دین و جامعه: تفاوت میان نسخه‌ها

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت
جز (جایگزینی متن - 'واحد' به 'واحد')
جز (جایگزینی متن - 'قوت' به 'قوت')
خط ۲۹: خط ۲۹:
*پس از فارابی کسی که بحث [[جامعه]] را طرح می‌‌کند و بین [[حکمای اسلامی]] اولین کسی است که به صراحت از "اصالت [[جامعه]]" به مفهوم [[فلسفی]] سخن گفته است، [[خواجه نصیرالدین طوسی]] است<ref>جمعی از نویسندگان، تاریخچه جامعه‌شناسی، ص۲۲۸.</ref>. او [[هدف]] [[جامعه]] را اشاعه خیرات در عالم و از بین بردن [[شرور]] به [[قدر]] استطاعت انسانی می‌‌داند<ref>طوسی، اخلاق ناصری، ص۲۵۵ - ۲۵۴.</ref>.
*پس از فارابی کسی که بحث [[جامعه]] را طرح می‌‌کند و بین [[حکمای اسلامی]] اولین کسی است که به صراحت از "اصالت [[جامعه]]" به مفهوم [[فلسفی]] سخن گفته است، [[خواجه نصیرالدین طوسی]] است<ref>جمعی از نویسندگان، تاریخچه جامعه‌شناسی، ص۲۲۸.</ref>. او [[هدف]] [[جامعه]] را اشاعه خیرات در عالم و از بین بردن [[شرور]] به [[قدر]] استطاعت انسانی می‌‌داند<ref>طوسی، اخلاق ناصری، ص۲۵۵ - ۲۵۴.</ref>.
*[[علامه طباطبایی]]، اجتماع را امری اختیاری و [[غیر طبیعی]] می‌‌داند، و دراین‌باره [[معتقد]] است: [[انسان‌ها]] چون دیدند به همدیگر [[نیاز]] دارند، پی بردند به اینکه باید اجتماع مدنی و تعاونی تشکیل دهند. بعد از این، به این نتیجه رسیدند که برای دوام اجتماع باید هر [[صاحب]] حقی به [[حق]] خود برسد که این، همان [[عدالت اجتماعی]] است. پس، اجتماع مدنی و [[عدالت اجتماعی]]، مقوله‌هایی هستند که [[اضطرار]] [[بشر]]، آنها را ایجاب کرده است<ref>طباطبایی، المیزان، ج۲، ص۱۱۷.</ref><ref>[[مسلم محمدی|محمدی، مسلم]]، [[فرهنگ اصطلاحات علم کلام (کتاب)|فرهنگ اصطلاحات علم کلام]]، ص ۲۲۶.</ref>.
*[[علامه طباطبایی]]، اجتماع را امری اختیاری و [[غیر طبیعی]] می‌‌داند، و دراین‌باره [[معتقد]] است: [[انسان‌ها]] چون دیدند به همدیگر [[نیاز]] دارند، پی بردند به اینکه باید اجتماع مدنی و تعاونی تشکیل دهند. بعد از این، به این نتیجه رسیدند که برای دوام اجتماع باید هر [[صاحب]] حقی به [[حق]] خود برسد که این، همان [[عدالت اجتماعی]] است. پس، اجتماع مدنی و [[عدالت اجتماعی]]، مقوله‌هایی هستند که [[اضطرار]] [[بشر]]، آنها را ایجاب کرده است<ref>طباطبایی، المیزان، ج۲، ص۱۱۷.</ref><ref>[[مسلم محمدی|محمدی، مسلم]]، [[فرهنگ اصطلاحات علم کلام (کتاب)|فرهنگ اصطلاحات علم کلام]]، ص ۲۲۶.</ref>.
*[[استاد مطهری]] [[جامعه]] را یک "واحد [[حقیقی]]" می‌‌داند، نه اعتباری و به همین خاطر [[جامعه]] [[قوت]] و [[ضعف]] دارد، [[سرنوشت]] مشترک دارد، اما نه از نوع ترکیب‌های [[حقیقی]] شیمیایی که شخصیت افراد هیچ استقلالی ندارد؛ بلکه [[استقلال]] فرد در یک حد معین محفوظ است و لذا افراد می‌‌توانند مسیر [[جامعه]] و [[تاریخ]] را عوض کنند. ایشان می‌‌افزاید: ترکیب [[جامعه انسانی]] [ترکیب اعتباری و شیمیایی نیست؛ بلکه] ترکیب نوع سوم است <ref>مطهری، مجموعه آثار، ج۳، ص۵۹۳.</ref>. [[انسان]] تحت تأثیر [[جامعه]] شکل می‌‌گیرد، رشد می‌‌کند و به خود رنگ می‌‌گیرد؛ ضمن اینکه یک نوع [[آزادی]] و [[استقلال]] دارد؛ اما دارای دو، "من" نمی‌شود، یعنی من فردی و من [[اجتماعی]]<ref>مطهری، مجموعه آثار، ج۳، ص۵۹۴.</ref>.
*[[استاد مطهری]] [[جامعه]] را یک "واحد [[حقیقی]]" می‌‌داند، نه اعتباری و به همین خاطر [[جامعه]] قوت و [[ضعف]] دارد، [[سرنوشت]] مشترک دارد، اما نه از نوع ترکیب‌های [[حقیقی]] شیمیایی که شخصیت افراد هیچ استقلالی ندارد؛ بلکه [[استقلال]] فرد در یک حد معین محفوظ است و لذا افراد می‌‌توانند مسیر [[جامعه]] و [[تاریخ]] را عوض کنند. ایشان می‌‌افزاید: ترکیب [[جامعه انسانی]] [ترکیب اعتباری و شیمیایی نیست؛ بلکه] ترکیب نوع سوم است <ref>مطهری، مجموعه آثار، ج۳، ص۵۹۳.</ref>. [[انسان]] تحت تأثیر [[جامعه]] شکل می‌‌گیرد، رشد می‌‌کند و به خود رنگ می‌‌گیرد؛ ضمن اینکه یک نوع [[آزادی]] و [[استقلال]] دارد؛ اما دارای دو، "من" نمی‌شود، یعنی من فردی و من [[اجتماعی]]<ref>مطهری، مجموعه آثار، ج۳، ص۵۹۴.</ref>.
*استاد [[مصباح یزدی]] نیز درباره اعتباری بودن [[جامعه]] در [[آیات قرآن]] می‌‌گوید: اینکه در [[قرآن]] در آیاتی، مانند {{متن قرآن|زَيَّنَّا لِكُلِّ أُمَّةٍ عَمَلَهُمْ}}<ref>«ما کردار هر امتی را (در دیدشان) آراسته‌ایم» سوره انعام، آیه ۱۰۸.</ref>، [[افعال]] به صورت جمع آمده‌اند؛ [[دلیل]] بر این است که [[افعال]] از یکایک [[امت]] سر می‌‌زند، نه از خود [[امت]] به عنوان یک موجود [[حقیقی]] مستقل، و مخاطب [[پیامبران]]، [[انسان‌ها]] هستند، نه [[جامعه]]، و اگر در برخی [[آیات]]، مانند {{متن قرآن|مَا تَسْبِقُ مِنْ أُمَّةٍ أَجَلَهَا}}<ref>«هیچ امّتی از زمانه  خود نه پیش و نه واپس می‌افتد» سوره حجر، آیه ۵.</ref>، [[مرگ]] را به [[جامعه]] نسبت می‌‌دهد، مراد این است که آنچه موجب [[اتحاد]] [[مردم]] می‌‌شود، وجود [[حکومت]] است که امری اعتباری است، نه [[حقیقی]]. در مجموع، از هیچ کدام از آیاتی که از کلماتی مانند [[قوم]]، ناس، امة، قریه، اناس به کار برده شده و می‌‌تواند به عنوان لفظ [[جامعه]] باشد؛ نمی‌توان [[وحدت]] [[حقیقی]] و واقعی از گروه و [[جامعه]] به دست آورد<ref>بنگرید به مصباح یزدی، جامعه و تاریخ از دیدگاه قرآن، ص۹۶ - ۹۱.</ref><ref>[[مسلم محمدی|محمدی، مسلم]]، [[فرهنگ اصطلاحات علم کلام (کتاب)|فرهنگ اصطلاحات علم کلام]]، ص ۲۲۷.</ref>.
*استاد [[مصباح یزدی]] نیز درباره اعتباری بودن [[جامعه]] در [[آیات قرآن]] می‌‌گوید: اینکه در [[قرآن]] در آیاتی، مانند {{متن قرآن|زَيَّنَّا لِكُلِّ أُمَّةٍ عَمَلَهُمْ}}<ref>«ما کردار هر امتی را (در دیدشان) آراسته‌ایم» سوره انعام، آیه ۱۰۸.</ref>، [[افعال]] به صورت جمع آمده‌اند؛ [[دلیل]] بر این است که [[افعال]] از یکایک [[امت]] سر می‌‌زند، نه از خود [[امت]] به عنوان یک موجود [[حقیقی]] مستقل، و مخاطب [[پیامبران]]، [[انسان‌ها]] هستند، نه [[جامعه]]، و اگر در برخی [[آیات]]، مانند {{متن قرآن|مَا تَسْبِقُ مِنْ أُمَّةٍ أَجَلَهَا}}<ref>«هیچ امّتی از زمانه  خود نه پیش و نه واپس می‌افتد» سوره حجر، آیه ۵.</ref>، [[مرگ]] را به [[جامعه]] نسبت می‌‌دهد، مراد این است که آنچه موجب [[اتحاد]] [[مردم]] می‌‌شود، وجود [[حکومت]] است که امری اعتباری است، نه [[حقیقی]]. در مجموع، از هیچ کدام از آیاتی که از کلماتی مانند [[قوم]]، ناس، امة، قریه، اناس به کار برده شده و می‌‌تواند به عنوان لفظ [[جامعه]] باشد؛ نمی‌توان [[وحدت]] [[حقیقی]] و واقعی از گروه و [[جامعه]] به دست آورد<ref>بنگرید به مصباح یزدی، جامعه و تاریخ از دیدگاه قرآن، ص۹۶ - ۹۱.</ref><ref>[[مسلم محمدی|محمدی، مسلم]]، [[فرهنگ اصطلاحات علم کلام (کتاب)|فرهنگ اصطلاحات علم کلام]]، ص ۲۲۷.</ref>.


==نظر نگارنده==
==نظر نگارنده==
*آیا [[جامعه]] امری [[حقیقی]] است یا اعتباری؟ جواب این سؤال می‌‌تواند باعث زدوده شدن برخی ابهامات درباره [[جامعه]] گردد. با توجه به مباحث گذشته، به نظر می‌‌آید، نگاه کامل و وسیع به [[جامعه]] در این است، که [[جامعه]] را با توجه به ابعاد مختلف آن در نظر گرفت؛ زیرا [[جامعه]] هم می‌تواند "اعتباری" باشد و هم "[[حقیقی]]"<ref>[[مسلم محمدی|محمدی، مسلم]]، [[فرهنگ اصطلاحات علم کلام (کتاب)|فرهنگ اصطلاحات علم کلام]]، ص ۲۲۸.</ref>.
*آیا [[جامعه]] امری [[حقیقی]] است یا اعتباری؟ جواب این سؤال می‌‌تواند باعث زدوده شدن برخی ابهامات درباره [[جامعه]] گردد. با توجه به مباحث گذشته، به نظر می‌‌آید، نگاه کامل و وسیع به [[جامعه]] در این است، که [[جامعه]] را با توجه به ابعاد مختلف آن در نظر گرفت؛ زیرا [[جامعه]] هم می‌تواند "اعتباری" باشد و هم "[[حقیقی]]"<ref>[[مسلم محمدی|محمدی، مسلم]]، [[فرهنگ اصطلاحات علم کلام (کتاب)|فرهنگ اصطلاحات علم کلام]]، ص ۲۲۸.</ref>.
*اعتباری بودن [[جامعه]] در این است که آن را در مقایسه با افراد زیرمجموعه در نظر گرفت. در این فرض، [[جامعه]] امری بی‌ثبات و متغیر است، و نمی‌تواند مخاطب [[امر و نهی]] و به [[حسن و قبح]] متصف شود، و این صفات تنها نسبت به اعضای آن [[صادق]] است، نه [[نفس]] و [[حقیقت]] [[جامعه]]. اما مراد از [[حقیقی]] بودن [[جامعه]]، به ویژه در [[جوامع]] [[عقیدتی]] و ملیتی با [[منافع]] و رویکردهای مشترک، [[فرهنگ]] و [[تمدن]] آن است، که دارای حیات و [[روح]] خاص خویش است و می‌‌تواند به [[ضعف]] و [[قوت]] و دیگر اوصاف، مانند [[دینی]] و [[الحادی]] متصف شود؛ زیرا [[فرهنگ]] [[اجتماعی]] و [[دینی]] [[حاکم]] بر یک [[ملت]]، بر [[سرنوشت]] افراد آن تأثیری بسزا و اساسی دارد که نمی‌توان آن را نادیده انگاشت، که نمونه آن را در آموزه‌های [[اسلام]]، در [[احکام حکومتی]] و توجه فوق‌العاده به [[سلامت]] و [[تکامل]] [[جامعه]] می‌‌بینیم.
*اعتباری بودن [[جامعه]] در این است که آن را در مقایسه با افراد زیرمجموعه در نظر گرفت. در این فرض، [[جامعه]] امری بی‌ثبات و متغیر است، و نمی‌تواند مخاطب [[امر و نهی]] و به [[حسن و قبح]] متصف شود، و این صفات تنها نسبت به اعضای آن [[صادق]] است، نه [[نفس]] و [[حقیقت]] [[جامعه]]. اما مراد از [[حقیقی]] بودن [[جامعه]]، به ویژه در [[جوامع]] [[عقیدتی]] و ملیتی با [[منافع]] و رویکردهای مشترک، [[فرهنگ]] و [[تمدن]] آن است، که دارای حیات و [[روح]] خاص خویش است و می‌‌تواند به [[ضعف]] و قوت و دیگر اوصاف، مانند [[دینی]] و [[الحادی]] متصف شود؛ زیرا [[فرهنگ]] [[اجتماعی]] و [[دینی]] [[حاکم]] بر یک [[ملت]]، بر [[سرنوشت]] افراد آن تأثیری بسزا و اساسی دارد که نمی‌توان آن را نادیده انگاشت، که نمونه آن را در آموزه‌های [[اسلام]]، در [[احکام حکومتی]] و توجه فوق‌العاده به [[سلامت]] و [[تکامل]] [[جامعه]] می‌‌بینیم.
*بر همین مبناست که در طول [[تاریخ]]، [[انبیا]] و [[اولیای الهی]] فارغ از مخالفت‌های برخی از افراد، بر آن بودند تا [[فرهنگ]] [[الهی]] و دین‌باوری را بر [[جوامع]] [[حاکم]] نمایند. از این‌رو، و با توجه به حیثیات دوگانه [[جامعه]]، تضاد ظاهری در [[آیات قرآن]] نیز قابل توجه است؛ زیرا در آیاتی، مانند {{متن قرآن|زَيَّنَّا لِكُلِّ أُمَّةٍ عَمَلَهُمْ}} مراد از "[[امت]]"، یک واحد مجموعی اعتباری است که [[حکم]] بر افراد می‌‌یابد؛ اما در [[آیات]] دیگر، مانند {{متن قرآن|مَا تَسْبِقُ مِنْ أُمَّةٍ أَجَلَهَا}} که [[مرگ]] را به [[جامعه]] نسبت می‌‌دهد، با توجه به مشترکات [[اخلاقی]] و [[اعتقادی]] آنهاست که این وجود مشترک در [[حکومت]] و [[جامعه انسانی]] متبلور می‌‌شود.
*بر همین مبناست که در طول [[تاریخ]]، [[انبیا]] و [[اولیای الهی]] فارغ از مخالفت‌های برخی از افراد، بر آن بودند تا [[فرهنگ]] [[الهی]] و دین‌باوری را بر [[جوامع]] [[حاکم]] نمایند. از این‌رو، و با توجه به حیثیات دوگانه [[جامعه]]، تضاد ظاهری در [[آیات قرآن]] نیز قابل توجه است؛ زیرا در آیاتی، مانند {{متن قرآن|زَيَّنَّا لِكُلِّ أُمَّةٍ عَمَلَهُمْ}} مراد از "[[امت]]"، یک واحد مجموعی اعتباری است که [[حکم]] بر افراد می‌‌یابد؛ اما در [[آیات]] دیگر، مانند {{متن قرآن|مَا تَسْبِقُ مِنْ أُمَّةٍ أَجَلَهَا}} که [[مرگ]] را به [[جامعه]] نسبت می‌‌دهد، با توجه به مشترکات [[اخلاقی]] و [[اعتقادی]] آنهاست که این وجود مشترک در [[حکومت]] و [[جامعه انسانی]] متبلور می‌‌شود.
*قابل یادآوری است، اختلاف‌نظر در مباحث گذشته، به‌خصوص آنچه از سوی دو [[اندیشمند]] معاصر، یعنی [[استاد مطهری]] و استاد مصباح مطرح شده (که اولی [[جامعه]] را [[حقیقی]] و دیگری اعتباری می‌‌دانست)؛ می‌‌توان ناظر به همین دو ویژگی تعلیل و توجیه نمود، که در هر کدام، به یک خاصیت [[جامعه]] توجه شده و از دیگر بعد آن [[غفلت]] شده است که مراد یکی [[جامعه]] با توجه به [[فرهنگ]] عمومی آن است، و دیگری [[جامعه]] را در مقایسه با افراد آن در نظر گرفته است و در [[حقیقت]] هر دو نظریه با نگاه موجبه جزئیه از وجاهت [[علمی]] برخوردارند<ref>[[مسلم محمدی|محمدی، مسلم]]، [[فرهنگ اصطلاحات علم کلام (کتاب)|فرهنگ اصطلاحات علم کلام]]، ص ۲۲۸.</ref>.
*قابل یادآوری است، اختلاف‌نظر در مباحث گذشته، به‌خصوص آنچه از سوی دو [[اندیشمند]] معاصر، یعنی [[استاد مطهری]] و استاد مصباح مطرح شده (که اولی [[جامعه]] را [[حقیقی]] و دیگری اعتباری می‌‌دانست)؛ می‌‌توان ناظر به همین دو ویژگی تعلیل و توجیه نمود، که در هر کدام، به یک خاصیت [[جامعه]] توجه شده و از دیگر بعد آن [[غفلت]] شده است که مراد یکی [[جامعه]] با توجه به [[فرهنگ]] عمومی آن است، و دیگری [[جامعه]] را در مقایسه با افراد آن در نظر گرفته است و در [[حقیقت]] هر دو نظریه با نگاه موجبه جزئیه از وجاهت [[علمی]] برخوردارند<ref>[[مسلم محمدی|محمدی، مسلم]]، [[فرهنگ اصطلاحات علم کلام (کتاب)|فرهنگ اصطلاحات علم کلام]]، ص ۲۲۸.</ref>.

نسخهٔ ‏۲۷ دسامبر ۲۰۲۰، ساعت ۱۳:۰۱


مقدمه

  • درباره "رابطه دین و جامعه"، دو دیدگاه عمده قابل بررسی است: یکی دیدگاه دورکیم است که می‌‌گوید: دین متأثر از جامعه و معلول آن است؛ و دیگر اینکه دین دارای نقش تعیین راهبرد و جهت‌دهی به جامعه را داراست[۱].

اصالت جامعه بر دین

  • بحث رابطه دین و جامعه در غرب، عنوان نگرشی نوبنیاد است که در قرن ۱۹ شکل گرفت. این بحث از سوی کارل مارکس (۱۸۸۳ - ۱۸۱۲) آغاز شد. جمله معروف او در محوریت جامعه و ضدیت با دین این بود که "دین افیون توده‌هاست". پس از او، امیل دورکیم فرانسوی (۱۹۵۸ - ۱۹۱۷) به صورت رسمی و در کنار دیگر علوم و مکاتب، جامعه را در ضدیت با فرد و دین را دارای کارکرد اجتماعی مطرح نمود.
  • تأثیر دورکیم بر جامعه‌شناسی به حدی است که تاکنون به‌ندرت می‌‌توان کتابی را در این رشته پیدا کرد که در آن به افکار دورکیم اشاره‌ای نشده باشد[۲].
  • علاوه بر اینکه دورکیم، سر و سامانی به علم جامعه‌شناسی داد؛ نظریه جامعه‌شناسی دین از سوی او به تکامل رسید[۳] که شهر خدا چیزی نیست جز بازتاب شهر انسان[۴] و معتقد بود این رهیافت [اصالت جامعه‌محوری] در پی زمینی ساختن و کنترل امر متعالی است[۵][۶].
  • مبنای این نگاه، آن است که دین از منشأ و خاستگاهی اجتماعی بهره‌مند است. همچنین از این رهیافت، پدیده‌های دینی از نوع مقوله‌های اجتماعی اند[۷]؛ درنتیجه امر قدسی و دینی امری اجتماعی است[۸] و نیازی را که نیز دین برمی آورد، نیازی اجتماعی است[۹]؛ زیرا در واقع، خدا و جامعه یکی است[۱۰]. این دو به قدری ملازم و مقارنند که تا جامعه وجود دارد، دین نیز خواهد بود، و نمی‌توان آرمان جامعه بی‌دین را تصور کرد و در پی آن کوشید[۱۱]. پس، دین و اخلاق نمی‌توانند بدون یک بافت اجتماعی وجود داشته باشند[۱۲] و یا حتی دوام بیاورند؛ زیرا جامعه ایده‌آل اساس و بنیان دین است[۱۳].
  • دورکیم پا را از اینها فراتر می‌‌نهد؛ زیرا جامعه نه تنها نماد دین است، بلکه نقش خداآفرینی و دین‌آفرینی نیز دارد. همان‌گونه که تصریح می‌‌کند، جامعه برای ادامه حیات خود و تغذیه مداوم اخلاقی اعضای آن، وجود متعالی دین مشترک را می‌‌آفریند و به آن، به چشم پرستش می‌‌نگرد و بدین‌سان، آن را موجودی مقدس و جدا از ساحت امور عادی می‌‌نگرد[۱۴]. ازاین‌رو، دین، محصول جامعه است[۱۵][۱۶].

نقد و تحلیل

اندیشمندان اسلامی، اصالت یا اعتباریت جامعه

  1. مدینه جاهله که با حق آشنا نیستند؛
  2. مدینه فاسقه که با سعادت و حق آشنایند، اما به مبانی آنها عمل نمی‌کنند؛
  3. مدینه ضاله: کسانی که به جای اصول واقعی، اصول دیگری به آنها آموخته شده باشد؛
  4. گروه‌های خودرو، خودسر، که در مدینه فاضله زندگی می‌‌کنند؛ اما همانند علف‌های هرزه در مزارع گندم می‌باشند[۲۴].

نظر نگارنده

  • آیا جامعه امری حقیقی است یا اعتباری؟ جواب این سؤال می‌‌تواند باعث زدوده شدن برخی ابهامات درباره جامعه گردد. با توجه به مباحث گذشته، به نظر می‌‌آید، نگاه کامل و وسیع به جامعه در این است، که جامعه را با توجه به ابعاد مختلف آن در نظر گرفت؛ زیرا جامعه هم می‌تواند "اعتباری" باشد و هم "حقیقی"[۳۵].
  • اعتباری بودن جامعه در این است که آن را در مقایسه با افراد زیرمجموعه در نظر گرفت. در این فرض، جامعه امری بی‌ثبات و متغیر است، و نمی‌تواند مخاطب امر و نهی و به حسن و قبح متصف شود، و این صفات تنها نسبت به اعضای آن صادق است، نه نفس و حقیقت جامعه. اما مراد از حقیقی بودن جامعه، به ویژه در جوامع عقیدتی و ملیتی با منافع و رویکردهای مشترک، فرهنگ و تمدن آن است، که دارای حیات و روح خاص خویش است و می‌‌تواند به ضعف و قوت و دیگر اوصاف، مانند دینی و الحادی متصف شود؛ زیرا فرهنگ اجتماعی و دینی حاکم بر یک ملت، بر سرنوشت افراد آن تأثیری بسزا و اساسی دارد که نمی‌توان آن را نادیده انگاشت، که نمونه آن را در آموزه‌های اسلام، در احکام حکومتی و توجه فوق‌العاده به سلامت و تکامل جامعه می‌‌بینیم.
  • بر همین مبناست که در طول تاریخ، انبیا و اولیای الهی فارغ از مخالفت‌های برخی از افراد، بر آن بودند تا فرهنگ الهی و دین‌باوری را بر جوامع حاکم نمایند. از این‌رو، و با توجه به حیثیات دوگانه جامعه، تضاد ظاهری در آیات قرآن نیز قابل توجه است؛ زیرا در آیاتی، مانند ﴿زَيَّنَّا لِكُلِّ أُمَّةٍ عَمَلَهُمْ مراد از "امت"، یک واحد مجموعی اعتباری است که حکم بر افراد می‌‌یابد؛ اما در آیات دیگر، مانند ﴿مَا تَسْبِقُ مِنْ أُمَّةٍ أَجَلَهَا که مرگ را به جامعه نسبت می‌‌دهد، با توجه به مشترکات اخلاقی و اعتقادی آنهاست که این وجود مشترک در حکومت و جامعه انسانی متبلور می‌‌شود.
  • قابل یادآوری است، اختلاف‌نظر در مباحث گذشته، به‌خصوص آنچه از سوی دو اندیشمند معاصر، یعنی استاد مطهری و استاد مصباح مطرح شده (که اولی جامعه را حقیقی و دیگری اعتباری می‌‌دانست)؛ می‌‌توان ناظر به همین دو ویژگی تعلیل و توجیه نمود، که در هر کدام، به یک خاصیت جامعه توجه شده و از دیگر بعد آن غفلت شده است که مراد یکی جامعه با توجه به فرهنگ عمومی آن است، و دیگری جامعه را در مقایسه با افراد آن در نظر گرفته است و در حقیقت هر دو نظریه با نگاه موجبه جزئیه از وجاهت علمی برخوردارند[۳۶].

منابع

جستارهای وابسته

پانویس

 با کلیک بر فلش ↑ به محل متن مرتبط با این پانویس منتقل می‌شوید:  

  1. محمدی، مسلم، فرهنگ اصطلاحات علم کلام، ص ۲۲۳.
  2. محسنی، جامعه‌شناسی عمومی، ص۱۹۲.
  3. هیک، فلسفه دین، ص۷۶.
  4. کوزو، زندگی و اندیشه بزرگان جامعه‌شناسی، ص۲۰۰.
  5. کانلی، نگرشی به مطالعات دینی، ص۱۹۴.
  6. محمدی، مسلم، فرهنگ اصطلاحات علم کلام، ص ۲۲۳.
  7. کوزو، زندگی و اندیشه بزرگان جامعه‌شناسی، ص۱۹۷.
  8. دانیل، هفت نظریه دینی، ص۱۱۵.
  9. گالینکوس، درآمدی تاریخی بر نظریه اجتماعی، ص۲۵۲.
  10. گالینکوس، درآمدی تاریخی بر نظریه اجتماعی، ص۱۸۲.
  11. دورکیم، صور بنیانی حیات دینی، ص۵۹۳.
  12. پالس، هفت نظریه در باب دین، ص۱۵۲.
  13. آرون، مراحل اساسی سیر اندیشه در جامعه‌شناسی، ص۳۹۰.
  14. آرون، مراحل اساسی سیر اندیشه در جامعه‌شناسی، ص۲۹۲.
  15. پالس، هفت نظریه دریاب دین، ص۱۸۲.
  16. محمدی، مسلم، فرهنگ اصطلاحات علم کلام، ص ۲۲۴.
  17. بنگرید به: پالس، هفت نظریه دریاب دین، ص۱۸۳ - ۱۸۲.
  18. آرون، مراحل اساسی سیر اندیشه در جامعه‌شناسی، ص۱۹۷.
  19. هیک، فلسفه دین، ص۷۷.
  20. محمدی، مسلم، فرهنگ اصطلاحات علم کلام، ص ۲۲۴-۲۲۵.
  21. محمدی، مسلم، فرهنگ اصطلاحات علم کلام، ص ۲۲۵.
  22. خلاصه‌ای از پیشگفتار مترجم و محشی بر کتاب سیاست مدینه فارابی، دکتر سید جعفر سجادی.
  23. هیک، فلسفه دین، ص۲۷۷.
  24. هیک، فلسفه دین، ص۲۵۵-۲۷۶.
  25. جمعی از نویسندگان، تاریخچه جامعه‌شناسی، ص۲۲۸.
  26. طوسی، اخلاق ناصری، ص۲۵۵ - ۲۵۴.
  27. طباطبایی، المیزان، ج۲، ص۱۱۷.
  28. محمدی، مسلم، فرهنگ اصطلاحات علم کلام، ص ۲۲۶.
  29. مطهری، مجموعه آثار، ج۳، ص۵۹۳.
  30. مطهری، مجموعه آثار، ج۳، ص۵۹۴.
  31. «ما کردار هر امتی را (در دیدشان) آراسته‌ایم» سوره انعام، آیه ۱۰۸.
  32. «هیچ امّتی از زمانه خود نه پیش و نه واپس می‌افتد» سوره حجر، آیه ۵.
  33. بنگرید به مصباح یزدی، جامعه و تاریخ از دیدگاه قرآن، ص۹۶ - ۹۱.
  34. محمدی، مسلم، فرهنگ اصطلاحات علم کلام، ص ۲۲۷.
  35. محمدی، مسلم، فرهنگ اصطلاحات علم کلام، ص ۲۲۸.
  36. محمدی، مسلم، فرهنگ اصطلاحات علم کلام، ص ۲۲۸.