عدی بن حاتم طائی: تفاوت میان نسخه‌ها

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت
(تغییرمسیر به عدی بن حاتم حذف شد)
برچسب‌ها: تغییرمسیر حذف شد پیوندهای ابهام‌زدایی
خط ۵۷: خط ۵۷:
عدی با [[امام علی|علی]] {{ع}} در [[صفین]] شرکت کرد و سه فرزندش در آن [[جنگ]] به [[شهادت]] رسیدند. سال‌ها بعد [[معاویه]] او را دید و به کنایه گفت: [[علی]] {{ع}} [[انصاف]] را درباره تو رعایت نکرد؛ چون پسران خود را در پشت [[جبهه]] نگه داشت و پسران تو را به کشتن داد. عدی پاسخ داد: من [[انصاف]] را درباره [[امام علی|علی]] {{ع}} رعایت نکردم، چرا که او کشته شد و من هنوز زنده هستم. سپس شروع به بیان [[فضایل علی]] {{ع}} کرد:
عدی با [[امام علی|علی]] {{ع}} در [[صفین]] شرکت کرد و سه فرزندش در آن [[جنگ]] به [[شهادت]] رسیدند. سال‌ها بعد [[معاویه]] او را دید و به کنایه گفت: [[علی]] {{ع}} [[انصاف]] را درباره تو رعایت نکرد؛ چون پسران خود را در پشت [[جبهه]] نگه داشت و پسران تو را به کشتن داد. عدی پاسخ داد: من [[انصاف]] را درباره [[امام علی|علی]] {{ع}} رعایت نکردم، چرا که او کشته شد و من هنوز زنده هستم. سپس شروع به بیان [[فضایل علی]] {{ع}} کرد:
به [[خدا]] قسم، [[امام علی|علی]] {{ع}} بسیار دوراندیش و نیرومند بود. به [[عدالت]] [[سخن]] می‌گفت و با [[قاطعیت]] فیصله می‌داد. [[علم]] و [[حکمت]] از اطرافش می‌جوشید. از زرق و برق [[دنیا]] متنفر بود و با [[شب]] و [[تنهایی]] [[شب]] مأنوس بود. زیاد [[اشک]] می‌ریخت و بسیار [[فکر]] می‌کرد. در میان ما که بود یکی از ما بود. اگر چیزی از او می‌خواستیم می‌پذیرفت و از ما فاصله نمی‌گرفت. با این همه این‌قدر [[عظمت]] داشت که نمی‌توانستیم به او [[خیره]] شویم و... در اینجا [[اشک]] [[معاویه]] سرازیر شد و گفت: [[خداوند]] او را [[رحمت]] کند، همین‌طور بود که گفتی. حالت تو نسبت به او چگونه است؟ عدی پاسخ داد: [[شبیه]] [[مادری]] که عزیزش را در دامنش سر بریده باشند. روزگار نمی‌گذارد فراموشش کنم.<ref>[[مرتضی مطهری|مطهری مرتضی]]، [[داستان راستان (کتاب)|داستان راستان]]، مجموعه آثار، ج ۱۸، ص ۴۶۲.</ref>
به [[خدا]] قسم، [[امام علی|علی]] {{ع}} بسیار دوراندیش و نیرومند بود. به [[عدالت]] [[سخن]] می‌گفت و با [[قاطعیت]] فیصله می‌داد. [[علم]] و [[حکمت]] از اطرافش می‌جوشید. از زرق و برق [[دنیا]] متنفر بود و با [[شب]] و [[تنهایی]] [[شب]] مأنوس بود. زیاد [[اشک]] می‌ریخت و بسیار [[فکر]] می‌کرد. در میان ما که بود یکی از ما بود. اگر چیزی از او می‌خواستیم می‌پذیرفت و از ما فاصله نمی‌گرفت. با این همه این‌قدر [[عظمت]] داشت که نمی‌توانستیم به او [[خیره]] شویم و... در اینجا [[اشک]] [[معاویه]] سرازیر شد و گفت: [[خداوند]] او را [[رحمت]] کند، همین‌طور بود که گفتی. حالت تو نسبت به او چگونه است؟ عدی پاسخ داد: [[شبیه]] [[مادری]] که عزیزش را در دامنش سر بریده باشند. روزگار نمی‌گذارد فراموشش کنم.<ref>[[مرتضی مطهری|مطهری مرتضی]]، [[داستان راستان (کتاب)|داستان راستان]]، مجموعه آثار، ج ۱۸، ص ۴۶۲.</ref>
== [[جرح و تعدیل]] [[شیعه]] ==
*{{عربی|السید الخوئی: ثقة}}
*{{عربی|المامقانی: حسن بل ثقة}}
*{{عربی|الطوسی: من أصحاب رسول اللّه {{صل}}}}<ref>رجال الشیخ الطوسی: ص۲۳، ر۲۹.</ref>
*{{عربی|الطوسی: من أصحاب علی {{ع}}}}<ref>رجال الشیخ الطوسی: ص۴۹، ر۳۶.</ref>
*{{عربی|الکشّی: من السابقین الذین رجعوا إلی أمیر المؤمنین {{ع}}}}<ref>رجال الکشی: ص۳۸، ر۷۸.</ref>
*{{عربی|القهبائی: من السابقین الذین رجعوا إلی أمیر المؤمنین {{ع}} وقیل: توبتهم}} <ref>مجمع: ج۴، ص۱۳۶.</ref>
*{{عربی|المجلسی: ممدوح}}<ref>وجیز: ص۱۴.</ref>
*{{عربی|الجزائری عدّه فی قسم الضعیف}}<ref>حاوی: ص۳۰۵، ر۱۸۴۰.</ref>.
*{{عربی|حضر فتح المدائن وشهد مع علی {{ع}} الجمل وصفین والنهروان وکان من امراء علی {{ع}} یوم صفین}}<ref>تهذیب الکمال: ص۱۹، ر۵۲۴.</ref>.<ref>[https://hoveyat.valiasr-aj.com/showrec.php?id=2789 جهاز رواة الحدیث]</ref>


== مشایخ در روایت ==
== مشایخ در روایت ==

نسخهٔ ‏۸ ژوئیهٔ ۲۰۲۳، ساعت ۱۹:۰۵

عدی بن حاتم طائی
تصویر نمادین جنگ صفین
نام کاملعَدی بن حاتم بن عبد الله طایی
جنسیتمرد
کنیه
  • أبو وهب
  • ابوطریف
لقبالطائی
از قبیلهبنی‌طی
پدرحاتم طایی
پسر
درگذشت۶۷ هجری
از اصحاب
حضور در جنگ
فعالیت‌های اورئیس قبیله بنی‌طی
مشخصات حدیثی
مشایخ اوامام علی
راویان از اوشیخ من احفاده عن ابیه

عدی بن حاتم طائی با علی (ع) در صفین شرکت کرد و سه فرزندش در آن جنگ به شهادت رسیدند. سال‌ها بعد معاویه او را دید و به کنایه گفت: علی (ع) انصاف را درباره تو رعایت نکرد؛ چون پسران خود را در پشت جبهه نگه داشت و پسران تو را به کشتن داد. عدی پاسخ داد: من انصاف را درباره علی (ع) رعایت نکردم، چرا که او کشته شد و من هنوز زنده هستم[۱].

مقدمه

ابو طریف عَدی بن حاتم بن عبد الله طایی، فرزند سخاوتمند مشهور عرب، حاتم طایی، و از یاران پیامبر خداست. عَدی، ریاست قبیله خود (طَی) را به عهده داشت و به سال هفتم هجری به خدمت پیامبر رسید و اسلام آورد. پیامبر (ص) او را گرامی داشت و به وی حرمت نهاد. عدی، در دگرگونی‌های پس از پیامبر خدا، به ولایت علی (ع) وفادار ماند و از حریم حق و ولایت، دفاع کرد. او در نبردهای علی (ع) همراه وی بود و چون یکی از فرزندانش به معاویه پیوست، از آن فرزند، برائت جست. سخنان او در برابر فتنه‌آفرینان، نشانی از درک عمیق او از وقایع و موضع علی (ع) و نیز استوار گامی وی در صراط حق است، از جمله این کلام ارجمند او که: ای مردم! به خدا سوگند، اگر کس دیگری جز علی (ع) ما را به جنگ با نمازگزاران فرا می‌خواند، پاسخ مثبت نمی‌دادیم.... او در صِفین، از کسانی بود که با توجه به منطق استوارش از سوی علی (ع) برای گفتگو با دشمنْ برگزیده شد. همچنین یکی از فرزندانش را در یکی از نبردها از دست داد و یک چشمش نیز نابینا گشت. معاویه، عَدی را بزرگ می‌داشت و به وی حرمت می‌نهاد؛ اما او در مناسبت‌های مختلف، از امام علی (ع) یاد می‌کرد و آن بزرگوار را می‌ستود و در مقابل معاویه، موضع حق‌مدارانه‌اش را از دست نمی‌داد. او در حدود سال ۶۸ هجری در ۱۲۰ سالگی درگذشت[۲].

عدی بن حاتم طائی

عدی پسر حاتم طایی، رئیس قبیلۀ طی و نصرانی‌مذهب بود. در جریان حملۀ لشکر اسلام فرار کرد. خواهرش سفانه به دست مسلمانان اسیر شد. سفانه با کرامت و محبت پیامبر (ص) مواجه شد. رسول خدا (ص) او را با لباسی نو و پول و مرکب به قبیله‌اش باز گرداند. رفتار کریمانۀ رسول اکرم (ص) با سفانه، عدی را کنجکاو ساخت تا به دیدن پیامبر (ص) بیاید. او کرامت و رفتار پیامبرانه را در ایشان دید و ایمان آورد.[۳] عدی با علی (ع) در صفین شرکت کرد و سه فرزندش در آن جنگ به شهادت رسیدند. سال‌ها بعد معاویه او را دید و به کنایه گفت: علی (ع) انصاف را درباره تو رعایت نکرد؛ چون پسران خود را در پشت جبهه نگه داشت و پسران تو را به کشتن داد. عدی پاسخ داد: من انصاف را درباره علی (ع) رعایت نکردم، چرا که او کشته شد و من هنوز زنده هستم. سپس شروع به بیان فضایل علی (ع) کرد: به خدا قسم، علی (ع) بسیار دوراندیش و نیرومند بود. به عدالت سخن می‌گفت و با قاطعیت فیصله می‌داد. علم و حکمت از اطرافش می‌جوشید. از زرق و برق دنیا متنفر بود و با شب و تنهایی شب مأنوس بود. زیاد اشک می‌ریخت و بسیار فکر می‌کرد. در میان ما که بود یکی از ما بود. اگر چیزی از او می‌خواستیم می‌پذیرفت و از ما فاصله نمی‌گرفت. با این همه این‌قدر عظمت داشت که نمی‌توانستیم به او خیره شویم و... در اینجا اشک معاویه سرازیر شد و گفت: خداوند او را رحمت کند، همین‌طور بود که گفتی. حالت تو نسبت به او چگونه است؟ عدی پاسخ داد: شبیه مادری که عزیزش را در دامنش سر بریده باشند. روزگار نمی‌گذارد فراموشش کنم.[۴]

مشایخ در روایت

روایت‌کنندگان از او

  • شیخ من احفاده عن ابیه[۶]

جستارهای وابسته

منابع

پانویس

  1. ر. ک: مطهری، مرتضی، داستان راستان، مجموعه آثار، ج ۱۸، ص ۳۵۳ و ۴۶۲.
  2. محمدی ری‌شهری، محمد، گزیده دانشنامه امیرالمؤمنین، ص ۸۴۹.
  3. مطهری مرتضی، داستان راستان، مجموعه آثار، ج ۱۸، ص ۳۵۳.
  4. مطهری مرتضی، داستان راستان، مجموعه آثار، ج ۱۸، ص ۴۶۲.
  5. الکافی جلد ۷ صفحه ۴۶٠ حدیث ۱ کتاب ۷ باب ۱۸؛ التهذیب جلد ۶ حدیث ۲۹۹؛ التهذیب جلد ۶ حدیث ٣۲۲
  6. الکافی جلد ۷ صفحه ۴۶٠ حدیث ۱ کتاب ۷ باب ۱۸؛ التهذیب جلد ۶ حدیث ۲۹۹؛ التهذیب جلد ۶ حدیث ٣۲۲