←خطبه زینب{{س}}
خط ۳۲: | خط ۳۲: | ||
در [[فتوح ابن اعثم]]، [[مقتل خوارزمی]] و دیگر کتب گویند: «[[یزیدیان]] حرم [[رسول خدا]]{{صل}} را مانند [[اسیران]] به راه انداختند تا به کوفه رسیدند. [[مردم]] به تماشای آنها بیرون آمدند و میگریستند و ناله میزدند. [[علی بن الحسین]] درحالیکه [[بیماری]] توانش را گرفته و [[غل و زنجیر]] از پایش انداخته بود گفت: «هان! اینان به خاطر ما میگریند و [[ضجه]] میزنند! پس چه کسانی (کسان) ما را کشتهاند؟!» در اینحال زنی از [[کوفیان]] از بلندائی صدا زد: «شما از کدام اسیرانید؟» گفتند: «ما [[اسیران]] [[آل]] محمدیم!» آن [[زن]] (بهسرعت) فرود آمد و به جمع [[پوشاک]] و [[لباس]] و مقنعه پرداخت و به آنها داد<ref>بخش اخیر از کتاب مثیر الأحزان، ص۶۶، است و دنباله مطلب از ابن اعثم.</ref>.<ref>[[سید مرتضی عسکری|عسکری، سید مرتضی]]، [[ترجمه معالم المدرستین ج۳ (کتاب)|ترجمه معالم المدرستین ج۳]] ص ۱۹۵.</ref>. | در [[فتوح ابن اعثم]]، [[مقتل خوارزمی]] و دیگر کتب گویند: «[[یزیدیان]] حرم [[رسول خدا]]{{صل}} را مانند [[اسیران]] به راه انداختند تا به کوفه رسیدند. [[مردم]] به تماشای آنها بیرون آمدند و میگریستند و ناله میزدند. [[علی بن الحسین]] درحالیکه [[بیماری]] توانش را گرفته و [[غل و زنجیر]] از پایش انداخته بود گفت: «هان! اینان به خاطر ما میگریند و [[ضجه]] میزنند! پس چه کسانی (کسان) ما را کشتهاند؟!» در اینحال زنی از [[کوفیان]] از بلندائی صدا زد: «شما از کدام اسیرانید؟» گفتند: «ما [[اسیران]] [[آل]] محمدیم!» آن [[زن]] (بهسرعت) فرود آمد و به جمع [[پوشاک]] و [[لباس]] و مقنعه پرداخت و به آنها داد<ref>بخش اخیر از کتاب مثیر الأحزان، ص۶۶، است و دنباله مطلب از ابن اعثم.</ref>.<ref>[[سید مرتضی عسکری|عسکری، سید مرتضی]]، [[ترجمه معالم المدرستین ج۳ (کتاب)|ترجمه معالم المدرستین ج۳]] ص ۱۹۵.</ref>. | ||
== | ==خطبه حضرت زینب{{س}}== | ||
[[بشیر بن حذیم اسدی]] گوید: در آن [[روز]] «[[زینب]]» دختر علی{{ع}} را دیدم که سخن میگوید و براستی که هرگز پردهنشینی سخنورتر از او ندیدم، گوئی از زبان [[امیر مؤمنان علی بن ابی طالب]] سخن میگفت. او به [[مردم]] اشاره کرد ساکت شوید! ناگهان نفسها [[حبس]] شد و زنگها آرام گرفتند و او گفت: | [[بشیر بن حذیم اسدی]] گوید: در آن [[روز]] «[[زینب]]» دختر علی{{ع}} را دیدم که سخن میگوید و براستی که هرگز پردهنشینی سخنورتر از او ندیدم، گوئی از زبان [[امیر مؤمنان علی بن ابی طالب]] سخن میگفت. او به [[مردم]] اشاره کرد ساکت شوید! ناگهان نفسها [[حبس]] شد و زنگها آرام گرفتند و او گفت: | ||
«[[حمد]] و [[سپاس]] خدای را سزاست و [[درود خدا]] بر محمد [[رسول الله]] و بر آل [[پاک]] و برگزیده او [[آل الله]]! و بعد، ای کوفیان! ای [[فریبکاران]] [[پیمانشکن]] مکار! [[گریه]] میکنید؟! این اشکها پایان نپذیرد و این نالهها آرام نگیرد «مثل شما مثل آن زنی است که رشتههای خود را پس از تابیدن و محکم شدن از هم میگسست»<ref>اقتباس از آیه ۹۲ سوره نحل.</ref>. | «[[حمد]] و [[سپاس]] خدای را سزاست و [[درود خدا]] بر محمد [[رسول الله]] و بر آل [[پاک]] و برگزیده او [[آل الله]]! و بعد، ای کوفیان! ای [[فریبکاران]] [[پیمانشکن]] مکار! [[گریه]] میکنید؟! این اشکها پایان نپذیرد و این نالهها آرام نگیرد «مثل شما مثل آن زنی است که رشتههای خود را پس از تابیدن و محکم شدن از هم میگسست»<ref>اقتباس از آیه ۹۲ سوره نحل.</ref>. |