بیمیلی نسبت به رتبه و مقام: تفاوت میان نسخهها
←اشاره به دو اشتباه اخلاقپژوهان در این زمینه
(صفحهای تازه حاوی «{{ویرایش غیرنهایی}} {{ولایت}} <div style="padding: 0.0em 0em 0.0em;"> : <div style="background-color: rgb(252, 252, 233)...» ایجاد کرد) |
|||
خط ۲۳: | خط ۲۳: | ||
*'''خطای نخست:''' اخلاقیان از آنجا که علاقه به [[گمنامی]] را فضیلتی خاص دانستهاند، به آغوش اشتباه اوّل افتادهاند؛ چه خود این علاقه نیز میتواند [[قلب]] [[انسان]] را از [[حضرت]] [[حق]] بازداشته بهسوی خود منعطف نماید. از اینرو آنچه آنان فضیلتش دانستهاند، خود میتواند همچون بتی در کنار حضرت [[حق]] قرار گرفته مورد [[پرستش]] واقع شود. | *'''خطای نخست:''' اخلاقیان از آنجا که علاقه به [[گمنامی]] را فضیلتی خاص دانستهاند، به آغوش اشتباه اوّل افتادهاند؛ چه خود این علاقه نیز میتواند [[قلب]] [[انسان]] را از [[حضرت]] [[حق]] بازداشته بهسوی خود منعطف نماید. از اینرو آنچه آنان فضیلتش دانستهاند، خود میتواند همچون بتی در کنار حضرت [[حق]] قرار گرفته مورد [[پرستش]] واقع شود. | ||
*'''خطای دوم:''' آنان از این نکته که "[[ریاست]] دنیائی، تنها، مسیر ممکن برای بسط [[عدالت]] و [[احیاء]] آن، و نیز مقابله با [[باطل]] و ابطال آن میباشد"، [[غفلت]] ورزیده آن را در این [[دانش]] به [[محاسبه]] نگرفتهاند. | *'''خطای دوم:''' آنان از این نکته که "[[ریاست]] دنیائی، تنها، مسیر ممکن برای بسط [[عدالت]] و [[احیاء]] آن، و نیز مقابله با [[باطل]] و ابطال آن میباشد"، [[غفلت]] ورزیده آن را در این [[دانش]] به [[محاسبه]] نگرفتهاند. | ||
پر واضح است که [[مردمان]] تنها زمانی در مقابل [[شریعت]] و [[احکام]] آن به [[خضوع]] در آمده آن را پذیرفتند، که [[خداوند]] [[پیامبر]] خود را بر [[جامعه]] مسلّط فرمود و امر [[زمامداری]] و تشکیل [[دولت]] را به او واگذار نمود. اکنون با توجّه به این نکته بسیار مهم، اضافه میکنیم که [[قلب]] [[انسان]] سالک نباید به چیزی جز از [[حضرت]] [[حق]] اشتغال یابد، نه به مقامدوستی و نه به [[گریز]] از آن، نه به شهرت و نه به دوستیِ [[گمنامی]]. این [[قلب]] همان قلبی است که [[خداوند]] آن را به [[نور]] خود روشن میفرماید، و [[معارف الهی]] را در آن [[القاء]] میفرماید<ref>[[حسین مظاهری|مظاهری، حسین]]، [[دانش اخلاق اسلامی ج۲ (کتاب)|دانش اخلاق اسلامی]]، ج۲، ص ۴۵۷-۴۵۸.</ref>. | *پر واضح است که [[مردمان]] تنها زمانی در مقابل [[شریعت]] و [[احکام]] آن به [[خضوع]] در آمده آن را پذیرفتند، که [[خداوند]] [[پیامبر]] خود را بر [[جامعه]] مسلّط فرمود و امر [[زمامداری]] و تشکیل [[دولت]] را به او واگذار نمود. اکنون با توجّه به این نکته بسیار مهم، اضافه میکنیم که [[قلب]] [[انسان]] سالک نباید به چیزی جز از [[حضرت]] [[حق]] اشتغال یابد، نه به مقامدوستی و نه به [[گریز]] از آن، نه به شهرت و نه به دوستیِ [[گمنامی]]. این [[قلب]] همان قلبی است که [[خداوند]] آن را به [[نور]] خود روشن میفرماید، و [[معارف الهی]] را در آن [[القاء]] میفرماید<ref>[[حسین مظاهری|مظاهری، حسین]]، [[دانش اخلاق اسلامی ج۲ (کتاب)|دانش اخلاق اسلامی]]، ج۲، ص ۴۵۷-۴۵۸.</ref>. | ||
*بر اساس آنچه گذشت، روشن میشود که آنکه سر در پی [[ریاست]] ندارد، میتواند [[دل]] به انگشتری بیارزشی ببندد، و همانگونه که پرستندگان بتان، [[بت]] خود را مقصود [[قلب]] خویش میسازند او نیز آن انگشتر بیقیمت را [[هدف]] [[قلب]] خویش نماید؛ همانگونه که ممکن است کسی به [[مقامات]] بلند [[اجتماعی]] رسد - و بلکه [[حکومت]] [[جامعه]] خویش را در دست گیرد-، اما [[قلب]] او از آن فارغ بوده سر در پی ریاستش نداشته باشد. ما خود بسیاری از اینان را دیدهایم، و نیز [[اخبار]] بسیاری از آنان را نیز شنیدهایم. در همین صفحات از روش محقّق نراقی و آن صوفیّ [[فقیر]] سخن داشتیم؛ آن حکایت [[بهترین]] نمونه از این حکایات است، که نشان میدهد [[رئیس]] جامعهای در عین آنکه از تمکّن [[مالی]] شگرفی برخوردار است، میتواند [[دل]] در گرو [[ریاست]] خود نداشته باشد؛ همانگونه که [[صوفی]] فقیری که [[ریاست]] را بر [[رئیس]] جامعة [[عیب]] میشمارد، میتواند [[قلب]] خود را در گرو کشکولی بیارزش نهاده [[توان]] جدائی از آن را نداشته باشد!. | *بر اساس آنچه گذشت، روشن میشود که آنکه سر در پی [[ریاست]] ندارد، میتواند [[دل]] به انگشتری بیارزشی ببندد، و همانگونه که پرستندگان بتان، [[بت]] خود را مقصود [[قلب]] خویش میسازند او نیز آن انگشتر بیقیمت را [[هدف]] [[قلب]] خویش نماید؛ همانگونه که ممکن است کسی به [[مقامات]] بلند [[اجتماعی]] رسد - و بلکه [[حکومت]] [[جامعه]] خویش را در دست گیرد-، اما [[قلب]] او از آن فارغ بوده سر در پی ریاستش نداشته باشد. ما خود بسیاری از اینان را دیدهایم، و نیز [[اخبار]] بسیاری از آنان را نیز شنیدهایم. در همین صفحات از روش محقّق نراقی و آن صوفیّ [[فقیر]] سخن داشتیم؛ آن حکایت [[بهترین]] نمونه از این حکایات است، که نشان میدهد [[رئیس]] جامعهای در عین آنکه از تمکّن [[مالی]] شگرفی برخوردار است، میتواند [[دل]] در گرو [[ریاست]] خود نداشته باشد؛ همانگونه که [[صوفی]] فقیری که [[ریاست]] را بر [[رئیس]] جامعة [[عیب]] میشمارد، میتواند [[قلب]] خود را در گرو کشکولی بیارزش نهاده [[توان]] جدائی از آن را نداشته باشد!. | ||
*آری! تنها [[امیرالمؤمنین]]{{ع}} است که با آنکه از [[ریاست]] تام و تمام دنیائی و [[اخروی]] برخوردار است، میتواند تنها [[دل]] را بر [[حضرت]] [[حق]] نهد و سبکدلانه قسم یاد کند که: "بهخدا قسم این کفش نزد من، خواستنیتر از [[امارت]] بر شماست"<ref>{{متن حدیث|وَ اللَّهِ لَهِيَ- أي النَّعْلَة- أَحَبُّ إِلَيَّ مِنْ إِمْرَتِكُمْ}}.</ref> | *آری! تنها [[امیرالمؤمنین]]{{ع}} است که با آنکه از [[ریاست]] تام و تمام دنیائی و [[اخروی]] برخوردار است، میتواند تنها [[دل]] را بر [[حضرت]] [[حق]] نهد و سبکدلانه قسم یاد کند که: "بهخدا قسم این کفش نزد من، خواستنیتر از [[امارت]] بر شماست"<ref>{{متن حدیث|وَ اللَّهِ لَهِيَ- أي النَّعْلَة- أَحَبُّ إِلَيَّ مِنْ إِمْرَتِكُمْ}}.</ref> |