وائل بن حجر حضرمی: تفاوت میان نسخهها
بدون خلاصۀ ویرایش |
جز (جایگزینی متن - 'سکنا گزید' به 'ساکن شد') |
||
خط ۶: | خط ۶: | ||
وی و پدرش هر دو [[امیر]] و فرماندار اقیالِ حضرموت بودند و [[رسول خدا]] {{صل}} چند روز قبل از شرفیابی وائل به محضرش، مژدۀ ورودش را داد. وی وقتی وارد شد، حضرت مقدمش را گرامی داشت، ردای خود را برای او گسترانید و روی آن وی را نشانید و در [[حق]] او و [[فرزند]] و فرزندزادگانش [[دعای خیر]] کرد و سپس وی را به [[امامت]] اقیال حضرموت [[منصوب]] کرد<ref>اعیان الشیعه، ج۱۰، ص۲۷۳؛ تاریخ بغداد، ج۱، ص۱۹۷.</ref>، و به موقع رفتن، [[معاویه]] همراه او رفت، اما او سواره بود و [[معاویه]] پیاده و در بین [[راه]] [[معاویه]] از داغی [[زمین]] به وائل [[شکوه]] کرد تا او را بر مرکب خود سوار کند، اما وائل نپذیرفت و گفت: ساکت باش، تو هم ردیف [[ملوک]] نیستی سالها گذشت و وائل زنده ماند تا [[معاویه]] به [[حکومت]] [[شام]] رسید، روزی بر [[معاویه]] وارد شد، [[معاویه]] او را [[شناخت]] و داستان همسفری خود را با او یادآور شد، وائل از [[یادآوری]] این داستان خوشش نیامد، لذا حاضر به دریافت جایزه [[معاویه]] نشد و گفت: جایزه تو را باید کسی بگیرد که از من سزاوارتر است و من از آن بینیازم <ref>الاصابه، ج۶، ص۵۹۶؛ اعیان الشیعه، ج۱۰، ص۲۷۳.</ref>. | وی و پدرش هر دو [[امیر]] و فرماندار اقیالِ حضرموت بودند و [[رسول خدا]] {{صل}} چند روز قبل از شرفیابی وائل به محضرش، مژدۀ ورودش را داد. وی وقتی وارد شد، حضرت مقدمش را گرامی داشت، ردای خود را برای او گسترانید و روی آن وی را نشانید و در [[حق]] او و [[فرزند]] و فرزندزادگانش [[دعای خیر]] کرد و سپس وی را به [[امامت]] اقیال حضرموت [[منصوب]] کرد<ref>اعیان الشیعه، ج۱۰، ص۲۷۳؛ تاریخ بغداد، ج۱، ص۱۹۷.</ref>، و به موقع رفتن، [[معاویه]] همراه او رفت، اما او سواره بود و [[معاویه]] پیاده و در بین [[راه]] [[معاویه]] از داغی [[زمین]] به وائل [[شکوه]] کرد تا او را بر مرکب خود سوار کند، اما وائل نپذیرفت و گفت: ساکت باش، تو هم ردیف [[ملوک]] نیستی سالها گذشت و وائل زنده ماند تا [[معاویه]] به [[حکومت]] [[شام]] رسید، روزی بر [[معاویه]] وارد شد، [[معاویه]] او را [[شناخت]] و داستان همسفری خود را با او یادآور شد، وائل از [[یادآوری]] این داستان خوشش نیامد، لذا حاضر به دریافت جایزه [[معاویه]] نشد و گفت: جایزه تو را باید کسی بگیرد که از من سزاوارتر است و من از آن بینیازم <ref>الاصابه، ج۶، ص۵۹۶؛ اعیان الشیعه، ج۱۰، ص۲۷۳.</ref>. | ||
وائل پس از [[رحلت پیامبر اسلام]] {{صل}} به [[کوفه]] آمد و آنجا | وائل پس از [[رحلت پیامبر اسلام]] {{صل}} به [[کوفه]] آمد و آنجا ساکن شد و از [[شیعیان]] [[امیرالمؤمنین]] {{ع}} گردید، و در [[جنگ صفین]] [[پرچمدار]] گروه حضرموت بود و با [[شامیان]] جنگید<ref>تاریخ بغداد، ج۱، ص۱۹۷؛ اعیان الشیعه، ج۱۰، ص۲۷۳.</ref>.<ref>[[سید اصغر ناظمزاده|ناظمزاده، سید اصغر]]، [[اصحاب امام علی ج۲ (کتاب)|اصحاب امام علی]]، ج۲، ص۱۳۹۵-۱۳۹۶.</ref> | ||
== منابع == | == منابع == |
نسخهٔ ۸ دسامبر ۲۰۲۲، ساعت ۱۵:۳۴
مقدمه
وائل فرزند حجر بن ربیعه، کنیهاش ابوهنیده از طایفه حضرموت و از اصحاب رسول خدا (ص) و یاران امیرالمؤمنین (ع) بود[۱].
وی و پدرش هر دو امیر و فرماندار اقیالِ حضرموت بودند و رسول خدا (ص) چند روز قبل از شرفیابی وائل به محضرش، مژدۀ ورودش را داد. وی وقتی وارد شد، حضرت مقدمش را گرامی داشت، ردای خود را برای او گسترانید و روی آن وی را نشانید و در حق او و فرزند و فرزندزادگانش دعای خیر کرد و سپس وی را به امامت اقیال حضرموت منصوب کرد[۲]، و به موقع رفتن، معاویه همراه او رفت، اما او سواره بود و معاویه پیاده و در بین راه معاویه از داغی زمین به وائل شکوه کرد تا او را بر مرکب خود سوار کند، اما وائل نپذیرفت و گفت: ساکت باش، تو هم ردیف ملوک نیستی سالها گذشت و وائل زنده ماند تا معاویه به حکومت شام رسید، روزی بر معاویه وارد شد، معاویه او را شناخت و داستان همسفری خود را با او یادآور شد، وائل از یادآوری این داستان خوشش نیامد، لذا حاضر به دریافت جایزه معاویه نشد و گفت: جایزه تو را باید کسی بگیرد که از من سزاوارتر است و من از آن بینیازم [۳].
وائل پس از رحلت پیامبر اسلام (ص) به کوفه آمد و آنجا ساکن شد و از شیعیان امیرالمؤمنین (ع) گردید، و در جنگ صفین پرچمدار گروه حضرموت بود و با شامیان جنگید[۴].[۵]
منابع
پانویس
- ↑ ر. ک: اسدالغابه، ج۵، ص۸۱؛ رجال طوسی، ص۳۱، ش۴.
- ↑ اعیان الشیعه، ج۱۰، ص۲۷۳؛ تاریخ بغداد، ج۱، ص۱۹۷.
- ↑ الاصابه، ج۶، ص۵۹۶؛ اعیان الشیعه، ج۱۰، ص۲۷۳.
- ↑ تاریخ بغداد، ج۱، ص۱۹۷؛ اعیان الشیعه، ج۱۰، ص۲۷۳.
- ↑ ناظمزاده، سید اصغر، اصحاب امام علی، ج۲، ص۱۳۹۵-۱۳۹۶.