←مقدمه
جز (جایگزینی متن - 'وصف' به 'وصف') |
(←مقدمه) برچسب: پیوندهای ابهامزدایی |
||
خط ۸: | خط ۸: | ||
'''[[پیامبر خاتم]] {{صل}}''' در سخنان بسیاری به بیان جایگاه ارزشمند '''[[امام حسین]] {{ع}}''' و نقش والای ایشان در [[پاسداری از دین]] مبین [[اسلام]] پرداخته است. [[پیامبر اکرم]] {{صل}} در حدیثی میفرماید: "حسین از من است و من از او، کسی که حسین را [[دوست]] بدارد، [[خدا]] را دوست داشته است". | '''[[پیامبر خاتم]] {{صل}}''' در سخنان بسیاری به بیان جایگاه ارزشمند '''[[امام حسین]] {{ع}}''' و نقش والای ایشان در [[پاسداری از دین]] مبین [[اسلام]] پرداخته است. [[پیامبر اکرم]] {{صل}} در حدیثی میفرماید: "حسین از من است و من از او، کسی که حسین را [[دوست]] بدارد، [[خدا]] را دوست داشته است". | ||
== مقدمه == | == مقدمه== | ||
# ربیعه سعدی میگوید: زمانی که بین [[مردم]] در تفضیل و [[برتری]] [[اختلاف]] افتاد (که چه کسی [[برتر]] است؛ [[امام حسین]] {{ع}} یا دیگران) توشهای برداشته، بر مرکب سوار شده، به سوی [[مدینه]] حرکت کردم. در [[مدینه]] به [[خانه]] [[حذیفة بن یمان]] وارد شدم. [[حذیفه]] گفت: "[[اهل]] کجایی؟" گفتم: [[اهل عراق]]، گفت: "[[اهل]] کدام [[شهر]] [[عراق]] هستی؟" گفتم: [[اهل کوفه]]. گفت: "مرحبا به شما ای [[اهل کوفه]]". گفتم: بین [[مردم]] در [[برتری]] افراد، [[اختلاف]] افتاده است؛ آمدهام که [[حقیقت]] مطلب را از تو بپرسم؟ [[حذیفه]] گفت: "نزد [[انسان]] [[آگاهی]] آمدهای؛ همانا من با تو سخن نمیگویم مگر طبق آنچه که با دو گوشم شنیدهام و قلبم آن را فهمیده و با دو چشمم دیدهام. روزی [[پیامبر خدا]] {{صل}} نزد ما آمد گویا الان ایشان را میبینم همانطور که به تو مینگرم، در حالی که [[حسین بن علی]] را بر گردن خود قرار داده بود؛ گویا الان [[دست]] [[مبارک]] ایشان را میبینم که بر قدمهای [[حسین]] گذاشته و قدمهای [[مبارک]] او را به سینه خود چسبانده. ایشان فرمود: "ای [[مردم]]! من میدانم بعد از من ـ درباره [[برترین]] [[انسان]] ـ بین شما [[اختلاف]] میافتد، این [[حسین بن علی]] است؛ در میان [[مردم]] [[بهترین]] جد و [[جده]] ([[پدر]] بزرگ و مادربزرگ) را دارا و جد او، [[محمد]]، [[رسول خدا]] و آقای [[پیامبران]] است و [[جده]] او [[خدیجه دختر خویلد]] است که اولین زنی است که به [[خدا]] و رسولش [[ایمان]] آورد؛ این [[حسین بن علی]] است که در میان [[مردم]] [[بهترین]] [[پدر]] و [[مادر]] را دارد؛ [[پدر]] او [[علی بن ابی طالب]]، [[برادر]] [[رسول خدا]] {{صل}} و [[وزیر]] و پسر عموی او و در دو عالم اولین مردی است که به [[خداوند]] و [[رسول]] او [[ایمان]] آورده است و مادرش [[فاطمه]] دختر [[محمد]] {{صل}} [[سرور]] [[زنان]] دو عالم است. این [[حسین بن علی]] است که در میان [[مردم]]، [[بهترین]] عمو و عمه از آن اوست؛ عموی او [[جعفر بن ابی طالب]] است که دو بال، در [[بهشت]]، [[زینت]] اوست که با آنها به هر جای [[بهشت]] که میخواهد پرواز میکند، و عمه او [[ام هانی دختر ابوطالب]] است. این [[حسین بن علی]] است که در میان [[مردم]] [[بهترین]] [[خاله]] و دایی را دارد؛ دایی او [[قاسم]]، پسر [[محمد]]، [[رسول]] خداست و خاله او [[زینب]]، دختر [[محمد]]، [[پیامبر]] خداست". سپس [[حسین]] {{ع}} را از دوش خود پایین آورد و بین دستان خودش قرار داد و [[حسین]] {{ع}} شروع به [[راه رفتن]] کرد. سپس [[پیامبر اکرم]] {{صل}} فرمود: "این [[حسین بن علی]] است که جد و [[جده]] او در بهشتند؛ [[پدر]] و مادرش در بهشتند؛ عمو و عمهاش در بهشتند؛ دایی و خالهاش در بهشتند، او و برادرش در [[بهشت]] هستند. همانا آنچه به [[حسین]] {{ع}} (از [[خدا]]) عطا شده به هیچ کدام از [[فرزندان]] [[انبیاء]]، جز [[یوسف]] بن [[یعقوب]]، عطا نشده است"<ref>تاریخ مدینة دمشق، ابن عساکر، ج۱۴، ص۱۷۲-۱۷۳.</ref>. | |||
# [[اسامة بن زید]] میگوید: "روزی برای درخواست حاجتی به منزل [[رسول خدا]] {{صل}} رفتم، ([[رسول اکرم]] {{صل}} نشسته بود و) زیر عبای ایشان چیزی بود که نفهمیدم چیست. وقتی کارم تمام شد از آن حضرت پرسیدم: چه چیزی در زیر عبای شماست؟ [[رسول خدا]] {{صل}} [[عبا]] را کنار زد؛ دیدم [[امام حسن |حسن]] و [[حسین]] بر روی رانهای [[مبارک]] آن حضرت نشستهاند، (در این هنگام) [[رسول خدا]] {{صل}} فرمود: "این دو پسران من و پسران دخترم هستند. خداوندا، تو میدانی من این دو را دوست دارم، تو نیز آنان را و کسانی را که آنان را [[دوست]] دارند، [[دوست]] بدار"<ref>نظم درر السمطین، زرندی حنفی، ص۲۱۱.</ref>. | |||
# [[ابن عباس]] از [[نبی اکرم]] {{صل}} [[نقل]] میکند که فرمود: "هر کسی [[امام حسن|حسن]] و [[حسین]] را [[دوست]] بدارد [[اهل بهشت]] است و هر فردی [[کینه]] آنان را داشته باشد [[اهل]] [[جهنم]] است"<ref>نظم درر السمطین، زرندی حنفی، ص۲۱۰.</ref>. | |||
# [[انس بن مالک]] میگوید: از [[رسول خدا]] {{صل}} پرسیده شد کدام یک از [[اهل بیت]] شما برایتان [[دوست]] داشتنیترند؟ آن حضرت فرمود: "[[امام حسن|حسن]] و [[حسین]]"؛ و در این حال به [[فاطمه]] {{س}} فرمود: "دو فرزندم را صدا بزن تا نزد من بیایند". سپس آنان را بوئید و به سینه خود چسبانید<ref>نظم درر السمطین، زرندی حنفی، ص۲۱۰.</ref>. | |||
# [[امام باقر]] {{ع}} از پدرش [[امام سجاد]] {{ع}} و ایشان از جدش [[امیرالمؤمنین]] {{ع}} [[نقل]] میکند روزی [[پیامبر]] {{صل}} [[دست]] [[امام حسن|حسن]] و [[حسین]] را گرفت و فرمود: "کسی که مرا و این دو و [[پدر]] و مادرشان را [[دوست]] داشته باشد، در [[روز قیامت]]، همدرجه من خواهد بود"<ref>نظم درر السمطین، زرندی حنفی، ص۲۱۰.</ref>. | |||
# از [[سلمان]] [[نقل]] شده که [[رسول خدا]] {{صل}} فرمود: "هر کسی [[امام حسن|حسن]] و [[حسین]] را [[دوست]] بدارد، من او را دوست دارم و هر کسی را که من او را [[دوست]] بدارم، [[خدا]] دوستش میدارد و [[خداوند]] هر کسی را که [[دوست]] داشته باشد در [[بهشت]] پر[[نعمت]] خود وارد میسازد و هر فردی [[کینه]] آنها را (در [[دل]]) داشته باشد و بر این [[کینه]] پایدار بماند، من نیز [[کینه]] او را به [[دل]] میگیرم و هر شخصی که من [[کینه]] او را در [[دل]] داشته باشم، [[خداوند]] از او [[خشمگین]] خواهد شد و هر کسی که [[خداوند]] بر او [[خشم]] گیرد، [[اهل]] [[آتش]] و برای او عذابی پایدار است"<ref>نظم درر السمطین، زرندی حنفی، ص۲۱۰.</ref>. | |||
# [[ابوهریره]] میگوید: روزی [[رسول خدا]] {{صل}} در حالی که [[امام حسن|حسن]] و [[حسین]] را بر دوش خود نهاده بود، پیش ما آمدند. گفتم: ای [[رسول خدا]] گویا آنها را [[دوست]] میداری؟ آن حضرت فرمود: "هر کسی آن دو را [[دوست]] بدارد مرا [[دوست]] داشته و هر که نسبت به آنان [[کینه]] ورزد به [[یقین]] به من [[کینه]] ورزیده است"<ref>نظم الدرر المسطین، زرندی حنفی، ص۲۰۹.</ref>. | |||
# [[عبدالله بن مسعود]] میگوید: روزی [[پیامبر اکرم]] {{صل}} در حال [[نماز خواندن]] بود و [[امام حسن|حسن]] و [[حسین]] بر پشت ایشان نشسته بودند و [[پیامبر خدا]] به هر کسی که میخواست آن دو را پایین آورد، اشاره میفرمود که رهایشان کنید؛ وقتی [[نماز]] حضرت تمام شد آن دو را در آغوش گرفت و فرمود: "[[پدر]] و مادرم فدای شما (دو [[برادر]]) باد! هر کسی مرا [[دوست]] دارد باید این دو تن را نیز [[دوست]] داشته باشد"<ref>نظم الدرر المسطین، زرندی حنفی، ص۲۰۹.</ref>. | |||
# در [[روایت]] دیگری [[عبدالله بن مسعود]] میگوید: روزی در [[مسجد]]، [[امام حسن|حسن]] و [[حسین]] که بر روی [[دست]] و شکم [[راه]] میرفتند (هنوز [[راه]] نیفتاده بودند) آمدند تا به [[پیامبر خدا]] {{صل}} که در [[مسجد]] در حال [[نماز]] بود، رسیدند و بر پشت ایشان سوار شدند. چون آن حضرت از [[نماز]] فارغ شد آنها را به سینه چسباند و فرمود: "[[پدر]] و مادرم فدای شما دو تن باد! هر کسی مرا [[دوست]] دارد باید این دو تن را نیز [[دوست]] داشته باشد"<ref>نظم درر السمطین، زرندی حنفی، ص۲۰۹</ref>. | |||
# [[اسامة بن زید]] [[نقل]] میکند که [[پیامبر]] {{صل}} [[امام حسن]] و [[امام حسین]] را در آغوش خود گرفته بود و میفرمود: "خداوندا، من این دو را دوست دارم؛ تو نیز آنها را [[دوست]] بدار"<ref>صحیح البخاری، بخاری، ج۴، ص۲۱۶.</ref>. | |||
# از [[پیامبر اکرم]] {{صل}} [[نقل]] شده که فرمود: "[[امام حسن|حسن]] و [[حسین]]، دو گل بهاری من در این [[دنیا]] هستند"<ref>صحیح البخاری، بخاری، ج۴، ص۲۱۷، باب مناقب المهاجرین و فضلهم، باب مناقب الحسن و الحسین {{عم}}.</ref>. | |||
# از [[جابر بن عبدالله انصاری]]، [[نقل]] شده که گفت: هر کس [[دوست]] دارد بر مردی بهشتی بنگرد به سیمای [[حسین]] {{ع}} نگاه کند؛ همانا من این جمله را از [[رسول خدا]] {{صل}} شنیدم<ref>نظم درر السمطین، زرندی حنفی، ص۲۰۸.</ref>. | |||
# وهیب میگوید: روزی [[رسول خدا]] جلوی [[اصحاب]] خود در حال حرکت و [[حسین]] {{ع}} نیز با بچهها مشغول [[بازی]] بود. [[پیامبر اکرم]] {{صل}} میخواست او را بگیرد و [[حسین]] {{ع}} به این طرف و آن طرف میرفت و آن حضرت او را میخنداند تا اینکه او را گرفت؛ پس یک دستش را پشت سر [[حسین]] {{ع}} و [[دست]] دیگرش را زیر چانه وی گذاشت و دهان مبارکش را بر دهان او نهاد و دهانش را بوسید و فرمود: "[[حسین]] از من است و من از اویم؛ [[خداوند]] [[دوست]] بدارد هر کسی را که [[حسین]] را [[دوست]] داشته باشد. [[حسین]] یکی از نوههای دختری است (یکی از نوههای دختری [[انبیا]] است"<ref>مسند احمد، احمد بن حنبل، ج۴، ص۱۷۲.</ref>. | |||
# از [[امام صادق]] {{ع}} [[نقل]] شده فرمود: "روزی [[امام حسین]] {{ع}} در دامان [[پیامبر]] {{صل}} بود و آن حضرت با او [[بازی]] میکرد و او را میخنداند. [[عایشه]] به [[پیامبر]] {{صل}} گفت: "چقدر شادمانیت نسبت به این [[کودک]] زیاد است!" [[پیامبر خدا]] {{صل}} به او فرمود: "وای بر تو! وای بر تو! چگونه او را [[دوست]] نداشته باشم و شادمان نباشم در حالی که [[حسین]] میوه [[قلب]] و [[نور]] چشم من است؛ اما امتم او را خواهند کشت. هر کسی بعد از [[شهادت]] [[حسین]] به زیارتش رود، [[خداوند]]، [[ثواب]] یکی از حجهای مرا برای او مینویسد". [[عایشه]] گفت: "حجی از حجهای شما؟!" آن حضرت فرمود: "آری بلکه [[ثواب]] دو [[حج]] من". دوباره [[عایشه]] پرسید: "([[ثواب]]) دو [[حج]] شما؟!" آن حضرت فرمود: "آری، بلکه [[ثواب]] چهار [[حج]] من". [[عایشه]] پی در پی میپرسید و [[پیامبر]] {{صل}} تعداد حجها را بیشتر میفرمود تا اینکه به ([[ثواب]]) هفتاد [[حج]] از حجهای [[رسول خدا]] به همراه عمرههای ([[حج]]) ایشان رسید"<ref>الامالی، شیخ طوسی، ص۶۶۸.</ref><ref>[[اکبر روستایی|روستایی، اکبر]]، [[حسین بن علی بن ابی طالب (مقاله)| مقاله «حسین بن علی بن ابی طالب»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۱ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ج۱، ص۴۳۵-۴۴۱.</ref> | |||
== سخنان پیامبر خاتم == | |||
[[رسول خدا]] {{صل}} در سخنان بسیاری به بیان جایگاه ارزشمند [[امام حسین]] {{ع}} و نقش والای ایشان در [[پاسداری از دین]] مبین [[اسلام]] پرداخته است. به [[راستی]]، [[اباعبدالله الحسین]] {{ع}} با [[نهضت]] [[عظیم]] خویش، [[دین]] جد بزرگوارش را [[احیا]] و از [[تحریف]] [[حقایق]] ارزشمند آن جلوگیری کرد. | [[رسول خدا]] {{صل}} در سخنان بسیاری به بیان جایگاه ارزشمند [[امام حسین]] {{ع}} و نقش والای ایشان در [[پاسداری از دین]] مبین [[اسلام]] پرداخته است. به [[راستی]]، [[اباعبدالله الحسین]] {{ع}} با [[نهضت]] [[عظیم]] خویش، [[دین]] جد بزرگوارش را [[احیا]] و از [[تحریف]] [[حقایق]] ارزشمند آن جلوگیری کرد. | ||