قبایل عرب مکه: تفاوت میان نسخه‌ها

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت
بدون خلاصۀ ویرایش
 
خط ۴۹: خط ۴۹:
{{پانویس}}
{{پانویس}}


[[رده:قبایل عرب مکه]]
[[رده:قبیله‌های مکه]]

نسخهٔ کنونی تا ‏۳۱ مارس ۲۰۲۴، ساعت ۱۸:۰۱

مقدمه

پس از فرود آمدن اسماعیل و هاجر در سرزمین الهی مکه، این منطقه همواره منزل و مأوای قبایل مختلفی از اقوام عرب بوده است که این سرزمین مقدس را مسکن خویش قرار داده‌اند. از آنجا که این قبایل در عصر نبوی و پیش از آن بسیار زیاد بوده‌اند، در این نوشتار بر آنیم که شماری از آنان را بررسی کنیم[۱].

جُرهُم

قبیله جرهم از جمله قبایلی بود که از سرزمین یمن به منطقه حجاز کوچ کرده بود. در یمن، بین قحطانیان، یعنی حمیر، سبأ و جرهم برای به دست گرفتن زعامت و ریاست دیگر قبایل، نزاع در گرفت. جرهمیان که توان رقابت با این حریفان قدرتمند را در خود ندیدند از بلاد یمن بیرون رانده شدند و به حجاز کوچ کردند[۲]؛ به سرزمینی که از آن قبیله هم‌نژادشان، یعنی عمالقه بود. عمالقه، از فرزندان عملیق بن لود بودند، و دیر زمانی بود که حاکمان بلا منازع این منطقه به شمار می‌آمدند. جرهمیان با شکست عمالیق در حجاز ساکن شدند[۳].

پس از آنکه ابراهیم (ع) هاجر و اسماعیل را به فرمان الهی به مکه آورد و آنان را در آن بیابان خشک و خالی، تنها گذاشت و رفت، خداوند چشمه‌ای را در زیر پای اسماعیل (ع) جاری کرد. در این هنگام گروهی از مردم قبیله جرهم که از سرزمین مکه می‌گذشتند پرندگانی را دیدند که در نقطه‌ای در رفت و آمدند. دریافتند که آن پرندگان در پی آب، بدان سو آمده‌اند؛ از این رو، افرادی را فرستادند تا از آنجا خبری کسب کنند. هاجر و کودکش را در کنار آب دیدند.

آنان از هاجر اجازه گرفتند که در آنجا اقامت کنند. هاجر به آنان اجازه داد و با آنان شرط کرد که حقی به آب (جز آن مقدار که نیازشان را برآورد) نداشته باشند. آنها نیز موافقت کردند و در همسایگی‌شان فرود آمدند[۴].

رفته‌ رفته اسماعیل (ع) در میان جرهمیان رشد کرد؛ از آنان زن گرفت و صاحب فرزندانی شد [۵]. اندکی بعد وی همراه پدر، خانه کعبه را بنا کرد. پس از وفات اسماعیل (ع)، پسرش نابت، امر کعبه را به عهده گرفت. پس از وفات نابت، جرهم بر امور کعبه مسلط شد و فرزندان اسماعیل (ع) متفرق شدند [۶].

خاندان جرهم، به نام دایی فرزندان اسماعیل (ع) بودن، پیوسته بر مکه فرمان می‌راندند و عهده‌دار امور کعبه بودند[۷]؛ تا اینکه تباهی آغاز کردند و حرام خدا را حلال شمردند و بر مردم ستم روا داشتند[۸]. این امر از قدرتشان کاست. پس بنی‌بکر بن کنانه و بنی‌غبشان بن عبد عمرو بن لؤی از خزاعه - که اطراف مکه ساکن بودند- به آنان حمله کردند و بر آنها پیروز شدند. آنان پس از بیرون راندن جرهمیان از مکه، خود عهده‌دار امور کعبه شدند[۹]. جرهمیان نیز به دیار خود در یمن برگشتند و پس از مدتی از بین رفتند[۱۰][۱۱].

خزاعه

خزاعه، قبیله‌ای از ازد شمرده شده، جزئی از قحطانیان به شمار می‌آید. آنان فرزندان "عمرو بن ربیعه مزیقاء" معروف به خزاعه بودند که پس از کوچیدن از یمن، منطقه حجاز را طی کرده، در اطراف مکه در منطقه "مرّ الظهران" فرود آمده بودند. سپس به حرم آمدند و در مکه ماندگار شدند[۱۲].

خزاعه همراه بنی‌بکر بن عبدمناة که از بطون کنانه به شمار می‌آمدند و در پایین مکه سکونت داشتند با جرهمیان که در حرم سرکشی آغاز کرده، به ظلم و ستم دست زده بودند درگیر شدند و با غلبه بر آنان، بر امور مکه مسلط شدند. سپس خزاعه، بنی‌بکر را نیز از امور مکه کنار زدند و رسماً خود تولیت کعبه را به دست گرفتند. ریاست و سرپرستی خزاعه در مکه، سیصد سال طول کشید[۱۳].

در زمان حکومت آنها، فرزندان قریش عمدتاً در اطراف مکه سکونت داشتند و شماری از ایشان نیز به صورت پراکنده در حرم به سر می‌بردند؛ ولی در امور سرپرستی مکه و بیت الله الحرام هیچ‌گونه دخالتی نداشتند تا اینکه قصی بن کلاب به مکه بازگشت و برای به دست گرفتن تولیت کعبه علیه خزاعه قیام کرد. در این جنگ که سرانجام به حکمیت کشیده شد دو طرف نزد یعمر بن عوف از طایفه بکر رفتند و او به نفع قصی بن کلاب رأی داد. بدین ترتیب مکه در اختیار قصی قرار گرفت و خزاعه جز بعضی از طوایف آن، که به جهت نسبت دامادی‌شان با قریش در آنجا باقی ماندند، بقیه از مکه بیرون رانده شدند[۱۴][۱۵].

کنانه

آنها از نسل کنانه بن خزیمه بن مدرکه بن الیاس بن مضر بودند که در اطراف مکه زندگی می‌کردند [۱۶]. کنانه بطون زیادی داشت که اشرف آنها قریش بود. کنانه و خزاعه در جنگ با جرهم با هم متحد شدند و با مشارکت هم جرهم را شکست دادند و از مکه اخراج کردند[۱۷]. پس از شکست جرهم، رسماً تولیت امور کعبه به دست خزاعه افتاد. با این حال، کنانه نیز در امور مکه مشارکت داشتند.

قصی پس از بازگشت به مکه[۱۸] برای به دست گرفتن امور مکه با خزاعه و بنی‌بکر درگیر شد و توانست به کمک برادران خود[۱۹] و بنی‌کنانه (غیر از بنی‌بکر) بر آنها پیروز شود[۲۰]. سپس قصی، قریش را از اطراف مکه گرد آورد و در مکه جای داد و منازل کنانه (غیر از بنی‌بکر) را بینشان تقسیم کرد[۲۱][۲۲].

صوفه

آنان فرزندان غوث بن مرّ بن أدّ بن طابخة بن الیاس بن مضر بودند که به این نام معروف شده بودند [۲۳]. صوفه، پس از خزاعه و پیش از آنکه قریش امور کعبه را به دست گیرند عهده‌دار منصب اجازه حج (حرکت به عرفات و رمی جمرات و کوچ کردن از منا) بودند [۲۴]. آنان حجاج را آماده می‌کردند و از عرفه به مزدلفه می‌بردند. سپس در یوم‌النفر، آنان را از منی به مکه روانه می‌کردند. احدی از حجاج، اجازه نداشت پیش از آنکه یکی از صوفیان رمی جمرات انجام دهند مراسم رمی را به جای آورد. پس از پایان رمی، صوفه، راه منا به مکه را می‌بستند و اجازه نمی‌دادند پیش از آنان کسی به طرف مکه حرکت کند[۲۵]. امر بدین منوال بود تا اینکه قصی بن کلاب بر آنان تاخت و پیروز شد. با سپری شدن دوران صوفه، فرزندان سعد بن زید مناة از خاندان تمیم، جانشین آنان شدند[۲۶][۲۷].

آل صفوان

آنان، فرزندان سعد بن زید تمیم به شمار آمده، پس از صوفه عهده‌دار منصب اجازه به حجاج شدند [۲۸]. نخستین کسی که از این خاندان عهده‌دار این منصب شد، صفوان بن حارث[۲۹] (جناب) بن شجنه بود[۳۰]. این منصب، پیوسته در این خاندان دست به دست می‌شد تا اینکه اسلام ظهور کرد. آخرین شخص از این طایفه را که عهده‌دار این منصب بود کرب بن صفوان شمرده‌اند[۳۱].

قریش

قریش به فرزندان نضر بن کنانة بن خزیمة بن مدرکة بن الیاس بن مضر بن معد بن عدنان، اطلاق می‌شود. آنان طی ریاست سیصد ساله خزاعه بر امور کعبه، به صورت پراکنده در اطراف مکه و کوه‌ها و شعبه‌های اطراف آن به سر می‌بردند؛ ولی در امور و سرپرستی مکه و بیت الله الحرام هیچ گونه دخالتی نداشتند؛ تا وقتی که قصی بن کلاب به مکه بازگشت. او با دختر رئیس قبیله خزاعه ازدواج کرد و رفته‌ رفته بر دامنه نفوذش افزود تا اینکه تصمیم گرفت خود به تنهایی عهده‌دار ولایت کعبه شود؛ از این رو، با قریش و بنی‌کنانه (غیر از بنی‌بکر)سخن گفت و از آنان در خواست کمک کرد. آنها نیز پذیرفتند [۳۲] و با او بیعت کردند.

سپس قصی نامه‌ای به برادرش رزاح بن ربیعه نوشت و از او یاری خواست. با فراهم شدن مقدمات کار، نخست در موسم حج، قصی متعرض صوفه شد که عهده‌دار منصب اجازه حجاج بودند و با آنان به جدال و کشمش پرداخت و خود را بدین کار شایسته‌تر از ایشان دانست. کار به جنگ کشیده شد[۳۳] و قصی در این جنگ به پیروزی رسید. خزاعه و بنی‌بکر احساس خطر کردند و مطمئن شدند که قصی، آنان را نیز از ولایت مکه منع خواهد کرد؛ همچنان که دیگران را از این کار منع کرده بود. پس از او کناره گرفتند و سپس با او به جنگ برخاستند. پس از جنگی سخت، دو طرف سرانجام به صلح تن در دادند و به حکمیت یعمر بن عوف از طایفه بکر رضایت دادند. یعمر بن عوف چنان داوری کرد که قصی برای خدمتگزاری کعبه و سرپرستی مکه از طایفه خزاعه برازنده‌تر است.

بدین ترتیب مکه در اختیار قصی قرار گرفت و او ریاست کامل کعبه را به دست گرفت[۳۴]. قصی، قبایل متفرق قریش را گرد آورد و در مکه جای داد و امور رفادت (مهمانداری زائران کعبه)، حجابت (دربانی و کلیدداری)، سدانت (خادمی و پرده‌داری)، لواء (پرچمداری) و سقایت را به عهده گرفت[۳۵]. او کعبه را از نو ساخت و دار الندوه را برای انجام مشورت‌ها و اتخاذ تصمیمات عمده قریش تأسیس کرد[۳۶]. پس از قصی، مناصب قریش بین بنی‌عبدمناف و بنی‌عبدالدار تقسیم شد[۳۷]. قریشیان رفته‌ رفته از دین آبا و اجدادی خود فاصله گرفتند و بت‌پرستی را پیشه خود ساختند؛ طوری که کعبه، پر شده بود از بت‌های قریش و دیگر قبایل. آنان در دین بدعت ورزیدند (به ویژه پس از حادثه اصحاب فیل) تا اینکه اسلام ظهور کرد و همه این بدعت‌ها را از بین برد.

قریش برای خود، راه‌های تجاری را به شام، حبشه، یمن و عراق گشودند و در مکه، اجتماعات و بازارگاه‌هایی چون عکاظ بر پا کردند که بسیاری از قبایل نجد در آن شرکت می‌کردند[۳۸]. مکه پس از بعثت پیامبر (ص) عرصه خشونت‌های بسیار سران و بعضی از مردم قریش علیه آن حضرت و اصحاب و یارانش شد. پس از هجرت رسول خدا (ص) به مدینه نیز جنگ‌های بسیاری علیه ایشان بر پا کردند؛ تا اینکه سرانجام در سال هشتم هجری، مکه به دست مسلمانان فتح شد و همه قریش اسلام اختیار کردند [۳۹].

منابع

پانویس

  1. حسینی ایمنی، سید علی اکبر، قبایل عرب مکه، فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم، ج۲، ص:۲۱۸.
  2. ابوقتیبه دینوری، اخبار الطوال، ص۸-۹.
  3. ابوقتیبه دینوری، اخبار الطوال، ص۹.
  4. البخاری، صحیح البخاری، ج۴، ص۱۳۷-۱۳۸؛ ابوبکر بیهقی، دلائل النبوه و معرفة احوال الصاحب الشریعه، ج۲، ص۴۹؛ ابن کثیر، البدایه و النهایه، ج۱، ص۱۵۵؛ ج۲، ص۱۸۴؛ محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم والملوک، ج۱، ص۲۵۶؛ ابن حنبل، مسند احمد، ج۱، ص۳۴۶.
  5. البخاری، صحیح البخاری، ج۴، ص۱۱۵؛ قلقشندی، نهایة الارب فی معرفة انساب العرب، ص۱۹۷.
  6. احمد بن ابی یعقوب یعقوبی، تاریخ الیعقوبی، ج۱، ص۲۲۲؛ ابن هشام، السیرة النبویه، ج۱، ص۱۱۳؛ ابوقتیبه دینوری، اخبار الطوال، ص۹؛ مطهر بن طاهر مقدسی، البدء و التاریخ، ص۱۲۴؛ ابن خلدون، تاریخ ابن خلدون، ج۲، ص۳۹۶.
  7. احمد بن ابی یعقوب یعقوبی، تاریخ الیعقوبی، ج۱، ص۲۲۲؛ ابن هشام، السیرة النبویه، ج۱، ص۱۱۳؛ ابوقتیبه دینوری، اخبار الطوال، ص۹؛ مطهر بن طاهر مقدسی، البدء و التاریخ، ص۱۲۴؛ ابن خلدون، تاریخ ابن خلدون، ج۲، ص۳۹۶.
  8. ابن هشام، السیرة النبویه، ج۱، ص۱۱۳؛ مطهر بن طاهر مقدسی، البدء و التاریخ، ص۱۲۵.
  9. ابن هشام، السیرة النبویه، ج۱، ص۱۱۳-۱۱۴؛ ابن خلدون، تاریخ ابن خلدون، ج۲، ص۳۹۷.
  10. قلقشندی، نهایة الارب فی معرفة انساب العرب، ص۱۹۸.
  11. حسینی ایمنی، سید علی اکبر، قبایل عرب مکه، فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم، ج۲، ص:۲۱۸-۲۱۹.
  12. قلقشندی، نهایة الارب فی معرفة انساب العرب، ص۲۳۰ -۲۳۱.
  13. مطهر بن طاهر مقدسی، البدء و التاریخ، ص۱۲۶.
  14. احمد بن یحیی بلاذری، الانساب الاشراف، ج۱، ص۵۰.
  15. حسینی ایمنی، سید علی اکبر، قبایل عرب مکه، فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم، ج۲، ص:۲۲۰.
  16. قلقشندی، نهایة الأرب فی معرفة أنساب العرب، ص۳۷۳؛ ابن خلدون، تاریخ ابن خلدون، ج۲، ص۳۸۳؛ احمد بن یحیی بلاذری، الانساب الاشراف، ج۱۱، ص۸۳.
  17. ابن خلدون، تاریخ ابن خلدون، ج۲، ص۳۹۷؛ ابن هشام، السیرة النبویه، ج۱، ص۱۱۳.
  18. ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۱، ص۵۵.
  19. برادران مادری قصی که در قضاعه زندگی می‌کردند.
  20. ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۱، ص۵۶.
  21. ابن خلدون، تاریخ ابن خلدون، ج۲، ص۴۰۰.
  22. حسینی ایمنی، سید علی اکبر، قبایل عرب مکه، فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم، ج۲، ص:۲۲۰-۲۲۱.
  23. محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم والملوک، ج۲، ص۲۵۸؛ احمد بن ابی یعقوب یعقوبی، تاریخ الیعقوبی، ج۱، ص۲۳۸؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۱، ص۵۶.
  24. محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم والملوک، ج۲، ص۲۵۸؛ احمد بن ابی یعقوب یعقوبی، تاریخ الیعقوبی، ج۱، ص۲۳۸؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۱، ص۵۶؛ احمد بن یحیی بلاذری، الانساب الاشراف، ج۱۲، ص۳۶۳؛ ابن هشام، السیرة النبویه، ج۱، ص۱۱۹.
  25. ابن هشام، السیرة النبویه، ج۱، ص۱۲۰؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۱، ص۵۶.
  26. ابن عبد ربه، العقد الفرید، ج۳، ص۲۹۷؛ ابن هشام، السیرة النبویه، ج۱، ص۱۲۰.
  27. حسینی ایمنی، سید علی اکبر، قبایل عرب مکه، فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم، ج۲، ص:۲۲۱-۲۲۲.
  28. ابن هشام، السیرة النبویه، ج۱، ص۱۲۰.
  29. ابن کثیر، البدایه و النهایه، ج۷، ص۲۰۶.
  30. ابن هشام، السیرة النبویه، ج۱، ص۱۲۰؛ ابن کثیر، البدایه و النهایه، ج۷، ص۲۰۶؛ ابن قتیبه، المعارف، ص۷۹.
  31. حسینی ایمنی، سید علی اکبر، قبایل عرب مکه، فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم، ج۲، ص:۲۲۲.
  32. ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۱، ص۵۶؛ ابن هشام، السیرة النبویه، ج۱، ص۱۲۳-۱۲۴، احمد بن ابی یعقوب یعقوبی، تاریخ الیعقوبی، ج۱، ص۲۳۸؛ محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم والملوک، ج۲، ص۲۵۶.
  33. ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۱، ص۵۶؛ ابن هشام، السیرة النبویه، ج۱، ص۱۲۳-۱۲۴، احمد بن ابی یعقوب یعقوبی، تاریخ الیعقوبی، ج۱، ص۲۳۸؛ محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم والملوک، ج۲، ص۲۵۶.
  34. محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم والملوک، ج۲، ص۲۵۸؛ احمد بن ابی یعقوب یعقوبی، تاریخ الیعقوبی، ج۱، ص۲۳۸؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۱، ص۵۷.
  35. ابن هشام، السیرة النبویه، ج۱، ص۱۲۵.
  36. ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۱، ص۵۸.
  37. ابن هشام، السیرة النبویه، ج۱، ص۱۳۲؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۱، ص۶۳؛ عزالدین ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج۲، ص۲۲.
  38. زکریا بن محمد قزوینی، آثار البلاد و اخبار العباد، ص۸۵؛ محمد عبدالله ازرقی، اخبار مکه، ص۱۲۲۹.
  39. حسینی ایمنی، سید علی اکبر، قبایل عرب مکه، فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم، ج۲، ص:۲۲۲-۲۲۴.