بی‌میلی نسبت به رتبه و مقام: تفاوت میان نسخه‌ها

جز
جایگزینی متن - 'آشکار' به 'آشکار'
جز (جایگزینی متن - 'باقی' به 'باقی')
جز (جایگزینی متن - 'آشکار' به 'آشکار')
خط ۳۷: خط ۳۷:
*این روش، آن‌چنان در تمامی زندگانی آن‌حضرت جریان داشت، که چون ایشان شب آخر [[عمر]] در منزل دخترش بیتوته نمود و در سفره، نان و شیر و نمک دید، تعجّب کرده فرمود:"آیا هیچ‌گاه در سفره من جز خورشی یگانه دیده‌ای؟!"<ref>{{متن حدیث|هل رأیت فی أدیمی غیر إدام واحد قط}}.</ref> و چون دخترش بر آن شد که نمک را از سفره برگیرد، فرمانش داد تا شیر را برگیرد و نمک را به عنوان خورش غذای او بر جای نهد.
*این روش، آن‌چنان در تمامی زندگانی آن‌حضرت جریان داشت، که چون ایشان شب آخر [[عمر]] در منزل دخترش بیتوته نمود و در سفره، نان و شیر و نمک دید، تعجّب کرده فرمود:"آیا هیچ‌گاه در سفره من جز خورشی یگانه دیده‌ای؟!"<ref>{{متن حدیث|هل رأیت فی أدیمی غیر إدام واحد قط}}.</ref> و چون دخترش بر آن شد که نمک را از سفره برگیرد، فرمانش داد تا شیر را برگیرد و نمک را به عنوان خورش غذای او بر جای نهد.
*در این زمینه، نام آن [[حضرت]] به [[عثمان بن حُنَیف]] - که به عنوان [[حاکم]] به سوی بصره‌اش گسیل داشته بود-، سخت قابل تأمّل است و روح‌فزا. ایشان در این [[نامه]]، اندکی از [[سیره]] خود می‌گوید، و آن‌گاه [[حاکمان]] را به اقتدای به [[سنّت]] خود فرامی خوانَد:"[[آگاه]] باشید که پیشوای شما از دنیای خود به دولباس کهنه، و از خوراکش به‌ دو قرص نان اکتفا کرده است؛ و شما بر چنین [[رفتاری]] [[طاقت]] ندارید ولی مرا به‌پرهیزگاری و کوشش و [[پاک‌دامنی]] و درست‌کاری [[یاری]] کنید. به‌خدا قسم از دنیای شما طلا نیندوخته و از غنیمت‌های آن [[مال]] فراوانی [[ذخیره]] نکرده، و با لباسی کهنه که در بردارم جام کهنه دیگری آماده ننموده‌ام... در حالی که اگر بخواهم می‌توانم به عسل [[پاکیزه]] و مغز نان گندم و لباس‌های بافته از ابریشم دست یابم؛ ولی چه دور است که هوا و خواهش بر من [[غلبه]] کند، و بسیاری [[حرص]] مرا به [[برگزیدن]] طعام‌ها وادارد، و حال آن‌که شاید در [[حجاز]] و یا یمامه کسی باشد که [[طمع]] در قرص نان هم نداشته و سیر شدن را هم به یاد نداشته باشد... آیا [[قناعت]] می‌کنم که به من بگویند [[زمامدار]] و سردار [[مؤمنین]]، در حالی که به‌سختی‌های روزگار با آنان همدرد نبوده یا در تلخ‌کامی جلو ایشان نباشم!"<ref>{{متن حدیث|أَلَا ... وَ إِنَّ إِمَامَكُمْ قَدِ اكْتَفَى‌ مِنْ‌ دُنْيَاهُ‌ بِطِمْرَيْهِ‌ وَ مِنْ طُعْمِهِ‌ بِقُرْصَيْهِ‌ أَلَا وَ إِنَّكُمْ لَا تَقْدِرُونَ عَلَى ذَلِكَ وَ لَكِنْ أَعِينُونِي بِوَرَعٍ وَ اجْتِهَادٍ وَ عِفَّةٍ وَ سَدَادٍ فَوَاللَّهِ مَا كَنَزْتُ مِنْ دُنْيَاكُمْ تِبْراً وَ لَا ادَّخَرْتُ مِنْ غَنَائِمِهَا وَفْراً وَ لَا أَعْدَدْتُ لِبَالِي ثَوْبِي طِمْراً... وَ لَوْ شِئْتُ لَاهْتَدَيْتُ الطَّرِيقَ إِلَى مُصَفَّى هَذَا الْعَسَلِ وَ لُبَابِ هَذَا الْقَمْحِ وَ نَسَائِجِ هَذَا الْقَزِّ وَ لَكِنْ هَيْهَاتَ أَنْ يَغْلِبَنِي هَوَايَ وَ يَقُودَنِي جَشَعِي‌ إِلَى تَخَيُّرِ الْأَطْعِمَةِ وَ لَعَلَّ بِالْحِجَازِ أَوْ الْيَمَامَةِ مَنْ لَا طَمَعَ لَهُ فِي الْقُرْصِ‌ وَ لَا عَهْدَ لَهُ بِالشِّبَعِ... أَ أَقْنَعُ مِنْ نَفْسِي بِأَنْ يُقَالَ هَذَا أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ وَ لَا أُشَارِكُهُمْ فِي مَكَارِهِ الدَّهْرِ أَوْ أَكُونَ أُسْوَةً لَهُمْ ْ فِي جُشُوبَةِ الْعَيْشِ}}؛ نهج البلاغة، صبحی صالح، کتاب ۴۵.</ref><ref>[[حسین مظاهری|مظاهری، حسین]]، [[دانش اخلاق اسلامی ج۲ (کتاب)|دانش اخلاق اسلامی]]، ج۲، ص ۴۶۲.</ref>.
*در این زمینه، نام آن [[حضرت]] به [[عثمان بن حُنَیف]] - که به عنوان [[حاکم]] به سوی بصره‌اش گسیل داشته بود-، سخت قابل تأمّل است و روح‌فزا. ایشان در این [[نامه]]، اندکی از [[سیره]] خود می‌گوید، و آن‌گاه [[حاکمان]] را به اقتدای به [[سنّت]] خود فرامی خوانَد:"[[آگاه]] باشید که پیشوای شما از دنیای خود به دولباس کهنه، و از خوراکش به‌ دو قرص نان اکتفا کرده است؛ و شما بر چنین [[رفتاری]] [[طاقت]] ندارید ولی مرا به‌پرهیزگاری و کوشش و [[پاک‌دامنی]] و درست‌کاری [[یاری]] کنید. به‌خدا قسم از دنیای شما طلا نیندوخته و از غنیمت‌های آن [[مال]] فراوانی [[ذخیره]] نکرده، و با لباسی کهنه که در بردارم جام کهنه دیگری آماده ننموده‌ام... در حالی که اگر بخواهم می‌توانم به عسل [[پاکیزه]] و مغز نان گندم و لباس‌های بافته از ابریشم دست یابم؛ ولی چه دور است که هوا و خواهش بر من [[غلبه]] کند، و بسیاری [[حرص]] مرا به [[برگزیدن]] طعام‌ها وادارد، و حال آن‌که شاید در [[حجاز]] و یا یمامه کسی باشد که [[طمع]] در قرص نان هم نداشته و سیر شدن را هم به یاد نداشته باشد... آیا [[قناعت]] می‌کنم که به من بگویند [[زمامدار]] و سردار [[مؤمنین]]، در حالی که به‌سختی‌های روزگار با آنان همدرد نبوده یا در تلخ‌کامی جلو ایشان نباشم!"<ref>{{متن حدیث|أَلَا ... وَ إِنَّ إِمَامَكُمْ قَدِ اكْتَفَى‌ مِنْ‌ دُنْيَاهُ‌ بِطِمْرَيْهِ‌ وَ مِنْ طُعْمِهِ‌ بِقُرْصَيْهِ‌ أَلَا وَ إِنَّكُمْ لَا تَقْدِرُونَ عَلَى ذَلِكَ وَ لَكِنْ أَعِينُونِي بِوَرَعٍ وَ اجْتِهَادٍ وَ عِفَّةٍ وَ سَدَادٍ فَوَاللَّهِ مَا كَنَزْتُ مِنْ دُنْيَاكُمْ تِبْراً وَ لَا ادَّخَرْتُ مِنْ غَنَائِمِهَا وَفْراً وَ لَا أَعْدَدْتُ لِبَالِي ثَوْبِي طِمْراً... وَ لَوْ شِئْتُ لَاهْتَدَيْتُ الطَّرِيقَ إِلَى مُصَفَّى هَذَا الْعَسَلِ وَ لُبَابِ هَذَا الْقَمْحِ وَ نَسَائِجِ هَذَا الْقَزِّ وَ لَكِنْ هَيْهَاتَ أَنْ يَغْلِبَنِي هَوَايَ وَ يَقُودَنِي جَشَعِي‌ إِلَى تَخَيُّرِ الْأَطْعِمَةِ وَ لَعَلَّ بِالْحِجَازِ أَوْ الْيَمَامَةِ مَنْ لَا طَمَعَ لَهُ فِي الْقُرْصِ‌ وَ لَا عَهْدَ لَهُ بِالشِّبَعِ... أَ أَقْنَعُ مِنْ نَفْسِي بِأَنْ يُقَالَ هَذَا أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ وَ لَا أُشَارِكُهُمْ فِي مَكَارِهِ الدَّهْرِ أَوْ أَكُونَ أُسْوَةً لَهُمْ ْ فِي جُشُوبَةِ الْعَيْشِ}}؛ نهج البلاغة، صبحی صالح، کتاب ۴۵.</ref><ref>[[حسین مظاهری|مظاهری، حسین]]، [[دانش اخلاق اسلامی ج۲ (کتاب)|دانش اخلاق اسلامی]]، ج۲، ص ۴۶۲.</ref>.
*از دیگر آثار این [[فضیلت]]، آن است که [[دل]] نابستگان به [[مقام]]، برای دیگر [[مردمان]] [[تواضع]] می‌کنند، آنان را چون خود می‌بینند، و به‌ویژه [[فقیران]] و فرودستان [[جامعه]] را در [[مقام]]، همچون خود می‌یابند؛ چه [[مقامات]] [[دنیوی]] نمی‌تواند آنان را فریفته در نظر خویش [[برتر]] از دیگران جلوه دهد. [[پیامبر اکرم]]{{صل}} - که جامع تمامی [[فضائل]] بود، و هیچ فضیلتی نبود مگر آن‌که ایشان آن را در [[برترین]] مراتب ممکنش تحصیل فرموده بود-، در [[مجلسی]]، چون مردی ثروتمند را دیدند که بر فقیری کور کِبر می‌ورزد، آن‌چنان در [[خشم]] شدند که آثار و [[علائم]] آن [[غضب]] بر چهره مبارکشان [[آشکار]] شد؛ زان پس [[آیات]] ابتدای سورة عبس نازل شد: {{متن قرآن|عَبَسَ وَتَوَلَّى * أَنْ جَاءَهُ الْأَعْمَى * وَمَا يُدْرِيكَ لَعَلَّهُ يَزَّكَّى * أَوْ يَذَّكَّرُ فَتَنْفَعَهُ الذِّكْرَى}}<ref>«روی ترش کرد و رخ بگردانید * که آن نابینا نزد وی آمد * و تو چه دانی، بسا او پاکیزگی یابد * یا در یاد گیرد و آن یادکرد، او را سود رساند» سوره عبس، آیه ۱-۴.</ref>.
*از دیگر آثار این [[فضیلت]]، آن است که [[دل]] نابستگان به [[مقام]]، برای دیگر [[مردمان]] [[تواضع]] می‌کنند، آنان را چون خود می‌بینند، و به‌ویژه [[فقیران]] و فرودستان [[جامعه]] را در [[مقام]]، همچون خود می‌یابند؛ چه [[مقامات]] [[دنیوی]] نمی‌تواند آنان را فریفته در نظر خویش [[برتر]] از دیگران جلوه دهد. [[پیامبر اکرم]]{{صل}} - که جامع تمامی [[فضائل]] بود، و هیچ فضیلتی نبود مگر آن‌که ایشان آن را در [[برترین]] مراتب ممکنش تحصیل فرموده بود-، در [[مجلسی]]، چون مردی ثروتمند را دیدند که بر فقیری کور کِبر می‌ورزد، آن‌چنان در [[خشم]] شدند که آثار و [[علائم]] آن [[غضب]] بر چهره مبارکشان آشکار شد؛ زان پس [[آیات]] ابتدای سورة عبس نازل شد: {{متن قرآن|عَبَسَ وَتَوَلَّى * أَنْ جَاءَهُ الْأَعْمَى * وَمَا يُدْرِيكَ لَعَلَّهُ يَزَّكَّى * أَوْ يَذَّكَّرُ فَتَنْفَعَهُ الذِّكْرَى}}<ref>«روی ترش کرد و رخ بگردانید * که آن نابینا نزد وی آمد * و تو چه دانی، بسا او پاکیزگی یابد * یا در یاد گیرد و آن یادکرد، او را سود رساند» سوره عبس، آیه ۱-۴.</ref>.
*روش [[امیرالمؤمنین]]{{ع}} نیز در این زمینه سخت مشهور است؛ ایشان به [[کمک]] [[ضعیفان]] و [[فقیران]] می‌شتافت، به‌گونه‌ای که بار آنان را بر پشت می‌نهاد و تا منزل همراهی‌شان می‌کرد.
*روش [[امیرالمؤمنین]]{{ع}} نیز در این زمینه سخت مشهور است؛ ایشان به [[کمک]] [[ضعیفان]] و [[فقیران]] می‌شتافت، به‌گونه‌ای که بار آنان را بر پشت می‌نهاد و تا منزل همراهی‌شان می‌کرد.
*در شمار دیگر آثار این [[فضیلت]] [[اخلاقی]]، آن است که [[دل]] نابستگان به [[مقام]]، [[آخرت]] خود را به [[دنیا]] نمی‌فروشند، و [[بهائی]] دنیائی برای [[شرافت]] خود قائل نمی‌شوند تا آن را در مقابل [[ریاست]] بفروش رسانند. اینان [[ریاست]] را وسیله‌ای برای رسیدن به [[آخرت]] می‌دانند؛ از این رو دست به [[حیله]] نمی‌برند تا [[ریاست]] را به‌دست آورند، بلکه پای در میان می‌نهند تا از آن بگریزند. در [[سیره پیامبر اکرم]]{{صل}} آورده‌اند که طائفه بنی‌عامر، قومی بود که از جمعیتی بسیار برخوردار بود، و از این رو پیوستن آنان به [[اسلام]] می‌توانست [[یاری‌دهنده]] این [[دین]] و [[پیامبر]] آن باشد. [[رئیس]] این طائفه، زمانی به محضر [[پیامبر اکرم]]{{صل}} رسید، و [[وعده]] داد که خود و تمامی قومش به [[اسلام]] گروند؛ امّا در مقابل، [[پیامبر]] [[ریاست]] این طائفه را در [[خاندان]] او نهد، و آنان را به [[امارت]] جاودانه [[قوم]] خود نائل فرماید. [[پیامبر اکرم]]{{صل}} در همان زمان که [[مسلمین]] سخت اندک بودند و به آنان محتاج، امّا این شرط را نپذیرفت و [[ریاست]] دائمیِ او بر آن طائفه را تأئید نفرمود، هرچند از [[حمایت]] او و طائفه‌اش بی‌بهره مانَد!<ref>[[حسین مظاهری|مظاهری، حسین]]، [[دانش اخلاق اسلامی ج۲ (کتاب)|دانش اخلاق اسلامی]]، ج۲، ص ۴۶۳.</ref>.
*در شمار دیگر آثار این [[فضیلت]] [[اخلاقی]]، آن است که [[دل]] نابستگان به [[مقام]]، [[آخرت]] خود را به [[دنیا]] نمی‌فروشند، و [[بهائی]] دنیائی برای [[شرافت]] خود قائل نمی‌شوند تا آن را در مقابل [[ریاست]] بفروش رسانند. اینان [[ریاست]] را وسیله‌ای برای رسیدن به [[آخرت]] می‌دانند؛ از این رو دست به [[حیله]] نمی‌برند تا [[ریاست]] را به‌دست آورند، بلکه پای در میان می‌نهند تا از آن بگریزند. در [[سیره پیامبر اکرم]]{{صل}} آورده‌اند که طائفه بنی‌عامر، قومی بود که از جمعیتی بسیار برخوردار بود، و از این رو پیوستن آنان به [[اسلام]] می‌توانست [[یاری‌دهنده]] این [[دین]] و [[پیامبر]] آن باشد. [[رئیس]] این طائفه، زمانی به محضر [[پیامبر اکرم]]{{صل}} رسید، و [[وعده]] داد که خود و تمامی قومش به [[اسلام]] گروند؛ امّا در مقابل، [[پیامبر]] [[ریاست]] این طائفه را در [[خاندان]] او نهد، و آنان را به [[امارت]] جاودانه [[قوم]] خود نائل فرماید. [[پیامبر اکرم]]{{صل}} در همان زمان که [[مسلمین]] سخت اندک بودند و به آنان محتاج، امّا این شرط را نپذیرفت و [[ریاست]] دائمیِ او بر آن طائفه را تأئید نفرمود، هرچند از [[حمایت]] او و طائفه‌اش بی‌بهره مانَد!<ref>[[حسین مظاهری|مظاهری، حسین]]، [[دانش اخلاق اسلامی ج۲ (کتاب)|دانش اخلاق اسلامی]]، ج۲، ص ۴۶۳.</ref>.
۲۱۸٬۲۲۷

ویرایش