انتقام در سیره معصوم: تفاوت میان نسخهها
بدون خلاصۀ ویرایش |
(←مقدمه) |
||
خط ۷: | خط ۷: | ||
== مقدمه == | == مقدمه == | ||
یکی از | یکی از ویژگیهای ائمه اطهار {{عم}} چنان که در فصلهای پیشین بیان شد، حرکت در مسیر [[رضای الهی]] و [[خشنودی]] اوست. آنان در این مسیر [[مشکلات]] و [[مصائب]] گوناگون را با [[سعه صدر]] تحمل میکردند و هرگز اهداف و مقاصد شخصی را بر مقاصد الهی مقدم نمیشمردند. از اینرو اگر از ناحیه فرد یا افرادی مورد [[ستم]] واقع میشدند و اینان به هر دلیل از راه خطای خویش باز میگشتند، نه تنها در صدد انتقامگیری شخصی برنمیآمدند، که به سرعت عذر ایشان را میپذیرفتند و خطاهای گذشته را نیز فراموش میکردند. نمونههای فراوانی در این زمینه در عصر حضور [[ائمه اطهار]] {{عم}} به چشم میخورد که یک مورد از آنها [[رفتار]] بزرگوارانه [[امام سجاد]] {{عم}} با [[حاکم]] معزول [[مدینه]] است: [[عبدالملک بن مروان]] پس از بیست ویک سال [[حکومت جائرانه]] در [[سال ۸۶ هجری]] از [[دنیا]] رفت. پس از وی پسرش [[ولید بن عبدالملک]] [[جانشین]] او شد. ولید برای آنکه تا حدودی از [[نارضایتیهای مردم]] بکاهد و سرپوشی بر جنایتهای بیشمار پدرش گذارد، در صدد برآمد تا روش [[دستگاه خلافت]] را تعدیل و [[شیوه رفتار]] با مردم را [[اصلاح]] کند. به ویژه [[تصمیم]] گرفت [[رضایت]] [[مردم مدینه]] را بیشتر جلب کند؛ چراکه یکی از دو [[شهر مقدس]] [[مسلمانان]] و مرکز [[تابعین]] و همچنین محل سکونت بقایای [[صحابه پیامبر]] بود. از اینرو [[هشام بن اسماعیل مخزونی]]<ref>هشام بن اسماعیل یکی از حاکمان ستمگر مدینه بود که نسبت به خاندان اهل بیت {{عم}} و پیروان ایشان از هیچ ستمی فروگذار نکرده بود، وی سعید بن مسیب، محدث معروف و محترم مدینه را به خاطر امتناع از بیعت، شصت تازیانه زد و با وضع نامناسبی سوار بر شتر دور مدینه چرخاند. او نسبت به خاندان علی {{ع}} به ویژه امام سجاد {{ع}} بیش از دیگران ستم روا داشت.</ref>، [[پدر]] [[زن]] عبدالملک را - که پیش از این [[حاکم مدینه]] بود و ستمهای فراوان به مردم آن [[شهر]] و [[خاندان]] اهلبیت {{عم}} روا داشته بود - برکنار کرد و به جای وی، [[عمر بن عبدالعزیز]] که در میان [[مردم]] به [[حسن نیت]] و [[انصاف]] معروف بود، بر [[مدینه]] [[حاکم]] کرد. عمر بن عبدالعزیز دستور داد [[هشام]] بن [[اسماعیل]] را جلوی [[خانه]] [[مروان]] [[حَکَم]] جهت [[دادخواهی]] مردم نگاه دارند. مردم دسته دسته میآمدند بر [[ضد]] وی دادخواهی کرده، و انواع [[دشنامها]] و [[لعن]] و [[نفرینها]] را نثار او میساختند. میگویند: خود هشام، بیش از همه نگران [[امام علی بن الحسین]] {{عم}} و [[علویان]] بود و با خود [[فکر]] میکرد که [[انتقاد]] [[امام سجاد]] {{عم}} در مقابل آن همه [[ستمها]] و [[سب]] و [[لعنها]] نسبت به [[پدران]] بزرگوارش، کمتر از کشتن نخواهد بود، اما امام سجاد {{عم}} نه تنها بزرگوارانه او را بخشید، بلکه به علویان هم فرمود: روش ما این نیست که به افتاده آسیب رسانیم و از [[دشمن]] پس از آنکه [[ضعیف]] شد [[انتقام]] بگیریم؛ بلکه [[اخلاق]] ما این است که به افتادگان، کمک و مساعدت کنیم. [[امام]] وقتی به او رسید، با کمال [[بزرگواری]] نزد وی آمد، [[سلام]] کرد و از او [[دلجویی]] نمود. حتی در برخی منابع آمده است امام سجاد {{ع}} به او فرمود: به [[امور مالی]] خود رسیدگی کن، اگر دیدی به مردم بدهکار هستی، ما میتوانیم آن را بپردازیم. تو از ناحیه ما و دوستانمان، [[آرامش]] خاطر داشته باش<ref>ر. ک: ابوجعفر محمد بن جریر طبری، تاریخ الرسل و الملوک (تاریخ طبری)، ج۸، ص۶۱؛ ابوجعفر محمد بن علی ابنشهرآشوب مازندرانی، مناقب آل ابیطالب {{ع}}، ج۳، ص۳۰۱؛ محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، ج۱۱، ص۱۷-۲۷.</ref>.<ref>[[محمد ملکزاده|ملکزاده، محمد]]، [[سیره سیاسی معصومان در عصر حاکمیت جور (کتاب)|سیره سیاسی معصومان در عصر حاکمیت جور]]، ص۲۴۱.</ref> | ||
== منابع == | == منابع == |
نسخهٔ کنونی تا ۲۹ فوریهٔ ۲۰۲۴، ساعت ۰۸:۳۹
مقدمه
یکی از ویژگیهای ائمه اطهار (ع) چنان که در فصلهای پیشین بیان شد، حرکت در مسیر رضای الهی و خشنودی اوست. آنان در این مسیر مشکلات و مصائب گوناگون را با سعه صدر تحمل میکردند و هرگز اهداف و مقاصد شخصی را بر مقاصد الهی مقدم نمیشمردند. از اینرو اگر از ناحیه فرد یا افرادی مورد ستم واقع میشدند و اینان به هر دلیل از راه خطای خویش باز میگشتند، نه تنها در صدد انتقامگیری شخصی برنمیآمدند، که به سرعت عذر ایشان را میپذیرفتند و خطاهای گذشته را نیز فراموش میکردند. نمونههای فراوانی در این زمینه در عصر حضور ائمه اطهار (ع) به چشم میخورد که یک مورد از آنها رفتار بزرگوارانه امام سجاد (ع) با حاکم معزول مدینه است: عبدالملک بن مروان پس از بیست ویک سال حکومت جائرانه در سال ۸۶ هجری از دنیا رفت. پس از وی پسرش ولید بن عبدالملک جانشین او شد. ولید برای آنکه تا حدودی از نارضایتیهای مردم بکاهد و سرپوشی بر جنایتهای بیشمار پدرش گذارد، در صدد برآمد تا روش دستگاه خلافت را تعدیل و شیوه رفتار با مردم را اصلاح کند. به ویژه تصمیم گرفت رضایت مردم مدینه را بیشتر جلب کند؛ چراکه یکی از دو شهر مقدس مسلمانان و مرکز تابعین و همچنین محل سکونت بقایای صحابه پیامبر بود. از اینرو هشام بن اسماعیل مخزونی[۱]، پدر زن عبدالملک را - که پیش از این حاکم مدینه بود و ستمهای فراوان به مردم آن شهر و خاندان اهلبیت (ع) روا داشته بود - برکنار کرد و به جای وی، عمر بن عبدالعزیز که در میان مردم به حسن نیت و انصاف معروف بود، بر مدینه حاکم کرد. عمر بن عبدالعزیز دستور داد هشام بن اسماعیل را جلوی خانه مروان حَکَم جهت دادخواهی مردم نگاه دارند. مردم دسته دسته میآمدند بر ضد وی دادخواهی کرده، و انواع دشنامها و لعن و نفرینها را نثار او میساختند. میگویند: خود هشام، بیش از همه نگران امام علی بن الحسین (ع) و علویان بود و با خود فکر میکرد که انتقاد امام سجاد (ع) در مقابل آن همه ستمها و سب و لعنها نسبت به پدران بزرگوارش، کمتر از کشتن نخواهد بود، اما امام سجاد (ع) نه تنها بزرگوارانه او را بخشید، بلکه به علویان هم فرمود: روش ما این نیست که به افتاده آسیب رسانیم و از دشمن پس از آنکه ضعیف شد انتقام بگیریم؛ بلکه اخلاق ما این است که به افتادگان، کمک و مساعدت کنیم. امام وقتی به او رسید، با کمال بزرگواری نزد وی آمد، سلام کرد و از او دلجویی نمود. حتی در برخی منابع آمده است امام سجاد (ع) به او فرمود: به امور مالی خود رسیدگی کن، اگر دیدی به مردم بدهکار هستی، ما میتوانیم آن را بپردازیم. تو از ناحیه ما و دوستانمان، آرامش خاطر داشته باش[۲].[۳]
منابع
پانویس
- ↑ هشام بن اسماعیل یکی از حاکمان ستمگر مدینه بود که نسبت به خاندان اهل بیت (ع) و پیروان ایشان از هیچ ستمی فروگذار نکرده بود، وی سعید بن مسیب، محدث معروف و محترم مدینه را به خاطر امتناع از بیعت، شصت تازیانه زد و با وضع نامناسبی سوار بر شتر دور مدینه چرخاند. او نسبت به خاندان علی (ع) به ویژه امام سجاد (ع) بیش از دیگران ستم روا داشت.
- ↑ ر. ک: ابوجعفر محمد بن جریر طبری، تاریخ الرسل و الملوک (تاریخ طبری)، ج۸، ص۶۱؛ ابوجعفر محمد بن علی ابنشهرآشوب مازندرانی، مناقب آل ابیطالب (ع)، ج۳، ص۳۰۱؛ محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، ج۱۱، ص۱۷-۲۷.
- ↑ ملکزاده، محمد، سیره سیاسی معصومان در عصر حاکمیت جور، ص۲۴۱.