عصمت از اشتباه: تفاوت میان نسخهها
بدون خلاصۀ ویرایش |
برچسب: پیوندهای ابهامزدایی |
||
خط ۹۲: | خط ۹۲: | ||
===== ادله قرآنی ===== | ===== ادله قرآنی ===== | ||
در [[قرآن کریم]] [[آیات]] فراوانی وجود دارد که نشان میدهد [[پیامبر خاتم]]{{صل}}، در عرصه تطبیق [[شریعت]] و امور شخصی خود، از سهو و اشتباه و [[خطا]]، مصون و [[معصوم]] است مانند: {{متن قرآن|وَلَوْلَا فَضْلُ اللَّهِ عَلَيْكَ وَرَحْمَتُهُ لَهَمَّتْ طَائِفَةٌ مِنْهُمْ أَنْ يُضِلُّوكَ وَمَا يُضِلُّونَ إِلَّا أَنْفُسَهُمْ وَمَا يَضُرُّونَكَ مِنْ شَيْءٍ وَأَنْزَلَ اللَّهُ عَلَيْكَ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ وَعَلَّمَكَ مَا لَمْ تَكُنْ تَعْلَمُ وَكَانَ فَضْلُ اللَّهِ عَلَيْكَ عَظِيمًا}}<ref>«و اگر بخشش و بخشایش خداوند بر تو نبود گروهی از ایشان به بیراه کردن تو کوشیده بودند حال آنکه جز خودشان را بیراه نمیکنند و به تو هیچ زیانی نمیرسانند و خداوند کتاب و فرزانگی بر تو فرو فرستاد و به تو چیزی آموخت که نمیدانستی و بخشش خداوند بر تو سترگ است» سوره نساء، آیه ۱۱۳.</ref>. دقت در فقرات [[آیه]] حدود و قلمرو صیانت [[نبی اکرم]] {{صل}} و [[عصمت]] آن حضرت را از [[سهو]] و [[خطا]]، به خوبی مشخص میکند. | در [[قرآن کریم]] [[آیات]] فراوانی وجود دارد که نشان میدهد [[پیامبر خاتم]]{{صل}}، در عرصه تطبیق [[شریعت]] و امور شخصی خود، از سهو و اشتباه و [[خطا]]، مصون و [[معصوم]] است مانند: {{متن قرآن|وَلَوْلَا فَضْلُ اللَّهِ عَلَيْكَ وَرَحْمَتُهُ لَهَمَّتْ طَائِفَةٌ مِنْهُمْ أَنْ يُضِلُّوكَ وَمَا يُضِلُّونَ إِلَّا أَنْفُسَهُمْ وَمَا يَضُرُّونَكَ مِنْ شَيْءٍ وَأَنْزَلَ اللَّهُ عَلَيْكَ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ وَعَلَّمَكَ مَا لَمْ تَكُنْ تَعْلَمُ وَكَانَ فَضْلُ اللَّهِ عَلَيْكَ عَظِيمًا}}<ref>«و اگر بخشش و بخشایش خداوند بر تو نبود گروهی از ایشان به بیراه کردن تو کوشیده بودند حال آنکه جز خودشان را بیراه نمیکنند و به تو هیچ زیانی نمیرسانند و خداوند کتاب و فرزانگی بر تو فرو فرستاد و به تو چیزی آموخت که نمیدانستی و بخشش خداوند بر تو سترگ است» سوره نساء، آیه ۱۱۳.</ref>. دقت در فقرات [[آیه]] حدود و قلمرو صیانت [[نبی اکرم]] {{صل}} و [[عصمت]] آن حضرت را از [[سهو]] و [[خطا]]، به خوبی مشخص میکند. | ||
هرچند | هرچند [[استدلال]] به این دو آیه، بر [[اسباب نزول]] آنها توقف ندارد، [[آگاهی]] از اسباب نزول، مفاد و مدلول آیات را بیشتر روشن میکند. اسبابی که درباره این دو آیه وجود دارد، در این جهت متّفقاند که این آیه درباره [[شکایت]] و مرافعهای نازل شده است. دو نفر را نزد [[پیامبر اکرم]] {{صل}} آورده بودند و هر کدام از طرف دعوا تلاش میکرد خود را بیگناه قلمداد نموده و [[اتهام]] را به گردن دیگری بیندازد. ولی [[مجرم]]، [[آدم]] [[چاپلوسی]] بود که تلاش میکرد با چاپلوسی، شخص ذیحق را ناحق جلوه دهد و از این رهگذر، زمینه [[فریب]] [[پیامبر اکرم]] {{صل}} را فراهم کند و آن [[حضرت]] را وادار کند تا برخلاف [[حق]]، به نفع او، [[داوری]] نماید. در این هنگام [[آیات]] فوق نازل شد و نقاب را از چهره [[حقیقت]] برداشت و حق را از ناحق مشخص کرد<ref>قمی، تفسیر قمی، ج۱، ص۱۵۰ و ۱۵۱؛ طوسی، التبیان، ج۳، ص۳۱۶ و ۳۱۷؛ طبرسی، مجمع البیان، ج۳، ص۱۸۱؛ قرطبی، الجامع لأحکام القرآن، ج۵، ص۳۷۵؛ ابن کثیر، تفسیر القرآن العلیم، ج۱، ص۵۶۴ - ۵۶۵.</ref>. | ||
دقت در فقرات [[آیه]] دوم، حدود و قلمرو صیانت [[نبی اکرم]] {{صل}} و [[عصمت]] آن حضرت را از [[سهو]] و [[خطا]]، به خوبی مشخص میکند؛ زیرا این آیه مشتمل بر چهار فقره است که هر کدام، به مطلب خاصی اشاره دارد: | |||
# {{متن قرآن|وَلَوْلَا فَضْلُ اللَّهِ عَلَيْكَ وَرَحْمَتُهُ لَهَمَّتْ طَائِفَةٌ مِنْهُمْ أَنْ يُضِلُّوكَ وَمَا يُضِلُّونَ إِلَّا أَنْفُسَهُمْ وَمَا يَضُرُّونَكَ مِنْ شَيْءٍ}}. | |||
# {{متن قرآن|وَأَنْزَلَ اللَّهُ عَلَيْكَ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ}}. | |||
# {{متن قرآن|وَعَلَّمَكَ مَا لَمْ تَكُنْ تَعْلَمُ}}. | |||
# {{متن قرآن|وَكَانَ فَضْلُ اللَّهِ عَلَيْكَ عَظِيمًا}}. | |||
فقره اول دلالت دارد که شخص پیامبر اکرم {{صل}} به [[تنهایی]] مصون و محفوظ از [[گمراهی]]، یعنی داوری برخلاف حق، نیست. این [[خدای سبحان]] است که در همه جا و همه حال [[حافظ]] و [[نگهبان]] آن حضرت است؛ چون در آیه آمده است اگر فضل و [[رحمت خدا]] شامل حال تو نبود، گروهی از آنان تلاش میکردند تو را به [[دفاع]] از خائنان [[راضی]] کنند. | |||
فقره دوم آیه، به منابع [[حکم]] و مدارک داوری آن حضرت اشاره دارد به اینکه این حکم و داوری در این عرصه، تنها بر اساس [[آموزههای الهی]] است. از آن نظر که این نوع [[علم کلی]]، یکی از دو رکن داوری است و به تنهایی برای داوری به حق وافی نیست؛ لذا در مرحله نخست باید موضوعات، یعنی حق از [[باطل]] و [[خائن]] از [[امین]]، مشخص گردد. از این نظر، فقره سوم را آورده و فرموده است: «آنچه را نمیدانستی به تو آموخت». بنابراین [[پیامبر اکرم]] {{صل}} تمکن و [[توانایی]] بر رکن اول [[داوری]] صحیح و درست، یعنی [[علم به احکام]] کلی را که در [[کتاب و سنت]] وارد است، دارد. همینطور تمکن بر رکن دوم آن، یعنی [[علم]] به موضوعات و جزئیات را هم دارد. پس [[دانا]] بودن به [[حکم شرع]]، و تشخیص موضوعات، دو بال برای [[قاضی]] و داور است که به وسیله آنها به [[حق]] داوری نموده، بدون اینکه به سوی [[باطل]] متمایل شود یا در [[گمراهی]] [[سقوط]] کند. | |||
بنابراین [[آیه]] اول بر این دلالت دارد که [[هدف]] از فرو فرستادن کتاب، داوری بین [[مردم]] است، بر اساس آنچه [[خدا]] به او آموخته است و [[اشتباه]] در آموزههای [[خداوند]] به هیچوجه راه ندارد؛ بلکه آموزههای خداوند از هر نظر حق است. همچنین داوری و [[قضاوت]] به حق، توقف بر علم و [[دانش]] به صغریات و کبریات دارد که فقره دوم و سوم از آیه دوم، به تحقق آن در [[نبی اکرم]] {{صل}} اشاره دارد. نتیجهای که از این بحث به دست میآید این است که به سبب فضل [[عظیم]] [[خدای سبحان]]، نبی اکرم {{صل}} در [[مقام]] داوری مصون از [[سهو]] و اشتباه است. | |||
علاوه بر این [[آیات]] دیگری <ref>سوره نساء، آیات ۱۰۵ | هرچند آیاتی که پیامبر را شاهد بر اعمال امت معرفی کرده است نیز ثابت میکند که [[انبیا]]، در عرصه تطبیق [[شریعت]] و انجام دادن امور شخصی و [[اجتماعی]]، از سهو و [[نسیان]] و اشتباه مصون و معصوماند. | ||
#{{متن قرآن|فَكَيْفَ إِذَا جِئْنَا مِنْ كُلِّ أُمَّةٍ بِشَهِيدٍ وَجِئْنَا بِكَ عَلَى هَؤُلَاءِ شَهِيدًا}}<ref>«پس آن هنگام که از هر امّتی گواهی آوریم و تو را (نیز) بر آنان، گواه گیریم (حالشان) چگونه خواهد بود؟» سوره نساء، آیه ۴۱.</ref>. | |||
# {{متن قرآن|وَوُضِعَ الْكِتَابُ وَجِيءَ بِالنَّبِيِّينَ وَالشُّهَدَاءِ}}<ref>«و زمین (رستخیز) به نور پروردگارش تابناک میگردد و کارنامه (ها) برنهاده میشود و پیامبران و گواهان را میآورند و میان آنان به حقّ داوری میکنند و بر آنان ستم نخواهد رفت» سوره زمر، آیه ۶۹.</ref>. | |||
این [[آیات]] از یکسو دلالت دارند که میان هر امّتی، شاهدانی بر [[اعمال]] آنها وجود دارد که [[رسول مکرم اسلام]] {{صل}} در رأس آنان است. از سوی دیگر [[شهادت]] در عرصه [[قیامت]]، بر صورت ظاهر اعمال و [[افعال]] نیست؛ زیرا اینگونه شهادت، در شهادت [[اخروی]] کافی نیست. بلکه {{متن حدیث|مَشْهُودٌ عَلَيْهِ}}؛ «آنچه شهادت بر آن اقامه میشود»، [[حقیقت]] اعمال از قبیل [[ایمان]]، [[کفر]]، [[نفاق]]، [[ریا]]، [[اخلاص]] و... است. بسیار روشن است که تشخیص این مشهودات و شهادت بر آنها، از طریق [[حواس ظاهری]] امکانپذیر نیست؛ زیرا حواس ظاهری، [[توانایی]] [[ادراک]] و استکشاف [[حقایق]] اعمال را ندارند. بنابراین [[انبیا]] باید به [[حس]] و [[درک]] مخصوصی مجهز و مسلح باشند تا بدین وسیله [[قادر]] به شهادت بر چیزهایی باشند که حواس ظاهری توان درک آنها را ندارند، و این همان چیزی است که ما آن را «طناب [[عصمت]]» مینامیم. تمام این امور به دستور و اجازه [[خداوند متعال]] است و کسی که به این حس مجهز، و مسلح به این [[سلاح]] باشد، هیچگاه مرتکب [[سهو]] و [[اشتباه]] نمیشود. افزون بر اینکه پیامد شهادت اشتباه در صحنه قیامت، [[مجازات]] [[مطیع]] یا [[پاداش]] [[مجرم]] است، و این دو، عقلاً [[قبیح]] است؛ به ویژه مجازات مطیع. بنابراین شهادت [[شاهد]] باید [[مصون از خطا]] و [[اشتباه]] باشد تا قبحی بر آن مترتب نشود. | |||
هر چند [[آیات]] فوق، مصونیت [[نبی مکرم اسلام]] {{صل}} را از [[سهو]] و اشتباه درباره [[شهادت]] [[اثبات]] میکند، هیچکس بین شهادت و غیر شهادت فرقی نگذاشته است<ref>سبحانی تبریزی، الالهیات، ج۳، ص۱۹۵ و۱۹۶.</ref>.<ref>[[عبدالله مهدوی ارزگانی|مهدوی ارزگانی، عبدالله]]، [[شیعه و سهوالنبی (مقاله)|مقاله «شیعه و سهوالنبی»]]، [[موسوعه رد شبهات ج۱۳ (کتاب)|موسوعه رد شبهات]]، ج۱۳، ص ۹۲.</ref> | |||
علاوه بر این [[آیات]] دیگری <ref>سوره نساء، آیات ۱۰۵ و ۶۴ و ۱۶۵؛ سوره بقره، آیه ۱۴۳؛ سوره مائده، آیه ۱۱۷؛ سوره احزاب، آیه ۲۱ و ۳۳، سوره آل عمران، آیات ۳۱ و ۳۲ و ۳۳؛ سوره حشر، آیه ۹؛ سوره جن، آیات ۲۶ و ۲۷ و ۲۸؛ سوره انعام، آیه ۹۰؛ سوره مریم، آیه ۵۸.</ref> نیز در این خصوص هستند که میتوان به آنها استناد نمود. | |||
'''آیه تطهیر''' | '''آیه تطهیر''' | ||
خط ۱۰۳: | خط ۱۲۹: | ||
نسيان و [[سهو]] نيز يکی از گونههای رجس است، زيرا ريشه آن به شيطان باز میگردد و قرآن کریم هر چيزی که به شيطان بر میگردد را از اهل بيت {{ع}} دور کرده است<ref>{{متن قرآن|إِنَّهُ لَيْسَ لَهُ سُلْطَانٌ عَلَى الَّذِينَ آمَنُواْ وَعَلَى رَبِّهِمْ يَتَوَكَّلُونَ}}، «لبته شیطان را هرگز بر کسانی که به خدا ایمان آورده و بر پروردگارشان توکل و اعتماد میکنند تسلط نخواهد بود» سوره نحل، آیه ۹۹.</ref>.<ref>[[علی اصغر رضوانی|رضوانی، علی اصغر]]، [[شیعهشناسی و پاسخ به شبهات (کتاب)|شیعهشناسی و پاسخ به شبهات]]، ج ۱، ص ۲۴۱.</ref> | نسيان و [[سهو]] نيز يکی از گونههای رجس است، زيرا ريشه آن به شيطان باز میگردد و قرآن کریم هر چيزی که به شيطان بر میگردد را از اهل بيت {{ع}} دور کرده است<ref>{{متن قرآن|إِنَّهُ لَيْسَ لَهُ سُلْطَانٌ عَلَى الَّذِينَ آمَنُواْ وَعَلَى رَبِّهِمْ يَتَوَكَّلُونَ}}، «لبته شیطان را هرگز بر کسانی که به خدا ایمان آورده و بر پروردگارشان توکل و اعتماد میکنند تسلط نخواهد بود» سوره نحل، آیه ۹۹.</ref>.<ref>[[علی اصغر رضوانی|رضوانی، علی اصغر]]، [[شیعهشناسی و پاسخ به شبهات (کتاب)|شیعهشناسی و پاسخ به شبهات]]، ج ۱، ص ۲۴۱.</ref> | ||
'''[[آیه اذن واعیه]]''' | '''[[آیه اذن واعیه]]''' | ||
نسخهٔ ۸ اکتبر ۲۰۲۳، ساعت ۱۲:۴۸
عصمت معصومان از اشتباه در عمل به دین از جمله موضوعات مهمی که در عصمت امامان مورد بحث قرار میگیرد. اشتباه در عمل به دین به دو صورت قابل تصور است. اشتباهی که به وقوع یک عمل قبیح در خارج نینجامد که متکلمان از آن با عنوان «اشتباه در انجام دادن واجبات شرعی» یاد میکنند و اشتباهی که به وقوع یک عمل قبیح در خارج بینجامد که آن را «گناه سهوی» مینامند. در این خصوص میان متکلمان اسلامی اختلافاتی به چشم میخورد. متکلمان اهل سنت قائل به عصمت پیامبران از اشتباه در مرحله عمل به دین نیستند به خلاف متکلمان امامیه. برخی به ضرورت نداشتن عصمت امام از چنین گناهانی در قالب نظریه سهو النبی ملتزم شدهاند. اما برخی دیگر به صراحت پیامبر و حتی امام را از چنین گناهانی معصوم دانستهاند.
معناشناسی
عصمت
معنای لغوی
عصمت، واژهای عربی و از ماده «عَصِمَ يَعْصِمُ» است که در لغت سه معنا برای آن ذکر شده؛ یکی: «مَسَکَ» به معنای حفظ و نگهداری[۱]، دوم: «مَنَعَ» به معنای مانع شدن[۲] و سوم به معنای وسیله بازداشتن[۳]. با این وجود واژه «عصمت»، به معنای «گرفتن» و «نگهداری» مناسبتر از معنای «مانع شدن» است و شاید به همین جهت است که برخی لغویون نیز «اعصم» را به معنای «مَسْک» و «اعتصام» را به «استمساک» معنا کردهاند[۴].[۵]
در اصطلاح متکلمان
در علم کلام دست کم دو معنا برای عصمت ارائه شده است:
- عصمت به معنای لطف: شیخ مفید نخستین متکلم امامیه است که به تعریف عصمت پرداخته است. از نظر او عصمت از ناحیه خداوند متعال، همان توفیق و لطف او برای حجتهای اوست و اعتصام به این عصمت به وسیله حجج الهی برای حفظ دین خداوند از ورود گناهان و خطاها در آن است[۶]. متکلمان امامیه به تبع مفید قرنها عصمت را به لطف تعریف کردهاند و بزرگانی همچون سید مرتضی، شیخ طوسی، نوبختی، نباطی[۷] و مانند آنها در آثار خود آن را به کار بردهاند.
- عصمت به معنای ملکه: پس از آنکه شیخ مفید عصمت را به لطف تعریف کرد و دیگران نیز آن را پذیرفتند، خواجه نصیرالدین طوسی آن را به نقل از فلاسفه، ملکه نامید و گفت: عصمت ملکهای است که با وجود آن، از صاحبش گناهان صادر نمیشود و این بنا بر اندیشه حکماست[۸]. پس از خواجه برخی از متکلمان معاصر و متأخر از او نیز این تعریف را در کتابهای خود ارائه کردند[۹].[۱۰]
سهو
سهو در لغت به معنای غفلت از چیزی، و عدم توجه قلب به آن است. هرگاه کسی از جزء اجزای نماز غافل شود، گفته میشود او در نماز خود سهو کرد[۱۱]. برخی میگویند سهو در برابر تذکر، عبارت است از: «محو شدن صورت علمی شیء از قوه ذاکره انسان، بدون محو آن از حافظه؛ به گونهای که با اندک تأمل و تذکری به یاد میآورد»[۱۲]. تفاوت سهو با نسیان در آن است که در سهو، صورت علمی شیء تنها از قوه ذاکره محو میشود، نه از خزانه حافظه؛ اما در نسیان، صورت علمی شیء از خزانه حافظه نیز محو میشود و تنها با یادگیری مجدد با مراجعه، در ذهن حاضر میشود؛ نه با تذکر اجمالی و تأمل. در حقیقت، سهو حالت متوسط میان تذکر و نسیان است[۱۳]. تفاوت سهو با شک نیز روشن است. شک، تساوی دو طرف احتمال است. منشأ تردد و تساوی احتمال میتواند سهو یا نسیان باشد. بنابراین، سهو از اسباب شک است؛ بدین علت از باب نامیدن مسبب به اسم سبب- سهو بر شک نیز اطلاق شده است[۱۴].
سزاوار است دو واژه خطا و اشتباه، که گاهی مترادف با کلمه سهو شمرده میشود، از نظر لغت ارزیابی شود. واژه خطا، در لغت به معنای برگشتن از یک سو به سوی دیگر است؛ به این معنا که کسی اراده میکند کاری انجام دهد و در عمل، کار دیگری از او سر میزند[۱۵]. واژه اشتباه در لغت به معنای گره خوردن و مشکل شدن کار، و همچنین به معنای همانند شدن دو چیز آمده است[۱۶].[۱۷]
عصمت از اشتباه[۱۸] در عمل به دین و اقسام آن
اشتباه در مرحله عمل به دین میتواند به دو صورت رخ دهد:
- اشتباهی که به وقوع یک عمل قبیح در خارج نینجامد که اصطلاحاً از آن با عنوان کلی «اشتباه در انجام دادن واجبات شرعی» یاد میکنیم؛
- اشتباهی که به وقوع یک عمل قبیح در خارج بینجامد که آن را «گناه سهوی» مینامیم[۱۹].
عصمت از اشتباه و سهو در انجام دادن واجبات شرعی
منظور از این عنوان آن است که آیا ممکن است امام در انجام دادن تکالیف شرعی خود مرتکب اشتباه شود؟ برای نمونه، آیا ممکن است امام به دلیل غفلت، نماز خود را نخواند یا در نماز مرتکب سهو و نسیان در شمار رکعات شود؟ این مسأله قبل از آنکه در منابع کلامی شیعه مطرح شود در کتابهای روایی محدثان امامیه با عنوان معروف «سهو النبی» که بیانگر اشتباه پیامبر خاتم(ص) در نماز و نیز قضا شدن نماز آن حضرت است، در قرون چهارم و پنجم به چشم میخورد. با این حال بازتابی از این روایات در کلمات اصحاب ائمه در این باره در دست نیست. هر چند میتوان احتمال قوی داد که محدثان امامیه، به ضرورت معصوم بودن امام از اشتباه در ادای واجبات باور نداشتند. طرح این مسأله در منابع کلامی را باید در نزاع میان شیخ صدوق و شیخ مفید جستجو نمود[۲۰].
شیخ صدوق در این باره اظهار نظری در خصوص امام ندارد، با توجه به نظریه معروف او درباره پیامبر (ص) (سهوالنبی (ص)) و اینکه وی منصب امامت را ادامه نبوت دانسته و این دو منصب را در مسئله عصمت مساوی قلمداد کرده است، میتوان نظر سهوالنبی (ص) او را درباره امام نیز جاری دانست. از این رو میتوان گفت، از آنجا که شیخ صدوق، پیامبر را در عمل به دین از سهو و نسیان معصوم نمیداند، پس امامان را نیز از این جهت همچون پیامبر معصوم نمیشمرد[۲۱].
مسئله اختلافی سهوالنبی
درباره سهو گفتگوهای مفصلی شکل گرفته است. از این مساله به تناسب بحث، غالبا ذیل عنوان «سهو النبی» در کتابهای کلامی[۲۲] در مباحث مربوط به عصمت پیامبران و در کتابهای فقهی[۲۳] در بحث سهو در نماز سخن به میان آمده است.
مراد از سهوالنبی
مقصود از سهو پیامبر(ص)، اشتباه نمودن در امور عادی است؛ به عبارت دیگر در این بخش به دنبال پاسخ به این پرسش هستیم که آیا پیامبر(ص) همانگونه که در دریافت وحی و تبلیغ آن دچار سهو و اشتباه نمیشود، آیا در اموری عادی که مرتبط با وحی و رسالت نیست هم مصون از اشتباه است یا خیر؟
قریب به اتفاق فقها و متکلمان امامیه، قائل به عصمت پیامبر(ص) از سهو و نسیان حتی در امور عادی هستند. اما برخی از علمای امامیه؛ مانند شیخ صدوق و استادش ابن ولید، سهو نبی در امور عادی؛ مانند نماز و غیره را جایز میدانند.
دیدگاه متکلمان امامیه در سهو النبی
شیخ صدوق به همراه استاد خود ابن ولید، با ادعای وجود روایات فراوانی مبنی بر وقوع سهو و به تعبیر دقیقتر، اسهاء از پیامبر خاتم(ص)، ضرورت عصمت آن حضرت از اشتباه در نماز[۲۴] و نیز خواب ماندن از نماز[۲۵] را نفی میکند. اما پس از او شیخ مفید قاطعانه امکان اشتباه امام در نماز[۲۶] و به طور کلی عمل به دین را رد نموده و امام را از چنین اشتباهاتی معصوم میداند. هر چند ایشان امکان عقلی قضا شدن نماز به واسطه خواب ماندن پیامبر و امام را میپذیرد[۲۷].[۲۸]
متکلمان متأخر و معاصر غالباً قائل به ضرورت عصمت پیامبر و امام از اشتباه در ادای واجبات بوده و به عبارت دیگر آنها را معصوم از سهو میدانند. با این حال به واسطه صحت اسناد روایاتی که متضمن سهو پیامبر خاتم(ص) در نماز هستند، بر این باورند که مراد از سهو در اینجا، اسهاء است، یعنی خدای متعال گاهی به دلایلی پیامبرش را در سهو میاندازد تا مردم به واسطه عدم افتادن او در اشتباه، عدم فراموشی و.. مقامی والاتر از جایگاهش را به او نسبت نداده و او را عبادت نکنند[۲۹].
جناب محمد بن الحسن معروف به ابن ولید قمی (م۳۴۳) و شاگردش محمد بن علی بن حسین بن بابویه معروف به شیخ صدوق (م۳۸۱) و ابوعلی طبرسی و ظاهر کتاب کلینی و شیخ محمدتقی تستری و ظاهر کلام علامه طباطبایی این است که: در عین اینکه ائمه (ع) از گناه صغیره و کبیره معصوماند و عصمت ایشان در تبلیغ و تبیین رسالت و احکام دین لازم است[۳۰] اما جایز است که ایشان به خاطر مصلحتی سهو بفرمایند. مستند این نظریه روایاتی است که بر طبق آنها پیامبر (ص) در یکی از روزها برای نماز صبح خواب ماندند و نمازشان قضا شد یا اینکه برطبق برخی روایات در جایی که نباید سلام نماز بدهند سلام دادند، یا اینکه در هنگام قرائت نماز، قسمتی از سوره را اشتباه یا ناقص خواندند. دانشمندانی ذکر شده این سهو را خواست خداوند میدانند و مصلحت آن را سه مطلب معرفی میکنند:
اول اینکه فرق بین خالق و مخلوق معلوم شود و مردم ربوبیت را از پیامبر نفی کرده و او را بشری مخلوق بشمارند و پروردگاری غیر از خداوند برای خود قائل نشوند و بدانند تنها خداوند حی و قیوم است که خواب او را نمیگیرد و سهو و اشتباه نمیکند. دوم اینکه با این اتفاق حکم سهو برای مسلمین معلوم شود و بدانند اگر سهوی در نماز رخ داد چگونه باید عمل کنند. سوم این که اگر کسی در نماز سهو کرد یا خوابش برد کسی او را مذمت نکند و بگویند پیامبر هم سهو کرد و برای نماز خوابش برد.
پس سهو پیامبر در غیرتبلیغِ امورِ شریعت جایز است، زیرا ایشان در اینگونه امور انسانی به حکم آیه ﴿أَنَا بَشَرٌ مِثْلُكُمْ﴾[۳۱] مانند سایر انسانها هستند، و همانطور که انسانها خواب و سهو و بیهوشی دارند، پیامبر و ائمه همچنین هستند؛ البته با این فرق که سهو نبی از سوی خداست و سهو مردم از ناحیه شیطان است؛ زیرا شیطان بر پیامبران تسلط ندارد: ﴿إِنَّمَا سُلْطَانُهُ عَلَى الَّذِينَ يَتَوَلَّوْنَهُ وَالَّذِينَ هُمْ بِهِ مُشْرِكُونَ﴾[۳۲].[۳۳]
ابنولید در اینباره گفته است: «اولین درجه غلو انکار سهوالنبی میباشد. اگر جایز باشد اخبار سهوالنبی را رد نماییم پس همه اخبار را میشود رد کرد و درنتیجه دین و شریعت از بین میرود و من امید ثواب از خداوند دارم که رسالهای مستقل درباره سهوالنبی تألیف کنم»[۳۴].
و شیخ صدوق هم فرموده است: «همانا غلات و مفوضه - لعنهم الله - منکر سهوالنبی هستند و میگویند: «اگر سهو در نماز جایز باشد پس سهو در تبلیغ هم جایز است، زیرا نماز و تبلیغ هر دو بر پیامبر واجب است». در جواب اینها باید گفت: در عباداتی که بین پیامبر و دیگران مشترک است هرچه برای دیگران جایز باشد برای پیامبر هم جایز است و نماز از عبادات مشترکه است پس سهوی که برای مردم جایز است برای پیامبر هم جایز است، ولی تبلیغ وظیفه عبادی مخصوص پیامبر است و سهو و خطا در آن راه ندارد؛ همچنین مخالفان سهوالنبی میگویند: ذوالیدین مجهول است و صحابی به این نام نبوده است و حال آنکه ذوالیدین همان ابومحمد عمیر بن عبد عمرو بن نضله است که شیعه و سنی از او نقل حدیث کرده و برخی از اخبار جنگ صفین را به واسطه او نقل میکنند»[۳۵].
فضل بن حسن بن فضل طبرسی (م ۵۳۸) در اینباره میگوید: «امامیه سهو النبی را در تبلیغ جایز نمیدانند، اما در غیر آن اگر باعث اخلال در عقل نشود جایز میدانند»[۳۶].
مرحوم تستری صاحب قاموسالرجال هم در رسالهای که به صورت خطی در آخر قاموسالرجال چاپ شده، به دفاع از شیخ صدوق پرداخته و ادله شیخ مفید را در انکار سهوالنبی جواب داده و گفته است: «این مسئله مانع عقلی ندارد و نقل هم دلالت بر آن دارد؛ پس باید اعتقاد به آن پیدا کرد، مثل نظائر آن»[۳۷] و از آنجا که مرحوم کلینی روایات سهوالنبی را بدون هیچ توضیح یا تعلیقهای در کافی نقل کرده است، ظهور در قبول این روایات از سوی ایشان دارد.
علامه طباطبایی هم درضمن پرسش و پاسخهایی درباره عصمت و علم پیامبر ظاهراً روایات خواب ماندن پیامبر از نماز را قبول کرده و میفرماید: مخالفت در حالت خواب با عصمت ناسازگار نیست، زیرا اینگونه مخالفت، مخالفت امر نیست تا با عصمت منافات داشته باشد»[۳۸].[۳۹]
ادله عصمت انبیا از سهو و اشتباه
دلیل عقلی
برخی نوزده دلیل عقلی بر عصمت انبیا از سهو و نسیان و خطا اقامه کردهاند[۴۰] که عمده آنها به یک دلیل بر میگردد که همان نقض غرض باشد.
نقض غرض
عدم عصمت پیامبران از سهو و خطا موجب نقض غرض بعثت است که نقض غرض هم از مولاى حکیم محال است. پس احتمال سهو و خطا بر نبی(ص) هم محال خواهد بود.
توضیح اینکه؛ یکی از هدفهای بعثت انبیا و فرستادن پیامبران از سوی پروردگار حکیم، ارشاد و هدایت مردم به مصالح و مفاسد واقعى است تا با عمل به دستورهاى شرع، تزکیه و تربیت شده، به کمال شایسته انسانی و سعادت برسند. این هدف بدون عصمت پیامبران از سهو و خطا به دست نمیآید؛ زیرا با تجویز سهو و خطا بر انبیا، هر آینه ممکن است آنان در بیان اعمال و دستورات الهی که برای ارشاد و رسیدن بشر به مصالح واقعی وضع شدهاند سهو و اشتباه نمایند و انسان در متابعت از آنان به مصالح واقعى دست پیدا نکند و همچنین با احتمال سهو و خطا در افعال و گفتار پیامبران و لو در امور عادی که به امور شرعی سرایت میکند، انسان در متابعت کامل از او دچار تردید میگردد و ممکن است برخی از دستورات او را به جهت تردید به وجود آمده ترک نماید و از رسیدن به سعادت محروم گردد که این امور، موجب نقض غرض از ارسال پیامبران و بر خلاف حکمت است و خلاف حکمت از خداوند صادر نمىشود»[۴۱].[۴۲]
قبح امر الهی به اطاعت مطلق از غیر معصوم از سهو
به دستور قرآن کریم، بر ما واجب است که به طور مطلق و بدون قید و شرط، از پیامبر اکرم (ص) پیروی کنیم و در هیچ صورت حق مخالفت با آن حضرت را نداریم. اگر اشتباه و سهو بر او جایز باشد، به حکم قرآن کریم، بر ما واجب است که از سهو و اشتباه او پیروی کنیم؛ در حالی که بر خداوند دانا و حکیم قبیح است که ما را به پیروی از اشتباه و سهو مأمور کند، و چون قبیح بر خداوند محال است، پس پیامبر اکرم (ص) باید مصون از اشتباه و سهو باشد[۴۳].[۴۴]
امتناع دور و تسلسل
دلیل و فلسفه نیاز به پیامبر (ص) اشتباه امّت است. اگر پیامبر (ص) هم در کارهای خود دچار سهو و اشتباه شود، او نیز به پیامبر دیگری نیاز دارد؛ زیرا علّت مشترک است و ترجیح بلامرجح عقلاً باطل است. بنابراین تسلسل لازم میآید، و تسلسل باطل است. پس پیامبر (ص) باید مصون از سهو و اشتباه باشد[۴۵].
برخی گفتهاند: اگر سهو و اشتباه برای پیامبر اکرم (ص) جایز باشد، امکان دارد آن حضرت از روی اشتباه و فراموشی، مال مردم را تلف یا غصب کند. همچنین امکان دارد حق مردم را، که به عهده اوست، فراموش نموده و انکار کند، بلکه ممکن است به اشتباه دست به قتل مؤمنی بزنند و دیهای بر او واجب گردد. در این هنگام، اگر صاحبان این حقوق اقامه دعوا کنند، به پیامبر دیگری نیاز پیدا میشود که بین آنها حکومت و داوری کند. در این صورت یا دور لازم میآید یا تسلسل که هر دو باطل است[۴۶].[۴۷]
محال بودن ارتکاب حرام و ترک واجب توسط نبی
اگر سهو و اشتباه برای پیامبر اکرم (ص) جایز باشد، برای او جایز خواهد بود که از روی سهو و نسیان واجبات را ترک کرده و محرمات را انجام دهد؛ زیرا انجام واجب و ترک حرام، هر دو، عبادت است. وقتی از روی سهو و اشتباه ترک جزئی از عبادت [مانند دو رکعت اخیر نماز چهار رکعتی] جایز باشد، ترک تمام عبادت (تمام چهار رکعت) هم جایز است و این، با عصمت مطلق که تمام معاصی را از معصوم نفی میکند، سازگاری ندارد[۴۸].
این دلیل به نحو دیگری نیز تقریر شده است و آن اینکه اگر پیامبر اکرم (ص) از سهو و اشتباه مصون نباشد، ممکن است از روی سهو و نسیان حرامی را مرتکب شود. این، دو صورت دارد یا پیروی از او در آن فعل واجب است که این قطعاً باطل است و با غرض بعثت او منافات دارد. یا پیروی از وی واجب نیست و این، با صریح قرآن مخالف است که میفرماید: ﴿إِنْ كُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللَّهَ فَاتَّبِعُونِي يُحْبِبْكُمُ اللَّهُ﴾[۴۹]. بنابراین عقل حکم میکند که پیامبر اکرم (ص) باید از سهو و اشتباه مصون باشد[۵۰].[۵۱].
ادله قرآنی
در قرآن کریم آیات فراوانی وجود دارد که نشان میدهد پیامبر خاتم(ص)، در عرصه تطبیق شریعت و امور شخصی خود، از سهو و اشتباه و خطا، مصون و معصوم است مانند: ﴿وَلَوْلَا فَضْلُ اللَّهِ عَلَيْكَ وَرَحْمَتُهُ لَهَمَّتْ طَائِفَةٌ مِنْهُمْ أَنْ يُضِلُّوكَ وَمَا يُضِلُّونَ إِلَّا أَنْفُسَهُمْ وَمَا يَضُرُّونَكَ مِنْ شَيْءٍ وَأَنْزَلَ اللَّهُ عَلَيْكَ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ وَعَلَّمَكَ مَا لَمْ تَكُنْ تَعْلَمُ وَكَانَ فَضْلُ اللَّهِ عَلَيْكَ عَظِيمًا﴾[۵۲]. دقت در فقرات آیه حدود و قلمرو صیانت نبی اکرم (ص) و عصمت آن حضرت را از سهو و خطا، به خوبی مشخص میکند.
هرچند استدلال به این دو آیه، بر اسباب نزول آنها توقف ندارد، آگاهی از اسباب نزول، مفاد و مدلول آیات را بیشتر روشن میکند. اسبابی که درباره این دو آیه وجود دارد، در این جهت متّفقاند که این آیه درباره شکایت و مرافعهای نازل شده است. دو نفر را نزد پیامبر اکرم (ص) آورده بودند و هر کدام از طرف دعوا تلاش میکرد خود را بیگناه قلمداد نموده و اتهام را به گردن دیگری بیندازد. ولی مجرم، آدم چاپلوسی بود که تلاش میکرد با چاپلوسی، شخص ذیحق را ناحق جلوه دهد و از این رهگذر، زمینه فریب پیامبر اکرم (ص) را فراهم کند و آن حضرت را وادار کند تا برخلاف حق، به نفع او، داوری نماید. در این هنگام آیات فوق نازل شد و نقاب را از چهره حقیقت برداشت و حق را از ناحق مشخص کرد[۵۳].
دقت در فقرات آیه دوم، حدود و قلمرو صیانت نبی اکرم (ص) و عصمت آن حضرت را از سهو و خطا، به خوبی مشخص میکند؛ زیرا این آیه مشتمل بر چهار فقره است که هر کدام، به مطلب خاصی اشاره دارد:
- ﴿وَلَوْلَا فَضْلُ اللَّهِ عَلَيْكَ وَرَحْمَتُهُ لَهَمَّتْ طَائِفَةٌ مِنْهُمْ أَنْ يُضِلُّوكَ وَمَا يُضِلُّونَ إِلَّا أَنْفُسَهُمْ وَمَا يَضُرُّونَكَ مِنْ شَيْءٍ﴾.
- ﴿وَأَنْزَلَ اللَّهُ عَلَيْكَ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ﴾.
- ﴿وَعَلَّمَكَ مَا لَمْ تَكُنْ تَعْلَمُ﴾.
- ﴿وَكَانَ فَضْلُ اللَّهِ عَلَيْكَ عَظِيمًا﴾.
فقره اول دلالت دارد که شخص پیامبر اکرم (ص) به تنهایی مصون و محفوظ از گمراهی، یعنی داوری برخلاف حق، نیست. این خدای سبحان است که در همه جا و همه حال حافظ و نگهبان آن حضرت است؛ چون در آیه آمده است اگر فضل و رحمت خدا شامل حال تو نبود، گروهی از آنان تلاش میکردند تو را به دفاع از خائنان راضی کنند.
فقره دوم آیه، به منابع حکم و مدارک داوری آن حضرت اشاره دارد به اینکه این حکم و داوری در این عرصه، تنها بر اساس آموزههای الهی است. از آن نظر که این نوع علم کلی، یکی از دو رکن داوری است و به تنهایی برای داوری به حق وافی نیست؛ لذا در مرحله نخست باید موضوعات، یعنی حق از باطل و خائن از امین، مشخص گردد. از این نظر، فقره سوم را آورده و فرموده است: «آنچه را نمیدانستی به تو آموخت». بنابراین پیامبر اکرم (ص) تمکن و توانایی بر رکن اول داوری صحیح و درست، یعنی علم به احکام کلی را که در کتاب و سنت وارد است، دارد. همینطور تمکن بر رکن دوم آن، یعنی علم به موضوعات و جزئیات را هم دارد. پس دانا بودن به حکم شرع، و تشخیص موضوعات، دو بال برای قاضی و داور است که به وسیله آنها به حق داوری نموده، بدون اینکه به سوی باطل متمایل شود یا در گمراهی سقوط کند.
بنابراین آیه اول بر این دلالت دارد که هدف از فرو فرستادن کتاب، داوری بین مردم است، بر اساس آنچه خدا به او آموخته است و اشتباه در آموزههای خداوند به هیچوجه راه ندارد؛ بلکه آموزههای خداوند از هر نظر حق است. همچنین داوری و قضاوت به حق، توقف بر علم و دانش به صغریات و کبریات دارد که فقره دوم و سوم از آیه دوم، به تحقق آن در نبی اکرم (ص) اشاره دارد. نتیجهای که از این بحث به دست میآید این است که به سبب فضل عظیم خدای سبحان، نبی اکرم (ص) در مقام داوری مصون از سهو و اشتباه است.
هرچند آیاتی که پیامبر را شاهد بر اعمال امت معرفی کرده است نیز ثابت میکند که انبیا، در عرصه تطبیق شریعت و انجام دادن امور شخصی و اجتماعی، از سهو و نسیان و اشتباه مصون و معصوماند.
- ﴿فَكَيْفَ إِذَا جِئْنَا مِنْ كُلِّ أُمَّةٍ بِشَهِيدٍ وَجِئْنَا بِكَ عَلَى هَؤُلَاءِ شَهِيدًا﴾[۵۴].
- ﴿وَوُضِعَ الْكِتَابُ وَجِيءَ بِالنَّبِيِّينَ وَالشُّهَدَاءِ﴾[۵۵].
این آیات از یکسو دلالت دارند که میان هر امّتی، شاهدانی بر اعمال آنها وجود دارد که رسول مکرم اسلام (ص) در رأس آنان است. از سوی دیگر شهادت در عرصه قیامت، بر صورت ظاهر اعمال و افعال نیست؛ زیرا اینگونه شهادت، در شهادت اخروی کافی نیست. بلکه «مَشْهُودٌ عَلَيْهِ»؛ «آنچه شهادت بر آن اقامه میشود»، حقیقت اعمال از قبیل ایمان، کفر، نفاق، ریا، اخلاص و... است. بسیار روشن است که تشخیص این مشهودات و شهادت بر آنها، از طریق حواس ظاهری امکانپذیر نیست؛ زیرا حواس ظاهری، توانایی ادراک و استکشاف حقایق اعمال را ندارند. بنابراین انبیا باید به حس و درک مخصوصی مجهز و مسلح باشند تا بدین وسیله قادر به شهادت بر چیزهایی باشند که حواس ظاهری توان درک آنها را ندارند، و این همان چیزی است که ما آن را «طناب عصمت» مینامیم. تمام این امور به دستور و اجازه خداوند متعال است و کسی که به این حس مجهز، و مسلح به این سلاح باشد، هیچگاه مرتکب سهو و اشتباه نمیشود. افزون بر اینکه پیامد شهادت اشتباه در صحنه قیامت، مجازات مطیع یا پاداش مجرم است، و این دو، عقلاً قبیح است؛ به ویژه مجازات مطیع. بنابراین شهادت شاهد باید مصون از خطا و اشتباه باشد تا قبحی بر آن مترتب نشود.
هر چند آیات فوق، مصونیت نبی مکرم اسلام (ص) را از سهو و اشتباه درباره شهادت اثبات میکند، هیچکس بین شهادت و غیر شهادت فرقی نگذاشته است[۵۶].[۵۷]
علاوه بر این آیات دیگری [۵۸] نیز در این خصوص هستند که میتوان به آنها استناد نمود.
آیه تطهیر
به عنوان نمونه میتوان از آیه تطهیر یاد کرد که خداوند متعال در شأن پنج تن اصحاب کساء مىفرماید: ﴿إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَيُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيرًا﴾[۵۹]. «رجس» در لغت به معنى شىء ناپاک است، خواه از نظر طبع آدمى آلوده و منفور باشد يا به حكم عقل يا شرع و يا همه اينها. به همين جهت راغب در مفردات بعد از آنكه رجس را به معناى شئ «قَذِر»؛ (آلوده) معنى مى كند؛ چهار صورت براى آن ذكر مى نمايد ـ آلوده از نظر طبع آدمى، يا عقل، يا شرع، و يا همه اينها ـ و اگر در بعضى از كلمات بزرگان، «رجس» به معنى گناه يا شرک يا اعتقاد باطل يا بخل و حسد تفسير شده، در حقيقت بيان مصداق هايى از آن مفهوم وسيع و گسترده است. به هر حال با توجه به «الف و لام جنس» كه بر سر اين كلمه آمده، ﴿الرِّجْسَ﴾ معنى عموم را مى رساند و مفهوم آيه چنين است كه خداوند اراده كرده هر گونه و هر نوع از انواع آلودگى را از آنان دور سازد. جمله ﴿وَيُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيرًا﴾ با توجه به اينكه معنى «تطهير»، پاک ساختن است؛ تأكيد مجددى است بر مسأله نفى «رجس» و نفى همه پليدىها كه در جمله قبل آمده است و واژه ﴿تَطْهِيرًا﴾ كه به اصطلاح، مفعول مطلق است تأكيد ديگرى بر اين معنى است. نتيجه اينكه خداوند با انواع تأكيدها اراده فرموده است كه اهل بیت پیامبر اسلام (ص) را از هر گونه پليدى و آلودگى پاک و مبرّا سازد[۶۰].
نسيان و سهو نيز يکی از گونههای رجس است، زيرا ريشه آن به شيطان باز میگردد و قرآن کریم هر چيزی که به شيطان بر میگردد را از اهل بيت (ع) دور کرده است[۶۱].[۶۲] آیه اذن واعیه
خداوند متعال میفرماید: ﴿لِنَجْعَلَهَا لَكُمْ تَذْكِرَةً وَتَعِيَهَا أُذُنٌ وَاعِيَةٌ﴾[۶۳] مفسران شیعه[۶۴] و سنی[۶۵] گفتهاند این آیه به فرموده پیامبر گرامی اسلام(ص) در حق حضرت امام علی(ع) نازل شده و مراد از «اذن واعیه»[۶۶]، امام علی(ع) است.
«اذن واعیه»؛ یعنی گوشهایى که ظرفیت و قابلیت حفظ و نگاهدارى ـ پیامهای الهی را ـ داشته باشد و این صلاحیت و قابلیت، اختصاص به معصوم دارد که سهو و اشتباه و نسیان و جهل و عدم درک در او راه نداشته باشد و گرنه واعیه نیست[۶۷]. این آیه مطلق است و شامل تمام امور چه تبلیغ چه غیر تبلیغ میشود و به دلالت این آیه سهو و نسیان و خطا از امیر المؤمنین علی(ع) نفی شده است پس به طریق اولی دلالت بر نفی سهو و نسیان و خطا از پیامبر اکرم(ص) دارد و به طریق اولی باید گفت سهو و نسیان و خطا در پیامبر خاتم(ص) راه ندارد[۶۸].
آیه عدم فراموشی قرآن
خداوند متعال خطاب به پیامبر خاتم (ص) میفرماید: ﴿سَنُقْرِؤُكَ فَلا تَنسَى﴾[۶۹]. بر اساس این آیه خدای متعال به پیامبر خاتم(ص) امر نموده که هنگام نزول وحی عجله مکن و هرگز نگران فراموش کردن آیات الهی مباش، آن کس که این آیات بزرگ را برای هدایت انسانها بر تو فرستاده، هم او حافظ و نگاهبان آنهاست، آری او نقش این آیات را در سینه پاک تو ثابت میدارد، به طوری که هرگز گرد و غبار نسیان بر آن نخواهد نشست[۷۰] و این همان عصمت از نسیان است.
ادله روایی
در منابع روایی شیعه، روایات فراوانی وجود دارند که سهو و اشتباه را از پیامبر خاتم (ص) نفی میکنند. مانند اینکه زراره نقل میکند: از امام باقر (ع) پرسیدم: آیا هیچگاه رسول خدا (ص) دو سجده سهو انجام داده است؟ حضرت فرمود: «هرگز، و فقیه [که مصداق اتم و اکمل آن امام معصوم (ع) است] هم این دو سجده را انجام نمیدهد»[۷۱]. هرچند روایاتی مبنی بر سهو پیامبر اکرم(ص) وجود دارد که با بررسی اسناد آنها مشخص میشود دارای ضعف در سند هستند[۷۲].
دلیل شهرت
یکی از ادله عدم ارتکاب سهو توسط نبی، شهرت آن در میان علمای بزرگ امامیه است.به عنوان نمونه:
شیخ مفید (م۴۱۳): «حدیثی که ناصبیها و شیعیان مقلّد درباره سهو پیامبر در نماز مطرح میکنند خبر واحد است که نتیجه علمی ندارد و قابل عمل کردن نیست»[۷۳].
شیخ طوسی (م ۴۶۰): «روایاتی که دلالت بر سهو پیامبر در نماز دارد قابل فتوادادن نیست؛ زیرا روایت داریم که پیامبر هیچگاه سجده سهو بهجا نیاورد»[۷۴]. مراد ایشان این روایت میباشد: ابنبکیر از زراره نقل کرده: از امام محمد باقر (ع) سؤال کردم که آیا حضرت رسول الله (ص) سجده سهو کردند؟ امام (ع) فرمودند: «آن حضرت سجده سهو نکردند و هیچ فقیهی یعنی معصومی سجده سهو نکرد»[۷۵].
سید مرتضی (م ۴۳۶): «خبر ذوالیدین خبر خبیث و باطلی است و ما یقین به فاسد بودن آن داریم، زیرا متضمن کذب پیامبر (ص) و سهو اوست و از نظر بیشتر علما نمیتوان عدول کرد، زیرا ادله موثقی دارند و عدم اعتقاد به سهوالنبی مناسبت بیشتری با جایگاه بالا و مقام والای اهل بیت دارد»[۷۶].
محقق حلّی (م۶۷۶): «مقام امامت بالاتر از آن است که بخواهد در عبادت سهو کند»[۷۷].
خواجه نصیرالدین طوسی (م۶۷۲): «واجب است پیامبر کمال عقل و هوشیاری و عدم سهو داشته باشد»[۷۸].
علامه حلّی (م ۷۲۶): «خبر سهوالنبی در نزد ما باطل است، زیرا پیامبر معصوم است و سهو بر او جایز نیست؛ و چه نسبتی ناقصتر و پستتر از این میتوان به پیامبر داد!؟ که میفهماند پیامبر از عبادت اعراض داشته است... نعوذ بالله من هذه الآراء الفاسده[۷۹].
شیخ طوسی (م۴۶۰) بعد از آنکه روایات سهوالنبی را در تهذیب نقل کرده، میفرماید: «ما این روایات را آوردیم زیرا به احکامی که در این روایات آمده عمل شده است، ولی این روایات موافق عامه میباشد، و عقول و ادله قاطعهای که سهو و غلط را بر پیامبر جایز نمیداند این روایات را منع میکند»[۸۰].
شهید اول (م ۷۸۶): «روایت سهو پیامبر در بین امامیه متروک است، زیرا دلیل عقلی بر عصمت پیامبر از سهو داریم»[۸۱].
فاضل مقداد (م ۸۲۶): «سهوالنبی در امور شرعی و غیر آن جایز نیست، زیرا باعث نفرت مردم میشود»[۸۲].
شیخ بهایی (م ۱۰۳۰): «بلکه ابنبابویه سهو کرده است، او سزاوارتر به سهو، نسبت به پیامبر میباشد»[۸۳].
و همچنین جناب میرداماد گفته است: «قول صحیح در نزد من آن است که براساس مشرب عقل و مذهب برهان اولین درجه در انکار حق پیامبر نسبت دادن حکم سهو به پیامبر است، و هیچ غلوی در اعتقاد به عصمت پیامبر از سهو وجود ندارد، زیرا این عصمت با اذن خداوند و فضل و توفیق او میباشد»[۸۴].
ملاصدرا: «اهل بیت (ع) به حکم آیه تطهیر معصوم از هرگونه خطاء و نسیان و مطهر از هرگونه سهو و نقصان و رجس عصیان و ناپاکی جهالت و گمراهی شیطان هستند»[۸۵].
ملاصالح مازندرانی بعد نقل کلام میرداماد فرموده است: «هیچ بعدی در مطلبی که ایشان فرموده نیست، زیرا برخی از اهل سنت دست بلندی در جعل حدیث دارند، بلکه بعضی از آنها در این کار ذوالیدین هستند»[۸۶]!
علامه مجلسی (م۱۱۱۱): «اگر سهوالنبی در یک مورد ممکن باشد در باقی موارد هم ممکن خواهد شد حکم الأمثال فیما یجوز و فیما لا یجوز واحد و آن وقت اطمینان به شریعتی که پیامبر اعلام میکند از بین میرود. همچنین ایشان جواز سهوالنبی را مخالف اصول مذهب شیعه معرفی میکند[۸۷] و بعد از ذکر نظرات و ادله دو طرف میفرماید: این مسئله در نهایت اشکال میباشد، زیرا از طرفی برخی از آیات و روایات دلالت بر سهوالنبی دارد و از طرف دیگر اجماع اصحاب و دلایل کلامی و اصول مبرهنه سهوالنبی را رد میکند»[۸۸].
احمد بن محمد برقی: «این روایت مخالف مشهور امامیه است، زیرا مشهور امامیه اعتقادی به سهوالنبی ندارند، البته میتوان روایت را حمل بر تقیه کرد، زیرا راوی آن زیدی مذهب است که اکثر روایات ایشان موافق عامه است و سند آن هم ضعیف است»[۸۹].
صاحب جواهر (محمدحسن نجفی): «لازم است این روایات را به خاطر منافاتداشتن با عصمت رها کرد، و انصاف آن است که با توجه به آیات و روایاتی که دلالت بر عصمت و طهارت اهل بیت (ع) از گناه و خطا و سهو دارد، این طور مطالب به اهل بیت (ع) نسبت داده نشود»[۹۰].[۹۱]
ادله قائلین به سهو النبی
قائلین به سهو النبی برای اعتقاد خود ادله و قرائنی را مطرح میکنند که مهمترین آنها از این قرار است:
- وجود آیات و روایات متعدد [۹۲] و متواتر درباره سهوالنبی.
- راویان این مطلب از اجلاء و ثقات روات و از اصحاب اجماع میباشند.
- علما و محدثینی مثل شیخ طوسی و کلینی این روایات را در کتب خود نقل کردهاند.
- فقها براساس مضمون این روایات فتوا صادر کردهاند.
- اگر این روایات متواتر قبول نشود، خیلی از روایت را میتوان انکار کرد؛ آن وقت اساس شریعت به هم میریزد.
- علمای متقدّم سهوالنبی را قبول داشتند و این شیخ مفید بود که بعدها آن را انکار کرد.
- سهو ذاتا نقص محسوب نمیشود، بلکه مثل کذب است که در برخی مواقع مصلحت دارد و حکیمانه است.
در نتیجه مانع عقلی از اعتقاد به سهوالنبی وجود ندارد و دلیل نقلی بر سهو هم که داریم (مقتضی موجود و مانع مفقود)، پس اعتقاد به سهوالنبی ایراد ندارد[۹۳].
نقد و بررسی روایات سهوالنبی
درباره سهوالنبی، دوازده روایت وجود دارد که برخی از ثقات و اجلاء و اصحاب اجماع آنها را روایت کردهاند، راویانی مانند سماعة بن مهران، ابن صدقه، سعید اعرج، جمیل بن دراج، ابوبصیر، زید شحام، ابوسعید قماط، ابوبکر حضرمی. از این دوازده روایت چهار روایت دارای سند صحیح و یکی دارای سند حسن و باقی اسناد غیر صحیحه میباشد؛ بیشتر آنها را مشایخ ثلاث در کتب اربعه نقل کردهاند و باقی آنها در کتاب عیون اخبار الرضا(ع) و محاسن برقی و فقه رضوی نقل شده است، در اینجا لازم است به متن کامل این روایات اشاره شود:
عثمان بن سعید از سماعه بن مهران نقل کرده: امام صادق(ع) فرمود: همانا پیامبر نماز ظهر را برای مردم دو رکعت خواند، سپس سهو کرد و سلام داد. ذوالشمالین گفت: ای رسول خدا آیا درباره نماز چیزی نازل شده است؟ پیامبر فرمود: چگونه؟ ذوالشمالین گفت: نماز را دو رکعت خواندید! پیامبر فرمود: آیا شما همچنین میگویید؟ مردم گفتند: بله. پس پیامبر ایستادند و نماز را کامل کرده و دو سجده سهو به جا آوردند»[۹۴].
و شیخ طوسی هم همین روایت را با دو سند زیر نقل کرده است: احمد بن محمد از حسن بن علی بن فضال از ابیجمیله (مفضل بن صالح اسدی) از زید شحام از «ابیاسامه» از امام صادق(ع)...[۹۵]. ۲) سعد بن عبدالله از احمد بن محمد از حسین از فضاله از سیف بن عمیره از ابوبکر حضرمی از امام صادق(ع)...[۹۶].
محمد بن یحیی از احمد بن محمد بن عیسی از علی بن نعمان از سعید اعرج نقل کرده: شنیدم امام صادق(ع) میفرماید: «پیامبر نماز خواند و در رکعت دوم سلام داد. کسانی که پشت سر ایشان بودند گفتند: آیا درباره نماز مطلب جدیدی اتفاق افتاده؟ پیامبر فرمود: چگونه؟ گفتند: نماز را دو رکعتی خواندید! پیامبر فرمود: ای ذوالیدین آیا چنین است؟ و او همان کسی است که او را ذوالشمالین صدا میکنند. وی گفت: بله. پس پیامبر بنا را بر نمازش گذاشت و آن را به صورت چهار رکعتی تمام کرده و فرمود: خداوند به خاطر رحمت بر امت، پیامبر را به فراموشی کشاند. آیا نمیدانی اگر شخصی چنین میکرد مردم او را سرزنش کرده و میگفتند نمازت قبول نمیشود، اما اگر کسی که امروز چنین کند میگویند سنّت رسول الله است و الگو شده و پیامبر دو سجده هم به خاطر سخن گفتن بین نماز انجام دادند»[۹۷].
حسن بن محبوب از رباطی از سعید اعرج نقل کرده: شنیدم امام صادق(ع) میفرمود: «خداوند تبارک و تعالی پیامبرش را برای نماز صبح به خواب برد تا خورشید طلوع کرد، سپس پیامبر بلند شد و دو رکعت نماز (نافله) قبل فجر را خواند سپس نماز صبح را خواند و (همچنین) خداوند پیامبر را در نماز به سهو انداخت و پیامبر در رکعت دوم سلام داد. سپس آنچه را ذوالشمالین گفت توصیف کرد؛ خداوند اینکار را به خاطر رحمت بر امّت با پیامبر انجام داد تا هیچکس مسلمانی را به خاطر خواب ماندن از نماز یا سهو در نماز سرزنش نکند و بگویند: این اتفاق برای پیامبر هم افتاده است»[۹۸].
حسین بن سعید از ابن ابی عمیر از جمیل نقل کرده: «از امام صادق(ع) درباره مردی پرسیدم که نماز را دو رکعت خواند، سپس بلند شد. امام(ع) فرمود: دوباره نماز را بخواند. گفتم: پس آنچه مردم (اهل سنت) درباره حدیث ذوالشمالین میگویند چیست؟ امام(ع) فرمود: همانا پیامبر(ص) از مکانش حرکت نکرده بود؛ اگر حرکت کرده بود نماز را دوباره میخواند»[۹۹].
حسین بن سعید از حسن از زرعه از سماعه از امام صادق(ع) نقل کرده: «همانا پیامبر نماز ظهر را برای مردم خواند، سپس سهو کرد و سلام داد. ذوالشمالین گفت: ای رسول خدا آیا درباره نماز چیزی نازل شده است؟ پیامبر فرمود: چگونه؟ ذوالشمالین گفت: نماز را دو رکعت خواندید! پیامبر فرمود: آیا شما همچنین میگویید؟ مردم گفتند: بله. پس پیامبر ایستادند و نماز را کامل کرده و دو سجده سهو به جا آوردند. سپس فرمود: پیامبر از مکانش حرکت نکرده بود، اگر نمازگزار از مکانش حرکت نکرده بود نقص نمازش را تمام کند»[۱۰۰].
حسن بن صدقه میگوید: «از امام کاظم(ع) پرسیدم: آیا پیامبر خدا در رکعت دوم سلام داد؟ امام(ع) فرمود: بله. گفتم: آیا حالش حال خودش بود؟ امام(ع) فرمود: خداوند میخواست به مردم یاد دهد»[۱۰۱].
ابن ادریس از کتاب علی بن محبوب از عباس از حماد بن عیسی از ربعی بن عبدالله از فضیل نقل کرده: «در نزد امام صادق(ع) سهو را یادآور شدم. امام(ع) فرمود: هیچکس از این حالت به دور نیست، گاهی من خادم را در پشت سرم مینشانم تا نمازم را بر من حفظ کند»[۱۰۲].
جعفر بن محمد بن اشعث از ابن قداح از ابیعبدالله از پدرش نقل کرده: پیامبر نماز خواند و قرائت را بلند خواند. هنگامیکه نمازش تمام شد به اصحابش گفت: آیا چیزی از قرآن انداختم؟ مردم ساکت ماندند. پیامبر فرمود: آیا ابی بن کعب در بین شماست؟ گفتند: بله. پیامبر فرمود: آیا چیزی در نماز ساقط کردم؟ ابی بن کعب گفت: بله یا رسول الله! آیه این چنین بود. پیامبر ناراحت شد و فرمود: چه شده بر اقوامی که قرآن بر آنها خوانده میشود و آنها نمیدانند چه مقدار از قرآن خوانده شده و چه مقدار جا مانده است، بنیاسرائیل به این خاطر هلاک شدند که بدنهایشان حاضر بود و دلهایشان غایب بود، خداوند نماز بندهای را که قلبش همراه نمازش حاضر نباشد قبول نمیکند»[۱۰۳].
تمیم بن عبدالله بن تمیم قرشی از پدرش از احمد بن علی انصاری از اباصلت هروی نقل کرده: «به امام رضا(ع) گفتم: ای فرزند رسول خدا! در جمعیت کوفه گروهی هستند که اعتقاد دارند پیامبر در نمازش سهو نکرد. امام(ع) فرمود: دروغ میگویند. خدا آنها را لعنت کند. تنها کسی که سهو نمیکند خدایی است که جز او خدایی نیست»[۱۰۴].
با بررسی اقوال دانشمندان میتوان نتیجه گرفت که پنج نظریه درباره این روایات ارائه شده است:
- عدهای از اهل سنت صدور و جهت صدور و مضمون این روایات را بدون هیچ توجیهی پذیرفته و معتقد به سهوالنبی شدهاند.
- عدهای مثل شیخ صدوق صدور و جهت صدور و مضمون این روایات را پذیرفته و معتقد به سهوالنبی شدهاند، البته با این توجیه که سهو از جانب شیطان نبوده، بلکه إسهاء از جانب خداوند بوده است.
- عدهای صدور این روایات را پذیرفتهاند اما در جهت صدور آنها اشکال کرده و به خاطر موافقت با روایات عامه و مخالفت با ادله کلامی، صدور این روایات را تقیهای دانستهاند.
- عدهای مثل شیخ مفید این روایات را به خاطر مخالفت با ادله عصمت نبی به طور کامل طرد کردهاند.
- عدهای دیگر درباره این روایات توقف کرده و نپذیرفتن مضمون این روایات را موافق احتیاط شمردهاند[۱۰۵].
عصمت از اشتباهی که به عمل قبیح بینجامد (گناه سهوی)
اشتباهی که به یک عمل قبیح در جهان بینجامد، مانند اینکه کسی بدون علم یا اختیار، مرتکب عمل شرابخواری شود که به این قسم گناه سهوی گفته میشود. با این حال به نظر میرسد عملی را میتوان گناه نامید که مرتکب آن مکلف باشد و از روی علم و عمد آن را انجام داده باشد و در غیر این صورت نمیتوان او را گناهکار نامید. با این توضیح روشن میشود که اساساً «گناه سهوی» مفهوم روشنی ندارد. تنها تصویری که از «گناه سهوی» به ذهن میرسد این است که عملی ـ مانند شرابخواری یا قتل ـ در متن واقع قبیح باشد و شخص بدون علم به موضوع یا حکم و یا بدون قصد آن را انجام دهد. حال هرچند مرتکب این عمل را نمیتوان گناهکار به شمار آورد، نفس عمل، قبیح بوده است. از اینرو، باید اصطلاح گناه سهوی را با همان اشتباه در مرحله عمل به دین تطبیق کنیم؛ آن اشتباهی که به وقوع یک عمل قبیح در خارج بینجامد. حال وقتی میگوییم امام از گناه سهوی معصوم است، بدین معناست که هیچ عمل قبیحی، حتی بدون علم و اختیار نیز از او صادر نمیشود[۱۰۶].
پرسشهای وابسته
منابع
پانویس
- ↑ راغب اصفهانی این معنا را برای واژه «عَصَمَ» آورده و میگوید: العصم: الإمساک و الاعتصام الاستمساک... (وقوله: «وَلَا تُمْسِکُوا بِعِصَمِ الْکَوَافِرِ» والعصام ما یعصم به ای یشد و عصمة الأنبیاء حفظه إیاهم؛ راغب اصفهانی، حسین بن محمد، المفردات، ص۵۶۹ ـ ۵۷۰ و عصم الله فلاناً من المکروه: ای حفظه و وقاه؛ یعنی خداوند فلانی را از مکروه حفظ کرده (عصمه) یعنی او را حفظ کرد و نگه داشت. المنجد، ص۱۵۰.
- ↑ ر.ک: فراهیدی، خلیل بن احمد، العین ج ۱ ص۳۱۴؛ فیروزآبادی، محمد بن یعقوب، قاموس محیط، ج۴، ص۱۵۱؛ الجوهری، اسماعیل بن حمّاد، الصحاح، ج۵، ص۱۹۸۶، ابن منظور، لسان العرب، ج۱۲، ص۴۰۳.
- ↑ ابنمنظور از زجاج نقل میکند: أَصْلُ العِصْمَةِ الحبْلُ. و كلُّ ما أَمْسَكَ شَيئاً فقد عَصَمَهُ، لسان العرب، ج۱۲، ص۴۰۵. یعنی، لغت عصمت در اصل به معنای طناب و ریسمان وضع شده است، ولی سپس از این معنا توسعه یافته و برای هر چیزی که موجب امساک و حفظ چیز دیگری شود، به کار میرود.
- ↑ ر.ک: راغب اصفهانی، المفردات فی غریب القرآن، ص۳۳۶ ـ ۳۳۷.
- ↑ حسینی میلانی، سید علی، عصمت از منظر فریقین، ص۱۴.
- ↑ شیخ مفید، تصحیح الاعتقادات الامامیة، ص۱۲۸.
- ↑ علی بن یونس نباطی، الصراط المستقیم، ج۱، ص۵۰.
- ↑ خواجه نصیرالدین طوسی، تلحیص المحصل، ص۳۶۹؛ عضدالدین ایجی نیز این تعریف را به حکما نسبت میدهد. ایجی عضدالدین، شرح المواقف، ج۸، ص۲۸۰ البته خواجه در برخی موارد نیز عصمت را به لطف تعریف کرده است. ر.ک: خواجه نصیرالدین طوسی، تلخیص الحصل، ص۵۲۵.
- ↑ میثم بن علی بن میثم بحرانی، النجاة فی یوم القیامة، ص۵۵؛ حسن بن یوسف حلی، کشف المراد، ص۴۹۴.
- ↑ فاریاب، محمد حسین، عصمت امام، ص۳۴ ـ ۳۵.
- ↑ خلیل بن احمد (فراهیدی)، کتاب العین، ج۴، ص۷۱؛ ازهری، تهذیب اللغة، ج۶، ص۱۹۴؛ ابن منظور، لسان العرب، ج۱۴، ص۴۰۶؛ ابن سیده، المحکم والمحیط الاعظم، ج۴، ص۴۰۶.
- ↑ ابوالفتوح رازی، روض الجنان و روح الجنان، ج۲، ص۹۰۸؛ تهانوی، موسوعة کشاف اصطلاحات الفنون، ج۱، ص۹۸۸؛ مرتضی زبیدی، تاج العروس، ج۱۹، ص۵۵۵.
- ↑ روض الجنان و روح الجنان، ج۲، ص۹۰۸؛ موسوعة کشاف اصطلاحات الفنون، ج۱، ص۹۸۸؛ تاج العروس، ج۱۹، ص۵۵۵.
- ↑ خویی، المستند فی شرح العروة الوثقی، ج۷، ص۴۹.
- ↑ راغب اصفهانی، مفردات الفاظ قرآن، ج۱، ص۶۱۲.
- ↑ ابن منظور، لسان العرب، ج۱۳، ص۵۰۵.
- ↑ مهدوی ارزگانی، عبدالله، شیعه و سهوالنبی، موسوعه رد شبهات ج۱۳، ص ۸۵.
- ↑ عصمت از اشتباه معادل «سهو و نسیان» است که در کلمات بزرگان به وفور یافت میشود.
- ↑ فاریاب، محمد حسین، عصمت امام، ص۲۴۱.
- ↑ فاریاب، محمد حسین، عصمت امام، ص۴۱۳.
- ↑ فاریاب، محمد حسین، عصمت امام، ص۳۱۶.
- ↑ برای نمونه نگاه کنید به سبحانی، الالهیات، ۱۴۱۲ق، ص۱۹۱؛ سیدِ مرتضَی، تنزیه الانبیاء، ۱۳۸۰ش، ص۳۴-۴۱؛ سبحانی، عصمة الانبیاء، ۱۴۲۰ق، ص۲۹۱.
- ↑ برای نمونه نگاه کنید به علامه حلی، منتهی المطلب، ۱۴۱۲ق، ج۷، ص۷۸؛ شهید اول، ذکری، ۱۴۱۹ق، ج۴، ص۱۰.
- ↑ ر.ک: شیخ صدوق، عیون اخبار الرضا(ع)، ج۲، ص۲۰۳.
- ↑ شیخ صدوق، من لا یحضره الفقیه، ج۱، ص۳۶۰-۳۵۸، ح۱۰۳۱.
- ↑ مفید، محمد بن محمد بن نعمان، الفصول المختارة، ص۱۰۴.
- ↑ مفید، محمد بن محمد بن نعمان، رسالة فی عدم سهو النبی، ص۲۸.
- ↑ فاریاب، محمد حسین، عصمت امام، ص۴۱۳ ۴۱۴.
- ↑ فاریاب، محمد حسین، عصمت امام، ص۲۸۳.
- ↑ الاعتقادات فی دین الامامیه، ص۹۶.
- ↑ «بگو: جز این نیست که من هم بشری چون شمایم» سوره کهف، آیه ۱۱۰.
- ↑ «چیرگی او تنها بر کسانی است که دوستش میدارند و بر کسانی که به او شرک میورزند» سوره نحل، آیه ۱۰۰.
- ↑ الفقیه، ج۱، ص۳۵۸ تا ۳۶۰.
- ↑ ر.ک: من لا یحضره الفقیه، ج۱، ص۳۶۰.
- ↑ من لا یحضره الفقیه، ج۱، ص۳۵۹.
- ↑ مجمع البیان، ج۷، ص۳۱۷: بالجمله هذه المسئله مما لم یمنع عنها العقل و دل علیها النقل فالواجب القول بها کما فی نظائرها.
- ↑ رساله فی سهو النبی، ص۲۳.
- ↑ در محضر علامه طباطبایی، ص۲۱۴.
- ↑ سلیمانیان، مصطفی، مقامات امامان، ص ۲۶۲-۲۷۱.
- ↑ شبر، سید عبد الله، حق الیقین فی معرفة أصول الدین، ص۱۴۱ ـ ۱۴۳، أنوار الهدی، قم، چاپ دوم، ۱۴۲۴.
- ↑ صدوق، من لا یحضره الفقیه، ج۱، ص۳۵۹.
- ↑ رضوانی، علی اصغر، شیعهشناسی و پاسخ به شبهات، ج۱، ص۲۳۷.
- ↑ شبر، مصابیح الانوار، ج۲، ص۱۳۴؛ حر عاملی، التنبیه بالمعلوم، ص۴۵.
- ↑ مهدوی ارزگانی، عبدالله، شیعه و سهوالنبی، موسوعه رد شبهات، ج۱۳، ص ۸۹.
- ↑ شبر، مصابیح الانوار، ج۲، ص۱۳۴؛ حر عاملی، التنبیه بالمعلوم، ص۴۶.
- ↑ شبر، مصابیح الانوار، ج۲، ص۱۳۵؛ حر عاملی، التنبیه بالمعلوم، ص۴۹.
- ↑ مهدوی ارزگانی، عبدالله، شیعه و سهوالنبی، موسوعه رد شبهات ج۱۳، ص ۸۹.
- ↑ مصابیح الانوار، ج۲، ص۱۳۴؛ التنبیه بالمعلوم، ص۴۷.
- ↑ «بگو اگر خداوند را دوست میدارید از من پیروی کنید تا خداوند شما را دوست بدارد و گناهانتان را بیامرزد و خداوند آمرزندهای بخشاینده است» سوره آل عمران، آیه ۳۱.
- ↑ مصابیح الانوار، ج۲، ص۱۳۵؛ التنبیه بالمعلوم، ص۴۹.
- ↑ مهدوی ارزگانی، عبدالله، شیعه و سهوالنبی، موسوعه رد شبهات ج۱۳، ص ۸۹.
- ↑ «و اگر بخشش و بخشایش خداوند بر تو نبود گروهی از ایشان به بیراه کردن تو کوشیده بودند حال آنکه جز خودشان را بیراه نمیکنند و به تو هیچ زیانی نمیرسانند و خداوند کتاب و فرزانگی بر تو فرو فرستاد و به تو چیزی آموخت که نمیدانستی و بخشش خداوند بر تو سترگ است» سوره نساء، آیه ۱۱۳.
- ↑ قمی، تفسیر قمی، ج۱، ص۱۵۰ و ۱۵۱؛ طوسی، التبیان، ج۳، ص۳۱۶ و ۳۱۷؛ طبرسی، مجمع البیان، ج۳، ص۱۸۱؛ قرطبی، الجامع لأحکام القرآن، ج۵، ص۳۷۵؛ ابن کثیر، تفسیر القرآن العلیم، ج۱، ص۵۶۴ - ۵۶۵.
- ↑ «پس آن هنگام که از هر امّتی گواهی آوریم و تو را (نیز) بر آنان، گواه گیریم (حالشان) چگونه خواهد بود؟» سوره نساء، آیه ۴۱.
- ↑ «و زمین (رستخیز) به نور پروردگارش تابناک میگردد و کارنامه (ها) برنهاده میشود و پیامبران و گواهان را میآورند و میان آنان به حقّ داوری میکنند و بر آنان ستم نخواهد رفت» سوره زمر، آیه ۶۹.
- ↑ سبحانی تبریزی، الالهیات، ج۳، ص۱۹۵ و۱۹۶.
- ↑ مهدوی ارزگانی، عبدالله، مقاله «شیعه و سهوالنبی»، موسوعه رد شبهات، ج۱۳، ص ۹۲.
- ↑ سوره نساء، آیات ۱۰۵ و ۶۴ و ۱۶۵؛ سوره بقره، آیه ۱۴۳؛ سوره مائده، آیه ۱۱۷؛ سوره احزاب، آیه ۲۱ و ۳۳، سوره آل عمران، آیات ۳۱ و ۳۲ و ۳۳؛ سوره حشر، آیه ۹؛ سوره جن، آیات ۲۶ و ۲۷ و ۲۸؛ سوره انعام، آیه ۹۰؛ سوره مریم، آیه ۵۸.
- ↑ «خدا چنین مىخواهد که هر رجس و پلیدى را از شما خانواده نبوت ببرد و شما را از هر عیب، پاک و منزّه گرداند» سوره احزاب، آیه ۳۳.
- ↑ ر.ک: مکارم شیرازی، ناصر، پیام قرآن ج۹، ص۱۳۹.
- ↑ ﴿إِنَّهُ لَيْسَ لَهُ سُلْطَانٌ عَلَى الَّذِينَ آمَنُواْ وَعَلَى رَبِّهِمْ يَتَوَكَّلُونَ﴾، «لبته شیطان را هرگز بر کسانی که به خدا ایمان آورده و بر پروردگارشان توکل و اعتماد میکنند تسلط نخواهد بود» سوره نحل، آیه ۹۹.
- ↑ رضوانی، علی اصغر، شیعهشناسی و پاسخ به شبهات، ج ۱، ص ۲۴۱.
- ↑ «تا آن (غرق کفار و نجات مؤمنان) را مایه پند و عبرت شما مردم قرار دهیم و لکن گوش شنواى هوشمندان این پند و تذکر را تواند فرا گرفت»، سوره حاقه، آیه ۱۲».
- ↑ ر.ک: مجمع البیان، ج ۱۰، ص۵۱۹؛ ذکاوتى، قراگزلو، علیرضا، ترجمه اسباب النزول، ص۲۳۴، نشر نی، تهران، چاپ اول، ۱۳۸۳ش؛ فیض کاشانى، ملا محسن، تفسیر الصافى، محقق: اعلمی، حسین، ج ۵، ص۲۱۸، انتشارات الصدر، تهران، چاپ دوم، ۱۴۱۵ق؛ شبر، سید عبد الله، تفسیر القرآن الکریم، ص۵۳۰، دار البلاغة للطباعة و النشر، بیروت، چاپ اول، ۱۴۱۲ق؛ طیب، سید عبد الحسین، اطیب البیان فی تفسیر القرآن، ج ۱۳، ص۱۶۳، انتشارات اسلام، تهران، چاپ دوم، ۱۳۷۸ش
- ↑ ثعلبى نیشابورى، احمد بن ابراهیم، الکشف و البیان عن تفسیر القرآن، ج ۱۰، ص۲۸، دار إحیاء التراث العربی، بیروت، چاپ اول، ۱۴۲۲ق؛ ابن عطیه اندلسى، عبدالحق بن غالب، المحرر الوجیز فى تفسیر الکتاب العزیز، تحقیق: عبدالسلام، عبدالشافى، محمد، ج ۵، ص۳۵۸، دارالکتب العلمیه، بیروت، چاپ اول، ۱۴۲۲ق؛ فخرالدین رازى، محمد بن عمر، مفاتیح الغیب، ج ۳۰، ص۶۲۴، دار احیاء التراث العربى، بیروت، چاپ سوم، ۱۴۲۰ق؛ رشیدالدین میبدى، احمد بن ابى سعد، کشف الأسرار و عدة الأبرار، تحقیق: على اصغر حکمت، ج ۱۰، ص۲۰۹، انتشارات امیر کبیر، تهران، چاپ پنجم، ۱۳۷۱ش؛ زمخشرى، محمود، الکشاف عن حقائق غوامض التنزیل، ج ۴، ص۶۰۰، دار الکتاب العربی، بیروت، چاپ سوم، ۱۴۰۷ق
- ↑ «گوشهای حافظ و نگهدارنده»
- ↑ أطیب البیان، ج ۱۳، ص۱۶۳.
- ↑ عبد الرسول، غفار، شبهة الغلو عند الشیعة، ص۲۴۳.
- ↑ «ما بزودی (قرآن را) بر تو میخوانیم و هرگز فراموش نخواهی کرد» سوره اعلی، آیه ۶
- ↑ مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، ج۲۶، ص۳۹۳.
- ↑ «سَأَلْتُ أَبَا جَعْفَرٍ (ع) هَلْ سَجَدَ رَسُولُ اللَّهِ (ص)سَجْدَتَيِ السَّهْوِ قَطُّ فَقَالَ لَا وَ لَا يَسْجُدُهُمَا فَقِيهٌ»؛ طوسی، تهذیب الاحکام، ج۲، ص۳۵۱.
- ↑ مهدوی ارزگانی، عبدالله، مقاله «شیعه و سهوالنبی»، موسوعه رد شبهات ج۱۳، ص ۹۸ ـ ۱۱۰.
- ↑ ر.ک: الهیات، ج۳، ص۲۰۱.
- ↑ تهذیب، ج۲، ص۳۵۱.
- ↑ لوامع صاحبقرانی (مشهور به شرح فقیه)، ج۴، ص۲۹۷.
- ↑ تنزیهالانبیاء، ص۸۴؛ الذریعه، ج۲، ص۵۵۴: خبر ذی الیدین خبر خبیث باطل، مقطوع علی فساده؛ لأنه یتضمن کذب النبی (ص) و سهوه.
- ↑ مختصرالنافع، ص۴۵.
- ↑ شرح تجرید، ص۱۹۵.
- ↑ دلائل الصدق لنهج الحق، ج۲، ص۵۰؛ تذکرة الفقهاء، ج۱، ص۱۳۰.
- ↑ تهذیب الأحکام، ج۲، ص۱۸۱؛ الاستبصار فیما اختلف من الأخبار، ج۱، ص۳۷۱ و ۲۱۵.
- ↑ ذکری، ص۱۳۴.
- ↑ ارشاد الطالبین، ص۳۰۵.
- ↑ ر.ک: الهیات، جعفر سبحانی، ص۲۰۲: بل ابن بابویه قد سهی، انه اولی باسهو من النبی.
- ↑ الرواشح السماویة، ۸۴.
- ↑ شرح اصول کافی (ملاصدرا)، ج۱، ص۱۶۶.
- ↑ شرح فروع کافی، ج۳، ص۲۵۳: و لا بعد فیما ذکره قدس سره؛ لأن بعض العّامة کان له ید.
- ↑ الکافی، ج۷، ص۳۷۹، تعلیقه ۱؛ ر.ک: الصراط المستقیم إلی مستحقی التقدیم، ج۳، ص۱۸؛ بحارالأنوار، ج۱۷، ص۶۲.
- ↑ بحارالأنوار، ج۱۷، ص۱۱۸.
- ↑ المحاسن، ج۱، ص۲۶۱.
- ↑ جواهر الکلام فی شرح شرائع الإسلام، ج۱۳، ص۷۱.
- ↑ سلیمانیان، مصطفی، مقامات امامان، ص ۲۷۱.
- ↑ برای نمونه: ﴿وَلَقَدْ عَهِدْنَا إِلَى آدَمَ مِنْ قَبْلُ فَنَسِيَ﴾. «و ما از پیش به آدم سفارش کردیم اما او از یاد برد و در وی عزمی نیافتیم» سوره طه، آیه ۱۱۵ و ﴿اذْكُرْ رَبَّكَ إِذَا نَسِيتَ﴾.«مگر اینکه (بگویی اگر) خداوند بخواهد و چون فراموش کردی پروردگارت را یاد کن» سوره کهف، آیه ۲۴ و ﴿فَلَمَّا بَلَغَا مَجْمَعَ بَيْنِهِمَا نَسِيَا حُوتَهُمَا فَاتَّخَذَ سَبِيلَهُ فِي الْبَحْرِ سَرَبًا﴾.«و چون به جایگاه به هم پیوستن آن دو (دریا) رسیدند ماهی خود را فراموش کردند و (ماهی) راه خود را در دریا سرازیر در پیش گرفت (و رفت)» سوره کهف، آیه ۶۱ و ﴿قَالَ لَا تُؤَاخِذْنِي بِمَا نَسِيتُ﴾ «(موسی) گفت: مرا برای آنچه از یاد بردم بازخواست مکن و کار مرا بر من سخت مگیر!» سوره کهف، آیه ۷۳ و ﴿وَإِمَّا يُنْسِيَنَّكَ الشَّيْطَانُ فَلَا تَقْعُدْ بَعْدَ الذِّكْرَى مَعَ الْقَوْمِ الظَّالِمِينَ﴾. «و اگر شیطان تو را به فراموشی افکند پس از یادآوری با گروه ستمگران منشین» سوره انعام، آیه ۶۸ و ﴿سَنُقْرِئُكَ فَلَا تَنْسَى * إِلَّا مَا شَاءَ اللَّهُ إِنَّهُ يَعْلَمُ الْجَهْرَ وَمَا يَخْفَى﴾«زودا که تو را خواندن (قرآن) آموزیم و دیگر از یاد نمیبری * مگر آنچه را خدا خواهد» سوره اعلی، آیه ۶-۷.
- ↑ سلیمانیان، مصطفی، مقامات امامان، ص ۲۷۱.
- ↑ کافی، ج۳، ص۳۵۵.
- ↑ تهذیب الأحکام، ج۲، ص۳۵۲.
- ↑ تهذیب الأحکام، ج۲، ص۱۸۰: «إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ(ص) سَهَا فَسَلَّمَ فِي رَكْعَتَيْنِ ثُمَ ذَكَرَ حَدِيثَ ذِي الشِّمَالَيْنِ فَقَالَ ثُمَّ قَامَ فَأَضَافَ إِلَيْهَا رَكْعَتَيْنِ».
- ↑ کافی، ج۳، ص۳۵۷؛ تهذیب، ج۲، ص۳۴۵.
- ↑ الفقیه، ج۱، ص۳۵۸: «إِنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى أَنَامَ رَسُولَ اللَّهِ(ص) عَنْ صَلَاةِ الْفَجْرِ حَتَّى طَلَعَتِ الشَّمْسُ ثُمَّ قَامَ فَبَدَأَ فَصَلَّى الرَّكْعَتَيْنِ اللَّتَيْنِ قَبْلَ الْفَجْرِ ثُمَّ صَلَّى الْفَجْرَ وَ أَسْهَاهُ فِي صَلَاتِهِ فَسَلَّمَ فِي الرَّكْعَتَيْنِ ثُمَّ وَصَفَ مَا قَالَهُ ذُو الشِّمَالَيْنِ وَ إِنَّمَا فَعَلَ ذَلِكَ بِهِ رَحْمَةً لِهَذِهِ الْأُمَّةِ لِئَلَّا يُعَيَّرَ الرَّجُلُ الْمُسْلِمُ إِذَا هُوَ نَامَ عَنْ صَلَاتِهِ أَوْ سَهَا فِيهَا فَقَالَ قَدْ أَصَابَ ذَلِكَ رَسُولَ اللَّهِ(ص)».
- ↑ تهذیب الأحکام، ج۲، ص۳۴۵: «سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ(ع) عَنْ رَجُلٍ صَلَّى رَكْعَتَيْنِ ثُمَّ قَامَ قَالَ يَسْتَقْبِلُ قُلْتُ فَمَا يَرْوِي النَّاسُ فَذَكَرَ لَهُ حَدِيثَ ذِي الشِّمَالَيْنِ فَقَالَ إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ(ص) لَمْ يَبْرَحْ مِنْ مَكَانِهِ وَ لَوْ بَرِحَ اسْتَقْبَلَ».
- ↑ استبصار، ج۱، ص۲۱۴ و ۳۶۹: «فإن رسول الله(ص) صلّی بالناس الظهر ثم سها فسلّم فقال له ذو الشمالین: یا رسول الله أنزل فی الصلاة شیء؟ فقال: و ما ذاک؟ قال: إنّما صلّیت رکعتین! فقال رسول الله(ص): أتقولون مثل قوله؟ قالوا: نعم فقام فأتمّ بهم الصلاة و سجد سجدتی السهو. فقال: إن رسول الله(ص) لم یبرح من مجلسه فإن کان لم یبرح من مجلسه فلیتم ما نقص من صلاته».
- ↑ کافی، ج۶، ص۲۷۲: «أسلّم رسول الله(ص) فی الرکعتین الاولتین؟ فقال: نعم، قلت: و حاله حاله؟ قال(ع): أنما أراد الله أن یفقّههم».
- ↑ سرائر (المستطرفات)، ج۳، ص۶۱۴: «ذَكَرْتُ لِأَبِي عَبْدِ اللَّهِ(ع) السَّهْوَ فَقَالَ وَ يَنْفَلِتُ مِنْ ذَلِكَ أَحَدٌ رُبَّمَا أَقْعَدْتُ الْخَادِمَ خَلْفِي عَلَيَّ يَحْفَظُ صَلَاتِي».
- ↑ بحارالأنوار، ج۸۱، ص۲۴۲: «صَلَّى النَّبِيُّ صصَلَاةً وَ جَهَرَ فِيهَا بِالْقِرَاءَةِ فَلَمَّا انْصَرَفَ قَالَ لِأَصْحَابِهِ هَلْ أَسْقَطْتُ شَيْئاً فِي الْقُرْآنِ قَالَ فَسَكَتَ الْقَوْمُ فَقَالَ النَّبِيُّ(ص) أَ فِيكُمْ أُبَيُّ بْنُ كَعْبٍ فَقَالُوا نَعَمْ فَقَالَ هَلْ أَسْقَطْتُ فِيهَا بِشَيْءٍ قَالَ نَعَمْ يَا رَسُولَ اللَّهِ إِنَّهُ كَانَ كَذَا وَ كَذَا فَغَضِبَ(ص) ثُمَّ قَالَ مَا بَالُ أَقْوَامٍ يُتْلَى عَلَيْهِمْ كِتَابُ اللَّهِ فَلَا يَدْرُونَ مَا يُتْلَى عَلَيْهِمْ مِنْهُ وَ لَا مَا يُتْرَكُ هَكَذَا هَلَكَتْ بَنُو إِسْرَائِيلَ حَضَرَتْ أَبْدَانُهُمْ وَ غَابَتْ قُلُوبُهُمْ وَ لَا يَقْبَلُ اللَّهُ صَلَاةَ عَبْدٍ لَا يَحْضُرُ قَلْبُهُ مَعَ بَدَنِهِ».
- ↑ عیون الأخبار الرضا(ع)، ج۲، ص۲۰۳، باب ردّ بر غلات: «قُلْتُ لِلرِّضَا(ع) يَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ إِنَّ فِي سَوَادِ الْكُوفَةِ قَوْماً يَزْعُمُونَ أَنَّ النَّبِيَّ(ص) لَمْ يَقَعْ عَلَيْهِ السَّهْوُ فِي صَلَاتِهِ فَقَالَ كَذَبُوا لَعَنَهُمُ اللَّهُ إِنَّ الَّذِي لَا يَسْهُو هُوَ اللَّهُ الَّذِي لا إِلهَ إِلَّا هُوَ».
- ↑ سلیمانیان، مصطفی، مقامات امامان، ص۲۶۲-۲۷۱.
- ↑ فاریاب، محمد حسین، عصمت امام، ص۳۹ و ۳۸.