تبری در فقه سیاسی: تفاوت میان نسخهها
بدون خلاصۀ ویرایش |
(←مقدمه) |
||
خط ۲۱: | خط ۲۱: | ||
در برخی از متون اسلامی تبری به صورت یک حالت احساسی منفی توأم با نفرت ترسیم شده و شاید برخی از آیات نیز اشعاری به این معنا داشته باشد، ولی این حالت همیشگی درباره همه بیگانگان در دین نیست، در [[حقیقت]] این یک [[تکلیف]] [[جهادی]] و نوعی [[مقابله به مثل]] و در راستای [[دفاع مشروع]] است که بههنگام تهاجم [[دشمن]] و [[کینهتوزی]] آنان باید [[جامعه اسلامی]] با چنین حالتی با دشمن برخورد کنند تا ضمن ترد آنان راههای نفوذی دشمن را ببندند و هویت و [[استقلال]] خود را حفظ کنند. | در برخی از متون اسلامی تبری به صورت یک حالت احساسی منفی توأم با نفرت ترسیم شده و شاید برخی از آیات نیز اشعاری به این معنا داشته باشد، ولی این حالت همیشگی درباره همه بیگانگان در دین نیست، در [[حقیقت]] این یک [[تکلیف]] [[جهادی]] و نوعی [[مقابله به مثل]] و در راستای [[دفاع مشروع]] است که بههنگام تهاجم [[دشمن]] و [[کینهتوزی]] آنان باید [[جامعه اسلامی]] با چنین حالتی با دشمن برخورد کنند تا ضمن ترد آنان راههای نفوذی دشمن را ببندند و هویت و [[استقلال]] خود را حفظ کنند. | ||
تأکید [[قرآن]] بر نفی «تولی» بیگانگان در دین نوعی موضعگیری [[فکری]] و | تأکید [[قرآن]] بر نفی «تولی» بیگانگان در دین نوعی موضعگیری [[فکری]] و ذهنی است که در کنار [[جهاد]] که نوعی موضعگیری عینی و عملی است در برابر [[دشمنان]] [[متجاوز]] به عنوان دو [[خط مشی]] [[دفاعی]] ترسیم شده است<ref>فقه سیاسی، ج۵، ص۷۷-۷۵.</ref>.<ref>[[عباس علی عمید زنجانی|عمید زنجانی، عباس علی]]، [[دانشنامه فقه سیاسی ج۱ (کتاب)|دانشنامه فقه سیاسی ج۱]]، ص ۴۷۴.</ref> | ||
== برائت در فرهنگ سیاسی قرآن == | == برائت در فرهنگ سیاسی قرآن == |
نسخهٔ ۶ نوامبر ۲۰۲۴، ساعت ۰۸:۴۶
مقدمه
برائت، بری، براء به معنای بیزاری، دوری[۱]، کناره گرفتن از شیء مکروه[۲]، اماننامه، برائتنامه و تبرئه[۳] است[۴].
تبری اصطلاحی کلامی در برابر تولی از آموزههای اسلام بهویژه نزد شیعه امامیه است. این اصطلاح ریشه در قرآن کریم داشته و «برائت» نام یکی از سورههای قرآن است. تبری از دشمنان خدا که عبارتاند از مشرکان، کافران و منکران امامت و ولایت ائمه (ع) واجب است. تبری یکی از روشهای برخورد با دشمن و حالت سیاسی اجتماعی در عرف مذهبی تلقی میشود که میتوان آن را با چند تعبیر زیر تفسیر کرد:
- دشمنی در قلب و عمل؛
- احساس کینه قلبی؛
- احساس جدایی و دوگانگی برای حفظ هویت؛
- نفی هویت اختصاصی بیگانه که معارض هویت اسلامی است.
در منطق قرآن همه انسانها در فطرت انسانی و آفرینش یکسانند، بنابراین تبری نمیتواند به معنای نفی هویت انسانی بیگانگان باشد.
اما تفسیر اول و دوم نه تنها مستندی در آیات و متون روایی ندارد، بلکه با مفاد برخی از آنها تعارض نیز دارد. اما تفسیر سوم و چهارم از برائت نسبت به بیگانگان در دین به طور کامل منطقی و قابل قبول است، برائت به این دو معنا برخواسته از حفظ هویت اسلامی و نفی هویت ضد اسلامی است و این حالت هرگز جنبه احساسی ندارد بلکه تنها یک حالت فکری و اعتقادی است که در مسائل غیر مذهبی و عادی نیز صادق است.
در برخی از متون اسلامی تبری به صورت یک حالت احساسی منفی توأم با نفرت ترسیم شده و شاید برخی از آیات نیز اشعاری به این معنا داشته باشد، ولی این حالت همیشگی درباره همه بیگانگان در دین نیست، در حقیقت این یک تکلیف جهادی و نوعی مقابله به مثل و در راستای دفاع مشروع است که بههنگام تهاجم دشمن و کینهتوزی آنان باید جامعه اسلامی با چنین حالتی با دشمن برخورد کنند تا ضمن ترد آنان راههای نفوذی دشمن را ببندند و هویت و استقلال خود را حفظ کنند.
تأکید قرآن بر نفی «تولی» بیگانگان در دین نوعی موضعگیری فکری و ذهنی است که در کنار جهاد که نوعی موضعگیری عینی و عملی است در برابر دشمنان متجاوز به عنوان دو خط مشی دفاعی ترسیم شده است[۵].[۶]
برائت در فرهنگ سیاسی قرآن
کلمه برائت در فرهنگ سیاسی قرآن به مفهوم بیزاری و اجتناب از مشرکان و دشمنان مسلمانان و قطع پیوند با آنهاست: ﴿بَرَاءَةٌ مِنَ الله وَرَسُولِهِ إِلَى الَّذِينَ عَاهَدْتُمْ مِنَ الْمُشْرِكِينَ﴾[۷].
در قرآن افزون بر نکوهش و مذمت شرک و مشرکان، بر ضرورت گسستن پیوند از مشرکان و توصیه جدی به مقابله با آنان و به برائت انبیا از مشرکان و اعلان بیزاری آنها از شرک تصریح شده است. نمونه بارز اعلام برائت از مشرکان در امتهای پیشین، حضرت ابراهیم و یارانش بودند که قاطعانه برائت خود را از مشرکان و بتهای آنها اعلام کردند: ﴿قَدْ كَانَتْ لَكُمْ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ فِي إِبْرَاهِيمَ وَالَّذِينَ مَعَهُ إِذْ قَالُوا لِقَوْمِهِمْ إِنَّا بُرَآءُ مِنْكُمْ وَمِمَّا تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ الله كَفَرْنَا بِكُمْ وَبَدَا بَيْنَنَا وَبَيْنَكُمُ الْعَدَاوَةُ وَالْبَغْضَاءُ أَبَدًا حَتَّى تُؤْمِنُوا بِالله وَحْدَهُ إِلَّا قَوْلَ إِبْرَاهِيمَ لِأَبِيهِ لَأَسْتَغْفِرَنَّ لَكَ وَمَا أَمْلِكُ لَكَ مِنَ الله مِنْ شَيْءٍ رَبَّنَا عَلَيْكَ تَوَكَّلْنَا وَإِلَيْكَ أَنَبْنَا وَإِلَيْكَ الْمَصِيرُ﴾[۸].[۹]
تبرا نسبت به دشمن
انزجار از دشمنی که بر خصومت خود پای میفشارد، نوعی خودآگاهی و هشیاری در برابر عملیات خصمانه دشمن محسوب میشود که میتواند عامل بازدارنده از غافلگیر شدن در کمند دشمن باشد. مفهوم تبرا نسبت به خصم، کینهتوزی و نفرتورزی به انسانها تلقی نمیشود، بلکه تبرا ابراز انزجار نسبت به خصومت دشمن و اعمال تجاوزکارانه اوست که در حقیقت چیزی جز انزجار از تجاوز محسوب نمیشود. انسان از دیدگاه اسلام دارای کرامت ذاتی است، اما او هم به دلیل اعمالی که مرتکب میشود، یا مورد ستایش و یا نکوهش قرار میگیرد.
تبرا از دشمن به خاطر بعد انسانی او نیست بلکه به علت تجاوز و خصومتی است که به ناحق از خود نشان میدهد. غربستیزی جهان اسلام در برابر خصومتهای غرب، نوعی تبرا و اظهار انزجار نسبت به سیاستهای خصمانه غرب میباشد. غربستیزی بر مبنای تبرای قرآنی[۱۰] این امکان را برای جهان اسلام فراهم میکند که نه تنها در برابر خصومتهای موجود عکسالعمل منطقی نشان دهد بلکه نسبت به تداوم و تکرار آن ممانعت به عمل آورد.
تولی به مفهوم گرایش و تمایلات با حسن ظن و توأم با روابط عاطفی است و چنین حالتی در برابر دشمنی که بر خصومت خود پای میفشارد به معنای آن است که عملیات خصمانه دشمن مورد تأیید است یعنی چنین کسی خود عضوی از دشمن است[۱۱].[۱۲].[۱۳]
اصل برائت
اصل برائت: حکم به برائت ذمّه مکلف از تکلیف هنگام شک در آن. اصل برائت از اصول عملی است که هنگام شک در اصل تکلیف و دست نیافتن به دلیلی معتبر از کتاب، سنّت، اجماع و یا عقل به آن رجوع میشود و مفاد آن برداشته شدن مسئولیت تکلیف مجهول از عهده مکلّف است. اصل برائت به اصل برائت شرعی و اصل برائت عقلی تقسیم میشود؛ مفاد اولی، حکم شارع به مباح بودن ارتکاب یا ترک چیزی است که حکم واقعی آن مشکوک است و مفاد دومی، حکم عقل به عدم عقاب بر ارتکاب یا ترک آن است[۱۴].
کاربرد اصل برائت در مواردی است که حکم وجوب شرعی در آن موارد مشکوک بوده و حکم الزامی مورد تردید باشد، در چنین مواردی عقل، حکم به برائت میکند؛ زیرا مسئولیت خواستن بدون بیان روشن به دور از عقل است.
کاربرد اصل برائت در حقوق عمومی از آن نظر اهمیت دارد که بسیاری از وظایف دولت در مورد حقوق ملت و نیز مسئولیتهای مردم در مورد حقوق دولت که در شریعت اسلام به آنها اشاره نشده با اصل برائت مردود شمرده میشود[۱۵].
اصل برائت علاوه بر معنای فقهی، دارای مفهوم اعتقادی و سیاسی نیز هست و این اصل مانند همه اصول و احکام مستند به نص قرآن؛ یک اصل اسلامی و قرآنی است و نخستین آیه توبه بر آن دلالت صریح دارد: ﴿بَرَاءَةٌ مِنَ اللَّهِ وَرَسُولِهِ إِلَى الَّذِينَ عَاهَدْتُمْ مِنَ الْمُشْرِكِينَ﴾[۱۶].
اصل برائت هم جنبه اعتقادی دارد و به خدا مربوط است و هم با پیروی عملی از پیامبر (ص) در ارتباط بوده و از سوی دیگر دو بُعد اعتقادی و عملی برائت از اطلاق نسبت به خدا و رسول خدا (ص) قابل استنباط است؛ زیرا هر آنچه که به آن دو منسوب باشد ریشه در اعتقاد توحیدی و شریعت الهی دارد[۱۷]. برائت در ترجمههای فارسی به واژه بیزاری تعبیر شده و شاید این واژه به دلیل بُعد احساسی و عاطفی آن، برای بیان معنی و مفهوم اصل برائت رسا و کافی نباشد.
برائت به معنای دوری جستن و کنارهگیری کردن و نوعی منزوی کردن (بایکوت) دشمن است که در شرایط صلح به منظور باز داشتن دشمن از سوء استفاده از روابط صلحآمیز بر علیه اسلام و امت اسلامی به شیوهای مناسب با مقتضای زمان انجام میشود.
در تعبیری از امام راحل برائت یعنی توطئههای جهانخواران راست و چپ به ویژه امریکای چپاولگر، متجاوز و اسرائیل جنایتکار را به گوش جهانیان رساندن است. و یا برشماری جنایات این جانیان و از جهانیان استمداد جستن و برای قطع ایادی آنان و اصلاح حال مسلمانان به خدا ملتجی شدن[۱۸] است.
اعلان برائت در واقع نوعی جنگ سرد است که برای تقویت نیروهای خودی و تهدید و تضعیف روحیه دشمن به کار گرفته میشود و در هر صورت جنگ روانی و یا جنگ سرد خود به استفاده از رسانهها و وسایل اعلام جمعی و سر و صدا و آنچه که در عرف به فریاد تعبیر میشود، همراه است.
مضمون اذان برائت با توجه به تعبیر ﴿أَنَّ اللَّهَ بَرِيءٌ مِنَ الْمُشْرِكِينَ﴾ اشاره به آن دارد که اصل توحیدی برائت از مشرکان را، نباید یک عمل مقابله به مثل یا انتقامجویانه پیامبر (ص) در برابر رفتار ظالمانه قریش و مشرکان تفسیر کرد، بلکه این یک اصل جاودانه اسلامی است که خدا خود آن را مقرر فرموده و برائت از مشرکان قبل از هر کس به خدا مربوط میشود، یعنی این خداست که خود از مشرکان برائت میجوید تا راه، رسم و شیوه سیاسی اسلام و مسلمانان را روشن سازد[۱۹].
به جز دو آیه اول و سوم سوره برائت، آیات دیگری از قرآن که بیانگر رابطه عمومی جامعه اسلامی و جامعه کفر بوده و نیز روابط سیاسی دارالاسلام و دارالکفر را بیان میکند و «ولایت»: ﴿وَلَا تَتَّخِذُوا مِنْهُمْ وَلِيًّا وَلَا نَصِيرًا﴾[۲۰]، «رکون»: ﴿وَلَا تَرْكَنُوا إِلَى الَّذِينَ ظَلَمُوا فَتَمَسَّكُمُ النَّارُ﴾[۲۱]، «تولی»: ﴿وَمَنْ يَتَوَلَّهُمْ مِنْكُمْ فَإِنَّهُ مِنْهُمْ﴾[۲۲]، «سبیل»: ﴿لَنْ يَجْعَلَ اللَّهُ لِلْكَافِرِينَ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ سَبِيلًا﴾[۲۳] و «حب»: ﴿هَا أَنْتُمْ أُولَاءِ تُحِبُّونَهُمْ وَلَا يُحِبُّونَكُمْ وَتُؤْمِنُونَ بِالْكِتَابِ كُلِّهِ﴾[۲۴] را نسبت به کفار نفی میکند که هر کدام به نوبه خود با توجه به آیات متعدد مربوط به هر یک از این امور، بُعدی را در زمینه برائت روشن میکند. سیره عملی پیامبر (ص) در رابطه با عمل اعلان برائت و شیوه اجرای آیات اول و سوم سوره برائت، خود بدون هیچگونه ابهامی اصل برائت را به عنوان یک فریضه عبادی و رویه سیاسی بیان میکند.
رسول خدا (ص) در سال نهم هجری ابتدا مأموریت ابلاغ برائت و اجرای فرمان الهی اذان برائت را بر عهده ابوبکر نهاد، ولی هنوز وی به انجام مأموریت خود توفیق نیافته بود که علی (ع) برای انجام این مأموریت خطیر از جانب پیامبر (ص) منصوب شد[۲۵]. قطعنامه برائت از مشرکان در مراسم حج سال نهم هجری توسط امیرمؤمنان علی (ع) بر بام کعبه قرائت شد و پس از اذان برائت به مشرکان هشدار داده شد تا ظرف چهار ماه وضعیت خود را یکسره کنند.
به دنبال این هشدار، مشرکان که تا آن روز رویة دوگانه با مسلمانان و حکومت مدینه داشتند، ناگزیر شدند با پیامبر (ص) منطقیتر عمل کنند.
ابن سعد در طبقات، نام و خصوصیات اعضای بیش از هفتاد هیأت نمایندگی که توسط قبایل اطراف مکه برای مذاکره با پیامبر (ص) راهی مدینه شده بودند را ثبت کرده و تمامی مورخان که حوادث سال نهم هجرت را نوشتهاند، به انبوه وفود (هیأتهای نمایندگی قبایل) که روزانه در مدینه با پیامبر (ص) ملاقات و مذاکره میکردند اشاره کردهاند و تا آنجا که سال نهم هجرت را به دلیل هجوم هیأتهای نمایندگی قبایل و مشرکان، عام الفود نامیدهاند.
بازتاب اعلان برائت توسط پیامبر اسلام (ص) چنان سریع بود که هنوز مهلت چهار ماه که توسط علی (ع) به مشرکان داده شد، به سر نیامده بود که حجاز زیر لوای اسلام درآمد و دشمنان راهی به جز دشمنی، عناد و توطئه در پیش گرفتند و حاکمیت اسلام در سراسر حجاز استقرار یافت.
عمل پیامبر (ص) فلسفه برائت را به طور کامل روشن کرد که اعلان برائت میتواند به عنوان رویه اصولی و خطمشی اساسی در کنار رویههایی چون جهاد و دعوت نقشآفرین سیاست کلی گسترش اسلام و دفاع در برابر خصومتها، تجاوزها، تهاجمها و توطئههای دشمنان اسلام استفاده شود.
در بُعد اعتقادی، اعلان برائت و یا به تعبیر قرآنی اذان برائت باید به گونهای انجام گیرد که بیانگر بُعد منفی توحید و تحقق عینی «لا اله» باشد و در بُعد سیاسی در قالبی تحقق پذیرد که اهدافی مشابه آنچه که پیامبر (ص) در اعلان برائت سال نهم هجری بهدست آورد، به دنبال داشته باشد[۲۶].[۲۷]
منابع
پانویس
- ↑ حسن مصطفوی، التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، ج۱، ص۲۲۵.
- ↑ احمد بن یوسف سمین حلبی، عمدة الحفاظ، ج۱، ص۱۹۶.
- ↑ بهاءالدین خرمشاهی، قرآن کریم، ترجمه، توضیحات و واژهنامه، ص۵۳۰.
- ↑ نظرزاده، عبدالله، فرهنگ اصطلاحات و مفاهیم سیاسی قرآن کریم، ص۱۴۲.
- ↑ فقه سیاسی، ج۵، ص۷۷-۷۵.
- ↑ عمید زنجانی، عباس علی، دانشنامه فقه سیاسی ج۱، ص ۴۷۴.
- ↑ «(این) بیزاری خداوند و پیامبر اوست از مشرکانی که با آنان پیمان بستهاید» سوره توبه، آیه ۱.
- ↑ «بیگمان برای شما ابراهیم و همراهان وی نمونهای نیکویند آنگاه که به قوم خود گفتند: ما از شما و آنچه به جای خداوند میپرستید بیزاریم، شما را انکار میکنیم و میان ما و شما جاودانه دشمنی و کینه پدید آمده است تا زمانی که به خداوند یگانه ایمان آورید؛ جز (این) گفتار ابراهیم که به پدرش گفت: برای تو از خداوند آمرزش خواهم خواست و من برای تو در برابر خداوند هیچ اختیاری ندارم؛ پروردگارا! ما بر تو توکل داریم و به سوی تو روی میآوریم و بازگشت (هر چیز) به سوی توست» سوره ممتحنه، آیه ۴.
- ↑ نظرزاده، عبدالله، فرهنگ اصطلاحات و مفاهیم سیاسی قرآن کریم، ص۱۴۲.
- ↑ ﴿إِنَّمَا يَنْهَاكُمُ اللَّهُ عَنِ الَّذِينَ قَاتَلُوكُمْ فِي الدِّينِ وَأَخْرَجُوكُمْ مِنْ دِيَارِكُمْ وَظَاهَرُوا عَلَى إِخْرَاجِكُمْ أَنْ تَوَلَّوْهُمْ وَمَنْ يَتَوَلَّهُمْ فَأُولَئِكَ هُمُ الظَّالِمُونَ﴾ «خداوند تنها شما را از دوست داشتن کسانی باز میدارد که با شما در کار دین جنگ کردند و شما را از خانههایتان بیرون راندند و (یا) از بیرون راندنتان پشتیبانی کردند و کسانی که آنان را دوست بدارند ستمگرند» سوره ممتحنه، آیه ۹؛ ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لَا تَتَوَلَّوْا قَوْمًا غَضِبَ اللَّهُ عَلَيْهِمْ قَدْ يَئِسُوا مِنَ الْآخِرَةِ كَمَا يَئِسَ الْكُفَّارُ مِنْ أَصْحَابِ الْقُبُورِ﴾ «ای مؤمنان! گروهی را که خداوند بر آنان خشم گرفته است دوست مگیرید که آنان همان گونه از جهان واپسین ناامیدند که کافران از (بازگشت) در گور خفتگان» سوره ممتحنه، آیه ۱۳؛ ﴿ا يَتَّخِذِ الْمُؤْمِنُونَ الْكَافِرِينَ أَوْلِيَاءَ مِنْ دُونِ الْمُؤْمِنِينَ وَمَنْ يَفْعَلْ ذَلِكَ فَلَيْسَ مِنَ اللَّهِ فِي شَيْءٍ إِلَّا أَنْ تَتَّقُوا مِنْهُمْ تُقَاةً وَيُحَذِّرُكُمُ اللَّهُ نَفْسَهُ وَإِلَى اللَّهِ الْمَصِيرُ﴾ «مؤمنان نباید کافران را به جای مؤمنان دوست گیرند و هر که چنین کند با خداوند هیچ رابطهای ندارد مگر آنکه (بخواهید) به گونهای از آنان تقیّه کنید و خداوند، شما را از خویش پروا میدهد و بازگشت (هر چیز) به سوی خداوند است» سوره آل عمران، آیه ۲۸؛ ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لَا تَتَّخِذُوا الْيَهُودَ وَالنَّصَارَى أَوْلِيَاءَ بَعْضُهُمْ أَوْلِيَاءُ بَعْضٍ وَمَنْ يَتَوَلَّهُمْ مِنْكُمْ فَإِنَّهُ مِنْهُمْ إِنَّ اللَّهَ لَا يَهْدِي الْقَوْمَ الظَّالِمِينَ﴾ «ای مؤمنان! یهودیان و مسیحیان را دوست مگیرید که آنان (در برابر شما) هوادار یکدیگرند و هر کس از شما آنان را دوست بگیرد از آنان است؛ بیگمان خداوند گروه ستمگران را راهنمایی نمیکند» سوره مائده، آیه ۵۱.
- ↑ ﴿وَمَنْ يَتَوَلَّهُمْ مِنْكُمْ فَإِنَّهُ مِنْهُمْ﴾ «و هر کس از شما آنان را دوست بگیرد از آنان است» سوره مائده، آیه ۵۱.
- ↑ فقه سیاسی، ج۱۰، ص۲۳۵-۲۳۶.
- ↑ عمید زنجانی، عباس علی، دانشنامه فقه سیاسی، ص ۴۷۵.
- ↑ فرهنگ فقه، ج۱، ص۵۴۷.
- ↑ فقه سیاسی، ج۷، ص۶۱.
- ↑ «(این) بیزاری خداوند و پیامبر اوست از مشرکانی که با آنان پیمان بستهاید» سوره توبه، آیه ۱.
- ↑ تفسیر ابن کثیر، ج۲، ص۳۳۱؛ جامع قرطبی، ج۸، ص۶۱؛ روح البیان، ج۳، ص۳۸۲.
- ↑ صحیفه نور، ج۱، ص۲۲۲.
- ↑ تفسیر فخر رازی، ج۱۵، ص۲۲۰؛ تفسیر جامع قرطبی، ج۳، ص۳۱۱.
- ↑ «و از ایشان یار و یاوری مگیرید» سوره نساء، آیه ۸۹.
- ↑ «و به ستمگران مگرایید که آتش (دوزخ) به شما رسد» سوره هود، آیه ۱۱۳.
- ↑ «و هر کس از شما آنان را دوست بگیرد از آنان است» سوره مائده، آیه ۵۱.
- ↑ «هرگز خداوند برای کافران به زیان مؤمنان راهی نمیگشاید» سوره نساء، آیه ۱۴۱.
- ↑ «هان! این شمایید که آنان را دوست میدارید و (آنان) شما را دوست نمیدارند و شما به تمام کتاب ایمان دارید (و آنان ندارند)» سوره آل عمران، آیه ۱۱۹.
- ↑ طبقات الکبری، ج۲، ص۲۹۱-۲۲۹.
- ↑ فقه سیاسی، ج۵، ص۸۱-۷۷ و ۹۱-۸۶.
- ↑ عمید زنجانی، عباس علی، دانشنامه فقه سیاسی، ص ۱۹۳.