بنی‌عنس در تاریخ اسلامی: تفاوت میان نسخه‌ها

خط ۲۶: خط ۲۶:
از معدود اخباری که می‌‌تواند حاکی از نقش عنسی‌ها در [[فتوحات اسلامی]] در [[قرن دوم هجری]] باشد، حضور آنان در فتح أندلس است. نقل است جمعی از [[مردم]] [[قبیله عنس]] همراه با دیگر [[قبایل]] [[مذحج]] در [[فتوحات]] [[اندلس]] حضور یافتند و سپس، در پی فتح آن، در این [[سرزمین]] سکونت گزیدند.<ref>لسان الدین ابن الخطیب، الإحاطه فی أخبار غرناطه، ج۱، ص۳۷ و ۸۸.</ref>.<ref>[[سید علی اکبر حسینی ایمنی|حسینی ایمنی، سید علی اکبر]]، مکاتبه اختصاصی با [[دانشنامه مجازی امامت و ولایت]].</ref>.
از معدود اخباری که می‌‌تواند حاکی از نقش عنسی‌ها در [[فتوحات اسلامی]] در [[قرن دوم هجری]] باشد، حضور آنان در فتح أندلس است. نقل است جمعی از [[مردم]] [[قبیله عنس]] همراه با دیگر [[قبایل]] [[مذحج]] در [[فتوحات]] [[اندلس]] حضور یافتند و سپس، در پی فتح آن، در این [[سرزمین]] سکونت گزیدند.<ref>لسان الدین ابن الخطیب، الإحاطه فی أخبار غرناطه، ج۱، ص۳۷ و ۸۸.</ref>.<ref>[[سید علی اکبر حسینی ایمنی|حسینی ایمنی، سید علی اکبر]]، مکاتبه اختصاصی با [[دانشنامه مجازی امامت و ولایت]].</ref>.


===[[عنس]] و [[زمامداری]] [[عثمان بن عفان]]===
===نقش‌آفرینی در دوران خلافت عثمان===
بی‌گمان، می‌‌توان [[عمار بن یاسر]] را چهره ممتاز و بی‌بدیل عنس در وقایع و رخدادهای ایام [[خلافت]] عثمان بن عفان دانست. عمار همواره از [[حامیان امام علی]]{{ع}} به شمار می‌‌رفت و در ابراز این [[حمایت]] در مناسبت‌های مختلف ابایی نداشت. نقل است که پس از مجروحیت منجر به [[مرگ]] عمر بن خطاب و در پی تشکیل شورایی شش نفره جهت [[انتخاب خلیفه]] بعد از [[عمر]]، زمانی که عبدالرحمان [[روز]] سوم مذاکرات این [[شورا]]، به میان مردم آمد و گفت: "من از میان ایشان [[علی بن ابی طالب]] و [[عثمان]] را [[انتخاب]] کردم؛ حال شما بگویید از میان این دو کدام یک را برگزینیم"؛ عمار بن یاسر فوراً گفت: "اگر می‌خواهی مردم [[اختلاف]] نکنند، علی{{ع}} را برگزین و با او [[بیعت]] کن". وی سپس در پاسخ به [[عبدالله بن ابی]] سرح و [[عبدالله بن ابی ربیعه]] که اظهار داشتند: «اگر می‌خواهید [[قریش]] اختلاف نکند، [[عثمان]] را [[اختیار]] کنید»، آنان را سخت [[نکوهش]] کرد.<ref>ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج۱، ص۱۹۳-۱۹۴.</ref> هنگامی هم که عثمان به وسیله [[عبدالرحمن]] به [[خلافت]] [[انتخاب]] شد، [[عمار بن یاسر]] صدا به [[اعتراض]] بلند کرد و فریاد زد: "ای گروه [[مسلمانان]]! زمانی بر ما گذشت که [[جماعت]] ما اندک بود و ما در میان [[کفار]] و [[مشرکین]] [[خوار]] بودیم و [[قدرت]] [[سخن گفتن]] نداشتیم ولی امروز [[خداوند]] با [[دین]] خود ما را [[یاری]] و [[عزیز]] کرده و به وسیله فرستاده خودش گرامی داشته است. و خداوند را بر این [[نعمت]] [[سپاس]] می‌گوئیم. ای جماعت [[قریش]]! تا چه وقت می‌خواهید خلافت را از [[خاندان پیامبر]] خودتان دور نگه دارید و آن را هر [[روز]] در جایی قرار دهید؟ من از این [[بیم]] دارم که خداوند خلافت را از شما بگیرد و در جای دیگر قرار دهد، همان‌گونه که شما خلافت را از [[خاندان رسالت]] و [[نبوت]] گرفتید و در جای دیگری قرار دادید". این سخن موجب [[حمله]] جمعی قریش به [[عمار]] و موضع‌گیری علیه سخنانش شد.<ref>الجوهری، السقیفه و الفدک، ص۹۱-۹۲.</ref> عمار بن یاسر در دوران [[خلافت عثمان]] هم، در برابر پایمال شدن [[اصول اسلامی]] و معیارهای [[انسانی]] از سوی عثمان [[سکوت]] نمی‌کرد و همواره بدو اعتراض می‌کرد. نقل شده، صندوق جواهری در [[بیت المال]] وجود داشت که عثمان مقداری از آنها را برداشته و به [[زنان]] خود داد تا ایشان خود را با آن بیارایند. این عمل بر مسلمانان دشوار آمد و به خاطر این [[عمل ناشایست]] از هر طرف سیل [[اعتراضات]] به سوی عثمان روانه شد از جمله معترضان [[عمار یاسر]] بود. پس به دستور عثمان، عمار را بازداشت کردند و سپس او را به حضور‌طلبیده، آن‌قدر او را زدند که [[غش]] کرد.<ref>بلاذری، انساب الاشراف، ج۵، ص۵۸۰؛ علامه امینی، الغدیر، ج۹، ص۱۵؛ به نقل از: سید علی خان مدنی، الدرجات الرفیعه، ص۲۲۶.</ref> در واقعه ای دیگر هم، چنین نقل شده که در پی افزایش [[قانون]] شکنی‌های [[عثمان]] و افزایش [[نارضایتی‌های مردم]]، جمعی از [[مسلمانان]] دور هم جمع شده، طوماری از موارد خلاف عثمان را تنظیم کردند. [[عمار]]، [[نامه]] را به عثمان رساند. عثمان پس از مطالعه نامه طی سخنانی [[توهین]] آمیز، همراه با اطرافیانش به یکباره بر او [[حمله]] بردند و وی را مورد ضرب و شتم قرار دادند. عثمان با پای خود بر تهیگاه عمار ضربتی زد که بر اثر آن، فتق عمار پاره و او بیهوش شد.<ref>بلاذری، انساب الاشراف، ج۵، ص۵۳۹؛ علامه امینی، الغدیر، ج۱، ص۱۸ - ۱۶. نیز با اندکی اختلاف ابن اعثم کوفی، الفتوح، ج۲، ص۳۷۱-۳۷۲.</ref> در پی [[رحلت]] [[ابوذر]] و رسیدن خبر آن به [[مدینه]] و سخن کنایه آمیز عمار به [[خلیفه]] نیز، بار دیگر عمار به دستور عثمان مضروب شد. عثمان قصد [[تبعید]] او به [[ربذه]] را داشت اما با وساطت علی{{ع}} و جمعی از [[مهاجران]] از این امر منصرف شد.<ref>بلاذری، انساب الاشراف، ج۵، ص۵۴۴؛ علامه امینی، الغدیر، ج۹، ص۱۹ – ۱۸.</ref>-<ref>برداشتی از: شهسواری، حسین، مقاله «عمار یاسر»، دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم، ج۲، ص: ۴۱۸-۴۲۳.</ref> [[شهامت]] بی‌نظیر عمار و [[خواندن نماز]] بر پیکر برخی [[رجال]] سرشناس<ref>آنها وصیت کرده بودند تا عمار بر ایشان نماز بخواند و حتی خلیفه را از مرگ او باخبر نکند. چون نماز خواندن بر اموات از وظایف خلیفه بود، این امر خلیفه را به شدت آزار می‌‌داد.</ref> از جمله [[عبدالله بن مسعود]]<ref>یعقوبی، تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۱۷۰-۱۷۱؛ ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج۳، ص۵۰؛ شریف مرتضی، الشافی فی الامامه، ج۴، ص۲۹۰.</ref> و [[مقداد]]<ref>یعقوبی، تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۱۷۱؛ علامه امینی، الغدیر، ج۹، ص۱۹.</ref> که او [[وصی]] خود در امر [[تجهیز]] و [[نماز]] بر پیکر خود کرده بودند و نیز [[اعتراض]] به عثمان به علت بازگرداندن [[حکم بن ابی العاص]] از تبعیدگاه،<ref>ثقفی کوفی، الغارات، (ترجمه: عطاردی)، ص۴۹۴-۴۹۵.</ref> همچنین، [[سرپیچی]] از دستور عثمان مبنی بر عدم مشایعت ابوذر از سوی [[مردم]] و رفتن به بدرقه او همراه با علی{{ع}} و [[عقیل]] و حسن و حسین{{ع}}<ref>مسعودی، مروج الذهب، ج۲، ص۳۴۱.</ref> از دیگر عواملی بود که [[عثمان]] را نسبت به [[عمار]] به شدت عصبانی و [[خشمگین]] کرده بود.
بی‌گمان، می‌‌توان [[عمار بن یاسر]] را چهره ممتاز و بی‌بدیل عنس در وقایع و رخدادهای ایام [[خلافت]] عثمان بن عفان دانست. عمار همواره از [[حامیان امام علی]]{{ع}} به شمار می‌‌رفت و در ابراز این [[حمایت]] در مناسبت‌های مختلف ابایی نداشت. نقل است که پس از مجروحیت منجر به [[مرگ]] عمر بن خطاب و در پی تشکیل شورایی شش نفره جهت [[انتخاب خلیفه]] بعد از [[عمر]]، زمانی که عبدالرحمان [[روز]] سوم مذاکرات این [[شورا]]، به میان مردم آمد و گفت: "من از میان ایشان [[علی بن ابی طالب]] و [[عثمان]] را [[انتخاب]] کردم؛ حال شما بگویید از میان این دو کدام یک را برگزینیم"؛ عمار بن یاسر فوراً گفت: "اگر می‌خواهی مردم [[اختلاف]] نکنند، علی{{ع}} را برگزین و با او [[بیعت]] کن". وی سپس در پاسخ به [[عبدالله بن ابی]] سرح و [[عبدالله بن ابی ربیعه]] که اظهار داشتند: «اگر می‌خواهید [[قریش]] اختلاف نکند، [[عثمان]] را [[اختیار]] کنید»، آنان را سخت [[نکوهش]] کرد.<ref>ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج۱، ص۱۹۳-۱۹۴.</ref> هنگامی هم که عثمان به وسیله [[عبدالرحمن]] به [[خلافت]] [[انتخاب]] شد، [[عمار بن یاسر]] صدا به [[اعتراض]] بلند کرد و فریاد زد: "ای گروه [[مسلمانان]]! زمانی بر ما گذشت که [[جماعت]] ما اندک بود و ما در میان [[کفار]] و [[مشرکین]] [[خوار]] بودیم و [[قدرت]] [[سخن گفتن]] نداشتیم ولی امروز [[خداوند]] با [[دین]] خود ما را [[یاری]] و [[عزیز]] کرده و به وسیله فرستاده خودش گرامی داشته است. و خداوند را بر این [[نعمت]] [[سپاس]] می‌گوئیم. ای جماعت [[قریش]]! تا چه وقت می‌خواهید خلافت را از [[خاندان پیامبر]] خودتان دور نگه دارید و آن را هر [[روز]] در جایی قرار دهید؟ من از این [[بیم]] دارم که خداوند خلافت را از شما بگیرد و در جای دیگر قرار دهد، همان‌گونه که شما خلافت را از [[خاندان رسالت]] و [[نبوت]] گرفتید و در جای دیگری قرار دادید". این سخن موجب [[حمله]] جمعی قریش به [[عمار]] و موضع‌گیری علیه سخنانش شد.<ref>الجوهری، السقیفه و الفدک، ص۹۱-۹۲.</ref> عمار بن یاسر در دوران [[خلافت عثمان]] هم، در برابر پایمال شدن [[اصول اسلامی]] و معیارهای [[انسانی]] از سوی عثمان [[سکوت]] نمی‌کرد و همواره بدو اعتراض می‌کرد. نقل شده، صندوق جواهری در [[بیت المال]] وجود داشت که عثمان مقداری از آنها را برداشته و به [[زنان]] خود داد تا ایشان خود را با آن بیارایند. این عمل بر مسلمانان دشوار آمد و به خاطر این [[عمل ناشایست]] از هر طرف سیل [[اعتراضات]] به سوی عثمان روانه شد از جمله معترضان [[عمار یاسر]] بود. پس به دستور عثمان، عمار را بازداشت کردند و سپس او را به حضور‌طلبیده، آن‌قدر او را زدند که [[غش]] کرد.<ref>بلاذری، انساب الاشراف، ج۵، ص۵۸۰؛ علامه امینی، الغدیر، ج۹، ص۱۵؛ به نقل از: سید علی خان مدنی، الدرجات الرفیعه، ص۲۲۶.</ref> در واقعه ای دیگر هم، چنین نقل شده که در پی افزایش [[قانون]] شکنی‌های [[عثمان]] و افزایش [[نارضایتی‌های مردم]]، جمعی از [[مسلمانان]] دور هم جمع شده، طوماری از موارد خلاف عثمان را تنظیم کردند. [[عمار]]، [[نامه]] را به عثمان رساند. عثمان پس از مطالعه نامه طی سخنانی [[توهین]] آمیز، همراه با اطرافیانش به یکباره بر او [[حمله]] بردند و وی را مورد ضرب و شتم قرار دادند. عثمان با پای خود بر تهیگاه عمار ضربتی زد که بر اثر آن، فتق عمار پاره و او بیهوش شد.<ref>بلاذری، انساب الاشراف، ج۵، ص۵۳۹؛ علامه امینی، الغدیر، ج۱، ص۱۸ - ۱۶. نیز با اندکی اختلاف ابن اعثم کوفی، الفتوح، ج۲، ص۳۷۱-۳۷۲.</ref> در پی [[رحلت]] [[ابوذر]] و رسیدن خبر آن به [[مدینه]] و سخن کنایه آمیز عمار به [[خلیفه]] نیز، بار دیگر عمار به دستور عثمان مضروب شد. عثمان قصد [[تبعید]] او به [[ربذه]] را داشت اما با وساطت علی{{ع}} و جمعی از [[مهاجران]] از این امر منصرف شد.<ref>بلاذری، انساب الاشراف، ج۵، ص۵۴۴؛ علامه امینی، الغدیر، ج۹، ص۱۹ – ۱۸.</ref>-<ref>برداشتی از: شهسواری، حسین، مقاله «عمار یاسر»، دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم، ج۲، ص: ۴۱۸-۴۲۳.</ref> [[شهامت]] بی‌نظیر عمار و [[خواندن نماز]] بر پیکر برخی [[رجال]] سرشناس<ref>آنها وصیت کرده بودند تا عمار بر ایشان نماز بخواند و حتی خلیفه را از مرگ او باخبر نکند. چون نماز خواندن بر اموات از وظایف خلیفه بود، این امر خلیفه را به شدت آزار می‌‌داد.</ref> از جمله [[عبدالله بن مسعود]]<ref>یعقوبی، تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۱۷۰-۱۷۱؛ ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج۳، ص۵۰؛ شریف مرتضی، الشافی فی الامامه، ج۴، ص۲۹۰.</ref> و [[مقداد]]<ref>یعقوبی، تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۱۷۱؛ علامه امینی، الغدیر، ج۹، ص۱۹.</ref> که او [[وصی]] خود در امر [[تجهیز]] و [[نماز]] بر پیکر خود کرده بودند و نیز [[اعتراض]] به عثمان به علت بازگرداندن [[حکم بن ابی العاص]] از تبعیدگاه،<ref>ثقفی کوفی، الغارات، (ترجمه: عطاردی)، ص۴۹۴-۴۹۵.</ref> همچنین، [[سرپیچی]] از دستور عثمان مبنی بر عدم مشایعت ابوذر از سوی [[مردم]] و رفتن به بدرقه او همراه با علی{{ع}} و [[عقیل]] و حسن و حسین{{ع}}<ref>مسعودی، مروج الذهب، ج۲، ص۳۴۱.</ref> از دیگر عواملی بود که [[عثمان]] را نسبت به [[عمار]] به شدت عصبانی و [[خشمگین]] کرده بود.


۲۱۸٬۹۱۳

ویرایش