّا، آناناند که در صف صدّیقان قرار میگیرند. آنان که بهواسطه [[فضل]] و [[رحمت]] او - جلَّ وعلا! - از منزلی به منزلی دیگر میشتابند، و از مرتبتی رو به مرتبتی دیگر مینهند. [[قلوب]] آنان در این سیر از کدورتهای دنیائی و پلیدیهای آن تهی است، و روشن به [[نور]] [[پروردگار]]؛ اینان- که در هر عصر، تنها از عدد انگشتشماری برخوردارند- | * کسانی که از این [[رذیلت]] [[نجات]] مییابند امّا، آناناند که در صف صدّیقان قرار میگیرند. آنان که بهواسطه [[فضل]] و [[رحمت]] او - جلَّ وعلا! - از منزلی به منزلی دیگر میشتابند، و از مرتبتی رو به مرتبتی دیگر مینهند. [[قلوب]] آنان در این سیر از کدورتهای دنیائی و پلیدیهای آن تهی است، و روشن به [[نور]] [[پروردگار]]؛ اینان- که در هر عصر، تنها از عدد انگشتشماری برخوردارند- بهواسطه آنکه از قلبی [[پاکیزه]] و [[پاک]] برخوردارند، [[خداوند]] را به [[عبادت]] آزادگان [[پرستش]] میکنند، و [[حقّ]] [[عبادت]] او را بهجای میآورند<ref>[[حسین مظاهری|مظاهری، حسین]]، [[دانش اخلاق اسلامی ج۲ (کتاب)|دانش اخلاق اسلامی]]، ج۲، ص ۴۶۶.</ref>. | ||
* خوشا به حال اینان، که هیچکس نمیداند [[حضرت حق]] در آن [[دنیا]] برای آنان چه نعمتهای پربهائی فراهم آورده است!، چه آنان در این دنیای فانی نزد خدایند و حرکتشان بهسوی اوست و بازگشتشان نیز بهسوی اوست: {{متن قرآن|يَا أَيَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ * ارْجِعِي إِلَى رَبِّكِ رَاضِيَةً مَرْضِيَّةً}}<ref>«ای روان آرمیده! * به سوی پروردگارت خرسند و پسندیده بازگرد!» سوره فجر، آیه ۲۷-۲۸.</ref>؛ {{متن قرآن|إِنَّ الْمُتَّقِينَ فِي جَنَّاتٍ وَنَهَرٍ * فِي مَقْعَدِ صِدْقٍ عِنْدَ مَلِيكٍ مُقْتَدِرٍ}}<ref>«بیگمان پرهیزگاران در بوستانها و (کنار) جویبارانند * در جایگاهی راستین نزد فرمانفرمایی توانمند» سوره قمر، آیه ۵۴-۵۵.</ref><ref>[[حسین مظاهری|مظاهری، حسین]]، [[دانش اخلاق اسلامی ج۲ (کتاب)|دانش اخلاق اسلامی]]، ج۲، ص ۴۶۶.</ref>. | * خوشا به حال اینان، که هیچکس نمیداند [[حضرت حق]] در آن [[دنیا]] برای آنان چه نعمتهای پربهائی فراهم آورده است!، چه آنان در این دنیای فانی نزد خدایند و حرکتشان بهسوی اوست و بازگشتشان نیز بهسوی اوست: {{متن قرآن|يَا أَيَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ * ارْجِعِي إِلَى رَبِّكِ رَاضِيَةً مَرْضِيَّةً}}<ref>«ای روان آرمیده! * به سوی پروردگارت خرسند و پسندیده بازگرد!» سوره فجر، آیه ۲۷-۲۸.</ref>؛ {{متن قرآن|إِنَّ الْمُتَّقِينَ فِي جَنَّاتٍ وَنَهَرٍ * فِي مَقْعَدِ صِدْقٍ عِنْدَ مَلِيكٍ مُقْتَدِرٍ}}<ref>«بیگمان پرهیزگاران در بوستانها و (کنار) جویبارانند * در جایگاهی راستین نزد فرمانفرمایی توانمند» سوره قمر، آیه ۵۴-۵۵.</ref><ref>[[حسین مظاهری|مظاهری، حسین]]، [[دانش اخلاق اسلامی ج۲ (کتاب)|دانش اخلاق اسلامی]]، ج۲، ص ۴۶۶.</ref>. | ||
* اینان در این [[دنیا]] به قلبهای آزاد و خالی از تمامی تعلّقات دست یافتهاند؛ چه این تعلّقات و ظلمات از آنها بهدر شده، و نو راو – جلَّ و علا!- [[جانشین]] شده است: {{متن قرآن|اللَّهُ وَلِيُّ الَّذِينَ آمَنُوا يُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّورِ وَالَّذِينَ كَفَرُوا أَوْلِيَاؤُهُمُ الطَّاغُوتُ يُخْرِجُونَهُمْ مِنَ النُّورِ إِلَى الظُّلُمَاتِ أُولَئِكَ أَصْحَابُ النَّارِ هُمْ فِيهَا خَالِدُونَ}}<ref>«خداوند سرور مؤمنان است که آنان را به سوی روشنایی از تیرگیها بیرون میبرد اما سروران کافران، طاغوتهایند که آنها را از روشنایی به سوی تیرگیها بیرون میکشانند؛ آنان دمساز آتشند، آنها در آن جاودانند» سوره بقره، آیه ۲۵۷.</ref>. | * اینان در این [[دنیا]] به قلبهای آزاد و خالی از تمامی تعلّقات دست یافتهاند؛ چه این تعلّقات و ظلمات از آنها بهدر شده، و نو راو – جلَّ و علا!- [[جانشین]] شده است: {{متن قرآن|اللَّهُ وَلِيُّ الَّذِينَ آمَنُوا يُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّورِ وَالَّذِينَ كَفَرُوا أَوْلِيَاؤُهُمُ الطَّاغُوتُ يُخْرِجُونَهُمْ مِنَ النُّورِ إِلَى الظُّلُمَاتِ أُولَئِكَ أَصْحَابُ النَّارِ هُمْ فِيهَا خَالِدُونَ}}<ref>«خداوند سرور مؤمنان است که آنان را به سوی روشنایی از تیرگیها بیرون میبرد اما سروران کافران، طاغوتهایند که آنها را از روشنایی به سوی تیرگیها بیرون میکشانند؛ آنان دمساز آتشند، آنها در آن جاودانند» سوره بقره، آیه ۲۵۷.</ref>. |