شبهه ناسازگاری حجیتانگاری امامان با خاتمیت (نمایش مبدأ)
نسخهٔ ۱ ژوئن ۲۰۲۴، ساعت ۰۸:۴۶
، ۱ ژوئن ۲۰۲۴بدون خلاصۀ ویرایش
جز (جایگزینی متن - 'وصف' به 'وصف') |
بدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۱: | خط ۱: | ||
{{مدخل مرتبط | موضوع مرتبط = | عنوان مدخل = | مداخل مرتبط = | {{مدخل مرتبط | موضوع مرتبط = امامت | عنوان مدخل = | مداخل مرتبط = پرسش مرتبط = امامت (پرسش)}} | ||
== ادعای ناسازگاری [[حجت]] الهیانگاری [[امامان]] با [[خاتمیت]] == | == ادعای ناسازگاری [[حجت]] الهیانگاری [[امامان]] با [[خاتمیت]] == | ||
برخی مدعیاند که [[خاتمیت]]، پایان و [[خاتمیت]] [[حجیّت]]، [[قداست]] و پذیرش بدون مطالبه [[دلیل]] است؛ چراکه آنها جزء مختصات [[پیامبر خاتم|پیامبر]] {{صل}} بودند و با [[رحلت]] آن حضرتَ، دیگر ما به [[انسان|انسانی]] قائل نیستیم که قول و فعلش برای ما [[حجت]] و شخصیّت حقوقی داشته باشد که دارای [[قداست]] و موجوب [[تعبد]] و [[التزام]] به آن بدون مطالبه [[دلیل]] [[واجب]] میباشد، برای اینکه [[حجیت]] ذاتی شخصیّتهای [[دینی]] به [[پیامبران]] اختصاص داشته و در [[آیین]] [[اسلام]] تنها [[حضرت محمد]] {{صل}} از آن بهرهمند بود. براین اساس، [[جایگاه]] خاصی که [[شیعه]] بر [[امامان]] {{ع}} می-دهد و آنان را دارای [[مقام]] قدسی و [[حجت الهی]] وصف میکند، با اصل [[خاتمیت]] [[تعارض]] دارد، یکی از به اصطلاح روشنفکران [[مسلمان]] در این وادی در جاهای متعدد حکمفرمایی کرده و نظریه فوق را نوعی "[[غلو]]" شمرده است: آنچه ذاتی [[اسلام]] استَ، شخصیّت [[پیامبر]] و تجربه [[باطنی]] و [[اوامر و نواهی]] ناشی از آن تجارب است که با [[رحلت]] ایشان خاتمه میپذیرد و هرچه پس از آن میآید باید چنان [[تفسیر]] شود که با این اصل اصیل و رکن رکین منافات پیدا نکند. [[غالیان]] بسیار بودهاند چه آنان که [[اولیا]] [[خدا]] را رتبهای خدایی دادهاند و چه آنان که آنان را در مرتبه [[پیامبر]] نشاندهاند <ref>[[عبدالکریم سروش|سروش، عبدالکریم]]، [[بسط تجربه نبوی (کتاب)|بسط تجربه نبوی]]، ص ۱۴۴.</ref>. البته پیش از او برخی دگراندیشان [[شیعی]] اشکال فوق را مطرح کرده بودند <ref>ابوالفضل برقعی سه دهه پیش با اشاره به دعای عدیله «اقوالهم حجة» نوشته است: «آیا [[جعل]] [[حجت]] به دست شما دعاسازان است یا [[حجت]] الهی را [[خدا]] باید [[حجت]] قرار دهد - [[خدا]] کجا گفته اقوال [[ائمه]] [[حجت]] است تا شما هر خرافاتی به نام [[ائمه]] و قول ایشان [[جعل]] کنید!»، (تضاد با مفاتیح، صص ۲۴و۲۵) - وی آنگاه به ظاهر یک آیه و فرازی ار [[نهج البلاغه]] استناد میکند که شرح آن در صفحات آینده خواهد آمد.</ref><ref>[[محمد حسن قدردان قراملکی|قدردان قراملکی، محمد حسن]]، [[امامت ۲ (کتاب)|امامت]]، ص۱۵۸ - ۱۷۴.</ref>. | |||
[[شبهه]] ناسازگاری [[حجیت]] انگاری [[امامان]] با [[خاتمیت]] در دو نکته ذیل قابل تحلیل است: | |||
# '''ناسازگاری با شخصیّت حقوقی [[پیامبر خاتم|پیامبر]] {{صل}}:'''[[پیامبر اسلام]] از سوی [[خداوند]] دارای یک شخصیّت حقوقی بود که مهمترین مؤلفه آن [[خصلت]] "[[ولایت]]" است که لازمه آن، [[حق تشریع]] [[احکام]]، خطابات آمرانه، پذیرفتن [[حکم]] وی بدون مطالبه [[دلیل]] وتعدی و [[حجیت]] [[تجربه دینی]] وی در سایر افراد میباشد. یکی از به اصطلاح روشنفکران [[مسلمان]] در اینباره میگوید: این عنصر "عنصر مقوم شخصیّت حقوقی [[پیامبر]]" [[ولایت]] است، [[ولایت]] به معنای این است که شخصیّت شخص سخنگو [[حجت]] سخن وفرمان او باشد و این همان چیزی است که به [[خاتمیت]] مطلقاً ختم شده است - ما اینک سخن هیچکس را نمیپذیریم مگر اینکه دلیلی بیاورد یا به قانونی استناد کند. امّا [[پیامبران]] چنین نبودند؛ آنان خود پشتوانه سخن و [[فرمان]] خود بودند، [[حجت]] سرخود بودند... [[تجربه دینی]] آنان متعدی بود نه لازم، حکمش دیگران را هم شامل میشد، [[تکلیف]] آوردند، و عمل آفریناند <ref>[[عبدالکریم سروش|سروش، عبدالکریم]]، [[بسط تجربه نبوی (کتاب)|بسط تجربه نبوی]]، صص ۱۳۳،۱۳۲.</ref>. وی تصریح میکند با [[رحلت پیامبر]] [[اسلام]]، اعتبار [[حجت الهی]] نیز پایان یافته است و این شامل اقوال [[امامان]] نیز میشود: پس از [[پیامبر اسلام]] {{صل}} دیگر هیچکس [[ظهور]] نخواهد کرد که شخصیّتش به لحاظ [[دینی]] ضامن صحت سخن و [[حسن]] رفتارش باشد و برای دیگران [[تکلیف دینی]] بیاورد<ref>[[عبدالکریم سروش|سروش، عبدالکریم]]، [[بسط تجربه نبوی (کتاب)|بسط تجربه نبوی]]، ص۱۳۴.</ref>. | # '''ناسازگاری با شخصیّت حقوقی [[پیامبر خاتم|پیامبر]] {{صل}}:'''[[پیامبر اسلام]] از سوی [[خداوند]] دارای یک شخصیّت حقوقی بود که مهمترین مؤلفه آن [[خصلت]] "[[ولایت]]" است که لازمه آن، [[حق تشریع]] [[احکام]]، خطابات آمرانه، پذیرفتن [[حکم]] وی بدون مطالبه [[دلیل]] وتعدی و [[حجیت]] [[تجربه دینی]] وی در سایر افراد میباشد. یکی از به اصطلاح روشنفکران [[مسلمان]] در اینباره میگوید: این عنصر "عنصر مقوم شخصیّت حقوقی [[پیامبر]]" [[ولایت]] است، [[ولایت]] به معنای این است که شخصیّت شخص سخنگو [[حجت]] سخن وفرمان او باشد و این همان چیزی است که به [[خاتمیت]] مطلقاً ختم شده است - ما اینک سخن هیچکس را نمیپذیریم مگر اینکه دلیلی بیاورد یا به قانونی استناد کند. امّا [[پیامبران]] چنین نبودند؛ آنان خود پشتوانه سخن و [[فرمان]] خود بودند، [[حجت]] سرخود بودند... [[تجربه دینی]] آنان متعدی بود نه لازم، حکمش دیگران را هم شامل میشد، [[تکلیف]] آوردند، و عمل آفریناند <ref>[[عبدالکریم سروش|سروش، عبدالکریم]]، [[بسط تجربه نبوی (کتاب)|بسط تجربه نبوی]]، صص ۱۳۳،۱۳۲.</ref>. وی تصریح میکند با [[رحلت پیامبر]] [[اسلام]]، اعتبار [[حجت الهی]] نیز پایان یافته است و این شامل اقوال [[امامان]] نیز میشود: پس از [[پیامبر اسلام]] {{صل}} دیگر هیچکس [[ظهور]] نخواهد کرد که شخصیّتش به لحاظ [[دینی]] ضامن صحت سخن و [[حسن]] رفتارش باشد و برای دیگران [[تکلیف دینی]] بیاورد<ref>[[عبدالکریم سروش|سروش، عبدالکریم]]، [[بسط تجربه نبوی (کتاب)|بسط تجربه نبوی]]، ص۱۳۴.</ref>. | ||
# '''عدم [[حجیت]] [[روایات]] [[ائمه]] {{ع}}:'''لازمه انحصار شخصیّت حقوقی و [[دینی]] به [[پیامبر خاتم|پیامبر]] {{صل}}، نفی [[حجیت]] به صورت مطلق از دیگران، وبه صورت خاص از [[امامان]] در حوزه [[دین]]، و [[تفسیر]] آن از طریق [[روایات]] است؛ چراکه در زعم مدعی تئوری فوق [[حجت]] انگاری [[کلام]] و [[تفسیر]] [[امامان]] با [[خاتمیت]] ناسازگار است. یکی از به اصطلاح روشنفکران [[مسلمان]] در اینباره میگوید: پس از [[پیامبر خاتم|پیامبر]] {{صل}} دیگر هیچکس [[ظهور]] نخواهد کرد که شخصیّت به لحاظ [[دینی]] ضامن صحت سخن و [[حسن]] رفتارش باشد و برای دیگران [[تکلیف دینی]] بیاورد<ref>[[عبدالکریم سروش|سروش، عبدالکریم]]، [[بسط تجربه نبوی (کتاب)|بسط تجربه نبوی]]، ص۱۳۳.</ref>... [[تفسیر]] کلمات [[خدا]] و [[پیامبر]] هم نمیتواند شخصی و متکی به شخصیّتها باشد، آنهم باید دسته جمعی و مستدل باشد<ref>[[عبدالکریم سروش|سروش، عبدالکریم]]، [[بسط تجربه نبوی (کتاب)|بسط تجربه نبوی]]، ص۱۳۴.</ref> | # '''عدم [[حجیت]] [[روایات]] [[ائمه]] {{ع}}:'''لازمه انحصار شخصیّت حقوقی و [[دینی]] به [[پیامبر خاتم|پیامبر]] {{صل}}، نفی [[حجیت]] به صورت مطلق از دیگران، وبه صورت خاص از [[امامان]] در حوزه [[دین]]، و [[تفسیر]] آن از طریق [[روایات]] است؛ چراکه در زعم مدعی تئوری فوق [[حجت]] انگاری [[کلام]] و [[تفسیر]] [[امامان]] با [[خاتمیت]] ناسازگار است. یکی از به اصطلاح روشنفکران [[مسلمان]] در اینباره میگوید: پس از [[پیامبر خاتم|پیامبر]] {{صل}} دیگر هیچکس [[ظهور]] نخواهد کرد که شخصیّت به لحاظ [[دینی]] ضامن صحت سخن و [[حسن]] رفتارش باشد و برای دیگران [[تکلیف دینی]] بیاورد<ref>[[عبدالکریم سروش|سروش، عبدالکریم]]، [[بسط تجربه نبوی (کتاب)|بسط تجربه نبوی]]، ص۱۳۳.</ref>... [[تفسیر]] کلمات [[خدا]] و [[پیامبر]] هم نمیتواند شخصی و متکی به شخصیّتها باشد، آنهم باید دسته جمعی و مستدل باشد<ref>[[عبدالکریم سروش|سروش، عبدالکریم]]، [[بسط تجربه نبوی (کتاب)|بسط تجربه نبوی]]، ص۱۳۴.</ref> | ||
یکی از به اصطلاح روشنفکران [[مسلمان]] از [[خاتمیت]] [[حجت الهی]] به مقوله [[معرفت]] و [[تفسیر]] متن [[دینی]] [[تعدی]] میکند و لازمه [[خاتمیت]] را ختم [[حجیت]] [[تفسیر]] متون [[دینی]] و به عبارتی جزمی نبودن [[معرفت دینی]] [[تفسیر]] میکند:هیچ [[کلام]] و متن [[دینی]] را هم نمیتوان چنان [[تفسیر]] کرد که [[حق]] [[ولایت]] بدین معنی را به کسی بدهد این عین تناقض است که [[رسول]] خاتم به کسی یا کسانی حقوقی را ببخشند که ناقض [[خاتمیت]] باشد<ref>[[عبدالکریم سروش|سروش، عبدالکریم]]، [[بسط تجربه نبوی (کتاب)|بسط تجربه نبوی]]، ص۱۳۵.</ref>. | |||
[[پیام]] [[خاتمیت]] این است که هیچ فهمی از [[دین]] را [[فهم]] خاتم ندانیم و ار این طریق، راه این دریا را دریاهای دیگر بگشاییم و به بسط تجربه [[نبوی]] مجال بدهیم<ref>[[عبدالکریم سروش|سروش، عبدالکریم]]، [[بسط تجربه نبوی (کتاب)|بسط تجربه نبوی]]، ص۱۵۹.</ref>. | |||
خاتمالنبیین آمده است، اما خاتمالشارحین نیامده است. و سخن هیچکس در [[مقام]] شرح و [[تفسیر]] در [[رتبه]] [[وحی]] نمینشیند، لذا اگر چه [[دین]] خاتم داریم، اما [[فهم]] خاتم نداریم و گرچه [[دین]] کامل داریم (که مدعای درون [[دین]] است و به تبع [[تصدیق]] [[نبی]]، [[تصدیق]] میشود) امّا [[معرفت دینی]] کامل نداریم<ref>[[عبدالکریم سروش|سروش، عبدالکریم]]، [[بسط تجربه نبوی (کتاب)|بسط تجربه نبوی]]، ص۱۴۸.</ref>. | |||
او تصریح میکند که ما تنها در [[کلام نبوی]] دنبال [[دلیل]] نمیگردیم، امّا در [[کلام]] غیر [[پیامبر]] حتّی [[حضرت علی]] {{ع}} نیز باید ملاک پذیرش آن [[دلیل]] باشد وگرنه صرف شخصیّت [[صاحب]] سخن، حجّتآور نخواهد بود:اگر [[دلیل]] قانعکننده باشد، مدّعا را میپذیریم و اگر نباشد، دیگر مهمّ نیست که استدلالکنندهٔ [[امام علی|علی]] {{ع}} باشد یا دیگری از این پس [[دلیل]] پشتوانه سخن است نه گوینده [[صاحب]] [[کرامت]] آن<ref>[[عبدالکریم سروش|سروش، عبدالکریم]]، [[بسط تجربه نبوی (کتاب)|بسط تجربه نبوی]]، ص۱۳۵.</ref>. همو در آخرین موضعگیریاش نیز [.[حجیت]] قول [[امامان]] را با [[خاتمیت]] ناسازگار توصیف میکند<ref>پاسخ اوّل به بهمنپور، اوّل شهریور ۸۴، سایت بازتاب و سروش.</ref> | |||
=== نقد و بررسی === | === نقد و بررسی === | ||
در تحلیل و نقد ادّعای فوق نکات ذیل در خور تأمّل است: | |||
# '''ادعای بدون [[دلیل]]:''' چنانکه در پاسخ تو هم ناسازگاری [[عصمت]] با اصل [[خاتمیت]] ذکر شد، [[عصمت]] در آن بحث و مفترض الطاعه و [[حجت]] با اصل [[نبوت]] و [[خاتمیت]] منافات ندارد. به دیگر سخن، مدّعی تنافی نخست باید ادّعای خود یعنی تنافی [[واجب الاطاعة]] و [[حجت]] بودن [[امام]] {{ع}} با [[نبوت]] و اصل [[خاتمیت]] را ثابت کند؛ در حالیکه به صرف ادّعا بسنده نموده است. افزون بر این ما در نکات بعدی عکس ادّعای فوق را ثابت خواهیم کرد. | # '''ادعای بدون [[دلیل]]:''' چنانکه در پاسخ تو هم ناسازگاری [[عصمت]] با اصل [[خاتمیت]] ذکر شد، [[عصمت]] در آن بحث و مفترض الطاعه و [[حجت]] با اصل [[نبوت]] و [[خاتمیت]] منافات ندارد. به دیگر سخن، مدّعی تنافی نخست باید ادّعای خود یعنی تنافی [[واجب الاطاعة]] و [[حجت]] بودن [[امام]] {{ع}} با [[نبوت]] و اصل [[خاتمیت]] را ثابت کند؛ در حالیکه به صرف ادّعا بسنده نموده است. افزون بر این ما در نکات بعدی عکس ادّعای فوق را ثابت خواهیم کرد. | ||
# '''[[حجت]] و مفترض الطّاعه لازمهٔ [[عصمت]]:''' پیشتر [[عصمت]] [[امامان]] {{ع}} با ادلّهٔ عقلی و [[نقلی]] ثابت شد، حال به این نکته اشاره میکنیم که با [[وجود امام]] و شخص [[معصوم]] در [[جامعه]] و اعلام و [[تأیید]] آن توسط [[قرآن]] و [[پیامبر خاتم|پیامبر]] {{صل}} آیا مقصود از آن اعلام و [[تأیید]] و سفارشهای مکرر در [[اطاعت]] از آن، [[وجوب اطاعت]] و [[پیروی]] از آن نیست؟ آیا لازمهٔ [[عصمت]] این نیست که حرف و عمل، مواضع و تکالیفش، مفترض الطاعه و مطابق واقع و برای دیگران [[حجت]] و معیار باشد؟ اگر بر [[عصمت]] [[امامان]] خدشه وارد شود و مورد [[انکار]] قرار گیرد، برای طرح [[شبهه]] فوق ([[انکار]] [[لزوم اطاعت]] و [[حجیت]] اقوال [[امامان]]) مجالی باقی میماند، امّا با فرض [[عصمت]]، [[شبهه]] از بن ناموجّه است؛ چراکه در آن به معنا و لازمهٔ [[عصمت]] توجّه نشده است<ref>[[محمد حسن قدردان قراملکی|قدردان قراملکی، محمد حسن]]، [[امامت ۲ (کتاب)|امامت]]، ص۱۵۸ - ۱۷۴.</ref>. | # '''[[حجت]] و مفترض الطّاعه لازمهٔ [[عصمت]]:''' پیشتر [[عصمت]] [[امامان]] {{ع}} با ادلّهٔ عقلی و [[نقلی]] ثابت شد، حال به این نکته اشاره میکنیم که با [[وجود امام]] و شخص [[معصوم]] در [[جامعه]] و اعلام و [[تأیید]] آن توسط [[قرآن]] و [[پیامبر خاتم|پیامبر]] {{صل}} آیا مقصود از آن اعلام و [[تأیید]] و سفارشهای مکرر در [[اطاعت]] از آن، [[وجوب اطاعت]] و [[پیروی]] از آن نیست؟ آیا لازمهٔ [[عصمت]] این نیست که حرف و عمل، مواضع و تکالیفش، مفترض الطاعه و مطابق واقع و برای دیگران [[حجت]] و معیار باشد؟ اگر بر [[عصمت]] [[امامان]] خدشه وارد شود و مورد [[انکار]] قرار گیرد، برای طرح [[شبهه]] فوق ([[انکار]] [[لزوم اطاعت]] و [[حجیت]] اقوال [[امامان]]) مجالی باقی میماند، امّا با فرض [[عصمت]]، [[شبهه]] از بن ناموجّه است؛ چراکه در آن به معنا و لازمهٔ [[عصمت]] توجّه نشده است<ref>[[محمد حسن قدردان قراملکی|قدردان قراملکی، محمد حسن]]، [[امامت ۲ (کتاب)|امامت]]، ص۱۵۸ - ۱۷۴.</ref>. | ||
خط ۳۵: | خط ۴۰: | ||
## [[روایت]] فوق در [[مقام]] [[تبیین]] و توضیح [[حجت خداوند]] بر [[انسان]] است که به دو نوع بیرونی و آسمانی ([[پیامبران]]) و درونی ([[عقل]]) تقسیم میشود، [[حدیث شریف]] به صورت کلی به دو [[حجت]] مستقل ([[عقل]] و [[نبی]]) اشاره داشته است، امّا اینکه بعد از [[نبوت]]، [[حجت خدا]] چیست؟ [[حدیث]] در [[مقام]] [[تبیین]] آن نیست. به دیگر سخن از آنجا که [[حجت]] بودن [[امام]] منشعب از [[حجت]] [[نبی]] و در طول آن است در [[حدیث]] به افراد و مصادیق طولی [[حجت]] [[نبی]] اشاره نشده است. | ## [[روایت]] فوق در [[مقام]] [[تبیین]] و توضیح [[حجت خداوند]] بر [[انسان]] است که به دو نوع بیرونی و آسمانی ([[پیامبران]]) و درونی ([[عقل]]) تقسیم میشود، [[حدیث شریف]] به صورت کلی به دو [[حجت]] مستقل ([[عقل]] و [[نبی]]) اشاره داشته است، امّا اینکه بعد از [[نبوت]]، [[حجت خدا]] چیست؟ [[حدیث]] در [[مقام]] [[تبیین]] آن نیست. به دیگر سخن از آنجا که [[حجت]] بودن [[امام]] منشعب از [[حجت]] [[نبی]] و در طول آن است در [[حدیث]] به افراد و مصادیق طولی [[حجت]] [[نبی]] اشاره نشده است. | ||
## باقطع نظر از نکته پیشین باید گفت حصر فوق در [[روایت]] نه حصر حقیقی بلکه حصر اضافی و اعتباری است، به این معنا که [[امام]] {{ع}} در این [[روایت]] در صدد بیان همه اقسام موضوع نبوده بلکه به مصادیق شاخص آن اهتمام داشته است. چراکه در [[روایات]] دیگر به مصادیق دیگر [[حجت]] اشاره شده است. مانند وصف [[قرآن]] به [[حجت]] - که خود مستشکل آن را در همانجا آورده است - یا توصیف [[امامان]] به [[حجت]] که تفصیل آن در صفحات پیشین گذشت. اگر حصر [[روایت]] فوق بر حصر حقیقی حمل شود، لازم میآید که با دیگر [[روایات]] [[تعارض]] پیدا کند در حالیکه لسان [[روایت]] بر حصر اضافی قابل حمل و توجیه میباشد. | ## باقطع نظر از نکته پیشین باید گفت حصر فوق در [[روایت]] نه حصر حقیقی بلکه حصر اضافی و اعتباری است، به این معنا که [[امام]] {{ع}} در این [[روایت]] در صدد بیان همه اقسام موضوع نبوده بلکه به مصادیق شاخص آن اهتمام داشته است. چراکه در [[روایات]] دیگر به مصادیق دیگر [[حجت]] اشاره شده است. مانند وصف [[قرآن]] به [[حجت]] - که خود مستشکل آن را در همانجا آورده است - یا توصیف [[امامان]] به [[حجت]] که تفصیل آن در صفحات پیشین گذشت. اگر حصر [[روایت]] فوق بر حصر حقیقی حمل شود، لازم میآید که با دیگر [[روایات]] [[تعارض]] پیدا کند در حالیکه لسان [[روایت]] بر حصر اضافی قابل حمل و توجیه میباشد. | ||
## نکته آخر اینکه اگر مستشکل به [[روایت]] [[ائمه اطهار]] تمسّک میکند، باید نه به یک مورد خاص بلکه به مجموعه [[روایات]] [[ائمه]] استناد ورزد و با [[مطالعه]] و کنار هم قرار دادن مجموعه [[روایات]] در باب [[حجّت]]، به یک راه حل و نظریه مستفاد از [[روایات]] دست یازد. نه اینکه هر [[روایت|روایتی]] را که به نفع مدعا و فرضیه خود دید آن را مطرح و دیگر [[روایات]] را طرد نماید<ref>ر. ک: کافی، ج ۱، کتاب الحجّة.</ref><ref>[[محمد حسن قدردان قراملکی|قدردان قراملکی، محمد حسن]]، [[امامت ۲ (کتاب)|امامت]]، ص۱۵۸ - ۱۷۴.</ref> | ## نکته آخر اینکه اگر مستشکل به [[روایت]] [[ائمه اطهار]] تمسّک میکند، باید نه به یک مورد خاص بلکه به مجموعه [[روایات]] [[ائمه]] استناد ورزد و با [[مطالعه]] و کنار هم قرار دادن مجموعه [[روایات]] در باب [[حجّت]]، به یک راه حل و نظریه مستفاد از [[روایات]] دست یازد. نه اینکه هر [[روایت|روایتی]] را که به نفع مدعا و فرضیه خود دید آن را مطرح و دیگر [[روایات]] را طرد نماید<ref>ر. ک: کافی، ج ۱، کتاب الحجّة.</ref>.<ref>[[محمد حسن قدردان قراملکی|قدردان قراملکی، محمد حسن]]، [[امامت ۲ (کتاب)|امامت]]، ص۱۵۸ - ۱۷۴.</ref> | ||
== جستارهای وابسته == | == جستارهای وابسته == | ||
خط ۵۲: | خط ۵۷: | ||
{{پانویس}} | {{پانویس}} | ||
[[رده: | [[رده:امامت]] | ||
[[رده:خاتمیت]] |