ادریس بن عبدالله: تفاوت میان نسخه‌ها

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت
جز (جایگزینی متن - 'داود' به 'داوود')
بدون خلاصۀ ویرایش
برچسب: پیوندهای ابهام‌زدایی
خط ۱: خط ۱:
{{مدخل مرتبط
{{مدخل مرتبط | موضوع مرتبط = | عنوان مدخل  = | مداخل مرتبط = [[ادریس بن عبدالله در تراجم و رجال]]| پرسش مرتبط  = }}
| موضوع مرتبط = ادریس بن عبدالله
== آشنایی اجمالی ==
| عنوان مدخل  = ادریس بن عبدالله
ادریس در سند دو [[روایت]] [[تفسیر کنز الدقائق]] و به نقل از کتاب [[بصائر الدرجات]] و [[تأویل الآیات الظاهرة]] ذکر شده است:
| مداخل مرتبط =  
| پرسش مرتبط  =  
}}


== ادریس بن عبدالله ==
۱. {{متن حدیث|الْحَجَّالُ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ الْحُسَيْنِ عَنِ ابْنِ سِنَانٍ عَنْ عَبْدِ الْمَلِكِ الْقُمِّيِّ عَنْ إِدْرِيسَ عَنْ أَخِيهِ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ{{ع}} يَقُولُ بَيْنَا أَنَا وَ أَبِي مُتَوَجِّهَانِ إِلَى مَكَّةَ وَ أَبِي قَدْ تَقَدَّمَنِي فِي مَوْضِعٍ يُقَالُ لَهُ ضَجْنَانُ إِذْ جَاءَ رَجُلٌ وَ فِي عُنُقِهِ سِلْسِلَةٌ يَجُرُّهَا فَأَقْبَلَ عَلَيَّ فَقَالَ لَهُ اسْقِنِي اسْقِنِي اسْقِنِي قَالَ فَصَاحَ بِي أَبِي لَا تَسْقِهِ لَا سَقَاهُ اللَّهُ قَالَ فرجل [وَ فِي طَلَبِهِ رَجُلٌ] يَتْبَعُهُ حَتَّى جَذَبَ سِلْسِلَتَهُ جَذْبَةً فَأَلْقَاهُ وَ طَرَحَهُ فِي أَسْفَلِ دَرْكٍ مِنَ النَّارِ}}<ref>تفسیر کنز الدقائق، ج۱۱، ص۴۱۵ به نقل از بصائر الدرجات، ج۱، ص۲۸۵، ح۲.</ref>.
پس از ماجرای فخ و [[شهادت حسین بن علی بن حسن]] و یارانش به دست [[سپاهیان]] [[هادی عباسی]] تعدای از [[اصحاب]] [[حسین بن علی]] باقی مانده و [[نجات]] یافتند که از آن جمله [[ادریس بن عبدالله بن حسن بن حسن بن علی بن ابی طالب]] است که به شرح حال و کیفیت کشته شدن او به طور اختصار می‌پردازیم:


== نسب [[ادریس]] ==
این روایت در منابع مختلف و با همین سند نقل شده است؛ با این تفاوت که در بعضی [[اسناد]] {{عربی|"عن إدريس، عن أخيه"}}<ref>تفسیر کنز الدقائق، ج۱۱، ص۴۱۵ به نقل از بصائر الدرجات، ج۱، ص۲۸۵، ح۲.</ref>. و در برخی {{عربی|"عن أخيه إدريس"}}<ref>الخرائج و الجرائح، ج۲، ص۸۱۴، ح۲۳.</ref> و در سندی دیگر {{عربی|"عن عبدالملك بن عبدالله القمي، عن أخيه إدريس بن عبدالله"}}<ref>الاختصاص، ص۲۷۶.</ref> ثبت شده است و همین عنوان درست است، بنابراین مراد از إدریس در [[سند روایت]] یاد شده، إدریس بن عبدالله است که شرح حال وی در جایگاه خود خواهد آمد.
او فرزند [[عبدالله بن حسن مثنی]] فرزند [[امام حسن مجتبی]] {{ع}} است. [[مادر]] ادریس [[عاتکه]] دختر [[عبدالملک بن حرث]] و از [[قبیله]] [[بنی‌مخزوم]] می‌باشد.
پس از رویداد خونین [[فخ]] [[ادریس بن عبدالله بن حسن]] که در آن واقعه حضور داشت ناپدید شد و با او [[مولی]] بود به نام [[راشد]]. او ادریس را بیرون آورد و در میان گروهی از [[حاجیان]] [[مصر]] و [[آفریقا]] به سوی آن دیار از [[حجاز]] حرکت کردند و ادریس [[خدمت]] راشد را می‌نمود و امر او را [[امتثال]] می‌کرد تا اینکه او را وارد مصر نمود و ورودشان به مصر شب هنگام بود، پس راشد بر درب [[خانه]] مردی از [[موالیان]] [[بنی‌العباس]] نشست، آن مرد سخنان ادریس و راشد را می‌شنید و دانست که این دو [[اهل]] حجاز هستند، پس به آنان گفت: من [[گمان]] می‌کنم که شما [[عرب]] باشید.
گفتند: آری.
گفت: از اهل حجازید.
گفتند: آری.


راشد به او گفت: من [[تصمیم]] دارم که جریان خود را برای تو بازگو کنم به شرط اینکه تو با [[خدا]] [[عهد]] کنی که یکی از این دو پیشنهاد را برای ما انجام دهی:
۲. {{متن حدیث|قَالَ أَيْضاً حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ إِدْرِيسَ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى عَنِ اِبْنِ فَضَّالٍ عَنْ أَبِي جَمِيلَةَ عَنْ مُحَمَّدٍ اَلْحَلَبِيِّ عَنْ أَبِي عَبْدِ اَللَّهِ عَلَيْهِ السَّلاَمُ قَالَ: إِنَّ رَسُولَ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ عَرَّفَ أَصْحَابَهُ أَمِيرَ اَلْمُؤْمِنِينَ مَرَّتَيْنِ وَ ذَلِكَ أَنَّهُ قَالَ لَهُمْ أَ تَدْرُونَ مَنْ وَلِيُّكُمْ بَعْدِي قَالُوا اَللَّهُ وَ رَسُولُهُ أَعْلَمُ قَالَ فَإِنَّ اَللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى قَدْ قَالَ {{متن قرآن|فَإِنَّ اللَّهَ هُوَ مَوْلَاهُ وَجِبْرِيلُ وَصَالِحُ الْمُؤْمِنِينَ}}<ref>بی‌گمان خداوند و جبرئیل و (آن) مؤمن شایسته، یار اویند سوره تحریم، آیه ۴.</ref> يَعْنِي أَمِيرَ اَلْمُؤْمِنِينَ وَ هُوَ وَلِيُّكُمْ بَعْدِي وَ اَلْمَرَّةُ اَلثَّانِيَةُ يَوْمَ غَدِيرِ خُمٍّ حِينَ قَالَ مَنْ كُنْتُ مَوْلاَهُ فَعَلِيٌّ مَوْلاَهُ}}<ref>تفسیر کنز الدقائق، ج۱۳، ص۳۳۱.</ref>.
# ما را [[پناه]] داده و [[امان]] دهی.
# [[راز]] ما را مخفی بداری تا اینکه از این [[شهر]] بیرون رویم.
آن مرد گفت: من انجام می‌دهم.
راشد خود و ادریس بن عبدالله را به او معرفی کرد، آن مرد آن دو را پناه داد و امر آنها را مستور داشت. پس از آن کاروانی به سوی آفریقا آماده حرکت بود، راشد را با آن قافله که در مسیر و راه عمومی حرکت می‌کرد فرستاد و به او گفت: در این راه پایگاه‌هایی وجود دارد و افرادی از طرف [[حکومت]] در آنجا هستند که با آنها گروهی می‌باشد که [[اخبار]] را می‌دانند و هر کس از آن راه می‌گذرد او را [[بازرسی]] می‌کنند و من [[بیم]] آن دارم که ادریس بن عبدالله را بشناسند، من او را با خود از غیر راه عمومی خواهم آورد و پس از سه [[روز]] او را به تو می‌رسانم که دیگر در آنجا افراد حکومت و پایگاه‌های آنها وجود ندارد.
پس آن [[مرد]] [[راشد]] را با آن قافله روانه ساخت و خود ادریس بن عبدالله را بر داشت و او را از [[بیراهه]] به راشد رساند، پس هنگامی که به [[آفریقا]] رسیدند از قافله جدا شد و ادریس بن عبدالله با راشد وارد بلاد بربر در منطقه‌ای که به آن فاس و طنجه گفته می‌شد داخل شدند و در آنجا اقامت گزیدند، و [[مردم]] آن دیار که [[قوم]] بربر بودند [[دعوت]] [[ادریس]] را [[اجابت]] کردند و بر [[اطاعت]] او سر [[تسلیم]] فرود آوردند<ref>مقاتل الطالبیین، ص۴۸۸.</ref>.<ref>[[علی نظری منفرد|نظری منفرد، علی]]، [[نهضت‌های پس از عاشورا (کتاب)|نهضت‌های پس از عاشورا]]، ص ۴۸۱.</ref>


== باخبر شدن [[هارون]] ==
این [[روایت]] در منبع اصلی ([[تأویل الآیات الظاهرة]]) و در کتاب الیقین به صورت {{عربی|"... حدثنا أحمد بن إدريس عن أحمد بن محمد بن عيسى...}}<ref>تأویل الآیات الظاهره، ص۶۷۴؛ الیقین، ص۳۰۲، باب ۱۰۹.</ref> آمده و همین صحیح است؛ زیرا در هیچ سندی ادریس از [[احمد بن محمد بن عیسی]] روایت نکرده؛ ولی [[احمد بن ادریس اشعری]] [[روایات]] فراوانی از احمد بن محمد بن عیسی نقل کرده است<ref>تفسیر کنز الدقائق، ج۴، ص۴۱۵، ۳۵۰ و ۴۶۱، ج۶، ص۱۳۲ و۲۹۰؛ و....</ref>.<ref>[[عبدالله جوادی آملی|جوادی آملی، عبدالله]]، [[رجال تفسیری ج۳ (کتاب)|رجال تفسیری]]، ج۳، ص ۳۰۶-۳۰۷.</ref>
این خبر که [[جماعت]] بربر در آفریقا دعوت ادریس بن عبدالله را پذیرفته و از او اطاعت می‌کنند هارون را [[اندوهگین]] کرد و به [[یحیی]] بن خالد [[شکایت]] کرد، یحیی بن خالد گفت: من امر او را برای تو کفایت می‌کنم؛ پس [[سلیمان بن جریر جزری]] را [[طلب]] کرد و او از [[متکلمان]] جماعت [[زیدیه]] و از رؤسای آنها بود و او را [[ترغیب]] کرد و از طرف [[خلیفه]] به او [[وعده]] داد به هر چیزی که بخواهد و از او خواست که درباره ادریس بن عبدالله [[حیله]] و چاره‌اندیشی کند تا اینکه او را به [[قتل]] برساند و به او [[عطر]] مسمومی داد.
سلیمان پذیرفت و از نزد یحیی بن خالد بیرون آمد و کسی را همراه خود برداشت و با او حرکت کرد و از [[شهرها]] می‌گذشت تا اینکه نزد ادریس بن عبدالله رفت و [[مذهب]] خود را برای او بیان کرد و گفت: [[سلطان]] به خاطر اینکه از مذهب من [[آگاه]] است مرا تحت تعقیب قرار داده و در جستجوی من است و من بدین جهت نزد تو آمده‌ام؛ پس با او انس گرفت و به خود نزدیک نمود، و [[سلیمان]] بن [[جریر]] خوش زبان و گفتار بود و در مجلس [[جماعت]] بربر می‌نشست و برای جماعت [[زیدیه]] [[احتجاج]] و به [[اهل بیت]] [[دعوت]] می‌نمود همان‌گونه که در گذشته این کار را انجام می‌داد، پس [[مکانت]] و [[منزلت]] او نزد ادریس بن عبدالله [[نیکو]] گردید. تا اینکه برای او فرصتی پیش آمد و کسی نزد ادریس بن عبدالله نبود، سلیمان بن جریر از این [[فرصت]] استفاده کرد و خواست نقشه خود را عملی سازد، پس به ادریس بن عبدالله گفت: فدایت شوم این عطری است که از [[عراق]] برای شما آورده‌ام که در این بلد از این [[عطر]] وجود ندارد.
ادریس بن عبدالله آن عطر را پذیرفت و آن را به خود مالید و آن را بو کرد.
 
سلیمان بن جریر نزد [[رفیق]] و همراه خود آمد و او دو اسب مهیا کرده بود، آن دو بر آن اسب‌ها سوار شدند و با سرعت آنجا را ترک کردند.
ادریس بن عبدالله پس از استعمال آن عطر افتاد و از شدت آن زهر بیهوش گردید. و کسی که نزدیک او بود ماجرای عطر [[مسموم]] را نمی‌دانست و از [[نیرنگ]] سلیمان بن جریر بی‌خبر بود، پس به دنبال [[راشد]] مولای ادریس بن عبدالله فرستادند و راشد مشغول معالجه او شد و درباره علت این جریان [[فکر]] می‌کرد، ادریس بن عبدالله در تمام آن [[روز]] همچنان بی‌هوش بود و شب هنگام از [[دنیا]] رفت.
راشد دانست که این کار سلیمان بن جریر بوده است؛ لذا با گروهی حرکت کردند و او را تعقیب نمودند و به جز راشد کسی از آنها نتوانست به سلیمان بن [[جریر]] برسد و اسبان همراه او از رفتن عاجز شدند.
هنگامی که [[راشد]] به [[سلیمان]] رسید ضرباتی بر سر و صورتش زد و ضربتی هم بر انگشتان دستش وارد کرد که انگشتان او بعد از آن از کار افتاد.
این خبر را نوفلی نقل کرده است.
اما در [[روایت]] [[محمد بن موسی]] آمده است که: [[هارون]] الرشید [[شماخ]] که [[غلام]] [[مهدی]] پدرش و طبیب بود به سوی ادریس بن عبدالله فرستاد، شماخ برای [[ادریس]] اظهار کرد که: من [[شیعه]] و طبیب هستم، و برای ادریس مسواکی آورد که در آن سم قرار داده بود، هنگامی که او [[مسواک]] کرد گوشت‌های دهانش ریخت و شماخ فرار کرد تا اینکه وارد [[مصر]] شد. سپس ابن الاغلب جریان [[مسموم]] کردن ادریس بن عبدالله توسط شماخ برای هارون نوشت، هارون [[مسئولیت]] پیک مصر را به شماخ داد و او را جایزه‌ای بخشید<ref>مقاتل الطالبیین، ص۴۸۸.</ref>.
و در [[حدیث]] [[داوود بن قاسم جعفری]] آمده است که: سلیمان بن جریر ماهی کباب شده‌ای را که مسموم بود به رسم [[هدیه]] برای ادریس بن عبدالله فرستاد و او را به [[قتل]] رسانید.
پس راشد بازگشت به همان ناحیه‌ای که ادریس در آنجا اقامت داشت و او را [[دفن]] کرد. و برای ادریس بن عبدالله [[فرزندی]] بود که همسرش به او حامله بود و راشد از آن [[زن]] [[مراقبت]] کرد تا فرزندش متولد شد، آن نوزاد پسر را به اسم پدرش ادریس نامید و خود راشد امر بربر را عهده‌دار شد تا اینکه آن [[کودک]] بزرگ شد و [[ولایت]] بر بر را به عهده گرفت، و او مردی [[شجاع]] و [[بخشنده]] و شاعر بود<ref>مقاتل الطالبیین، ص۴۸۹.</ref>.<ref>[[علی نظری منفرد|نظری منفرد، علی]]، [[نهضت‌های پس از عاشورا (کتاب)|نهضت‌های پس از عاشورا]]، ص ۴۸۲.</ref>


== منابع ==
== منابع ==
{{منابع}}
{{منابع}}
# [[پرونده:1100834.jpg|22px]] [[علی نظری منفرد|نظری منفرد، علی]]، [[نهضت‌های پس از عاشورا (کتاب)|'''نهضت‌های پس از عاشورا''']]
# [[پرونده: IM009727.jpg|22px]] [[عبدالله جوادی آملی|جوادی آملی، عبدالله]]، [[رجال تفسیری ج۳ (کتاب)|'''رجال تفسیری ج۳''']]
{{پایان منابع}}
{{پایان منابع}}


خط ۴۶: خط ۲۰:


[[رده:اعلام]]
[[رده:اعلام]]
[[رده:رجال تفسیری]]

نسخهٔ ‏۱۲ دسامبر ۲۰۲۲، ساعت ۱۲:۳۴

آشنایی اجمالی

ادریس در سند دو روایت تفسیر کنز الدقائق و به نقل از کتاب بصائر الدرجات و تأویل الآیات الظاهرة ذکر شده است:

۱. «الْحَجَّالُ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ الْحُسَيْنِ عَنِ ابْنِ سِنَانٍ عَنْ عَبْدِ الْمَلِكِ الْقُمِّيِّ عَنْ إِدْرِيسَ عَنْ أَخِيهِ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ(ع) يَقُولُ بَيْنَا أَنَا وَ أَبِي مُتَوَجِّهَانِ إِلَى مَكَّةَ وَ أَبِي قَدْ تَقَدَّمَنِي فِي مَوْضِعٍ يُقَالُ لَهُ ضَجْنَانُ إِذْ جَاءَ رَجُلٌ وَ فِي عُنُقِهِ سِلْسِلَةٌ يَجُرُّهَا فَأَقْبَلَ عَلَيَّ فَقَالَ لَهُ اسْقِنِي اسْقِنِي اسْقِنِي قَالَ فَصَاحَ بِي أَبِي لَا تَسْقِهِ لَا سَقَاهُ اللَّهُ قَالَ فرجل [وَ فِي طَلَبِهِ رَجُلٌ] يَتْبَعُهُ حَتَّى جَذَبَ سِلْسِلَتَهُ جَذْبَةً فَأَلْقَاهُ وَ طَرَحَهُ فِي أَسْفَلِ دَرْكٍ مِنَ النَّارِ»[۱].

این روایت در منابع مختلف و با همین سند نقل شده است؛ با این تفاوت که در بعضی اسناد "عن إدريس، عن أخيه"[۲]. و در برخی "عن أخيه إدريس"[۳] و در سندی دیگر "عن عبدالملك بن عبدالله القمي، عن أخيه إدريس بن عبدالله"[۴] ثبت شده است و همین عنوان درست است، بنابراین مراد از إدریس در سند روایت یاد شده، إدریس بن عبدالله است که شرح حال وی در جایگاه خود خواهد آمد.

۲. «قَالَ أَيْضاً حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ إِدْرِيسَ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى عَنِ اِبْنِ فَضَّالٍ عَنْ أَبِي جَمِيلَةَ عَنْ مُحَمَّدٍ اَلْحَلَبِيِّ عَنْ أَبِي عَبْدِ اَللَّهِ عَلَيْهِ السَّلاَمُ قَالَ: إِنَّ رَسُولَ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ عَرَّفَ أَصْحَابَهُ أَمِيرَ اَلْمُؤْمِنِينَ مَرَّتَيْنِ وَ ذَلِكَ أَنَّهُ قَالَ لَهُمْ أَ تَدْرُونَ مَنْ وَلِيُّكُمْ بَعْدِي قَالُوا اَللَّهُ وَ رَسُولُهُ أَعْلَمُ قَالَ فَإِنَّ اَللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى قَدْ قَالَ ﴿فَإِنَّ اللَّهَ هُوَ مَوْلَاهُ وَجِبْرِيلُ وَصَالِحُ الْمُؤْمِنِينَ[۵] يَعْنِي أَمِيرَ اَلْمُؤْمِنِينَ وَ هُوَ وَلِيُّكُمْ بَعْدِي وَ اَلْمَرَّةُ اَلثَّانِيَةُ يَوْمَ غَدِيرِ خُمٍّ حِينَ قَالَ مَنْ كُنْتُ مَوْلاَهُ فَعَلِيٌّ مَوْلاَهُ»[۶].

این روایت در منبع اصلی (تأویل الآیات الظاهرة) و در کتاب الیقین به صورت "... حدثنا أحمد بن إدريس عن أحمد بن محمد بن عيسى...[۷] آمده و همین صحیح است؛ زیرا در هیچ سندی ادریس از احمد بن محمد بن عیسی روایت نکرده؛ ولی احمد بن ادریس اشعری روایات فراوانی از احمد بن محمد بن عیسی نقل کرده است[۸].[۹]

منابع

پانویس

  1. تفسیر کنز الدقائق، ج۱۱، ص۴۱۵ به نقل از بصائر الدرجات، ج۱، ص۲۸۵، ح۲.
  2. تفسیر کنز الدقائق، ج۱۱، ص۴۱۵ به نقل از بصائر الدرجات، ج۱، ص۲۸۵، ح۲.
  3. الخرائج و الجرائح، ج۲، ص۸۱۴، ح۲۳.
  4. الاختصاص، ص۲۷۶.
  5. بی‌گمان خداوند و جبرئیل و (آن) مؤمن شایسته، یار اویند سوره تحریم، آیه ۴.
  6. تفسیر کنز الدقائق، ج۱۳، ص۳۳۱.
  7. تأویل الآیات الظاهره، ص۶۷۴؛ الیقین، ص۳۰۲، باب ۱۰۹.
  8. تفسیر کنز الدقائق، ج۴، ص۴۱۵، ۳۵۰ و ۴۶۱، ج۶، ص۱۳۲ و۲۹۰؛ و....
  9. جوادی آملی، عبدالله، رجال تفسیری، ج۳، ص ۳۰۶-۳۰۷.