اهمیت بحث امامت: تفاوت میان نسخهها
(←منابع) |
|||
خط ۶۵: | خط ۶۵: | ||
*پس از [[اثبات]] [[وجوب]] نصبِ [[امام]] بر [[خدا]]، این سؤال پیش میآید که آیا [[خدا]] این [[نصب]] [[واجب]] را انجام داده یا نداده است؟ [[ادله]] قطعیِ [[عقلی]] و نقلیِ [[قرآنی]] و [[روایی]] وجود دارد که: [[زمین]]، هیچگاه از [[حاکم]] [[منصوب]] به [[نصب الهی]] خالی نمیماند.<ref>{{متن حدیث|اَلْأَرْضُ لَا تَخْلُو مِنْ حُجَّةٍ}}؛ کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، ج۱، ص۱۷۸.</ref>. در [[روایات]] منقول از [[اهل بیت]]{{عم}} آمده است: {{متن حدیث|لَوْ خَلَتِ الْأَرْضُ سَاعَةً وَاحِدَةً مِنْ حُجَّةٍ لِلَّهِ لَسَاخَتْ بِأَهْلِهَا}}<ref>نعمانی، محمد بن ابراهیم، الغيبة، ج۱، ص۱۴۱. این مضمون با الفاظ متفاوتی نیز نقل شده است؛ از جمله: از [[امام صادق]]{{ع}} نقل است که [[امام سجاد]]{{ع}} فرمود: {{متن حدیث|وَ لَوْ لاَ مَا فِي الْأَرْضِ مِنَّا لَسَاخَتْ بِأَهْلِهَا}}. صدوق، محمد بن علی، كمال الدين، ج۱، ص۲۰۷؛ از [[امام باقر]]{{ع}} نقل است که فرمود: {{متن حدیث|لَوْ بَقِيَتِ اَلْأَرْضُ يَوْماً وَاحِداً بِلاَ إِمَامٍ مِنَّا لَسَاخَتِ الْأَرْضُ بِأَهْلِهَا}}. طبری صغیر، محمد بن جریر، دلائل الإمامة، ج۱، ص۴۳۶.</ref><ref>[[محسن اراکی|اراکی، محسن]]، [https://www.aparat.com/v/2dil0?playlist=376197 درس دوم «امامت در اندیشه اسلامی»]</ref>. | *پس از [[اثبات]] [[وجوب]] نصبِ [[امام]] بر [[خدا]]، این سؤال پیش میآید که آیا [[خدا]] این [[نصب]] [[واجب]] را انجام داده یا نداده است؟ [[ادله]] قطعیِ [[عقلی]] و نقلیِ [[قرآنی]] و [[روایی]] وجود دارد که: [[زمین]]، هیچگاه از [[حاکم]] [[منصوب]] به [[نصب الهی]] خالی نمیماند.<ref>{{متن حدیث|اَلْأَرْضُ لَا تَخْلُو مِنْ حُجَّةٍ}}؛ کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، ج۱، ص۱۷۸.</ref>. در [[روایات]] منقول از [[اهل بیت]]{{عم}} آمده است: {{متن حدیث|لَوْ خَلَتِ الْأَرْضُ سَاعَةً وَاحِدَةً مِنْ حُجَّةٍ لِلَّهِ لَسَاخَتْ بِأَهْلِهَا}}<ref>نعمانی، محمد بن ابراهیم، الغيبة، ج۱، ص۱۴۱. این مضمون با الفاظ متفاوتی نیز نقل شده است؛ از جمله: از [[امام صادق]]{{ع}} نقل است که [[امام سجاد]]{{ع}} فرمود: {{متن حدیث|وَ لَوْ لاَ مَا فِي الْأَرْضِ مِنَّا لَسَاخَتْ بِأَهْلِهَا}}. صدوق، محمد بن علی، كمال الدين، ج۱، ص۲۰۷؛ از [[امام باقر]]{{ع}} نقل است که فرمود: {{متن حدیث|لَوْ بَقِيَتِ اَلْأَرْضُ يَوْماً وَاحِداً بِلاَ إِمَامٍ مِنَّا لَسَاخَتِ الْأَرْضُ بِأَهْلِهَا}}. طبری صغیر، محمد بن جریر، دلائل الإمامة، ج۱، ص۴۳۶.</ref><ref>[[محسن اراکی|اراکی، محسن]]، [https://www.aparat.com/v/2dil0?playlist=376197 درس دوم «امامت در اندیشه اسلامی»]</ref>. | ||
*این مضمون، در منابع [[اهلسنت]] با عبارت دیگری آمده است؛ در [[صحاح]] [[اهلسنت]] آمده است: امر [[خلافت]] همواره در [[قریش]] خواهد ماند تا هر زمانی که از [[مردم]] دو نفر باقی بماند<ref>{{متن حدیث|لا يَزالُ هذا الأمْرُ في قُرَيْشٍ ما بَقِيَ مِنَ النَّاسِ اثْنانِ}}؛ مسند أحمد بن حنبل، ح۴۶۹۲ و ح۵۵۲۵ و صحيح مسلم، ح۳۳۹۸.</ref>. معلوم است که چرا این [[روایت]] {{متن حدیث|ما بَقِيَ مِنَ النَّاسِ اثْنانِ}} را مطرح کرده است؛ علت اینکه واژه {{متن حدیث|اثْنانِ}} به کار رفته، این است که یکی از آنها [[امام]] و دیگری [[مأموم]] است؛ [[امام]] بدون [[مأموم]] و [[حاکم]] بدون محکوم معنا ندارد؛ زیرا [[امام]]، از مقولات اضافی است؛ یعنی اگر امامی باشد باید کسی هم وجود داشته باشد که به او ائتمام کند و گرنه [[امام]] نخواهد بود. بنابر این، روی کره [[زمین]] همیشه باید یک امامی از [[قریش]] وجود داشته باشد<ref>البته لفظ این حدیث، در صحیح بخاری تحریف شده است و به گونهای آورده شده که دیگر این مضمون را ندارد. به نقل بخاری حدیث اینگونه است: {{متن حدیث|لا يَزالُ هذا الأمْرُ في قُرَيْشٍ ما بَقِيَ منهمُ اثْنانِ}}. صحيح البخاري، ح۳۲۶۲ و ح۶۶۳۴؛ یعنی مادامی که دو قریشی وجود داشته باشد، باید یکی از آنها امام باشد! این متن خود بر جعلی بودن خود گواه است؛ چون معنای درستی ندارد؛ زیرا مشروطکردن برقراری امامت و خلافت بر وجود دو قریشی فاقد معنا و نکته است. چه لزومی دارد دو قریشی باشد تا امامت و خلافت برقرار بماند؟ آیا وجود یک قریشی کافی نیست؟! به نظر میرسد، بخاری - یا راویان او - این حدیث را با لفظی بیمعنا و تحریفشده آوردهاند؛ چون نقل صحیح این حدیث، مذهب امامیه را تأیید میکند. آنجاکه در حدیث اصلی «من الناس» آمده بود، «اثنان» منطقی است؛ زیرا از میان «مردم» دستکم باید دو نفر باشند که یکی امام و یکی مأموم باشد اما اینجا چرا اثنان گفته شده است؟! این موضوع و امثال آن - مانند: تعویض متن {{متن حدیث|مَنْ أَطَاعَ أَمِيرِي فَقَدْ أَطَاعَنِي}} (صحيح البخاري، ح۶۶۳۱) به متن تحریف شده {{عربی|ومَن يُطِعِ الأمِيرَ فقَدْ أطَاعَنِي}} (صحيح البخاري، ح۳۲۶۲) تا شامل هر امیری بشود؛ چه فاسق و چه عادل- به بحث حدیثی گستردهای نیازمند است.</ref>.<ref>[[محسن اراکی|اراکی، محسن]]، [https://www.aparat.com/v/2dil0?playlist=376197 درس دوم «امامت در اندیشه اسلامی»]</ref> | *این مضمون، در منابع [[اهلسنت]] با عبارت دیگری آمده است؛ در [[صحاح]] [[اهلسنت]] آمده است: امر [[خلافت]] همواره در [[قریش]] خواهد ماند تا هر زمانی که از [[مردم]] دو نفر باقی بماند<ref>{{متن حدیث|لا يَزالُ هذا الأمْرُ في قُرَيْشٍ ما بَقِيَ مِنَ النَّاسِ اثْنانِ}}؛ مسند أحمد بن حنبل، ح۴۶۹۲ و ح۵۵۲۵ و صحيح مسلم، ح۳۳۹۸.</ref>. معلوم است که چرا این [[روایت]] {{متن حدیث|ما بَقِيَ مِنَ النَّاسِ اثْنانِ}} را مطرح کرده است؛ علت اینکه واژه {{متن حدیث|اثْنانِ}} به کار رفته، این است که یکی از آنها [[امام]] و دیگری [[مأموم]] است؛ [[امام]] بدون [[مأموم]] و [[حاکم]] بدون محکوم معنا ندارد؛ زیرا [[امام]]، از مقولات اضافی است؛ یعنی اگر امامی باشد باید کسی هم وجود داشته باشد که به او ائتمام کند و گرنه [[امام]] نخواهد بود. بنابر این، روی کره [[زمین]] همیشه باید یک امامی از [[قریش]] وجود داشته باشد<ref>البته لفظ این حدیث، در صحیح بخاری تحریف شده است و به گونهای آورده شده که دیگر این مضمون را ندارد. به نقل بخاری حدیث اینگونه است: {{متن حدیث|لا يَزالُ هذا الأمْرُ في قُرَيْشٍ ما بَقِيَ منهمُ اثْنانِ}}. صحيح البخاري، ح۳۲۶۲ و ح۶۶۳۴؛ یعنی مادامی که دو قریشی وجود داشته باشد، باید یکی از آنها امام باشد! این متن خود بر جعلی بودن خود گواه است؛ چون معنای درستی ندارد؛ زیرا مشروطکردن برقراری امامت و خلافت بر وجود دو قریشی فاقد معنا و نکته است. چه لزومی دارد دو قریشی باشد تا امامت و خلافت برقرار بماند؟ آیا وجود یک قریشی کافی نیست؟! به نظر میرسد، بخاری - یا راویان او - این حدیث را با لفظی بیمعنا و تحریفشده آوردهاند؛ چون نقل صحیح این حدیث، مذهب امامیه را تأیید میکند. آنجاکه در حدیث اصلی «من الناس» آمده بود، «اثنان» منطقی است؛ زیرا از میان «مردم» دستکم باید دو نفر باشند که یکی امام و یکی مأموم باشد اما اینجا چرا اثنان گفته شده است؟! این موضوع و امثال آن - مانند: تعویض متن {{متن حدیث|مَنْ أَطَاعَ أَمِيرِي فَقَدْ أَطَاعَنِي}} (صحيح البخاري، ح۶۶۳۱) به متن تحریف شده {{عربی|ومَن يُطِعِ الأمِيرَ فقَدْ أطَاعَنِي}} (صحيح البخاري، ح۳۲۶۲) تا شامل هر امیری بشود؛ چه فاسق و چه عادل- به بحث حدیثی گستردهای نیازمند است.</ref>.<ref>[[محسن اراکی|اراکی، محسن]]، [https://www.aparat.com/v/2dil0?playlist=376197 درس دوم «امامت در اندیشه اسلامی»]</ref> | ||
==[[وجوب نصب امام]] پس از [[پیامبر خاتم]] ([[امامت خاصه]])== | |||
*یکی از مباحث [[امامت]] درباره [[اثبات]] "[[وجوب نصب امام]] پس از [[پیامبر خاتم]]" تا [[روز قیامت]] است. البته در [[عرف]] [[امامیه]] نیازی نیست خصوص "پس از [[پیامبر خاتم]]" بحث شود؛ زیرا [[امامیه]] به "[[وجوب]] [[نصب]] [[حجت]]" در هر زمان و هر مکان [[اعتقاد]] دارد؛ خواه این [[نصب]]، پس از [[پیامبر]] باشد، یا پیش از او. اما در [[عرف]] [[اهلسنت]]، مسئله [[امامت]]، پس از [[پیامبر اکرم]]{{صل}} مطرح است و اساساً "[[امامت]]" را "[[خلافت]] بعد النبی" تعریف میکنند<ref>[[محسن اراکی|اراکی، محسن]]، [https://www.aparat.com/v/2dil0?playlist=376197 درس دوم «امامت در اندیشه اسلامی»]</ref>. | |||
*بحثی که در اینجا مطرح است این است که: چگونه میشود [[پیامبر اکرم]]{{صل}}، [[امت]] خود را رها کند بیآنکه برای آنها [[امام]] و [[رهبری]] [[نصب]] کرده باشد؟! و در نهایت نتیجه این باشد که {{متن حدیث|مَاتَ رسولُ اللهِ وَلَمْ يُوصِ}}<ref>مسند أحمد بن حنبل، ح۳۰۶۵.</ref>. البته [[تاریخ]] [[مسلمین]] و تجربه [[عینی]] مربوط به [[مفاسد]] عظیمی که بر ادعای عدم [[نصب امام]] بعدالنبی{{صل}} مترتب گردید، [[دلیل]] روشنی بر بطلان چنین نظریهای است. گذشته از آنکه [[عقل]] و [[نصوص]] [[شرعی]] قطعی و [[متواتر]]، این ادعا را که [[پیامبر اکرم]]، [[امت]] را بدون [[نصب امام]] رها کرده است، به شدت [[نفی]] میکند<ref>[[محسن اراکی|اراکی، محسن]]، [https://www.aparat.com/v/2dil0?playlist=376197 درس دوم «امامت در اندیشه اسلامی»]</ref>. | |||
==تحقق [[نصب امام]] پس از [[پیامبر]]== | |||
*این مسئله غیر از [[وجوب]] آن است. در اینجا بحث از عینیت یافتن این [[وجوب]] در [[جامعه]] مطرح است. عملاً [[خدای متعال]] توسط [[پیامبر اکرم]]{{صل}} تا [[روز قیامت]]، [[امام]] [[نصب]] کرده است. این [[نصب]] نیز بر سه گونه است<ref>[[محسن اراکی|اراکی، محسن]]، [https://www.aparat.com/v/2dil0?playlist=376197 درس دوم «امامت در اندیشه اسلامی»]</ref>: | |||
#'''[[نصب عام]] به نحو قضیه حقیقیه:''' مانند [[حدیث]]: {{متن حدیث|خُلَفَائِي... الَّذِينَ يَأْتُونَ مِنْ بَعْدِي وَيَرْوُونَ أَحَادِيثِي وَسُنَّتِي}}<ref>ابن بابویه، محمد بن علی، من لا یحضره الفقیه، ج۴، ص۴۲۰.</ref> در امثال این [[روایات]] [[نصب]]، [[نصب عام]]؛ یعنی به نحو قضیه حقیقیه است<ref>[[محسن اراکی|اراکی، محسن]]، [https://www.aparat.com/v/2dil0?playlist=376197 درس دوم «امامت در اندیشه اسلامی»]</ref>. | |||
#'''[[نصب]] کلی به نحو قضیه خارجیه:''' این [[نصب]] کلی است؛ همچون [[حدیث ثقلین]] و [[حدیث سفینه]] که در این [[احادیث]] [[نصب]] به نحو قضیه خارجیۀ کلی منظور است. مراد از قید کلی این است که از آن مجموع [[اهل بیت]]{{عم}} [[اراده]] شده است<ref>[[محسن اراکی|اراکی، محسن]]، [https://www.aparat.com/v/2dil0?playlist=376197 درس دوم «امامت در اندیشه اسلامی»]</ref>. | |||
#'''[[نصب]] به نحو قضیه خارجیه شخصیه:''' همچون {{متن حدیث|عَلِيٌّ وَلِيُّ كُلِّ مُؤْمِنٍ بَعْدِي}}<ref>مجلسی، محمد باقر، بحارالانوار، ج۳۰، ص۵۸۸.</ref>، یا احادیثی که در آنها نام [[ائمه اطهار]]{{عم}} تا [[امام دوازدهم]] بیان شده است<ref>مانند حدیثی که جابر جعفی از جابر انصاری نقل کرده است که پیامبر اکرم{{صل}} فرمود: {{متن حدیث|هُمْ خُلَفَائِي يَا جَابِرُ وَأَئِمَّةُ الْمُسْلِمِينَ مِنْ بَعْدِي أَوَّلُهُمْ عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ ثُمَّ الْحَسَنُ وَ الْحُسَيْنُ ثُمَّ عَلِيُّ بْنُ الْحُسَيْنِ ثُمَّ مُحَمَّدُ بْنُ عَلِيٍّ الْمَعْرُوفُ فِي التَّوْرَاةِ بِالْبَاقِرِ وَسَتُدْرِكُهُ يَا جَابِرُ فَإِذَا لَقِيتَهُ فَأَقْرِئْهُ مِنِّي السَّلاَمَ ثُمَّ الصَّادِقُ جَعْفَرُ بْنُ مُحَمَّدٍ ثُمَّ مُوسَى بْنُ جَعْفَرٍ ثُمَّ عَلِيُّ بْنُ مُوسَى ثُمَّ مُحَمَّدُ بْنُ عَلِيٍّ ثُمَّ عَلِيُّ بْنُ مُحَمَّدٍ ثُمَّ الْحَسَنُ بْنُ عَلِيٍّ ثُمَّ سَمِيِّي وَكَنِيِّي حُجَّةُ اللهِ فِي أَرْضِهِ وَبَقِيَّتُهُ فِي عِبَادِهِ اِبْنُ الْحَسَنِ بْنِ عَلِيٍّ}}. صدوق، محمد بن علی، كمال الدين، ج۱، ص۲۵۳.</ref><ref>[[محسن اراکی|اراکی، محسن]]، [https://www.aparat.com/v/2dil0?playlist=376197 درس دوم «امامت در اندیشه اسلامی»]</ref>. | |||
==منابع== | ==منابع== |
نسخهٔ ۸ اوت ۲۰۲۰، ساعت ۰۹:۱۳
متن این جستار آزمایشی و غیرنهایی است. برای اطلاع از اهداف و چشم انداز این دانشنامه به صفحه آشنایی با دانشنامه مجازی امامت و ولایت مراجعه کنید.
- در این باره، تعداد بسیاری از پرسشهای عمومی و مصداقی مرتبط، وجود دارند که در مدخل امامت (پرسش) قابل دسترسی خواهند بود.
عصاره دین و عامل وحدت جامعه
- میتوان امامت و ولایت را عصارۀ اسلام دانست؛ بدینمعنا که کلیت دین اسلام در امامت و ولایت خلاصه میشود. ازاینرو، خطای در فهم موضوع امامت و ولایت، خطای در کلّ اسلام است و انحراف در آن، انحراف از اصل اسلام خواهد بود.
- در طول تاریخ، همه نزاعها و اختلافها ریشه در فهم نادرست از مسئلۀ امامت دارد؛ بهتعبیر شهرستانی (مؤلف کتاب ملل و نحل): در تاریخ اسلام هیچ جنگی همچون جنگ بر سر امامت رخ نداده است: ما سُلّ سیفٌ في الإسلام علی قاعدة دینیة مثل ما سُلّ علی الإمامة[۱]. این نکته را میتوان تعمیم داد و گفت: همه جنگها در جهان بشر بر سر مسئلۀ امامت بوده است. نهتنها همۀ جنگهای تاریخ اسلام، بلکه همۀ جنگها و درگیریهای انبیا با مخالفانشان - همچون: جنگ حضرت موسی(ع) با فرعون ستمگر، یا جنگ حضرت نوح(ع) با سران طغیانگر قومش - بر سرِ امامت و ولایت بوده است؛ حتی جنگ طاغوتها با یکدیگر نیز بر سر همین مسئله بوده است.
- ولایت، جامعه بشر را یکی میکند و اساساً جوامع بشر با ولایت شکل میگیرند. هویت یک جامعه را ولایت و امامت آن جامعه شکل میدهد. نه تنها، هویت هر جامعهای با امامت و ولایت آن جامعه شکل میگیرد، بلکه قدرت و عزت هر جامعهای نیز وابسته به شکل ولایت و امامت در آن جامعه است. از سوی دیگری، پیروزی و رستگاری، چه در این عالم و چه در عوالم دیگر، همهاش با مسئله امامت و ولایت شکل میگیرد[۲]
نخستین اختلاف در جامعۀ بشری
- نخستین اختلافی که در جامعه بشر رخ داد، بر سر "فرمانروایی" و "ولایتامری" بوده است؛ در ماجرای هابیل و قابیل، روایات صحیحهای وجود دارد که بیان میکند اختلاف اصلی بر سر ولایت امر بوده است[۳].[۴].
- قابیل با آگاهی از اینکه حضرت آدم(ع) از سوی خدای متعال مأمور شده هابیل را "ولی امر" بعد از خود کند، به او حسد ورزید و او را کشت. بعضی گفتهاند نزاع هابیل و قابیل بر سرِ دختر بوده است؛ به این صورت که یک دختر جنیه و یک دختر انسیه وجود داشته و پس از قرعه مشخص شد دختر زیبا رو به نام هابیل در آمد. آنگاه قابیل حسادت ورزید و برادرش را کشت[۵]. این توجیهات، اعتباری ندارد[۶]، بلکه جنگ و نزاع بر ولایتامری بعد از حضرت آدم بوده است[۷].
- بیشک، تا مسأله ولایت حل نشود هیچ مسألهای در اسلام حل نخواهد شد؛ نهتنها از نظر عملی و در صحنۀ میدانی، مشکلات حل نخواهد شد، بلکه در صحنۀ نظر و اعتقاد نیز اگر مسئلۀ ولایت امر و صاحبان امر در جامعه اسلامی مشخص نشود، هیچ مسألهای حل نخواهد شد و آتش اختلاف و تفرقه دامنگیر همه چیز خواهد بود[۸].
- قرآن کریم میفرماید: ﴿ثُمَّ جَعَلْنَاكَ عَلَى شَرِيعَةٍ مِنَ الْأَمْرِ﴾[۹]. تمام اسلام "شریعة الامر" است و چیزی غیر از این نیست. این شریعة الأمر صاحب الامرش همان ولیّ الأمر است؛ بدین رو اگر در تشخیص ولی امر اشتباهی صورت بگیرد، نتیجهاش خطای نظری در تشخیص اسلام است و به دنبال آن، این خطای راهبردی به حیطۀ عمل خواهد رسید[۱۰].
مبادی تصوریه و تصدیقیه امامتشناسی
- "مبادی" هر دانش یا مجموعهای از معارف، دانستنیهایی است که آگاهی به موضوع، اجزاء و جزئیات آن و نیز استدلال بر مسائل آن دانش و معارف، به آن وابسته است؛ به همین دلیل، پرداختن به مبادی در نخستین گام بررسی علمی هر موضوعی - گرچه از مسائل اصلی آن دانش و معارف به شمار نمیروند - ضروری است.[۱۱]
- مراد از "مبادی تصوری" مباحث و مفاهیمی است که تصور موضوع و محمول بحث به آن وابسته است. به بیان دیگر: مبادی تصوری، هر آنچه که موجب شناخت موضوعات و محمولات و گزارههای علمی گردد؛ مانند: تعریف موضوع مورد بحث، تعریف اجزای آن موضوع و تعریف عوارض و حالات آن[۱۲].
- مراد از "مبادی تصدیقی"، مباحث و گزارههایی است که تصدیق به مسائل دانش یا مجموعهای از معارف متوقف بر آنهاست؛ زیرا موجب پذیرش ثبوت محمولات قضایای آن دانش برای موضوعات آن میگردند؛ مانند قضایای بدیهی که در اثبات مسائل هر علمی به کار برده میشوند. به بیان دیگر: مبادی تصدیقی هر دانشی، پیش فرضهای تصدیقیای هستند که موجب کشف مجهولات تصدیقی مربوط به آن دانش میشوند.[۱۳]
- "مبادی تصوری" که همان تعاریف کلید واژگان معارف مورد بحث است، معمولاً در آغاز مباحث علم مرتبط و به صورت مقدمه مطرح میشوند؛ اما "مبادی تصدیقی" علوم که عبارت باشند از اصول متعارفه[۱۴] و اصول موضوعه[۱۵]، غالباً در علوم و معارف دیگری مورد بحث قرار میگیرند[۱۶].[۱۷]
مبادی تصوریه امامتشناسی
- امامتشناسی به عنوان رکنی از ارکان نظام اعتقادی اسلام و رشتهای از رشتههای علمی و معارفی دین، مشتمل بر اصطلاحات و کلید واژگان بنیادینی است که فهم مسائل آن رشته، به تصور صحیح و دقیق این مفاهیم وابسته است و روشن شدن آنها، موجب شناخت گزارههای علمی مباحث امامت میشود[۱۸].
- در مبادی تصوریه بحث امامت باید به دو مجموعه از واژگان پرداخته شود:
- گروهی از واژگان مرتبط با برخی از صفات الهی؛ زیرا امامت برخاسته از اراده خدای متعال است. در حقیقت، امامت نوعی اعمال ربوبیت الهی است و اگر امامت از ربوبیت جدا شود معنایش این است که راه بر اعمال ربوبیت خدای متعال بسته شده است. بدین جهت، ابتدا لازم است تعدادی از واژگان مرتبط با خدای متعال تبیین شوند؛ واژگانی چون: "إله"، "ربّ"، "مَلِک" و "ولیّ". بررسی این صفات الهی در قرآن کریم و فهم معنای صحیح و دقیق آنها و کشف ارتباط این صفات با امامت، باعث پدیدار شدن معنای واقعی امامت خواهد شد و تا شناختی صحیح از این واژگان که به وسیله آنها ذات اقدس حق متعال معرفی شده است، بهدست نیاید، مبحث امامت ناقص خواهد بود؛ بنابراین، ضروری است تا این واژگان بهخوبی معنا و تبیین شوند[۱۹].
- واژگانی که به طور مستقیم به مبحث امامت مربوط میشود؛ همچون واژگان: "حجّت"، "رسول" و "رسالت"، "امام" و "امامت"، "خلیفه" و "خلافت"، "ولی" و "ولایت"، "امیر" و "امارت"، "حاکم" و "حکومت"، "قُدوه"، "رهبری" و "قیادت"[۲۰].
مبادی تصدیقیه امامتشناسی
- گزارههایی که تصدیق به مسائل امامتشناسی متوقف بر آنهاست و اگر در ابتدای بحث، به صحت و حقانیت آنها معتقد نباشیم، نمیتوان به نتایج و تصدیقات این رشته رسید.
- به دلیل اینکه مسئله امامت رابطه بین "خدای متعال" و "بندگان" اوست و این رابطه بر اساس حق متقابل بین "خالق" و "مخلوق" یا به عبارتی دیگر: "رب" و "مربوب" شکل گرفته است، برای ورود به مباحث امامتشناسی، باید قواعد اساسی و مسلّمات کلی مربوط به این حقّ متقابل تبیین شوند؛ آنگاه برای مثال ارتباط مفاهیمی همچون: "لطف" یا "هدایت" با بحث "امامت" نیز معلوم میشود[۲۱].
- بر این اساس، مبادی تصدیقیهای که برای مبحث امامت طرح میشوند، دو دستهاند:
- حقوق خدا بر بندگان؛ همچون: "حق عبادت و اطاعت"، "حق امر و نهی"، "حق الزام" و "حق پاداش و کیفر". دلالت کننده اصلی بر این حقوق، حکم عقل است و قرآن کریم نیز مملو از آیات مؤید آن حقوق است[۲۲].
- حقوق بندگان بر خدا؛ همچون: "حق ابلاغ و تبیین امر" یا "حق نصرت الهی". مُثبِت این حقوق نیز عقل است و در برخی از آیات کریمه قرآن، به این حقوق اشاره شده است[۲۳].
- قرآن کریم، به این حقوق متقابل بین "خدا" و "بندگان" در چند جا اشاره کرده است. به عنوان نمونه، از جمله اشارات قرآنی به اینگونه از حقوق، آیات ذیلاند[۲۴]:
- در آیات بسیاری - مانند: ﴿اعْبُدُوا اللَّهَ﴾[۲۵]، ﴿أَطِيعُواْ اللَّهَ﴾[۲۶]، ﴿لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ﴾[۲۷]، ﴿إِنِ الْحُكْمُ إِلَّا لِلَّهِ أَمَرَ أَلَّا تَعْبُدُوا إِلَّا إِيَّاهُ﴾[۲۸] و امثال آنها - به "حق عبادت و اطاعت" و "حق امر و نهی" خدای متعال و به انحصار این حقوق در او، اشاره شده است[۲۹].
- در کنار این آیات، اشارات متعددی- مانند: ﴿كَذَلِكَ حَقًّا عَلَيْنَا نُنجِ الْمُؤْمِنِينَ﴾[۳۰]، ﴿وَكَانَ حَقًّا عَلَيْنَا نَصْرُ الْمُؤْمِنِينَ﴾[۳۱]، ﴿وَلَيَنْصُرَنَّ اللَّهُ مَنْ يَنْصُرُهُ﴾[۳۲]، ﴿إِنْ تَنْصُرُوا اللَّهَ يَنْصُرْكُمْ وَيُثَبِّتْ أَقْدَامَكُمْ﴾[۳۳] و امثال آنها -حق متقابلی را با عنوان "حق نصرت الهی" برای بندگان عابد و مطیع خداوند تثبیت میکند[۳۴].
- خداوند در سوره حمد میفرماید: ﴿إِيَّاكَ نَعْبُدُ وَإِيَّاكَ نَسْتَعِينُ﴾[۳۵]، این آیه، به یکی از این حقوق متقابل اشاره میکند: ﴿إِيَّاكَ نَعْبُدُ﴾ به "حق عبادت و اطاعت" خدا بر انسان اشاره دارد و از ﴿وَإِيَّاكَ نَسْتَعِينُ﴾ درمییابیم که انسان نیز، به کمک و یاری خدا نیازمند است و این، یعنی انسان عابد و مطیع، "حق نصرت الهی" را داراست[۳۶].
- در آیه کریمه دیگری میفرماید: ﴿وَلَئِنِ اتَّبَعْتَ أَهْوَاءَهُمْ بَعْدَ الَّذِي جَاءَكَ مِنَ الْعِلْمِ مَا لَكَ مِنَ اللَّهِ مِنْ وَلِيٍّ وَلَا نَصِيرٍ﴾[۳۷] این دوگانه "ولیّ و نصیر" یا "ولایت و نصرت" مسئله بسیار مهمی است که در قرآن کریم تکرار شده است[۳۸].
- در آیه دیگری نیز میفرماید: ﴿وَمَا لَكُمْ لَا تُقَاتِلُونَ فِي سَبِيلِ اللَّهِ وَالْمُسْتَضْعَفِينَ مِنَ الرِّجَالِ وَالنِّسَاءِ وَالْوِلْدَانِ الَّذِينَ يَقُولُونَ رَبَّنَا أَخْرِجْنَا مِنْ هَذِهِ الْقَرْيَةِ الظَّالِمِ أَهْلُهَا وَاجْعَلْ لَنَا مِنْ لَدُنْكَ وَلِيًّا وَاجْعَلْ لَنَا مِنْ لَدُنْكَ نَصِيرًا﴾[۳۹][۴۰].
- از مجموع آیات قرآنی استفاده میشود، رابطهای دو طرفه میان خداوند و بندگان وجود دارد: هم بندگان به فرمان خداوند و یاری او نیازمندند و حق مطالبه هدایت و یاری از خداوند دارند و هم، خدا بر آنها حقّ فرمانبری و یاری دارد؛ یعنی هم بندگان وظیفه اطاعت و نصرت خدا و یاری دین و فرستادگان او را دارند و هم خدای متعال، این حق را برای آنان پذیرفته است که با روشهای گوناگون - مانند: ارسال پیامبران، تعیین امام، امدادهای غیبی و غیره - آنان را یاری و نصرت کند[۴۱].
- امام حق، ناصر و کمککار امت خود است و برترین نصرت الهی بهوسیله امام حاصل میشود، اما این نصرت، حق نصرت متقابل نیز به وجود میآورد؛ یعنی این میثاق اطاعت و نصرت و حق اطاعت و نصرت امام بر مردم برخاسته از آن حقّ متقابلی است که میان خدا و بندگان وجود دارد؛ خدای متعال، "حق عبادت و اطاعت" را دارد و حقوق متفرع بر آن - مانند: "حق امر و نهی"، "حق الزام" و "حق پاداش و کیفر"، به طور انحصاری از آن خدای متعال است[۴۲].
- از سوی دیگری، اگر عقل به همراه قرآن کریم و احادیث شریف "حق عبادت و اطاعت" و "حق امر و نهی" را بر بندگان مقرر میدارد و همچنین حکم میکند که باید خدا را اطاعت کرد، همان عقل و نقل اثبات میکند که تحقق اطاعت خدا، مستلزم آن است که خداوند اوامر خود را تبیین و ابلاغ کند و به هدایت خلق بپردازد[۴۳].
- به همین دلیل، آیات متعددی این حق را تقریر کرده و میفرماید: ﴿وَلَوْ أَنَّا أَهْلَكْنَاهُمْ بِعَذَابٍ مِنْ قَبْلِهِ لَقَالُوا رَبَّنَا لَوْلَا أَرْسَلْتَ إِلَيْنَا رَسُولًا فَنَتَّبِعَ آيَاتِكَ مِنْ قَبْلِ أَنْ نَذِلَّ وَنَخْزَى﴾[۴۴]، ﴿رُّسُلاً مُّبَشِّرِينَ وَمُنذِرِينَ لِئَلاَّ يَكُونَ لِلنَّاسِ عَلَى اللَّهِ حُجَّةٌ بَعْدَ الرُّسُلِ﴾[۴۵]. پس همانگونه که خدا "حق عبادت و اطاعت" بر بندگان دارد، بندگان او نیز "حق ابلاغ و تبیین امر" دارند؛ بدینمعنا که حق دارند دستورات الهی برایشان تبلیغ و تبیین شوند[۴۶]
- در خلال مباحث مربوط به مبادی تصدیقیه که حق متقابل عباد و خداوند تبیین میشود، شؤون و وظایف امام نیز تبیین خواهد شد. وظایف امام در سه حوزه کلی نقسیم میشوند:
- مراد از "تبیین" همان "هدایت تعلیمی" است که گاهی از آن به "هدايت إرائة الطريق" یاد میشود؛ هدایت دیگری داریم که "هدايت إيصال إلی المطلوب" یا دستگیری تا رساندن به مقصود است. در این دسته از مباحث، هنگامی که سخن از هدایت میشود مراد هدایت دوم؛ یعنی "هدایت دستگیری" و إيصال إلی المطلوب است[۴۷].
- آیه قرآن میفرماید: ﴿إِنَّمَا أَنْتَ مُنْذِرٌ وَلِكُلِّ قَوْمٍ هَادٍ﴾[۴۸] مراد از "هدایت" در کلمه ﴿هَاد﴾، هدایتِ ایصالی است وگرنه هدایتِ ارائةالطریقی با انذارِ منذر تحقّق مییابد[۴۹].
- وظیفه سوم امام، "نصرت" - بهمعنای توانافزایی - است. توانافزایی، غیر از این است که کسی دست کسی را بگیرد و به مقصود برساند. این مسئله به طور مکرّر در روایات شیعی منقول از اهلبیت(ع) مطرح شده است؛ درحالیکه در هیچ بخشی از معارف سایر مسلمین به این شکل اشاره نشده است. حضرت امیر(ع) میفرماید: «أَلَا وَ إِنَّ لِكُلِّ مَأْمُومٍ إِمَاماً يَقْتَدِي بِهِ وَ يَسْتَضِيءُ بِنُورِ عِلْمِهِ أَلَا وَ إِنَّ إِمَامَكُمْ قَدِ اكْتَفَى مِنْ دُنْيَاهُ بِطِمْرَيْهِ وَ مِنْ طُعْمِهِ بِقُرْصَيْهِ أَلَا وَ إِنَّكُمْ لَا تَقْدِرُونَ عَلَى ذَلِكَ وَ لَكِنْ أَعِينُونِي بِوَرَعٍ وَ اجْتِهَادٍ وَ عِفَّةٍ وَ سَدَادٍ»[۵۰]. كلمه «أَعِينُونِي» اشاره به نصرت و ياري مأموم به امام است؛ تا بتواند مأموم را بالا ببرد و بر توانش بیفزاید و به عبارتی دیگر: تا امام بتواند مأمومش را یاری کند[۵۱].
- در پایان، تذکر این نکته بجاست که عمده مبادی تصدیقیه امامتشناسی، مبادی تصدیقیه قریب و مباشر است؛ یعنی مباحثی که بدون واسطه، با مبحث امامت در ارتباطاند و مسائل این رشته، از آنها برخاسته و بر تصدیق به آنها متکی است؛ وگرنه همه مباحث الهیات علم کلام را - به نحوی - میتوان مبادی تصدیقیه امامتشناسی بهشمار آورد[۵۲].
وجوب نصب امام بر خدا (امامت عامه)
- در اینکه این وجوب عقلی است یا شرعی؟ و به عبارتی دیگر: در اینکه این وجوب، به ضرورت عقلی ثابت میشود یا به ضرورت نقلی یا به هر دو؟ میان امامیه و سایر فِرَق اسلامی اختلاف وجود دارد. فِرَق دیگر تنها به وجوب شرعی قائلاند و به همین دلیل، نصب امام را از وظایف مکلفان و در زمره فروع و احکام فقهی میشمارند. اما دانشمندان امامیه، به تبع حکم عقل و آیات کریمه قرآن، نصب امام را از دایره وظایف مکلفان خارج میدانند و "وجوب نصب امام بر خدا" را هم به ضرورت عقلی ثابت میکنند و هم بر اساس نقل و ادله سمعی. به همین دلیل، امامت را بحثی فقهی نمیدانند؛ بلکه به عنوان اصلی از اصول اعتقادی - که از فروع مسائل توحید است - مورد بحث و بررسی قرار میدهند[۵۳].
- این بحث، در منابع کلامی امامیه با عنوان "وجوب نصب الامام علی الله" مطرح است اما فِرَق دیگر، با عنوان "وجوب نصب الامام علی الناس" بررسی کردهاند[۵۴].
- از جمله مباحثی که باید بدان پرداخته شود: بررسی و اثبات وجوب عقلی و وجوب نقلی نصب امام؛ همچنین پاسخ به این سؤال که: آیا این وجوب در همه زمانها استمرار دارد یا خیر؟ اگر نصب امام در همه زمانها واجب باشد معنایش این است مادامی که اطاعت خدا بر بندگان واجب است، پس هر جا اطاعتش واجب است، نصب امام هم واجب است؛ اگر اقامه حکم خدا واجب است - که همیشه واجب است در هر زمان و هر مکان - پس در هر زمان و مکان، وجود امام برای اقامه حکم خدا واجب است و اختصاص به زمان و مکان خاص ندارد[۵۵].
ویژگیهای لازم امامت
- امامِ واجب النصب - خواه واجب النصب علی الله و خواه واجب النصب علی الناس - چه صفاتی باید داشته باشد؟ به عبارت دیگر، نصب امام با چه صفاتی عقلاً و شرعاً یا فقط شرعاً واجب است؟[۵۶]
تحقق نصب امام از سوی خدا
- پس از اثبات وجوب نصبِ امام بر خدا، این سؤال پیش میآید که آیا خدا این نصب واجب را انجام داده یا نداده است؟ ادله قطعیِ عقلی و نقلیِ قرآنی و روایی وجود دارد که: زمین، هیچگاه از حاکم منصوب به نصب الهی خالی نمیماند.[۵۷]. در روایات منقول از اهل بیت(ع) آمده است: «لَوْ خَلَتِ الْأَرْضُ سَاعَةً وَاحِدَةً مِنْ حُجَّةٍ لِلَّهِ لَسَاخَتْ بِأَهْلِهَا»[۵۸][۵۹].
- این مضمون، در منابع اهلسنت با عبارت دیگری آمده است؛ در صحاح اهلسنت آمده است: امر خلافت همواره در قریش خواهد ماند تا هر زمانی که از مردم دو نفر باقی بماند[۶۰]. معلوم است که چرا این روایت «ما بَقِيَ مِنَ النَّاسِ اثْنانِ» را مطرح کرده است؛ علت اینکه واژه «اثْنانِ» به کار رفته، این است که یکی از آنها امام و دیگری مأموم است؛ امام بدون مأموم و حاکم بدون محکوم معنا ندارد؛ زیرا امام، از مقولات اضافی است؛ یعنی اگر امامی باشد باید کسی هم وجود داشته باشد که به او ائتمام کند و گرنه امام نخواهد بود. بنابر این، روی کره زمین همیشه باید یک امامی از قریش وجود داشته باشد[۶۱].[۶۲]
وجوب نصب امام پس از پیامبر خاتم (امامت خاصه)
- یکی از مباحث امامت درباره اثبات "وجوب نصب امام پس از پیامبر خاتم" تا روز قیامت است. البته در عرف امامیه نیازی نیست خصوص "پس از پیامبر خاتم" بحث شود؛ زیرا امامیه به "وجوب نصب حجت" در هر زمان و هر مکان اعتقاد دارد؛ خواه این نصب، پس از پیامبر باشد، یا پیش از او. اما در عرف اهلسنت، مسئله امامت، پس از پیامبر اکرم(ص) مطرح است و اساساً "امامت" را "خلافت بعد النبی" تعریف میکنند[۶۳].
- بحثی که در اینجا مطرح است این است که: چگونه میشود پیامبر اکرم(ص)، امت خود را رها کند بیآنکه برای آنها امام و رهبری نصب کرده باشد؟! و در نهایت نتیجه این باشد که «مَاتَ رسولُ اللهِ وَلَمْ يُوصِ»[۶۴]. البته تاریخ مسلمین و تجربه عینی مربوط به مفاسد عظیمی که بر ادعای عدم نصب امام بعدالنبی(ص) مترتب گردید، دلیل روشنی بر بطلان چنین نظریهای است. گذشته از آنکه عقل و نصوص شرعی قطعی و متواتر، این ادعا را که پیامبر اکرم، امت را بدون نصب امام رها کرده است، به شدت نفی میکند[۶۵].
تحقق نصب امام پس از پیامبر
- این مسئله غیر از وجوب آن است. در اینجا بحث از عینیت یافتن این وجوب در جامعه مطرح است. عملاً خدای متعال توسط پیامبر اکرم(ص) تا روز قیامت، امام نصب کرده است. این نصب نیز بر سه گونه است[۶۶]:
- نصب عام به نحو قضیه حقیقیه: مانند حدیث: «خُلَفَائِي... الَّذِينَ يَأْتُونَ مِنْ بَعْدِي وَيَرْوُونَ أَحَادِيثِي وَسُنَّتِي»[۶۷] در امثال این روایات نصب، نصب عام؛ یعنی به نحو قضیه حقیقیه است[۶۸].
- نصب کلی به نحو قضیه خارجیه: این نصب کلی است؛ همچون حدیث ثقلین و حدیث سفینه که در این احادیث نصب به نحو قضیه خارجیۀ کلی منظور است. مراد از قید کلی این است که از آن مجموع اهل بیت(ع) اراده شده است[۶۹].
- نصب به نحو قضیه خارجیه شخصیه: همچون «عَلِيٌّ وَلِيُّ كُلِّ مُؤْمِنٍ بَعْدِي»[۷۰]، یا احادیثی که در آنها نام ائمه اطهار(ع) تا امام دوازدهم بیان شده است[۷۱][۷۲].
منابع
جستارهای وابسته
منبعشناسی جامع امامت
پانویس
- ↑ شهرستانی، محمد بن عبدالکریم، الملل والنحل، ج۱، ص۳۱.
- ↑ اراکی، محسن، درس اول «امامت در اندیشه اسلامی»
- ↑ در روایت، امام صادق(ع) از کسانی که گفتهاند نزاع فرزندان آدم(ع) در مورد ازدواج و انتخاب همسر بوده به شدت برآشفته شده و به راوی فرموده است: «أَمَا تَسْتَحْيِي أَنْ تَرْوِيَ هَذَا عَلَى نَبِيِّ اللَّهِ آدَمَ فَقُلْتُ: جُعِلْتُ فِدَاكَ فَفِيمَ قَتَلَ قَابِيلُ هَابِيلَ فَقَالَ: فِي الْوَصِيَّةِ ثُمَّ قَالَ لِي: يَا سُلَيْمَانُ إِنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى أَوْحَى إِلَى آدَمَ أَنْ يَدْفَعَ الْوَصِيَّةَ وَ اِسْمَ اللَّهِ الْأَعْظَمَ إِلَى هَابِيلَ، وَ كَانَ قَابِيلُ أَكْبَرَ مِنْهُ، فَبَلَغَ ذَلِكَ قَابِيلَ فَغَضِبَ فَقَالَ: أَنَا أَوْلَى بِالْكَرَامَةِ وَ الْوَصِيَّةِ فَأَمَرَهُمَا أَنْ يُقَرِّبَا قُرْبَاناً بِوَحْيٍ مِنَ اللَّهِ إِلَيْهِ فَفَعَلاَ، فَقَبِلَ اللَّهُ قُرْبَانَ هَابِيلَ فَحَسَدَهُ قَابِيلُ فَقَتَلَهُ»، «آيا شرم نمیکنی كه چنين چيزى را به پیامبر خدا آدم نسبت میدهى؟»، گفتم: «پس، از روی چه قابیل، هابیل را کشت؟» فرمود: «بهسبب وصیّت». آنگاه فرمود: «ای سلیمان! همانا خداوند تبارکوتعالی به آدم(ع) وحی فرمود تا وصیّت و اسم اعظم الهی را به هابیل دهد؛ حال آنکه قابیل بزرگتر بود». این سخن به قابیل رسید و خشمگین گشت و گفت: من به کرامت و وصیّت سزاوارترم. پس آدم به فرمان خداوند ایشان را امر کرد تا قربانی پیشکش کنند و چنین کردند و خدا قربانی هابیل را پذیرفت و قابیل نیز رشک ورزید و او را کشت». عیاشی، محمد بن مسعود، التفسیر، ج۱، ص۳۱۲؛ فیض کاشانی، محمد بن مرتضی، الصافی، ج۲، ص۲۸.
- ↑ اراکی، محسن، درس اول «امامت در اندیشه اسلامی»
- ↑ احتمال میرود منشأ این تحلیلهای نادرست، برخی روایات معتبر یا نامعتبر باشد؛ از جمله: «عَنْ بُرَيْدٍ الْعِجْلِيِّ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ(ع) قَالَ: إِنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى أَنْزَلَ عَلَى آدَمَ حَوْرَاءَ مِنَ الْجَنَّةِ فَزَوَّجَهَا أَحَدَ اِبْنَيْهِ وَ تَزَوَّجَ الْآخَرُ اِبْنَةَ الْجَانِّ»، «از برید بن معاویۀ عجلی روایت کرده که امام باقر(ع) فرمود: خداوند تبارک و تعالی حوریّهای از بهشت فرو فرستاد و آدم او را بیکی از پسران خود تزویج کرد، و فرزند دیگرش را دختری از بنی جانّ تزویج نمود». ابنبابویه (صدوق)، محمد بن علی، من لا يحضره الفقيه، ج۳، ص۳۸۲. در روایتی دیگر نیز آمده است: «فَلَمَّا أَدْرَكَ قَابِيلُ مَا يُدْرِكُ الرَّجُلُ أَظْهَرَ اللَّهُ عَزَّ وَجَلَّ جِنِّيَّةً مِنْ وُلْدِ الْجَانِّ يُقَالُ لَهَا جُهَانَةُ فِي صُورَةِ إِنْسِيَّةٍ فَلَمَّا رَآهَا قَابِيلُ وَمِقَهَا فَأَوْحَى اللَّهُ إِلَى آدَمَ أَنْ زَوِّجْ جُهَانَةَ مِنْ قَابِيلَ فَزَوَّجَهَا مِنْ قَابِيلَ ثُمَّ وُلِدَ لآِدَمَ هَابِيلُ فَلَمَّا أَدْرَكَ هَابِيلُ مَا يُدْرِكُ الرَّجُلُ أَهْبَطَ اللَّهُ إِلَى آدَمَ حَوْرَاءَ وَاِسْمُهَا تُرْكُ الْحَوْرَاءِ فَلَمَّا رَآهَا هَابِيلُ وَمِقَهَا فَأَوْحَى اللَّهُ إِلَى آدَمَ أَنْ زَوِّجْ تُرْكاً مِنْ هَابِيلَ»، «چون قابیل به سنّ بلوغ و تشخیص رسید، خداوند عزّوجلّ، دختری از فرزندان جنّیان را که جهانه نام داشت، به شکل یک انسان ظاهر و آشکار کرد؛ به محض آنکه نگاه قابیل به او افتاد، مهر او نیز به دلش افتاد، پس خداوند به آدم(ع) وحی فرستاد که جهانه را به عقد قابیل در آور و آدم چنین کرد. پس از آن، هابیل به دنیا آمد و چون به سنّ بلوغ و تشخیص رسید، خداوند عزّوجلّ، حوری بهشتی را که ترک نام داشت، بهسوی آدم و به زمین فرستاد؛ بهمحض آنکه نگاه هابیل به او افتاد، مهر و او به دلش افتاد، پس خداوند به آدم وحی فرستاد که ترک را به عقد هابیل در آور». مجلسی، محمد باقر، بحارالأنوار، ج۱۱، ص۲۲۶.
- ↑ مقصود این است که نزاع هابیل و قابیل بر سر دختر نبوده، بلکه بر سر ولایت الله بعد از آدم بوده، اما اینکه هابیل یا قابیل با چه کسی و چگونه ازدواج کردهاند سخنی دیگر است که موضوع بحث ما در اینجا نیست.
- ↑ اراکی، محسن، درس اول «امامت در اندیشه اسلامی»
- ↑ اراکی، محسن، درس اول «امامت در اندیشه اسلامی»
- ↑ «سپس تو را بر شریعتی از امر برگماشتیم» سوره جاثیه، آیه ۱۸.
- ↑ اراکی، محسن، درس اول «امامت در اندیشه اسلامی»
- ↑ اراکی، محسن، درس دوم «امامت در اندیشه اسلامی»
- ↑ اراکی، محسن، درس دوم «امامت در اندیشه اسلامی»
- ↑ اراکی، محسن، درس دوم «امامت در اندیشه اسلامی»
- ↑ اصول متعارفه، اصولی است که دلائل و براهین آن علم بر روی آنها بنا شده و خود آن اصول بدیهی و غیر قابل تردیدند و هیچ ذهنی خلاف آن را جایز نمیشمارد؛ مانند: اصل کل و جزء (کل از جزء بزرگتر است) و اصل مساوات (دو مقدار مساوی با یک مقدار، مساوی با یکدیگرند) در هندسه و اصل امتناع تناقض در فلسفه و منطق.
- ↑ اصول موضوعه، اصولی است که برخی از دلائل آن علم متکی به آنهاست و خود آن اصول بدیهی و جزمی اذهان نیست و دلیلی هم عجالتاً بر صحت آن اصول نیست ولی آن اصول را مفروض الصحه گرفتهایم. ممکن است که یک اصل موضوع در یک علم جنبه فرضی داشته باشد، لکن در علم دیگر با دلائل مخصوص آن علم به تحقیق پیوسته باشد؛ مانند آنکه در علوم طبیعی از اصول ریاضی و در علوم ریاضی از اصول طبیعی و در هر یک از اینها از اصول فلسفی و در فلسفه از هر یک از اینها استفاده شود.
- ↑ ر.ک: مطهری، مرتضی، اصول فلسفه و روش رئالیسم، مجموعه آثار شهید مطهری، ج۶، ص۴۷۴.
- ↑ اراکی، محسن، درس دوم «امامت در اندیشه اسلامی»
- ↑ اراکی، محسن، درس دوم «امامت در اندیشه اسلامی»
- ↑ اراکی، محسن، درس دوم «امامت در اندیشه اسلامی»
- ↑ اراکی، محسن، درس دوم «امامت در اندیشه اسلامی»
- ↑ اراکی، محسن، درس دوم «امامت در اندیشه اسلامی»
- ↑ اراکی، محسن، درس دوم «امامت در اندیشه اسلامی»
- ↑ اراکی، محسن، درس دوم «امامت در اندیشه اسلامی»
- ↑ اراکی، محسن، درس دوم «امامت در اندیشه اسلامی»
- ↑ «خداوند را بپرستید» سوره نساء، آیه ۳۶.
- ↑ «از خداوند فرمان برید» سوره آل عمران، آیه ۳۲.
- ↑ «هیچ معبود شایسته عبادتی جز الله نیست» سوره صافات، آیه ۳۵.
- ↑ «حکم جز از آن خداوند نیست، فرمان داده است که جز وی را نپرستید» سوره سوره یوسف، آیه ۴۰.
- ↑ اراکی، محسن، درس دوم «امامت در اندیشه اسلامی»
- ↑ «بدینگونه بنا به حقّی که بر عهده ماست مؤمنان را رهایی میبخشیم» سوره یونس، آیه ۱۰۳.
- ↑ «و یاری مؤمنان بر ما واجب است» سوره روم، آیه ۴۷.
- ↑ «و خداوند، البته، ياري مي کند هر که وي را ياري کند» سوره حج، آیه ۴۰.
- ↑ «اگر خداوند را یاری کنید او نیز شما را یاری میکند و گامهایتان را استوار میدارد» سوره محمد، آیه ۷.
- ↑ اراکی، محسن، درس دوم «امامت در اندیشه اسلامی»
- ↑ «تنها تو را میپرستیم و تنها از تو یاری میجوییم» سوره فاتحه، آیه ۵.
- ↑ اراکی، محسن، درس دوم «امامت در اندیشه اسلامی»
- ↑ «و اگر تو پس از دانشی که بدان دست یافتهای از خواستههای آنان پیروی کنی از سوی خداوند هیچ یار و یاوری نخواهی داشت» سوره بقره، آیه ۱۲۰.
- ↑ اراکی، محسن، درس دوم «امامت در اندیشه اسلامی»
- ↑ «و چرا شما در راه خداوند نبرد نمیکنید و (نیز) در راه (رهایی) مستضعفان از مردان و زنان و کودکانی که میگویند: پروردگارا! ما را از این شهر که مردمش ستمگرند رهایی بخش و از سوی خود برای ما سرپرستی بگذار و از سوی خود برای ما یاوری بگمار» سوره نساء، آیه ۷۵.
- ↑ اراکی، محسن، درس دوم «امامت در اندیشه اسلامی»
- ↑ اراکی، محسن، درس دوم «امامت در اندیشه اسلامی»
- ↑ اراکی، محسن، درس دوم «امامت در اندیشه اسلامی»
- ↑ اراکی، محسن، درس دوم «امامت در اندیشه اسلامی»
- ↑ «و اگر ما پیش از آن با عذابی آنان را نابود میکردیم میگفتند: پروردگارا! چرا فرستادهای برای ما نفرستادی تا از آیات تو پیش از آنکه زبون و خوار گردیم پیروی کنیم» سوره طه، آیه ۱۳۴.
- ↑ «رسولانی نویدبخش و هشدار دهنده تا پس از این پیامبران برای مردم بر خداوند حجتی نباشد و خداوند پیروزمندی فرزانه است» سوره نساء، آیه ۱۶۵.
- ↑ اراکی، محسن، درس دوم «امامت در اندیشه اسلامی»
- ↑ اراکی، محسن، درس دوم «امامت در اندیشه اسلامی»
- ↑ «تو، تنها بیمدهندهای و هر گروهی رهنمونی دارد» سوره رعد، آیه ۷.
- ↑ اراکی، محسن، درس دوم «امامت در اندیشه اسلامی»
- ↑ نهج البلاغه، نامه ۴۵، ص۴۱۷ (صبحي صالح).
- ↑ اراکی، محسن، درس دوم «امامت در اندیشه اسلامی»
- ↑ اراکی، محسن، درس دوم «امامت در اندیشه اسلامی»
- ↑ اراکی، محسن، درس دوم «امامت در اندیشه اسلامی»
- ↑ اراکی، محسن، درس دوم «امامت در اندیشه اسلامی»
- ↑ اراکی، محسن، درس دوم «امامت در اندیشه اسلامی»
- ↑ اراکی، محسن، درس دوم «امامت در اندیشه اسلامی»
- ↑ «اَلْأَرْضُ لَا تَخْلُو مِنْ حُجَّةٍ»؛ کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، ج۱، ص۱۷۸.
- ↑ نعمانی، محمد بن ابراهیم، الغيبة، ج۱، ص۱۴۱. این مضمون با الفاظ متفاوتی نیز نقل شده است؛ از جمله: از امام صادق(ع) نقل است که امام سجاد(ع) فرمود: «وَ لَوْ لاَ مَا فِي الْأَرْضِ مِنَّا لَسَاخَتْ بِأَهْلِهَا». صدوق، محمد بن علی، كمال الدين، ج۱، ص۲۰۷؛ از امام باقر(ع) نقل است که فرمود: «لَوْ بَقِيَتِ اَلْأَرْضُ يَوْماً وَاحِداً بِلاَ إِمَامٍ مِنَّا لَسَاخَتِ الْأَرْضُ بِأَهْلِهَا». طبری صغیر، محمد بن جریر، دلائل الإمامة، ج۱، ص۴۳۶.
- ↑ اراکی، محسن، درس دوم «امامت در اندیشه اسلامی»
- ↑ «لا يَزالُ هذا الأمْرُ في قُرَيْشٍ ما بَقِيَ مِنَ النَّاسِ اثْنانِ»؛ مسند أحمد بن حنبل، ح۴۶۹۲ و ح۵۵۲۵ و صحيح مسلم، ح۳۳۹۸.
- ↑ البته لفظ این حدیث، در صحیح بخاری تحریف شده است و به گونهای آورده شده که دیگر این مضمون را ندارد. به نقل بخاری حدیث اینگونه است: «لا يَزالُ هذا الأمْرُ في قُرَيْشٍ ما بَقِيَ منهمُ اثْنانِ». صحيح البخاري، ح۳۲۶۲ و ح۶۶۳۴؛ یعنی مادامی که دو قریشی وجود داشته باشد، باید یکی از آنها امام باشد! این متن خود بر جعلی بودن خود گواه است؛ چون معنای درستی ندارد؛ زیرا مشروطکردن برقراری امامت و خلافت بر وجود دو قریشی فاقد معنا و نکته است. چه لزومی دارد دو قریشی باشد تا امامت و خلافت برقرار بماند؟ آیا وجود یک قریشی کافی نیست؟! به نظر میرسد، بخاری - یا راویان او - این حدیث را با لفظی بیمعنا و تحریفشده آوردهاند؛ چون نقل صحیح این حدیث، مذهب امامیه را تأیید میکند. آنجاکه در حدیث اصلی «من الناس» آمده بود، «اثنان» منطقی است؛ زیرا از میان «مردم» دستکم باید دو نفر باشند که یکی امام و یکی مأموم باشد اما اینجا چرا اثنان گفته شده است؟! این موضوع و امثال آن - مانند: تعویض متن «مَنْ أَطَاعَ أَمِيرِي فَقَدْ أَطَاعَنِي» (صحيح البخاري، ح۶۶۳۱) به متن تحریف شده ومَن يُطِعِ الأمِيرَ فقَدْ أطَاعَنِي (صحيح البخاري، ح۳۲۶۲) تا شامل هر امیری بشود؛ چه فاسق و چه عادل- به بحث حدیثی گستردهای نیازمند است.
- ↑ اراکی، محسن، درس دوم «امامت در اندیشه اسلامی»
- ↑ اراکی، محسن، درس دوم «امامت در اندیشه اسلامی»
- ↑ مسند أحمد بن حنبل، ح۳۰۶۵.
- ↑ اراکی، محسن، درس دوم «امامت در اندیشه اسلامی»
- ↑ اراکی، محسن، درس دوم «امامت در اندیشه اسلامی»
- ↑ ابن بابویه، محمد بن علی، من لا یحضره الفقیه، ج۴، ص۴۲۰.
- ↑ اراکی، محسن، درس دوم «امامت در اندیشه اسلامی»
- ↑ اراکی، محسن، درس دوم «امامت در اندیشه اسلامی»
- ↑ مجلسی، محمد باقر، بحارالانوار، ج۳۰، ص۵۸۸.
- ↑ مانند حدیثی که جابر جعفی از جابر انصاری نقل کرده است که پیامبر اکرم(ص) فرمود: «هُمْ خُلَفَائِي يَا جَابِرُ وَأَئِمَّةُ الْمُسْلِمِينَ مِنْ بَعْدِي أَوَّلُهُمْ عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ ثُمَّ الْحَسَنُ وَ الْحُسَيْنُ ثُمَّ عَلِيُّ بْنُ الْحُسَيْنِ ثُمَّ مُحَمَّدُ بْنُ عَلِيٍّ الْمَعْرُوفُ فِي التَّوْرَاةِ بِالْبَاقِرِ وَسَتُدْرِكُهُ يَا جَابِرُ فَإِذَا لَقِيتَهُ فَأَقْرِئْهُ مِنِّي السَّلاَمَ ثُمَّ الصَّادِقُ جَعْفَرُ بْنُ مُحَمَّدٍ ثُمَّ مُوسَى بْنُ جَعْفَرٍ ثُمَّ عَلِيُّ بْنُ مُوسَى ثُمَّ مُحَمَّدُ بْنُ عَلِيٍّ ثُمَّ عَلِيُّ بْنُ مُحَمَّدٍ ثُمَّ الْحَسَنُ بْنُ عَلِيٍّ ثُمَّ سَمِيِّي وَكَنِيِّي حُجَّةُ اللهِ فِي أَرْضِهِ وَبَقِيَّتُهُ فِي عِبَادِهِ اِبْنُ الْحَسَنِ بْنِ عَلِيٍّ». صدوق، محمد بن علی، كمال الدين، ج۱، ص۲۵۳.
- ↑ اراکی، محسن، درس دوم «امامت در اندیشه اسلامی»