عدل: تفاوت میان نسخه‌ها

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۵۰: خط ۵۰:
*عدل تکوینی در آیاتی است که [[خداوند]] را [[قائم]] به [[قسط]] می‌داند یا [[خلقت]] عالم به دست [[خداوند]] را به [[حق]] دانسته، یا اتمام حجتی انجام شده و یا [[ظلم]] را مطلقاً از [[خداوند]] [[نفی]] کرده است. مانند این [[آیه]]: {{متن قرآن|وَالسَّمَاءَ رَفَعَهَا وَوَضَعَ الْمِيزَانَ * أَلَّا تَطْغَوْا فِي الْمِيزَانِ * وَأَقِيمُوا الْوَزْنَ بِالْقِسْطِ وَلَا تُخْسِرُوا الْمِيزَانَ}}<ref>«و آسمان را برافراشت و ترازو را بگذاشت * که در ترازو تجاوز نکنید * و سنجش را با دادگری برپا دارید و ترازو را کم مپیمایید» سوره الرحمن، آیه ۷-۹.</ref>.در برخی از [[آیات قرآن]]، از [[مقام]] فاعلیت و [[تدبیر الهی]] به عنوان [[مقام]] [[قیام به قسط]] یاد شده که در راستای عدل تکوینی است: {{متن قرآن|شَهِدَ اللَّهُ أَنَّهُ لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ وَالْمَلَائِكَةُ وَأُولُو الْعِلْمِ قَائِمًا بِالْقِسْطِ...}}<ref>«خداوند- که به دادگری ایستاده است- و فرشتگان و دانشوران گواهی می‌دهند که: هیچ خدایی نیست جز او که پیروزمند فرزانه است» سوره آل عمران، آیه ۱۸.</ref><ref>[[نجمه کیخا|کیخا، نجمه]]، عدالت اجتماعی (در اندیشه شهید مطهری)، [[چلچراغ حکمت ج۳۰ (کتاب)|چلچراغ حکمت]]</ref>.
*عدل تکوینی در آیاتی است که [[خداوند]] را [[قائم]] به [[قسط]] می‌داند یا [[خلقت]] عالم به دست [[خداوند]] را به [[حق]] دانسته، یا اتمام حجتی انجام شده و یا [[ظلم]] را مطلقاً از [[خداوند]] [[نفی]] کرده است. مانند این [[آیه]]: {{متن قرآن|وَالسَّمَاءَ رَفَعَهَا وَوَضَعَ الْمِيزَانَ * أَلَّا تَطْغَوْا فِي الْمِيزَانِ * وَأَقِيمُوا الْوَزْنَ بِالْقِسْطِ وَلَا تُخْسِرُوا الْمِيزَانَ}}<ref>«و آسمان را برافراشت و ترازو را بگذاشت * که در ترازو تجاوز نکنید * و سنجش را با دادگری برپا دارید و ترازو را کم مپیمایید» سوره الرحمن، آیه ۷-۹.</ref>.در برخی از [[آیات قرآن]]، از [[مقام]] فاعلیت و [[تدبیر الهی]] به عنوان [[مقام]] [[قیام به قسط]] یاد شده که در راستای عدل تکوینی است: {{متن قرآن|شَهِدَ اللَّهُ أَنَّهُ لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ وَالْمَلَائِكَةُ وَأُولُو الْعِلْمِ قَائِمًا بِالْقِسْطِ...}}<ref>«خداوند- که به دادگری ایستاده است- و فرشتگان و دانشوران گواهی می‌دهند که: هیچ خدایی نیست جز او که پیروزمند فرزانه است» سوره آل عمران، آیه ۱۸.</ref><ref>[[نجمه کیخا|کیخا، نجمه]]، عدالت اجتماعی (در اندیشه شهید مطهری)، [[چلچراغ حکمت ج۳۰ (کتاب)|چلچراغ حکمت]]</ref>.
===[[عدل تشریعی]]===
===[[عدل تشریعی]]===
*'''عدل تشریعی''' به این معنا است که در [[نظام]] [[جعل]] و وضع و [[تشریع قوانین]]، همواره اصل [[عدل]] رعایت شده و می‌شود. در [[قرآن]] تصریح شده است که [[حکمت بعثت]] و [[ارسال رسل]] این است که [[عدل و قسط]] بر [[نظام]] زندگانی [[بشر]] [[حاکم]] باشند<ref>مطهری، مرتضی، مجموعه آثار، ج۱، ص۶۰.</ref>: {{متن قرآن|لَقَدْ أَرْسَلْنَا رُسُلَنَا بِالْبَيِّنَاتِ وَأَنْزَلْنَا مَعَهُمُ الْكِتَابَ وَالْمِيزَانَ لِيَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ وَأَنْزَلْنَا الْحَدِيدَ فِيهِ بَأْسٌ شَدِيدٌ وَمَنَافِعُ لِلنَّاسِ وَلِيَعْلَمَ اللَّهُ مَنْ يَنْصُرُهُ وَرُسُلَهُ بِالْغَيْبِ إِنَّ اللَّهَ قَوِيٌّ عَزِيزٌ}}<ref>«ما پیامبرانمان را با برهان‌ها (ی روشن) فرستادیم و با آنان کتاب و ترازو فرو فرستادیم تا مردم به دادگری برخیزند و (نیز) آهن را فرو فرستادیم که در آن نیرویی سخت و سودهایی برای مردم است و تا خداوند معلوم دارد چه کسی در نهان، (دین) او و پیامبرانش را یاری می‌کند؛ بی‌گمان خداوند توانمندی پیروزمند است» سوره حدید، آیه ۲۵.</ref>. بنابر [[آیه]] فوق، [[برقراری عدالت]] در [[نظام‌های اجتماعی]] به دو امر متکی است: نخست اینکه [[نظام تشریعی]] و قانونی، نظامی عادلانه باشد و دوم آنکه عملاً به مرحله [[اجرا]] درآید<ref>مطهری، مرتضی، مجموعه آثار، ج۱، ص۶۰.</ref><ref>[[نجمه کیخا|کیخا، نجمه]]، عدالت اجتماعی (در اندیشه شهید مطهری)، [[چلچراغ حکمت ج۳۰ (کتاب)|چلچراغ حکمت]]</ref>.
*'''عدل تشریعی''' به این معنا است که در [[نظام]] [[جعل]] و وضع و [[تشریع قوانین]]، همواره اصل عدل رعایت شده و می‌شود. در [[قرآن]] تصریح شده است که [[حکمت بعثت]] و [[ارسال رسل]] این است که [[عدل و قسط]] بر [[نظام]] زندگانی [[بشر]] [[حاکم]] باشند<ref>مطهری، مرتضی، مجموعه آثار، ج۱، ص۶۰.</ref>: {{متن قرآن|لَقَدْ أَرْسَلْنَا رُسُلَنَا بِالْبَيِّنَاتِ وَأَنْزَلْنَا مَعَهُمُ الْكِتَابَ وَالْمِيزَانَ لِيَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ وَأَنْزَلْنَا الْحَدِيدَ فِيهِ بَأْسٌ شَدِيدٌ وَمَنَافِعُ لِلنَّاسِ وَلِيَعْلَمَ اللَّهُ مَنْ يَنْصُرُهُ وَرُسُلَهُ بِالْغَيْبِ إِنَّ اللَّهَ قَوِيٌّ عَزِيزٌ}}<ref>«ما پیامبرانمان را با برهان‌ها (ی روشن) فرستادیم و با آنان کتاب و ترازو فرو فرستادیم تا مردم به دادگری برخیزند و (نیز) آهن را فرو فرستادیم که در آن نیرویی سخت و سودهایی برای مردم است و تا خداوند معلوم دارد چه کسی در نهان، (دین) او و پیامبرانش را یاری می‌کند؛ بی‌گمان خداوند توانمندی پیروزمند است» سوره حدید، آیه ۲۵.</ref>. بنابر [[آیه]] فوق، [[برقراری عدالت]] در [[نظام‌های اجتماعی]] به دو امر متکی است: نخست اینکه [[نظام تشریعی]] و قانونی، نظامی عادلانه باشد و دوم آنکه عملاً به مرحله [[اجرا]] درآید<ref>مطهری، مرتضی، مجموعه آثار، ج۱، ص۶۰.</ref><ref>[[نجمه کیخا|کیخا، نجمه]]، عدالت اجتماعی (در اندیشه شهید مطهری)، [[چلچراغ حکمت ج۳۰ (کتاب)|چلچراغ حکمت]]</ref>.


===عدل الهی در دنیا===
===عدل الهی در دنیا===
خط ۶۲: خط ۶۲:
*آنچه یک [[نظریه]] [[عدالت اجتماعی]] را قوام می‌بخشد و چارچوب‌های اساسی آن را معین می‌سازد، دیدگاه نظریه‌پرداز نسبت به [[انسان]] است. در این بخش، آنچه بیش از هر چیز اهمیت می‌یابد، نگاهی است که نسبت به [[طبیعت]] [[انسان]] وجود دارد: آیا [[انسان]] بنا به [[طبیعت]] و [[غریزه]] خود [[عدالت‌خواه]] است و یا به [[تعدی]] و [[تجاوز]] [[تمایل]] دارد؟ آیا [[اختیار]] و [[اراده انسان]] نقشی در تأمین [[عدالت]] از سوی او دارد و یا اینکه [[انسان]] مجبور و بی‌اراده و در بند محیط است؟ و اگر مختار است و [[عدالت‌خواه]]، با چه شیوه‌هایی آن را پی می‌جوید و براساس چه دلایلی؟ [[مکتب]] و [[جهان‌بینی]] افراد در برداشت آنها نسبت به [[انسان]] و در نتیجه نسبت به [[عدالت]] نقش دارد. مباحثی مانند [[فطرت]] و خاستگاه [[عدالت]] در [[اسلام]] در این زمینه قابل توجه‌اند.
*آنچه یک [[نظریه]] [[عدالت اجتماعی]] را قوام می‌بخشد و چارچوب‌های اساسی آن را معین می‌سازد، دیدگاه نظریه‌پرداز نسبت به [[انسان]] است. در این بخش، آنچه بیش از هر چیز اهمیت می‌یابد، نگاهی است که نسبت به [[طبیعت]] [[انسان]] وجود دارد: آیا [[انسان]] بنا به [[طبیعت]] و [[غریزه]] خود [[عدالت‌خواه]] است و یا به [[تعدی]] و [[تجاوز]] [[تمایل]] دارد؟ آیا [[اختیار]] و [[اراده انسان]] نقشی در تأمین [[عدالت]] از سوی او دارد و یا اینکه [[انسان]] مجبور و بی‌اراده و در بند محیط است؟ و اگر مختار است و [[عدالت‌خواه]]، با چه شیوه‌هایی آن را پی می‌جوید و براساس چه دلایلی؟ [[مکتب]] و [[جهان‌بینی]] افراد در برداشت آنها نسبت به [[انسان]] و در نتیجه نسبت به [[عدالت]] نقش دارد. مباحثی مانند [[فطرت]] و خاستگاه [[عدالت]] در [[اسلام]] در این زمینه قابل توجه‌اند.
*درباره خاستگاه [[عدالت]]، سه نظریه کلی وجود دارد که در واقع همان نظریه‌ها درباره [[انسان]] است: دیدگاه نخست [[معتقد]] است [[انسان]] طبعاً [[عدالت‌خواه]] است؛ دومین دیدگاه به [[تجاوزگر]] بودن [[انسان]] [[عقیده]] دارد و سومین نظریه بر موضعی میانه [[اصرار]] می‌ورزد که در آن طبع [[انسان]] همچون صفحه سفیدی است که [[گرایش]] به هر دو حالت در آن وجود دارد. نظر نخست مردود است؛ زیرا اگر [[انسان]] به تمامی [[عادل]] و خواستار [[عدالت]] می‌بود، هیچ ظلمی در [[جهان]] صورت نمی‌گرفت؛ در حالی که وضعیت موجود و گذشته [[جهان]] خلاف این مطلب را ثابت می‌کند. مطابق [[گرایش]] دوم که از سوی کسانی مانند روسو، شوپنهاور، راسل، هابز، نیچه و امثال آنها صورت گرفته است، [[انسان]] طبعاً [[تجاوزگر]] است و اگر گاه دم از [[عدالت]] می‌زند، بنا به مصلحت‌سنجی او است. نیچه و ماکیاول معتقدند [[عدالت]]، اختراع [[مردم]] [[ناتوان]] است. [[مردمان]] کم‌مایه و [[ضعیف]] در مقابل اقویا، زوری برای [[مبارزه]] ندارند و در نتیجه [[عدالت]] را [[خلق]] و [[ابداع]] کردند. برتراندراسل، جست‌وجوی [[عدالت]] را تنها به [[دلیل]] [[منافع]] [[فرد]] در [[اجتماع]] می‌داند. [[انسان]] طبیعتاً منفعت‌جو است و چیزی به نام [[عدالت‌خواهی]] در وجود او نیست. بایستی با [[عقل]] و [[علم]] و [[دانش]]، [[بشر]] را تقویت کرد تا به این نتیجه برسد که [[منفعت]] او در [[برقراری عدالت]] جمعی قابل جست‌وجو است<ref>مطهری، مرتضی، مجموعه آثار، ج۱۸، ص۱۵۶-۱۵۸.</ref>.
*درباره خاستگاه [[عدالت]]، سه نظریه کلی وجود دارد که در واقع همان نظریه‌ها درباره [[انسان]] است: دیدگاه نخست [[معتقد]] است [[انسان]] طبعاً [[عدالت‌خواه]] است؛ دومین دیدگاه به [[تجاوزگر]] بودن [[انسان]] [[عقیده]] دارد و سومین نظریه بر موضعی میانه [[اصرار]] می‌ورزد که در آن طبع [[انسان]] همچون صفحه سفیدی است که [[گرایش]] به هر دو حالت در آن وجود دارد. نظر نخست مردود است؛ زیرا اگر [[انسان]] به تمامی [[عادل]] و خواستار [[عدالت]] می‌بود، هیچ ظلمی در [[جهان]] صورت نمی‌گرفت؛ در حالی که وضعیت موجود و گذشته [[جهان]] خلاف این مطلب را ثابت می‌کند. مطابق [[گرایش]] دوم که از سوی کسانی مانند روسو، شوپنهاور، راسل، هابز، نیچه و امثال آنها صورت گرفته است، [[انسان]] طبعاً [[تجاوزگر]] است و اگر گاه دم از [[عدالت]] می‌زند، بنا به مصلحت‌سنجی او است. نیچه و ماکیاول معتقدند [[عدالت]]، اختراع [[مردم]] [[ناتوان]] است. [[مردمان]] کم‌مایه و [[ضعیف]] در مقابل اقویا، زوری برای [[مبارزه]] ندارند و در نتیجه [[عدالت]] را [[خلق]] و [[ابداع]] کردند. برتراندراسل، جست‌وجوی [[عدالت]] را تنها به [[دلیل]] [[منافع]] [[فرد]] در [[اجتماع]] می‌داند. [[انسان]] طبیعتاً منفعت‌جو است و چیزی به نام [[عدالت‌خواهی]] در وجود او نیست. بایستی با [[عقل]] و [[علم]] و [[دانش]]، [[بشر]] را تقویت کرد تا به این نتیجه برسد که [[منفعت]] او در [[برقراری عدالت]] جمعی قابل جست‌وجو است<ref>مطهری، مرتضی، مجموعه آثار، ج۱۸، ص۱۵۶-۱۵۸.</ref>.
*هابز بر این نظر است که [[انسان]] طبعاً منفعت‌جو و خودپرست است و هیچ [[تصوری]] از خوبی و [[بدی]] و [[ظلم]] و [[عدل]] ندارد. بنابراین، پیوسته قصد تعرض به انسان‌های دیگر را دارد که این مسئله نوعی [[ناامنی]] و خطر دائمی در پی می‌آورد. برای فرار از چنین وضعیتی، [[انسان]] به [[قرارداد]] [[اجتماعی]] و عمل به [[قانون]] تن می‌دهد. اما رعایت [[قانون]] نیز با [[زور]] [[شمشیر]] میسر است؛ زیرا [[شهوات]] و [[غرایز]] طبیعی پیوسته [[انسان]] را به جانب بی‌انصافی و [[کینه‌توزی]] فرا می‌خوانند. بنابراین، [[پذیرش]] [[عدالت]] و [[قوانین]] بنا به [[مصلحت]] خود [[انسان]] و [[گریز]] از [[ناامنی]] انجام شده است، وگرنه طبع گرگ‌صفت [[انسان]] همچنان وجود دارد و تغییری نمی‌کند<ref>مطهری، مرتضی، یادداشت‌های استاد مطهری، ج۶، ص۲۳۲.</ref>.
*هابز بر این نظر است که [[انسان]] طبعاً منفعت‌جو و خودپرست است و هیچ [[تصوری]] از خوبی و [[بدی]] و [[ظلم]] و عدل ندارد. بنابراین، پیوسته قصد تعرض به انسان‌های دیگر را دارد که این مسئله نوعی [[ناامنی]] و خطر دائمی در پی می‌آورد. برای فرار از چنین وضعیتی، [[انسان]] به [[قرارداد]] [[اجتماعی]] و عمل به [[قانون]] تن می‌دهد. اما رعایت [[قانون]] نیز با [[زور]] [[شمشیر]] میسر است؛ زیرا [[شهوات]] و [[غرایز]] طبیعی پیوسته [[انسان]] را به جانب بی‌انصافی و [[کینه‌توزی]] فرا می‌خوانند. بنابراین، [[پذیرش]] [[عدالت]] و [[قوانین]] بنا به [[مصلحت]] خود [[انسان]] و [[گریز]] از [[ناامنی]] انجام شده است، وگرنه طبع گرگ‌صفت [[انسان]] همچنان وجود دارد و تغییری نمی‌کند<ref>مطهری، مرتضی، یادداشت‌های استاد مطهری، ج۶، ص۲۳۲.</ref>.
*دسته‌ای همچون مارکسیست‌ها معتقدند نه [[انسان]] را می‌توان به گونه‌ای [[تربیت]] کرد که [[عدالت]] را از عمق جانش خواهان باشد و نه می‌توان [[علم بشر]] را بدان حد تقویت کرد که [[منفعت]] خود را در [[عدالت]] بجوید. تحقق [[عدالت]] گرچه عملی است و می‌شود آن را محقق ساخت، اما این کار تنها از طریق ابزارهای [[اقتصادی]] و تولیدی قابل جست‌و‌جو است. آنها معتقدند دنیای [[سرمایه‌داری]] به [[سوسیالیسم]] منتهی می‌شود و در آخرین مرحله به [[حکم]] [[جبر]] ماشین و [[توسعه اقتصاد]]، [[عدالت]] برقرار می‌شود.
*دسته‌ای همچون مارکسیست‌ها معتقدند نه [[انسان]] را می‌توان به گونه‌ای [[تربیت]] کرد که [[عدالت]] را از عمق جانش خواهان باشد و نه می‌توان [[علم بشر]] را بدان حد تقویت کرد که [[منفعت]] خود را در [[عدالت]] بجوید. تحقق [[عدالت]] گرچه عملی است و می‌شود آن را محقق ساخت، اما این کار تنها از طریق ابزارهای [[اقتصادی]] و تولیدی قابل جست‌و‌جو است. آنها معتقدند دنیای [[سرمایه‌داری]] به [[سوسیالیسم]] منتهی می‌شود و در آخرین مرحله به [[حکم]] [[جبر]] ماشین و [[توسعه اقتصاد]]، [[عدالت]] برقرار می‌شود.
*در نقد دیدگاه‌های فوق، باید گفت که این نظریه‌ها، تنها دست [[ظالمان]] را در [[ستم]] بیشتر باز می‌نهد. [[انسان]] زمانی به خاطر [[منافع]] خود [[عدالت]] می‌ورزد که نیرویی در مقابل خود ببیند؛ در غیر این صورت، به [[قواعد]] [[عدالت]] تن نمی‌سپارد. [[اسلام]] حد میانه را بر می‌گزیند. این دیدگاه سایر نظرگاه‌ها را [[بدبینی]] به [[طبیعت]] و [[فطرت بشر]] تلقی کرده و علت این را که [[بشر]] امروز از [[عدالت]] گریزان است، نرسیدن او به مرحله کمال می‌داند. [[بشر]] ذاتاً [[عدالت‌خواه]] است و اگر خوب [[تربیت]] شود و مربی کاملی داشته باشد، خواهان [[عدالت]] شده و [[منفعت]] جمع را بر سود خویش [[برتری]] می‌دهد. در [[مکتب اسلام]]، نمونه‌هایی از کسانی وجود دارد که [[عادل]] و [[عدالت‌خواه]] بوده‌اند؛ در صورتی که منافعشان هم ایجاب نمی‌کرده است. آنان بر خلاف [[منافع]] فردی‌شان، خواهان تحقق [[عدالت]] بوده‌اند و [[جان]] خود را در این [[راه]] داده‌اند. از جمله این نمونه‌ها، [[امام علی]]{{ع}} است که [[شهید]] [[راه]] [[عدالت]] نام گرفت. چنین نمونه‌هایی نشان می‌دهد که می‌توان [[بشر]] را به مسیر [[عدالت‌خواهی]] رهنمون شد و [[بشر]] توان [[غلبه]] بر [[منافع]] شخصی خود را دارد<ref>[[نجمه کیخا|کیخا، نجمه]]، عدالت اجتماعی (در اندیشه شهید مطهری)، [[چلچراغ حکمت ج۳۰ (کتاب)|چلچراغ حکمت]]</ref>.
*در نقد دیدگاه‌های فوق، باید گفت که این نظریه‌ها، تنها دست [[ظالمان]] را در [[ستم]] بیشتر باز می‌نهد. [[انسان]] زمانی به خاطر [[منافع]] خود [[عدالت]] می‌ورزد که نیرویی در مقابل خود ببیند؛ در غیر این صورت، به [[قواعد]] [[عدالت]] تن نمی‌سپارد. [[اسلام]] حد میانه را بر می‌گزیند. این دیدگاه سایر نظرگاه‌ها را [[بدبینی]] به [[طبیعت]] و [[فطرت بشر]] تلقی کرده و علت این را که [[بشر]] امروز از [[عدالت]] گریزان است، نرسیدن او به مرحله کمال می‌داند. [[بشر]] ذاتاً [[عدالت‌خواه]] است و اگر خوب [[تربیت]] شود و مربی کاملی داشته باشد، خواهان [[عدالت]] شده و [[منفعت]] جمع را بر سود خویش [[برتری]] می‌دهد. در [[مکتب اسلام]]، نمونه‌هایی از کسانی وجود دارد که [[عادل]] و [[عدالت‌خواه]] بوده‌اند؛ در صورتی که منافعشان هم ایجاب نمی‌کرده است. آنان بر خلاف [[منافع]] فردی‌شان، خواهان تحقق [[عدالت]] بوده‌اند و [[جان]] خود را در این [[راه]] داده‌اند. از جمله این نمونه‌ها، [[امام علی]]{{ع}} است که [[شهید]] [[راه]] [[عدالت]] نام گرفت. چنین نمونه‌هایی نشان می‌دهد که می‌توان [[بشر]] را به مسیر [[عدالت‌خواهی]] رهنمون شد و [[بشر]] توان [[غلبه]] بر [[منافع]] شخصی خود را دارد<ref>[[نجمه کیخا|کیخا، نجمه]]، عدالت اجتماعی (در اندیشه شهید مطهری)، [[چلچراغ حکمت ج۳۰ (کتاب)|چلچراغ حکمت]]</ref>.


==ارزش و جایگاه [[عدالت]]==
==ارزش و جایگاه [[عدالت]]==
*ریشه مباحث [[عدل]]، به [[علم کلام]] و [[فقه اسلامی]] بازمی‌گردد. از جمله مباحث [[کلامی]]، [[جبر و اختیار]] است که بحث [[عدل]] را به میان آورد. در واقع میان [[اختیار]] و [[عدل]] و میان [[جبر]] و [[نفی]] [[عدل]] [[ارتباط]] وجود دارد. در صورت [[نفی]] [[اختیار]] از [[بشر]]، [[تکلیف]] و [[پاداش]] و [[کیفر]] عادلانه نیز تهی از معنا است؛ این بحث، مباحث و پرسش‌های دیگری را به دنبال آورد. از جمله این [[پرسش]] اساسی که آیا [[خداوند]] [[عادل]] است یا خیر؟ و آیا [[خلقت]] بر [[موازین]] [[عدل]] و [[اراده خدا]]، تابع [[میزان]] و قانونی است یا خیر؟
*ریشه مباحث عدل، به [[علم کلام]] و [[فقه اسلامی]] بازمی‌گردد. از جمله مباحث [[کلامی]]، [[جبر و اختیار]] است که بحث عدل را به میان آورد. در واقع میان [[اختیار]] و عدل و میان [[جبر]] و [[نفی]] عدل [[ارتباط]] وجود دارد. در صورت [[نفی]] [[اختیار]] از [[بشر]]، [[تکلیف]] و [[پاداش]] و [[کیفر]] عادلانه نیز تهی از معنا است؛ این بحث، مباحث و پرسش‌های دیگری را به دنبال آورد. از جمله این [[پرسش]] اساسی که آیا [[خداوند]] [[عادل]] است یا خیر؟ و آیا [[خلقت]] بر [[موازین]] عدل و [[اراده خدا]]، تابع [[میزان]] و قانونی است یا خیر؟
*در پاسخ به پرسش‌های فوق [[متکلمان]] دو دسته شدند. دسته‌ای به نام [[معتزله]]، به [[اختیار]] و [[تکلیف]] و [[کیفر]] و [[پاداش]] عادلانه [[معتقد]] شدند و دسته‌ای دیگر که [[اشاعره]] نام داشتند، [[جبر]] و [[اضطرار]] را پذیرفتند. [[اشاعره]] [[معتقد]] بودند که نمی‌توان برای [[افعال خداوند]]، مقیاس و معیار [[تعیین]] کرد. همه [[قوانین]] مخلوق [[خدا]] است و او [[حاکم]] مطلق است. آنچه [[خداوند]] انجام دهد [[عدل]] است؛ نه آنکه آنچه [[عدل]] است، [[خدا]] انجام می‌دهد؛ یعنی از نظر آنان فعل [[خدا]] مقیاس [[عدل]] است. در مقابل، [[معتزله]] [[معتقد]] بودند که [[عدل]] یک [[حقیقت]] است و [[پروردگار]] به [[حکم]] [[عادل]] و [[حکیم]] بودن، بر مقیاس [[عدل]] عمل می‌کند. از این منظر، برخی [[کارها]] همچون [[پاداش]] [[نیکوکاران]] در ذات خود عادلانه و برخی همانند [[خیانت]] و امساک، ذاتاً [[قبیح]] است. این بحث رفته‌رفته به این [[پرسش]] انجامید که آیا [[عقل آدمی]] در تشخیص [[حسن و قبح]] اشیاء توانا است یا به مدد [[وحی]] [[نیازمند]] است؟ [[معتزله]] با طرح مستقلات عقلیه، طرفدار [[حسن و قبح ذاتی]] اشیاء شدند. یعنی [[عقیده]] یافتند که [[عقل انسان]] بدون [[ارشاد]] و [[راهنمایی]] [[شرع]]، [[قادر]] است حقایقی را بالبداهه [[درک]] کند. در حالی که [[اشاعره]] ضمن رد این نظر، به نیاز [[بشر]] به [[ارشاد]] و [[راهنمایی]] [[شرع]] در [[درک]] [[حسن و قبح]] امور عقیده‌مند گردیدند. آنان همچنین [[حسن و قبح]]‌ها را نسبی و تابع شرایط خاص زمان و مکان می‌دانستند<ref>مطهری، مرتضی، مجموعه آثار، ج۱، ص۴۲-۴۴.</ref>.
*در پاسخ به پرسش‌های فوق [[متکلمان]] دو دسته شدند. دسته‌ای به نام [[معتزله]]، به [[اختیار]] و [[تکلیف]] و [[کیفر]] و [[پاداش]] عادلانه [[معتقد]] شدند و دسته‌ای دیگر که [[اشاعره]] نام داشتند، [[جبر]] و [[اضطرار]] را پذیرفتند. [[اشاعره]] [[معتقد]] بودند که نمی‌توان برای [[افعال خداوند]]، مقیاس و معیار [[تعیین]] کرد. همه [[قوانین]] مخلوق [[خدا]] است و او [[حاکم]] مطلق است. آنچه [[خداوند]] انجام دهد عدل است؛ نه آنکه آنچه عدل است، [[خدا]] انجام می‌دهد؛ یعنی از نظر آنان فعل [[خدا]] مقیاس عدل است. در مقابل، [[معتزله]] [[معتقد]] بودند که عدل یک [[حقیقت]] است و [[پروردگار]] به [[حکم]] [[عادل]] و [[حکیم]] بودن، بر مقیاس عدل عمل می‌کند. از این منظر، برخی [[کارها]] همچون [[پاداش]] [[نیکوکاران]] در ذات خود عادلانه و برخی همانند [[خیانت]] و امساک، ذاتاً [[قبیح]] است. این بحث رفته‌رفته به این [[پرسش]] انجامید که آیا [[عقل آدمی]] در تشخیص [[حسن و قبح]] اشیاء توانا است یا به مدد [[وحی]] [[نیازمند]] است؟ [[معتزله]] با طرح مستقلات عقلیه، طرفدار [[حسن و قبح ذاتی]] اشیاء شدند. یعنی [[عقیده]] یافتند که [[عقل انسان]] بدون [[ارشاد]] و [[راهنمایی]] [[شرع]]، [[قادر]] است حقایقی را بالبداهه [[درک]] کند. در حالی که [[اشاعره]] ضمن رد این نظر، به نیاز [[بشر]] به [[ارشاد]] و [[راهنمایی]] [[شرع]] در [[درک]] [[حسن و قبح]] امور عقیده‌مند گردیدند. آنان همچنین [[حسن و قبح]]‌ها را نسبی و تابع شرایط خاص زمان و مکان می‌دانستند<ref>مطهری، مرتضی، مجموعه آثار، ج۱، ص۴۲-۴۴.</ref>.
*[[شیعه]] در بسیاری جهات همانند [[پذیرش]] [[عدل]] و [[عقل]] و [[اختیار]]، دیدگاهی همچون [[معتزله]] اتخاذ کرد و از این رو «[[عدلیه]]» خوانده می‌شود، اما [[اعتقادات]] [[شیعه]] در این زمینه تا اندازه‌ای متفاوت از [[معتزله]] است. علاوه بر حوزه [[کلام]]، در حوزه [[فقه اسلامی]] نیز مسئله [[عدل]] مطرح گردید. این [[پرسش‌ها]] که آیا آنچه [[عدل]] است، [[دین]] می‌گوید و [[عدل]] برای [[دین]] [[حکم]] مقیاس و معیار را دارد یا آنچه [[دین]] می‌گوید [[عدالت]] است و [[دین]]، [[مرجع]] و [[مفسر]] [[عدالت]] به حساب می‌آید / پرسش‌های جدی در این عرصه‌اند.
*[[شیعه]] در بسیاری جهات همانند [[پذیرش]] عدل و [[عقل]] و [[اختیار]]، دیدگاهی همچون [[معتزله]] اتخاذ کرد و از این رو «[[عدلیه]]» خوانده می‌شود، اما [[اعتقادات]] [[شیعه]] در این زمینه تا اندازه‌ای متفاوت از [[معتزله]] است. علاوه بر حوزه [[کلام]]، در حوزه [[فقه اسلامی]] نیز مسئله عدل مطرح گردید. این [[پرسش‌ها]] که آیا آنچه عدل است، [[دین]] می‌گوید و عدل برای [[دین]] [[حکم]] مقیاس و معیار را دارد یا آنچه [[دین]] می‌گوید [[عدالت]] است و [[دین]]، [[مرجع]] و [[مفسر]] [[عدالت]] به حساب می‌آید / پرسش‌های جدی در این عرصه‌اند.
*در میان [[اهل سنت]]، دو [[سنت]] [[فکری]] [[اهل حدیث]] و [[اهل]] [[قیاس]] به وجود آمد. [[اهل حدیث]] در مسائل پیش‌آمده، نخست به [[قرآن]] [[رجوع]] می‌کرد و در صورت نیافتن [[حکم]] مسئله به [[سنت]] [[رجوع]] می‌کرد و در [[درجه]] بعد به ترجیح [[احادیث]] از نظر [[راویان]] [[سند]] می‌پرداخت و در صورت نیافتن [[حکم]] مسئله به اقوال و فتاوای [[صحابه]] [[رجوع]] می‌کرد و اگر در اینجا هم چیزی نمی‌یافتند، می‌کوشیدند از آرائی که در [[نصوص]] است، استفاده کنند. اما [[اهل]] [[قیاس]] اگر حکمی را در [[کتاب و سنت]] نمی‌یافتند، به [[احادیث]] [[اعتماد]] چندانی نمی‌کردند و از مباحثی چون [[عدالت]] و [[مصلحت]] برای [[راهنمایی]] [[فقیه]] سود می‌جستند که به [[قواعد]] [[استحسان]] و [[استصلاح]] معروف است.
*در میان [[اهل سنت]]، دو [[سنت]] [[فکری]] [[اهل حدیث]] و [[اهل]] [[قیاس]] به وجود آمد. [[اهل حدیث]] در مسائل پیش‌آمده، نخست به [[قرآن]] [[رجوع]] می‌کرد و در صورت نیافتن [[حکم]] مسئله به [[سنت]] [[رجوع]] می‌کرد و در [[درجه]] بعد به ترجیح [[احادیث]] از نظر [[راویان]] [[سند]] می‌پرداخت و در صورت نیافتن [[حکم]] مسئله به اقوال و فتاوای [[صحابه]] [[رجوع]] می‌کرد و اگر در اینجا هم چیزی نمی‌یافتند، می‌کوشیدند از آرائی که در [[نصوص]] است، استفاده کنند. اما [[اهل]] [[قیاس]] اگر حکمی را در [[کتاب و سنت]] نمی‌یافتند، به [[احادیث]] [[اعتماد]] چندانی نمی‌کردند و از مباحثی چون [[عدالت]] و [[مصلحت]] برای [[راهنمایی]] [[فقیه]] سود می‌جستند که به [[قواعد]] [[استحسان]] و [[استصلاح]] معروف است.
*[[فقیهان]]، به خصوص [[معتقدان]] به [[رأی]] و [[قیاس]]، [[معتقد]] بودند که میان [[شرع]] و [[عقل]] هماهنگی کامل برقرار است و [[عقل]] نیز در [[فهم]] و [[استنباط]] [[احکام]] نقش دارد. آنان [[حسن و قبح عقلی]] را وارد [[اصول فقه]] کردند و از آن با عنوان مناطات و [[ملاکات احکام]] یاد کردند و گفتند: در میان مناطات و ملاکات آنچه [[عقل]] از همه بدیهی‌تر و روشن‌تر [[درک]] می‌کند، مسأله [[حسن عدل]] و [[احسان]]، و [[قبح ظلم]] است و به این ترتیب [[عدل]] به عنوان معیاری در [[فقه]] در آمد. در [[فقه شیعه]] نیز مسئله ملازمه [[عقل]] و [[شرع]] در [[اجتهاد]] محفوظ مانده و البته باز هم تا اندازه‌ای متفاوت از [[اهل سنت]] است. برای نمونه، [[شیعه]] میان [[برهان عقلی]] و [[قیاس]] ظنی تفکیک می‌نهد.
*[[فقیهان]]، به خصوص [[معتقدان]] به [[رأی]] و [[قیاس]]، [[معتقد]] بودند که میان [[شرع]] و [[عقل]] هماهنگی کامل برقرار است و [[عقل]] نیز در [[فهم]] و [[استنباط]] [[احکام]] نقش دارد. آنان [[حسن و قبح عقلی]] را وارد [[اصول فقه]] کردند و از آن با عنوان مناطات و [[ملاکات احکام]] یاد کردند و گفتند: در میان مناطات و ملاکات آنچه [[عقل]] از همه بدیهی‌تر و روشن‌تر [[درک]] می‌کند، مسأله [[حسن عدل]] و [[احسان]]، و [[قبح ظلم]] است و به این ترتیب عدل به عنوان معیاری در [[فقه]] در آمد. در [[فقه شیعه]] نیز مسئله ملازمه [[عقل]] و [[شرع]] در [[اجتهاد]] محفوظ مانده و البته باز هم تا اندازه‌ای متفاوت از [[اهل سنت]] است. برای نمونه، [[شیعه]] میان [[برهان عقلی]] و [[قیاس]] ظنی تفکیک می‌نهد.
*علاوه بر حوزه [[فقها]] و [[اهل]] [[کلام]]، حکیمان [[مسلمان]] نیز [[عدل]] را به عنوان حقیقتی واقعی [[تفسیر]] می‌کنند. در این حوزه، [[حسن و قبح عقلی]] جزء اندیشه‌های ضروری عملی اعتباری و نه به عنوان معیاری برای [[افعال خداوند]] مورد توجه قرار می‌گیرد<ref>مطهری، مرتضی، مجموعه آثار، ج۱، ص۵۴.</ref>. از این نظر، [[خداوند]] [[عادل]] است، ولی نه بدان جهت که [[عدل]] [[نیک]] است. آنچه بیش از همه باعث پرداختن [[مسلمانان]] به بحث [[عدل]] شده و [[متکلمان]] و [[فقیهان]] و حکیمان را به بحث در این باره برانگیخته، [[قرآن کریم]] است که در همه ابعاد فردی و جمعی به بحث [[عدل]] پرداخته و آن را به عنوان [[جهان‌بینی]]، مقیاس و معیار قانون‌شناسی، نوعی [[شایستگی]] [[رهبری]]، یک [[مسئولیت]] [[اخلاقی]] و جزء منابع [[فقه]] و [[استنباط]] مورد توجه قرار داده است. در [[قرآن مجید]]، [[عدل]] در عرصه‌های مختلف [[زندگی اجتماعی]] و فردی [[انسان]] مطرح شده است. از این رو [[عدالت]]، از دایره [[عدل الهی]] و فردی فراتر رفته و عرصه [[اجتماع]] و [[حکومت]] را نیز درنوردیده است.
*علاوه بر حوزه [[فقها]] و [[اهل]] [[کلام]]، حکیمان [[مسلمان]] نیز عدل را به عنوان حقیقتی واقعی [[تفسیر]] می‌کنند. در این حوزه، [[حسن و قبح عقلی]] جزء اندیشه‌های ضروری عملی اعتباری و نه به عنوان معیاری برای [[افعال خداوند]] مورد توجه قرار می‌گیرد<ref>مطهری، مرتضی، مجموعه آثار، ج۱، ص۵۴.</ref>. از این نظر، [[خداوند]] [[عادل]] است، ولی نه بدان جهت که عدل [[نیک]] است. آنچه بیش از همه باعث پرداختن [[مسلمانان]] به بحث عدل شده و [[متکلمان]] و [[فقیهان]] و حکیمان را به بحث در این باره برانگیخته، [[قرآن کریم]] است که در همه ابعاد فردی و جمعی به بحث عدل پرداخته و آن را به عنوان [[جهان‌بینی]]، مقیاس و معیار قانون‌شناسی، نوعی [[شایستگی]] [[رهبری]]، یک [[مسئولیت]] [[اخلاقی]] و جزء منابع [[فقه]] و [[استنباط]] مورد توجه قرار داده است. در [[قرآن مجید]]، عدل در عرصه‌های مختلف [[زندگی اجتماعی]] و فردی [[انسان]] مطرح شده است. از این رو [[عدالت]]، از دایره [[عدل الهی]] و فردی فراتر رفته و عرصه [[اجتماع]] و [[حکومت]] را نیز درنوردیده است.
*ابعاد [[اجتماعی]] [[حسن و قبح عقلی]]، به [[ارتباط]] [[عدالت]] و [[دین]] در این عرصه مربوط می‌شود. مطابق نظر [[عدلیه]]، [[حق]]، واقعیتی است که به طور نفس‌الامر وجود دارد. یعنی قبل از اینکه دستوراتی از جانب [[شرع]] برسد، [[حقوقی]] وجود داشته، اما با آمدن [[شرع]] این [[حقوق]] به گونه‌ای تنظیم شده است که هر حقی به ذی‌حق خود برسد. بنابراین، [[شرع]] نیز [[مطابق حق]] و [[عدالت]] [[دستورات]] خود را صادر می‌کند. [[معتقدان]] این نظر برای [[فهم]] مقتضای [[حق]] و [[حکم]] و دانستن [[صلاح]] و [[فساد]] و به جهت [[پذیرش]] قاعده ملازمه [[عقل]] و [[شرع]]، [[عقل]] را به عنوان [[راهنما]] پذیرفتند و به [[حق]] و [[عدالت]] و [[مصلحت]] به عنوان اموری واقعی نگریستند. آنان برای [[احکام اسلام]]، [[روح]] و هدفی قائل‌اند که در شرایط و اشکال مختلف، آن [[روح]] و [[غایت]] [[حفظ]] می‌شود و بنابراین در قضایای مختلف تابع شکل و صورت خاص آن نیستیم. مثلاً [[ربا]] به هر شکل و صورتی [[حرام]] است. و یا [[ظلم]]، [[ظلم]] است با هر شکلی که باشد.
*ابعاد [[اجتماعی]] [[حسن و قبح عقلی]]، به [[ارتباط]] [[عدالت]] و [[دین]] در این عرصه مربوط می‌شود. مطابق نظر [[عدلیه]]، [[حق]]، واقعیتی است که به طور نفس‌الامر وجود دارد. یعنی قبل از اینکه دستوراتی از جانب [[شرع]] برسد، [[حقوقی]] وجود داشته، اما با آمدن [[شرع]] این [[حقوق]] به گونه‌ای تنظیم شده است که هر حقی به ذی‌حق خود برسد. بنابراین، [[شرع]] نیز [[مطابق حق]] و [[عدالت]] [[دستورات]] خود را صادر می‌کند. [[معتقدان]] این نظر برای [[فهم]] مقتضای [[حق]] و [[حکم]] و دانستن [[صلاح]] و [[فساد]] و به جهت [[پذیرش]] قاعده ملازمه [[عقل]] و [[شرع]]، [[عقل]] را به عنوان [[راهنما]] پذیرفتند و به [[حق]] و [[عدالت]] و [[مصلحت]] به عنوان اموری واقعی نگریستند. آنان برای [[احکام اسلام]]، [[روح]] و هدفی قائل‌اند که در شرایط و اشکال مختلف، آن [[روح]] و [[غایت]] [[حفظ]] می‌شود و بنابراین در قضایای مختلف تابع شکل و صورت خاص آن نیستیم. مثلاً [[ربا]] به هر شکل و صورتی [[حرام]] است. و یا [[ظلم]]، [[ظلم]] است با هر شکلی که باشد.
*در مقابل، غیر [[عدلیه]] [[معتقد]] بودند [[حق]] و ذی‌حق و [[عدل]] و [[ظلم]]، واقیت ندارد و تابع [[حکم]] و [[دستور]] [[شرع]] است؛ بنابراین [[عقل]] نمی‌تواند [[راهنما]] باشد. [[قوانین اسلام]] شکل و صورتی دارد و با [[تغییر]] آن شکل، همه چیز عوض می‌شود. از این رو [[حق]] و [[مصلحت]]، صورتی خیالی دارند. آنان [[معتقد]] بودند بنای [[شرع]] در [[قوانین]] [[تشریعی]] بر پایه قاعده و قانونی نیست و بر جمع متفرقات و [[تفرقه]] مجتمعات قرار دارد. علت [[گمراهی]] [[مردم]] [[دوران جاهلیت]] نیز همین مطلب بوده است. آنان هر قبیحی را با عنوان [[دین]] قبول می‌کردند و [[باور]] نداشتند که [[دعوت]] [[خداوند]] به کارهای [[زشت]] ناممکن است. در آیاتی از [[قرآن]] به این مسئله اشاره شده است: {{متن قرآن|وَإِذَا فَعَلُوا فَاحِشَةً قَالُوا وَجَدْنَا عَلَيْهَا آبَاءَنَا وَاللَّهُ أَمَرَنَا بِهَا قُلْ إِنَّ اللَّهَ لَا يَأْمُرُ بِالْفَحْشَاءِ أَتَقُولُونَ عَلَى اللَّهِ مَا لَا تَعْلَمُونَ * قُلْ أَمَرَ رَبِّي بِالْقِسْطِ}}<ref>«و چون کاری زشت کنند گویند: پدرانمان را بر همین کار یافته‌ایم و خداوند ما را به آن فرمان داده است، بگو: بی‌گمان خداوند به کار زشت فرمان نمی‌دهد؛ آیا درباره خداوند چیزی می‌گویید که نمی‌دانید؟ * بگو: پروردگارم به دادگری فرمان داده است» سوره اعراف، آیه ۲۸.</ref> بنابراین چنین نیست که با [[امر و نهی]] [[خداوند]]، [[فحشا]] [[عفاف]] شود و یا [[عفاف]] [[فحشا]] شود؛ بلکه تشخیص [[درستی]] و [[نادرستی]] به [[فهم]] خود [[انسان]] و [[راهنمایی]] [[عقل]] وابسته است. بنابراین از جمله ثمرات مهم بحث [[حسن و قبح عقلی]]، چنان‌که اشاره شد، دخالت یا عدم دخالت دادن [[عقل]] و [[اجتهاد]] در [[فهم]] [[دین]] و [[اداره امور]] [[زندگی]] است. [[تعقل]] راهنمای تدین است و با از دست دادن آن، [[دین]] را نیز از دست خواهیم داد<ref>مطهری، مرتضی، یادداشت‌های استاد مطهری، ج۶، ص۲۱۵-۲۱۶. </ref>.
*در مقابل، غیر [[عدلیه]] [[معتقد]] بودند [[حق]] و ذی‌حق و عدل و [[ظلم]]، واقیت ندارد و تابع [[حکم]] و [[دستور]] [[شرع]] است؛ بنابراین [[عقل]] نمی‌تواند [[راهنما]] باشد. [[قوانین اسلام]] شکل و صورتی دارد و با [[تغییر]] آن شکل، همه چیز عوض می‌شود. از این رو [[حق]] و [[مصلحت]]، صورتی خیالی دارند. آنان [[معتقد]] بودند بنای [[شرع]] در [[قوانین]] [[تشریعی]] بر پایه قاعده و قانونی نیست و بر جمع متفرقات و [[تفرقه]] مجتمعات قرار دارد. علت [[گمراهی]] [[مردم]] [[دوران جاهلیت]] نیز همین مطلب بوده است. آنان هر قبیحی را با عنوان [[دین]] قبول می‌کردند و [[باور]] نداشتند که [[دعوت]] [[خداوند]] به کارهای [[زشت]] ناممکن است. در آیاتی از [[قرآن]] به این مسئله اشاره شده است: {{متن قرآن|وَإِذَا فَعَلُوا فَاحِشَةً قَالُوا وَجَدْنَا عَلَيْهَا آبَاءَنَا وَاللَّهُ أَمَرَنَا بِهَا قُلْ إِنَّ اللَّهَ لَا يَأْمُرُ بِالْفَحْشَاءِ أَتَقُولُونَ عَلَى اللَّهِ مَا لَا تَعْلَمُونَ * قُلْ أَمَرَ رَبِّي بِالْقِسْطِ}}<ref>«و چون کاری زشت کنند گویند: پدرانمان را بر همین کار یافته‌ایم و خداوند ما را به آن فرمان داده است، بگو: بی‌گمان خداوند به کار زشت فرمان نمی‌دهد؛ آیا درباره خداوند چیزی می‌گویید که نمی‌دانید؟ * بگو: پروردگارم به دادگری فرمان داده است» سوره اعراف، آیه ۲۸.</ref> بنابراین چنین نیست که با [[امر و نهی]] [[خداوند]]، [[فحشا]] [[عفاف]] شود و یا [[عفاف]] [[فحشا]] شود؛ بلکه تشخیص [[درستی]] و [[نادرستی]] به [[فهم]] خود [[انسان]] و [[راهنمایی]] [[عقل]] وابسته است. بنابراین از جمله ثمرات مهم بحث [[حسن و قبح عقلی]]، چنان‌که اشاره شد، دخالت یا عدم دخالت دادن [[عقل]] و [[اجتهاد]] در [[فهم]] [[دین]] و [[اداره امور]] [[زندگی]] است. [[تعقل]] راهنمای تدین است و با از دست دادن آن، [[دین]] را نیز از دست خواهیم داد<ref>مطهری، مرتضی، یادداشت‌های استاد مطهری، ج۶، ص۲۱۵-۲۱۶. </ref>.
*افزون بر مطالب گفته شده اگر قائل به [[دینی]] بودن منشأ [[عدالت]] باشیم، [[عدالت]] از این نظر که نوعی [[ارزش]] به حساب می‌آید، در [[ارتباط مستقیم]] با [[اخلاق]] است و بلکه [[دلبستگی]] به [[خدا]] سرسلسله و منشأ آن است. [[احساس]] [[خداجویی]] و [[خداپرستی]] که در [[فطرت انسان‌ها]] نهفته است و [[پیامبران]] آن را بیدار می‌کنند، به [[انسان]] ایده می‌دهد و او را طرفدار [[حق]] و [[حقیقت]] می‌سازد. در این حالت، [[عدالت]] و [[برابری]]، نه صرفاً ابزارهایی برای [[پیروزی]] در [[تنازع]] [[زندگی]]، بلکه از آن جهت که ارزش‌های خدایی هستند، به صورت [[هدف]] و مطلوب در می‌آیند. چنین [[انسانی]] طرفدار [[عدل]] است نه [[عادل]]، [[دشمن]] [[ظلم]] است نه [[ظالم]]؛ طرفداری‌اش از [[عادل]] و دشمنی‌اش با [[ظالم]] از عقده‌های شخصی و [[روانی]] ناشی نمی‌شود، بلکه اصولی و مسلکی است<ref>مطهری، مرتضی، نهضت‌های اسلامی در صد ساله اخیر، ص۶۴ و ۶۵.</ref><ref>[[نجمه کیخا|کیخا، نجمه]]، عدالت اجتماعی (در اندیشه شهید مطهری)، [[چلچراغ حکمت ج۳۰ (کتاب)|چلچراغ حکمت]]</ref>.
*افزون بر مطالب گفته شده اگر قائل به [[دینی]] بودن منشأ [[عدالت]] باشیم، [[عدالت]] از این نظر که نوعی [[ارزش]] به حساب می‌آید، در [[ارتباط مستقیم]] با [[اخلاق]] است و بلکه [[دلبستگی]] به [[خدا]] سرسلسله و منشأ آن است. [[احساس]] [[خداجویی]] و [[خداپرستی]] که در [[فطرت انسان‌ها]] نهفته است و [[پیامبران]] آن را بیدار می‌کنند، به [[انسان]] ایده می‌دهد و او را طرفدار [[حق]] و [[حقیقت]] می‌سازد. در این حالت، [[عدالت]] و [[برابری]]، نه صرفاً ابزارهایی برای [[پیروزی]] در [[تنازع]] [[زندگی]]، بلکه از آن جهت که ارزش‌های خدایی هستند، به صورت [[هدف]] و مطلوب در می‌آیند. چنین [[انسانی]] طرفدار عدل است نه [[عادل]]، [[دشمن]] [[ظلم]] است نه [[ظالم]]؛ طرفداری‌اش از [[عادل]] و دشمنی‌اش با [[ظالم]] از عقده‌های شخصی و [[روانی]] ناشی نمی‌شود، بلکه اصولی و مسلکی است<ref>مطهری، مرتضی، نهضت‌های اسلامی در صد ساله اخیر، ص۶۴ و ۶۵.</ref><ref>[[نجمه کیخا|کیخا، نجمه]]، عدالت اجتماعی (در اندیشه شهید مطهری)، [[چلچراغ حکمت ج۳۰ (کتاب)|چلچراغ حکمت]]</ref>.
==رابطه [[اخلاق]] با [[عدالت]]==
==رابطه [[اخلاق]] با [[عدالت]]==
*[[اخلاق]] و [[عدالت]]، دو مفهوم [[تأمل]] برانگیزند که درباره آنها مباحث دامنه‌داری مطرح شده است. گاه هر دو از یک مقوله به شمار آمده‌اند؛ برای نمونه هر دو در دایره [[شرع]] و یا هر آنها [[عقلی]] دانسته شده‌اند. گاه نیز یکی از آنها داخل در محدوده دیگری معنا شده است؛ برای نمونه، [[عدالت]]، امری [[اخلاقی]] به شمار آمده است. تأثیر و تأثر این دو مفهوم بر یکدیگر و اهمیت هریک از آنها نسبت به دیگری نیز مورد [[تأمل]] واقع شده است. در این نسبت‌سنجی، ضمن دریافت و طرح پرسش‌های اساسی این بحث، با بررسی حوزه معنایی دو مفهوم [[عدالت]] و [[اخلاق]] و توجه به تمایزات آنها،[[برتری]] و اهمیت آنها نسبت به یکدیگر و تأثیر متقابلشان مورد توجه خواهد بود. به طور کلی، [[اخلاق]] مربوط به حالت درونی [[فرد]] و [[نظام]] دادن به [[غرایز]] شخصی [[انسان]] و [[عدالت]] مربوط به [[نظام اجتماعی]] است<ref>مطهری، مرتضی، اسلام و مقتضیات زمان، ج۱، ص۳۰۲.</ref>. [[اخلاق]] با خودِ [[انسان]]، یعنی با [[غرایز]] او در [[ارتباط]] است؛ از این رو به کنترل [[غرایز]]، [[اخلاق]] گفته می‌شود<ref>مطهری، مرتضی، اسلام و مقتضیات زمان، ج۱، ص۲۷۶.</ref>؛ اما [[عدالت]] مفهومی وسیع‌تر از [[اخلاق]] یافته و در کنار معنای فردی و اخلاقی‌اش، شامل [[حقوق اجتماعی]] نیز می‌شود و همین موضوع آن را [[برتر]] از [[اخلاق]] قرار داده است. [[عدالت]] به [[منزل]] بنیان و اساس [[اجتماع]] محسوب می‌شود.
*[[اخلاق]] و [[عدالت]]، دو مفهوم [[تأمل]] برانگیزند که درباره آنها مباحث دامنه‌داری مطرح شده است. گاه هر دو از یک مقوله به شمار آمده‌اند؛ برای نمونه هر دو در دایره [[شرع]] و یا هر آنها [[عقلی]] دانسته شده‌اند. گاه نیز یکی از آنها داخل در محدوده دیگری معنا شده است؛ برای نمونه، [[عدالت]]، امری [[اخلاقی]] به شمار آمده است. تأثیر و تأثر این دو مفهوم بر یکدیگر و اهمیت هریک از آنها نسبت به دیگری نیز مورد [[تأمل]] واقع شده است. در این نسبت‌سنجی، ضمن دریافت و طرح پرسش‌های اساسی این بحث، با بررسی حوزه معنایی دو مفهوم [[عدالت]] و [[اخلاق]] و توجه به تمایزات آنها،[[برتری]] و اهمیت آنها نسبت به یکدیگر و تأثیر متقابلشان مورد توجه خواهد بود. به طور کلی، [[اخلاق]] مربوط به حالت درونی [[فرد]] و [[نظام]] دادن به [[غرایز]] شخصی [[انسان]] و [[عدالت]] مربوط به [[نظام اجتماعی]] است<ref>مطهری، مرتضی، اسلام و مقتضیات زمان، ج۱، ص۳۰۲.</ref>. [[اخلاق]] با خودِ [[انسان]]، یعنی با [[غرایز]] او در [[ارتباط]] است؛ از این رو به کنترل [[غرایز]]، [[اخلاق]] گفته می‌شود<ref>مطهری، مرتضی، اسلام و مقتضیات زمان، ج۱، ص۲۷۶.</ref>؛ اما [[عدالت]] مفهومی وسیع‌تر از [[اخلاق]] یافته و در کنار معنای فردی و اخلاقی‌اش، شامل [[حقوق اجتماعی]] نیز می‌شود و همین موضوع آن را [[برتر]] از [[اخلاق]] قرار داده است. [[عدالت]] به [[منزل]] بنیان و اساس [[اجتماع]] محسوب می‌شود<ref>[[نجمه کیخا|کیخا، نجمه]]، عدالت اجتماعی (در اندیشه شهید مطهری)، [[چلچراغ حکمت ج۳۰ (کتاب)|چلچراغ حکمت]]</ref>.
*این مطلب برگرفته از [[کلام امام علی]]{{ع}} در [[نهج البلاغه]] است. در خطبه‌ای از [[نهج‌البلاغه]] چنین آمده است که کسی از [[علی]]{{ع}} درباره [[برتری]] [[عدل]] و [[جود]] از [[حضرت]] می‌پرسد که [[عدل]] بهتر است یا [[جود]]؟ و [[امام]] در پاسخ، [[عدل]] را [[برتر]] از [[جود]] می‌داند. پاسخ [[امام]] مبتنی بر تمایز میان [[اخلاق]] و [[عدالت]] است<ref>مطهری، مرتضی، بیست گفتار، ص۱۵.</ref>. او می‌فرماید: [[عدل]] هر چیزی را در جای خود قرار می‌دهد و هر حقی را به ذی‌حق واقعی خود می‌رساند؛ اما [[جود]] و [[بخشش]]، امور را از محل خودشان خارج می‌کند. زیرا [[جود]] عبارت از این است که [[فرد]] از [[حق]] [[مسلم]] خویش بگذرد و بدون هیچ چشمداشتی آن را تقدیم دیگری کند. این سبب می‌شود که [[بخشش]]، امری استثنایی و غیر معمول باشد که به مواردی خاص محدود می‌شود؛ اما [[عدالت]]، اداره کننده‌ای عمومی و نوعی پایه و مبنای [[زندگی]] و اساس [[قواعد]] و مقررات [[حیات]] است. [[عدالت]] در [[اجتماع]] به منزله پایه‌های ساختمان است و [[جود]] و سایر خصائص [[اخلاقی]] از نظر [[اجتماعی]] به منزله نقش و نگارهای آن بنا دانسته شده است. نخست باید پایه درست باشد تا نوبت به رنگ‌آمیزی و [[زینت]] برسد. بنابراین، [[عدالت]] [[اولویت]] و [[برتری]] دارد<ref>مطهری، مرتضی، بیست گفتار، ص۱۳-۲۰.</ref>.
 
*این مطلب برگرفته از [[کلام امام علی]]{{ع}} در [[نهج البلاغه]] است. در خطبه‌ای از [[نهج‌البلاغه]] چنین آمده است که کسی از [[علی]]{{ع}} درباره [[برتری]] عدل و [[جود]] از [[حضرت]] می‌پرسد که عدل بهتر است یا [[جود]]؟ و [[امام]] در پاسخ، عدل را [[برتر]] از [[جود]] می‌داند. پاسخ [[امام]] مبتنی بر تمایز میان [[اخلاق]] و [[عدالت]] است<ref>مطهری، مرتضی، بیست گفتار، ص۱۵.</ref>. او می‌فرماید: عدل هر چیزی را در جای خود قرار می‌دهد و هر حقی را به ذی‌حق واقعی خود می‌رساند؛ اما [[جود]] و [[بخشش]]، امور را از محل خودشان خارج می‌کند. زیرا [[جود]] عبارت از این است که [[فرد]] از [[حق]] [[مسلم]] خویش بگذرد و بدون هیچ چشمداشتی آن را تقدیم دیگری کند. این سبب می‌شود که [[بخشش]]، امری استثنایی و غیر معمول باشد که به مواردی خاص محدود می‌شود؛ اما [[عدالت]]، اداره کننده‌ای عمومی و نوعی پایه و مبنای [[زندگی]] و اساس [[قواعد]] و مقررات [[حیات]] است. [[عدالت]] در [[اجتماع]] به منزله پایه‌های ساختمان است و [[جود]] و سایر خصائص [[اخلاقی]] از نظر [[اجتماعی]] به منزله نقش و نگارهای آن بنا دانسته شده است. نخست باید پایه درست باشد تا نوبت به رنگ‌آمیزی و [[زینت]] برسد. بنابراین، [[عدالت]] [[اولویت]] و [[برتری]] دارد<ref>مطهری، مرتضی، بیست گفتار، ص۱۳-۲۰.</ref>.
*اگر از منظر [[اخلاق]] به مسئله نگریسته شود و اگر پرسش‌شونده یک عالم [[اخلاقی]] بود، چه بسا [[اخلاق]] بر [[عدالت]] [[برتری]] می‌یافت؛ زیرا بخشایش‌گر، نه تنها از آسیب رساندن به دیگران به دور است، بلکه از [[حق]] و امتیاز و حتی از [[جان]] خویش چشم پوشیده و با خواست و [[اختیار]] آن را به [[جامعه]] تقدیم می‌کند؛ اما [[انسان]] [[عادل]] از نظر [[اخلاق]]، به [[حق دیگران]] [[تجاوز]] نمی‌کند، [[مال]] کسی را نمی‌برد و متعرض [[ناموس]] کسی نمی‌شود؛ یعنی تنها [[حقوق]] در نظر گرفته شده برای افراد را محترم می‌شمرد. پاسخ [[امیرمؤمنان]] نشان‌دهنده آن است که ایشان از منظر فردی و [[اخلاقی]] به این مسئله ننگریسته است. آن [[حضرت]]، به تعبیری، برخوردار از [[فلسفه]] [[اجتماعی]] روشن و معینی بوده است. مبنای پاسخ [[امام علی]]{{ع}} این است که به [[عدالت]] از بُعد [[اجتماعی]] آن می‌نگرد و [[قضاوت]] خود را براساس آن انجام می‌دهد. بنابراین حوزه عملکرد و هدف‌های [[عدالت]] و [[اخلاق]] یکسان نیست و اینکه گاه [[عدالت]] در محدوده [[اخلاق]] مطرح گشته است، به برداشت خاص از این مفهوم باز می‌گردد.
*اگر از منظر [[اخلاق]] به مسئله نگریسته شود و اگر پرسش‌شونده یک عالم [[اخلاقی]] بود، چه بسا [[اخلاق]] بر [[عدالت]] [[برتری]] می‌یافت؛ زیرا بخشایش‌گر، نه تنها از آسیب رساندن به دیگران به دور است، بلکه از [[حق]] و امتیاز و حتی از [[جان]] خویش چشم پوشیده و با خواست و [[اختیار]] آن را به [[جامعه]] تقدیم می‌کند؛ اما [[انسان]] [[عادل]] از نظر [[اخلاق]]، به [[حق دیگران]] [[تجاوز]] نمی‌کند، [[مال]] کسی را نمی‌برد و متعرض [[ناموس]] کسی نمی‌شود؛ یعنی تنها [[حقوق]] در نظر گرفته شده برای افراد را محترم می‌شمرد. پاسخ [[امیرمؤمنان]] نشان‌دهنده آن است که ایشان از منظر فردی و [[اخلاقی]] به این مسئله ننگریسته است. آن [[حضرت]]، به تعبیری، برخوردار از [[فلسفه]] [[اجتماعی]] روشن و معینی بوده است. مبنای پاسخ [[امام علی]]{{ع}} این است که به [[عدالت]] از بُعد [[اجتماعی]] آن می‌نگرد و [[قضاوت]] خود را براساس آن انجام می‌دهد. بنابراین حوزه عملکرد و هدف‌های [[عدالت]] و [[اخلاق]] یکسان نیست و اینکه گاه [[عدالت]] در محدوده [[اخلاق]] مطرح گشته است، به برداشت خاص از این مفهوم باز می‌گردد.
*علت اینکه [[عالمان]] [[مسلمان]] [[عدالت]] را اساس [[اخلاق]] دانسته‌اند، به تعریف آنها از [[اخلاق]] باز می‌گردد. از دیدگاه آنها، [[اخلاق]] عبارت از این است که [[طبیعت]]، یعنی [[غضب]] و [[شهوت]] و [[وهم]]، بر وجود [[انسان]] غالب نشود و به جای آن، [[عقل]] که به [[عدالت]] [[حکم]] می‌کند، فرمان‌روا باشد. در این هنگام، فعالیت طبایع و [[غرایز انسان]] تحت [[اختیار]] و [[اراده انسان]] و به دور از [[افراط و تفریط]] خواهد بود. [[عدالت]] و [[میانه‌روی]] از آن جهت مطابق [[عقل]] دانسته شده که اگر [[انسان]] از نظر [[ملکات اخلاقی]] در [[حد وسط]] باشد، [[حکم عقل]] به [[راحتی]] [[اجرا]] می‌شود و چیزی مزاحم [[روح]] نیست. بنابراین [[اخلاق]] را [[تعادل]] قوا و [[حد وسط]] معنا کرده و اساس آن را [[عدالت]] و [[توازن]] دانسته اند<ref>مطهری، مرتضی، مجموعه آثار، ج۲۲، ص۴۸۱. </ref>.
*علت اینکه [[عالمان]] [[مسلمان]] [[عدالت]] را اساس [[اخلاق]] دانسته‌اند، به تعریف آنها از [[اخلاق]] باز می‌گردد. از دیدگاه آنها، [[اخلاق]] عبارت از این است که [[طبیعت]]، یعنی [[غضب]] و [[شهوت]] و [[وهم]]، بر وجود [[انسان]] غالب نشود و به جای آن، [[عقل]] که به [[عدالت]] [[حکم]] می‌کند، فرمان‌روا باشد. در این هنگام، فعالیت طبایع و [[غرایز انسان]] تحت [[اختیار]] و [[اراده انسان]] و به دور از [[افراط و تفریط]] خواهد بود. [[عدالت]] و [[میانه‌روی]] از آن جهت مطابق [[عقل]] دانسته شده که اگر [[انسان]] از نظر [[ملکات اخلاقی]] در [[حد وسط]] باشد، [[حکم عقل]] به [[راحتی]] [[اجرا]] می‌شود و چیزی مزاحم [[روح]] نیست. بنابراین [[اخلاق]] را [[تعادل]] قوا و [[حد وسط]] معنا کرده و اساس آن را [[عدالت]] و [[توازن]] دانسته اند<ref>مطهری، مرتضی، مجموعه آثار، ج۲۲، ص۴۸۱. </ref>.
*پاسخ [[امام علی]]{{ع}} نه تنها حوزه‌های متفاوت [[اخلاق]] و [[عدالت]] را نشان می‌دهد، بلکه همچنین به جنبه‌های دیگری از تمایز این دو مفهوم از یکدیگر می‌پردازد. علت دیگر [[برتری]] [[عدالت]] بر [[جود]] و [[بخشش]] این است که [[جود]] امری [[اخلاقی]] است و تابع [[قوانین]] و مقررات قرار نمی‌گیرد. [[اخلاق]] بر [[علو]] نفس و [[پاکی]] و [[طهارت]] [[روح]] [[استوار]] بوده و زبان آن [[پند]] و [[اندرز]] است؛ ملاک اصلی یک امر [[اخلاقی]]، [[نیت]] و [[اراده]] [[آزاد]] فردی است. در غیر این صورت و با وارد شدن عنصر [[اجبار]] و تحکم، از [[اخلاقی]] بودن خارج می‌شود؛ زیرا [[قانون]] برخلاف [[اخلاق]]، با زبان [[امر و نهی]] سخن می‌گوید<ref>مطهری، مرتضی، مجموعه آثار، ج۲۲، ص۴۷۰.</ref>. در مقابل، [[عدالت]] تحت [[قانون]] و قاعده درآمده<ref>مطهری، مرتضی، یادداشت‌های استاد مطهری، ج۶، ص۲۴۶.</ref> و مبنای [[قواعد]] و مقررات [[اجتماعی]] قرار می‌گیرد؛ زیرا پایه و مبنای [[قانون]]، [[تعیین]] حدود و مرزها و [[حقوق]] افراد نسبت به یکدیگر است و [[عدالت]]، [[حقوق]] را در [[جایگاه]] شایسته‌اش قرار می‌دهد.
*پاسخ [[امام علی]]{{ع}} نه تنها حوزه‌های متفاوت [[اخلاق]] و [[عدالت]] را نشان می‌دهد، بلکه همچنین به جنبه‌های دیگری از تمایز این دو مفهوم از یکدیگر می‌پردازد. علت دیگر [[برتری]] [[عدالت]] بر [[جود]] و [[بخشش]] این است که [[جود]] امری [[اخلاقی]] است و تابع [[قوانین]] و مقررات قرار نمی‌گیرد. [[اخلاق]] بر [[علو]] نفس و [[پاکی]] و [[طهارت]] [[روح]] [[استوار]] بوده و زبان آن [[پند]] و [[اندرز]] است؛ ملاک اصلی یک امر [[اخلاقی]]، [[نیت]] و [[اراده]] [[آزاد]] فردی است. در غیر این صورت و با وارد شدن عنصر [[اجبار]] و تحکم، از [[اخلاقی]] بودن خارج می‌شود؛ زیرا [[قانون]] برخلاف [[اخلاق]]، با زبان [[امر و نهی]] سخن می‌گوید<ref>مطهری، مرتضی، مجموعه آثار، ج۲۲، ص۴۷۰.</ref>. در مقابل، [[عدالت]] تحت [[قانون]] و قاعده درآمده<ref>مطهری، مرتضی، یادداشت‌های استاد مطهری، ج۶، ص۲۴۶.</ref> و مبنای [[قواعد]] و مقررات [[اجتماعی]] قرار می‌گیرد؛ زیرا پایه و مبنای [[قانون]]، [[تعیین]] حدود و مرزها و [[حقوق]] افراد نسبت به یکدیگر است و [[عدالت]]، [[حقوق]] را در [[جایگاه]] شایسته‌اش قرار می‌دهد.
*جنبه دیگر مقایسه فوق که [[اولویت]] [[عدالت]] بر [[اخلاق]] را از نظر [[اجتماعی]] [[ثابت]] می‌کند، ملاحظه گیرنده یا دریافت‌کننده [[فضیلت]] است. گاه بدون در نظر داشتن موازنه [[اجتماعی]]، [[احسان]] و [[بخشش]] حساب نشده‌ای صورت می‌گیرد که گرچه از نظر جودکننده فضیلتی عالی به حساب می‌آید، اما به لحاظ [[اجتماعی]] به [[تباهی]] عمومی و خرابی [[اجتماع]] منجر می‌شود. [[صدقه]]، اوقاف، نذورات و بخشش‌های حساب نشده، همچون سیلی [[جامعه]] را ویران و [[روحیه]] افراد را خراب و تنبل و به لحاظ [[اخلاقی]] [[فاسد]] می‌سازد. [[امام سجاد]]{{ع}} در روایتی بیان می‌کند که بسیاری از [[مردم]] به واسطه [[احسان]] به آنها و اداره [[زندگی]] و کارشان از این [[راه]]، به تدریج در [[غفلت]] فرو رفتند. این موضوع همچنین ناظر به این [[آیه قرآن]] است که می‌فرماید: {{متن قرآن|مَثَلُ مَا يُنْفِقُونَ فِي هَذِهِ الْحَيَاةِ الدُّنْيَا كَمَثَلِ رِيحٍ فِيهَا صِرٌّ أَصَابَتْ حَرْثَ قَوْمٍ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ فَأَهْلَكَتْهُ وَمَا ظَلَمَهُمُ اللَّهُ وَلَكِنْ أَنْفُسَهُمْ يَظْلِمُونَ}}<ref>«داستان آنچه در زندگی این جهان می‌بخشند همچون داستان بادی است دارای سوز سرما که بر کشتگاه گروهی بر خویش ستم کرده بوزد و آن را نابود سازد و خداوند به آنان ستم نکرده است بلکه آنان خود به خویش ستم می‌ورزند» سوره آل عمران، آیه ۱۱۷.</ref>.
*جنبه دیگر مقایسه فوق که [[اولویت]] [[عدالت]] بر [[اخلاق]] را از نظر [[اجتماعی]] [[ثابت]] می‌کند، ملاحظه گیرنده یا دریافت‌کننده [[فضیلت]] است. گاه بدون در نظر داشتن موازنه [[اجتماعی]]، [[احسان]] و [[بخشش]] حساب نشده‌ای صورت می‌گیرد که گرچه از نظر جودکننده فضیلتی عالی به حساب می‌آید، اما به لحاظ [[اجتماعی]] به [[تباهی]] عمومی و خرابی [[اجتماع]] منجر می‌شود. [[صدقه]]، اوقاف، نذورات و بخشش‌های حساب نشده، همچون سیلی [[جامعه]] را ویران و [[روحیه]] افراد را خراب و تنبل و به لحاظ [[اخلاقی]] [[فاسد]] می‌سازد. [[امام سجاد]]{{ع}} در روایتی بیان می‌کند که بسیاری از [[مردم]] به واسطه [[احسان]] به آنها و اداره [[زندگی]] و کارشان از این [[راه]]، به تدریج در [[غفلت]] فرو رفتند. این موضوع همچنین ناظر به این [[آیه قرآن]] است که می‌فرماید: {{متن قرآن|مَثَلُ مَا يُنْفِقُونَ فِي هَذِهِ الْحَيَاةِ الدُّنْيَا كَمَثَلِ رِيحٍ فِيهَا صِرٌّ أَصَابَتْ حَرْثَ قَوْمٍ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ فَأَهْلَكَتْهُ وَمَا ظَلَمَهُمُ اللَّهُ وَلَكِنْ أَنْفُسَهُمْ يَظْلِمُونَ}}<ref>«داستان آنچه در زندگی این جهان می‌بخشند همچون داستان بادی است دارای سوز سرما که بر کشتگاه گروهی بر خویش ستم کرده بوزد و آن را نابود سازد و خداوند به آنان ستم نکرده است بلکه آنان خود به خویش ستم می‌ورزند» سوره آل عمران، آیه ۱۱۷.</ref><ref>[[نجمه کیخا|کیخا، نجمه]]، عدالت اجتماعی (در اندیشه شهید مطهری)، [[چلچراغ حکمت ج۳۰ (کتاب)|چلچراغ حکمت]]</ref>.
*به جهت [[برتری]] [[اجتماعی]] [[عدالت]] بر [[اخلاق]]، میان [[عادل]] و [[عدالت‌خواه]] تمایز گذارده می‌شود. [[علی]]{{ع}} ضمن [[عادل]] بودن، [[عدالت‌خواه]] نیز بود و از همین رو به [[شهادت]] رسید<ref>مطهری، مرتضی، یادداشت‌های استاد مطهری، ج۶، ص۲۴۷-۲۴۹.</ref>. [[عدل]] فردی و [[اخلاقی]] به [[قتل]] [[انسان]] نمی‌انجامد، بلکه تنها باعث [[احترام]] و [[محبت]] به او می‌شود، اما همین که به عرصه [[ارتباط]] با سایران و به مرحله عمل [[اجتماعی]] می‌رسد، برای [[فرد]] خطرساز می‌شود. برای نمونه، [[علی]]{{ع}} عطف بماسبق می‌کرد<ref>مطهری، مرتضی، یادداشت‌های استاد مطهری، ج۶، ص۲۱۴.</ref> و حق‌هایی را که در گذشته ضایع شده بود به صاحبان آنها باز می‌گرداند. این موضوع نارضایتی‌هایی را برای افراد منتفعی که اکنون زیان می‌دیدند به وجود آورد. [[اسلام]] نیز زمانی رو به توسعه و [[پیشرفت]] نهاد که از شکل یک [[آیین]] [[اخلاقی]] صرف خارج شده و به صورت یک [[انقلاب]] [[اجتماعی]] در آمد<ref>مطهری، مرتضی، یادداشت‌های استاد مطهری، ج۶، ص۲۴۵.</ref>.
*به جهت [[برتری]] [[اجتماعی]] [[عدالت]] بر [[اخلاق]]، میان [[عادل]] و [[عدالت‌خواه]] تمایز گذارده می‌شود. [[علی]]{{ع}} ضمن [[عادل]] بودن، [[عدالت‌خواه]] نیز بود و از همین رو به [[شهادت]] رسید<ref>مطهری، مرتضی، یادداشت‌های استاد مطهری، ج۶، ص۲۴۷-۲۴۹.</ref>. عدل فردی و [[اخلاقی]] به [[قتل]] [[انسان]] نمی‌انجامد، بلکه تنها باعث [[احترام]] و [[محبت]] به او می‌شود، اما همین که به عرصه [[ارتباط]] با سایران و به مرحله عمل [[اجتماعی]] می‌رسد، برای [[فرد]] خطرساز می‌شود. برای نمونه، [[علی]]{{ع}} عطف بماسبق می‌کرد<ref>مطهری، مرتضی، یادداشت‌های استاد مطهری، ج۶، ص۲۱۴.</ref> و حق‌هایی را که در گذشته ضایع شده بود به صاحبان آنها باز می‌گرداند. این موضوع نارضایتی‌هایی را برای افراد منتفعی که اکنون زیان می‌دیدند به وجود آورد. [[اسلام]] نیز زمانی رو به توسعه و [[پیشرفت]] نهاد که از شکل یک [[آیین]] [[اخلاقی]] صرف خارج شده و به صورت یک [[انقلاب]] [[اجتماعی]] در آمد<ref>مطهری، مرتضی، یادداشت‌های استاد مطهری، ج۶، ص۲۴۵.</ref>.
*[[عدالت]] و [[اخلاق]]، تأثیراتی نیز بر یکدیگر می‌نهند که به برخی از آنها اشاره شد. از دیگر تأثیرات [[عدالت]] بر [[اخلاق]] این است که [[عدالت]] به نوعی ضامن رعایت [[اخلاق]] است؛ زیرا [[عادل]]، هم به حدود خویش [[آگاه]] است و هم به [[حقوق]] دیگران و از این رو [[سعی]] در [[حفظ]] حدود و [[حقوق]] خویش و عدم [[تجاوز به حقوق مردم]] می‌کند<ref>مطهری، مرتضی، یادداشت‌های استاد مطهری، ج۶، ص۲۴۱، براساس آیه ۱۵۲ انعام.</ref>.
*[[عدالت]] و [[اخلاق]]، تأثیراتی نیز بر یکدیگر می‌نهند که به برخی از آنها اشاره شد. از دیگر تأثیرات [[عدالت]] بر [[اخلاق]] این است که [[عدالت]] به نوعی ضامن رعایت [[اخلاق]] است؛ زیرا [[عادل]]، هم به حدود خویش [[آگاه]] است و هم به [[حقوق]] دیگران و از این رو [[سعی]] در [[حفظ]] حدود و [[حقوق]] خویش و عدم [[تجاوز به حقوق مردم]] می‌کند<ref>مطهری، مرتضی، یادداشت‌های استاد مطهری، ج۶، ص۲۴۱، براساس آیه ۱۵۲ انعام.</ref><ref>[[نجمه کیخا|کیخا، نجمه]]، عدالت اجتماعی (در اندیشه شهید مطهری)، [[چلچراغ حکمت ج۳۰ (کتاب)|چلچراغ حکمت]]</ref>.
 


==نسبیت [[عدالت]]==
==نسبیت [[عدالت]]==
خط ۱۳۰: خط ۱۳۲:
### [[عدالت جزایی]].
### [[عدالت جزایی]].
==[[عدل اجتماعی]]==
==[[عدل اجتماعی]]==
*در توضیح [[عدالت اجتماعی]]، به آیاتی که به [[شهادت]] عادلانه، کاتب به [[عدل]] بودن و امثال اینها نظر دارند، می‌توان اشاره کرد<ref>{{متن قرآن|وَإِنْ خِفْتُمْ أَلَّا تُقْسِطُوا فِي الْيَتَامَى فَانْكِحُوا مَا طَابَ لَكُمْ مِنَ النِّسَاءِ مَثْنَى وَثُلَاثَ وَرُبَاعَ فَإِنْ خِفْتُمْ أَلَّا تَعْدِلُوا فَوَاحِدَةً أَوْ مَا مَلَكَتْ أَيْمَانُكُمْ ذَلِكَ أَدْنَى أَلَّا تَعُولُوا}} «و اگر می‌هراسید که در مورد یتیمان دادگری نکنید (با آنان ازدواج نکنید و) از زنانی که می‌پسندید، دو دو، و سه سه، و چهار چهار همسر گیرید و اگر بیم دارید که داد نورزید یک زن را و یا کنیز خود را (به همسری گزینید)؛ این کار به آنکه ستم نورزید نزدیک‌تر است» سوره نساء، آیه ۳؛ {{متن قرآن|وَلَنْ تَسْتَطِيعُوا أَنْ تَعْدِلُوا بَيْنَ النِّسَاءِ وَلَوْ حَرَصْتُمْ فَلَا تَمِيلُوا كُلَّ الْمَيْلِ فَتَذَرُوهَا كَالْمُعَلَّقَةِ وَإِنْ تُصْلِحُوا وَتَتَّقُوا فَإِنَّ اللَّهَ كَانَ غَفُورًا رَحِيمًا}} «و هرگز نمی‌توانید میان زنان (خود) دادگری کنید هر چند (به آن) آزمند باشید پس، (از یکی) یکسره رو مگردانید که او را سرگردان واگذارید و اگر (میان خود و او را) سازش دهید و پرهیزگاری ورزید بی‌گمان خداوند آمرزنده‌ای بخشاینده است» سوره نساء، آیه ۱۲۹؛ {{متن قرآن|يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا كُونُوا قَوَّامِينَ بِالْقِسْطِ شُهَدَاءَ لِلَّهِ وَلَوْ عَلَى أَنْفُسِكُمْ أَوِ الْوَالِدَيْنِ وَالْأَقْرَبِينَ إِنْ يَكُنْ غَنِيًّا أَوْ فَقِيرًا فَاللَّهُ أَوْلَى بِهِمَا فَلَا تَتَّبِعُوا الْهَوَى أَنْ تَعْدِلُوا وَإِنْ تَلْوُوا أَوْ تُعْرِضُوا فَإِنَّ اللَّهَ كَانَ بِمَا تَعْمَلُونَ خَبِيرًا}} «ای مؤمنان! به دادگری بپاخیزید و برای خداوند گواهی دهید هر چند به زیان خود یا پدر و مادر و یا نزدیکان (تان) باشد و اگر (هر یک از دو طرف دعوا) دارا باشد یا نادار، خداوند به (دستگیری از) هر دو سزاوارتر است، پس (در گواهی دادن) از هوا (ی نفس) پیروی نکنید که به یک سو‌گرایید و اگر (در گواهی دادن) زبان بگردانید یا (از آن) رو برتابید بی‌گمان خداوند از آنچه می‌کنید آگاه است» سوره نساء، آیه ۱۳۵؛ {{متن قرآن|...وَلَا يَجْرِمَنَّكُمْ شَنَآنُ قَوْمٍ أَنْ صَدُّوكُمْ عَنِ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ أَنْ تَعْتَدُوا وَتَعَاوَنُوا عَلَى الْبِرِّ وَالتَّقْوَى وَلَا تَعَاوَنُوا عَلَى الْإِثْمِ وَالْعُدْوَانِ وَاتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ شَدِيدُ الْعِقَابِ}} «...و نباید دشمنی با گروهی که شما را از (ورود به) مسجد الحرام باز داشتند، وادارد که به تجاوز دست یازید؛ و یکدیگر را در نیکی و پرهیزگاری یاری کنید و در گناه و تجاوز یاری نکنید و از خداوند پروا کنید، بی‌گمان خداوند سخت کیفر است» سوره مائده، آیه ۲؛ {{متن قرآن|يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا كُونُوا قَوَّامِينَ لِلَّهِ شُهَدَاءَ بِالْقِسْطِ وَلَا يَجْرِمَنَّكُمْ شَنَآنُ قَوْمٍ عَلَى أَلَّا تَعْدِلُوا اعْدِلُوا هُوَ أَقْرَبُ لِلتَّقْوَى وَاتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ خَبِيرٌ بِمَا تَعْمَلُونَ}} «ای مؤمنان! برای خداوند بپاخیزید و با دادگری گواهی دهید و نباید دشمنی با گروهی شما را وادارد که دادگری نکنید، دادگری ورزید که به پرهیزگاری نزدیک‌تر است و از خداوند پروا کنید که خداوند از آنچه انجام می‌دهید آگاه است» سوره مائده، آیه ۸؛ {{متن قرآن|سَمَّاعُونَ لِلْكَذِبِ أَكَّالُونَ لِلسُّحْتِ فَإِنْ جَاءُوكَ فَاحْكُمْ بَيْنَهُمْ أَوْ أَعْرِضْ عَنْهُمْ وَإِنْ تُعْرِضْ عَنْهُمْ فَلَنْ يَضُرُّوكَ شَيْئًا وَإِنْ حَكَمْتَ فَاحْكُمْ بَيْنَهُمْ بِالْقِسْطِ إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الْمُقْسِطِينَ}} «گوش سپارندگان به دروغ و بسیار حرام خوارند پس اگر به نزد تو آمدند میان آنان داوری کن و یا از آنان رو بگردان؛ و اگر از ایشان رو بگردانی هرگز هیچ زیانی به تو نمی‌توانند رساند و اگر میان آنان داوری کردی به داد داوری کن که خداوند دادگران را دوست می‌دارد» سوره مائده، آیه ۴۲؛ {{متن قرآن|وَلَا تَقْرَبُوا مَالَ الْيَتِيمِ إِلَّا بِالَّتِي هِيَ أَحْسَنُ حَتَّى يَبْلُغَ أَشُدَّهُ وَأَوْفُوا الْكَيْلَ وَالْمِيزَانَ بِالْقِسْطِ لَا نُكَلِّفُ نَفْسًا إِلَّا وُسْعَهَا وَإِذَا قُلْتُمْ فَاعْدِلُوا وَلَوْ كَانَ ذَا قُرْبَى وَبِعَهْدِ اللَّهِ أَوْفُوا ذَلِكُمْ وَصَّاكُمْ بِهِ لَعَلَّكُمْ تَذَكَّرُونَ}} «و به مال یتیم نزدیک نشوید جز به گونه‌ای که (برای یتیم) نیکوتر است تا به برنایی خود برسد و پیمانه و ترازو را با دادگری، تمام بپیمایید؛ ما بر کسی جز (برابر با) توانش تکلیف نمی‌کنیم؛ و چون سخن می‌گویید با دادگری بگویید هر چند (درباره) خویشاوند باشد؛ و به پیمان با خداوند وفا کنید؛ این است آنچه شما را بدان سفارش کرده است باشد که پند گیرید» سوره انعام، آیه ۱۵۲.</ref>. برای نمونه: {{متن قرآن|إِنَّ اللَّهَ يَأْمُرُكُمْ أَنْ تُؤَدُّوا الْأَمَانَاتِ إِلَى أَهْلِهَا وَإِذَا حَكَمْتُمْ بَيْنَ النَّاسِ أَنْ تَحْكُمُوا بِالْعَدْلِ إِنَّ اللَّهَ نِعِمَّا يَعِظُكُمْ بِهِ إِنَّ اللَّهَ كَانَ سَمِيعًا بَصِيرًا}}<ref>«خداوند به شما فرمان می‌دهد که امانت‌ها را به صاحب آنها باز گردانید و چون میان مردم داوری می‌کنید با دادگری داوری کنید؛ بی‌گمان خداوند به کاری نیک اندرزتان می‌دهد؛ به راستی خداوند شنوایی بیناست» سوره نساء، آیه ۵۸.</ref>.
*در توضیح [[عدالت اجتماعی]]، به آیاتی که به [[شهادت]] عادلانه، کاتب به عدل بودن و امثال اینها نظر دارند، می‌توان اشاره کرد<ref>{{متن قرآن|وَإِنْ خِفْتُمْ أَلَّا تُقْسِطُوا فِي الْيَتَامَى فَانْكِحُوا مَا طَابَ لَكُمْ مِنَ النِّسَاءِ مَثْنَى وَثُلَاثَ وَرُبَاعَ فَإِنْ خِفْتُمْ أَلَّا تَعْدِلُوا فَوَاحِدَةً أَوْ مَا مَلَكَتْ أَيْمَانُكُمْ ذَلِكَ أَدْنَى أَلَّا تَعُولُوا}} «و اگر می‌هراسید که در مورد یتیمان دادگری نکنید (با آنان ازدواج نکنید و) از زنانی که می‌پسندید، دو دو، و سه سه، و چهار چهار همسر گیرید و اگر بیم دارید که داد نورزید یک زن را و یا کنیز خود را (به همسری گزینید)؛ این کار به آنکه ستم نورزید نزدیک‌تر است» سوره نساء، آیه ۳؛ {{متن قرآن|وَلَنْ تَسْتَطِيعُوا أَنْ تَعْدِلُوا بَيْنَ النِّسَاءِ وَلَوْ حَرَصْتُمْ فَلَا تَمِيلُوا كُلَّ الْمَيْلِ فَتَذَرُوهَا كَالْمُعَلَّقَةِ وَإِنْ تُصْلِحُوا وَتَتَّقُوا فَإِنَّ اللَّهَ كَانَ غَفُورًا رَحِيمًا}} «و هرگز نمی‌توانید میان زنان (خود) دادگری کنید هر چند (به آن) آزمند باشید پس، (از یکی) یکسره رو مگردانید که او را سرگردان واگذارید و اگر (میان خود و او را) سازش دهید و پرهیزگاری ورزید بی‌گمان خداوند آمرزنده‌ای بخشاینده است» سوره نساء، آیه ۱۲۹؛ {{متن قرآن|يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا كُونُوا قَوَّامِينَ بِالْقِسْطِ شُهَدَاءَ لِلَّهِ وَلَوْ عَلَى أَنْفُسِكُمْ أَوِ الْوَالِدَيْنِ وَالْأَقْرَبِينَ إِنْ يَكُنْ غَنِيًّا أَوْ فَقِيرًا فَاللَّهُ أَوْلَى بِهِمَا فَلَا تَتَّبِعُوا الْهَوَى أَنْ تَعْدِلُوا وَإِنْ تَلْوُوا أَوْ تُعْرِضُوا فَإِنَّ اللَّهَ كَانَ بِمَا تَعْمَلُونَ خَبِيرًا}} «ای مؤمنان! به دادگری بپاخیزید و برای خداوند گواهی دهید هر چند به زیان خود یا پدر و مادر و یا نزدیکان (تان) باشد و اگر (هر یک از دو طرف دعوا) دارا باشد یا نادار، خداوند به (دستگیری از) هر دو سزاوارتر است، پس (در گواهی دادن) از هوا (ی نفس) پیروی نکنید که به یک سو‌گرایید و اگر (در گواهی دادن) زبان بگردانید یا (از آن) رو برتابید بی‌گمان خداوند از آنچه می‌کنید آگاه است» سوره نساء، آیه ۱۳۵؛ {{متن قرآن|...وَلَا يَجْرِمَنَّكُمْ شَنَآنُ قَوْمٍ أَنْ صَدُّوكُمْ عَنِ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ أَنْ تَعْتَدُوا وَتَعَاوَنُوا عَلَى الْبِرِّ وَالتَّقْوَى وَلَا تَعَاوَنُوا عَلَى الْإِثْمِ وَالْعُدْوَانِ وَاتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ شَدِيدُ الْعِقَابِ}} «...و نباید دشمنی با گروهی که شما را از (ورود به) مسجد الحرام باز داشتند، وادارد که به تجاوز دست یازید؛ و یکدیگر را در نیکی و پرهیزگاری یاری کنید و در گناه و تجاوز یاری نکنید و از خداوند پروا کنید، بی‌گمان خداوند سخت کیفر است» سوره مائده، آیه ۲؛ {{متن قرآن|يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا كُونُوا قَوَّامِينَ لِلَّهِ شُهَدَاءَ بِالْقِسْطِ وَلَا يَجْرِمَنَّكُمْ شَنَآنُ قَوْمٍ عَلَى أَلَّا تَعْدِلُوا اعْدِلُوا هُوَ أَقْرَبُ لِلتَّقْوَى وَاتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ خَبِيرٌ بِمَا تَعْمَلُونَ}} «ای مؤمنان! برای خداوند بپاخیزید و با دادگری گواهی دهید و نباید دشمنی با گروهی شما را وادارد که دادگری نکنید، دادگری ورزید که به پرهیزگاری نزدیک‌تر است و از خداوند پروا کنید که خداوند از آنچه انجام می‌دهید آگاه است» سوره مائده، آیه ۸؛ {{متن قرآن|سَمَّاعُونَ لِلْكَذِبِ أَكَّالُونَ لِلسُّحْتِ فَإِنْ جَاءُوكَ فَاحْكُمْ بَيْنَهُمْ أَوْ أَعْرِضْ عَنْهُمْ وَإِنْ تُعْرِضْ عَنْهُمْ فَلَنْ يَضُرُّوكَ شَيْئًا وَإِنْ حَكَمْتَ فَاحْكُمْ بَيْنَهُمْ بِالْقِسْطِ إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الْمُقْسِطِينَ}} «گوش سپارندگان به دروغ و بسیار حرام خوارند پس اگر به نزد تو آمدند میان آنان داوری کن و یا از آنان رو بگردان؛ و اگر از ایشان رو بگردانی هرگز هیچ زیانی به تو نمی‌توانند رساند و اگر میان آنان داوری کردی به داد داوری کن که خداوند دادگران را دوست می‌دارد» سوره مائده، آیه ۴۲؛ {{متن قرآن|وَلَا تَقْرَبُوا مَالَ الْيَتِيمِ إِلَّا بِالَّتِي هِيَ أَحْسَنُ حَتَّى يَبْلُغَ أَشُدَّهُ وَأَوْفُوا الْكَيْلَ وَالْمِيزَانَ بِالْقِسْطِ لَا نُكَلِّفُ نَفْسًا إِلَّا وُسْعَهَا وَإِذَا قُلْتُمْ فَاعْدِلُوا وَلَوْ كَانَ ذَا قُرْبَى وَبِعَهْدِ اللَّهِ أَوْفُوا ذَلِكُمْ وَصَّاكُمْ بِهِ لَعَلَّكُمْ تَذَكَّرُونَ}} «و به مال یتیم نزدیک نشوید جز به گونه‌ای که (برای یتیم) نیکوتر است تا به برنایی خود برسد و پیمانه و ترازو را با دادگری، تمام بپیمایید؛ ما بر کسی جز (برابر با) توانش تکلیف نمی‌کنیم؛ و چون سخن می‌گویید با دادگری بگویید هر چند (درباره) خویشاوند باشد؛ و به پیمان با خداوند وفا کنید؛ این است آنچه شما را بدان سفارش کرده است باشد که پند گیرید» سوره انعام، آیه ۱۵۲.</ref>. برای نمونه: {{متن قرآن|إِنَّ اللَّهَ يَأْمُرُكُمْ أَنْ تُؤَدُّوا الْأَمَانَاتِ إِلَى أَهْلِهَا وَإِذَا حَكَمْتُمْ بَيْنَ النَّاسِ أَنْ تَحْكُمُوا بِالْعَدْلِ إِنَّ اللَّهَ نِعِمَّا يَعِظُكُمْ بِهِ إِنَّ اللَّهَ كَانَ سَمِيعًا بَصِيرًا}}<ref>«خداوند به شما فرمان می‌دهد که امانت‌ها را به صاحب آنها باز گردانید و چون میان مردم داوری می‌کنید با دادگری داوری کنید؛ بی‌گمان خداوند به کاری نیک اندرزتان می‌دهد؛ به راستی خداوند شنوایی بیناست» سوره نساء، آیه ۵۸.</ref>.
*[[عدالت اجتماعی]] در [[قرآن]] به اقسامی مانند [[عدالت]] [[خانوادگی]]، [[سیاسی]]، اصلاحی - [[اجتماعی]] و [[قضایی]] تقسیم شده است. [[عدالت]] [[خانوادگی]] در آیاتی است که به رعایت [[عدالت]] در [[خانواده]] توصیه می‌کند؛ مانند برخی [[آیات]] [[سوره نساء]] که [[عدالت]] در میان [[زنان]] را شرط [[تعدد زوجات]] می‌داند<ref>{{متن قرآن|وَإِنْ خِفْتُمْ أَلَّا تُقْسِطُوا فِي الْيَتَامَى فَانْكِحُوا مَا طَابَ لَكُمْ مِنَ النِّسَاءِ مَثْنَى وَثُلَاثَ وَرُبَاعَ فَإِنْ خِفْتُمْ أَلَّا تَعْدِلُوا فَوَاحِدَةً أَوْ مَا مَلَكَتْ أَيْمَانُكُمْ ذَلِكَ أَدْنَى أَلَّا تَعُولُوا}} «و اگر می‌هراسید که در مورد یتیمان دادگری نکنید (با آنان ازدواج نکنید و) از زنانی که می‌پسندید، دو دو، و سه سه، و چهار چهار همسر گیرید و اگر بیم دارید که داد نورزید یک زن را و یا کنیز خود را (به همسری گزینید)؛ این کار به آنکه ستم نورزید نزدیک‌تر است» سوره نساء، آیه ۳؛ {{متن قرآن|وَلَنْ تَسْتَطِيعُوا أَنْ تَعْدِلُوا بَيْنَ النِّسَاءِ وَلَوْ حَرَصْتُمْ فَلَا تَمِيلُوا كُلَّ الْمَيْلِ فَتَذَرُوهَا كَالْمُعَلَّقَةِ وَإِنْ تُصْلِحُوا وَتَتَّقُوا فَإِنَّ اللَّهَ كَانَ غَفُورًا رَحِيمًا}} «و هرگز نمی‌توانید میان زنان (خود) دادگری کنید هر چند (به آن) آزمند باشید پس، (از یکی) یکسره رو مگردانید که او را سرگردان واگذارید و اگر (میان خود و او را) سازش دهید و پرهیزگاری ورزید بی‌گمان خداوند آمرزنده‌ای بخشاینده است» سوره نساء، آیه ۱۲۹.</ref>. [[عدل]] [[قضایی]] به مضامینی مانند [[داوری]] عادلانه، [[شهادت]] عادلانه و یا [[شهادت]] آگاهانه توصیه می‌کند و [[تذکر]] داده شده است که [[دشمنی]] با جمعیتی سبب نشود تا به [[گناه]] و ترک [[عدالت]] کشانده شوید و [[شهادت]] عادلانه ندهید: {{متن قرآن|يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا كُونُوا قَوَّامِينَ لِلَّهِ شُهَدَاءَ بِالْقِسْطِ وَلَا يَجْرِمَنَّكُمْ شَنَآنُ قَوْمٍ عَلَى أَلَّا تَعْدِلُوا اعْدِلُوا هُوَ أَقْرَبُ لِلتَّقْوَى وَاتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ خَبِيرٌ بِمَا تَعْمَلُونَ}}<ref>«ای مؤمنان! برای خداوند بپاخیزید و با دادگری گواهی دهید و نباید دشمنی با گروهی شما را وادارد که دادگری نکنید، دادگری ورزید که به پرهیزگاری نزدیک‌تر است و از خداوند پروا کنید که خداوند از آنچه انجام می‌دهید آگاه است» سوره مائده، آیه ۸.</ref><ref>[[نجمه کیخا|کیخا، نجمه]]، عدالت اجتماعی (در اندیشه شهید مطهری)، [[چلچراغ حکمت ج۳۰ (کتاب)|چلچراغ حکمت]]</ref>.
*[[عدالت اجتماعی]] در [[قرآن]] به اقسامی مانند [[عدالت]] [[خانوادگی]]، [[سیاسی]]، اصلاحی - [[اجتماعی]] و [[قضایی]] تقسیم شده است. [[عدالت]] [[خانوادگی]] در آیاتی است که به رعایت [[عدالت]] در [[خانواده]] توصیه می‌کند؛ مانند برخی [[آیات]] [[سوره نساء]] که [[عدالت]] در میان [[زنان]] را شرط [[تعدد زوجات]] می‌داند<ref>{{متن قرآن|وَإِنْ خِفْتُمْ أَلَّا تُقْسِطُوا فِي الْيَتَامَى فَانْكِحُوا مَا طَابَ لَكُمْ مِنَ النِّسَاءِ مَثْنَى وَثُلَاثَ وَرُبَاعَ فَإِنْ خِفْتُمْ أَلَّا تَعْدِلُوا فَوَاحِدَةً أَوْ مَا مَلَكَتْ أَيْمَانُكُمْ ذَلِكَ أَدْنَى أَلَّا تَعُولُوا}} «و اگر می‌هراسید که در مورد یتیمان دادگری نکنید (با آنان ازدواج نکنید و) از زنانی که می‌پسندید، دو دو، و سه سه، و چهار چهار همسر گیرید و اگر بیم دارید که داد نورزید یک زن را و یا کنیز خود را (به همسری گزینید)؛ این کار به آنکه ستم نورزید نزدیک‌تر است» سوره نساء، آیه ۳؛ {{متن قرآن|وَلَنْ تَسْتَطِيعُوا أَنْ تَعْدِلُوا بَيْنَ النِّسَاءِ وَلَوْ حَرَصْتُمْ فَلَا تَمِيلُوا كُلَّ الْمَيْلِ فَتَذَرُوهَا كَالْمُعَلَّقَةِ وَإِنْ تُصْلِحُوا وَتَتَّقُوا فَإِنَّ اللَّهَ كَانَ غَفُورًا رَحِيمًا}} «و هرگز نمی‌توانید میان زنان (خود) دادگری کنید هر چند (به آن) آزمند باشید پس، (از یکی) یکسره رو مگردانید که او را سرگردان واگذارید و اگر (میان خود و او را) سازش دهید و پرهیزگاری ورزید بی‌گمان خداوند آمرزنده‌ای بخشاینده است» سوره نساء، آیه ۱۲۹.</ref>. عدل [[قضایی]] به مضامینی مانند [[داوری]] عادلانه، [[شهادت]] عادلانه و یا [[شهادت]] آگاهانه توصیه می‌کند و [[تذکر]] داده شده است که [[دشمنی]] با جمعیتی سبب نشود تا به [[گناه]] و ترک [[عدالت]] کشانده شوید و [[شهادت]] عادلانه ندهید: {{متن قرآن|يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا كُونُوا قَوَّامِينَ لِلَّهِ شُهَدَاءَ بِالْقِسْطِ وَلَا يَجْرِمَنَّكُمْ شَنَآنُ قَوْمٍ عَلَى أَلَّا تَعْدِلُوا اعْدِلُوا هُوَ أَقْرَبُ لِلتَّقْوَى وَاتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ خَبِيرٌ بِمَا تَعْمَلُونَ}}<ref>«ای مؤمنان! برای خداوند بپاخیزید و با دادگری گواهی دهید و نباید دشمنی با گروهی شما را وادارد که دادگری نکنید، دادگری ورزید که به پرهیزگاری نزدیک‌تر است و از خداوند پروا کنید که خداوند از آنچه انجام می‌دهید آگاه است» سوره مائده، آیه ۸.</ref><ref>[[نجمه کیخا|کیخا، نجمه]]، عدالت اجتماعی (در اندیشه شهید مطهری)، [[چلچراغ حکمت ج۳۰ (کتاب)|چلچراغ حکمت]]</ref>.
===[[عدل خانوادگی]]===
===[[عدل خانوادگی]]===
===[[عدل قضایی]] ([[عدل جزائی]])===
===[[عدل قضایی]] ([[عدل جزائی]])===
خط ۱۴۲: خط ۱۴۴:


==[[عدل اخلاقی]]==
==[[عدل اخلاقی]]==
در [[اخلاق]] منظور از عدالت این است که بین قوۀ [[عقل]]، [[شهوت]] و [[غضب]] [[تعادل]] ایجاد شود<ref>تعبیر از مرحوم نراقی در «جامع السعادات»، ج ۱ ص ۵۱</ref>.<ref>ر.ک: محدثی، جواد، فرهنگ غدیر، ص۳۸۳.</ref> هر نیرویی در مقام و مرتبه خود حفظ شود، مقامی را که سازمان [[آفرینش]] به او داده، از او نگیرند و بیش از آن هم به او ندهند، همان طور که در بیرون از وجود [[انسان]]، افرادی با [[برقراری عدالت]] مخالفت می‌کنند، در درون انسان هم نیروها مقاومت می‌کنند چون عدالت، آنها را محدود می‌کند. در صورتی که بین قوای نفسانی عدالت برقرار نشود، شهوت و غضب بدون مدیریت عقل به فعالیت می‌پردازند و موجب تباهی انسان می‌شوند. و در صورتی که رابطه عادلانه برقرار شود، شهوت و غضب تحت فرمان عقل به تأمین نیازهای جسمانی می‌پردازند و [[عقل نظری]] فرصت پیدا می‌کند که با آزادی از اسارت شهوت و غضب درک [[حقیقت]] بپردازد و خداگونه شود<ref>ر.ک: تهرانی، مجتبی، اخلاق الاهی، ج۱،ص۹۶-۹۷.</ref>. اندیشمندان مسلمان بیشتر به [[عدالت فردی]] نظر داشتند تا به [[عدالت اجتماعی]]، زیرا تحقق عدالت اجتماعی در گرو عدالت فردی است<ref>ر.ک: احمدوند، فردین، مکارم اخلاق در صحیفه، ص۳۵۹.</ref>.
*در عدل [[اخلاقی]] آیاتی با مضامین برگرداندن [[امانت‌ها]]، [[حکم]] به عدل، [[برقراری عدالت]] میان [[زنان]]، [[قیام به قسط]] و امثال آن مورد توجه قرار گرفته است: {{متن قرآن|يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا شَهَادَةُ بَيْنِكُمْ إِذَا حَضَرَ أَحَدَكُمُ الْمَوْتُ حِينَ الْوَصِيَّةِ اثْنَانِ ذَوَا عَدْلٍ مِنْكُمْ أَوْ آخَرَانِ مِنْ غَيْرِكُمْ إِنْ أَنْتُمْ ضَرَبْتُمْ فِي الْأَرْضِ فَأَصَابَتْكُمْ مُصِيبَةُ الْمَوْتِ تَحْبِسُونَهُمَا مِنْ بَعْدِ الصَّلَاةِ فَيُقْسِمَانِ بِاللَّهِ إِنِ ارْتَبْتُمْ لَا نَشْتَرِي بِهِ ثَمَنًا وَلَوْ كَانَ ذَا قُرْبَى وَلَا نَكْتُمُ شَهَادَةَ اللَّهِ إِنَّا إِذًا لَمِنَ الْآثِمِينَ}}<ref>«ای مؤمنان! چون مرگ یکی از شما در رسد گواه گرفتن میان شما هنگام وصیت، (گواهی) دو (مرد) دادگر از شما (مسلمانان) است و اگر سفر کردید و مصیبت مرگ گریبان شما را گرفت (و گواه مسلمان نیافتید) دو گواه دیگر از غیر شما (مسلمانان) است و اگر (به آنها) شک دارید آنان را تا پس از نماز باز دارید آنگاه سوگند به خداوند خورند که: ما آن (گواهی خود) را به هیچ بهایی نمی‌فروشیم هرچند (درباره) خویشاوندان (ما) باشد و گواهی (در پیشگاه) خداوند را پنهان نمی‌داریم که اگر بداریم از گناهکاران خواهیم بود» سوره مائده، آیه ۱۰۶.</ref>.
خخخ*در [[عدل]] [[اخلاقی]] آیاتی با مضامین برگرداندن [[امانت‌ها]]، [[حکم]] به [[عدل]]، [[برقراری عدالت]] میان [[زنان]]، [[قیام به قسط]] و امثال آن مورد توجه قرار گرفته است: {{متن قرآن|يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا شَهَادَةُ بَيْنِكُمْ إِذَا حَضَرَ أَحَدَكُمُ الْمَوْتُ حِينَ الْوَصِيَّةِ اثْنَانِ ذَوَا عَدْلٍ مِنْكُمْ أَوْ آخَرَانِ مِنْ غَيْرِكُمْ إِنْ أَنْتُمْ ضَرَبْتُمْ فِي الْأَرْضِ فَأَصَابَتْكُمْ مُصِيبَةُ الْمَوْتِ تَحْبِسُونَهُمَا مِنْ بَعْدِ الصَّلَاةِ فَيُقْسِمَانِ بِاللَّهِ إِنِ ارْتَبْتُمْ لَا نَشْتَرِي بِهِ ثَمَنًا وَلَوْ كَانَ ذَا قُرْبَى وَلَا نَكْتُمُ شَهَادَةَ اللَّهِ إِنَّا إِذًا لَمِنَ الْآثِمِينَ}}<ref>«ای مؤمنان! چون مرگ یکی از شما در رسد گواه گرفتن میان شما هنگام وصیت، (گواهی) دو (مرد) دادگر از شما (مسلمانان) است و اگر سفر کردید و مصیبت مرگ گریبان شما را گرفت (و گواه مسلمان نیافتید) دو گواه دیگر از غیر شما (مسلمانان) است و اگر (به آنها) شک دارید آنان را تا پس از نماز باز دارید آنگاه سوگند به خداوند خورند که: ما آن (گواهی خود) را به هیچ بهایی نمی‌فروشیم هرچند (درباره) خویشاوندان (ما) باشد و گواهی (در پیشگاه) خداوند را پنهان نمی‌داریم که اگر بداریم از گناهکاران خواهیم بود» سوره مائده، آیه ۱۰۶.</ref>.
*تقسیم‌بندی دیگری از [[عدالت]] نیز وجود دارد که در آن [[عدالت]] به چهار قسم [[روحی]]، جسمی، مزاجی و [[اجتماعی]] تقسیم شده است<ref>مطهری، مرتضی، یادداشت‌های استاد مطهری، ج۶، ص۲۲۶.</ref>. گاه نیز [[انواع عدالت]] در دو مورد بیان شده است: [[نفی]] امتیازهای نژادی و طبقاتی و موضوع [[ثروت]]<ref>مطهری، مرتضی، یادداشت‌های استاد مطهری، ج۶، ص۲۱۵.</ref>. می‌توان گفت در تقسیم اولیه ([[عدالت]] [[تکوینی]]، [[تشریعی]]، [[اجتماعی]] و [[اخلاقی]]) [[عدالت]] در حالت کلی و در کل [[نظام خلقت]]، اعم از [[انسان]] و اجتماعات بشری مورد توجه است؛ اما در تقسیم بعدی که [[عدالت]] به مزاجی، جسمی و غیره تقسیم شده، به اقسام [[عدالت]] در [[انسان]] اشاره شده است. [[عدالت]] در [[ثروت]] و [[عدالت]] در امتیازهای [[اجتماعی]] نیز تقسیمات دیگری از [[عدالت]] اجتماعی‌اند؛ البته ذیل [[عدالت سیاسی]] و اصلاحی - [[اجتماعی]] قرار می‌گیرد<ref>[[نجمه کیخا|کیخا، نجمه]]، عدالت اجتماعی (در اندیشه شهید مطهری)، [[چلچراغ حکمت ج۳۰ (کتاب)|چلچراغ حکمت]]</ref>.
*تقسیم‌بندی دیگری از [[عدالت]] نیز وجود دارد که در آن [[عدالت]] به چهار قسم [[روحی]]، جسمی، مزاجی و [[اجتماعی]] تقسیم شده است<ref>مطهری، مرتضی، یادداشت‌های استاد مطهری، ج۶، ص۲۲۶.</ref>. گاه نیز [[انواع عدالت]] در دو مورد بیان شده است: [[نفی]] امتیازهای نژادی و طبقاتی و موضوع [[ثروت]]<ref>مطهری، مرتضی، یادداشت‌های استاد مطهری، ج۶، ص۲۱۵.</ref>. می‌توان گفت در تقسیم اولیه ([[عدالت]] [[تکوینی]]، [[تشریعی]]، [[اجتماعی]] و [[اخلاقی]]) [[عدالت]] در حالت کلی و در کل [[نظام خلقت]]، اعم از [[انسان]] و اجتماعات بشری مورد توجه است؛ اما در تقسیم بعدی که [[عدالت]] به مزاجی، جسمی و غیره تقسیم شده، به اقسام [[عدالت]] در [[انسان]] اشاره شده است. [[عدالت]] در [[ثروت]] و [[عدالت]] در امتیازهای [[اجتماعی]] نیز تقسیمات دیگری از [[عدالت]] اجتماعی‌اند؛ البته ذیل [[عدالت سیاسی]] و اصلاحی - [[اجتماعی]] قرار می‌گیرد<ref>[[نجمه کیخا|کیخا، نجمه]]، عدالت اجتماعی (در اندیشه شهید مطهری)، [[چلچراغ حکمت ج۳۰ (کتاب)|چلچراغ حکمت]]</ref>.



نسخهٔ ‏۱۰ اکتبر ۲۰۲۰، ساعت ۱۲:۵۳


موضوع مرتبط ندارد - مدخل مرتبط ندارد - پرسش مرتبط ندارد عدل یا عدالت مفهومی کلی است که در معنای قرار دادن هر چیزی در جای مناسب خود، اعطای حق هرکس به او آنطور که شایسته است، مساوات، انصاف و اعتدال بکار رفته است. عدل نقطه مقابل ظلم است.

چیستی عدل

عدالت از ابتدای تاریخ تاکنون همواره مورد توجه مردم عادی و اندیشمندان بوده و هست[۱]. ارسطو عدالت را سه قسم کرده است: وظیفه مردم نسبت به خداوند، حقوق افراد نسبت به یکدیگر و حقوق انسان نسبت به پدران و گذشتگان[۲]. مرحوم نراقی بین عدالت شخصی و فردی تفکیک قائل شده و معتقد است: در عدالت شخصی فرد به دنبال برقراری عدالت میان قوای درونی خود است و در عدالت فردی انسان به دنبال دفع ظلم از خود و دیگران[۳]. اکثر اندیشمندان مسلمان بیشتر به عدالت فردی (تعادل قوای درونی) نظر داشته‌اند تا عدالت اجتماعی، ولی در قرون اخیر در مغرب زمین عدالت فردی چندان اهمیتی نداشته، بلکه "عدالت اجتماعی" بیشتر مورد نظر بوده است[۴]. در شریعت اسلام عدالت چهار نوع است: عدل تکوینی (آفرینش مخلوقات)، عدل تشریعی(رابطه خدا ومردم، مردم با خدا و مردم با مردم)، عدالت فردی و عدالت اجتماعی[۵].[۶]

عدل در معنای عام خود به قرار دادن هر چیز به جای خود، اعطای حق هرکسی به او آن‌طور که شایسته آن است[۷]، مساوات، انصاف، میانه‌روی و رعایت حد اعتدال در هر امری معنا شده است[۸].

عدل نقطه مقابل ظلم است[۹]. غزالی عدل را به معنای اعطای حق به صاحبش و کار عادلانه را خلاف ستمگری می‌داند و معتقد است عدالت قانونی اخلاقی و طبیعی است[۱۰].

عدل الهی

عدل تکوینی

  • عدل تکوینی در آیاتی است که خداوند را قائم به قسط می‌داند یا خلقت عالم به دست خداوند را به حق دانسته، یا اتمام حجتی انجام شده و یا ظلم را مطلقاً از خداوند نفی کرده است. مانند این آیه: ﴿وَالسَّمَاءَ رَفَعَهَا وَوَضَعَ الْمِيزَانَ * أَلَّا تَطْغَوْا فِي الْمِيزَانِ * وَأَقِيمُوا الْوَزْنَ بِالْقِسْطِ وَلَا تُخْسِرُوا الْمِيزَانَ[۱۱].در برخی از آیات قرآن، از مقام فاعلیت و تدبیر الهی به عنوان مقام قیام به قسط یاد شده که در راستای عدل تکوینی است: ﴿شَهِدَ اللَّهُ أَنَّهُ لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ وَالْمَلَائِكَةُ وَأُولُو الْعِلْمِ قَائِمًا بِالْقِسْطِ...[۱۲][۱۳].

عدل تشریعی

  • عدل تشریعی به این معنا است که در نظام جعل و وضع و تشریع قوانین، همواره اصل عدل رعایت شده و می‌شود. در قرآن تصریح شده است که حکمت بعثت و ارسال رسل این است که عدل و قسط بر نظام زندگانی بشر حاکم باشند[۱۴]: ﴿لَقَدْ أَرْسَلْنَا رُسُلَنَا بِالْبَيِّنَاتِ وَأَنْزَلْنَا مَعَهُمُ الْكِتَابَ وَالْمِيزَانَ لِيَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ وَأَنْزَلْنَا الْحَدِيدَ فِيهِ بَأْسٌ شَدِيدٌ وَمَنَافِعُ لِلنَّاسِ وَلِيَعْلَمَ اللَّهُ مَنْ يَنْصُرُهُ وَرُسُلَهُ بِالْغَيْبِ إِنَّ اللَّهَ قَوِيٌّ عَزِيزٌ[۱۵]. بنابر آیه فوق، برقراری عدالت در نظام‌های اجتماعی به دو امر متکی است: نخست اینکه نظام تشریعی و قانونی، نظامی عادلانه باشد و دوم آنکه عملاً به مرحله اجرا درآید[۱۶][۱۷].

عدل الهی در دنیا

مجری عدل الهی در دنیا

عدل الهی در آخرت

گستره عدل

اصل عدالت یک اصل عقلایی و فرادینی است که ارزش ذاتی داشته و عمومیت دارد، یعنی هیچ شرط و محدودیت زمانی و مکانی ندارد[۱۸]. گسترۀ عدالت، چنان است که همه‌کس و همه‌چیز را دربر می‌گیرد و آباد می‌سازد[۱۹]. عدل در وسیع‌ترین مفهوم، شامل "حقوق خدا بر انسان"، "حقوق انسان بر انسان"، "حق انسان بر خودش" و حتی "حق اعضا و جوارح انسان بر او" هم می‌شود؛ در واقع مفهوم عدل، تقریباً برابر با همه ارزش‌های مثبت است[۲۰]، همچنان که نقطه مقابل آن، ظلم به معنای کار بیجا و تعدی، همه رذایل را شامل می‌شود[۲۱].[۲۲] عدالت هم از صفات خداوند است، هم در شاهد و قاضی و امام، شرط است، هم در پیشوا و رهبر باید باشد، تا بتواند قسط و عدالت را در جامعه تحقّق بخشد[۲۳].[۲۴] امام علی(ع) عدالت‌خواهی را از هر کار نیک و هر تلاش در راه خدا، برتر و والاتر می‌داند. در آموزه‌های آن حضرت، عدالت، محکم‌ترین بنیاد و مایۀ سلامت و بهروزی مردمان است و هیچ چیز به اندازه عدالت و عدالت‌خواهی ارزش و قیمت ندارد[۲۵]. بر همین اساس عدالت در اندیشۀ سیاسی اسلام و شیوۀ حکومت، نیز جایگاه مهمّی دارد[۲۶]، چنانچه فلسفه بعثت پیامبران و [[پیامبرالگو:ص]] برپایی قسط و عدل بوده است[۲۷].

خاستگاه عدالت

ارزش و جایگاه عدالت

رابطه اخلاق با عدالت

  • اخلاق و عدالت، دو مفهوم تأمل برانگیزند که درباره آنها مباحث دامنه‌داری مطرح شده است. گاه هر دو از یک مقوله به شمار آمده‌اند؛ برای نمونه هر دو در دایره شرع و یا هر آنها عقلی دانسته شده‌اند. گاه نیز یکی از آنها داخل در محدوده دیگری معنا شده است؛ برای نمونه، عدالت، امری اخلاقی به شمار آمده است. تأثیر و تأثر این دو مفهوم بر یکدیگر و اهمیت هریک از آنها نسبت به دیگری نیز مورد تأمل واقع شده است. در این نسبت‌سنجی، ضمن دریافت و طرح پرسش‌های اساسی این بحث، با بررسی حوزه معنایی دو مفهوم عدالت و اخلاق و توجه به تمایزات آنها،برتری و اهمیت آنها نسبت به یکدیگر و تأثیر متقابلشان مورد توجه خواهد بود. به طور کلی، اخلاق مربوط به حالت درونی فرد و نظام دادن به غرایز شخصی انسان و عدالت مربوط به نظام اجتماعی است[۳۷]. اخلاق با خودِ انسان، یعنی با غرایز او در ارتباط است؛ از این رو به کنترل غرایز، اخلاق گفته می‌شود[۳۸]؛ اما عدالت مفهومی وسیع‌تر از اخلاق یافته و در کنار معنای فردی و اخلاقی‌اش، شامل حقوق اجتماعی نیز می‌شود و همین موضوع آن را برتر از اخلاق قرار داده است. عدالت به منزل بنیان و اساس اجتماع محسوب می‌شود[۳۹].


نسبیت عدالت

  • نسبیت مفاهیم و به ویژه مفاهیمی مانند عدالت از مباحث شایع است. به ویژه با توجه به مباحثی که نظریه‌های متفکران جدید غربی صورت گرفته است، این مسئله حالت جدی‌تری یافته است... گاه نسبیت در ارتباط و مقایسه با چیزهای دیگر معنا می‌یابد؛ مانند نسبت بزرگی و کوچکی، دوری و نزدیکی، سبکی و سنگینی و غیره؛ در این موارد نمی‌توان به طور کلی نظری درباره بزرگی یا کوچکی یک شیء داد، اما در برخی امور مطلق مانند اعداد یا زمان، چنین امری امکان‌پذیر است؛ برای نمونه از عدد پنج همیشه شماره‌ای خاص به ذهن متبادر می‌شود و یا ساعات شبانه‌روز همیشه ثابت‌اند و...؛ عدالت را نیز می‌توان این‌گونه نسبت‌سنجی کرد. عدالت یک مفهوم مطلق و کلی دارد که عبارت از اعطای حق به صاحبان استحقاق است؛ و چون حقوق طبیعی و تکوینی وجود دارند که منشأ قانون‌گذاری‌ها محسوب می‌شوند و همیشه نیز ثابت می‌باشند، بنابراین عدالت نسبی نیست. معتقدان به نسبی بودن عدالت عقیده دارند که عدالت در هر جامعه، حالتی خاص و شکلی ویژه و متمایز به خود می‌گیرد؛ از این رو هیچ مکتبی نمی‌تواند دستوری مطلق درباره آن بدهد و در همه جا آن را یکسان اجرا کند. می‌توان پاسخ را براساس تفسیر خود از حق و ویژگی‌هایی که برای آن برشمرده‌ایم، ارائه نماییم که در ابتدا مورد توجه قرار گرفت و در ضمن تعریف عدالت به اعطای حقوق بیان گردید. نخست به تعریف‌های عدالت، به ویژه تعریف آن به اعطای حقوق می‌پردازیم. هر موجودی با نوعی شایستگی و استعداد ویژه به دنیا می‌آید که منشأ حقوق است. باید ذات و منشأ هر چیز مورد مطالعه قرار گیرد تا شایستگی‌ها و اقتضائات آن مشخص و مطابق آنها با وی رفتار شود. چشم و گوش و دست و سایر اعضای بدن، حقوق خاصی دارند. اگر حق چشم به دست داده شود، آن را از کار انداخته‌ایم. اگر حاصل تلاش‌های یک دانش‌آموز کوشا به دانش‌آموز تنبل داده شود، به او ظلم شده است و مثال‌های دیگر از این قبیل. نتیجه این تعریف از عدالت این است که چون عدالت مراعات استحقاق افراد است و حقوق نیز برآمده از متن خلقت است و پایه‌ای فطری و واقعی دارد، عدالت مطلق است. جهان آفرینش بی‌هدف پدیدار نشده است. حق زاییده این جریان غایت‌مند است و ما در مقابل آن مسئولیم. اجتماع نیز همچون افراد حق دارد و این حقوق چون بر پایه حقوق واقعی و فطری استوار است، در تمام زمان‌ها ثابت و تغییرناپذیر است[۵۲][۵۳].

عدل در قرآن

عدالت در قرآن هم ناظر به بُعد سلبی و هم ناظر به بُعد ایجابی است، یعنی هم نباید ظلم و ستم کرد و هم هر چیزی باید در جای خود قرار گیرد. در قرآن نه تنها بر تحقق عدالت در جامعه تأکید شده، بلکه برپایی قسط و عدل، فلسفه رسالت همه پیامبران و از اهداف اساسی دعوت پیامبران معرفی شده است[۵۴]: ﴿لَقَدْ أَرْسَلْنَا رُسُلَنَا بِالْبَيِّنَاتِ وَأَنْزَلْنَا مَعَهُمُ الْكِتَابَ وَالْمِيزَانَ لِيَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ[۵۵]. وظیفه پیامبر از طرف خداوند، قضاوت عادلانه اعلام شده است: ﴿وَإِنْ حَكَمْتَ فَاحْكُمْ بَيْنَهُمْ بِالْقِسْطِ إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الْمُقْسِطِينَ[۵۶]. بخشی از آیات قرآن بیانگر جهان بینی بر محور عدالت هستند، از جمله: ﴿وَتَمَّتْ كَلِمَتُ رَبِّكَ صِدْقًا وَعَدْلًا لَا مُبَدِّلَ لِكَلِمَاتِهِ وَهُوَ السَّمِيعُ الْعَلِيمُ[۵۷] و در آیه دیگر می‌‌فرماید: ﴿إِنَّ اللَّهَ لَا يَظْلِمُ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ[۵۸]. دسته‌ای از آیات نیز دعوت به برپایی و تحقق عدالت می‌کنند مانند: ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا كُونُوا قَوَّامِينَ بِالْقِسْطِ شُهَدَاءَ لِلَّهِ وَلَوْ عَلَى أَنْفُسِكُمْ أَوِ الْوَالِدَيْنِ وَالْأَقْرَبِينَ[۵۹].[۶۰]

عدل در نهج البلاغه

در نهج البلاغه، امیرالمؤمنین(ع) مفهوم گسترده‌ای برای عدالت بیان فرموده است:

از نهج البلاغه برداشت می‌شود که امام علی(ع) عدالت را تدبیرکننده‌ای عمومی و فراگیر می‌داند که در پرتو آن همه انسان‌ها می‌توانند از سامانِ سیاسی، مدیریتی، اقتصادی، اجتماعی، قضایی و فرهنگی برخوردار می‌شوند. عدالت ملازمات و ضروریاتی دارد که بدون آنها محقق نمی‌شود؛ آزادی، اخلاق، حقوق و قانون. آن حضرت هرگز در پی تحقق عدالت آزادی، اخلاق، حقوق و قانون را زیر پا نگذاشته، بلکه برای اجرای عدالت، آنها را به تمام معنا پاس داشته است[۶۷].[۶۸]

ایستادگی امام بر محور عدالت تا جایی بود که حاضر نبود در ازای همه عالم ذره‌ای بی‌عدالتی کند و پوست جوی را از مورچه‌ای به ظلم بگیرد[۶۹].

عدل در صحیفه سجادیه

در صحیفه سجادیه، امام سجاد(ع) توفیق گسترش عدل در عرصه‌های مختلف را از خداوند مسئلت می‌کنند، ولی تحقق عدالت فراگیر جهانی را که در آن ظلم و جور به دست فرزندشان، حضرت مهدی(ع) کاملاً نابود شود، بیان می‌نماید. ایشان در جای جای صحیفه سجادیه به موضوع عدل پرداخته است که به چند نمونه از آنها اشاره می‎‌شود:

  • «بارخدایا بر محمد و آل او درود فرست؛ و مرا به میانه‌روی بهره‌مند گردان (که در گفتار و کردار از حد تجاوز نکرده تقصیر ننمایم) و مرا از درست‌کاران و راهنمایان به خیر و نیکی، و از بندگان شایسته بگردان و رستگاری قیامت و رهایی از دوزخ را روزی‌ام فرما»[۷۰].
  • «و آن (قرآن) را نوری قرار داده‌ای که ما با پیروی از آن از تاریکی‌های گمراهی و نادانی راه می‌یابیم، و شفا و بهبودی برای کسی که فهمیدن آن را از روی تصدیق و باور نمودن بخواهد؛ و برای شنیدنش خاموش گشته؛ و ترازوی عدل که زبانه‌اش از حق و درستی برنمی‌گردد؛ و نور هدایت و راهنمایی که حجت و دلیل آن از گواهان خاموش نمی‌شود و نشانه رهایی (از بدبختی‌ها) که هر کس قصد طریقه و روش آن را داشته باشد گمراه نمی‌گردد؛ و به هر که خود را به دست‌آویز عصمت و نگهداری آن بیاویزد مهالک و تباهی‌ها بر او دست نیابد»[۷۱].
  • امام سجاد(ع) علت عدالت خداوند را قدرت بی‌انتهای خدا ذکر می‌داند و می‌فرمایند: «و به فراهم شدن اسباب کار و راهنمایی‌ات به راه حق کمکم نما؛ و بر قصد و آهنگ شایسته و گفتار پسندیده و کردار نیکو یاری‌ام کن؛ و بی‌آنکه خود قوت و نیرو به من بخشیده باشی مرا به نیرو و قوت خود وامگذار»[۷۲].[۷۳]

ساحت‌های عدالت

  1. عدالت فردی:
    1. عدالت فقهی؛
    2. عدالت اخلاقی؛
    3. عدالت عاطفی؛
  2. عدالت اجتماعی:
    1. عدالت فرهنگی:
      1. عدالت آموزشی؛
      2. عدالت تبلیغاتی؛
    2. عدالت علمی؛
    3. عدالت سیاسی؛
    4. عدالت اقتصادی؛
    5. عدالت اداری؛
    6. عدالت قضایی (عدالت حقوقی):
      1. عدالت کیفری؛
      2. عدالت جزایی.

عدل اجتماعی

  • در توضیح عدالت اجتماعی، به آیاتی که به شهادت عادلانه، کاتب به عدل بودن و امثال اینها نظر دارند، می‌توان اشاره کرد[۷۴]. برای نمونه: ﴿إِنَّ اللَّهَ يَأْمُرُكُمْ أَنْ تُؤَدُّوا الْأَمَانَاتِ إِلَى أَهْلِهَا وَإِذَا حَكَمْتُمْ بَيْنَ النَّاسِ أَنْ تَحْكُمُوا بِالْعَدْلِ إِنَّ اللَّهَ نِعِمَّا يَعِظُكُمْ بِهِ إِنَّ اللَّهَ كَانَ سَمِيعًا بَصِيرًا[۷۵].
  • عدالت اجتماعی در قرآن به اقسامی مانند عدالت خانوادگی، سیاسی، اصلاحی - اجتماعی و قضایی تقسیم شده است. عدالت خانوادگی در آیاتی است که به رعایت عدالت در خانواده توصیه می‌کند؛ مانند برخی آیات سوره نساء که عدالت در میان زنان را شرط تعدد زوجات می‌داند[۷۶]. عدل قضایی به مضامینی مانند داوری عادلانه، شهادت عادلانه و یا شهادت آگاهانه توصیه می‌کند و تذکر داده شده است که دشمنی با جمعیتی سبب نشود تا به گناه و ترک عدالت کشانده شوید و شهادت عادلانه ندهید: ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا كُونُوا قَوَّامِينَ لِلَّهِ شُهَدَاءَ بِالْقِسْطِ وَلَا يَجْرِمَنَّكُمْ شَنَآنُ قَوْمٍ عَلَى أَلَّا تَعْدِلُوا اعْدِلُوا هُوَ أَقْرَبُ لِلتَّقْوَى وَاتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ خَبِيرٌ بِمَا تَعْمَلُونَ[۷۷][۷۸].

عدل خانوادگی

عدل قضایی (عدل جزائی)

این اصطلاح از عدل، به معنای عدالت در کیفر و پاداش است.

عدل اصلاح اجتماعی

  • عدالت اصلاحی اجتماعی، در آیاتی است که به تبعات بی‌عدالتی در اجتماع و آثار مثبت عدالت در جامعه اشاره دارند. برای نمونه در آیه‌ای از قرآن آمده است: ﴿وَضَرَبَ اللَّهُ مَثَلًا رَجُلَيْنِ أَحَدُهُمَا أَبْكَمُ لَا يَقْدِرُ عَلَى شَيْءٍ وَهُوَ كَلٌّ عَلَى مَوْلَاهُ أَيْنَمَا يُوَجِّهْهُ لَا يَأْتِ بِخَيْرٍ هَلْ يَسْتَوِي هُوَ وَمَنْ يَأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَهُوَ عَلَى صِرَاطٍ مُسْتَقِيمٍ[۷۹] در آیه‌ای دیگر از قرآن نیز آمده است: ﴿إِنَّ الَّذِينَ يَكْفُرُونَ بِآيَاتِ اللَّهِ وَيَقْتُلُونَ النَّبِيِّينَ بِغَيْرِ حَقٍّ وَيَقْتُلُونَ الَّذِينَ يَأْمُرُونَ بِالْقِسْطِ مِنَ النَّاسِ فَبَشِّرْهُمْ بِعَذَابٍ أَلِيمٍ[۸۰]. مباحثی مانند صلح، جنگ، چگونگی برخورد با مخالفان سیاسی و امثال این موارد ذیل عدالت سیاسی قرار داده شده است: ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لَا تُحِلُّوا شَعَائِرَ اللَّهِ وَلَا الشَّهْرَ الْحَرَامَ وَلَا الْهَدْيَ وَلَا الْقَلَائِدَ وَلَا آمِّينَ الْبَيْتَ الْحَرَامَ يَبْتَغُونَ فَضْلًا مِنْ رَبِّهِمْ وَرِضْوَانًا وَإِذَا حَلَلْتُمْ فَاصْطَادُوا وَلَا يَجْرِمَنَّكُمْ شَنَآنُ قَوْمٍ أَنْ صَدُّوكُمْ عَنِ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ أَنْ تَعْتَدُوا وَتَعَاوَنُوا عَلَى الْبِرِّ وَالتَّقْوَى وَلَا تَعَاوَنُوا عَلَى الْإِثْمِ وَالْعُدْوَانِ وَاتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ شَدِيدُ الْعِقَابِ[۸۱][۸۲].

عدل سیاسی

عدل اخلاقی

  • در عدل اخلاقی آیاتی با مضامین برگرداندن امانت‌ها، حکم به عدل، برقراری عدالت میان زنان، قیام به قسط و امثال آن مورد توجه قرار گرفته است: ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا شَهَادَةُ بَيْنِكُمْ إِذَا حَضَرَ أَحَدَكُمُ الْمَوْتُ حِينَ الْوَصِيَّةِ اثْنَانِ ذَوَا عَدْلٍ مِنْكُمْ أَوْ آخَرَانِ مِنْ غَيْرِكُمْ إِنْ أَنْتُمْ ضَرَبْتُمْ فِي الْأَرْضِ فَأَصَابَتْكُمْ مُصِيبَةُ الْمَوْتِ تَحْبِسُونَهُمَا مِنْ بَعْدِ الصَّلَاةِ فَيُقْسِمَانِ بِاللَّهِ إِنِ ارْتَبْتُمْ لَا نَشْتَرِي بِهِ ثَمَنًا وَلَوْ كَانَ ذَا قُرْبَى وَلَا نَكْتُمُ شَهَادَةَ اللَّهِ إِنَّا إِذًا لَمِنَ الْآثِمِينَ[۸۳].
  • تقسیم‌بندی دیگری از عدالت نیز وجود دارد که در آن عدالت به چهار قسم روحی، جسمی، مزاجی و اجتماعی تقسیم شده است[۸۴]. گاه نیز انواع عدالت در دو مورد بیان شده است: نفی امتیازهای نژادی و طبقاتی و موضوع ثروت[۸۵]. می‌توان گفت در تقسیم اولیه (عدالت تکوینی، تشریعی، اجتماعی و اخلاقی) عدالت در حالت کلی و در کل نظام خلقت، اعم از انسان و اجتماعات بشری مورد توجه است؛ اما در تقسیم بعدی که عدالت به مزاجی، جسمی و غیره تقسیم شده، به اقسام عدالت در انسان اشاره شده است. عدالت در ثروت و عدالت در امتیازهای اجتماعی نیز تقسیمات دیگری از عدالت اجتماعی‌اند؛ البته ذیل عدالت سیاسی و اصلاحی - اجتماعی قرار می‌گیرد[۸۶].

جستارهای وابسته

منابع

پانویس

  1. اخلاق در قرآن، ج۳، ص۱۳۳. در محاورات افلاطون آمده است که سوفسطائیان به خشایارشاه حق داده‌اند که از ایران لشکر کشید و یونان را شکست داد؛ زیرا او فرد قدرتمندی بود... در بین فلاسفه اخیر هم نیچه بر این باور است و می‌گوید: «زور حق است».
  2. ابن مسکویه، تهذیب الاخلاق و تطهیرالاعراق، ترجمه حاجیه خانم امین، ص۲۱۹ - ۲۲۰؛ احمد نراقی، معراج السعاده، ص۵۱ - ۵۳.
  3. نجمه کیخا، مناسبات اخلاق و سیاست در اندیشه اسلامی، ص۱۳۵، ۱۳۷، ۱۳۸. تهرانی، مجتبی، اخلاق الاهی، ج۱،ص۹۶-۹۷.
  4. ر.ک: احمدوند، فردین، مکارم اخلاق در صحیفه، ص۳۵۹.
  5. حمیدرضا حق شناس، رویکرد صحیفه سجادیه به اخلاق اجتماعی (پایان‌نامه کارشناسی ارشد رشته علوم قرآن و حدیث، دانشکده الهیات، دانشگاه قم، ۱۳۸۶)، ص۸۰.
  6. ر.ک: احمدوند، فردین، مکارم اخلاق در صحیفه، ص۳۵۲.
  7. فرهنگ معارف اسلامی، ج۲، ص۲۴۲. به نقل از اخلاق ناصری، ص۵۷ و ۶۷؛ احمدوند، فردین، مکارم اخلاق در صحیفه، ص۳۵۵-۳۵۶؛ دانشنامه نهج البلاغه، ج۲، ص ۵۵۵.
  8. فرهنگ معارف اسلامی، ج۲، ص۲۴۲. به نقل از اخلاق ناصری، ص۵۷ و ۶۷؛ سیدعلی خان حسینی، ریاض السالکین، ج۳، ص۳۸۹.
  9. اخلاق در قرآن، ج۳، ص۱۳۳.
  10. فلسفه اخلاق در اسلام، ترجمه عبدالحسین صافی، ص۳۱۷ – ۳۱۸.
  11. «و آسمان را برافراشت و ترازو را بگذاشت * که در ترازو تجاوز نکنید * و سنجش را با دادگری برپا دارید و ترازو را کم مپیمایید» سوره الرحمن، آیه ۷-۹.
  12. «خداوند- که به دادگری ایستاده است- و فرشتگان و دانشوران گواهی می‌دهند که: هیچ خدایی نیست جز او که پیروزمند فرزانه است» سوره آل عمران، آیه ۱۸.
  13. کیخا، نجمه، عدالت اجتماعی (در اندیشه شهید مطهری)، چلچراغ حکمت
  14. مطهری، مرتضی، مجموعه آثار، ج۱، ص۶۰.
  15. «ما پیامبرانمان را با برهان‌ها (ی روشن) فرستادیم و با آنان کتاب و ترازو فرو فرستادیم تا مردم به دادگری برخیزند و (نیز) آهن را فرو فرستادیم که در آن نیرویی سخت و سودهایی برای مردم است و تا خداوند معلوم دارد چه کسی در نهان، (دین) او و پیامبرانش را یاری می‌کند؛ بی‌گمان خداوند توانمندی پیروزمند است» سوره حدید، آیه ۲۵.
  16. مطهری، مرتضی، مجموعه آثار، ج۱، ص۶۰.
  17. کیخا، نجمه، عدالت اجتماعی (در اندیشه شهید مطهری)، چلچراغ حکمت
  18. ر.ک: سعیدیان‌فر، محمد جعفر و ایازی، سید محمد علی، فرهنگ‌نامه پیامبر در قرآن کریم، ج۲، ص ۲۰۶-۲۱۳.
  19. ر.ک: دانشنامه نهج البلاغه، ج۲، ص ۵۵۶- ۵۵۷.
  20. اخلاق در قرآن، ج۳، ص۱۳۳.
  21. احمد نراقی، معراج السعاده، ص۳۶۲ – ۳۶۳.
  22. ر.ک: احمدوند، فردین، مکارم اخلاق در صحیفه، ص۳۵۰.
  23. نراقی «جامع السعادات»، ج ۱ ص ۵۱
  24. ر.ک: محدثی، جواد، فرهنگ غدیر، ص۳۸۳.
  25. ر.ک: دانشنامه نهج البلاغه، ج۲، ص ۵۵۴- ۵۵۵.
  26. ر.ک: محدثی، جواد، فرهنگ غدیر، ص۳۸۳.
  27. ر.ک: سعیدیان‌فر، محمد جعفر و ایازی، سید محمد علی، فرهنگ‌نامه پیامبر در قرآن کریم، ج۲، ص ۲۰۶-۲۱۳.
  28. مطهری، مرتضی، مجموعه آثار، ج۱۸، ص۱۵۶-۱۵۸.
  29. مطهری، مرتضی، یادداشت‌های استاد مطهری، ج۶، ص۲۳۲.
  30. کیخا، نجمه، عدالت اجتماعی (در اندیشه شهید مطهری)، چلچراغ حکمت
  31. مطهری، مرتضی، مجموعه آثار، ج۱، ص۴۲-۴۴.
  32. مطهری، مرتضی، مجموعه آثار، ج۱، ص۵۴.
  33. «و چون کاری زشت کنند گویند: پدرانمان را بر همین کار یافته‌ایم و خداوند ما را به آن فرمان داده است، بگو: بی‌گمان خداوند به کار زشت فرمان نمی‌دهد؛ آیا درباره خداوند چیزی می‌گویید که نمی‌دانید؟ * بگو: پروردگارم به دادگری فرمان داده است» سوره اعراف، آیه ۲۸.
  34. مطهری، مرتضی، یادداشت‌های استاد مطهری، ج۶، ص۲۱۵-۲۱۶.
  35. مطهری، مرتضی، نهضت‌های اسلامی در صد ساله اخیر، ص۶۴ و ۶۵.
  36. کیخا، نجمه، عدالت اجتماعی (در اندیشه شهید مطهری)، چلچراغ حکمت
  37. مطهری، مرتضی، اسلام و مقتضیات زمان، ج۱، ص۳۰۲.
  38. مطهری، مرتضی، اسلام و مقتضیات زمان، ج۱، ص۲۷۶.
  39. کیخا، نجمه، عدالت اجتماعی (در اندیشه شهید مطهری)، چلچراغ حکمت
  40. مطهری، مرتضی، بیست گفتار، ص۱۵.
  41. مطهری، مرتضی، بیست گفتار، ص۱۳-۲۰.
  42. مطهری، مرتضی، مجموعه آثار، ج۲۲، ص۴۸۱.
  43. مطهری، مرتضی، مجموعه آثار، ج۲۲، ص۴۷۰.
  44. مطهری، مرتضی، یادداشت‌های استاد مطهری، ج۶، ص۲۴۶.
  45. «داستان آنچه در زندگی این جهان می‌بخشند همچون داستان بادی است دارای سوز سرما که بر کشتگاه گروهی بر خویش ستم کرده بوزد و آن را نابود سازد و خداوند به آنان ستم نکرده است بلکه آنان خود به خویش ستم می‌ورزند» سوره آل عمران، آیه ۱۱۷.
  46. کیخا، نجمه، عدالت اجتماعی (در اندیشه شهید مطهری)، چلچراغ حکمت
  47. مطهری، مرتضی، یادداشت‌های استاد مطهری، ج۶، ص۲۴۷-۲۴۹.
  48. مطهری، مرتضی، یادداشت‌های استاد مطهری، ج۶، ص۲۱۴.
  49. مطهری، مرتضی، یادداشت‌های استاد مطهری، ج۶، ص۲۴۵.
  50. مطهری، مرتضی، یادداشت‌های استاد مطهری، ج۶، ص۲۴۱، براساس آیه ۱۵۲ انعام.
  51. کیخا، نجمه، عدالت اجتماعی (در اندیشه شهید مطهری)، چلچراغ حکمت
  52. مطهری، مرتضی، مجموعه آثار، ج۱، ص۶۰.
  53. کیخا، نجمه، عدالت اجتماعی (در اندیشه شهید مطهری)، چلچراغ حکمت
  54. نجمه کیخا، مناسبات اخلاق و سیاست در اندیشه اسلامی، ص۱۶۶.
  55. «ما پیامبرانمان را با برهان‌ها (ی روشن) فرستادیم و با آنان کتاب و ترازو فرو فرستادیم تا مردم به دادگری برخیزند» سوره حدید، آیه 25.
  56. «و اگر میان آنان داوری کردی به داد داوری کن که خداوند دادگران را دوست می‌دارد» سوره مائده، آیه 42.
  57. «و سخن پروردگارت به راستی و دادگری کامل شد؛ هیچ دگرگون کننده‌ای برای سخنان وی نیست و او شنوای داناست» سوره انعام، آیه 115.
  58. «خداوند همسنگ ذرّه‌ای ستم نمی‌ورزد» سوره نساء، آیه 40.
  59. «ای مؤمنان! به دادگری بپاخیزید و برای خداوند گواهی دهید هر چند به زیان خود یا پدر و مادر و یا نزدیکان (تان) باشد» سوره نساء، آیه 135.
  60. سعیدیان‌فر، محمد جعفر و ایازی، سید محمد علی، فرهنگ‌نامه پیامبر در قرآن کریم، ج۲، ص ۲۰۶-۲۱۳.
  61. «الْعَدْلُ یَضَعُ الْأُمُورَ مَوَاضِعَهَا»؛ نهج البلاغه، حکمت ۴۳۷
  62. «الْعَدْلُ الْإِنْصَافُ»؛ نهج البلاغه، حکمت ۲۳۱؛ نیز نک: کلام ۱۳۶ و نامه‌های ۵۱ و ۵۹
  63. «فَلْیَکُنْ أَمْرُ النَّاسِ عِنْدَکَ فِی الْحَقِّ سَوَاءً، فَإِنَّهُ لَیْسَ فِی الْجَوْرِ عِوَضٌ مِنَ الْعَدْلِ»؛ نهج البلاغه، نامه ۵۹؛ نیز نک: کلام ۱۲۶ و نامه‌های «وَ لَا یَیْأَسَ الضُّعَفَاءُ مِنْ عَدْلِکَ عَلَیْهِمْ»؛ ۲۷؛ «أَلَا وَ إِنَّ حَقَّ مَنْ قِبَلَکَ وَ قِبَلَنَا مِنَ الْمُسْلِمِینَ فِی قِسْمَةِ هَذَا الْفَیْءِ سَوَاءٌ، یَرِدُونَ عِنْدِی عَلَیْهِ وَ یَصْدُرُونَ عَنْه»؛ ۴۳ و «وَ لَا یَیْأَسَ الضُّعَفَاءُ مِنْ عَدْلِکَ»؛ ۴۶
  64. «فَإِذَا أَدَّتْ الرَّعِیَّةُ إِلَی الْوَالِی حَقَّهُ وَ أَدَّی الْوَالِی إِلَیْهَا حَقَّهَا، عَزَّ الْحَقُّ بَیْنَهُمْ»؛ نهج البلاغه، خطبه ۲۱۶؛ نیز نک: کلام ۳۷ و حکمت ۱۶۶
  65. «عَلیکَ بِالْقَصدِ فِی الاُموُرِ فَمَنْ عَدَلَ عَنِ الْقَصدِ جارَ وَ مَنْ اَخَذَ بِهِ عَدَلَ»؛ غررالحکم، ۲ / ۳۱۵
  66. ر.ک: دانشنامه نهج البلاغه، ج۲، ص ۵۵۶.
  67. نهج البلاغه، خطبه‌های «أَمَّا قَوْلُکُمْ أَ کُلَّ ذَلِکَ کَرَاهِیَةَ الْمَوْتِ؟ فَوَاللَّهِ مَا أُبَالِی دَخَلْتُ إِلَی الْمَوْتِ أَوْ خَرَجَ الْمَوْتُ إِلَیَّ. وَ أَمَّا قَوْلُکُمْ شَکّاً فِی أَهْلِ الشَّامِ، فَوَاللَّهِ مَا دَفَعْتُ الْحَرْبَ یَوْماً إِلَّا وَ أَنَا أَطْمَعُ أَنْ تَلْحَقَ بِی طَائِفَةٌ فَتَهْتَدِیَ بِی وَ تَعْشُوَ إِلَی ضَوْئِی، وَ ذَلِکَ أَحَبُّ إِلَیَّ مِنْ أَنْ أَقْتُلَهَا عَلَی ضَلَالِهَا وَ إِنْ کَانَتْ تَبُوءُ بِآثَامِهَا»؛ خطبه ۵۵؛ «وَ اعْلَمُوا أَنِّی إِنْ أَجَبْتُکُمْ رَکِبْتُ بِکُمْ مَا أَعْلَمُ وَ لَمْ أُصْغِ إِلَی قَوْلِ الْقَائِلِ وَ عَتْبِ الْعَاتِبِ»؛ خطبه ۹۲ و «فَإِذَا أَدَّتْ الرَّعِیَّةُ إِلَی الْوَالِی حَقَّهُ وَ أَدَّی الْوَالِی إِلَیْهَا حَقَّهَا، عَزَّ الْحَقُّ بَیْنَهُمْ وَ قَامَتْ مَنَاهِجُ الدِّینِ وَ اعْتَدَلَتْ مَعَالِمُ الْعَدْلِ»؛ ۲۱۶، کلام‌های ۱۲۶، ۲۰۶ و «وَ بِالسِّیرَةِ الْعَادِلَةِ یُقْهَرُ الْمُنَاوِئُ»؛ ۲۲۴ و نامه‌های ۱؛ «و یشرع أمثلة العدل، فی صغیر الأمور و کبیرها و دقیقها و جلیلها»؛ ۲۵؛ «لَنْ تُقَدَّسَ أُمَّةٌ لاَ یُؤْخَذُ لِلضَّعِیفِ فِیهَا حَقُّهُ مِنَ الْقَوِیِّ غَیْرَ مُتَتَعْتِع»؛ ۵۳ و ۵۴
  68. ر.ک: دانشنامه نهج البلاغه، ج۲، ص ۵۵۸.
  69. ر.ک: دانشنامه نهج البلاغه، ج۲، ص ۵۵۷- ۵۵۸.
  70. «اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ، وَ مَتِّعْنِی بِالاقْتِصَادِ، وَ اجْعَلْنِی مِنْ أَهْلِ السَّدَادِ، وَ مِنْ أَدِلَّةِ الرَّشَادِ، وَ مِنْ صَالِحِ الْعِبَادِ، وَ ارْزُقْنِی فَوْزَ الْمَعَادِ، وَ سلَامَةَ الْمِرْصَادِ»؛ صحیفه سجادیه، دعای بیستم.
  71. «وَ جَعَلْتَهُ نُوراً نَهْتَدِی مِنْ ظُلَمِ الضَّلَالَةِ وَ الْجَهَالَةِ بِاتِّبَاعِهِ، وَ شِفَاءً لِمَنْ أَنْصَتَ بِفَهَمِ التَّصْدِیقِ إِلَی اسْتِمَاعِهِ، وَ مِیزَانَ قِسْطٍ لَا یَحِیفُ عَنِ الْحَقِّ لِسَانُهُ، وَ نُورَ هُدًی لَا یَطْفَأُ عَنِ الشَّاهِدِینَ بُرْهَانُهُ، وَ عَلَمَ نَجَاةٍ لَا یَضِلُّ مَنْ أَمَّ قَصْدَ سُنَّتِهِ، وَ لا تَنَالُ أَیْدِی الْهَلَکَاتِ مَنْ تَعَلَّقَ بِعُرْوَةِ عِصْمَتِهِ»؛ صحیفه سجادیه، دعای چهل و دوم:
  72. «وَ أَیِّدْنِی بِتَوْفِیقِکَ وَ تَسْدِیدِکَ‌، وَ أَعِنِّی عَلَی صَالِحِ النِّیَّةِ، وَ مَرْضِیِّ الْقَوْلِ، وَ مُسْتَحْسَنِ الْعَمَلِ، وَ لَا تَکِلْنِی إِلَی حَوْلِی وَ قُوَّتِی دُونَ حَوْلِکَ وَ قُوَّتِکَ»؛ صحیفه سجادیه، دعای ششم:
  73. ر.ک: احمدوند، فردین، مکارم اخلاق در صحیفه، ص۳۷۲.
  74. ﴿وَإِنْ خِفْتُمْ أَلَّا تُقْسِطُوا فِي الْيَتَامَى فَانْكِحُوا مَا طَابَ لَكُمْ مِنَ النِّسَاءِ مَثْنَى وَثُلَاثَ وَرُبَاعَ فَإِنْ خِفْتُمْ أَلَّا تَعْدِلُوا فَوَاحِدَةً أَوْ مَا مَلَكَتْ أَيْمَانُكُمْ ذَلِكَ أَدْنَى أَلَّا تَعُولُوا «و اگر می‌هراسید که در مورد یتیمان دادگری نکنید (با آنان ازدواج نکنید و) از زنانی که می‌پسندید، دو دو، و سه سه، و چهار چهار همسر گیرید و اگر بیم دارید که داد نورزید یک زن را و یا کنیز خود را (به همسری گزینید)؛ این کار به آنکه ستم نورزید نزدیک‌تر است» سوره نساء، آیه ۳؛ ﴿وَلَنْ تَسْتَطِيعُوا أَنْ تَعْدِلُوا بَيْنَ النِّسَاءِ وَلَوْ حَرَصْتُمْ فَلَا تَمِيلُوا كُلَّ الْمَيْلِ فَتَذَرُوهَا كَالْمُعَلَّقَةِ وَإِنْ تُصْلِحُوا وَتَتَّقُوا فَإِنَّ اللَّهَ كَانَ غَفُورًا رَحِيمًا «و هرگز نمی‌توانید میان زنان (خود) دادگری کنید هر چند (به آن) آزمند باشید پس، (از یکی) یکسره رو مگردانید که او را سرگردان واگذارید و اگر (میان خود و او را) سازش دهید و پرهیزگاری ورزید بی‌گمان خداوند آمرزنده‌ای بخشاینده است» سوره نساء، آیه ۱۲۹؛ ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا كُونُوا قَوَّامِينَ بِالْقِسْطِ شُهَدَاءَ لِلَّهِ وَلَوْ عَلَى أَنْفُسِكُمْ أَوِ الْوَالِدَيْنِ وَالْأَقْرَبِينَ إِنْ يَكُنْ غَنِيًّا أَوْ فَقِيرًا فَاللَّهُ أَوْلَى بِهِمَا فَلَا تَتَّبِعُوا الْهَوَى أَنْ تَعْدِلُوا وَإِنْ تَلْوُوا أَوْ تُعْرِضُوا فَإِنَّ اللَّهَ كَانَ بِمَا تَعْمَلُونَ خَبِيرًا «ای مؤمنان! به دادگری بپاخیزید و برای خداوند گواهی دهید هر چند به زیان خود یا پدر و مادر و یا نزدیکان (تان) باشد و اگر (هر یک از دو طرف دعوا) دارا باشد یا نادار، خداوند به (دستگیری از) هر دو سزاوارتر است، پس (در گواهی دادن) از هوا (ی نفس) پیروی نکنید که به یک سو‌گرایید و اگر (در گواهی دادن) زبان بگردانید یا (از آن) رو برتابید بی‌گمان خداوند از آنچه می‌کنید آگاه است» سوره نساء، آیه ۱۳۵؛ ﴿...وَلَا يَجْرِمَنَّكُمْ شَنَآنُ قَوْمٍ أَنْ صَدُّوكُمْ عَنِ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ أَنْ تَعْتَدُوا وَتَعَاوَنُوا عَلَى الْبِرِّ وَالتَّقْوَى وَلَا تَعَاوَنُوا عَلَى الْإِثْمِ وَالْعُدْوَانِ وَاتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ شَدِيدُ الْعِقَابِ «...و نباید دشمنی با گروهی که شما را از (ورود به) مسجد الحرام باز داشتند، وادارد که به تجاوز دست یازید؛ و یکدیگر را در نیکی و پرهیزگاری یاری کنید و در گناه و تجاوز یاری نکنید و از خداوند پروا کنید، بی‌گمان خداوند سخت کیفر است» سوره مائده، آیه ۲؛ ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا كُونُوا قَوَّامِينَ لِلَّهِ شُهَدَاءَ بِالْقِسْطِ وَلَا يَجْرِمَنَّكُمْ شَنَآنُ قَوْمٍ عَلَى أَلَّا تَعْدِلُوا اعْدِلُوا هُوَ أَقْرَبُ لِلتَّقْوَى وَاتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ خَبِيرٌ بِمَا تَعْمَلُونَ «ای مؤمنان! برای خداوند بپاخیزید و با دادگری گواهی دهید و نباید دشمنی با گروهی شما را وادارد که دادگری نکنید، دادگری ورزید که به پرهیزگاری نزدیک‌تر است و از خداوند پروا کنید که خداوند از آنچه انجام می‌دهید آگاه است» سوره مائده، آیه ۸؛ ﴿سَمَّاعُونَ لِلْكَذِبِ أَكَّالُونَ لِلسُّحْتِ فَإِنْ جَاءُوكَ فَاحْكُمْ بَيْنَهُمْ أَوْ أَعْرِضْ عَنْهُمْ وَإِنْ تُعْرِضْ عَنْهُمْ فَلَنْ يَضُرُّوكَ شَيْئًا وَإِنْ حَكَمْتَ فَاحْكُمْ بَيْنَهُمْ بِالْقِسْطِ إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الْمُقْسِطِينَ «گوش سپارندگان به دروغ و بسیار حرام خوارند پس اگر به نزد تو آمدند میان آنان داوری کن و یا از آنان رو بگردان؛ و اگر از ایشان رو بگردانی هرگز هیچ زیانی به تو نمی‌توانند رساند و اگر میان آنان داوری کردی به داد داوری کن که خداوند دادگران را دوست می‌دارد» سوره مائده، آیه ۴۲؛ ﴿وَلَا تَقْرَبُوا مَالَ الْيَتِيمِ إِلَّا بِالَّتِي هِيَ أَحْسَنُ حَتَّى يَبْلُغَ أَشُدَّهُ وَأَوْفُوا الْكَيْلَ وَالْمِيزَانَ بِالْقِسْطِ لَا نُكَلِّفُ نَفْسًا إِلَّا وُسْعَهَا وَإِذَا قُلْتُمْ فَاعْدِلُوا وَلَوْ كَانَ ذَا قُرْبَى وَبِعَهْدِ اللَّهِ أَوْفُوا ذَلِكُمْ وَصَّاكُمْ بِهِ لَعَلَّكُمْ تَذَكَّرُونَ «و به مال یتیم نزدیک نشوید جز به گونه‌ای که (برای یتیم) نیکوتر است تا به برنایی خود برسد و پیمانه و ترازو را با دادگری، تمام بپیمایید؛ ما بر کسی جز (برابر با) توانش تکلیف نمی‌کنیم؛ و چون سخن می‌گویید با دادگری بگویید هر چند (درباره) خویشاوند باشد؛ و به پیمان با خداوند وفا کنید؛ این است آنچه شما را بدان سفارش کرده است باشد که پند گیرید» سوره انعام، آیه ۱۵۲.
  75. «خداوند به شما فرمان می‌دهد که امانت‌ها را به صاحب آنها باز گردانید و چون میان مردم داوری می‌کنید با دادگری داوری کنید؛ بی‌گمان خداوند به کاری نیک اندرزتان می‌دهد؛ به راستی خداوند شنوایی بیناست» سوره نساء، آیه ۵۸.
  76. ﴿وَإِنْ خِفْتُمْ أَلَّا تُقْسِطُوا فِي الْيَتَامَى فَانْكِحُوا مَا طَابَ لَكُمْ مِنَ النِّسَاءِ مَثْنَى وَثُلَاثَ وَرُبَاعَ فَإِنْ خِفْتُمْ أَلَّا تَعْدِلُوا فَوَاحِدَةً أَوْ مَا مَلَكَتْ أَيْمَانُكُمْ ذَلِكَ أَدْنَى أَلَّا تَعُولُوا «و اگر می‌هراسید که در مورد یتیمان دادگری نکنید (با آنان ازدواج نکنید و) از زنانی که می‌پسندید، دو دو، و سه سه، و چهار چهار همسر گیرید و اگر بیم دارید که داد نورزید یک زن را و یا کنیز خود را (به همسری گزینید)؛ این کار به آنکه ستم نورزید نزدیک‌تر است» سوره نساء، آیه ۳؛ ﴿وَلَنْ تَسْتَطِيعُوا أَنْ تَعْدِلُوا بَيْنَ النِّسَاءِ وَلَوْ حَرَصْتُمْ فَلَا تَمِيلُوا كُلَّ الْمَيْلِ فَتَذَرُوهَا كَالْمُعَلَّقَةِ وَإِنْ تُصْلِحُوا وَتَتَّقُوا فَإِنَّ اللَّهَ كَانَ غَفُورًا رَحِيمًا «و هرگز نمی‌توانید میان زنان (خود) دادگری کنید هر چند (به آن) آزمند باشید پس، (از یکی) یکسره رو مگردانید که او را سرگردان واگذارید و اگر (میان خود و او را) سازش دهید و پرهیزگاری ورزید بی‌گمان خداوند آمرزنده‌ای بخشاینده است» سوره نساء، آیه ۱۲۹.
  77. «ای مؤمنان! برای خداوند بپاخیزید و با دادگری گواهی دهید و نباید دشمنی با گروهی شما را وادارد که دادگری نکنید، دادگری ورزید که به پرهیزگاری نزدیک‌تر است و از خداوند پروا کنید که خداوند از آنچه انجام می‌دهید آگاه است» سوره مائده، آیه ۸.
  78. کیخا، نجمه، عدالت اجتماعی (در اندیشه شهید مطهری)، چلچراغ حکمت
  79. «و خداوند دو مرد را مثل می‌زند که یکی از آن دو گنگ است و توان هیچ کاری ندارد و سربار سرور خویش است، هر جا می‌فرستدش خیری (با خود) نمی‌آورد، آیا او با آن کس که به دادگری فرمان می‌دهد و بر راهی است راست، برابر است؟» سوره نحل، آیه ۷۶.
  80. «آنان را که به آیات خداوند کفر می‌ورزند و پیامبران را ناحقّ می‌کشند و دادفرمایان از مردم را به قتل می‌رسانند به عذابی دردناک نوید ده!» سوره آل عمران، آیه ۲۱.
  81. «ای مؤمنان! (حرمت) شعائر خداوند را و نیز (حرمت) ماه حرام و قربانی‌های بی‌نشان و قربانی‌های دارای گردن‌بند و (حرمت) زیارت‌کنندگان بیت الحرام را که بخشش و خشنودی پروردگارشان را می‌جویند؛ نشکنید و چون از احرام خارج شدید می‌توانید شکار کنید و نباید دشمنی با گروهی که شما را از (ورود به) مسجد الحرام باز داشتند، وادارد که به تجاوز دست یازید؛ و یکدیگر را در نیکی و پرهیزگاری یاری کنید و در گناه و تجاوز یاری نکنید و از خداوند پروا کنید، بی‌گمان خداوند سخت کیفر است» سوره مائده، آیه ۲.
  82. کیخا، نجمه، عدالت اجتماعی (در اندیشه شهید مطهری)، چلچراغ حکمت
  83. «ای مؤمنان! چون مرگ یکی از شما در رسد گواه گرفتن میان شما هنگام وصیت، (گواهی) دو (مرد) دادگر از شما (مسلمانان) است و اگر سفر کردید و مصیبت مرگ گریبان شما را گرفت (و گواه مسلمان نیافتید) دو گواه دیگر از غیر شما (مسلمانان) است و اگر (به آنها) شک دارید آنان را تا پس از نماز باز دارید آنگاه سوگند به خداوند خورند که: ما آن (گواهی خود) را به هیچ بهایی نمی‌فروشیم هرچند (درباره) خویشاوندان (ما) باشد و گواهی (در پیشگاه) خداوند را پنهان نمی‌داریم که اگر بداریم از گناهکاران خواهیم بود» سوره مائده، آیه ۱۰۶.
  84. مطهری، مرتضی، یادداشت‌های استاد مطهری، ج۶، ص۲۲۶.
  85. مطهری، مرتضی، یادداشت‌های استاد مطهری، ج۶، ص۲۱۵.
  86. کیخا، نجمه، عدالت اجتماعی (در اندیشه شهید مطهری)، چلچراغ حکمت