جز
جایگزینی متن - '، ص:' به '، ص'
جز (جایگزینی متن - 'ج۱، ص:' به 'ج۱، ص') برچسبها: ویرایش همراه ویرایش از وبگاه همراه |
جز (جایگزینی متن - '، ص:' به '، ص') |
||
خط ۵۸: | خط ۵۸: | ||
::::::آیتالله '''[[ابراهیم امینی]]'''، در کتاب ''«[[بررسی مسائل کلی امامت (کتاب)|بررسی مسائل کلی امامت]]»'' در اینباره گفته است: | ::::::آیتالله '''[[ابراهیم امینی]]'''، در کتاب ''«[[بررسی مسائل کلی امامت (کتاب)|بررسی مسائل کلی امامت]]»'' در اینباره گفته است: | ||
::::::«خبرهاى غیبى است که از [[على بن ابى طالب]]{{ع}} و سایر [[ائمه]]{{عم}} صادر شده و در کتابها موجود است، از بعض وقایع آینده خبر دادند که بعداً مطابق واقع در آمد و صدق گفتارشان ظاهر شد. نمونههاى فراوانى از این قبیل اخبار براى هر یک از [[ائمه]]{{عم}} در کتابها دیده مىشود. از باب نمونه به بعض آنها اشاره مىشود: | ::::::«خبرهاى غیبى است که از [[على بن ابى طالب]]{{ع}} و سایر [[ائمه]]{{عم}} صادر شده و در کتابها موجود است، از بعض وقایع آینده خبر دادند که بعداً مطابق واقع در آمد و صدق گفتارشان ظاهر شد. نمونههاى فراوانى از این قبیل اخبار براى هر یک از [[ائمه]]{{عم}} در کتابها دیده مىشود. از باب نمونه به بعض آنها اشاره مىشود: | ||
::::::*هنگامى که [[على بن ابى طالب]]{{ع}} بیه مردم فرمود: مسائل و مشکلات خود را از من بپرسید قبل از آن که مرا نیابید، به خدا سوگند! اگر از احوال گروهى که صد نفر را گمراه مىسازند و صد نفر را هدایت مىکنند از من بپرسید فرمانده و محرک آنان را به شما معرفى خواهم کرد، در آن هنگام مردى برخاست و گفت: از تعداد موهاى سر و ریش من خبر بده. حضرت فرمود: به خدا سوگند، [[رسول خدا]]{{صل}} به من خبر داد که: نزد هر مویى از موهاى سرت فرشتهاى است که تو را لعنت مىکند. و بر هر مویى از ریش تو شیطانى گمارده شده که گمراهت مىگرداند. در خانهات کودکى دارى که فرزند [[پیغمبر]] را به قتل مىرساند. مرد مذکور "[[انس نخعى]]" پدر "[[سنان بن انس]]" قاتل [[امام حسین]]{{ع}} بود<ref>[http://lib.eshia.ir/15335/2/286 شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، ج۲، ص | ::::::*هنگامى که [[على بن ابى طالب]]{{ع}} بیه مردم فرمود: مسائل و مشکلات خود را از من بپرسید قبل از آن که مرا نیابید، به خدا سوگند! اگر از احوال گروهى که صد نفر را گمراه مىسازند و صد نفر را هدایت مىکنند از من بپرسید فرمانده و محرک آنان را به شما معرفى خواهم کرد، در آن هنگام مردى برخاست و گفت: از تعداد موهاى سر و ریش من خبر بده. حضرت فرمود: به خدا سوگند، [[رسول خدا]]{{صل}} به من خبر داد که: نزد هر مویى از موهاى سرت فرشتهاى است که تو را لعنت مىکند. و بر هر مویى از ریش تو شیطانى گمارده شده که گمراهت مىگرداند. در خانهات کودکى دارى که فرزند [[پیغمبر]] را به قتل مىرساند. مرد مذکور "[[انس نخعى]]" پدر "[[سنان بن انس]]" قاتل [[امام حسین]]{{ع}} بود<ref>[http://lib.eshia.ir/15335/2/286 شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، ج۲، ص ۲۸۶.]</ref>. | ||
::::::*[[سوید بن غفله]] مىگوید: یک روز [[حضرت على]]{{ع}} مشغول خطبه بود، مردى از پایین منبر برخاست و گفت: یا [[امیرالمؤمنین]]! از وادى القرى عبور نمودم، خبردار شدم که [[خالد بن عرفطه]] مرده است، برایش طلب مغفرت کن، [[على]]{{ع}} فرمود: به خدا سوگند او نمرده و نخواهد مرد تا سپاه ضلالت را رهبرى کند که پرچمدارش [[حبیب بن حمار]] باشد. در آن هنگام مردى از پاى منبر برخاست و گفت: یا [[امیرالمؤمنین]]! من [[حبیب بن حمار]] هستم، چگونه این مطلب را دربارهام مىفرمایى با اینکه شیعه و دوستدار شما هستم!؟ [[على]]{{ع}} فرمود: تو [[حبیب بن حمار]] هستى؟ عرض کرد: آرى من [[حبیب بن حمار]] مىباشم. فرمود: تو را به خدا تو [[حبیب بن حمار]] هستى؟ عرض کرد: آرى به خدا سوگند، فرمود: به خدا سوگند! تو پرچمدار آن سپاه خواهى بود و از این در وارد مسجد کوفه خواهى شد، و با دست مبارک به "باب الفیل" اشاره کرد. [[ثابت ثمالى]] مىگوید: به خدا سوگند! نمردم تا دیدم که [[ابن زیاد]] [[عمر سعد]] را با سپاهى به جنگ [[امام حسین]]{{ع}} فرستاد، و [[خالد بن عرفطه]] فرمانده آن سپاه و [[حبیب بن حمار]] پرچمدارش بود و از "باب الفیل" داخل مسجد کوفه شدند<ref>[http://lib.eshia.ir/15335/2/286 شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، ج۲، ص | ::::::*[[سوید بن غفله]] مىگوید: یک روز [[حضرت على]]{{ع}} مشغول خطبه بود، مردى از پایین منبر برخاست و گفت: یا [[امیرالمؤمنین]]! از وادى القرى عبور نمودم، خبردار شدم که [[خالد بن عرفطه]] مرده است، برایش طلب مغفرت کن، [[على]]{{ع}} فرمود: به خدا سوگند او نمرده و نخواهد مرد تا سپاه ضلالت را رهبرى کند که پرچمدارش [[حبیب بن حمار]] باشد. در آن هنگام مردى از پاى منبر برخاست و گفت: یا [[امیرالمؤمنین]]! من [[حبیب بن حمار]] هستم، چگونه این مطلب را دربارهام مىفرمایى با اینکه شیعه و دوستدار شما هستم!؟ [[على]]{{ع}} فرمود: تو [[حبیب بن حمار]] هستى؟ عرض کرد: آرى من [[حبیب بن حمار]] مىباشم. فرمود: تو را به خدا تو [[حبیب بن حمار]] هستى؟ عرض کرد: آرى به خدا سوگند، فرمود: به خدا سوگند! تو پرچمدار آن سپاه خواهى بود و از این در وارد مسجد کوفه خواهى شد، و با دست مبارک به "باب الفیل" اشاره کرد. [[ثابت ثمالى]] مىگوید: به خدا سوگند! نمردم تا دیدم که [[ابن زیاد]] [[عمر سعد]] را با سپاهى به جنگ [[امام حسین]]{{ع}} فرستاد، و [[خالد بن عرفطه]] فرمانده آن سپاه و [[حبیب بن حمار]] پرچمدارش بود و از "باب الفیل" داخل مسجد کوفه شدند<ref>[http://lib.eshia.ir/15335/2/286 شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، ج۲، ص ۲۸۶.]</ref>. | ||
::::::*[[اسماعیل بن رجاء]] مىگوید: یک روز [[على بن ابى طالب]]{{ع}} خطبه مىخواند و از ملاحم خبر مىداد. شخصى به نام "[[اعشى باهله]]" که جوان کم سنى بود برخاست و گفت: سخن شما به خرافه شباهت دارد! فرمود: اى جوان اگر در گفتارت گناهکارى خدا به دست غلام ثقیف به قتلت برساند. در آن هنگام چند نفر از پاى منبر برخاسته و گفتند: یا [[امیرالمؤمنین]] غلام ثقیف کیست؟ فرمود: مردى است که بر شهر شما مسلط مىشود و احکام الهى را پایمال مىسازد. و با شمشیر گردن این جوان را مىزند. گفتند: چند سال حکومت مىکند؟ فرمود: بیست سال، اگر به بیست سال برسد. گفتند: کشته مىشود یا به مرگ طبیعى از دنیا مىرود؟ فرمود: به واسطه مرض اسهال به مرگ مىرسد. [[اسماعیل بن رجاء]] مىگوید: با چشم خودم دیدم که "[[اعشى باهله]]" را اسیر کرده و نزد حجاج آوردند، او را کتک زد و توبیخ نمود و در همان مجلس گردنش را زد<ref>[http://lib.eshia.ir/15335/2/286 شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، ج۲، ص | ::::::*[[اسماعیل بن رجاء]] مىگوید: یک روز [[على بن ابى طالب]]{{ع}} خطبه مىخواند و از ملاحم خبر مىداد. شخصى به نام "[[اعشى باهله]]" که جوان کم سنى بود برخاست و گفت: سخن شما به خرافه شباهت دارد! فرمود: اى جوان اگر در گفتارت گناهکارى خدا به دست غلام ثقیف به قتلت برساند. در آن هنگام چند نفر از پاى منبر برخاسته و گفتند: یا [[امیرالمؤمنین]] غلام ثقیف کیست؟ فرمود: مردى است که بر شهر شما مسلط مىشود و احکام الهى را پایمال مىسازد. و با شمشیر گردن این جوان را مىزند. گفتند: چند سال حکومت مىکند؟ فرمود: بیست سال، اگر به بیست سال برسد. گفتند: کشته مىشود یا به مرگ طبیعى از دنیا مىرود؟ فرمود: به واسطه مرض اسهال به مرگ مىرسد. [[اسماعیل بن رجاء]] مىگوید: با چشم خودم دیدم که "[[اعشى باهله]]" را اسیر کرده و نزد حجاج آوردند، او را کتک زد و توبیخ نمود و در همان مجلس گردنش را زد<ref>[http://lib.eshia.ir/15335/2/286 شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، ج۲، ص ۲۸۹.]</ref>. | ||
::::::*[[حضرت على]]{{ع}} به یکى از اصحاب به نام "[[عمرو بن حمق خزاعى]]" فرمود: بعد از من کشته مىشوى و سرت را از شهرى به شهر دیگر مىبرند. سر تو نخستین سرى است در اسلام که از جایى به جاى دیگر برده مىشود. در زمان خلافت معاویه، عمرو مورد تعقیب قرار گرفت و از ترس فرار کرد و به طایفه خودش بنى خزاعه پناه برد. ولى آنان او را تحویل مأمورین خلیفه دادند و به دست آنان به قتل رسید و سرش را از عراق نزد معاویه در شام بردند<ref>[http://lib.eshia.ir/15335/2/286 شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، ج۲، ص | ::::::*[[حضرت على]]{{ع}} به یکى از اصحاب به نام "[[عمرو بن حمق خزاعى]]" فرمود: بعد از من کشته مىشوى و سرت را از شهرى به شهر دیگر مىبرند. سر تو نخستین سرى است در اسلام که از جایى به جاى دیگر برده مىشود. در زمان خلافت معاویه، عمرو مورد تعقیب قرار گرفت و از ترس فرار کرد و به طایفه خودش بنى خزاعه پناه برد. ولى آنان او را تحویل مأمورین خلیفه دادند و به دست آنان به قتل رسید و سرش را از عراق نزد معاویه در شام بردند<ref>[http://lib.eshia.ir/15335/2/286 شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، ج۲، ص ۲۹۰.]</ref>. | ||
::::::*[[جویریه]] یکى از اصحاب خاص [[امیرالمؤمنین]]{{ع}} بود، یک روز نزد آن حضرت آمد، در حالى که خوابیده بود و گروهى از اصحاب نزدش حاضر بودند [[جویریه]] صدا زد: اى شخص خواب! بیدار شو، ضربتى بر سرت وارد خواهد شد که ریشت را خضاب مىکند. [[على]]{{ع}} تبسم نمود و فرمود: اى [[جویریه]] تو نیز گوش فرا دار تا سرنوشتت را بگویم. به خدایى که جانم در دست اوست! تو را خواهند برد پیش آن مرد تند خوى پرخور پست فطرت، دست و پایت را مىبُرند سپس به شاخه درخت شخص کافرى به دارت زنند. راوى مىگوید: بعد از این داستان طولى نکشید که زیاد، [[جویریه]] را گرفت، دست و پایش را قطع کرد و بر شاخه درخت "[[ابن معکبر]]" به دار زد<ref>[http://lib.eshia.ir/15335/2/286 شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، ج۲، ص | ::::::*[[جویریه]] یکى از اصحاب خاص [[امیرالمؤمنین]]{{ع}} بود، یک روز نزد آن حضرت آمد، در حالى که خوابیده بود و گروهى از اصحاب نزدش حاضر بودند [[جویریه]] صدا زد: اى شخص خواب! بیدار شو، ضربتى بر سرت وارد خواهد شد که ریشت را خضاب مىکند. [[على]]{{ع}} تبسم نمود و فرمود: اى [[جویریه]] تو نیز گوش فرا دار تا سرنوشتت را بگویم. به خدایى که جانم در دست اوست! تو را خواهند برد پیش آن مرد تند خوى پرخور پست فطرت، دست و پایت را مىبُرند سپس به شاخه درخت شخص کافرى به دارت زنند. راوى مىگوید: بعد از این داستان طولى نکشید که زیاد، [[جویریه]] را گرفت، دست و پایش را قطع کرد و بر شاخه درخت "[[ابن معکبر]]" به دار زد<ref>[http://lib.eshia.ir/15335/2/286 شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، ج۲، ص ۲۹۰.]</ref>. | ||
::::::*[[میثم تمار]] یکى از اصحاب مخصوص [[امیرالمؤمنین]]{{ع}} بود که اسرار زیادى را از آن جناب شنیده بود، وقتى آنها را براى مردم نقل مىکرد [[حضرت على]]{{ع}} را به خرافهگویى و فریبکارى نسبت مىدادند. یک روز [[امیرالمؤمنین]]{{ع}} در حضور بسیارى از اصحاب به میثم فرمود: تو بعد از من دستگیر مىشوى و بر دار آویخته مىگردى. در روز دوم از بینى و دهانت به قدرى خون مىآید که ریشت بدان خضاب مىگردد. در روز سوم نیزهاى بر بدنت مىزنند وبدان وسیله به شهادت نائل مىگردى. در انتظار آن روز باش. محل دارت در خانه "[[عمرو بن حریث]]" است و دهمین فردى هستى که به دار آویخته مىشوى و چوبه دار تو از همه آنان کوتاهتر مىباشد. درخت خرمایى را که بر چوبش به دار آویخته مىشوى به تو نشان خواهم داد. بعد از دو روز آن درخت را به میثم نشان داد. میثم گاهى نزد آن درخت مىرفت، در آن جا نماز مىخواند و درخت را مخاطب ساخته مىگفت: خدا تو را مبارک کند، من براى تو آفریده شدهام و تو براى من روییدهاى. گاهى که عمرو بن حریث را ملاقات مىنمود مىگفت: همسایگى مرا نیکو بدار. ولى عمرو مقصود او را نمىفهمید و مىگفت: قصد دارى خانه ابنمسعود را بخرى یا خانه ابن حکم را؟ بعد از قتل [[على]]{{ع}} درخت خرما را بریدند، میثم مراقب چوب درخت بود و گاهى نزدش مىرفت. تا این که او را گرفته و نزد [[عبیداللَّه بن زیاد]] بردند. به ابن زیاد گفتند: این شخص از دوستان نزدیک [[على]] بود گفت: این مرد عجمى چنین مقامى داشت؟! گفتند: آرى، عبیداللَّه به میثم خطاب نمود و گفت: خداى تو کجاست؟ جواب داد: در کمین ستمکاران است، گفت: شنیدهام از خواص ابو تراب بودهاى؟ جواب داد؟ تا حدى، مقصودت چیست؟ گفت: شنیدهام از سرنوشت تو خبر داده است؟ پاسخ داد: آرى. گفت: به تو خبر داد که من با تو چه رفتارى مىکنم؟ جواب داد: مولایم [[على]]{{ع}} به من خبر داد که تو مرا به دار مىزنى و دهمین فردى هستم که به دار آویخته مىشوم و چوبه دارم از همه کوتاهتر است. عبیداللَّه گفت: من بر خلاف پیش بینى [[على]] با تو عمل خواهم نمود. میثم گفت: چگونه مىتوانى با خبر [[على]]{{ع}} مخالفت کنى؟ با این که [[رسول خدا]]{{صل}} به او خبر داده و [[جبرئیل]] به [[رسول خدا]] خبر داده و خدا به [[جبرئیل]] خبر داده است؟! من حتى محل چوبه دارم را مىدانم و نخستین مسلمانى هستم که بر دهانش لجام مىزنند. عبیداللَّه دستور داد او را به زندان بردند. مختار نیز در زندان بود، میثم به مختار گفت: تو از زندان آزاد مىشوى و براى انتقام خون [[حسین]]{{ع}} قیام مىکنى و [[ابن زیاد]] را به قتل مىرسانى. طولى نکشید که مختار از زندان آزاد شد، میثم را نزد [[ابن زیاد]] بردند، دستور داد او را بر چوب درختى که نزدیک خانه [[عمرو بن حریث]] بود به دار آویختند. در آن هنگام [[عمرو بن حریث]]، معناى سخن گذشته میثم را فهمید، بدان جهت به کنیزش دستور داد هر شب آن جا را آب و جارو کند و چراغ روشن نماید. مردم اطراف میثم اجتماع مىکردند و او بالاى چوبه دار از فضائل [[اهل بیت]]{{عم}} و بدىهاى بنى امیه سخن مىگفت. به [[ابن زیاد]] خبر رسید که میثم شما را رسوا ساخت، دستور داد دهانش را ببندید تا سخن نگوید. بر طبق اخبار [[على]]{{ع}} در روز دوم خون از بینى و دهانش جارى شد و در روز سوم نیزهاى به بدنش زدند و بدین وسیله شربت شهادت را نوشید<ref>[http://lib.eshia.ir/15335/2/286 شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، ج۲، ص | ::::::*[[میثم تمار]] یکى از اصحاب مخصوص [[امیرالمؤمنین]]{{ع}} بود که اسرار زیادى را از آن جناب شنیده بود، وقتى آنها را براى مردم نقل مىکرد [[حضرت على]]{{ع}} را به خرافهگویى و فریبکارى نسبت مىدادند. یک روز [[امیرالمؤمنین]]{{ع}} در حضور بسیارى از اصحاب به میثم فرمود: تو بعد از من دستگیر مىشوى و بر دار آویخته مىگردى. در روز دوم از بینى و دهانت به قدرى خون مىآید که ریشت بدان خضاب مىگردد. در روز سوم نیزهاى بر بدنت مىزنند وبدان وسیله به شهادت نائل مىگردى. در انتظار آن روز باش. محل دارت در خانه "[[عمرو بن حریث]]" است و دهمین فردى هستى که به دار آویخته مىشوى و چوبه دار تو از همه آنان کوتاهتر مىباشد. درخت خرمایى را که بر چوبش به دار آویخته مىشوى به تو نشان خواهم داد. بعد از دو روز آن درخت را به میثم نشان داد. میثم گاهى نزد آن درخت مىرفت، در آن جا نماز مىخواند و درخت را مخاطب ساخته مىگفت: خدا تو را مبارک کند، من براى تو آفریده شدهام و تو براى من روییدهاى. گاهى که عمرو بن حریث را ملاقات مىنمود مىگفت: همسایگى مرا نیکو بدار. ولى عمرو مقصود او را نمىفهمید و مىگفت: قصد دارى خانه ابنمسعود را بخرى یا خانه ابن حکم را؟ بعد از قتل [[على]]{{ع}} درخت خرما را بریدند، میثم مراقب چوب درخت بود و گاهى نزدش مىرفت. تا این که او را گرفته و نزد [[عبیداللَّه بن زیاد]] بردند. به ابن زیاد گفتند: این شخص از دوستان نزدیک [[على]] بود گفت: این مرد عجمى چنین مقامى داشت؟! گفتند: آرى، عبیداللَّه به میثم خطاب نمود و گفت: خداى تو کجاست؟ جواب داد: در کمین ستمکاران است، گفت: شنیدهام از خواص ابو تراب بودهاى؟ جواب داد؟ تا حدى، مقصودت چیست؟ گفت: شنیدهام از سرنوشت تو خبر داده است؟ پاسخ داد: آرى. گفت: به تو خبر داد که من با تو چه رفتارى مىکنم؟ جواب داد: مولایم [[على]]{{ع}} به من خبر داد که تو مرا به دار مىزنى و دهمین فردى هستم که به دار آویخته مىشوم و چوبه دارم از همه کوتاهتر است. عبیداللَّه گفت: من بر خلاف پیش بینى [[على]] با تو عمل خواهم نمود. میثم گفت: چگونه مىتوانى با خبر [[على]]{{ع}} مخالفت کنى؟ با این که [[رسول خدا]]{{صل}} به او خبر داده و [[جبرئیل]] به [[رسول خدا]] خبر داده و خدا به [[جبرئیل]] خبر داده است؟! من حتى محل چوبه دارم را مىدانم و نخستین مسلمانى هستم که بر دهانش لجام مىزنند. عبیداللَّه دستور داد او را به زندان بردند. مختار نیز در زندان بود، میثم به مختار گفت: تو از زندان آزاد مىشوى و براى انتقام خون [[حسین]]{{ع}} قیام مىکنى و [[ابن زیاد]] را به قتل مىرسانى. طولى نکشید که مختار از زندان آزاد شد، میثم را نزد [[ابن زیاد]] بردند، دستور داد او را بر چوب درختى که نزدیک خانه [[عمرو بن حریث]] بود به دار آویختند. در آن هنگام [[عمرو بن حریث]]، معناى سخن گذشته میثم را فهمید، بدان جهت به کنیزش دستور داد هر شب آن جا را آب و جارو کند و چراغ روشن نماید. مردم اطراف میثم اجتماع مىکردند و او بالاى چوبه دار از فضائل [[اهل بیت]]{{عم}} و بدىهاى بنى امیه سخن مىگفت. به [[ابن زیاد]] خبر رسید که میثم شما را رسوا ساخت، دستور داد دهانش را ببندید تا سخن نگوید. بر طبق اخبار [[على]]{{ع}} در روز دوم خون از بینى و دهانش جارى شد و در روز سوم نیزهاى به بدنش زدند و بدین وسیله شربت شهادت را نوشید<ref>[http://lib.eshia.ir/15335/2/286 شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، ج۲، ص ۲۹۱.]</ref>. | ||
::::::*[[رشید هجرى]] را نزد زیاد بردند، زیاد به او گفت: [[على]] خبر داد: من با تو چه مىکنم؟ رشید جواب داد: فرمود: دست و پایم را قطع مىکنى سپس به دارم مىزنى. زیاد گفت: به خدا سوگند بر خلاف پیشبینى [[على]] با تو رفتار مىکنم تا دروغ او ظاهر شود. سپس گفت: آزادش کنید. وقتى رشید خواست خارج شود زیاد گفت: او را برگردانید، عذابى بهتر از این برایش سراغ ندارم، دست و پایش را ببرید و بر دارش بیاویزید. دست و پایش را بریدند ولى از سخن گفتن خاموش نشد، زیاد گفت: زبانش را قطع کنید، رشید گفت: مولایم [[على]]{{ع}} به من خبر داده بود که زبانت را قطع مىنمایند. زبانش را قطع کردند و آن گاه بدارش زدند<ref>[http://lib.eshia.ir/15335/2/286 شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، ج۲، ص | ::::::*[[رشید هجرى]] را نزد زیاد بردند، زیاد به او گفت: [[على]] خبر داد: من با تو چه مىکنم؟ رشید جواب داد: فرمود: دست و پایم را قطع مىکنى سپس به دارم مىزنى. زیاد گفت: به خدا سوگند بر خلاف پیشبینى [[على]] با تو رفتار مىکنم تا دروغ او ظاهر شود. سپس گفت: آزادش کنید. وقتى رشید خواست خارج شود زیاد گفت: او را برگردانید، عذابى بهتر از این برایش سراغ ندارم، دست و پایش را ببرید و بر دارش بیاویزید. دست و پایش را بریدند ولى از سخن گفتن خاموش نشد، زیاد گفت: زبانش را قطع کنید، رشید گفت: مولایم [[على]]{{ع}} به من خبر داده بود که زبانت را قطع مىنمایند. زبانش را قطع کردند و آن گاه بدارش زدند<ref>[http://lib.eshia.ir/15335/2/286 شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، ج۲، ص ۲۹۴.]</ref>. | ||
::::::*هنگامى که [[حضرت على]]{{ع}} عازم جنگ نهروان بود به اصحابش فرمود: گروه خوارج کنار آب نهر کشته مىشوند، از آنان ده نفر باقى نمىماند و از شما هم ده نفر کشته نمىشود. همان طور که آن جناب فرموده بود جنگ پایان یافت<ref>[http://lib.eshia.ir/15335/5/3 شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، ج۵، ص | ::::::*هنگامى که [[حضرت على]]{{ع}} عازم جنگ نهروان بود به اصحابش فرمود: گروه خوارج کنار آب نهر کشته مىشوند، از آنان ده نفر باقى نمىماند و از شما هم ده نفر کشته نمىشود. همان طور که آن جناب فرموده بود جنگ پایان یافت<ref>[http://lib.eshia.ir/15335/5/3 شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، ج۵، ص ۳.]</ref>. | ||
::::::*[[امیرالمؤمنین]]{{ع}} به اهل بصره فرمود: آب، شهر شما را فرا مىگیرد و همه را غرق مىکند جز مسجد شهر را. گویا مسجد را همانند سینه مرغى در میان آب مشاهده مىکنم. چنان که آن حضرت خبر داده بود آب از طرف جزیره فارس و از کوه معروف به "جبل سنام" جارى شد، بصره را فرا گرفت و تمام شهر را خراب کرد جز مسجد جامع شهر<ref>[http://lib.eshia.ir/26580/1/0 نهج البلاغه، | ::::::*[[امیرالمؤمنین]]{{ع}} به اهل بصره فرمود: آب، شهر شما را فرا مىگیرد و همه را غرق مىکند جز مسجد شهر را. گویا مسجد را همانند سینه مرغى در میان آب مشاهده مىکنم. چنان که آن حضرت خبر داده بود آب از طرف جزیره فارس و از کوه معروف به "جبل سنام" جارى شد، بصره را فرا گرفت و تمام شهر را خراب کرد جز مسجد جامع شهر<ref>[http://lib.eshia.ir/26580/1/0 نهج البلاغه، ص۵۵، خ ۱۳.]</ref>».<ref>[http://www.ibrahimamini.com/fa/node/570 بررسی مسائل کلی امامت، ص ۲۷۹ - ۲۸۶.]</ref> | ||
{{پایان جمع شدن}} | {{پایان جمع شدن}} | ||
{{جمع شدن|۶. آیتالله سبحانی؛}} | {{جمع شدن|۶. آیتالله سبحانی؛}} | ||
خط ۱۷۴: | خط ۱۷۴: | ||
::::::[[ابن ابی الحدید]] میگوید: {{عربی|اندازه=150%|«و لقد امتحنا اخباره فوجدناه موافقا فاستدللنا بذلک علی صدق الدعوی المذکورة»}}<ref>ما [[امام علی|علی]]{{ع}} را در مورد پیشگوییهایش امتحان نمودیم، هر چه گفته و خبر داده بود، درست از آب در آمد، و لذا نتیجه گرفتیم که او هر چه میگوید راست میگوید؛ ابن ابى الحديد؛ ج ۷ ص ۴۸.</ref> | ::::::[[ابن ابی الحدید]] میگوید: {{عربی|اندازه=150%|«و لقد امتحنا اخباره فوجدناه موافقا فاستدللنا بذلک علی صدق الدعوی المذکورة»}}<ref>ما [[امام علی|علی]]{{ع}} را در مورد پیشگوییهایش امتحان نمودیم، هر چه گفته و خبر داده بود، درست از آب در آمد، و لذا نتیجه گرفتیم که او هر چه میگوید راست میگوید؛ ابن ابى الحديد؛ ج ۷ ص ۴۸.</ref> | ||
::::::او خبر داده بود که محاسن صورتش با خون سرش خضاب میگردد چنین شد، و فرزندش [[امام حسین]]{{ع}} در کربلا کشته میگردد، شهید شده،او فرموده بود که پس از وی "معاویه" به پادشاهی دست مییابد چنین گردید، او از شرارتهای [[حجاج بن یوسف]]و وقایع "خوارج" در "نهروان" و تعداد کشته شدگان آن خبر داده بود، و تمام رویدادهای دیگری را که او گفته بود، به همان صورت انجام شد، خلاصه در غیب گویی او شبههای نیست... | ::::::او خبر داده بود که محاسن صورتش با خون سرش خضاب میگردد چنین شد، و فرزندش [[امام حسین]]{{ع}} در کربلا کشته میگردد، شهید شده،او فرموده بود که پس از وی "معاویه" به پادشاهی دست مییابد چنین گردید، او از شرارتهای [[حجاج بن یوسف]]و وقایع "خوارج" در "نهروان" و تعداد کشته شدگان آن خبر داده بود، و تمام رویدادهای دیگری را که او گفته بود، به همان صورت انجام شد، خلاصه در غیب گویی او شبههای نیست... | ||
::::::[[ابن ابی الحدید]] در جای دیگر با اشاره به خطبه پنجاه و هشت [[نهج البلاغه]] که [[امام علی]]{{ع}} از محل اتفاق جنگ "نهروان" خبر میدهد، و میفرمایند که در آن کمتر از ده نفر از سپاه من به شهادت میرسند، و کمتر از ده نفر از سپاه "خوارج" جان سالم بدر میبردند{{عربی|اندازه=150%|«مَصَارِعُهُمْ دُونَ النُّطْفَةِ وَ اللَّهِ لَا يُفْلِتُ مِنْهُمْ عَشَرَةٌ وَ لَا يَهْلِكُ مِنْكُمْ عَشَرَةٌ»}}<ref> شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد، ج۵، ص | ::::::[[ابن ابی الحدید]] در جای دیگر با اشاره به خطبه پنجاه و هشت [[نهج البلاغه]] که [[امام علی]]{{ع}} از محل اتفاق جنگ "نهروان" خبر میدهد، و میفرمایند که در آن کمتر از ده نفر از سپاه من به شهادت میرسند، و کمتر از ده نفر از سپاه "خوارج" جان سالم بدر میبردند{{عربی|اندازه=150%|«مَصَارِعُهُمْ دُونَ النُّطْفَةِ وَ اللَّهِ لَا يُفْلِتُ مِنْهُمْ عَشَرَةٌ وَ لَا يَهْلِكُ مِنْكُمْ عَشَرَةٌ»}}<ref> شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد، ج۵، ص ۳.</ref>. میگوید: {{عربی|اندازه=150%|«والقوة البشرية تقصر عن إدراك مثل هذا، ولقد كان له من هذا الباب ما لم يكن لغيره . وبمقتضى ما شاهد الناس من معجزاته، وأحواله المنافية لقوى البشر، غلا فيه من غلا، حتى نسب إلى أن الجوهر الإلهي حلّ في بدنه»}}<ref> قدرت و قوت بشری کوچکتر از این است که این همه پیشگویی و غیب گویی نماید، برای آن حضرت در این مورد تواناییها و کراماتی بود که به دیگران مقدور نیست،و به همین جهت است که گروهی از مردم در وی عجائبی را دیدند که از بشر ساخته نیست،و لذا گرفتار "غلو" گردیده و گفتند: خدا در وجود [[امام علی|علی]]{{ع}} حلول کرده، و در او تجسم نموده است!!؛ شرح ابن ابى الحديد ج ۵ ص ۴.</ref>. | ||
::::::دیگران و اهل سنت در غیب گویی و معجزات آن حضرت، و تسلطش بر عالم "تکوین" چیزی کمتر از شیعه ندارند، حتی اعتراف میکنند که [[امام علی|علی بن ابیطالب]]{{ع}} بشر عادی نیست، و با قوت بشری نمیتوان به آن مدارج بالا و کارهای خارق العاده رسید! تا جائی که کارهای خلاف شرع "غالیها" را توجیه مینمایند...! لازم به تذکر است که اعتقاد به غیبگویی مولای متقیان [[امام علی|امیر مؤمنان]]{{ع}} اختصاص به [[ابن ابی الحدید]] ندارد، بلکه اکثر مورخین و محدثین اهل سنت که کم و بیش به سیره آن حضرت پرداختهاند، در لابلای سخنان خویش به این حقیقت نیز اشاره کردهاند، و با دل و جان یقین دارند که [[امام علی|علی]]{{ع}} پس از [[پیامبر|پیامبر خدا]]{{صل}} افضل امت عالم است، و در جهان آفرینش کسی به پایه او نمیرسد، و به احادیثی از جمله "حدیث طیر" تمسک نموده، و غرایب امر وی را نیز میپذیرند»<ref>[http://www.noorlib.ir/View/fa/Book/BookView/Image/22820 آفتاب ولایت؛ ص:۱۰۹.]</ref>. | ::::::دیگران و اهل سنت در غیب گویی و معجزات آن حضرت، و تسلطش بر عالم "تکوین" چیزی کمتر از شیعه ندارند، حتی اعتراف میکنند که [[امام علی|علی بن ابیطالب]]{{ع}} بشر عادی نیست، و با قوت بشری نمیتوان به آن مدارج بالا و کارهای خارق العاده رسید! تا جائی که کارهای خلاف شرع "غالیها" را توجیه مینمایند...! لازم به تذکر است که اعتقاد به غیبگویی مولای متقیان [[امام علی|امیر مؤمنان]]{{ع}} اختصاص به [[ابن ابی الحدید]] ندارد، بلکه اکثر مورخین و محدثین اهل سنت که کم و بیش به سیره آن حضرت پرداختهاند، در لابلای سخنان خویش به این حقیقت نیز اشاره کردهاند، و با دل و جان یقین دارند که [[امام علی|علی]]{{ع}} پس از [[پیامبر|پیامبر خدا]]{{صل}} افضل امت عالم است، و در جهان آفرینش کسی به پایه او نمیرسد، و به احادیثی از جمله "حدیث طیر" تمسک نموده، و غرایب امر وی را نیز میپذیرند»<ref>[http://www.noorlib.ir/View/fa/Book/BookView/Image/22820 آفتاب ولایت؛ ص:۱۰۹.]</ref>. | ||
{{پایان جمع شدن}} | {{پایان جمع شدن}} | ||
خط ۲۵۴: | خط ۲۵۴: | ||
[[پرونده:245.jpg|100px|right|بندانگشتی|[[محمد هادی غفاری|غفاری]]]] | [[پرونده:245.jpg|100px|right|بندانگشتی|[[محمد هادی غفاری|غفاری]]]] | ||
آقایان دکتر '''[[محمد هادی غفاری]]''' و دکتر '''[[محمد رضا باغبانزاده امشه]]'''، در مقاله ''«[[نقد رویکرد ابنتیمیه در منهاج السنه در باب مقام علمی امام علی بر اساس متون اهل سنت (مقاله)|نقد رویکرد ابنتیمیه در منهاج السنه در باب مقام علمی امام علی بر اساس متون اهل سنت]]»'' در اینباره گفتهاند: | آقایان دکتر '''[[محمد هادی غفاری]]''' و دکتر '''[[محمد رضا باغبانزاده امشه]]'''، در مقاله ''«[[نقد رویکرد ابنتیمیه در منهاج السنه در باب مقام علمی امام علی بر اساس متون اهل سنت (مقاله)|نقد رویکرد ابنتیمیه در منهاج السنه در باب مقام علمی امام علی بر اساس متون اهل سنت]]»'' در اینباره گفتهاند: | ||
::::::«در باب [[علم امام]] [[علی]]{{ع}}، متکلمان شیعه معتقدند ایشان عالمترین شخص پس از [[رسول خدا]]{{صل}} بوده است. آنها برای اثبات این ادعا، چنین استناد میکنند: [[علی]]{{ع}} از نظر حدس و ذکاوت بسیار قوی بود و به دلیل علاقه فراوان به یادگیری و مصاحبت همیشگی با [[رسول خدا]]{{صل}} به تعلیم از ایشان{{صل}} علاقهمند بود. وقتی کسی دارای این خصوصیات باشد، معلوم است که وی بعد از معلم خود داناتر از هر کسی خواهد بود. از این رو، پیامبر{{صل}} در حق علی{{ع}} فرمود: "قاضیترین شما [[علی]]{{ع}} است"؛ و معلوم است که قضاوت به علوم بسیاری نیازمند است. تا جایی که بزرگان صحابه و تابعان در مسائلی که برای ایشان پیش میآمد به او مراجعه میکردند، سخن او را میپذیرفتند و از اجتهاد و رأی خود باز میگشتند. از سوی دیگر، دلیل دیگری که شیعیان به آن استناد میکنند، گفتار آن حضرت است که فرمود: "اگر زمینه فراهم میشد و من بر مسند مینشستم، برای اهل تورات با توراتشان و برای اهل قرآن با قرآنشان و میان اهل انجیل به انجیلشان و میان اهل زبور با زبورشان داوری میکردم. به خدا قسم هیچ آیهای نازل نشده است در شب یا روز، دره یا کوه، مگر اینکه من بهتر از همه میدانم که درباره چه کسی و راجع به چه چیزی نازل شده است". این سخن دلالت بر آن دارد که [[حضرت]]{{ع}} به مجموع علوم الاهی احاطه داشته است<ref>حلی، باب حادی عشر، ص | ::::::«در باب [[علم امام]] [[علی]]{{ع}}، متکلمان شیعه معتقدند ایشان عالمترین شخص پس از [[رسول خدا]]{{صل}} بوده است. آنها برای اثبات این ادعا، چنین استناد میکنند: [[علی]]{{ع}} از نظر حدس و ذکاوت بسیار قوی بود و به دلیل علاقه فراوان به یادگیری و مصاحبت همیشگی با [[رسول خدا]]{{صل}} به تعلیم از ایشان{{صل}} علاقهمند بود. وقتی کسی دارای این خصوصیات باشد، معلوم است که وی بعد از معلم خود داناتر از هر کسی خواهد بود. از این رو، پیامبر{{صل}} در حق علی{{ع}} فرمود: "قاضیترین شما [[علی]]{{ع}} است"؛ و معلوم است که قضاوت به علوم بسیاری نیازمند است. تا جایی که بزرگان صحابه و تابعان در مسائلی که برای ایشان پیش میآمد به او مراجعه میکردند، سخن او را میپذیرفتند و از اجتهاد و رأی خود باز میگشتند. از سوی دیگر، دلیل دیگری که شیعیان به آن استناد میکنند، گفتار آن حضرت است که فرمود: "اگر زمینه فراهم میشد و من بر مسند مینشستم، برای اهل تورات با توراتشان و برای اهل قرآن با قرآنشان و میان اهل انجیل به انجیلشان و میان اهل زبور با زبورشان داوری میکردم. به خدا قسم هیچ آیهای نازل نشده است در شب یا روز، دره یا کوه، مگر اینکه من بهتر از همه میدانم که درباره چه کسی و راجع به چه چیزی نازل شده است". این سخن دلالت بر آن دارد که [[حضرت]]{{ع}} به مجموع علوم الاهی احاطه داشته است<ref>حلی، باب حادی عشر، ص ۱۰۷.</ref>»<ref>[[نقد رویکرد ابنتیمیه در منهاج السنه در باب مقام علمی امام علی بر اساس متون اهل سنت (مقاله)|نقد رویکرد ابنتیمیه در منهاج السنه در باب مقام علمی امام علی بر اساس متون اهل سنت]]، [[پژوهشنامه مذاهب اسلامی (نشریه)|دوفصلنامه پژوهشنامه مذاهب اسلامی]]، شماره ۵ ص ۷۰.</ref>. | ||
{{پایان جمع شدن}} | {{پایان جمع شدن}} | ||
{{جمع شدن|۲۲. آقای موسوی (پژوهشگر مجمع جهانی اهل بيت)؛}} | {{جمع شدن|۲۲. آقای موسوی (پژوهشگر مجمع جهانی اهل بيت)؛}} | ||
خط ۲۸۵: | خط ۲۸۵: | ||
[[پرونده:1368162.jpg|بندانگشتی|right|100px|[[عظیم عظیمپور]]]] | [[پرونده:1368162.jpg|بندانگشتی|right|100px|[[عظیم عظیمپور]]]] | ||
::::::آقای '''[[عظیم عظیمپور]]''' در کتاب ''«[[ امام علی در نهج البلاغه (کتاب)| امام علی در نهج البلاغه]]»'' در این باره گفته است: | ::::::آقای '''[[عظیم عظیمپور]]''' در کتاب ''«[[ امام علی در نهج البلاغه (کتاب)| امام علی در نهج البلاغه]]»'' در این باره گفته است: | ||
::::::*«پس از آنکه آتش جنگ جمل خاموش گشت، [[امام علی]]{{ع}}، اهل بصره را به خاطر اینکه در پی یک زن در آمده و به عنوان سپاه او، به جنگ علیه [[امام]]{{ع}} قیام کردند مورد سرزنش قرار داده و آنها را از حوادث تلخ و ناگواری که در آینده برای بصره اتفاق خواهد افتاد، اطلاع میدهد و میفرماید: {{عربی|اندازه=150%|«كَأَنِّي بِمَسْجِدِكُمْ كَجُؤْجُؤِ سَفِينَةٍ قَدْ بَعَثَ اللَّهُ عَلَيْهَا الْعَذَابَ مِنْ فَوْقِهَا وَ مِنْ تَحْتِهَا وَ غَرِقَ مَنْ فِي ضِمْنِهَا وَ فِي رِوَايَةٍ أُخْرَى وَ ايْمُ اللَّهِ لَتَغْرَقَنَّ بَلْدَتُكُمْ حَتَّى كَأَنِّي أَنْظُرُ إِلَى مَسْجِدِهَا كَجُؤْجُؤِ سَفِينَةٍ أَوْ نَعَامَةٍ جَاثِمَة»}}<ref> گویی مسجد شما را میبینم که چون سینه کشتی است و خداوند از بالا و پایین آن عذاب فرستاده است و تمام کسانی که در آنند غرق در آب خواهند شد؛ شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد، ج۱، ص | ::::::*«پس از آنکه آتش جنگ جمل خاموش گشت، [[امام علی]]{{ع}}، اهل بصره را به خاطر اینکه در پی یک زن در آمده و به عنوان سپاه او، به جنگ علیه [[امام]]{{ع}} قیام کردند مورد سرزنش قرار داده و آنها را از حوادث تلخ و ناگواری که در آینده برای بصره اتفاق خواهد افتاد، اطلاع میدهد و میفرماید: {{عربی|اندازه=150%|«كَأَنِّي بِمَسْجِدِكُمْ كَجُؤْجُؤِ سَفِينَةٍ قَدْ بَعَثَ اللَّهُ عَلَيْهَا الْعَذَابَ مِنْ فَوْقِهَا وَ مِنْ تَحْتِهَا وَ غَرِقَ مَنْ فِي ضِمْنِهَا وَ فِي رِوَايَةٍ أُخْرَى وَ ايْمُ اللَّهِ لَتَغْرَقَنَّ بَلْدَتُكُمْ حَتَّى كَأَنِّي أَنْظُرُ إِلَى مَسْجِدِهَا كَجُؤْجُؤِ سَفِينَةٍ أَوْ نَعَامَةٍ جَاثِمَة»}}<ref> گویی مسجد شما را میبینم که چون سینه کشتی است و خداوند از بالا و پایین آن عذاب فرستاده است و تمام کسانی که در آنند غرق در آب خواهند شد؛ شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد، ج۱، ص ۲۵۱</ref>. | ||
::::::*و در روایتی دیگر آمده است که: به خدا سوگند که شهر شما در آب غرق خواهد شد. گویی به مسجد آن مینگرم که همچون سینه کشتی یا شتر مرغی که سینه خود را بر زمین نهاده است، از آب بیرون مانده است. [[ابن ابی الحدید]] در شرح این خطبه میگوید: "همانگونه که در کتابهای ملاحم و رخدادهای مهم تاریخی آمده است، بصره را دوبار آب گرفت، نخست در زمان القادر باللَّه و بار دیگر در روزگار القائم بامراللَّه، در این حوادث تمامی ساختمانهای شهر را آب فراگرفت و تنها مسجد جامع آن از آب بیرون ماند که از دور مانند سینه پرندهای به نظر میرسید و این همان بود که [[امام علی|امیرالمومنین]]{{ع}} از آن خبر داده بود، آب از خلیج فارس و از جایی که معروف به جزیره فارس بود از طرف کوه "السنام" به طرف شهر بصره سرازیر شد، تمام ساختمانها را ویران کرد و ساکنانش را در خود فروبرد و بسیاری از اهالی شهر هلاک شدند. اخبار این دو واقعه در میان مردم بصره مشهور بود، زبان به زبان و نسل به نسل نقل میشده است<ref>ابن ابیالحدید، شرح نهجالبلاغه، چاپ بیروت رحلی، ج ۱، ص ۸۴.</ref>. | ::::::*و در روایتی دیگر آمده است که: به خدا سوگند که شهر شما در آب غرق خواهد شد. گویی به مسجد آن مینگرم که همچون سینه کشتی یا شتر مرغی که سینه خود را بر زمین نهاده است، از آب بیرون مانده است. [[ابن ابی الحدید]] در شرح این خطبه میگوید: "همانگونه که در کتابهای ملاحم و رخدادهای مهم تاریخی آمده است، بصره را دوبار آب گرفت، نخست در زمان القادر باللَّه و بار دیگر در روزگار القائم بامراللَّه، در این حوادث تمامی ساختمانهای شهر را آب فراگرفت و تنها مسجد جامع آن از آب بیرون ماند که از دور مانند سینه پرندهای به نظر میرسید و این همان بود که [[امام علی|امیرالمومنین]]{{ع}} از آن خبر داده بود، آب از خلیج فارس و از جایی که معروف به جزیره فارس بود از طرف کوه "السنام" به طرف شهر بصره سرازیر شد، تمام ساختمانها را ویران کرد و ساکنانش را در خود فروبرد و بسیاری از اهالی شهر هلاک شدند. اخبار این دو واقعه در میان مردم بصره مشهور بود، زبان به زبان و نسل به نسل نقل میشده است<ref>ابن ابیالحدید، شرح نهجالبلاغه، چاپ بیروت رحلی، ج ۱، ص ۸۴.</ref>. | ||
::::::*[[امام]]{{ع}} در همان روزهای یکه جنگ جمل در بصره پایان یافت، یکی از پیشامدهای سخت بصره یعنی شورش زنگیان را به احنف بن قیس که یکی از یاران باوفایش به حساب میآمد، خبر میدهد و میفرماید: {{عربی|اندازه=150%|«يَا أَحْنَفُ كَأَنِّي بِهِ وَ قَدْ سَارَ بِالْجَيْشِ الَّذِي لَا يَكُونُ لَهُ غُبَارٌ وَ لَا لَجَبٌ وَ لَا قَعْقَعَةُ لُجُمٍ وَ لَا حَمْحَمَةُ خَيْلٍ يُثِيرُونَ الْأَرْضَ بِأَقْدَامِهِمْ كَأَنَّهَا أَقْدَامُ النَّعَامِ»}}<ref>ای احنف گویی من او رئیس زنگیان را میبینم با لشکری در حال حرکت است که نه گرد و غباری دارد و نه بانگ و فریادی، نه صدای لجامها و نه شیهه اسبها بلند است به گامهای خود زمین را همانند گام شتر مرغان درمینوردند و زیر و رو میکنند؛ شرح نهج البلاغة لابن أبی الحدید، ج۸، ص | ::::::*[[امام]]{{ع}} در همان روزهای یکه جنگ جمل در بصره پایان یافت، یکی از پیشامدهای سخت بصره یعنی شورش زنگیان را به احنف بن قیس که یکی از یاران باوفایش به حساب میآمد، خبر میدهد و میفرماید: {{عربی|اندازه=150%|«يَا أَحْنَفُ كَأَنِّي بِهِ وَ قَدْ سَارَ بِالْجَيْشِ الَّذِي لَا يَكُونُ لَهُ غُبَارٌ وَ لَا لَجَبٌ وَ لَا قَعْقَعَةُ لُجُمٍ وَ لَا حَمْحَمَةُ خَيْلٍ يُثِيرُونَ الْأَرْضَ بِأَقْدَامِهِمْ كَأَنَّهَا أَقْدَامُ النَّعَامِ»}}<ref>ای احنف گویی من او رئیس زنگیان را میبینم با لشکری در حال حرکت است که نه گرد و غباری دارد و نه بانگ و فریادی، نه صدای لجامها و نه شیهه اسبها بلند است به گامهای خود زمین را همانند گام شتر مرغان درمینوردند و زیر و رو میکنند؛ شرح نهج البلاغة لابن أبی الحدید، ج۸، ص ۱۲۵.</ref>. [[ابن ابی الحدید]] در شرح این خطبه به تفصیل سخن گفته است و اختلاف نظر مورخین را در این باره یادآور شده است امّا خلاصه مطلب این است خبری را که [[امام]]{{ع}} داده بودند، به وقوع پیوست و زنگیان که اکثر آنها غلامانِ دهگانان و بزرگان بصره بودند خروج کردند، رئیس آنها کسی بنام علی بن محمّد بن احمد یا علی بن محمّد بن عبدالرحیم بود که در سال ۲۵۵ هجری قمری در بصره قیام کرد. غلامان زنگی به دستور رئیس خود در روز معینی خواجههای خود را کشتند و دور او گرد آمدند و انواع فساد و فتنه را بر اهل بصره وارد ساختند <ref>رک: شرح ابن ابیالحدید، چاپ رحلی، ج ۲، ص ۳۱۱ و شرح فیضالاسلام، ص ۳۹۶.</ref>. | ||
::::::*[[امام]]{{ع}} در فرازی از سخنان خود از هجوم قوم تاتار و کشتاری که در اثر این هجوم در بصره اتفاق میافتد خبر میدهد و میفرماید: {{عربی|اندازه=150%|«كَأَنِّي أَرَاهُمْ قَوْماً كَأَنَ وُجُوهَهُمُ الْمَجَانُ الْمُطْرَقَةُ يَلْبَسُونَ السَّرَقَ وَ الدِّيبَاجَ وَ يَعْتَقِبُونَ الْخَيْلَ الْعِتَاقَ وَ يَكُونُ هُنَاكَ اسْتِحْرَارُ قَتْلٍ حَتَّى يَمْشِيَ الْمَجْرُوحُ عَلَى الْمَقْتُولِ وَ يَكُونَ الْمُفْلِتُ أَقَلَّ مِنَ الْمَأْسُور»}}<ref>گویی آنها را میبینیم گروهی هستند که چهرهشان مانند سپر چکش خورده است، ولباسهای حریر و دیبا میپوشند، اسبهای برگزیده و نیکو نگاه میدارند، آنجا چنان کشتار سخت شود که زخم خورده از روی کشته راه رود و گریخته از چنگال آنها کمتر از گرفتار در دست آنهاست؛ نهجالبلاغه، خطبه ۱۲۸.</ref>. گروهی را که [[امام]]{{ع}} آنها را توصیف کرده و از حمله و هجوم آنان خبر میدهد، همان قوم تاتار و مغول است که ظهور کردند و یورش مرگبارشان به وقوع پیوست، آنها کشورهایی را زیر پای خود ویران ساختند و آنها را درنوردیدند تا به عراق رسیدند، در این حمله بصره آسیب بزرگی دید، کوچهها و میدانهایش از کشتهها انباشته شد و دلهای مردم را وحشتی عظیم فراگرفت. [[ابن ابی الحدید]] به مناسبت اینکه در ادامه این خطبه، [[امام]]{{ع}} در پاسخ کسی که میگوید "آیا [[علم غیب]] میدانی؟"". [[علم غیب]] را همان علم به قیامت و آنچه را که خداوند در آیه شریفه قرآن تا پنج مورد برشمرده است، میداند و علم خود را فراگرفته از علم [[پیامبر]]{{صل}} میداند. [[ابن ابی الحدید]] در این باره شرح و توضیحاتی دارد و سپس میگوید: "این خبر [[امام]]{{ع}}، از جمله پیشگوییهایی است که خداوند پیامبرش را از آن با خبر نموده است و [[پیامبر]]{{صل}} وصی خود را آگاه ساخته است و منافاتی با {{عربی|اندازه=100%|﴿{{متن قرآن| وَمَا تَدْرِي نَفْسٌ مَّاذَا تَكْسِبُ غَدًا }}﴾}} <ref>هیچ کس نمیداند فردا چه به دست خواهد آورد؛ سوره لقمان، آیه: ۳۴.</ref> ندارد زیرا خداوند در موارد بسیاری رسولش را از کارهایی که در آینده به وقوع میپیوندد خبر داده است مانند فتح مکه، جنگ [[امام علی|علی]]{{ع}} با [[ناکثین]] و [[قاسطین]] و [[مارقین]] و بسیاری از حوادث دیگر. و {{عربی|اندازه=100%|﴿{{متن قرآن|تَدْرِي نَفْسٌ }}﴾}}، تمام آنچه را که یک شخص در زمان آینده قرار است انجام دهد نفی میکند امّا اطلاع یافتن از بعضی حوادث غیر ممکن نیست. و بدانید ما شاهد به وقوع پیوستن این خبر [[امام]]{{ع}} بودیم و در زمان ما تحقق یافت و مردم از صدر اسلام در انتظار وقوع آن بودند تا اینکه قضا و قدر الهی آن را به عصر ما کشاند، آنها قوم تاتار بودند از دورترین جای مشرق زمین خروج کردند تا به عراق و شام رسیدند و با ملوک خطا، قفجاق<ref>بلادی است که با روس در برابر حمله تاتار متحد شدند؛ر.ک: شرح ابنابیالحدید، ج۸، ص ۲۳۳.</ref>، سرزمین بینالنهرین و خراسان و … چنان کردند که در تاریخ بشر سابقه نداشته است و<ref>شرح ابنابیالحدید، ج۸، ص ۲۳۳.</ref>. | ::::::*[[امام]]{{ع}} در فرازی از سخنان خود از هجوم قوم تاتار و کشتاری که در اثر این هجوم در بصره اتفاق میافتد خبر میدهد و میفرماید: {{عربی|اندازه=150%|«كَأَنِّي أَرَاهُمْ قَوْماً كَأَنَ وُجُوهَهُمُ الْمَجَانُ الْمُطْرَقَةُ يَلْبَسُونَ السَّرَقَ وَ الدِّيبَاجَ وَ يَعْتَقِبُونَ الْخَيْلَ الْعِتَاقَ وَ يَكُونُ هُنَاكَ اسْتِحْرَارُ قَتْلٍ حَتَّى يَمْشِيَ الْمَجْرُوحُ عَلَى الْمَقْتُولِ وَ يَكُونَ الْمُفْلِتُ أَقَلَّ مِنَ الْمَأْسُور»}}<ref>گویی آنها را میبینیم گروهی هستند که چهرهشان مانند سپر چکش خورده است، ولباسهای حریر و دیبا میپوشند، اسبهای برگزیده و نیکو نگاه میدارند، آنجا چنان کشتار سخت شود که زخم خورده از روی کشته راه رود و گریخته از چنگال آنها کمتر از گرفتار در دست آنهاست؛ نهجالبلاغه، خطبه ۱۲۸.</ref>. گروهی را که [[امام]]{{ع}} آنها را توصیف کرده و از حمله و هجوم آنان خبر میدهد، همان قوم تاتار و مغول است که ظهور کردند و یورش مرگبارشان به وقوع پیوست، آنها کشورهایی را زیر پای خود ویران ساختند و آنها را درنوردیدند تا به عراق رسیدند، در این حمله بصره آسیب بزرگی دید، کوچهها و میدانهایش از کشتهها انباشته شد و دلهای مردم را وحشتی عظیم فراگرفت. [[ابن ابی الحدید]] به مناسبت اینکه در ادامه این خطبه، [[امام]]{{ع}} در پاسخ کسی که میگوید "آیا [[علم غیب]] میدانی؟"". [[علم غیب]] را همان علم به قیامت و آنچه را که خداوند در آیه شریفه قرآن تا پنج مورد برشمرده است، میداند و علم خود را فراگرفته از علم [[پیامبر]]{{صل}} میداند. [[ابن ابی الحدید]] در این باره شرح و توضیحاتی دارد و سپس میگوید: "این خبر [[امام]]{{ع}}، از جمله پیشگوییهایی است که خداوند پیامبرش را از آن با خبر نموده است و [[پیامبر]]{{صل}} وصی خود را آگاه ساخته است و منافاتی با {{عربی|اندازه=100%|﴿{{متن قرآن| وَمَا تَدْرِي نَفْسٌ مَّاذَا تَكْسِبُ غَدًا }}﴾}} <ref>هیچ کس نمیداند فردا چه به دست خواهد آورد؛ سوره لقمان، آیه: ۳۴.</ref> ندارد زیرا خداوند در موارد بسیاری رسولش را از کارهایی که در آینده به وقوع میپیوندد خبر داده است مانند فتح مکه، جنگ [[امام علی|علی]]{{ع}} با [[ناکثین]] و [[قاسطین]] و [[مارقین]] و بسیاری از حوادث دیگر. و {{عربی|اندازه=100%|﴿{{متن قرآن|تَدْرِي نَفْسٌ }}﴾}}، تمام آنچه را که یک شخص در زمان آینده قرار است انجام دهد نفی میکند امّا اطلاع یافتن از بعضی حوادث غیر ممکن نیست. و بدانید ما شاهد به وقوع پیوستن این خبر [[امام]]{{ع}} بودیم و در زمان ما تحقق یافت و مردم از صدر اسلام در انتظار وقوع آن بودند تا اینکه قضا و قدر الهی آن را به عصر ما کشاند، آنها قوم تاتار بودند از دورترین جای مشرق زمین خروج کردند تا به عراق و شام رسیدند و با ملوک خطا، قفجاق<ref>بلادی است که با روس در برابر حمله تاتار متحد شدند؛ر.ک: شرح ابنابیالحدید، ج۸، ص ۲۳۳.</ref>، سرزمین بینالنهرین و خراسان و … چنان کردند که در تاریخ بشر سابقه نداشته است و<ref>شرح ابنابیالحدید، ج۸، ص ۲۳۳.</ref>. | ||
::::::*[[امام]]{{ع}} از حوادث ناگوار کوفه بدست ظالمان و ستمگران و سرانجام کار آنها چنین خبر میدهد: {{عربی|اندازه=150%|«كَأَنِّي بِكِ يَا كُوفَةُ تُمَدِّينَ مَدَّ الْأَدِيمِ الْعُكَاظِيِ تُعْرَكِينَ بِالنَّوَازِلِ وَ تُرْكَبِينَ بِالزَّلَازِلِ وَ إِنِّي لَأَعْلَمُ أَنَّهُ مَا أَرَادَ بِكِ جَبَّارٌ سُوءًا إِلَّا ابْتَلَاهُ اللَّهُ بِشَاغِلٍ وَ رَمَاهُ بِقَاتِل»}}<ref> ای کوفه گویا تو را میبینم که چون چرم عکاظی گسترده شوی و درهای سختی به رویت باز شود و بار سنگین بلا بر تو فرود آید و میدانم که هیچ ستمکاری بر تو اراده جور و ستم نکند جز اینکه خداوند او را به بلایی گرفتار نماید یا کشندهای را بر او چیره سازد؛ نهجالبلاغه، خطبه ۴۷.</ref>. [[ابن ابی الحدید]] در شرح این خطبه پس از آنکه برخی از واژهها را توضیح میدهد و سخنانی از [[اهل بیت]]{{ع}} را در فضیلت کوفه میآورد می گوید: امّا مواردی را که والیان و صاحبان قدرت نسبت به کوفه قصد ستم و بیدادگری داشتهاند و خداوند از آن دفاع کرده است بسیار است. منصور به جعفر بن محمد{{ع}} گفت: قصد دارم کسانی را به کوفه بفرستم که خانههایش را ویران، درختان خرمایش را قطع کنند و اموال و ثروت آنرا برگزینند و آن عده از ساکنان شهر را که نسبت به حکومت ما در شک و تردید هستند به قتل برسانند. ای امیر مومنان بدرستی که مرد باید به گذشتگان خود اقتدا کند و گذشتگان تو سه کس باشند: سلیمان که در مقابل آنچه از قدرت و سلطنت به او رسید راه شکرگزاری را پیش گرفت و ایّوب که چون گرفتار شد راه صبر را پیشه کرد و یوسف آنگاه که به قدرت رسید از برادران خود که در حق او ظلم روا داشته بودند درگذشت و اینک به هرکدام از این سه کس خواهی اقتدا کن. منصور کمی سکوت اختیار کرده و گفت درگذشتم و از قصد و اراده خود برگشتم. | ::::::*[[امام]]{{ع}} از حوادث ناگوار کوفه بدست ظالمان و ستمگران و سرانجام کار آنها چنین خبر میدهد: {{عربی|اندازه=150%|«كَأَنِّي بِكِ يَا كُوفَةُ تُمَدِّينَ مَدَّ الْأَدِيمِ الْعُكَاظِيِ تُعْرَكِينَ بِالنَّوَازِلِ وَ تُرْكَبِينَ بِالزَّلَازِلِ وَ إِنِّي لَأَعْلَمُ أَنَّهُ مَا أَرَادَ بِكِ جَبَّارٌ سُوءًا إِلَّا ابْتَلَاهُ اللَّهُ بِشَاغِلٍ وَ رَمَاهُ بِقَاتِل»}}<ref> ای کوفه گویا تو را میبینم که چون چرم عکاظی گسترده شوی و درهای سختی به رویت باز شود و بار سنگین بلا بر تو فرود آید و میدانم که هیچ ستمکاری بر تو اراده جور و ستم نکند جز اینکه خداوند او را به بلایی گرفتار نماید یا کشندهای را بر او چیره سازد؛ نهجالبلاغه، خطبه ۴۷.</ref>. [[ابن ابی الحدید]] در شرح این خطبه پس از آنکه برخی از واژهها را توضیح میدهد و سخنانی از [[اهل بیت]]{{ع}} را در فضیلت کوفه میآورد می گوید: امّا مواردی را که والیان و صاحبان قدرت نسبت به کوفه قصد ستم و بیدادگری داشتهاند و خداوند از آن دفاع کرده است بسیار است. منصور به جعفر بن محمد{{ع}} گفت: قصد دارم کسانی را به کوفه بفرستم که خانههایش را ویران، درختان خرمایش را قطع کنند و اموال و ثروت آنرا برگزینند و آن عده از ساکنان شهر را که نسبت به حکومت ما در شک و تردید هستند به قتل برسانند. ای امیر مومنان بدرستی که مرد باید به گذشتگان خود اقتدا کند و گذشتگان تو سه کس باشند: سلیمان که در مقابل آنچه از قدرت و سلطنت به او رسید راه شکرگزاری را پیش گرفت و ایّوب که چون گرفتار شد راه صبر را پیشه کرد و یوسف آنگاه که به قدرت رسید از برادران خود که در حق او ظلم روا داشته بودند درگذشت و اینک به هرکدام از این سه کس خواهی اقتدا کن. منصور کمی سکوت اختیار کرده و گفت درگذشتم و از قصد و اراده خود برگشتم. |