اقدامات امام علی در جنگ بنی نضیر: تفاوت میان نسخه‌ها

جز
جایگزینی متن - 'پنهان' به 'پنهان'
جز (جایگزینی متن - '{{یادآوری پانویس}}' به '')
جز (جایگزینی متن - 'پنهان' به 'پنهان')
خط ۱۰: خط ۱۰:


==مقدمه==
==مقدمه==
* [[بنی نضیر]] که با [[مسلمانان]] [[پیمان]] بسته بودند، آهنگ [[کشتن پیامبر]]{{صل}} کردند. [[پیامبر خدا]] که از خیزش‌های [[پنهان]] آنان پس از جریان [[احد]] [[آگاه]] شده بود، برای بررسی [[حقیقت]]، به سوی دژ آنان حرکت کرد و عنوان ظاهری این حرکت را پرداختِ [[خون]] بهای دو نفر از [[قبیله بنی عامر]] قرار داد. آنان، در آستان دژ، به ظاهر از [[پیامبر]]{{صل}} استقبال کردند و چون [[پیامبر خدا]] با یارانش در سایه دژ آرمیدند، نقشه [[قتل]] [[پیامبر]]{{صل}} را کشیدند و هنوز در مقدمات اجرای آن بودند که [[پیامبر خدا]] [[آگاه]] شد و بی آنکه آنان بفهمند، راه [[مدینه]] را پیش گرفت. اکنون آنان [[پیمان]] را شکسته بودند. [[پیامبر]]{{صل}} پیشنهاد کرد که خانه‌های خویش را وا نهند و از آن دیار بروند؛ اما آنان خیره‌سری کردند و [[پیامبر]]{{صل}} هم در [[ربیع]] اول [[سال چهارم هجری]]، آنان را محاصره کرد و بنا به برخی گزارش‌ها پس از آنکه ده نفر کشته دادند، با [[ذلت]] از آن دیار رفتند.
* [[بنی نضیر]] که با [[مسلمانان]] [[پیمان]] بسته بودند، آهنگ [[کشتن پیامبر]]{{صل}} کردند. [[پیامبر خدا]] که از خیزش‌های پنهان آنان پس از جریان [[احد]] [[آگاه]] شده بود، برای بررسی [[حقیقت]]، به سوی دژ آنان حرکت کرد و عنوان ظاهری این حرکت را پرداختِ [[خون]] بهای دو نفر از [[قبیله بنی عامر]] قرار داد. آنان، در آستان دژ، به ظاهر از [[پیامبر]]{{صل}} استقبال کردند و چون [[پیامبر خدا]] با یارانش در سایه دژ آرمیدند، نقشه [[قتل]] [[پیامبر]]{{صل}} را کشیدند و هنوز در مقدمات اجرای آن بودند که [[پیامبر خدا]] [[آگاه]] شد و بی آنکه آنان بفهمند، راه [[مدینه]] را پیش گرفت. اکنون آنان [[پیمان]] را شکسته بودند. [[پیامبر]]{{صل}} پیشنهاد کرد که خانه‌های خویش را وا نهند و از آن دیار بروند؛ اما آنان خیره‌سری کردند و [[پیامبر]]{{صل}} هم در [[ربیع]] اول [[سال چهارم هجری]]، آنان را محاصره کرد و بنا به برخی گزارش‌ها پس از آنکه ده نفر کشته دادند، با [[ذلت]] از آن دیار رفتند.
* [[الإرشاد (کتاب)|الإرشاد]]: چون [[پیامبر خدا]] به سوی [[بنی نضیر]] رو آورد، آنان را محاصره کرد و [[خیمه]] فرماندهی‌اش را در دورترین نقطه دشت متعلق به بنی حُطَمه بر پا کرد و چون [[شب]] در رسید، مردی از [[بنی نضیر]]، تیری به سوی آن [خیمه‌] پرتاب نمود که به [[خیمه]] اصابت کرد. پس [[پیامبر]]{{صل}} [[فرمان]] داد که خیمه‌اش را به دامنه کوه، منتقل کنند و [[مهاجران]] و [[انصار]]، گِردش را گرفتند. چون [[تاریکی]] همه جا را فرا گرفت، [[امیر مؤمنان علی بن ابی طالب]]{{ع}} را نیافتند. [[مردم]] گفتند: ای [[پیامبر خدا]]! [[علی]] را نمی‌بینیم؟ فرمود: "[[گمان]] دارم که در پی [[اصلاح]] کار شماست". طولی نکشید که [[علی]]{{ع}}، سرِ [[یهودی]] تیرانداز را که "عزورا" نامیده می‌شد، نزد [[پیامبر]]{{صل}} آورد و آن را پیش ایشان افکند. [[پیامبر]]{{صل}} به او فرمود: "چگونه این کار را کردی؟". گفت: من دیدم که این خبیث، گستاخ و نترس است. پس به کمینش نشستم و [با خود] گفتم: نکند که جرئت کند و در [[تاریکی]] [[شب]]، در پی غافلگیر کردن ما باشد که دیدم با شمشیرِ کشیده و همراه با نُه نفر از [[یاران]] یهودی‌اش پیش می‌آید. به او حمله کردم و سخت گرفتم تا وی را کشتم و یارانش گریختند و خیلی دور نشده‌اند، و اگر چند نفر با من بفرستی، [[امید]] دارم به آنان دست یابم. [[پیامبر خدا]]، ده نفر را با او روانه کرد که در میان آنان، ابو دُجانه سِماک بن خَرَشَه و [[سهل بن حنیف]] هم بودند که پیش از آنکه [آنان‌] به دژ [[پناه]] برند، به آنان رسیدند و همه آنها را کشتند و سرهایشان را نزد [[پیامبر]]{{صل}} آوردند. ایشان هم [[فرمان]] داد که آنها را در یکی از چاه‌های بنی حُطَمه بیندازند و آن [اقدامات‌]، سبب [[فتح]] دژهای [[بنی نضیر]] شد<ref>الإرشاد، ج ۱، ص ۹۲.</ref><ref>[[محمد محمدی ری‌شهری|محمدی ری‌شهری، محمد]]، [[گزیده دانشنامه امیرالمؤمنین (کتاب)|گزیده دانشنامه امیرالمؤمنین]]، ص ۶۱.</ref>.
* [[الإرشاد (کتاب)|الإرشاد]]: چون [[پیامبر خدا]] به سوی [[بنی نضیر]] رو آورد، آنان را محاصره کرد و [[خیمه]] فرماندهی‌اش را در دورترین نقطه دشت متعلق به بنی حُطَمه بر پا کرد و چون [[شب]] در رسید، مردی از [[بنی نضیر]]، تیری به سوی آن [خیمه‌] پرتاب نمود که به [[خیمه]] اصابت کرد. پس [[پیامبر]]{{صل}} [[فرمان]] داد که خیمه‌اش را به دامنه کوه، منتقل کنند و [[مهاجران]] و [[انصار]]، گِردش را گرفتند. چون [[تاریکی]] همه جا را فرا گرفت، [[امیر مؤمنان علی بن ابی طالب]]{{ع}} را نیافتند. [[مردم]] گفتند: ای [[پیامبر خدا]]! [[علی]] را نمی‌بینیم؟ فرمود: "[[گمان]] دارم که در پی [[اصلاح]] کار شماست". طولی نکشید که [[علی]]{{ع}}، سرِ [[یهودی]] تیرانداز را که "عزورا" نامیده می‌شد، نزد [[پیامبر]]{{صل}} آورد و آن را پیش ایشان افکند. [[پیامبر]]{{صل}} به او فرمود: "چگونه این کار را کردی؟". گفت: من دیدم که این خبیث، گستاخ و نترس است. پس به کمینش نشستم و [با خود] گفتم: نکند که جرئت کند و در [[تاریکی]] [[شب]]، در پی غافلگیر کردن ما باشد که دیدم با شمشیرِ کشیده و همراه با نُه نفر از [[یاران]] یهودی‌اش پیش می‌آید. به او حمله کردم و سخت گرفتم تا وی را کشتم و یارانش گریختند و خیلی دور نشده‌اند، و اگر چند نفر با من بفرستی، [[امید]] دارم به آنان دست یابم. [[پیامبر خدا]]، ده نفر را با او روانه کرد که در میان آنان، ابو دُجانه سِماک بن خَرَشَه و [[سهل بن حنیف]] هم بودند که پیش از آنکه [آنان‌] به دژ [[پناه]] برند، به آنان رسیدند و همه آنها را کشتند و سرهایشان را نزد [[پیامبر]]{{صل}} آوردند. ایشان هم [[فرمان]] داد که آنها را در یکی از چاه‌های بنی حُطَمه بیندازند و آن [اقدامات‌]، سبب [[فتح]] دژهای [[بنی نضیر]] شد<ref>الإرشاد، ج ۱، ص ۹۲.</ref><ref>[[محمد محمدی ری‌شهری|محمدی ری‌شهری، محمد]]، [[گزیده دانشنامه امیرالمؤمنین (کتاب)|گزیده دانشنامه امیرالمؤمنین]]، ص ۶۱.</ref>.


۲۱۸٬۲۲۶

ویرایش