فتح مکه: تفاوت میان نسخه‌ها

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت
خط ۱: خط ۱:
{{ویرایش غیرنهایی}}
{{ویرایش غیرنهایی}}
{{امامت}}
{{امامت}}
==[[فتح مکه]]==
بر اساس یکی از بندهای [[صلح حدیبیه]]، [[قریش]] نباید بر ضد هم‌پیمانان رسول خدا{{صل}} اقدامی به انجام می‌رساند، اما قریش بر این بند [[وفادار]] نماند و در درگیری میان [[خزاعه]] و [[بنوبکر]]، بر ضد خزاعه که با رسول خدا{{صل}} هم [[پیمان]] بود، وارد شد و بنوبکر را برای [[کشتار]] خزاعه [[یاری]] کرد. با وجود تلاش‌های [[ابوسفیان]] برای اینکه نشان دهد این کار از سوی سران قریش و با هماهنگی آنان صورت نگرفته، اما رسول خدا{{صل}} حاضر به تمدید و [[تحکیم]] [[عهدنامه]] نشد و لشکری ده هزار نفره را برای [[فتح مکه]] مهیا ساخت و در [[رمضان]] [[سال]] هشتم به سوی [[مکه]] حرکت کرد [[رسول خدا]]{{صل}}، تلاش بسیار کرد تا [[قریش]] از حرکت وی اطلاع نیابد و سعی بسیار بر پوشاندن [[اخبار]] کرد. [[عباس]]، [[عموی پیامبر]] هنگامی که [[لشکر]] [[مسلمان]] نزدیک مکه شد، برای جلوگیری از [[خونریزی]]، [[ابوسفیان]] را نزد رسول خدا{{صل}} برد و برای وی [[امان]] گرفت. ابوسفیان با دیدن [[سپاه اسلام]]، [[اسلام]] پذیرفت و رسول خدا{{صل}}، [[سپاهیان]] اسلام را از جلو ابوسفیان عبور داد تا [[عظمت]] سپاهیان را ببیند و از [[اندیشه]] [[مقاومت]] دوری کند. ابوسفیان، عظمت و بزرگی [[سپاه رسول خدا]]{{صل}} را به [[پادشاهی]] تعبیر کرد که به وی [[یادآوری]] شد این [[نبوت]] است نه پادشاهی. ابوسفیان به مکه آمد و [[دستور]] امان را به [[مردم]] [[ابلاغ]] کرد و قریش را از [[مخالفت]]، مقاومت و سرسختی بر [[حذر]] داشت. سپاهیان اسلام به دستور رسول خدا{{صل}} در چهار ستون وارد مکه شدند که تنها یکی از آنها در جنوب مکه با مقاومت [[روبه]] رو شد، اما این مقاومت خیلی زود درهم [[شکست]] در این درگیری، دو تن از [[مسلمانان]] و سیزده تن از مکیان [[جان]] خود را از دست دادند<ref>ابن هشام، ج۴، ص۵۰-۳۱.</ref>.
در واقع مکه بدون خونریزی [[فتح]] شد و رسول خدا{{صل}} در [[روز جمعه]]، بیستم [[ماه رمضان]] سال هشتم، به مکه درآمد و [[شهر]] بدون مقاومت [[تسلیم]] شد. رسول خدا{{صل}} که هرچه قدرتش افزایش می‌یافت، [[فروتنی]] و مهربانی‌اش بیشتر می‌شد، از قریش که ۲۱ سال بیشترین بدی‌ها را در [[حق]] وی کرده بودند، درگذشت و از آنان با تعبیر [[طلقا]] (= [[آزادشدگان]]) یاد کرد. آن [[حضرت]]، [[رهبران]] فراری قریش را مورد [[عفو]] قرار داد و آنان به سوی وی بازگشتند. رسول خدا{{صل}}، هیچ یک از [[املاک]] [[مصادره]] شده از مسلمانان، از جمله [[خانه]] خودش را باز پس نگرفت<ref>صالح العلی، ص۲۹۶.</ref>. بیشتر [[مناصب]] وابسته به [[مسجدالحرام]] را همچنان در دست صاحبان آن باقی گذاشت و از اینرو، سقایت در دست [[عباس بن عبدالمطلب]] و کلیدداری [[کعبه]] در دست [[عثمان بن طلحه]] باقی ماند<ref>حلبی، ج۳، ص۱۴۴.</ref>.
[[فتح مکه]]، به درگیری و [[نزاع]] طولانی که سال‌ها میان [[مسلمانان]] و [[مشرکان قریش]] جریان داشت، پایان داد و [[همبستگی]] و [[اتحاد]] را میان آنان بازگرداند.
[[رسول خدا]]{{صل}} پس از فتح مکه، [[سرایا]] و دستههایی را به اطراف [[مکه]] فرستاد تا [[مردم]] را به [[اسلام]] [[دعوت]] کنند، ولی [[فرمان]] [[جنگ]] به آنان نداد. [[خالد بن ولید]] را نیز به سوی [[بنی جذیمه]] در غمیصا در نزدیکی مکه فرستاد تا آنان را به اسلام فراخواند. [[خالد]] برخلاف [[دستور پیامبر]]، به منظور خونخواهیهای [[دوره جاهلی]] بر بنی جذیمه که [[مسلمان]] بودند، [[هجوم]] برد و حدود سی تن از آنان را کشت<ref>واقدی، ج۳، ص۸۸۴.</ref>. چون خبر [[کشتار]] خالد به [[پیامبر]] رسید، از کرده خالد [[بیزاری]] جست و [[امام علی]]{{ع}} را فرستاد تا نزد بنی جذیمه برود و خونبها و غرامت آنان را بپردازد<ref>ابن سعد، ج۲، ص۱۱۲.</ref>.
همچنین آن [[حضرت]] پس از پایان فتح مکه، برای زدودن آثار و نمادهای [[شرک]] در [[جزیرة العرب]]، افراد و نیروهایی را گسیل داشت تا بتهای زی، واع، مناة و ذوالکفین را منهدم سازند<ref>اقدی، ج۲، ص۷۰.</ref>. با انهدام این مراکز، افزون بر اینکه مظاهر شرک و [[فرهنگ]] [[بت پرستی]] از میان میرفت، [[سرمایه]] و [[ثروت]] موجود در این بتکدهها در [[اختیار]] [[دولت اسلامی]] قرار میگرفت و [[مشرکان]] نمیتوانستند از این سرمایهها برای [[مبارزه]] با اسلام سود برند. ضمن آنکه این مکانها میتوانست به عنوان مأمن و [[پناهگاه]] مشرکان فراری قرار گیرد که با [[تخریب]] آنها، دیگر امیدی برای مشرکان باقی نمیماند<ref>ر.ک: منتظر القائم، ص۱۷۸.</ref>
[[جنگ حنین و طائف]]: پس از [[شکست]] و [[تسلیم]] [[قریش]]، به نظر میرسد [[قبایل]] اطراف مکه که تحت [[سلطه]] [[فکری]] و [[سیاسی]] قریش و مکیان بودند، نباید تحرکاتی بر ضد مسلمانان انجام میدادند؛ با این حال، تحرکاتی از سوی [[قبیله]] [[هوازن]] و ثقیف شکل گرفت. به [[روایت]] [[طبری]]<ref>طبری، ج۳، ص۷۰.</ref> [[قبایل]] [[هوازن]] و ثقیف هنگامی که شنیدند [[پیامبر]] از [[مدینه]] حرکت کرده، [[گمان]] کردند به [[جنگ]] آنان میآید. از اینرو، نیروهای خود را جمع کردند و [[فرماندهی]] نیروها را که چهار هزار نفر بود، به [[مالک بن عوف]] سپردند. [[فتح مکه]]، موجب به وجود آمدن [[بیم]] و [[ترس]] بیشتر در بنی هوازن شد که منطقه مسکونی آنها در جنوب [[مکه]] قرار داشت. این [[وحشت]] و ترس در [[بنی ثقیف]] که [[مردم]] [[طائف]] و اطراف آن بودند نیز به وجود آمد و [[تصمیم]] به [[مقاومت]] مشترک در برابر پیامبر گرفتند.
[[رسول خدا]]{{صل}} چون تحرکات هوازن را شنید، با [[دوازده]] هزار نیرو که دو هزار نفر آنان از [[مشرکان]] تازه [[مسلمان]] بودند، به سوی [[حنین]] حرکت کرد. برخی از [[مسلمانان]] از فزونی [[سپاه]] دچار [[شگفتی]] و [[غرور]] شدند و [[شکست]] سپاه مسلمان را ناممکن دانستند که [[آیه]] ۲۵ [[سوره توبه]] به آن اشاره دارد: {{متن قرآن|لَقَدْ نَصَرَکُمُ اللَّهُ فِی مَوَاطِنَ کَثِیرَةٍ وَیَوْمَ حُنَیْنٍ إِذْ أَعْجَبَتْکُمْ کَثْرَتُکُمْ فَلَمْ تُغْنِ عَنْکُمْ شَیْئًا وَضَاقَتْ عَلَیْکُمُ الْأَرْضُ بِمَا رَحُبَتْ ثُمَّ وَلَّیْتُمْ مُدْبِرِینَ}}<ref>«بیگمان خداوند در نبردهایی بسیار و در روز (جنگ) «حنین» شما را یاری کرده است؛ هنگامی که فزونیتان شما را به غرور واداشت اما هیچ سودی برای شما نداشت و زمین با گستردگیش بر شما تنگ شد سپس با پشت کردن (به دشمن) واپس گریختید» سوره توبه، آیه ۲۵.</ref>.
[[سپاه اسلام]] با [[حمله]] غافلگیرانه [[دشمن]] مواجه شد و نتوانست [[تعادل]] و [[ثبات]] خود را [[حفظ]] کند و پا به فرار گذاشت. تنها عده کمی از [[بنی هاشم]] مقاومت کردند و مقاومت ایشان توانست سپاه مسلمان را دوباره بازگرداند<ref>مفید، ج۱، ص۱۴۰.</ref>. با [[پایداری]] این عده، اوضاع به نفع مسلمانان[[تغییر]] کرد و مشرکان[[شکست]] خوردند و [[غنایم]] بسیاری نصیب مسلمانان شد.
پیامبر پس از [[پیروزی]] بر هوازن، به سوی طائف رفت و آن [[شهر]] را محاصره کرد و [[اعلان]] نمود که [[غلامان]] آنان در صورت [[پناه]] آوردن، [[آزاد]] خواهند شد که چند نفر به آن [[حضرت]] [[پناهنده]] شدند. اما با وجود تلاش [[رسول خدا]]{{صل}} و استفاده از تمامی شیوههای [[جنگی]] برای گشودن [[دژ]] [[طائف]]، موفق به [[فتح]] آن نشد و منطقه را ترک کرد.
رسول خدا{{صل}} در [[راه]] بازگشت از طائف، در جعرانه در شمال شرقی [[مکه]]، توقف کرد و [[غنایم]] [[حنین]] را تقسیم نمود. در این مکان، نمایندگانی از [[هوازن]] به حضور رسول خدا{{صل}} رسیده و [[پذیرش اسلام]] [[قبیله]] خود را [[اعلان]] کردند. [[پیامبر]] نیز [[اسلام]] آنان را پذیرفت و [[اسیران]] [[هوازن]] را به تقاضای بزرگان ایشان و با نظر مساعد [[مسلمانان]] آزاد کرد و در تقسیم [[اموال]] و غنایم، به افرادی همچون [[ابو سفیان]] و [[حکیم بن حزام]] با گشاده دستی [[رفتار]] کرد تا [[دل]] آنان را بیشتر به سوی اسلام جلب نماید که این [[رفتار پیامبر]]، [[اعتراض]] برخی از مسلمانان، مانند [[سعد بن ابی وقاص]] را برانگیخت<ref>واقدی، ج۳، ص۹۴۸.</ref>. [[انصار]] نیز از بابت بخششهایی که به سران [[قبایل عرب]] شد، ناراحت و نگران شدند و به آن حضرت [[گلایه]] کردند. رسول خدا{{صل}} با توضیحاتی، ایشان را [[راضی]] کرد و [[انصار]] پذیرفتند که به جای دریافت اموال، رسول خدا{{صل}} در سهم آنان و همراه ایشان باشد. در حوادث مربوط به تقسیم غنایم هوازن، [[مردم]] [[هجوم]] گستردهای به سوی رسول خدا{{صل}} بردند از ایشان درخواست اکید و صریح کردند که هر چه زودتر غنایم را میان ایشان تقسیم کند. این رفتار بدان دلیل بود که مسلمانان [[بیم]] داشتند مبادا پیامبر اموال هوازن را نیز مانند اسیرانشان به آنان بازگرداند و ایشان دست خالی از این [[نبرد]] بازگردند<ref>میر شریفی، ص۲۱۳.</ref>.
پس از بازگشت رسول خدا{{صل}} از طائف، مردم طائف نیز چون گسترش [[دولت رسول خدا]]{{صل}} و در تنگنا قرار گرفتن خود را دیدند، به [[مقاومت]] بینتیجه خود در برابر اسلام پی بردند و ناگزیر پس از بازگشت رسول خدا{{صل}} به [[مدینه]]، نمایندگانی را به سوی ایشان رهسپار کردند که [[اسلام]] [[مردم]] [[طائف]] و [[پیوستن]] آنها به [[دولت اسلامی]] را به اطلاع ایشان برسانند.<ref>[[منصور داداش نژاد|داداش نژاد، منصور]]، [[دانشنامه سیره نبوی (کتاب)|مقاله «محمد رسول الله»، دانشنامه سیره نبوی]] ج۱، ص:۳۰-۳۱.</ref>


==مقدمه==
==مقدمه==

نسخهٔ ‏۲۰ مارس ۲۰۲۱، ساعت ۲۳:۱۵

متن این جستار آزمایشی و غیرنهایی است. برای اطلاع از اهداف و چشم انداز این دانشنامه به صفحه آشنایی با دانشنامه مجازی امامت و ولایت مراجعه کنید.


فتح مکه

بر اساس یکی از بندهای صلح حدیبیه، قریش نباید بر ضد هم‌پیمانان رسول خدا(ص) اقدامی به انجام می‌رساند، اما قریش بر این بند وفادار نماند و در درگیری میان خزاعه و بنوبکر، بر ضد خزاعه که با رسول خدا(ص) هم پیمان بود، وارد شد و بنوبکر را برای کشتار خزاعه یاری کرد. با وجود تلاش‌های ابوسفیان برای اینکه نشان دهد این کار از سوی سران قریش و با هماهنگی آنان صورت نگرفته، اما رسول خدا(ص) حاضر به تمدید و تحکیم عهدنامه نشد و لشکری ده هزار نفره را برای فتح مکه مهیا ساخت و در رمضان سال هشتم به سوی مکه حرکت کرد رسول خدا(ص)، تلاش بسیار کرد تا قریش از حرکت وی اطلاع نیابد و سعی بسیار بر پوشاندن اخبار کرد. عباس، عموی پیامبر هنگامی که لشکر مسلمان نزدیک مکه شد، برای جلوگیری از خونریزی، ابوسفیان را نزد رسول خدا(ص) برد و برای وی امان گرفت. ابوسفیان با دیدن سپاه اسلام، اسلام پذیرفت و رسول خدا(ص)، سپاهیان اسلام را از جلو ابوسفیان عبور داد تا عظمت سپاهیان را ببیند و از اندیشه مقاومت دوری کند. ابوسفیان، عظمت و بزرگی سپاه رسول خدا(ص) را به پادشاهی تعبیر کرد که به وی یادآوری شد این نبوت است نه پادشاهی. ابوسفیان به مکه آمد و دستور امان را به مردم ابلاغ کرد و قریش را از مخالفت، مقاومت و سرسختی بر حذر داشت. سپاهیان اسلام به دستور رسول خدا(ص) در چهار ستون وارد مکه شدند که تنها یکی از آنها در جنوب مکه با مقاومت روبه رو شد، اما این مقاومت خیلی زود درهم شکست در این درگیری، دو تن از مسلمانان و سیزده تن از مکیان جان خود را از دست دادند[۱].

در واقع مکه بدون خونریزی فتح شد و رسول خدا(ص) در روز جمعه، بیستم ماه رمضان سال هشتم، به مکه درآمد و شهر بدون مقاومت تسلیم شد. رسول خدا(ص) که هرچه قدرتش افزایش می‌یافت، فروتنی و مهربانی‌اش بیشتر می‌شد، از قریش که ۲۱ سال بیشترین بدی‌ها را در حق وی کرده بودند، درگذشت و از آنان با تعبیر طلقا (= آزادشدگان) یاد کرد. آن حضرت، رهبران فراری قریش را مورد عفو قرار داد و آنان به سوی وی بازگشتند. رسول خدا(ص)، هیچ یک از املاک مصادره شده از مسلمانان، از جمله خانه خودش را باز پس نگرفت[۲]. بیشتر مناصب وابسته به مسجدالحرام را همچنان در دست صاحبان آن باقی گذاشت و از اینرو، سقایت در دست عباس بن عبدالمطلب و کلیدداری کعبه در دست عثمان بن طلحه باقی ماند[۳].

فتح مکه، به درگیری و نزاع طولانی که سال‌ها میان مسلمانان و مشرکان قریش جریان داشت، پایان داد و همبستگی و اتحاد را میان آنان بازگرداند.

رسول خدا(ص) پس از فتح مکه، سرایا و دستههایی را به اطراف مکه فرستاد تا مردم را به اسلام دعوت کنند، ولی فرمان جنگ به آنان نداد. خالد بن ولید را نیز به سوی بنی جذیمه در غمیصا در نزدیکی مکه فرستاد تا آنان را به اسلام فراخواند. خالد برخلاف دستور پیامبر، به منظور خونخواهیهای دوره جاهلی بر بنی جذیمه که مسلمان بودند، هجوم برد و حدود سی تن از آنان را کشت[۴]. چون خبر کشتار خالد به پیامبر رسید، از کرده خالد بیزاری جست و امام علی(ع) را فرستاد تا نزد بنی جذیمه برود و خونبها و غرامت آنان را بپردازد[۵]. همچنین آن حضرت پس از پایان فتح مکه، برای زدودن آثار و نمادهای شرک در جزیرة العرب، افراد و نیروهایی را گسیل داشت تا بتهای زی، واع، مناة و ذوالکفین را منهدم سازند[۶]. با انهدام این مراکز، افزون بر اینکه مظاهر شرک و فرهنگ بت پرستی از میان میرفت، سرمایه و ثروت موجود در این بتکدهها در اختیار دولت اسلامی قرار میگرفت و مشرکان نمیتوانستند از این سرمایهها برای مبارزه با اسلام سود برند. ضمن آنکه این مکانها میتوانست به عنوان مأمن و پناهگاه مشرکان فراری قرار گیرد که با تخریب آنها، دیگر امیدی برای مشرکان باقی نمیماند[۷] جنگ حنین و طائف: پس از شکست و تسلیم قریش، به نظر میرسد قبایل اطراف مکه که تحت سلطه فکری و سیاسی قریش و مکیان بودند، نباید تحرکاتی بر ضد مسلمانان انجام میدادند؛ با این حال، تحرکاتی از سوی قبیله هوازن و ثقیف شکل گرفت. به روایت طبری[۸] قبایل هوازن و ثقیف هنگامی که شنیدند پیامبر از مدینه حرکت کرده، گمان کردند به جنگ آنان میآید. از اینرو، نیروهای خود را جمع کردند و فرماندهی نیروها را که چهار هزار نفر بود، به مالک بن عوف سپردند. فتح مکه، موجب به وجود آمدن بیم و ترس بیشتر در بنی هوازن شد که منطقه مسکونی آنها در جنوب مکه قرار داشت. این وحشت و ترس در بنی ثقیف که مردم طائف و اطراف آن بودند نیز به وجود آمد و تصمیم به مقاومت مشترک در برابر پیامبر گرفتند. رسول خدا(ص) چون تحرکات هوازن را شنید، با دوازده هزار نیرو که دو هزار نفر آنان از مشرکان تازه مسلمان بودند، به سوی حنین حرکت کرد. برخی از مسلمانان از فزونی سپاه دچار شگفتی و غرور شدند و شکست سپاه مسلمان را ناممکن دانستند که آیه ۲۵ سوره توبه به آن اشاره دارد: ﴿لَقَدْ نَصَرَکُمُ اللَّهُ فِی مَوَاطِنَ کَثِیرَةٍ وَیَوْمَ حُنَیْنٍ إِذْ أَعْجَبَتْکُمْ کَثْرَتُکُمْ فَلَمْ تُغْنِ عَنْکُمْ شَیْئًا وَضَاقَتْ عَلَیْکُمُ الْأَرْضُ بِمَا رَحُبَتْ ثُمَّ وَلَّیْتُمْ مُدْبِرِینَ[۹]. سپاه اسلام با حمله غافلگیرانه دشمن مواجه شد و نتوانست تعادل و ثبات خود را حفظ کند و پا به فرار گذاشت. تنها عده کمی از بنی هاشم مقاومت کردند و مقاومت ایشان توانست سپاه مسلمان را دوباره بازگرداند[۱۰]. با پایداری این عده، اوضاع به نفع مسلمانانتغییر کرد و مشرکانشکست خوردند و غنایم بسیاری نصیب مسلمانان شد. پیامبر پس از پیروزی بر هوازن، به سوی طائف رفت و آن شهر را محاصره کرد و اعلان نمود که غلامان آنان در صورت پناه آوردن، آزاد خواهند شد که چند نفر به آن حضرت پناهنده شدند. اما با وجود تلاش رسول خدا(ص) و استفاده از تمامی شیوههای جنگی برای گشودن دژ طائف، موفق به فتح آن نشد و منطقه را ترک کرد. رسول خدا(ص) در راه بازگشت از طائف، در جعرانه در شمال شرقی مکه، توقف کرد و غنایم حنین را تقسیم نمود. در این مکان، نمایندگانی از هوازن به حضور رسول خدا(ص) رسیده و پذیرش اسلام قبیله خود را اعلان کردند. پیامبر نیز اسلام آنان را پذیرفت و اسیران هوازن را به تقاضای بزرگان ایشان و با نظر مساعد مسلمانان آزاد کرد و در تقسیم اموال و غنایم، به افرادی همچون ابو سفیان و حکیم بن حزام با گشاده دستی رفتار کرد تا دل آنان را بیشتر به سوی اسلام جلب نماید که این رفتار پیامبر، اعتراض برخی از مسلمانان، مانند سعد بن ابی وقاص را برانگیخت[۱۱]. انصار نیز از بابت بخششهایی که به سران قبایل عرب شد، ناراحت و نگران شدند و به آن حضرت گلایه کردند. رسول خدا(ص) با توضیحاتی، ایشان را راضی کرد و انصار پذیرفتند که به جای دریافت اموال، رسول خدا(ص) در سهم آنان و همراه ایشان باشد. در حوادث مربوط به تقسیم غنایم هوازن، مردم هجوم گستردهای به سوی رسول خدا(ص) بردند از ایشان درخواست اکید و صریح کردند که هر چه زودتر غنایم را میان ایشان تقسیم کند. این رفتار بدان دلیل بود که مسلمانان بیم داشتند مبادا پیامبر اموال هوازن را نیز مانند اسیرانشان به آنان بازگرداند و ایشان دست خالی از این نبرد بازگردند[۱۲]. پس از بازگشت رسول خدا(ص) از طائف، مردم طائف نیز چون گسترش دولت رسول خدا(ص) و در تنگنا قرار گرفتن خود را دیدند، به مقاومت بینتیجه خود در برابر اسلام پی بردند و ناگزیر پس از بازگشت رسول خدا(ص) به مدینه، نمایندگانی را به سوی ایشان رهسپار کردند که اسلام مردم طائف و پیوستن آنها به دولت اسلامی را به اطلاع ایشان برسانند.[۱۳]

مقدمه

  1. حاطب بن ابی بلتعه، تصمیم پیامبر(ص) (برای فتح مکه) را در نامه‌ای نگاشت و همراه زنی برای قریش فرستاد. پیامبر خدا، علی(ع) را فرا خواند و او را با دو تن دیگر برای دستگیری آن زن، گسیل داشت. زن با شدت تمام، همراه داشتن نامه را تکذیب می‌کرد و وارسی‌های چندین باره آنان نیز گواهی می‌داد که آن زن، درست می‌گوید. امام علی(ع) به زن فرمود: "پیامبر خدا- که درودهای خداوند بر او باد- هرگز خلاف نمی‌گوید. نامه را بده، وگرنه به هر قیمتی شده، آن را از تو باز پس می‌گیرم"[۱۴]. زن، تسلیم شد و از لابه‌لای گیسوانش نامه را بیرون آورد و به علی(ع) داد.
  2. سعد بن عباده، پرچم اسلام را به دست داشت و فریاد می‌زد: امروز، روز رزم است.... پیامبر خدا، ندای رحمت و رأفت در داد و فرمود: "امروز، روز رحم است..."[۱۵]. آن‌گاه علی(ع) را فراخواند تا پرچم را از او بگیرد.
  3. پیامبر(ص) پس از فتح مکه به همگان امان داد، جز تنی چند تیره دل و خیره‌سر که خونشان را مباح شمرد، از جمله، حُوَیرِث، که پیامبر(ص) را- هنگامی که در مکه بود-، بسیار اذیت کرده بود و نیز زن آوازه‌خوانی که پیامبر خدا را هجو می‌کرد. این دو را علی(ع) گردن زد.
  1. آخرین خطبه امام علی
  2. شهادت آرزوی امام علی
  3. پدر امام علی
  4. از ذو قار تا بصره‌
  5. ازدواج امام علی
  6. امارت امام علی در حدیث
  7. امامت امام علی در حدیث
  8. انواع دانش‌های امام علی
  9. انگیزه‌های دشمنی با امام علی
  10. ایثار امام علی در شب هجرت
  11. بازگشت خورشید برای امام علی
  12. اقدامات امام علی در جنگ بدر
  13. بیعت با امام علی
  14. اقدامات امام علی در جنگ تبوک
  15. ترور امام علی
  16. توطئه برای ترور امام علی
  17. جایگاه علمی امام علی
  18. اقدامات امام علی در جنگ احد
  19. اقدامات امام علی در جنگ بنی قریظه
  20. اقدامات امام علی در جنگ بنی نضیر
  21. اقدامات امام علی در جنگ حنین
  22. خبر دادن پیامبر از شهادت علی
  23. خلافت امام علی در حدیث
  24. اقدامات امام علی در جنگ خندق
  25. اقدامات امام علی در جنگ خیبر
  26. داوری‌های امام علی
  27. دشمنان امام علی
  28. دعاهای پیامبر خاتم برای امام علی
  29. دلایل تنهایی امام علی
  30. حب امام علی
  31. رویارویی امام علی با ناکثین
  32. زیان‌های دشمنی با امام علی
  33. سیاست‌های اجتماعی امام علی
  34. سیاست‌های اداری امام علی
  35. سیاست‌های اقتصادی امام علی
  36. سیاست‌های امنیتی امام علی
  37. سیاست‌های جنگی امام علی
  38. سیاست‌های حکومتی امام علی
  39. سیاست‌های فرهنگی امام علی
  40. سیاست‌های قضایی امام علی
  41. سیمای امام علی
  42. شکست بت‌ها توسط امام علی
  43. شکایت امام علی از نافرمانی یارانش
  44. عصمت امام علی در حدیث
  45. علم امام علی در حدیث
  46. امام علی از زبان اهل بیت
  47. امام علی از زبان دشمنانش
  48. امام علی از زبان قرآن
  49. امام علی از زبان همسران پیامبر
  50. امام علی از زبان پیامبر
  51. امام علی از زبان یارانش
  52. امام علی از زبان یاران پیامبر
  53. امام علی از زبان خودش
  54. غلو در دوست داشتن امام علی
  55. اقدامات امام علی در ماجرای فتح مکه
  56. فرزندان امام علی
  57. لقب‌های امام علی
  58. مأموریت امام علی
  59. محبوبیت امام علی
  60. محدودیت‌های امام علی در انتخاب کارگزاران
  61. هشدار امام علی به یارانش درباره نافرمانی
  62. نافرمانی سپاه امام علی
  63. نام‌های امام علی
  64. نسب امام علی
  65. نیرنگ‌های دشمنان امام علی
  66. هدایت امام علی در حدیث
  67. وراثت امام علی در حدیث
  68. وصایت امام علی در حدیث
  69. ولادت امام علی
  70. ولایت امام علی در حدیث
  71. ویژگی‌های اخلاقی امام علی
  72. ویژگی‌های اعتقادی امام علی
  73. ویژگی‌های امام علی
  74. ویژگی‌های جنگی امام علی
  75. ویژگی‌های دشمنان امام علی
  76. ویژگی‌های دوستداران امام علی
  77. ویژگی‌های سیاسی امام علی
  78. ویژگی‌های عملی امام علی
  79. پذیرفته شدن دعاهای امام علی
  80. پرورش امام علی
  81. پس از شهادت امام علی
  82. پیشگویی امام علی
  83. کارگزاران امام علی
  84. کنیه‌های امام علی
  85. کین‌ورزی به امام علی
  86. یاران امام علی
  87. یاری خواستن امام علی از کوفیان‌
  88. یوم‌الدار

پرسش‌های وابسته

منابع

پانویس

 با کلیک بر فلش ↑ به محل متن مرتبط با این پانویس منتقل می‌شوید:  

  1. ابن هشام، ج۴، ص۵۰-۳۱.
  2. صالح العلی، ص۲۹۶.
  3. حلبی، ج۳، ص۱۴۴.
  4. واقدی، ج۳، ص۸۸۴.
  5. ابن سعد، ج۲، ص۱۱۲.
  6. اقدی، ج۲، ص۷۰.
  7. ر.ک: منتظر القائم، ص۱۷۸.
  8. طبری، ج۳، ص۷۰.
  9. «بیگمان خداوند در نبردهایی بسیار و در روز (جنگ) «حنین» شما را یاری کرده است؛ هنگامی که فزونیتان شما را به غرور واداشت اما هیچ سودی برای شما نداشت و زمین با گستردگیش بر شما تنگ شد سپس با پشت کردن (به دشمن) واپس گریختید» سوره توبه، آیه ۲۵.
  10. مفید، ج۱، ص۱۴۰.
  11. واقدی، ج۳، ص۹۴۸.
  12. میر شریفی، ص۲۱۳.
  13. داداش نژاد، منصور، مقاله «محمد رسول الله»، دانشنامه سیره نبوی ج۱، ص:۳۰-۳۱.
  14. صحیح البخاری، ج ۴، ص ۱۵۵۷، ح ۴۰۲۵.
  15. اسد الغابة، ج ۲، ص ۴۴۲ ش ۲۰۱۲.
  16. بوستان خاخ، جایی میان مکه و مدینه و نزدیک حمراء الأسد از سوی مدینه است (معجم البلدان، ج ۲، ص ۳۳۵).
  17. عن عبید الله بن أبی رافع: «سَمَعتُ عَلِیاً رضی الله عنه یقولُ: بَعَثَنی رَسولُ اللهِ(ص) أنَا وَالزبَیرَ وَالمِقدادَ، فَقالَ: انطَلِقوا حَتی‌ تَأتوا رَوضَةَ خاخٍ، فَإِن بِها ظَعینَةً مَعَها کتابٌ، فَخُذوهُ مِنها. فَانطَلَقنا تَعادی‌ بِنا خَیلُنا حَتی‌ أتَینَا الروضَةَ، فَإِذا نَحنُ بِالظعینَةِ، قُلنا لَها: أخرِجِی الکتابَ. قالَت: ما مَعِی کتابٌ! فَقُلنا: لَتُخرِجِن الِکتابَ أو لَنُلقِین الثیابَ. فَأَخرَجَتهُ مِن عِقاصِها. فَأَتَینا بِهِ رَسولَ اللهِ(ص)» (صحیح البخاری، ج ۴، ص ۱۵۵۷، ح ۴۰۲۵).
  18. کدَی، گردنه‌ای در پایین مکه است که نزدیک باب العمره مسجد الحرام است (لسان العرب: ماده «کدا»).
  19. کداء، گردنه‌ای در بالای مکه و نزدیک به مقبره‌هاست و به آن «معلی» هم می‌گویند (لسان العرب: ماده «کدا»).
  20. تاریخ الطبری، ج ۳، ص ۵۶.
  21. محمدی ری‌شهری، محمد، گزیده دانشنامه امیرالمؤمنین، ص ۷۵.