ضرار بن ضمره: تفاوت میان نسخهها
بدون خلاصۀ ویرایش |
بدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۳: | خط ۳: | ||
==مقدمه== | ==مقدمه== | ||
*'''ضرار بن ضمره ضبابی''' از [[یاران]] و ارادتمندان [[امام علی]] {{ع}} بود. پس از [[شهادت امام علی]] {{ع}} بر [[معاویه]] وارد شد. [[معاویه]] به او گفت: "[[علی]] را برای من توصیف کن." ضرار ابتدا طفره رفت و چون با اصرار [[معاویه]] روبهرو شد، اینگونه لب به سخن گشود: "گواهی میدهم در حالیکه شب پردههای [[تاریکی]] خود را آویخته بود، در یکی از جنگهایش او را در محراب عبادتش دیدم که [[ایستاده]] و ریش خود را به دست گرفته بود و چون مار گزیده به خود میپیچید و اندوهگینانه میگریست و میگفت: ای [[دنیا]]، از من دور شو، خود را به من عرضه میداری یا شیفته من شدهای؟! هرگز زمان تو نرسد، هرگز. جز من مرا [[فریب]] ده که مرا نیازی به تو نیست. تو را سه طلاقه کردهام و در آن بازگشتی نیست، عیش [[زندگی]] تو کوتاه و [[ارزش]] تو اندک و آرزوی تو کوچک و حقیر است. آه از کمی توشه و درازی راه و دوری سفر و [[سختی]] | *'''ضرار بن ضمره ضبابی''' از [[یاران]] و ارادتمندان [[امام علی]]{{ع}} بود. پس از [[شهادت امام علی]]{{ع}} بر [[معاویه]] وارد شد. [[معاویه]] به او گفت: "[[علی]] را برای من توصیف کن." ضرار ابتدا طفره رفت و چون با [[اصرار]] [[معاویه]] روبهرو شد، اینگونه لب به سخن گشود: "گواهی میدهم در حالیکه شب پردههای [[تاریکی]] خود را آویخته بود، در یکی از جنگهایش او را در [[محراب]] عبادتش دیدم که [[ایستاده]] و ریش خود را به دست گرفته بود و چون مار گزیده به خود میپیچید و اندوهگینانه میگریست و میگفت: ای [[دنیا]]، از من دور شو، خود را به من عرضه میداری یا شیفته من شدهای؟! هرگز زمان تو نرسد، هرگز. جز من مرا [[فریب]] ده که مرا نیازی به تو نیست. تو را سه طلاقه کردهام و در آن بازگشتی نیست، عیش [[زندگی]] تو کوتاه و [[ارزش]] تو اندک و آرزوی تو کوچک و حقیر است. آه از کمی توشه و درازی راه و دوری سفر و [[سختی]] آنجا که باید در آن درآمد!" | ||
*[[شریف رضی]] نیز در [[نهج البلاغه]] حکایت را چنین [[نقل]] کرده است: و در خبر ضرار پسر ضمره ضبابی است که چون بر [[معاویه]] درآمد وی را از [[امیر المؤمنین]] {{ع}} پرسید، گفت: "گواهی میدهم او را در حالی دیدم که شبپردههای خود را افکنده بود و او در محراب خویش برپا [[ایستاده]]، [[محاسن]] را به دست گرفته و چون مارگزیده به خود میپیچید و چون اندوهگینی میگریست و میگفت: "ای [[دنیا]]، ای [[دنیا]]، از من دور شو (با [[خودنمایی]]) فرا راه من آمدهای یا شیفتهام شدهای؟! مباد که تو در [[دل]] من جای گیری، هرگز. جز مرا بفریب، مرا به تو چه نیازی است، من تو را سه بار طلاق گفتهام و بازگشتی در آن نیست. زندگانیات کوتاه است و جاهت ناچیز و آرزوی تو داشتن، [[خرد]](>نیز). آه از توشه اندک و درازی راه و دوری منزل و [[سختی]] درآمدنگاه"<ref>نهج البلاغه، حکمت ۷۷</ref>. [[معاویه]] پس از شنیدن این سخنان گریست و برای [[امام]] [[رحمت]] | *[[شریف رضی]] نیز در [[نهج البلاغه]] حکایت را چنین [[نقل]] کرده است: و در خبر ضرار پسر ضمره ضبابی است که چون بر [[معاویه]] درآمد وی را از [[امیر المؤمنین]]{{ع}} پرسید، گفت: "گواهی میدهم او را در حالی دیدم که شبپردههای خود را افکنده بود و او در [[محراب]] خویش برپا [[ایستاده]]، [[محاسن]] را به دست گرفته و چون مارگزیده به خود میپیچید و چون اندوهگینی میگریست و میگفت: "ای [[دنیا]]، ای [[دنیا]]، از من دور شو (با [[خودنمایی]]) فرا راه من آمدهای یا شیفتهام شدهای؟! مباد که تو در [[دل]] من جای گیری، هرگز. جز مرا بفریب، مرا به تو چه نیازی است، من تو را سه بار طلاق گفتهام و بازگشتی در آن نیست. زندگانیات کوتاه است و جاهت ناچیز و آرزوی تو داشتن، [[خرد]](>نیز). آه از توشه اندک و درازی راه و دوری منزل و [[سختی]] درآمدنگاه"<ref>نهج البلاغه، حکمت ۷۷</ref>. [[معاویه]] پس از شنیدن این سخنان گریست و برای [[امام]] [[رحمت]]طلبید و از ضرار پرسید: "[[وصف]] تو در جدایی [[علی]]{{ع}} چگونه است؟" ضرار گفت: "حال غمانگیز مادری که فرزندش را از دامانش درکشند"<ref>[[دانشنامه نهج البلاغه ج۲ (کتاب)|دانشنامه نهج البلاغه]]، ج۲، ص 527.</ref>. | ||
*وی از یاران باوفای [[امام علی|امیر المؤمنین]] بود. پس از شهادت آن | *وی از [[یاران]] باوفای [[امام علی|امیر المؤمنین]] بود. پس از [[شهادت]] آن [[حضرت]]، [[معاویه]] در برخوردی که با او داشت، از وی خواست [[امام علی|علی]]{{ع}} را برایش توصیف کند. ابتدا عذر آورد، امّا با [[اصرار]] [[معاویه]] زبان به سخن گشود و از [[فضایل]] و [[مناقب]] [[امام علی|حضرت علی]]{{ع}} و [[شبزندهداری]]، [[پارسایی]]، تهجّد، اشکهای شبانه، یتیمنوازی و [[عدالت]] و علمش گفت.<ref>نهج البلاغه حکمت ۷۷ مروج الذهب ج۲ص۴۲۱</ref> وی در [[شهادت]] [[امام علی|امیر مؤمنان]]{{ع}} بسیار اندوهگین شد و [[غم]] خود را در فقدان مولایش همچون [[اندوه]] مادری دانست که تنها فرزندش را در دامانش سر بریده باشند<ref>فضائل الخمسه من الصحاح السته، ج۳ ص۲۸</ref><ref>[[جواد محدثی|محدثی، جواد]]، [[فرهنگ غدیر (کتاب)|فرهنگ غدیر]]، ص۳۷۰.</ref> | ||
== جستارهای وابسته == | == جستارهای وابسته == | ||
خط ۱۹: | خط ۱۹: | ||
[[رده:مدخل]] | [[رده:مدخل]] | ||
[[رده:امام علی]] | [[رده:امام علی]] | ||
[[رده: | [[رده:ضرار بن ضمره]] | ||
[[رده:مدخل نهج البلاغه]] | [[رده:مدخل نهج البلاغه]] | ||
[[رده:اعلام]] | [[رده:اعلام]] | ||
[[رده:مدخل فرهنگ غدیر]] | [[رده:مدخل فرهنگ غدیر]] |
نسخهٔ ۱۵ ژوئیهٔ ۲۰۱۹، ساعت ۰۰:۲۶
مقدمه
- ضرار بن ضمره ضبابی از یاران و ارادتمندان امام علی(ع) بود. پس از شهادت امام علی(ع) بر معاویه وارد شد. معاویه به او گفت: "علی را برای من توصیف کن." ضرار ابتدا طفره رفت و چون با اصرار معاویه روبهرو شد، اینگونه لب به سخن گشود: "گواهی میدهم در حالیکه شب پردههای تاریکی خود را آویخته بود، در یکی از جنگهایش او را در محراب عبادتش دیدم که ایستاده و ریش خود را به دست گرفته بود و چون مار گزیده به خود میپیچید و اندوهگینانه میگریست و میگفت: ای دنیا، از من دور شو، خود را به من عرضه میداری یا شیفته من شدهای؟! هرگز زمان تو نرسد، هرگز. جز من مرا فریب ده که مرا نیازی به تو نیست. تو را سه طلاقه کردهام و در آن بازگشتی نیست، عیش زندگی تو کوتاه و ارزش تو اندک و آرزوی تو کوچک و حقیر است. آه از کمی توشه و درازی راه و دوری سفر و سختی آنجا که باید در آن درآمد!"
- شریف رضی نیز در نهج البلاغه حکایت را چنین نقل کرده است: و در خبر ضرار پسر ضمره ضبابی است که چون بر معاویه درآمد وی را از امیر المؤمنین(ع) پرسید، گفت: "گواهی میدهم او را در حالی دیدم که شبپردههای خود را افکنده بود و او در محراب خویش برپا ایستاده، محاسن را به دست گرفته و چون مارگزیده به خود میپیچید و چون اندوهگینی میگریست و میگفت: "ای دنیا، ای دنیا، از من دور شو (با خودنمایی) فرا راه من آمدهای یا شیفتهام شدهای؟! مباد که تو در دل من جای گیری، هرگز. جز مرا بفریب، مرا به تو چه نیازی است، من تو را سه بار طلاق گفتهام و بازگشتی در آن نیست. زندگانیات کوتاه است و جاهت ناچیز و آرزوی تو داشتن، خرد(>نیز). آه از توشه اندک و درازی راه و دوری منزل و سختی درآمدنگاه"[۱]. معاویه پس از شنیدن این سخنان گریست و برای امام رحمتطلبید و از ضرار پرسید: "وصف تو در جدایی علی(ع) چگونه است؟" ضرار گفت: "حال غمانگیز مادری که فرزندش را از دامانش درکشند"[۲].
- وی از یاران باوفای امیر المؤمنین بود. پس از شهادت آن حضرت، معاویه در برخوردی که با او داشت، از وی خواست علی(ع) را برایش توصیف کند. ابتدا عذر آورد، امّا با اصرار معاویه زبان به سخن گشود و از فضایل و مناقب حضرت علی(ع) و شبزندهداری، پارسایی، تهجّد، اشکهای شبانه، یتیمنوازی و عدالت و علمش گفت.[۳] وی در شهادت امیر مؤمنان(ع) بسیار اندوهگین شد و غم خود را در فقدان مولایش همچون اندوه مادری دانست که تنها فرزندش را در دامانش سر بریده باشند[۴][۵]
جستارهای وابسته
منابع
پانویس
- ↑ نهج البلاغه، حکمت ۷۷
- ↑ دانشنامه نهج البلاغه، ج۲، ص 527.
- ↑ نهج البلاغه حکمت ۷۷ مروج الذهب ج۲ص۴۲۱
- ↑ فضائل الخمسه من الصحاح السته، ج۳ ص۲۸
- ↑ محدثی، جواد، فرهنگ غدیر، ص۳۷۰.