ابوذر غفاری: تفاوت میان نسخهها
جز (←ابوذر بعد از اسلام) |
بدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۸: | خط ۸: | ||
| نام = ابوذر غفاری | | نام = ابوذر غفاری | ||
| مشهور به = | | مشهور به = | ||
| نام تصویر = | | نام تصویر = تصویر نمادین دمشق.jpg | ||
| عرض تصویر = | | عرض تصویر = | ||
| توضیح تصویر = | | توضیح تصویر = تصویر نمادین دمشق | ||
| نام کامل = جندب بن جناده غفاری | | نام کامل = جندب بن جناده غفاری | ||
| نامهای دیگر = | | نامهای دیگر = |
نسخهٔ ۲۲ نوامبر ۲۰۲۲، ساعت ۱۹:۴۰
ابوذر غفاری | |
---|---|
نام کامل | جندب بن جناده غفاری |
جنسیت | مرد |
کنیه | ابوذر |
لقب | ابوذر غفاری |
از قبیله | بنی غفار بن ملیل |
مادر | رمله بنت وقیعه |
برادر | انیس بن جناده غفاری |
خویشاوندان | عبادة بن صامت غفاری (برادرزاده) |
تاریخ تولد | ۳۳ سال پیش از هجرت |
محل زندگی | |
درگذشت | ۳۲ هجری، ربذه |
از اصحاب | |
حضور در جنگ | |
نقشهای برجسته | از یاران برجسته امام علی |
فعالیتهای او |
|
علت شهرت | یکی از ارکان اربعه |
مشخصات حدیثی | |
مشایخ او | |
راویان از او | |
ابوذر غفاری از بزرگترین صحابی پیامبر (ص) و جزء اولین مسلمانان بود. او پیش از اسلام موحد بوده و پس از جنگ خندق به مدینه هجرت کرد و پس از رحلت پیامبر (ص) نیز از حامیان امام علی (ع) و از مخالفین جدی خلفا بود. اعتراض او به عثمان و پافشاری بر حقیقتِ دین داری و پارسایی، موجب تبعیدش به ربذه شد و سرانجام در سال ۳۲ هجری در تنهایی و سختی کنار همسر یا تنها دخترش رحلت کرد.
نسب
"جندب بن جناده"، مشهور به "ابوذر غفاری" از بزرگترین صحابی پیامبر (ص) و از مهمترین حامیان علی (ع)[۱] و جزء اولین مسلمانان بود[۲]. و در نام او اختلاف زیادی وجود دارد. بنا به گفتۀ خود ابوذر، رسول خدا (ص)، نام "عبدالله" را برای وی برگزید. او دوست داشت با همین نام صدایش کنند[۳] و نام مادرش "رمله بنت وقیعه" از بنیغفار[۴] بوده است.
در برخی روایات آمده که ایشان، از برادرش انیس و مادرشان (رمله) به علت خونریزیهایی که قبیلۀ "غفاری" در ماه حرام داشتهاند[۵] جدا و در نزدیکیهای مکه ساکن شدند[۶]. او براساس روایتی در جاهلیت شبانی میکرد[۷] و با شجاعتی که داشت گاه یک تنه در مقابل کاروانی میایستاد[۸][۹]
اسلام آوردن ابوذر
ابوذر قبل از اسلام
پیش از اسلام و ۳ سال پیش از ملاقات با پیامبر اکرم (ص) یکتاپرست و موحد بوده است. واحدی در اسباب نزول قرآن و ابن ابی حاتم در تفسیر خود در ذیل آیۀ ﴿وَالَّذِينَ اجْتَنَبُوا الطَّاغُوتَ أَنْ يَعْبُدُوهَا وَأَنَابُوا إِلَى اللَّهِ لَهُمُ الْبُشْرَى فَبَشِّرْ عِبَادِ﴾[۱۰]، گفته که این آیۀ شریفه در شأن سه نفر که در زمان جاهلیت یکتاپرست شدند و «لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ» گفتند، نازل شده است و آن سه نفر عبارتاند از: زید بن عمر، ابوذر غفاری و سلمان فارسی[۱۱].
ابوذر بعد از اسلام
هنگامی که ابوذر شنید در مکه شخصی به پیامبری مبعوث شده است به برادرش، انیس، گفت: “سوار شو و به مکه برو و از آثار و علائم مردی که مدعی است وحی بر او نازل میشود و از آسمان به او اطلاع میرسد برای من خبر بیاور”. برادر ابوذر به مکه آمد و مطالبی از پیامبر (ص) شنید و سپس به محل خود بازگشت. او پس از بازگشت، به ابوذر چنین گفت: “وی را دیدم که به نیکی امر میکند و از زشتیها باز میدارد و به اخلاق پسندیده دستور میدهد. گفتاری شیوا و موزون دارد که به شعر هم شباهتی ندارد”. ابوذر گفت: “آتش قلب مرا خاموش نکردی و آنچه میخواستم نیاوردی”. پس خود مهیای سفر شد؛ سفره نان و ظرف آب کوچکی برداشت و راه مکه را در پیش گرفت. چون به مکه رسید داخل مسجد شد؛ در حالی که پیامبر اسلام (ص) را جستجو میکرد ولی نمیتوانست مقصودش را به کسی ابراز کند. چون شب فرا رسید او در گوشهای از مسجد خوابید. علی (ع) که او را دید دانست او مردی غریب است، پس او را به خانه برد و از او پذیرایی کرد. اما میهمان و میزبان تا صبح از یکدیگر چیزی نپرسیدند. صبح هنگام ابوذر وسایلش را برداشت و به مسجد رفت. روز دوم هم گذشت و او کسی را ندید و دوباره شبهنگام ابوذر به خوابگاه خود رفت. علی (ع) نزد او رفت و فرمود: «آیا وقت آن نشده که مرد، منزل خود را بداند!» و او را همراه خود به منزل برد و شب دوم هم همینگونه گذشت. در شب سوم علی (ع) فرمود: «نمیگویی که چه کاری تو را به این شهر آورده است؟» ابوذر گفت: «اگر با من عهد میکنی که در رسیدن به مقصودم کمکم کنی و مرا راهنمایی نمایی به تو خواهم گفت». علی (ع) فرمود: «آری، چنین خواهم کرد». سپس ابوذر مقصود و هدف خود را بیان داشت، علی فرمود: «آری، وی مرد حق و پیامبر مرسل است، چون بامداد شود من به طرف منزل پیامبر میروم و تو از پی من بیا، اگر احساس خطر کردم، مثل آنکه حاجتی دارم، کناری مینشینم وگرنه به راه خود ادامه خواهم داد و به هر خانهای که داخل شدم تو هم وارد شو».
بامدادان علی (ع) از جلو و ابوذر از عقب حرکت کردند تا اینکه وارد خانه پیامبر (ص) شدند. ابوذر بر پیامبر (ص) سلام کرد (او اول کسی است که به دستور اسلام سلام نمود) و پیامبر اکرم (ص) پس از جواب سلام، فرمود: کیستی؟ گفت: مردی از طایفه غفار. ابوذر آنچه را که میخواست دید و شنید و در همان مجلس با دل و جان ایمان آورد و آیین حق و آیات الهی را با همۀ وجود پذیرفت و مسلمان شد. هنگامی که خواست بازگردد پیامبر (ص) به او فرمود: «دیگر توقف مکن و به قبیله خود بازگرد و امر مرا به آنان اطلاع بده تا از من به تو خبری رسد، اما در مکه مسلمانی خود را از مردم پنهان کن، زیرا درباره تو ترسناکم. ابوذر گفت: به خدایی که جانم در دست اوست در جلو چشمان مردم مکه فریاد میکشم و به آواز بلند اسلام را اظهار میکنم». ابوذر از همان جا به مسجد آمد و در فضای کفر و شرک مکۀ آن روز با صدای بلند شهادتین را در میان مردم سر داد. مشرکان با شنیدن صدای او بر سرش ریخته و به شدت او را کتک زدند و عباس بن عبدالمطلب او را نجات داد[۱۲] و به مردم گفت: «مردم! وای بر شما، مگر نمیدانید این مرد از طایفۀ غفار است و ایشان در سفر شام بر سر راه شما هستند»، روز دوم که حال او بهتر شد کار قبلی خود را تکرار کرد و این بار هم کتک مفصلی خورد و دوباره عباس او را از کشته شدن نجات داد، و او پس از این ماجرا به محل زندگی خود برگشت[۱۳][۱۴] و نیمی از قبیلۀ خود را مسلمان کرد[۱۵][۱۶]
هجرت ابوذر به مدینه
ابوذر تا پس از جنگ خندق در قبیلۀ خویش ماند، سپس به مدینه هجرت کرد[۱۷]. او تا زمان رحلت رسول خدا (ص) همواره همراه آن حضرت بود و در غزوات [۱۸] و سریهها[۱۹] شرکت میکرد در یکی از جنگها (جنگ تبوک) شتر ابوذر کُند حرکت میکرد به همین جهت شترش را رها کرد و بار و بنهاش را بر دوش گرفت و سعی کرد خود را به لشکر اسلام برساند و وقتی او را از دور دیدند به پیامبر (ص) خبر دادند مردی به سوی ما میآید. پیامبر (ص) فرمودند: «امیدوارم ابوذر باشد». وقتی نزدیک شد، اصحاب عرض کردند: «بله ای رسول خدا، او ابوذر است». پیغمبر اکرم (ص) سخن تاریخی خویش را دربارۀ او بیان کرد: «خدا ابوذر را رحمت کند! او تنها راه میرود و در تنهایی میمیرد و تنها محشور خواهد شد» [۲۰][۲۱]
حمایت ابوذر از اهل بیت پیامبر (ص)
ابوذر هرگز در راه حق از سرزنش ملامت کنندگان نهراسید و در راه ایمان و عقیدۀ راستین خود در مواجهه با دشواریها و در مقابله با تبعیضها ایستاد او به همۀ دستورها و وصایای رسول خدا (ص) عمل کرد او در بیشترین جنگهای عصر رسالت در رکاب پیامبر اسلام (ص) علیه کفّار و مشرکین شمشیر زد[۲۲]. ایشان پس از رحلت پیامبر اکرم (ص) یکی از حامیان امام علی (ع) و از مخالفین جدی خلفا بود، گفته شده «ابوذر هنگام وفات پیامبر (ص) در مدینه نبود و وقتی به مدینه آمد ابوبکر به عنوان خلیفه انتخاب شده بود. ابوذر گفت: شما خویشان پیامبر (ص) را ترک گفتید. اگر خلافت را در خاندان او قرار داده بودید اختلاف پیدا نمیشد»[۲۳].
او در دورۀ عثمان نیز حمایت خویش را از علی (ع) اعلام کرد. گفته شده: «ابوذر در زمان عثمان در مسجد پیامبر (ص) ایستاد و پس از معرفی خودش گفت: «محمد (ص) وارث دانش آدم و برتریهای پیامبران است و علی (ع) وصی محمد و وارث علم اوست. ای امت سرگردان! پس از پیامبرش اگر شما کسی را که خدا پیش انداخته بود مقدم میداشتید و ولایت و وراثت را در خاندان پیامبر (ص) مینهادید، سهمی از فرائض خدا از میان نمیرفت و دو نفر در حکم خدا اختلاف نمیکردند مگر اینکه علم آن را از کتاب خدا و سنت پیامبرش نزد اینان مییافتید؛ ولی اکنون که چنین کردید، بدفرجامی کار خود را بچشید»[۲۴][۲۵]
دفاع ابوذر از ولایت و حقانیت امیرالمؤمنین (ع)
ابن ابی الحدید از ابو رافع صحابی پیامبر (ص) نقل میکند: من برای عیادت ابوذر به ربذه رفتم، چون میخواستم با او وداع کنم و برگردم، به من و همراهانم گفت: به زودی فتنهای به پا خواهد شد؛ بنابراین از خدا بترسید و بر شما باد بر آن پیر بزرگوار علی بن ابی طالب (ع) و از دامن او دست برندارید و از او پیروی کنید؛ چراکه از رسول خدا (ص) و شنیدم که به او میفرمود: «ای علی، تو نخستین کسی بودی که به من ایمان آوردهای، و اولین کسی خواهی بود که در روز قیامت با من دست خواهی داد، تو صدیق اکبر و فاروق اعظمی که میان حق و باطل جدایی میاندازی و تو سالار مؤمنانی و اموال دنیوی سالار کافران است، تو برادر من و وزیر منی، تو بهترین بازماندۀ منی که دین مرا ادا میکنی و وعدههای مرا برآورده خواهی کرد»[۲۶].
ابوذر در طول زندگانی و عمر با برکت خود مطیع و پیرو امیرالمؤمنین علی (ع) بوده و او را امام و پیشوای خود و همۀ مسلمانان میدانسته و از هر نظر او را بر دیگران برتری میداد[۲۷] و در هر فرصتی که پیش میآمد مردم را به برتری ایشان سفارش مینمود تا حجت بر همگان تمام شود ایشان در راه دفاع از ولایت و حقانیت آن حضرت هیچگاه و در هیچ شرایطی کوتاهی نکرد[۲۸].
ابوذر در شام
پس از درگذشت ابوبکر، ابوذر به شام مهاجرت کرد و تا زمان حکومت عثمان در شام بود. سپس برای شکایت از معاویه به مدینه آمد[۲۹]. بخششهای زیاد و غیر عادلانۀ عثمان به خاندان خویش و افرادی امثال مروان بن حکم و دیگران از انتقادهای اصلی ابوذر به عثمان بوده است و این انتقادات سبب شد تا عثمان او را به شام بفرستد[۳۰]. او در شام هم از انتقاد دست نکشید و از معاویه که از طرف عثمان حاکم شام شده بود، انتقاد میکرد. معاویه ابتدا برای ساکت کردن ابوذر مقدار سی صد دینار پول برایش فرستاد، ولی او پس از سؤال و جواب کردن با فرستاده معاویه و این که اگر حقوق سالیانه من است، میپذیرم و اگر صله و هدیه است مرا به آن نیازی نیست و سرانجام دینارها را پس داد. او به سبب ساختن کاخ خضراء به معاویه میگفت: «اگر این کاخ را از مال خداوند ساختهای، خیانت کردهای و اگر از مال خود ساختهای، اسراف کردهای»[۳۱].
اعتراضهای همیشگی ابوذر به عثمان و معاویه سبب شد تا معاویه او را دشمن خدا و رسول خطاب کند و ابوذر در جواب گفت: من دشمن خدا و رسول نیستم، تو و پدرت دشمنان خدا و رسول هستید. شما در ظاهر مسلمان شدید و در باطن، کافرید. رسول خدا تو را [چنین] لعنت و نفرین کرد که خداوند شکمت را سیر نکند»[۳۲]. سرانجام معاویه به عثمان نامه نوشت که تو شام را به وسیلۀ ابوذر بر خود تباه ساختی. عثمان هم به معاویه دستور داد او را بر شتری بیجهاز[۳۳] سوار کند و بدون توقف به مدینه بفرستد[۳۴]. ابوذر با حالت ضعف و مریضی، در حالی که ران پایش مجروح شده بود به مدینه رسید. عثمان، ابوذر را متهم کرد که قصد داشته در شام فتنهانگیزی کند و مردم را بر ضد او بشوراند ولی ابوذر گفت: «من تنها قصد امر به معروف و نهی از منکر دارم»[۳۵][۳۶]
ابوذر، راوی سخنان پیامبر (ص)
ابوذر از جمله راویان پیامبر (ص) است و افرادی چون عمر، عبدالله بن عمر و ابن عباس [۳۷] از او روایت نقل کردهاند از جمله: در روایتی از ابوذر نقل شده است: «رسول خدا (ص) مرا به هفت چیز سفارش فرمودند: مساکین را دوست بدارم و به آنان نزدیک شوم؛ در امور دنیایی به کسانی بنگرم که از من فروترند؛ از کسی چیزی نخواهم؛ پیوند خویشاوندی را رعایت کنم؛ همواره حق را بگویم، هر چند تلخ باشد؛ در راه خدا از سرزنش سرزنش کنندهای نترسم و فرمودند: «لَاحَوْلَ وَ لَا قُوَّةَ إِلَّا بِاللَّهِ» را فراوان بگویم»[۳۸][۳۹]
ابوذر در شأن نزول
مفسران ذیل چند آیه از ابوذر سخن به میان آوردهاند از جمله:
- ﴿طَائِفَةٌ مِنَ الَّذِينَ مَعَكَ﴾[۴۰]. ابن عباس در کنار حضرت علی (ع) یاد کرده که مقصود از آیه ابوذر بوده و همچون پیامبر (ص) نزدیک به دو سوم یا نصف یا یک سوم شب را به بیداری و عبادت میگذراندند.
- ﴿وَأَنْذِرْ بِهِ الَّذِينَ يَخَافُونَ أَنْ يُحْشَرُوا إِلَى رَبِّهِمْ﴾[۴۱]. میبدی، این آیه را در شأن موالی و فقیران عرب، از جمله ابوذر دانسته که خداوند به پیامبر (ص) میگوید: اینان را که یقین دارند به سوی پروردگارشان محشور میشوند از وحی آگاه کند[۴۲].
- آیات ﴿وَالَّذِينَ اجْتَنَبُوا الطَّاغُوتَ أَنْ يَعْبُدُوهَا وَأَنَابُوا إِلَى اللَّهِ لَهُمُ الْبُشْرَى فَبَشِّرْ عِبَادِ﴾[۴۳] و ﴿الَّذِينَ يَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَيَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ أُولَئِكَ الَّذِينَ هَدَاهُمُ اللَّهُ﴾[۴۴] گفته شده دربارۀ سه تن از جمله ابوذر نازل شده که در جاهلیت از بتها دوری جسته، «لا إله إلا الله» میگفتند[۴۵].
ویژگیهای ابوذر
ابوذر نزد پیامبر و مسلمانان مقامی والا داشت. صداقت ابوذر در بین عرب ضرب المثل بود[۴۶]. رسول خدا (ص) دربارۀ ابوذر فرمودند: «آسمان بر کسی سایه نیفکند و زمین، کسی را بر پشت خود نگرفت که راستگوتر از ابوذر باشد»[۴۷]. زهد و پارسایی ابوذر موجب شد پیامبر وی را به حضرت عیسی تشبیه کند[۴۸]. او در زندگی دنیایی به حداقل ممکن قناعت میکرد و حتی حاضر به پذیرش هدیه نبود[۴۹]. ابوذر، فردی آزاداندیش، رُک و دارای اعتقادات دینی ژرف و عمیق، زاهد و قناعتپیشه بود وی در حقگویی سرآمد بود. او براساس روایتی در جاهلیت شبانی میکرد [۵۰] و با شجاعتی که داشت گاه یک تنه در مقابل کاروانی میایستاد[۵۱][۵۲] پیامبر (ص) او را از آنانی دانسته که بهشت، مشتاق دیدارشان است[۵۳]. او مورد اعتماد پیامبر بود و به او علاقه داشت و وی را یکی از چهارده رفیق خود میشمرد و حتی او را بر مرکب خود، پشت سرش سوار میکرد[۵۴]، اما با این حال، گویا از طرف حضرتش، مسؤولیتی سیاسی به او واگذار نشد[۵۵][۵۶]
عبادت ابوذر
ابوعثمان نهدی میگوید: ابوذر را سواره دیدم که گاهی سر را به طرف قبله فرود میآورد و گاهی بالا میبرد، تصور کردم که خواب است، جلو آمدم و به او گفتم: آیا خواب هستی؟ گفت: نه، نماز میخواندم[۵۷]. مردی از اهل بصره بعد از مرگ فرزند ابوذر، برای تسلیت گفتن به خانه وی رفت، از همسرش پرسید: عبادت ابوذر چگونه است؟ گفت: بیشتر عبادت وی تفکر است و تمام روز را تنها نشسته و فکر میکند. ابوذر سه سال قبل از بعثت پیامبر اسلام خدا را عبادت میکرد و از بتپرستی دست برداشته بود در هنگام بیعت، پیامبر (ص) با او چنین شرط کرد: هر کجا که باشد حق را بگوید و در راه خدا از ملامت و سرزنش هیچ ملامتکنندهای نهراسد[۵۸][۵۹]
غزوات ابوذر
ابوذر در برخی غزوات شرکت کرده از جمله:
- فتح مکه: پرچم بنی غفار را به دست داشت[۶۰].
- جنگ حنین: پرچم دار آنان بود[۶۱] گرچه بعضی او را در این جنگ، جانشین پیامبر در مدینه دانستهاند[۶۲].
- غزوۀ «عمرة القضاء»: امامت جماعت مدینه به جای پیامبر و جانشینی حضرت را برعهده داشت.
- غزوۀ «ذات الرقاع»: امامت جماعت مدینه به جای پیامبر و جانشینی حضرت را برعهده داشت[۶۳][۶۴]
- غزوۀ تبوک: در جنگ تبوک افرادی بودند که از لشکر عقب میماندند. اصحاب رسول خدا (ص) وقتی میدیدند شخصی عقب مانده به رسول خدا (ص) گزارش میدادند که فلان کس عقب مانده است. حضرت در پاسخ آنها میفرمود: «او را به حال خود واگذارید، اگر در او خیری باشد خدا او را به شما ملحق میسازد». تا آنکه به پیامبر (ص) گفتند: ابوذر هم عقب مانده، پیامبر (ص) فرمودند: «او را رها کنید که اگر در او خیری باشد خداوند او را به شما ملحق خواهد ساخت و در غیر این صورت، خدا اینطور خواسته است». هنگامی که ابوذر از شترش مأیوس شد بارش را به دوش گرفت و شتر را رها نمود و به دنبال لشکر، پیاده به راه افتاد. پیامبر (ص) در یکی از منازل راه فرود آمده بود که یکی از مسلمانان به راه نگاه کرد و گفت: یا رسول الله! یک نفر پیاده به طرف ما میآید، حضرت فرمودند: «خدا کند ابوذر باشد» و چون خوب دقت کردند دیدند که ابوذر است، سپس حضرت فرمودند: «خدا بیامرزد ابوذر را، تنها راه میرود، تنها میمیرد و تنها برانگیخته میشود». همین که پیامبر (ص) او را دید، فرمودند: «به او آب دهید که تشنه است»، پس او را سیراب کردند. اما هنگامی که خدمت پیامبر (ص) رسید، دیدند ظرف آبی همراه دارد، حضرت به او فرمودند: «ابوذر! آب به همراه داشتی و تشنگی کشیدی؟» ابوذر گفت: آری، یا رسول الله، پدر و مادرم به قربانت، در راه به آبی رسیدم و وقتی چشیدم دیدم آب سرد و گوارایی است ولی نخوردم و با خود گفتم: از این آب نمیخورم مگر آنکه پیامبر بخورد. حضرت فرمودند: «ابوذر! خدا تو را بیامرزد! تنها زندگی میکنی و غریبانه میمیری و تنها داخل بهشت میشوی و مردمی به خاطر تو سعادتمند میشوند»[۶۵][۶۶]
ابوذر بعد از پیامبراکرم (ص)
ابوذر در زمان رحلت پیامبر در مدینه نبود و چون بازگشت و وضعیت را به گونهای دیگر یافت، گفت: آری به بهره و میوۀ آن دست یافتید و پوسته آن را رها کردید و حال آنکه اگر این کار را در خاندان پیامبرتان قرار میدادید حتی دو تن هم با شما اختلاف نمیکردند. وی سرانجام با اکراه با ابوبکر بیعت کرد[۶۷]. با رحلت پیامبر (ص) ابوذر بر امامت علی (ع) پای فشرد به همین جهت، خلافت ابوبکر را انکار کرد[۶۸] و با برخی دیگر از بزرگان صحابه از علی (ع) خواست تا برای گرفتن حق خود به پاخیزد و در برخوردی که با عمر داشت در حقانیت علی خطبهای خواند[۶۹]. او با افتخار به این استواری در جمعی میگوید: من در روز قیامت از همۀ شما به پیامبر (ص) نزدیکتر خواهم بود؛ زیرا از حضرت شنیدهام که میفرمود: «نزدیکترین شما در قیامت به من کسی است که از این دنیا به همان صورتی که من او را ترک گفتهام، خارج شود»، به خدا سوگند! جز من هیچ یک از شما نیست که به چیزی از دنیا دست نیافته باشد[۷۰][۷۱] همین رابطه با خاندان پیامبر (ص) و علی (ع) او را در جمع محدود و خلوت تشییع کنندگان حضرت فاطمه (س) که حتی بسیاری از زنان پیامبر حضور نداشتند، قرار داد[۷۲]. او از معدود کسانی است که در آن هنگامۀ آمیخته به رنج و غم بر پیکر فاطمه زهرا (س) نماز خواند. خروش او علیه بیداد، شُهره تاریخ است[۷۳].
ابوذر در زمان خلفا
از زندگی ابوذر در زمان خلافت ابوبکر، اطلاعی در دست نیست. در دورۀ عمر یکی از چهار نفری است که در تقسیم دیوان به سبب ارجمندی اش، جزء بدریون قرار گرفت[۷۴] با آنکه در آن جنگ شرکت نداشت. او پس از وفات ابوبکر به شام رفت و در آنجا سکنی گزید[۷۵] و در سال ۱۹ هجری در فتح مصر به وسیلۀ عمروعاص شرکت کرد و گویا بر اقامت در آنجا عزم داشت[۷۶] اما به شام بازگشت و در یکی از جنگهای تابستانی معاویه در نبرد عموریه (۲۳ هجری) حضور یافت[۷۷]. وی در زمان خلافت عثمان همچنان در شام ماند و در فتح قبرس به دست معاویه (۲۷ یا ۲۸ هجری) یکی از اصحاب حاضر در آن بود[۷۸].
ابوذر در چگونگی مصرف بیت المال، بسیار سخت گیر بود و از مسلمانان و حاکمان میخواست روش پیامبر را دنبال کنند. اختلاف او با معاویه و خلیفۀ سوم به چگونگی استفاده آنان از بیت المال ارتباط داشت[۷۹].
بازگشت ابوذر به مدینه و تبعید به ربذه
پس از مکاتبۀ معاویه با عثمان و اظهار عجزش در مقابله با قاطعیت ابوذر، سرانجام عثمان نامهای برای معاویه نوشت که ابوذر را بر شتری چموش سوار کرده و همراه شخصی خشن که او را شکنجه وار به مدینه باز گرداند. معاویه هم به دستور خلیفه عمل کرد و ابوذر را بر ناقۀ پیر و خشن (که جز پالانی نداشت) سوار کرد و او را با مرد بیرحمی به مدینه فرستاد. وقتی ابوذر به مدینه رسید تمامی گوشت رانهایش از سختی راه و مرکب ناهموار ریخته و زخم شده بود[۸۰].
واقدی در نقل دیگری به سند خود از "صهبان اسلمی" نقل میکند که گفته است: «ابوذر، وقتی به مدینه وارد شد، عثمان به او گفت: تو همانی که چنین و چنان کردی! امیرالمؤمنین (ع) که در مجلس حاضر بود در دفاع از ابوذر به مقداری که برای حضرتش ممکن بود، خطاب به عثمان فرمود: «به تو همان راهنمایی را میکنم که مؤمن آل فرعون گفت: ﴿وَإِنْ يَكُ صَادِقًا يُصِبْكُمْ بَعْضُ الَّذِي يَعِدُكُمْ إِنَّ اللَّهَ لَا يَهْدِي مَنْ هُوَ مُسْرِفٌ كَذَّابٌ﴾[۸۱] عثمان که انتظار نداشت حضرت علی (ع) در دفاع از ابوذر با او چنین سخن بگوید، پاسخ تندی به حضرت داد و حضرت نیز همانگونه به او پاسخ تندی داد. پس از آن، عثمان، مردم را از نشست و برخاست با ابوذر منع کرد و او را ممنوع الملاقات نمود، اما ابوذر همۀ این سختیها را تحمل کرد و مدتی را بدین گونه گذراند و پس از گذر زمان، دوباره ابوذر را نزد عثمان آوردند در این مرتبه ابوذر با تندی، به عثمان عتاب و خطاب کرد، عثمان در خشم فرو رفت و گفت: «از پیش ما و سرزمین ما بیرون برو». ابوذر گفت: به کجا بروم؟ عثمان گفت: به صحرا. ابوذر گفت: آیا پس از هجرت باز عرب صحرانشین شوم؟ عثمان گفت: آری. ابوذر گفت: پس به بادیۀ نجد میروم. عثمان قبول نکرد و گفت: تو را به راه دور میفرستم و از ربذه دورتر، و ابوذر به خاطر اعتراضش به عثمان و پافشاری بر حقیقتِ دین داری و پارسایی به دستور عثمان به ربذه [۸۲] تبعید شد[۸۳][۸۴] نقل کردهاند هنگامی که ابوذر را به ربذه تبعید کردند عثمان فرمان داد میان مردم اعلام کنند که هیچکس نباید با ابوذر سخن بگوید و او را بدرقه کند و به مروان بن حکم فرمان داد ابوذر را از مدینه بیرون کند. او چنان کرد و مردم از یاری ابوذر خودداری کردند، جز علی بن ابیطالب (ع) و برادرش عقیل و حسن و حسین (ع) و عمار یاسر که این گروه با او بیرون رفتند تا او را بدرقه کنند. علی (ع) به همراهان خود گفت: با عموی خویش بدرود کنید و به عقیل فرمودند: «با برادر خویش بدرود کن». ابوذر همراه با خانواده خویش و چند گوسفند و شتر در ربذه ساکن شد. کاروانهای حجاج به دیدار او میرفتند و میخواستند به او کمک کنند، هرچند او کمک از کسی نمیپذیرفت و برای دیدارکنندگان احادیثی از پیامبر (ص) نقل میکرد. ابوذر به نقل حدیث پایبند بود.
تبعید ابوذر، از جملۀ زمینههای شورش علیه عثمان بود. او به ربذه رفت با دلی شاد از اینکه از زیر بار مسئولیت حقگویی، شانه خالی نکرده است و با قلبی آکنده از غم که تنهایش گذاشتند و او را از مرقد مطهر حبیبش پیامبر خدا جدا ساختند. عبدالله بن حواش کعبی میگوید: ابوذر را در ربذه دیدم، نشسته در سایۀ سایبانی، تنهای تنها. گفتم: هان، ابوذر! تنهایی؟ گفت: همواره امر به معروف و نهی از منکر، شعارم بود و حقگویی شیوهام و اینها همراهی برایم باقی نگذاشت[۸۵].
وداع امیرالمؤمنین (ع) و همراهان با ابوذر
عثمان نتوانست حق گوییهای ابوذر را تحمل کند، لذا حکم تبعید وی را به ربذه صادر کرد و به مروان بن حکم مأموریت داد تا وسایل حرکت او و همسر و فرزندانش را فراهم کند و در ضمن دستور داد هیچکس با وی سخن نگوید و او را بدرقه نکند. این فرمان، کارساز بود و کسی جرئت نکرد ابوذر را بدرقه کند و یا مطلبی با وی در میان بگذارد؛ لکن وقتی این خبر به امیرالمؤمنین علی (ع) رسید، بسیار گریست به طوری که محاسن مبارکش به اشک چشمانش مرطوب شد سپس فرمودند: آیا این چنین با صحابی رسول خدا (ص) برخورد میشود و تبعید میگردد؟! همه از خداییم و به سوی او باز میگردیم[۸۶]. سپس حضرت از جا برخاست و به همراه برادرش (عقیل) و فرزندانش (حسن و حسین) و صحابی بزرگ رسول خدا (ص) (عمار یاسر) و به نقلی با عبدالله بن عباس، فضل، قثم و عبیدالله بن عباس همگی بدون اعتنا به دستور عثمان به بیرون شهر رفتند و ابوذر را تا دم دروازه مدینه بدرقه کردند و با این حرکت، حکم تبعید وی را زیر سؤال برده و بر حرکات ابوذر مهر تأیید زدند[۸۷]. مروان حکم که از طرف عثمان مأموریت داشت این حکم ظالمانه را ادا کند از همراهی امیرالمؤمنین (ع) و همراهانش ناراحت شد و در یک برخورد غیر مؤدبانه با آن حضرت و همراهانش تندی کرد و کلمات خشنی بر زبان جاری کرد. اما حضرت در برابر برخورد او موضعگیری کرد و با تازیانهای به مرکب مروان زد و با این کار او را مجبور به سکوت و بازگشت به مدینه نمود[۸۸].
سید رضی در نهج البلاغه سخنان حضرت علی (ع) را به هنگام وداع با ابوذر که حکایت از عمق ناراحتی امام (ع) و تأیید ابوذر و مخالفت با خلیفه وقت (عثمان) است را چنین آورده است: «ای ابوذر، تو به خاطر خدا خشم کردی، پس به همان کسی که برایش غضب کردی، امیدوار باش، این مردم از تو بر دنیایشان ترسیدند و تو از آنها بر دینت، پس آنچه را که آنان برایش در وحشتاند به خودشان واگذار و از آنچه که میترسی ایشان گرفتارش شوند (عذاب الهی) فرار کن. عجبا! که چه محتاجاند به آنچه از آن منعشان کردی و چه بینیازی از آنچه که از تو دریغ کردند. به زودی خواهی یافت که پیروزی برای کیست و چه کسی بیشتر مورد حسرت قرار میگیرد. ای ابوذر اگر درهای آسمانها و زمین به روی بندهای بسته شود و او از خدای خود بترسد، خداوند راهی برای وی خواهد گشود. ای ابوذر! آرامش خویش را تنها در حق جست و جو کن و غیر از باطل چیزی تو را به وحشت نیافکند، بدان اگر دنیایشان را میپذیرفتی، دوستت داشتند و اگر سهمی از آن را به خود اختصاص میدادی (و با آنان کنار میآمدی) دست از تو بر میداشتند»[۸۹]. سپس حضرت علی (ع) به برادرش عقیل فرمودند: «با برادرت ابوذر وداع کن». بعد جناب عقیل و امام حسن (ع) و امام حسین (ع) و نیز عمار یاسر هر کدام دربارۀ فضایل ابوذر و اندوه خود به خاطر جدایی از او سخنانی گفتند[۹۰]. ابوذر نیز در پاسخ این همه لطف و محبت و اظهار همدردی با امیرالمؤمنین (ع) و همراهانش مطالبی بیان کرد[۹۱][۹۲]
وصی قرار دادن امیرالمؤمنین و وفات ابوذر
داوود بن أبی عوف میگوید: معاویة بن ثعلبه لیثی به من گفت: آیا میخواهی تو را به حدیثی که در آن شکی نیست، آگاه سازم؟ گفتم: آری. گفت: هنگامی که ابوذر بیمار شد، علی بن ابی طالب (ع) را وصی خود قرار داد و کارهایش را به وی واگذار کرد، برخی از کسانی که به عیادتش رفته بودند به او گفتند: ای ابوذر بهتر و زیبندهتر آن بود که امیرالمؤمنین عثمان را وصی خود قرار میدادی؟ ابوذر گفت: من به حق امیرالمؤمنین را وصی خود قرار داده ام؛ به خدا سوگند که وی (علی (ع)) بهار دل و آرام جان است، اگر روزی سایهاش برسرتان نباشد، نه زمین را خواهید شناخت و نه اهل آن را. لیثی میگوید: من در آخر از ابوذر پرسیدم: ای ابوذر ما میدانیم که محبوبترین مردم نزد تو همان کسی است که نزد رسول خدا از همه محبوبتر بوده است. حال بگو آن شخص کیست؟ ابوذر گفت: آری چنین است، بدانید که محبوب ترین مردم نزد من، این شیخ مظلوم؛ یعنی علی بن ابی طالب (ع) است؛ زیرا او کسی است که حقش به تاراج رفته است[۹۳].
ام ذر (همسر ابوذر) نقل میکند: هنگامی که ابوذر در حال جان دادن بود، نگاهی به من کرد و اشک را بر گونههایم جاری دید، قلبش سوخت؛ پرسید: چرا گریه میکنی؟ گفتم چگونه گریه نکنم در حالی که گذشته از رنجهایی که کشیدهام و اینک هم در سرزمین این چنینی از دنیا میروی، من پس از مرگت، باید تو را کفن کنم و حال آنکه پارچهای برای کفن تو ندارم. ابوذر گفت: گریه نکن به زودی گروهی از مؤمنان بر جنازۀ من حاضر خواهند شد و مرا کفن خواهند کرد و بر من نماز خواهند خواند. همسرش به ابوذر گفت: اکنون ایام حج تمام شده و حاجیان همه رفتهاند، کسی باقی نمانده که از این راهگذر کند. ابوذر پاسخ داد: من آنچه گفتم از پیامبر (ص) شنیدهام، زیرا روزی من و چند نفر دیگر در خدمت پیامبر (ص) نشسته بودیم، حضرت رو به ما کرد و فرمود: «یکی از شما در بیابانی از دنیا میرود و گروهی از مؤمنان بر جنازۀ او حاضر میشوند». ای همسرم، تمام کسانی که در آن مجلس بودند در آبادی از دنیا رفتهاند و جز من که در این بیابان دست به گریبان مرگ است هستم، کسی باقی نمانده است؛ مواظب راه باش که سخن پیامبر (ص) صحیح است. ام ذر میگوید: در همین حال بود که ناگاه قافلهای از دور پیدا شد و گروهی سر رسیدند و به محض مشاهدۀ حالت اضطراب در روحیهام، پرسیدند چرا چنین مضطری؟ گفتم: یکی از مسلمانان در حال احتضار است، برای تجهیز و تکفین او حاضر شوید و از خداوند پاداش بگیرید. پرسیدند او کیست؟ گفتم: ابوذر غفاری، همه پیاده شدند و خود را به بالین ابوذر رساندند[۹۴]. چشم وی که به آنان افتاد، سخنی که پیامبر (ص) دربارۀ ایشان گفته بود به آنان بشارت داد و سپس گفت: وضع مرا میبینید، اگر جامهای داشتم مرا در همان کفن میکردید، ولی چون جامهای ندارم، لذا مرا با پارچههای خود کفن کنید؛ شما را به خدا سوگند میدهم کسی که امارت و یا ریاست قومی را به عهده دارد، مرا کفن نکند. همسر ابوذر میگوید: این را گفت و با من خداحافظی کرد و چشمهایش را بر هم گذارد و برای همیشه دیده از جهان فرو بست. راوی گوید: گروهی که بر جنازۀ او حاضر بودند، هر کدام از امارت و ریاست بهرهای برده بودند؛ لذا برای کفن کردنش با توجه به وصیتش به مشکل برخوردند. آنگاه جوانی از انصار پیش آمد و گفت: من دو جامه به همراه دارم که مادرم با دست خود آن را رشته و بافته است، یکی بر تنم هست و دیگری را در اختیار شما میگذارم که وی را با آن کفن کنید. آنان چنین کردند و عبدالله بن مسعود بر او نماز خواند. سپس بدن پاک او را دفن کردند و بر قبرش اشکها ریختند[۹۵][۹۶]
ابوذر در سال ۳۲ هجری در تنهایی و سختی در کنار همسر یا تنها دخترش زندگی را بدرود گفت و آنچه را که پیامبر خدا در آینه زمان دیده بود و گفته بود که «خدا رحمت کند ابوذر را! تنها زندگی میکند، تنها زندگی را بدرود میگوید و در هنگامۀ قیامت، تنها برانگیخته میشود»[۹۷]، جامۀ واقعیت پوشید. گروهی از مؤمنان از جمله حجر بن عدی، مالک اشتر و عبدالله بن مسعود، پس از مرگ آن صحابی بزرگ فرا رسیدند[۹۸] و با تجلیل و احترام، پیکر نحیف آن حقگوی روزگار را به خاک سپردند. از ابوذر نسلی باقی نمانده است[۹۹].
مشایخ در روایت
- سلمان بن الإسلام مشهور به سلمان فارسی
- عبد الرحمن بن صخر مشهور به أبو هریرة دوسی
- عبد القدوس بن الحجاج مشهور به عبد القدوس بن حجاج خولانی
- عثمان بن عفان بن أبی العاص بن أمیة مشهور به عثمان بن عفان
- عمر بن الخطاب بن نفیل بن عبد العزی مشهور به عمر بن خطاب عدوی
- عویمر بن مالک بن قیس بن أمیة بن عامر مشهور به عویمر بن مالک انصاری[۱۰۰]
روایتکنندگان از او
- ابو الاحوص مشهور به ابو الاحوص مولی بنی لیث
- ابو المثنی مشهور به ابو المثنی
- ابو بکر بن عبد الرحمن بن الحارث بن هشام مشهور به ابو بکر بن عبد الرحمن المخزومی
- هرم بن عمرو بن جریر بن عبدالله مشهور به ابو زرعة بن عمرو البجلی
- ابو زینب مشهور به ابو زینب مولی حازم بن حرملة
- ابو سخیلة مشهور به ابو سخیلة
- ابو سعد مشهور به ابو سعد غفاری
- بکر بن عمرو مشهور به ابو سعید المهری
- ابو طالب مشهور به ابو طالب الضبعی
- عبید بن عمیر مشهور به عبید بن عمیر الاصبحی
- ابو علی مشهور به ابو علی الکاهلی
- ابو کثیر مشهور به ابو کثیر مولی بنی هاشم
- ابو مجیب مشهور به ابو مجیب الشامی
- مغیث بن عمرو مشهور به ابو مروان الاسلمی
- ابو مسلم مشهور به ابو مسلم الجذمی
- ابو معروف مشهور به ابو معروف
- اسامة بن سلیمان مشهور به اسامة بن سلیمان العنسی
- اسلم مشهور به ابو رافع القبطی
- ام ذر مشهور به ام ذر
- انس بن مالک بن النضر بن ضمضم بن زید مشهور به انس بن مالک الانصاری
- اهبان بن صیفی مشهور به وهبان بن صیفی غفاری
- ایوب بن بشیر بن کعب بن ابی مشهور به ایوب بن بشیر العدوی
- ابراهیم بن مالک بن الحارث بن عبد یغوث مشهور به ابراهیم بن الاشتر النخعی
- ابراهیم بن یزید بن شریک مشهور به ابراهیم بن یزید التیمی
- ابراهیم بن یزید بن قیس بن الاسود بن عمرو مشهور به ابراهیم النخعی
- ایاس بن سلمة بن عمرو بن الاکوع مشهور به ایاس بن سلمة الاسلمی
- ابن الاحمسی مشهور به ابن الاحمسی
- اسود بن سریع بن حمیر بن عبادة بن النزال مشهور به الاسود بن سریع التمیمی
- اسود بن قیس مشهور به الاسود بن قیس العبدی
- حارث بن سوید مشهور به الحارث بن سوید التیمی
- حارث بن یزید مشهور به الحارث بن یزید الحضرمی
- حارث بن یزید مشهور به الحارث بن یزید المدنی
- حسن بن یسار مشهور به الحسن البصری
- حکم بن نافع مشهور به الحکم بن نافع البهرانی
- ضحاک بن قیس بن معاویة بن حصین بن عمیر مشهور به الاحنف بن قیس التمیمی
- علاء بن زیاد بن مطر بن شریح مشهور به العلاء بن زیاد العدوی
- قاسم بن عبد الرحمن بن عبدالله بن مسعود مشهور به القاسم بن عبد الرحمن الهذلی
- مثنی بن سعید مشهور به المثنی بن سعید الضبعی
- مخارق مشهور به المخارق
- مسیب بن رافع مشهور به المسیب بن رافع الاسدی
- مطلب بن عبدالله بن حنطب بن الحارث مشهور به المطلب بن عبدالله المخزومی
- منذر بن مالک بن قطعة مشهور به المنذر بن مالک العوفی
- منذر بن یعلی مشهور به المنذر بن یعلی الثوری
- نعمان مشهور به النعمان غفاری
- باذام مشهور به باذام الکوفی
- بشر بن عاصم مشهور به بشر بن عاصم اللیثی
- بشیر بن کعب بن ابی الحمیری مشهور به بشیر بن کعب الحمیری
- بکر بن عبدالله بن عمرو بن هلال مشهور به بکر بن عبدالله المزنی
- ثابت بن سعد مشهور به ثابت بن سعد الطائی
- جبیر بن نفیر بن مالک بن عامر مشهور به جبیر بن نفیر الحضرمی
- جسرة بنت دجاجة مشهور به جسرة بنت دجاجة العامریة
- حاتم بن مسلم مشهور به حاتم بن ابی ة القشیری
- حبیب بن قیس بن دینار مشهور به حبیب بن ابی ثابت الاسدی
- حبیب بن حماز مشهور به حبیب بن حماز الاسدی
- حبیب بن مسلمة بن مالک بن وهب بن ثعلبة مشهور به حبیب بن مسلمة القرشی
- حذیفة بن امیة بن اسید بن الاغوز بن واقعة مشهور به حذیفة بن اسید غفاری
- حرام بن حکیم بن خالد بن سعد بن الحکم مشهور به حرام بن حکیم الانصاری
- حسان بن حریث مشهور به حریث بن حسان العدوی
- حصین بن جندب بن عمرو بن الحارث بن وحشی مشهور به الحصین بن جندب المذحجی
- حکیم بن عمیر بن الاحوص مشهور به حکیم بن عمیر العنسی
- حمید بن قیس مشهور به حمید بن قیس الاعرج
- حمید بن هلال بن هبیرة مشهور به حمید بن هلال العدوی
- حمیل بن بصرة بن وقاص بن حاجب بن غفار مشهور به جمیل بن بصرة غفاری
- حنش بن المعتمر مشهور به حنش بن المعتمر الکنانی
- خالد بن معدان بن ابی کرب مشهور به خالد بن معدان الکلاعی
- خالد بن وهبان مشهور به خالد بن وهبان
- خرشة بن الحر بن قیس بن حصن بن حذیفة مشهور به خرشة بن الحر الفزاری
- ذکوان مشهور به ابو صالح السمان
- خلید بن عبدالله مشهور به خلید بن عبدالله العصری
- راشد بن سعد مشهور به راشد بن سعد المقرائی
- ربعی بن حراش بن جحش بن عمرو بن عبدالل مشهور به ربعی بن حراش العبسی
- رفیع بن مهران مشهور به ابو العالیة الریاحی
- زاذان مشهور به زاذان الکندی
- زر بن حبیش بن حباشة بن اوس بن بلال مشهور به زر بن حبیش الاسدی
- زیاد بن ربیعة بن نعیم بن ربیعة بن عمرو مشهور به زیاد بن نعیم الحضرمی
- زیاد بن فیروز مشهور به زیاد بن فیروز البراء
- زید بن اسلم مشهور به زید بن اسلم القرشی
- زید بن خالد مشهور به زید بن خالد الجهنی
- زید بن ظبیان مشهور به زید بن ظبیان الکوفی
- زید بن وهب مشهور به زید بن وهب الجهنی
- زید بن یثیع مشهور به یزید بن یثیع الهمدانی
- سالم بن رافع مشهور به سالم بن ابی الجعد الغفاری
- سالم بن سفیان بن هانئ مشهور به سالم بن ابی سالم الجیشانی
- سعد مشهور به سعد غفاری
- سعد بن مالک بن سنان بن عبید بن ثعلبة مشهور به ابو سعید الخدری
- سعید بن کیسان مشهور به سعید بن ابی سعید المقبری
- سعید بن المسیب بن حزن بن ابی وهب بن عمرو مشهور به سعید بن المسیب القرشی
- سعید بن جبیر بن هشام مشهور به سعید بن جبیر الاسدی
- سعید بن فیروز مشهور به سعید بن ابی عمران الطائی
- سفیان بن هانئ بن جبر بن عمرو بن سعد مشهور به سفیان بن هانئ الجیشانی]] مشهور به [[
- سلمة بن عمرو بن سنان بن عبدالله بن قشیر مشهور به سلمة بن الاکوع الاسلمی
- سلمة بن کهیل بن حصین مشهور به سلمة بن کهیل الحضرمی
- سلیم بن اسود بن حنظلة مشهور به سلیم بن اسود المحاربی
- سلیمان بن عمرو بن عبد مشهور به سلیمان بن عمرو اللیثی
- سوید بن الحارث مشهور به سوید بن الحارث المرادی
- سوید بن غفلة بن عوسجة بن عامر بن وداع مشهور به سوید بن غفلة الجعفی
- شداد بن اوس بن ثابت بن المنذر بن حرام مشهور به شداد بن اوس الانصاری
- شریح بن عبید بن شریح بن عبد بن عریب مشهور به شریح بن عبید الحضرمی
- شقیق بن سلمة مشهور به شقیق بن سلمة الاسدی
- شهر بن حوشب مشهور به شهر بن حوشب الاشعری
- صالح بن نبهان مشهور به صالح بن ابی صالح المدنی
- صدقة بن ابی عمران مشهور به صدقة بن ابی عمران الکوفی
- صدی بن عجلان بن وهب بن عمرو بن عامر مشهور به صدی بن عجلان الباهلی
- صعصعة بن معاویة بن الحصین بن عمیر مشهور به صعصعة بن معاویة التمیمی
- صفوان بن سلیم مشهور به صفوان بن سلیم القرشی
- ضریب بن نقیر بن سمیر مشهور به ضریب بن نقیر الجریری
- طاوس بن کیسان مشهور به طاوس بن کیسان الیمانی
- قیس بن طخفة مشهور به طهفة بن قیس غفاری
- طلق بن حبیب مشهور به طلق بن حبیب العنزی
- ظالم بن عمرو بن سفیان بن جندل بن یعمر مشهور به ابو الاسود الدؤلی
- عائذ الله بن عبدالله بن عمرو مشهور به ابو ادریس الخولانی مشهور به [[
- عاصم بن سفیان بن عبدالله بن ربیعة مشهور به عاصم بن سفیان الثقفی
- عامر بن شراحیل مشهور به عامر الشعبی
- عامر بن عبدالله بن لحی مشهور به عامر بن ابی عامر الهوزنی
- عامر بن واثلة بن عبدالله بن عمرو بن جحش مشهور به عامر بن واثلة اللیثی
- عبادة بن الصامت بن قیس بن اصرم بن فهر مشهور به عبادة بن الصامت الانصاری]] مشهور به [[
- عبد الرحمن بن ابزی مشهور به عبد الرحمن بن ابزی الخزاعی
- عبد الرحمن بن یسار مشهور به عبد الرحمن بن ابی لیلی الانصاری
- عبد الرحمن بن اذینة بن سلمة مشهور به عبد الرحمن بن اذینة العبدی
- عبد الرحمن بن الاسود بن یزید بن قیس مشهور به عبد الرحمن بن الاسود النخعی
- عبد الرحمن بن جبیر مشهور به عبد الرحمن بن جبیر المؤذن
- عبد الرحمن بن جبیر بن نفیر بن مالک مشهور به عبد الرحمن بن جبیر الحضرمی
- عبد الرحمن بن حجیرة مشهور به عبد الرحمن بن حجیرة الخولانی
- عبد الرحمن بن شماسة بن ذؤیب بن احور مشهور به عبد الرحمن بن شماسة المهری
- عبد الرحمن بن صخر مشهور به ابو هریرة الدوسی
- عبد الرحمن بن عائذ مشهور به عبد الرحمن بن عائذ الازدی
- عبد الرحمن بن غنم مشهور به عبد الرحمن بن غنم الاشعری
- عبد الرحمن بن مل بن عمرو بن عدی بن وهب مشهور به ابو عثمان النهدی
- عبدالله بن زید بن سهل بن الاسود بن حرام مشهور به عبدالله بن زید الانصاری
- عبدالله بن الحارث مشهور به عبدالله بن الحارث الزبیدی
- عبدالله بن الصامت مشهور به عبدالله بن الصامت غفاری
- عبدالله بن ثوب بن یعقوب بن عوف مشهور به عبدالله بن اثوب الخولانی
- عبدالله بن زید بن عمرو بن ناتل بن مالک مشهور به عبدالله بن زید الجرمی
- عبدالله بن شداد بن اسامة بن عمرو مشهور به عبدالله بن شداد اللیثی
- عبدالله بن شقیق مشهور به عبدالله بن شقیق العقیلی
- عبدالله بن عامر بن ربیعة بن عامر بن حجر مشهور به عبدالله بن عامر العنزی
- عبدالله بن عباس بن عبد المطلب بن هاشم مشهور به عبدالله بن العباس القرشی
- عبدالله بن عبد الرحمن بن عوف بن عبد عوف مشهور به ابو سلمة بن عبد الرحمن الزهری
- عبدالله بن عروة بن الزبیر بن العوام مشهور به عبدالله بن عروة القرشی
- عبدالله بن عمر بن الخطاب بن نفیل مشهور به عبدالله بن عمر العدوی
- عبدالله بن عمرو بن العاص بن وائل مشهور به عبدالله بن عمرو السهمی
- عبدالله بن قدامة بن صخر مشهور به عبدالله بن قدامة العقیلی
- عبدالله بن مالک بن ابی الاسحم مشهور به عبدالله بن عبد الملک الجیشانی
- عبدالله بن مسعود بن حبیب بن شمخ مشهور به عبدالله بن مسعود
- عبدالله بن ودیعة بن خدام مشهور به عبدالله بن ودیعة الانصاری
- عبدالله بن یزید مشهور به عبدالله بن یزید المعافری
- عبد الملک بن الحارث بن هشام مشهور به عبد الملک بن الحارث
- عابس بن عبس مشهور به عبس بن عابس غفاری
- عبید بن الخشخاش مشهور به عبید بن الخشخاش
- عبید بن سلمان مشهور به عبید بن سلمان الطابخی
- عبید بن عمیر بن قتادة بن سعد بن عامر مشهور به عبید بن عمیر الجندعی
- عبید الله بن عباس بن عبد المطلب مشهور به عبید الله بن العباس
- عدی بن حاتم مشهور به حاتم بن عدی الحمصی
- عدی بن حاتم بن عبدالله بن سعد بن الحشرج مشهور به عدی بن حاتم الطائی
- عراک بن مالک مشهور به عراک بن مالک غفاری
- عروة بن الزبیر بن العوام بن خویلد بن اسد مشهور به عروة بن الزبیر الاسدی
- عطاء بن اسلم مشهور به عطاء بن ابی رباح القرشی
- عطاء بن عبدالله مشهور به عطاء بن ابی مسلم الخراسانی
- عطاء بن یسار مشهور به عطاء بن یسار الهلالی
- عمر بن الخطاب بن نفیل بن عبد العزی مشهور به عمر بن الخطاب العدوی
- عمر بن نعیم مشهور به عمر بن نعیم العنسی
- عمران بن الحصین بن عبید بن خلف بن عبد مشهور به عمران بن حصین الازدی
- عمران بن حطان بن ظبیان بن لوذان بن عمرو مشهور به عمران بن حطان السدوسی
- عمرو بن بجدان مشهور به عمرو بن بجدان العامری
- عمرو بن مرثد مشهور به عمرو بن مرثد الرحبی
- عمرو بن معاویة بن زید مشهور به معاویة بن عمرو البصری
- عمرو بن میمون مشهور به عمرو بن میمون الاودی
- عوف بن مالک بن نضلة بن خدیج بن حبیب مشهور به عوف بن مالک الجشمی
- عویمر بن مالک بن قیس بن امیة بن عامر مشهور به عویمر بن مالک الانصاری
- غضیف بن الحارث بن زنیم مشهور به غضیف بن الحارث السکونی
- فلان بن معاویة مشهور به فلان بن معاویة
- قتادة بن دعامة بن قتادة بن عزیز بن عمرو مشهور به قتادة بن دعامة السدوسی
- قیس بن عوف بن عبد الحارث بن عوف بن حشیش مشهور به قیس بن ابی حازم البجلی
- قیس بن عباد مشهور به قیس بن عباد القیسی
- کثیر بن مرة مشهور به کثیر بن مرة الحضرمی
- کمیل بن زیاد بن نهیک بن الهیثم بن سعد مشهور به کمیل بن زیاد النخعی
- کناز بن الحصین بن یربوع بن طریف بن خرشة مشهور به کناز بن حصن الغنوی
- لاحق بن حمید بن سعید بن خالد بن کثیر مشهور به لاحق بن حمید السدوسی
- مالک بن اوس بن الحدثان بن الحارث بن عوف مشهور به مالک بن اوس النصری
- مالک بن الحارث بن عبد یغوث بن مسلمة مشهور به مالک بن الحارث النخعی
- مالک بن دینار مشهور به مالک بن دینار السامی
- مالک بن عبدالله مشهور به مالک بن عبدالله الزیادی
- مجاهد بن جبر مشهور به مجاهد بن جبر القرشی
- محجن مشهور به محجن الاموی
- محجن بن ابی الاسود مشهور به عطاء بن ابی الاسود الدیلی
- محمد بن ابراهیم بن الحارث بن خالد بن صخر مشهور به محمد بن ابراهیم القرشی
- محمد بن زید بن المهاجر بن قنفذ بن عمیر مشهور به محمد بن زید القرشی
- محمد بن سیرین مشهور به محمد بن سیرین الانصاری
- محمد بن کعب بن سلیم بن اسد بن عمرو بن مشهور به محمد بن کعب القرظی
- محمد بن واسع بن جابر بن الاخنس بن عائذ مشهور به محمد بن واسع الازدی
- مرثد بن عبدالله مشهور به مرثد بن عبدالله الزمانی
- مرثد بن عبدالله مشهور به مرثد بن عبدالله الیزنی
- مرقع بن صیفی بن رباح بن الربیع مشهور به المرقع بن صیفی التمیمی
- مزاحم بن معاویة مشهور به مزاحم بن معاویة الضبی
- مطرف بن عبدالله بن الشخیر بن عوف بن مشهور به مطرف بن عبدالله الحرشی
- معاویة بن صخر بن حرب بن امیة بن عبد شمس مشهور به معاویة بن ابی سفیان الاموی
- معاویة بن حدیج بن جفنة بن قتیرة بن حارثة مشهور به معاویة بن حدیج الخولانی
- معدیکرب مشهور به معدیکرب المشرقی
- معرور بن سوید مشهور به المعرور بن سوید الاسدی
- مغراء مشهور به مغراء العبدی مشهور به [[
- مکحول بن شهراب بن شاذل مشهور به مکحول بن ابی مسلم الشامی
- ممطور مشهور به ممطور الاسود الحبشی
- مورق بن مشمرج بن عبدالله مشهور به مورق العجلی
- موسی بن طلحة بن عبید الله مشهور به موسی بن طلحة القرشی
- میمون بن ابی شبیب مشهور به میمون بن ابی شبیب الربعی
- میمون بن مهران مشهور به میمون بن مهران الجزری
- نعیم بن عبدالله مشهور به نعیم بن عبدالله المجمر
- نعیم بن قعنب مشهور به نعیم بن قعنب الریاحی
- هزیل بن شرحبیل مشهور به هزیل بن شرحبیل الاودی
- یحیی بن زرعة مشهور به یحیی بن ابی عمرو السیبانی
- یحیی بن یعمر مشهور به یحیی بن یعمر القیسی
- یزید بن ابی زیاد مشهور به یزید بن ابی زیاد الهاشمی
- یزید بن شریک بن الرشک مشهور به یزید بن ابی یزید البصری
- یزید بن الحوتکیة مشهور به یزید بن الحوتکیة التمیمی
- یزید بن شریک بن طارق مشهور به یزید بن شریک التیمی
- یزید بن عبدالله بن الشخیر بن عوف بن واق مشهور به یزید بن عبدالله العامری
- یزید بن میسرة بن حلبس مشهور به یزید بن میسرة الجبیری
- یزید بن نعیم بن هزال بن یزید مشهور به یزید بن نعیم الاسلمی
- یونس بن میسرة بن حلبس مشهور به یونس بن میسرة الحمیری
- عبدالله بن عائذ بن قرط مشهور به عبدالله بن عائذ الثمالی
- ابو المهاجر مشهور به ابو المهاجر الدمشقی
- بشر بن عاصم مشهور به بشر بن عاصم الجشمی مشهور به [[
- جابر بن غانم مشهور به جابر بن غانم الحمصی
- حسن مشهور به الحسن القردوسی
- حلام بن جزل مشهور به حلام بن جزل
- سریع بن نبهان مشهور به سریع بن نبهان
- سلمة بن نباتة مشهور به سلمة بن نباتة الحارثی
- سوید بن زید بن سوید مشهور به سوید بن زید الرقاشی
- عاصم بن حمید مشهور به عاصم بن حمید السکونی
- عبد الرحمن بن مخراق مشهور به عبد الرحمن بن مخراق
- عبدالله بن عبید بن حذیفة بن غانم بن عام مشهور به عبدالله بن ابی الجهم القرشی
- علی بن محمد بن علی بن عاصم مشهور به علی بن محمد الجوینی
- عمارة بن جندب بن جنادة مشهور به عمارة بن ابی ذر غفاری
- مالک بن ضمرة بن سعید مشهور به مالک بن ضمرة الناجی
- معاویة بن ثعلبة مشهور به معاویة بن ثعلبة
- مغیرة بن نوفل بن الحارث بن عبد المطلب مشهور به المغیرة بن نوفل النوفلی
- نضیر مشهور به بصیر الشامی
- یزید بن مرثد مشهور به یزید بن مرثد الهمدانی
- تمیم بن عقبة مشهور به تمیم بن عقبة
- ابو معاویة مشهور به ابو معاویة
- ابو النجم مشهور به ابو النجم
- ابو لیلی مشهور به ابو لیلی الاشعری
- حصین بن عامر مشهور به الحصین بن عامر
- ابو المهاجر مشهور به ابو المهاجر
- موسی بن مسکین مشهور به موسی بن مسکین
- حبیب بن جماز مشهور به حبیب بن جماز الاسدی
- نسعة بن شداد مشهور به نسعة بن شداد
- سوید بن یزید مشهور به سوید بن یزید السلمی
- جبیر بن نعیم مشهور به جبیر بن نعیم
- ابن الشنیة مشهور به ابن الشنیة
- مؤید بن الحارث مشهور به مؤید بن الحارث
- عبدالله مشهور به عبدالله العنزی
- حاطب مشهور به حاطب
- ابو معتب بن عمرو مشهور به ابو معتب بن عمرو الاسلمی
- مغیث مشهور به مغیث الاسلمی
- اسیر بن احمر مشهور به اسیر بن احمر
- بدر بن مالک مشهور به بدر بن مالک الغفاری
- ابو نصر مشهور به ابو نصر
- شجاع بن جون مشهور به شجاع بن جون غفاری
- خلید بن جون مشهور به خلید بن جون غفاری[۱۰۱]
جستارهای وابسته
- عبادة بن صامت غفاری (برادرزاده)
- جون بن حوی (برده)
منابع
- دینپرور، سیدجمالالدین، دانشنامه نهج البلاغه
- محمدی ریشهری، محمد، گزیده دانشنامه امیرالمؤمنین
- محدثی، جواد، فرهنگنامه دینی
- حاجیزاده، یدالله، ابوذر غفاری، فرهنگنامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم ج۱
- واسعی، سید علی رضا، مقاله «ابوذر غفاری»، دائرةالمعارف قرآن کریم
- ناظمزاده، سید اصغر، اصحاب امام علی
- موسوی، سید موسی، مقاله «ابوذر غفاری»، دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۳
- موسوی، سید موسی، مقاله «ابوذر غفاری»، دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۲
پانویس
- ↑ ابراهیم بن محمد ثقفی کوفی، الغارات، ص۳۶۰ ـ ۳۶۱.
- ↑ عزالدین ابن اثیر، اسدالغابه فی معرفة الصحابه، ج۱، ص۳۵۷.
- ↑ ابن اعثم کوفی، الفتوح، ج۲، ص۳۷۴.
- ↑ عزالدین ابن اثیر، اسدالغابه فی معرفة الصحابه، ج۵، ص۹۹؛ ابن حجر عسقلانی، الاصابه فی تمییز الصحابه، ج۷، ص۱۰۶.
- ↑ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۴، ص۱۶۶.
- ↑ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۴، ص۱۶۶.
- ↑ الطبقات، ج ۲، ص ۱۰۲؛ تاریخ طبری، ج ۲، ص ۱۵۵.
- ↑ سیره ابن هشام، ج ۴، ص ۳۹۶ ـ ۳۹۷؛ الارشاد، ج ۱، ص ۱۳۲ ـ ۱۳۳.
- ↑ ر. ک: حاجیزاده، یدالله، ابوذر غفاری، فرهنگنامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم، ص۷۰ ـ ۷۱.
- ↑ «و آنان را که از پرستیدن بت دوری گزیدهاند و به درگاه خداوند بازگشتهاند، مژده باد! پس به بندگان من مژده بده!» سوره زمر، آیه ۱۷.
- ↑ ابن ابی حاتم، تفسیر القرآن العظیم، ج۱۰، ص۳۲۴۹؛ واحدی، اسباب نزول القرآن، ص۳۸۳.
- ↑ مطهری مرتضی، داستان راستان، ج۲، مجموعۀ آثار، ج ۱۸، ص ۴۲۸؛ ر. ک: محدثی، جواد، فرهنگنامه دینی، ص۱۸؛ دینپرور، سید حسین، دانشنامه نهج البلاغه، ج۱، ص ۸۲.
- ↑ عاملی، امین، اعیان الشیعه، ج۴، ص۲۲۶.
- ↑ ر. ک: موسوی، سید موسی، مقاله «ابوذر غفاری»، دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم، ص ۱۶.
- ↑ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۴، ص۱۶۷.
- ↑ ر. ک: واسعی، سید علی رضا، مقاله «ابوذر غفاری»، دائرةالمعارف قرآن کریم، ص ۶۶۵.
- ↑ ابن اثیر، عزالدین، اسدالغابه فی معرفة الصحابه، ج۱، ص۳۵۷؛ ابن عبد البر، الاستیعاب فی معرفة الأصحاب، ج۱، ص۲۵۲؛ طبری، محمد بن جریر، تاریخ الأمم و الملوک، ج۱۱، ص۵۳۳.
- ↑ غزوه به جنگهایی گفته میشود که حضرت محمد (ص) شخصاً در آن حضور داشته است، مانند بَدر، اُحد، تبوک، خندق، حُنین و...
- ↑ به دستهای از سپاهیان که از سوی حضرت محمد (ص) به عنوان هجوم بر دشمن، یا دفع تجاوز یا کسب اطلاعات نظامی اعزام میشدند و پیامبر شخصاً در آن عملیات شرکت نداشت، "سریّه" گفته میشد.
- ↑ «یَرْحَمُ اللَّهُ أَبَا ذَرٍّ یَعِیشُ وَحْدَهُ وَ یَمُوتُ وَحْدَهُ وَ یُحْشَرُ وَحْدَهُ»؛ عزالدین ابن اثیر، اسدالغابه فی معرفة الصحابه، ص۱۰۱؛ عسقلانی، ابن حجر، الاصابه فی تمییز الصحابه، ج۷، ص۱۰۹.
- ↑ ر. ک: حاجیزاده، یدالله، ابوذر غفاری، فرهنگنامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم، ص ۷۲ ـ ۷۳.
- ↑ ر. ک: ناظمزاده، سید اصغر، اصحاب امام علی، ج۱، ص۹۲.
- ↑ ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج۶، ص۱۳.
- ↑ یعقوبی، احمد بن ابی یعقوب، تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۱۷۱.
- ↑ ر. ک: حاجیزاده، یدالله، ابوذر غفاری، فرهنگنامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم، ص ۷۳ ـ ۷۴.
- ↑ «أَنْتَ أَوَّلُ مَنْ آمَنَ بِی وَ أَوَّلُ مَنْ یُصَافِحُنِی یَوْمَ اَلْقِیَامَةِ، وَ أَنْتَ اَلصِّدِّیقُ اَلْأَکْبَرُ، وَ أَنْتَ اَلْفَارُوقُ تُفَرِّقُ بَیْنَ اَلْحَقِّ وَ اَلْبَاطِلِ، وَ أَنْتَ یَعْسُوبُ اَلْمُؤْمِنِینَ، وَ أَنْتَ أَخِی وَ وَصِیِّی وَ وَزِیرِی، وَ خَلِیفَتِی فِی أَهْلِی وَ خَیْرُ مَنْ أُخَلِّفُ بَعْدِی تَقْضِی دَیْنِی وَ تُنْجِزُ مَوْعِدِی»؛ شرح ابن ابی الحدید، ج۱۳، ص۲۲۸.
- ↑ شرح ابن ابی الحدید، ج۴، ص۱۱۶.
- ↑ ر. ک: ناظمزاده، سید اصغر، اصحاب امام علی، ج۱، ص۹۴ـ ۹۵.
- ↑ ابن اثیر، عزالدین، اسدالغابه فی معرفة الصحابه، ج۱، ص۳۵۷.
- ↑ ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج۳، ص۵۴؛ ج۸، ص۲۵۶ـ ۲۵۸؛ ناظمزاده، سید اصغر، اصحاب امام علی، ج۱، ص۹۶.
- ↑ ثقفی کوفی، ابراهیم بن محمد، الغارت، ص۳۶۳؛ ر. ک: شرح ابن ابی الحدید، ج۸، ص۲۵۶ـ ۲۵۸؛ ناظمزاده، سید اصغر، اصحاب امام علی، ج۱، ص۹۶.
- ↑ ثقفی کوفی، ابراهیم بن محمد، الغارت، ص۳۶۴.
- ↑ یعنی شتری که پالان ندارد.
- ↑ یعقوبی، احمد بن ابی یعقوب، تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۱۷۲؛ ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج۳، ص۵۵.
- ↑ ثقفی کوفی، ابراهیم بن محمد، الغارات، ص۳۶۶؛ ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج۳، ص۵۴؛ مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار الجامعة لدرر اخبار الائمة الاطهار (ع)، ج۲۲، ص۴۱۷؛ کوفی، ابن اعثم، الفتوح، ص۳۷۵.
- ↑ ر. ک: حاجیزاده، یدالله، ابوذر غفاری، فرهنگنامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم، ص۷۵.
- ↑ عزالدین ابن اثیر، اسدالغابه فی معرفة الصحابه، ج۵، ص۳۵۷؛ عسقلانی، ابن حجر، الاصابه فی تمییز الصحابه، ج۷، ص۱۰۸.
- ↑ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۴، ص۱۷۳.
- ↑ ر. ک: حاجیزاده، یدالله، ابوذر غفاری، فرهنگنامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم، ص۷۷ ـ ۷۸.
- ↑ «بیگمان پروردگارت میداند که تو و دستهای از کسانی که با تواند نزدیک به دو سوم شب و نیمه آن و یک سوم آن برمیخیزید» سوره مزمل، آیه ۲۰.
- ↑ «و با آن (قرآن) کسانی را که از گرد آورده شدن نزد پروردگارشان میهراسند در حالی که جز او، هیچ سرور و میانجی ندارند، بیم بده باشد که پرهیزگاری ورزند» سوره انعام، آیه ۵۱.
- ↑ سیرۀ ابن هشام، ج۱، ص ۳۲۶.
- ↑ «و آنان را که از پرستیدن بت دوری گزیدهاند و به درگاه خداوند بازگشتهاند، مژده باد! پس به بندگان من مژده بده!» سوره زمر، آیه ۱۷.
- ↑ «کسانی که گفتار را میشنوند آنگاه از بهترین آن پیروی میکنند، آنانند که خداوند راهنماییشان کرده است و آنانند که خردمندند» سوره زمر، آیه ۱۸.
- ↑ ر. ک: واسعی، سید علی رضا، مقاله «ابوذر غفاری»، دائرةالمعارف قرآن کریم، ص ۶۶۹.
- ↑ العقد الفرید، ج ۲، ص ۲۷۲.
- ↑ «مَا أَظَلَّتِ الْخَضْرَاءُ وَ لَا أَقَلَّتِ الْغَبْرَاءُ عَلَی ذِی لَهْجَةٍ أَصْدَقَ مِنْ أَبِی ذَر»؛ المستدرک علی الصحیحین، ج ۳، ص ۸۵، ح ۵۴۶۱.
- ↑ جامع البیان، مج ۱۱، ج ۲۱، ص ۱۵۵ ـ ۱۵۶.
- ↑ مجمع البیان، ج ۳، ص ۱۲۸.
- ↑ الطبقات، ج ۲، ص ۱۰۲؛ تاریخ طبری، ج ۲، ص ۱۵۵.
- ↑ سیره ابن هشام، ج ۴، ص ۳۹۶ ـ ۳۹۷؛ الارشاد، ج ۱، ص ۱۳۲ ـ ۱۳۳.
- ↑ ر. ک: حاجیزاده، یدالله، ابوذر غفاری، فرهنگنامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم، ص۷۰ ـ ۷۱.
- ↑ کشف الاسرار، ج ۴، ص ۱۵۹؛ الدرالمنثور، ج ۴، ص ۲۲۳؛ کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، ج ۲، ص ۳۹۱.
- ↑ الاستیعاب، ج ۲، ص ۲۷۰.
- ↑ قاموس الرجال، ج ۵، ص ۴۸۷ ـ ۴۸۸.
- ↑ ر. ک: واسعی، سید علی رضا، مقاله «ابوذر غفاری»، دائرةالمعارف قرآن کریم، ص ۶۶۵.
- ↑ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۴، ص۱۷۹.
- ↑ ابن اثیر، اسد الغابه، ج۱، ص۳۵۷.
- ↑ موسوی، سید موسی، مقاله «ابوذر غفاری»، دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم، ص ۲۲.
- ↑ . انساب الاشراف، ج ۵، ص ۱۸.
- ↑ . العقدالفرید، ج ۴، ص ۲۴۰.
- ↑ . انساب الاشراف، ج ۵، ص ۱۸.
- ↑ الفتوح، ج ۲، ص ۵۵۹.
- ↑ ر. ک: واسعی، سید علی رضا، مقاله «ابوذر غفاری»، دائرةالمعارف قرآن کریم، ص ۶۶۵.
- ↑ واقدی، المغازی، ج۳، ص۱۰۰۰؛ قمی، علی بن ابراهیم، تفسیر قمی، ج۱، ص۲۹۴.
- ↑ موسوی، سید موسی، دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم، ج۲، ص ۲۳.
- ↑ ر.ک: دینپرور، سید حسین، دانشنامه نهج البلاغه، ج۱، ص ۸۲ ـ ۸۳.
- ↑ سیرۀ ابن هشام، ج ۲، ص ۴۱۷ ـ ۴۱۸.
- ↑ جامع البیان، مج ۹، ج۱۵، ص ۲۰۴ ـ ۲۰۷؛ مجمع البیان، ج۶، ص ۶۷۸.
- ↑ کشف الاسرار، ج ۳، ص ۳۲۶.
- ↑ ر. ک: واسعی، سید علی رضا، مقاله «ابوذر غفاری»، دائرةالمعارف قرآن کریم، ص ۶۶۵ ـ ۶۶۶.
- ↑ قرطبی، ج ۱۴، ص ۱۶۷؛ غررالتبیان، ص ۴۲۵.
- ↑ ر. ک: محمدی ریشهری، محمد، گزیده دانشنامه امیرالمؤمنین، ص ۸۲۳.
- ↑ کشف الاسرار، ج ۶، ص ۲۴۷ ـ ۲۴۸.
- ↑ روض الجنان، ج ۹، ص ۱۰۱.
- ↑ مجمع البیان، ج ۴، ص ۸۰۲؛ الدرالمنثور، ج ۴، ص ۲۸.
- ↑ عیاشی، ج ۲، ص ۶۵؛ مجمع البیان، ج ۴، ص ۸۳۹.
- ↑ جامع البیان، مج ۶، ج ۹، ص ۳۲۳؛ مجمع البیان، ج ۴، ص ۸۳۱.
- ↑ ر. ک: واسعی، سید علی رضا، مقاله «ابوذر غفاری»، دائرةالمعارف قرآن کریم، ص ۶۶۶ـ۶۶۷.
- ↑ شرح ابن ابی الحدید، ج۸، ص۲۵۶ـ ۲۵۸.
- ↑ «و مردی مؤمن از فرعونیان که ایمانش را پنهان میداشت گفت: آیا مردی را میکشید که میگوید: پروردگار من، خداوند است و برهانها (ی روشن) برایتان از پروردگارتان آورده است؟ و اگر دروغگو باشد، دروغش به زیان خود اوست» سوره غافر، آیه ۲۸.
- ↑ ربذه، زادگاه اصلی ابوذر بود و چون آنجا محل کفر و قبل از اسلام او بود دوست نداشت به آنجا تبعید شود، اما عثمان برای آنکه ابوذر را بیشتر آزار دهد به همان جا او را تبعید کرد.
- ↑ شرح ابن ابی الحدید، ج۸، ص۲۵۹.
- ↑ ر. ک: ناظمزاده، سید اصغر، اصحاب امام علی، ج۱، ص۹۶ـ ۹۸؛ التبیان، ج ۳، ص ۱۴.
- ↑ ر. ک: واسعی، سید علی رضا، مقاله «ابوذر غفاری»، دائرةالمعارف قرآن کریم، ص ۶۶۸.
- ↑ «أَ هَکَذَا یُصْنَعُ بِصَاحِبِ رَسُولِ اَللَّهِ صَلَّی اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ إِنّٰا لِلّٰهِ وَ إِنّٰا إِلَیْهِ رٰاجِعُونَ».
- ↑ شرح ابن ابی الحدید، ج۸، ص۲۵۲؛ امالی مفید، مجلس بیستم، ح۴، ص۱۶۵.
- ↑ ر. ک: ناظمزاده، سید اصغر، اصحاب امام علی، ج۱، ص۹۸ـ ۹۹.
- ↑ «یَا أَبَا ذَرٍّ إِنَّکَ غَضِبْتَ لِلَّهِ فَارْجُ مَنْ غَضِبْتَ لَهُ إِنَّ اَلْقَوْمَ خَافُوکَ عَلَی دُنْیَاهُمْ وَ خِفْتَهُمْ عَلَی دِینِکَ فَاتْرُکْ فِی أَیْدِیهِمْ مَا خَافُوکَ عَلَیْهِ وَ اُهْرُبْ مِنْهُمْ بِمَا خِفْتَهُمْ عَلَیْهِ فَمَا أَحْوَجَهُمْ إِلَی مَا مَنَعْتَهُمْ وَ مَا أَغْنَاکَ عَمَّا مَنَعُوکَ»؛ نهج البلاغه، خطبۀ ۱۳۰.
- ↑ شرح ابن ابی الحدید، ج۸، ص۲۵۳.
- ↑ شرح ابن ابی الحدید، ج۸، ص۲۵۴.
- ↑ ر. ک: ناظمزاده، سید اصغر، اصحاب امام علی، ج۱، ص۹۹ـ۱۰۰.
- ↑ اعیان الشیعه، ج۴، ص۲۳۰؛ ر. ک: ناظمزاده، سید اصغر، اصحاب امام علی، ج۱، ص۹۴.
- ↑ طبق نقل برخی از مورخین ابوذر قبل از آمدن آن گروه از دنیا رفته بود. ر. ک: شرح ابن ابی الحدید، ج۳، ص۴۴.
- ↑ اسد الغابه، ج۱، ص۳۰۲؛ تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۱۷۳؛ معرفة الصحابه، ج۱، ص۴۶۲؛ تاریخ طبری، ج۴، ص۳۰۹؛ کامل ابن اثیر، ج۲، ص۲۶۵.
- ↑ ر. ک: ناظمزاده، سید اصغر، اصحاب امام علی، ج۱، ص۱۰۱ـ ۱۰۴.
- ↑ الإصابة، ج ۷، ص ۱۰۹.
- ↑ الطبقات، ج ۳، ص ۱۸۱؛ انساب الاشراف، ج ۱۰، ص ۲۲۱؛ تاریخ طبری، ج ۲، ص ۲۱۳.
- ↑ ر. ک: واسعی، سید علی رضا، مقاله «ابوذر غفاری»، دائرةالمعارف قرآن کریم، ص ۶۶۸؛ حاجیزاده، یدالله، ابوذر غفاری، فرهنگنامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم، ص۷۷؛ محمدی ریشهری، محمد، گزیده دانشنامه امیرالمؤمنین، ص ۸۲۳.
- ↑ موسوعة الحدیث
- ↑ موسوعة الحدیث