الهام: تفاوت میان نسخه‌ها

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۳: خط ۳:
'''الهام''' در لغت به معنای در [[دل]] افتادن و در [[دل]] افکندن است. در [[دل]] افکندن در اصطلاح علوم اسلامی به معنای القای معنا و [[معرفتی]] از سوی عالم بالا بر [[قلب]] [[آدمی]] است.
'''الهام''' در لغت به معنای در [[دل]] افتادن و در [[دل]] افکندن است. در [[دل]] افکندن در اصطلاح علوم اسلامی به معنای القای معنا و [[معرفتی]] از سوی عالم بالا بر [[قلب]] [[آدمی]] است.


== معناشناسی لغوی ==
== معناشناسی ==
=== معناشناسی لغوی ===
الهام، مصدر باب "[[افعال]]" از ریشه "ل ـه‍ ـ م" است. برخی پژوهشگران واژه‌های [[قرآن]]، "لَهْم" را در اصل به معنای "ورود چیزی در درون چیز دیگر" دانسته‌اند؛ با این توضیح که گاهی در [[امور مادّی]] مانند بلعیدن [[غذا]] و گاه در [[ارتباط]] با [[امور معنوی]]، چون القای [[معارف]] و معانی در [[دل]] به‌کار می‌رود<ref> التحقيق، ج ۱۰، ص ۲۴۴، «لهم».</ref>  
الهام، مصدر باب "[[افعال]]" از ریشه "ل ـه‍ ـ م" است. برخی پژوهشگران واژه‌های [[قرآن]]، "لَهْم" را در اصل به معنای "ورود چیزی در درون چیز دیگر" دانسته‌اند؛ با این توضیح که گاهی در [[امور مادّی]] مانند بلعیدن [[غذا]] و گاه در [[ارتباط]] با [[امور معنوی]]، چون القای [[معارف]] و معانی در [[دل]] به‌کار می‌رود<ref> التحقيق، ج ۱۰، ص ۲۴۴، «لهم».</ref>  


خط ۱۲: خط ۱۳:
[[ابو البقاء]] در الکلیات می‌گوید: "الهام به [[علمی]] گفته می‌شود که در [[قلب]] واقع می‌شود و [[انسان]] را به کاری [[دعوت]] می‌کند بدون آنکه [[انسان]] آن را از راه [[استدلال عقلی]] یا [[حجت شرعی]] به دست آورده باشد. این امر گاهی از طریق [[کشف]] است و گاه [[خداوند]]، بدون واسطه [[فرشته]] به وجه خاصی به [[انسان]] [[القا]] می‌کند، در حالی که [[وحی]] به واسطه [[فرشته]] است. گاهی هم مراد از الهام [[تعلیم]] است همان‌ طور که [[خداوند]] می‌فرماید: {{متن قرآن|فَأَلْهَمَهَا فُجُورَهَا وَتَقْوَاهَا}}<ref> پس به او نافرمانی و پرهیزگاری را الهام کرد؛ سوره شمس، آیه:۸.</ref><ref>الکلیات، ایوب بن موسی الحسینی الكفوی (ابو البقاء)، تصحیح عدنان درویش و محمد المصری، بیروت، مؤسسة الرسالة، ۱۹۹۲ م، ص ۱۷۳.</ref><ref>[[محمد کاظم شاکر|شاکر، محمد کاظم]]، [[آشنایی با علوم قرآنی (کتاب)|آشنایی با علوم قرآنی]]، ص ۲۲ - ۲۴.</ref>.
[[ابو البقاء]] در الکلیات می‌گوید: "الهام به [[علمی]] گفته می‌شود که در [[قلب]] واقع می‌شود و [[انسان]] را به کاری [[دعوت]] می‌کند بدون آنکه [[انسان]] آن را از راه [[استدلال عقلی]] یا [[حجت شرعی]] به دست آورده باشد. این امر گاهی از طریق [[کشف]] است و گاه [[خداوند]]، بدون واسطه [[فرشته]] به وجه خاصی به [[انسان]] [[القا]] می‌کند، در حالی که [[وحی]] به واسطه [[فرشته]] است. گاهی هم مراد از الهام [[تعلیم]] است همان‌ طور که [[خداوند]] می‌فرماید: {{متن قرآن|فَأَلْهَمَهَا فُجُورَهَا وَتَقْوَاهَا}}<ref> پس به او نافرمانی و پرهیزگاری را الهام کرد؛ سوره شمس، آیه:۸.</ref><ref>الکلیات، ایوب بن موسی الحسینی الكفوی (ابو البقاء)، تصحیح عدنان درویش و محمد المصری، بیروت، مؤسسة الرسالة، ۱۹۹۲ م، ص ۱۷۳.</ref><ref>[[محمد کاظم شاکر|شاکر، محمد کاظم]]، [[آشنایی با علوم قرآنی (کتاب)|آشنایی با علوم قرآنی]]، ص ۲۲ - ۲۴.</ref>.


== معنای اصطلاحی ==
=== معنای اصطلاحی ===
واژه الهام در [[علوم]] مختلف [[اسلامی]] کاربرد دارد اما بیشتر، آن را اصطلاحی [[عرفانی]] دانسته‌اند <ref>التعریفات، ص۱۵؛ موسوعة مصطلحات التصوف الاسلامی، ص ۸۵ـ ۸۷؛ فرهنگ معارف اسلامی، ج۱، ص ۲۸۲.</ref> مطابق این اصطلاح، الهام عبارت است از: "القای معنا و [[معرفتی]] از سوی عالم بالا بر [[قلب]] [[آدمی]] به طریق [[فیض]] و بدون طلب و اکتساب و [[استفاضه]] <ref>انسان کامل، ص ۲۳۹؛ التعریفات، ص ۱۵؛ الشواهد الربوبیه، ص ۳۴۸ـ ۳۴۹؛ شرح العقائد النسفیه، ص ۴۵؛ گوهر مراد، ص ۵۸ و کشاف اصطلاحات الفنون، ج۲، ص ۱۳۰۸.</ref>، یعنی بدون اینکه [[انسان]] درخواستی در این جهت داشته باشد، [[عنایت]] خداوندی شامل حال او می‌شود. برخی، الهام اصطلاحی را به [[عام و خاص]] تقسیم کرده‌اند، الهام عام را شامل [[مؤمن]] و [[مسلمان]] و [[کافر]]، و الهام خاص را ویژه [[اولیا]] و [[اوصیا]] دانسته‌اند <ref>جامع الأسرار، ص ۴۵۳ـ ۴۵۷؛ انسان کامل، ص ۲۳۸ و کشف الأسرار، ج۵، ص ۴۱۰ـ ۴۱۱.</ref><ref>[[عبدالرحیم سلیمانی بهبهانی|سلیمانی بهبهانی، عبدالرحیم]]، [[الهام ۱ (مقاله)|مقاله «الهام»]]، [[دانشنامه کلام اسلامی ج۱ (کتاب)|دانشنامه کلام اسلامی ج۱]] ص ۳۹۶-۴۰۲</ref>.
واژه الهام در [[علوم]] مختلف [[اسلامی]] کاربرد دارد اما بیشتر، آن را اصطلاحی [[عرفانی]] دانسته‌اند <ref>التعریفات، ص۱۵؛ موسوعة مصطلحات التصوف الاسلامی، ص ۸۵ـ ۸۷؛ فرهنگ معارف اسلامی، ج۱، ص ۲۸۲.</ref> مطابق این اصطلاح، الهام عبارت است از: "القای معنا و [[معرفتی]] از سوی عالم بالا بر [[قلب]] [[آدمی]] به طریق [[فیض]] و بدون طلب و اکتساب و [[استفاضه]] <ref>انسان کامل، ص ۲۳۹؛ التعریفات، ص ۱۵؛ الشواهد الربوبیه، ص ۳۴۸ـ ۳۴۹؛ شرح العقائد النسفیه، ص ۴۵؛ گوهر مراد، ص ۵۸ و کشاف اصطلاحات الفنون، ج۲، ص ۱۳۰۸.</ref>، یعنی بدون اینکه [[انسان]] درخواستی در این جهت داشته باشد، [[عنایت]] خداوندی شامل حال او می‌شود. برخی، الهام اصطلاحی را به [[عام و خاص]] تقسیم کرده‌اند، الهام عام را شامل [[مؤمن]] و [[مسلمان]] و [[کافر]]، و الهام خاص را ویژه [[اولیا]] و [[اوصیا]] دانسته‌اند <ref>جامع الأسرار، ص ۴۵۳ـ ۴۵۷؛ انسان کامل، ص ۲۳۸ و کشف الأسرار، ج۵، ص ۴۱۰ـ ۴۱۱.</ref><ref>[[عبدالرحیم سلیمانی بهبهانی|سلیمانی بهبهانی، عبدالرحیم]]، [[الهام ۱ (مقاله)|مقاله «الهام»]]، [[دانشنامه کلام اسلامی ج۱ (کتاب)|دانشنامه کلام اسلامی ج۱]] ص ۳۹۶-۴۰۲</ref>.



نسخهٔ ‏۲۴ آوریل ۲۰۲۴، ساعت ۱۱:۱۱

الهام در لغت به معنای در دل افتادن و در دل افکندن است. در دل افکندن در اصطلاح علوم اسلامی به معنای القای معنا و معرفتی از سوی عالم بالا بر قلب آدمی است.

معناشناسی

معناشناسی لغوی

الهام، مصدر باب "افعال" از ریشه "ل ـه‍ ـ م" است. برخی پژوهشگران واژه‌های قرآن، "لَهْم" را در اصل به معنای "ورود چیزی در درون چیز دیگر" دانسته‌اند؛ با این توضیح که گاهی در امور مادّی مانند بلعیدن غذا و گاه در ارتباط با امور معنوی، چون القای معارف و معانی در دل به‌کار می‌رود[۱]

معنای لغوی الهام انداختن چیزی در دل [۲]، افکندن چیزی در دل از سوی خداوند و ملأ اعلی [۳] و تلقین کردن [۴] است[۵].

الهام از ریشه لهم به معنای بلعیدن است[۶]. الهام ـ در معنای معروفش ـ از آن جهت بدین نام نامیده شده است که گویی چیزی به قلب القاء می‌شود و قلب آن را در می‌یابد. دوزخ را نیز لهیم گویند، از آن جهت که هرچه در او افکنند، فرو می‌بلعد[۷]. این واژه در قرآن کریم یک‌بار به کار رفته است: ﴿فَأَلْهَمَهَا فُجُورَهَا وَتَقْوَاهَا[۸] در حدیث آمده است: " أَسأَلك‏ رحمةً من‏ عندك‏ تُلْهِمُني‏ بها رُشْدي‏‏‏‏‏ ‏‏‏"[۹]. وقتی گفته می‌شود:" أَلْهَمَهُ‏ اللَّهُ‏ الْخَيْرَ‏‏‏"[۱۰]. گفته‌اند الهام به مواردی اختصاص دارد که فیوضاتی از جانب خدا و ملأ اعلی بر قلب القا شود[۱۱]. در مقابل الهام، که منشأ خیر دارد، وسوسه قرار دارد و آن واردات قلبی است که خیری در آن نیست، بلکه انسان را به انجام کارهای ناپسند تحریک می‌کند[۱۲][۱۳].

ابو البقاء در الکلیات می‌گوید: "الهام به علمی گفته می‌شود که در قلب واقع می‌شود و انسان را به کاری دعوت می‌کند بدون آنکه انسان آن را از راه استدلال عقلی یا حجت شرعی به دست آورده باشد. این امر گاهی از طریق کشف است و گاه خداوند، بدون واسطه فرشته به وجه خاصی به انسان القا می‌کند، در حالی که وحی به واسطه فرشته است. گاهی هم مراد از الهام تعلیم است همان‌ طور که خداوند می‌فرماید: ﴿فَأَلْهَمَهَا فُجُورَهَا وَتَقْوَاهَا[۱۴][۱۵][۱۶].

معنای اصطلاحی

واژه الهام در علوم مختلف اسلامی کاربرد دارد اما بیشتر، آن را اصطلاحی عرفانی دانسته‌اند [۱۷] مطابق این اصطلاح، الهام عبارت است از: "القای معنا و معرفتی از سوی عالم بالا بر قلب آدمی به طریق فیض و بدون طلب و اکتساب و استفاضه [۱۸]، یعنی بدون اینکه انسان درخواستی در این جهت داشته باشد، عنایت خداوندی شامل حال او می‌شود. برخی، الهام اصطلاحی را به عام و خاص تقسیم کرده‌اند، الهام عام را شامل مؤمن و مسلمان و کافر، و الهام خاص را ویژه اولیا و اوصیا دانسته‌اند [۱۹][۲۰].

الفاظ مرتبط با الهام

برای توضیح بیشتر معنای الهام، به ذکر اصطلاحات دیگری می‌پردازیم که معنایی نزدیک یا مرتبط با الهام دارند[۲۱]:

  1. خاطر: خطاب یا چیزی است که به قلب خطور می‌کند بدون اینکه انسان تلاشی برای تحقق آن کرده باشد. این خطاب، از ناحیه خداوند است که خاطر ربّانی گفته می‌شود، و یا از جانب فرشته، و تحریک‌ کننده به عمل دارای مصلحت مستحب یا واجب است که الهام و خاطر ملکی خوانده می‌شود، و یا از جانب نفس است که‌ هاجس نام گرفته، و یا از ناحیه شیطان و دعوت کننده به شرّ و مخالفت با اوامر حق است که وسواس تعبیر می‌شود [۲۲][۲۳].
  2. لَمَّه: به استناد حدیث: «لِلشَّيْطَانِ‏ لَمَّةٌ بِابْنِ آدَمَ وَ لِلْمَلَكِ لَمَّة‏»[۲۴] هجوم شیطان بر قلب و القای مطلب از ناحیه وی را لمّه شیطانی و وسواس، و القای از جانب فرشته را لمّه مَلَکی و الهام دانسته‌اند [۲۵][۲۶]
  3. رؤیای صادقه: بنابر یک رأی، اگر القای فرشته در بیداری صورت گیرد نام آن الهام، و اگر در خواب حاصل شود رؤیای صادقه است [۲۷]، و مطابق نظری دیگر رؤیای صادقه قسمی‌ از الهام است [۲۸][۲۹]
  4. فراست: اطلاع از عالم غیب است بدون استدلال. فراست گاه عادی است که به قرائن حال دانسته می‌شود، و گاه موهبت الهی است که در دل‌ها وارد می‌شود [۳۰]
  5. حدس: حدس آن است که ذهن هنگام تصور مطلوب، بدون آنکه حرکتی برای پیدا کردن حدّ وسط بکند، مطلوب به صورت دفعی در ذهنش حاضر گشته، و انتقال به مطلوب حاصل شود [۳۱]. حدس به این معنا را اهل ریاضت، کشف گویند [۳۲]. فرق حدس و الهام آن است که الف) حدس، انتقال دفعی است، و الهام، القای از عالم بالا بر قلب مستعد است [۳۳]، ب) حدس گاهی مسبوق به توجه و التفات است اما الهام مسبوق به توجه نیست [۳۴]. البته گاهی الهام و حدس مترادف هم به کار رفته و شامل مواردی از قبیل ادراکات ناگهانی، بدون مقدمه و پر شتاب ذهنی، روشن بینی و تله پاتی، اکتشافات و فرضیه‌های دانشمندان و نوابغ هم دانسته شده است [۳۵][۳۶]
  6. تحدیث: بنابر روایات منقول از امام صادق (ع)، محدّث کسی است که کلام فرشته را می‌شنود بدون آنکه در بیداری یا خواب او را ببیند [۳۷]، فرق تحدیث با الهام این است که الهام، القای در قلب است اما تحدیث ملائکه، القای در گوش است [۳۸]. هر چند در روایت دیگری نَکْت و القای در قلب توسط مَلَک، نشانه محدَّث بودن شخص دانسته شده است [۳۹].
  7. وحی: معنای لغوی وحی، تفهیم، اعلام و القای سریع و نهانی یک معنا و معرفت است که از دیگران پوشیده و فقط برای مخاطب خاص آن قابل فهم است [۴۰]. و گاه به گونه‌ای به کار می‌رود که شامل وضع قوانین تکوینی در نهاد طبیعت ﴿بِأَنَّ رَبَّكَ أَوْحَى لَهَا [۴۱]، هدایت غریزی جانوران ﴿وَاللَّهُ خَلَقَكُمْ ثُمَّ يَتَوَفَّاكُمْ وَمِنكُم مَّن يُرَدُّ إِلَى أَرْذَلِ الْعُمُرِ لِكَيْ لاَ يَعْلَمَ بَعْدَ عِلْمٍ شَيْئًا إِنَّ اللَّهَ عَلِيمٌ قَدِيرٌ [۴۲] و ودایع فطری انسان‌ها ﴿فَأَلْهَمَهَا فُجُورَهَا وَتَقْوَاهَا [۴۳] نیز می‌شود. اما در فرهنگ اسلامی و در یک اصطلاح خاص، فقط به آنچه بر پیامبران نازل شده، وحی اطلاق می‌گردد [۴۴] و از موارد دیگر با عنوان الهام و مانند آن یاد می‌شود [۴۵][۴۶].

تفاوت الهام با وحی

با توجه به توضیحاتی که در مورد وحی داده شد روشن می‌شود الهام، یکی از مصادیق وحی به معنای عام آن است. و اما تفاوت آن با وحی به معنای خاص "وحی نبوّت" در چند چیز است،

  1. شخصی که به او الهام می‌شود نمی‌داند از کجا و به چه وسیله ای به او الهام شده است به خلاف وحی [۴۷].
  2. الهام، گاهی بدون واسطۀ موجودی از موجودات، و از ارتباط خاصی که خداوند با اشیاء دارد حاصل می‌شود، ولی وحی از طریق ملائکه و شهود فرشتگان بر پیامبر افاضه می‌شود، به همین جهت، احادیث قدسیه را با آنکه کلام حق است وحی نمی‌دانند [۴۸]. از طرف دیگر، مطابق آیه شریفه: ﴿وَمَا كَانَ لِبَشَرٍ أَن يُكَلِّمَهُ اللَّهُ إِلاَّ وَحْيًا أَوْ مِن وَرَاء حِجَابٍ أَوْ يُرْسِلَ رَسُولا فَيُوحِيَ بِإِذْنِهِ مَا يَشَاء إِنَّهُ عَلِيٌّ حَكِيمٌ [۴۹] یکی از اقسام وحی بر انبیاء، وحی بدون واسطه فرشته است [۵۰].
  3. فرق دیگر آنکه وحی، از اقسام کشف شهود و متضمن کشف معنوی است، چون وحی گاهی از طریق تمثل فرشته به صورتی از صور و معانی بر نبیّ عرضه می‌شود، ولی الهام، کشف معنوی صِرف بدون مکاشفه شهودی است.
  4. فرق چهارم آنکه وحی از خواص نبوت است و تبلیغ، از شرایط آن است، ولی الهام از خواص اهل ولایت بوده و شرط تبلیغ به دیگران در آن نیست [۵۱].
  5. فرق پنجم آنکه واضح بودن وحی زیادتر از الهام است [۵۲][۵۳].

ابو البقاء در فرق بین وحی و الهام می‌گوید: الهام نوعی کشف معنوی است، در حالی که وحی، کشف شهودی است که متضمن کشف معنوی است؛ چراکه وحی با مشاهده فرشته و شنیدن سخن او حاصل می‌شود. وحی از خواص نبوت است در حالی که الهام اعم است[۵۴][۵۵].

باید گفت که رابطه الهام و وحی ـ به معنای لغوی‌ آن ـ عام و خاص مطلق است؛ یعنی وحی عام و الهام خاص است، به عبارت دیگر الهام به وحیی اختصاص دارد که به صورت القاء در قلب است. اما وحی و الهام نسبت به معانی خاص وحی (آنچه که به عنوان وحی نبوت بر انبیاء نازل می‌شود) دو چیزِ متفاوت هستند. الهام القای معنا در قلب است و حال آنکه وحی کلام خدا است که بدون هیچ‌گونه ابهامی توسط فرشته وحی به شخص پیامبر ابلاغ می‌شود[۵۶].

شهید مطهری در بیان عدم شفافیت الهام و فرق بین الهام و وحی می‌گوید: "گاهی الهاماتی به افراد می‌شود بدون آنکه خود فرد هم علتش را بفهمد. انسان همین‌قدر می‌بیند که یک‌دفعه در دلش چیزی را می‌فهمد، احساس می‌کند یک چیزی را درک کرد بدون آنکه بفهمد آن چیست، این خودش یک نوع القاء و یک نوع الهام است. می‌گویند فرق لغوی الهام با وحی در این است که انسان در الهام مستشعر به مَبدئش نیست[۵۷][۵۸].

نکته دیگری که نباید از نظر دور داشت آن است که گرچه در تعریف الهام گفته شده است که منشأ الهی دارد و انسان را به کار خیر دعوت می‌کند ـ در مقابل وسوسه که از القائات شیطانی است و انسان را به شر دعوت می‌کند ـ اما گاهی ما در خیر یا شر بودن عمل یا نظری که به ما القا شده است تردید داریم؛ یعنی در واقع نمی‌دانیم آنچه به قلب ما القا شده الهام است یا وسوسه. به دیگر سخن، گاه به قلب ما القا می‌شود که عملی را انجام دهیم یا ایده‌ای را بپذیریم در حالی که به درستی یا نادرستی آن علم و یقین نداریم. ناگهان به قلب ما القا می‌شود که به آن عمل دست بزنیم یا نظری را بپذیریم، در چنین صورتی نمی‌توان گفت که آیا این القا، الهامی الهی است یا وسوسه‌ای نفسانی و شیطانی. همان‌طور که در متون دینی هم آمده است: "إِنَ‏ لِلْمَلَكِ‏ لَمَّةً وَ لِلشَّيْطَانِ‏ لَمَّةً‏‏‏"[۵۹][۶۰].

بنا بر این الهام می‌تواند منشأ الهی یا نفسانی و یا حتی منشأ شیطانی داشته باشد[۶۱]. با این همه برای تشخیص الهامات رحمانی از وسوسه‌های شیطانی معیارهای عقلی و شرعی نیز می‌تواند کارساز باشد. در کشف المحجوب هجویری آمده است که: وقتی شیخ ابو سعید از نیشابور قصد طوس داشت و اندر آن عقبه، سخت سرد بود و پایش اندر موزه می‌فسرد، درویشی گفت: من اندیشه کردم که این فوطه[۶۲] به دو نیم کنم و در پایش پیچم، دلم نداد که فوطه سخت نیکو بود. چون به طوس آمدیم اندر مجلس از وی سؤال کردم که شیخ ما را فرقی کند میان وسواس شیطانی و الهام حق، گفت: الهام آن بُوَد که تو را گفتند فوطه پاره کن تا پای بوسعید سردی نیابد، وسواس آنکه تو را منع کرد[۶۳][۶۴].

الهام در قرآن

الهام در حدیث

کاربرد الهام در علم کلام و سایر علوم اسلامی

حجیت الهام

جستارهای وابسته

منابع

پانویس

  1. التحقيق، ج ۱۰، ص ۲۴۴، «لهم».
  2. مقاییس اللغة، ج ۵، ص۲۱۷؛ الصحاح، ج۵، ص۲۰۳۷ و مجمع البحرین، ج۶، ص ۱۷۱.
  3. لسان العرب، ج۱۲، ص ۳۴۶؛ مفردات راغب، ص ۷۴۸.
  4. لسان العرب، همان؛ ترتیب العین، ص ۷۴۹.
  5. سلیمانی بهبهانی، عبدالرحیم، مقاله «الهام»، دانشنامه کلام اسلامی ج۱ ص ۳۹۶-۴۰۲
  6. معجم مقاییس اللغة، احمد بن فارس، ج ۲، ص ۴۶۳ (ذيل واژه).
  7. معجم مقاییس اللغة، احمد بن فارس، ج ۲، ص ۴۶۳ (ذيل واژه).
  8. پس به او نافرمانی و پرهیزگاری را الهام کرد؛ سوره شمس، آیه:۸.
  9. از تو رحمتی می‌طلبم که هدایت به راه رشد و کمال را به من الهام بخشد؛ ابن منظور، لسان العرب، ج ۱۲، ص ۳۴۶ (ذيل واژه).
  10. خداوند خیر و خوبی را در قلب او قرار داد؛ اساس البلاغه، زمخشری، ص ۵۷۷.
  11. تاج لعروس من الجواهر القاموس، زبیدی، تحقیق علی سیری، ص۲۷۰.
  12. الکلیات، ایوب بن موسی الحسینی الكفوی (ابو البقاء)، تصحیح عدنان درویش و محمد المصری، بیروت، مؤسسة الرسالة، ۱۹۹۲ م، ص ۹۴۱ ـ ۲.
  13. شاکر، محمد کاظم، آشنایی با علوم قرآنی، ص ۲۲ - ۲۴.
  14. پس به او نافرمانی و پرهیزگاری را الهام کرد؛ سوره شمس، آیه:۸.
  15. الکلیات، ایوب بن موسی الحسینی الكفوی (ابو البقاء)، تصحیح عدنان درویش و محمد المصری، بیروت، مؤسسة الرسالة، ۱۹۹۲ م، ص ۱۷۳.
  16. شاکر، محمد کاظم، آشنایی با علوم قرآنی، ص ۲۲ - ۲۴.
  17. التعریفات، ص۱۵؛ موسوعة مصطلحات التصوف الاسلامی، ص ۸۵ـ ۸۷؛ فرهنگ معارف اسلامی، ج۱، ص ۲۸۲.
  18. انسان کامل، ص ۲۳۹؛ التعریفات، ص ۱۵؛ الشواهد الربوبیه، ص ۳۴۸ـ ۳۴۹؛ شرح العقائد النسفیه، ص ۴۵؛ گوهر مراد، ص ۵۸ و کشاف اصطلاحات الفنون، ج۲، ص ۱۳۰۸.
  19. جامع الأسرار، ص ۴۵۳ـ ۴۵۷؛ انسان کامل، ص ۲۳۸ و کشف الأسرار، ج۵، ص ۴۱۰ـ ۴۱۱.
  20. سلیمانی بهبهانی، عبدالرحیم، مقاله «الهام»، دانشنامه کلام اسلامی ج۱ ص ۳۹۶-۴۰۲
  21. سلیمانی بهبهانی، عبدالرحیم، مقاله «الهام»، دانشنامه کلام اسلامی ج۱ ص ۳۹۶-۴۰۲
  22. اصطلاحات الصوفیه، ص ۱۵۸؛ الرسالة القشیریة، ص ۴۳؛ انسان کامل، ص ۲۳۵ و ۲۳۹؛ مشارق الدراری، ص ۲۸۹ و الفتوحات المکّیة، ج۱، ص ۳۵۴.
  23. سلیمانی بهبهانی، عبدالرحیم، مقاله «الهام»، دانشنامه کلام اسلامی ج۱ ص ۳۹۶-۴۰۲
  24. بحارالأنوار، ج۶، ص ۱۹؛ ج۶۷، ص ۵۰.
  25. لسان العرب، ج۱۲، ص ۳۳۴؛ فتوحات، ج۱، ص ۳۵۹؛ مجمع البحرین، ج۶، ص ۱۶۵ و احیاء علوم الدین، ج۳، ص ۳۶.
  26. سلیمانی بهبهانی، عبدالرحیم، مقاله «الهام»، دانشنامه کلام اسلامی ج۱ ص ۳۹۶-۴۰۲
  27. انسان کامل، ص ۲۳۹.
  28. شرح منازل السائرین، ص ۱۳۸.
  29. سلیمانی بهبهانی، عبدالرحیم، مقاله «الهام»، دانشنامه کلام اسلامی ج۱ ص ۳۹۶-۴۰۲
  30. فرهنگ معارف اسلامی، ج۳، ص ۴۳۶.
  31. گوهر مراد، ص ۵۷؛ شرح اشارات، ج۲، ص ۳۵۸.
  32. گوهر مراد، ص ۵۷.
  33. شرح اصول کافی ملاصدرا، ج۲، ص ۴۵۵.
  34. شرح مقدمه قیصری، ص ۵۸۹.
  35. توحید، ص ۱۳۸ ۱۴۲.
  36. سلیمانی بهبهانی، عبدالرحیم، مقاله «الهام»، دانشنامه کلام اسلامی ج۱ ص ۳۹۶-۴۰۲
  37. بحارالأنوار، ج۶۱، ص ۱۶۷.
  38. بحارالأنوار، ج۲۶، ص ۱۸.
  39. بحارالأنوار، ج۲۶، ص ۶۷.
  40. لسان العرب، ج۱۵، ص ۲۴۰؛ مفردات راغب، ص ۸۵۸.
  41. زیرا پروردگارت به آن، وحی کرده است؛ سوره زلزله، آیه: ۵.
  42. و خداوند شما را آفریده است سپس شما را می‌میراند و برخی از شما را به فرودین‌ترین سال‌های زندگانی باز می‌گردانند، تا آنجا که پس از دانستن، چیزی نداند؛ بی‌گمان خداوند دانایی تواناست؛ سوره نحل، آیه: ۷۰.
  43. پس به او نافرمانی و پرهیزگاری را الهام کرد؛ سوره شمس، آیه: ۸.
  44. المیزان، ج۱۲، ص ۲۹۲ و مجمع البحرین، ج۱، ص ۴۳۱.
  45. المیزان، ج۱۶، ص ۱۰؛ تفسیر مراغی، ج۶، ص ۲۰؛ جامع البیان، ج۱۴، ص ۱۸۳؛ مجمع البیان، ج۶، ص ۵۷۳؛ ج۱۰، ص ۷۹۹؛ التبیان، ج۲، ص ۴۵۸؛ ج۶، ص ۴۰۲ و ج۹، ص ۴۲۲.
  46. سلیمانی بهبهانی، عبدالرحیم، مقاله «الهام»، دانشنامه کلام اسلامی ج۱ ص ۳۹۶-۴۰۲
  47. الشواهد الربوبیه، ص۳۴۸ـ ۳۴۹؛ علم الیقین فی اصول الدین، ص ۳۶۰ـ ۳۶۱؛ تفسیر مراغی، ج۶، ص ۲۰ ۲۱ و کیمیاء السعادة، ص ۱۰۴.
  48. شرح مقدمه قیصری، ۵۹۰؛ شرح اصول کافی، ج۲، ص ۴۵۶؛ کیمیاء السعادة، ص ۱۰۵.
  49. و هیچ بشری نسزد که خداوند با او سخن گوید مگر با وحی یا از فراسوی پرده‌ای یا فرستاده‌ای فرستد که به اذن او آنچه می‌خواهد وحی کند؛ بی‌گمان او فرازمندی فرزانه است؛ سوره شوری، آیه: ۵۱.
  50. المیزان، ج۱۸، ص ۷۳ـ ۷۵.
  51. شرح مقدمه قیصری، ص ۵۸۶ـ ۵۹۱؛ حق الیقین فی معرفة اصول الدین، ص ۱۳۴ و شرح اصول کافی، ج۲، ص ۴۵۶.
  52. علم الیقین فی اصول الدین، ص ۳۶۰ـ ۳۶۱؛ المبدأ والمعاد، ص ۶۰۸ـ ۹۰۹؛ الشواهد الربوبیة، ص ۳۴۸ـ ۳۴۹ و انوار جلیّه، ص۱۷۱.
  53. سلیمانی بهبهانی، عبدالرحیم، مقاله «الهام»، دانشنامه کلام اسلامی ج۱ ص ۳۹۶-۴۰۲
  54. ر. ک: رسائل شاه نعمت الله ولی، ج ۳، ص ۱۸۱؛ فرهنگ نوربخش «اصطلاحات تصوف»، جواد نوربخش، تهران (ناشر: مؤلف)، چاپ دوم، ۱۳۷۲ش، ج ۴، ص ۲۲۲.
  55. شاکر، محمد کاظم، آشنایی با علوم قرآنی، ص ۲۲ - ۲۴.
  56. شاکر، محمد کاظم، آشنایی با علوم قرآنی، ص ۲۲ - ۲۴.
  57. مجموعۀ آثار، مرتضی مطهری، قم، صدرا‍، ج ۴، ص ۴۰۵ ـ ۶.
  58. شاکر، محمد کاظم، آشنایی با علوم قرآنی، ص ۲۲ - ۲۴.
  59. المفردات فی غریب القرآن، راغب اصفهانی، ماده دهم:
  60. شاکر، محمد کاظم، آشنایی با علوم قرآنی، ص ۲۲ - ۲۴.
  61. البته این در جایی است که کار در حقیقت شرّ است ولی ما به خیر یا شرّ بودن آن آگاهی کامل نداریم.
  62. فوطه، معرب فوته است و فوته به معنای دستار می‌باشد. ر. ک: فرهنگ فارسی، محمد معین، تهران، مؤسسۀ انتشارات امیركبیر، ۱۳۷۸ش، چاپ سیزدهم، ج ۲، ص ۲۵۸۳؛ لغت‌نامۀ دهخدا، علی اكبر دهخدا، مؤسسۀ انتشارات دانشگاه تهران، ۱۳۷۷ش، چاپ دوم، ج ۱۱، ص ۱۷۲۳۳.
  63. مجید نوربخش، فرهنگ نوربخش، ج۴، ص۲۲۵.
  64. شاکر، محمد کاظم، آشنایی با علوم قرآنی، ص ۲۲ - ۲۴.