حاکمیت خدا: تفاوت میان نسخهها
(←منابع) |
|||
خط ۳۲: | خط ۳۲: | ||
==منابع== | ==منابع== | ||
* [[پرونده:11144.jpg|22px]] [[محسن اراکی|اراکی، محسن]]، [[نگاهی به رسالت و امامت (کتاب)|'''نگاهی به رسالت و امامت''']] | * [[پرونده:11144.jpg|22px]] [[محسن اراکی|اراکی، محسن]]، [[نگاهی به رسالت و امامت (کتاب)|'''نگاهی به رسالت و امامت''']] | ||
* [[پرونده:151722.jpg|22px]] [[محمد حسن قدردان قراملکی|قدردان قراملکی، محمد حسن]]، [[دین و نبوت (کتاب)|'''دین و نبوت''']] | |||
==پانویس== | ==پانویس== |
نسخهٔ ۲ ژوئن ۲۰۲۰، ساعت ۰۸:۰۶
- "حاکمیت خدا" از چند منظر متفاوت، بررسی میشود:
- در این باره، تعداد بسیاری از پرسشهای عمومی و مصداقی مرتبط، وجود دارند که در مدخل حاکمیت خدا (پرسش) قابل دسترسی خواهند بود.
حاکمیت خدا یکی از فلسفه های بعثت
- هدف از بعثت انبیاء که خود به نوعی مقدمۀ اقامۀ عدل و در نهایت اخلاص در عبادت خدای متعال است، برپایی حکومت الهی است. در این حکومت، خواستهها و مصالح فردی یا گروهی، حکومت نمیکند؛ آنچه حکومت میکند، امر و نهی الهی و دستورها و قوانین خداست.
- حکومت انبیاء، با انواع دیگر حکومت تفاوت اساسی دارد. جملگی حکومتها از هر نوع و به هر شیوه که باشند، چه حکومتهای فردی و چه حکومتهای جمعی، چه آنها که بر پایه استبداد مطلق برپا میشوند، و چه آنها که بر پایه دموکراسی غیرالهی و حاکمیت مطلق احزاب و گروهها بنا میشوند، همگی در یک نقطه به هم میرسند و همگی از این نقص مشترک برخوردارند که مصالح و خواستههای فرد یا جمع معینی، آن هم به تشخیص عدۀ معدودی، بر سرنوشت همۀ انسانها حکومت میکند.
- این موضوع که عدۀ معدودی از افراد بشر، اختیار همۀ انسانها را در دست داشته باشند و علیرغم حس طبیعی خودخواهی و نیز خطاپذیری آنان، خواست و تشخیص آنان، سرنوشت بقیه را رقم زند و انسانها در زندگیشان محکوم تصمیم حاکمان باشند -خواه این عدۀ معدود به خواست خود، زمام امور بشر را بهدست گرفته باشند یا با کمک جمع اندک یا بسیار دیگر- نتیجهاش سپردن سرنوشت انسانها به خواست فرد یا جمعی است که نه صحت تشخیص آنان و نه امانتداری و عدالت چنین حکومتی تضمینپذیر است و نه دلیلی بر سلامت و توان ایشان برای تشخیص مصلحت جمع یافت میشود.
- در حکومت انبیاء خواستۀ خداوند ملاک تصمیمگیریها و قوانین و مقررات است. خواستۀ خداوند؛ یعنی عدل و فضیلت و مصلحت.انبیاء امانتدارانی هستند که قانون و دستور خدا را در جامعۀ بشری اجرا میکنند و حکومت انبیاء به معنای حکومت قانون خداست. حکومت امامان معصوم پس از نبی خاتم و نیز حکومت فقهای عادل در زمان غیبت امام معصوم نیز همان حکومت قانون خداست؛ زیرا مبتنی بر اراده و دستور خداوند متعال است.انبیاء و امامان معصوم(ع) و نیز فقهای عادل امانتداران دین خدایند؛ آشنایان امین و عادلی که قانون خدا را میشناسند و در اجرای صحیح آن، به دلیل عصمت و عدالتی که دارند، خیانت نمیکنند.
- خدای متعال در قرآن کریم بارها به بیان این هدف پیامبران(ع) که اقامه حکومت الهی است، پرداخته است[۱].
- پیام انبیاء را در این جمله خلاصه میکند: ﴿فَاتَّقُوا اللَّهَ وَأَطِيعُونِ﴾[۲].
- در این آیات، انبیای الهی، بشر را به پذیرش رهبری خود فراخواندهاند و آنان را به برپایی حکومتی که رهبریاش را انبیاء برعهده دارند، دعوت کردهاند. در همین سوره، در آیات صد و پنجاه تا صد و پنجاه دو، پیام صالح(ع)، یکی از پیامبران بزرگ الهی، به قومش چنین بیان شده است:﴿فَاتَّقُوا اللَّهَ وَأَطِيعُونِ وَلَا تُطِيعُوا أَمْرَ الْمُسْرِفِينَ الَّذِينَ يُفْسِدُونَ فِي الْأَرْضِ وَلَا يُصْلِحُونَ﴾[۳].
- در این آیات، صالح(ع)، پیامبر بزرگ خدا، خود را به عنوان رهبر شایسته اطاعت، معرفی و مردم را به شورش و تمرّد از اطاعت رهبران ستمگر و ستمپیشه دعوت میکند و آنان را به فرمانبرداری از حکومت خویش، به جای حکومت رهبران ستمپیشه، فرا میخواند.
- این هدف در سورۀ نساء، هدف همۀ پیامبران در طول تاریخ اعلام شده است. آنجا که میفرماید:﴿وَمَا أَرْسَلْنَا مِنْ رَسُولٍ إِلَّا لِيُطَاعَ بِإِذْنِ اللَّهِ﴾[۴].
- و برای تحقق همین هدف است که خدای متعال دربارۀ رسول خدا و امامان پس از او میفرماید: ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا أَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ وَأُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ﴾[۵].
- این دو آیه، تأکیدی بر تداوم همیشگی این هدف پیامبران -برپایی حکومت الهی- در طول تاریخ گذشته و آینده بشر است[۶].
- قرآن مجید به مشروعیت حکومت پیامبران پرداخته و از جهت تعیین حاکم و نیز از جهت منشور حکومت، مبطل نظریه سکولاریسم است. خداوند، حکم و حکمرانی را به خود اختصاص داده و از غیر خود - مانند قیصرها - نفی میکند و برخی آیات حتی مردم را از مراجعه به چنین مراکزی منع کرده است: ﴿يُرِيدُونَ أَن يَتَحَاكَمُواْ إِلَى الطَّاغُوتِ وَقَدْ أُمِرُواْ أَن يَكْفُرُواْ بِهِ ﴾[۷] آیات دیگری وجود دارد که امر میکند بر الزام به حکمرانی، مطابق دین الهی: ﴿وَمَن لَّمْ يَحْكُم بِمَا أَنزَلَ اللَّهُ فَأُولَئِكَ هُمُ الْكَافِرُونَ﴾[۸].
- این آیات، منشور حکومت را مشخص میکند [۹]. خداوند متعال انسان را از نیستی، جامه وجود پوشاند و بستر مناسب حیات و رشد مادی و معنوی را در اختیار او قرار داد. و انسان علاوه بر اصل خلقت، در ادامه حیاتش نیز به خداوند محتاج است. ﴿يَا أَيُّهَا النَّاسُ أَنتُمُ الْفُقَرَاء إِلَى اللَّهِ وَاللَّهُ هُوَ الْغَنِيُّ الْحَمِيدُ ﴾[۱۰]. پس انسان مملوک مطلق خداوند است و عقل تصدیق میکند اختیار مملوک از آنِ مالک و فیاض است و مملوک باید فرمانبردار مالک خویش باشد و در تمام تصرفات محتاج اذن و تأیید مالک است چه در عرصه تصرف در خود یا در طبیعت. انسانی که برای تصرف در اعضای خود و استفاده از نعمتهای طبیعت به اذن تأیید خالق نیازمند است چگونه در ایجاد یک حکومت که تصرف و تسخیر در منابع طبیعی و ایجاد محدودیت برای مخلوقات خداوند است نیازمند اذن نباشد؟ در حالی که عقل هر نوع ایجاد محدودیت در زندگی دیگران را برنمیتابد.
- پس حاکمیت، هم عقلاً و هم از جهت قرآن به خداوند تعلق دارد: ﴿إِنِ الْحُكْمُ إِلاَّ لِلَّهِ ﴾[۱۱] بله از آنجا که حکومت از مقام قدسی خداوند، دور است، لذا در مواردی،انجام آن را به انسانهای شایسته واگذار میکند مانند حضرت داوود(ع). نظریه سکولارها که میگوید خداوند حق مشروعیت و حاکمیت خویش را به مردم تفویض کرده است، اگر بهگونهای باشد که مشروعیت حکومت پیامبران را خارج کند، "برخلاف آیات"، به سکولاریسم منجر میشود اما اگر فقط منکر مشروعیت، الهی حاکم، غیر معصوم باشد، مثبِت سکولاریسم نیست [۱۲].
جستارهای وابسته
منابع
پانویس
- ↑ از جمله در سورۀ شعراء آیات: ۱۰۸، ۱۱۰، ۱۲۶، ۱۳۱، ۱۴۴، ۱۵۰، ۱۶۳ و ۱۷۹.
- ↑ «پس، از خداوند پروا و از من فرمانبرداری کنید!» سوره شعراء، آیه ۱۵۰.
- ↑ «پس، از خداوند پروا و از من فرمانبرداری کنید! و از فرمان گزافکاران پیروی نکنید آنان که در زمین فساد بر میانگیزند و به (نیکی و) شایستگی روی نمیآورند» سوره شعراء، آیه ۱۵۰-۱۵۲.
- ↑ «و ما هیچ پیامبری را نفرستادیم مگر برای آنکه به اذن خداوند از او فرمانبرداری کنند» سوره نساء، آیه ۶۴.
- ↑ «ای مؤمنان، از خداوند فرمان برید و از پیامبر و زمامدارانی که از شمایند فرمانبرداری کنید» سوره نساء، آیه ۵۹.
- ↑ اراکی، محسن، نگاهی به رسالت و امامت، ص ۳۸-۴۲.
- ↑ سوره نساء، آیه:۶۰.
- ↑ سوره مائده، آیه:۴۴.
- ↑ قدردان قراملکی، محمد حسن، دین و نبوت، ص ۲۶۳ و ۲۶۷.
- ↑ سوره فاطر، آیۀ:۱۵.
- ↑ سوره انعام، آیۀ:۵۷.
- ↑ قدردان قراملکی، محمد حسن، دین و نبوت، ص ۲۶۷-۲۷۰.