ظلم: تفاوت میان نسخه‌ها

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت
خط ۲۳۲: خط ۲۳۲:


==[[ظلم‌پذیری]] ==
== [[نفی ظلم]] ([[دفع ظلم|دفع]] و [[رفع ظلم]])==
== [[نفی ظلم]] ([[دفع ظلم|دفع]] و [[رفع ظلم]])==
===نخست: [[عدم پذیرش ظلم]]===
===نخست: [[عدم پذیرش ظلم]] ([[ظلم‌ناپذیری]])===
===دوم: [[ظلم ستیزی]]===
===دوم: [[ظلم ستیزی]]===
===سوم: [[دفاع از مظلوم]]===
===سوم: [[دفاع از مظلوم]]===

نسخهٔ ‏۳۱ اکتبر ۲۰۲۰، ساعت ۱۲:۲۲

مدخل‌های وابسته به این بحث:
در این باره، تعداد بسیاری از پرسش‌های عمومی و مصداقی مرتبط، وجود دارند که در مدخل ظلم (پرسش) قابل دسترسی خواهند بود.

ظُلم به معنای ستم، از حد گذشتن، به حق کسی تجاوز کردن. ستم گاهی به دیگران است، گاهی به خویشتن. آنکه بدی می‌کند و مرتکب گناه می‌شود‌‌، به خودش ستم کرده است، چون حق خود را در راه پاک زیستن و به کمال رسیدن پایمال کرده است. در قرآن، شرک به خدا هم ظلم بزرگ به حساب آمده است: ﴿وَإِذْ قَالَ لُقْمَانُ لِابْنِهِ وَهُوَ يَعِظُهُ يَا بُنَيَّ لَا تُشْرِكْ بِاللَّهِ إِنَّ الشِّرْكَ لَظُلْمٌ عَظِيمٌ[۱]. ظلم و جور، از بزرگ‌ترین گناهان است و کیفر آن در همین دنیا هم دامنگیر ظالم می‌‌شود و در آخرت هم، دوزخ سوزان کیفر ستمگران است. همچنان که پرهیز از ظلم لازم است، زیربار ظلم رفتن و ظلم‌پذیری (انظلام) هم ناپسند است. مبارزه با ظلم و ظالم یک وظیفه است و همکاری با ستمگر هم مشارکت در ظلم است و گناه دارد. حتی ظلم به حیوانات هم از دید اسلام ناپسند است، چون حیوانات هم حقوقی دارند که باید مراعات گردد. واژه‌های دیگری همچون: جور، بغی، عدوان، اعتداء، حیف و... همین معنی را دارند.

مفهوم‌شناسی ظلم

معنای لغوی ظلم

  • ظلم اسم مصدر ظَلَم، در لغت به سه معنی استعمال شده است:
  1. قراردادن چیزی در غیر جای مناسب خودش[۲]؛ از این باب است که عرب می‌گوید هرکس به پدرش شبیه باشد ظلم نکرده است؛ یعنی شباهت را در غیر موضعش قرار نداده است[۳]؛ و می‌گوید آن کس که گرگ بچراند، ظلم کرده است؛ یعنی رعایت و چوپانی را در غیر جای مناسبش قرار داده است[۴]. در مقابلِ ظلم به این معنی، عدل به معنی نهادن هر چیزی در جای مناسب خود قرار دارد...
  2. تجاوز از حد[۵]؛ به این معنی است که قرآن کریم گناهان را ظلم می‌نامد چون گناه تجاوز از حد الاهی است و از این باب است که هرکس بدون انحراف به چپ و راست در راهی پیش رود، عرب درباره او می‌گوید ظلم نکرده است[۶]. و باز از همین باب است که برخی کتب لغت[۷] تصرف در ملک و حق دیگری را ظلم نامیده‌اند.
  3. کم‌کردن[۸]؛ ظلم به این معنی در قرآن کریم به کار رفته است. می‌فرماید: ﴿كِلْتَا الْجَنَّتَيْنِ آتَتْ أُكُلَهَا وَلَمْ تَظْلِمْ مِنْهُ شَيْئًا وَفَجَّرْنَا خِلَالَهُمَا نَهَرًا[۹]. صاحب معجم مقائیس تنها معنی اول را برای ظلم ذکر کرده است[۱۰] و ظاهر این اکتفا، این است که معانی دیگر، معنی اصلی این واژه نیستند، بلکه از معانی مجازی آن یا از فروع معنی اولند. ...در صورتی که واژه ظلم در آیه یا روایتی همراه با قرینه‌ای آمده باشد، بدیهی است که معنی آن، با توجه به قرینه همراهش تعیین می‌شود؛ ولی در صورتی که بدون قرینه به کار رود، بر شایع‌ترین معنی خود که همان ظلم رفتاری است حمل می‌شود[۱۱]

معنای اصطلاحی ظلم

  1. ستم کردن: راه نکوهش تنها بر کسانی است که به مردم ستم می‌کنند و در [روی] زمین به ناحق سر برمی‌دارند. آنان عذابی دردناک [در پیش] خواهند داشت[۱۵][۱۶].
  2. تجاوز از حدود الهی و بر اساس فرمان خدا حکم نکردن: و اهل انجیل باید به آنچه خدا در آن نازل کرده داوری کنند و کسانی که به آنچه خدا نازل کرده حکم نکنند، آنان خود، نافرمان‌اند[۱۷][۱۸].
  3. انحراف از عدل و دادگری: در حقیقت، خدا به دادگری و نیکوکاری و بخشش به خویشاوندان فرمان می‌دهد و از کار زشت و ناپسند و ستم بازمی‌دارد. به شما اندرز می‌دهد، باشد که پند گیرید[۱۹][۲۰].
  4. شرک ورزیدن نسبت به خداوند: و [یاد کن] هنگامی را که لقمان به پسر خویش (در حالی که وی او را اندرز می‌داد) گفت: "ای پسرک من، به خدا شرک میاور که به راستی شرک، ستمی بزرگ است"[۲۱][۲۲].

تفاوت ظلم و جور

  1. ظلم به خدا، یعنی شرک
  2. ظلم به مردم، یعنی تجاوز به حقوق دیگران.
  3. ظلم به نفس، یعنی معصیت، زیرا آثار معصیت دامن‌گیر خود ظالم است[۳۴].

ارتباط ظلم با سایر مفاهیم

حکومت و ظلم

عدالت و ظلم

ایمان و ظلم

  1. مرتبه اول ایمان و ظلم: کسی که ایمان می‌آورد و می‌پذیرد که جهان آفرینش با همه اجرای و ارکان خود صانعی دارد که همه موجودات جهان و از جمله خود انسان آفریده و تحت ربوبیت او هستند، در مرتبه اول قرار دارد. در مقابل این مرتبه ایمان، ظلم به معنی شرک و دوگانه پرستی قرار دارد. کسانی که گمان می‌کنند غیر خدا کسی یا چیزی دیگر در جهان تأثیری مستقل دارد به این معنی ستمکارند.
  2. مرتبه دوم ایمان و ظلم: وقتی که اینان در جان انسان ریشه‌دار شود و به اوامر الاهی گردن بگذارد، به مرتبه بالاتری از ایمان دست یافته است، در این مرتبه، ظلم به معنی ارتکاب کبائر است. کسی که گناه کبیره‌ای انجام می‌دهد ایمان خویش را به ظلم آلوده است.
  3. مرتبه سوم ایمان و ظلم: در مرتبه سوم که ایمان قوی‌تر و ریشه‌دارتر می‌شود و انسان از ارتکاب به کبائر رهایی می‌یابد، ایمانش در مقابل مرتبه‌ای دیگر از ظلم قرار می‌گیرد. در این مرتبه اگر کسی گناهان صغیره انجام دهد یا در مرتبه‌ای بالاتر، مستحبات را ترک کند و مکروهات را به جا آورد، ایمان خویش را با ظلم آمیخته است.
  4. مرتبه چهارم ایمان و ظلم: در این مرتبه ظلم به معنی غوطه خوردن در مباحات است. کسی که مراحل مختلف ایمان را پشت‌سر می‌گذارد به طوری که هیچ حرامی از او سر نمی‌زند و حتی احکام غیرالزامی خدا یعنی مستحبات و مکروهات را نیز مراعات می‌کند، لطافت ایمانش حتی با توجه بیش از نیاز به مباحات خراش بر می‌دارد و در این صورت است که می‌گوییم ایمانش را به ظلم آمیخته است.
  5. مرتبه پنجم ایمان و ظلم: یکی دیگر از مراتب ظلم که با مرتبه‌ای عالی از ایمان مقابله می‌کند، اتصاف به اخلاق ناپسند و بی‌توجهی به تهذیب نفس است. کسی که در این مرتبه قرار می‌گیرد اگر لحظه‌ای از نفس خویش غافل شود و فراموش کند که باید پیوسته با بدی‌های آن مبارزه کند و به زینت اخلاق نیکش بیاراید، دچار ستم شده و ایمانش را به ظلم آمیخته است.
  6. مرتبه ششم ایمان و ظلم: در مرتبه‌ای بسیار عالی از ایمان که انسان، محبوب حقیقی خود را یافته و سوار بر مرکب شوق به سوی مقصد اعلی می‌تازد، هر چیزی که اندکی از مهرش غافل کند یا از شوقش بکاهد، برای او ظلم است[۴۷].

امامت و ظلم

آرامش وامنیت و ظلم

آبادانی و ظلم

مهدویت و ظلم

سیاست و ظلم

گستره و مصداق‌های ظلم

ظلم به ارزش ها

  • ظلم به حق و حقیقت
  • ظلم به دانش

ظلم به خدا

  • ظلم به آیات خدا
  • ظلم به پیامبران
  • ظلم به پیامبر خاتم
  • ظلم به اهل بیت

ظلم به خود

ظلم به دیگران

  • ظلم به صالحان
  • ظلم به مسلمانان
  • ظلم به بى گناهان
  • ظلم به غافلان
  • ظلم به شریک

ظلم به طبیعت

  • ظلم به محیط زیست
  • ظلم به حیوانات
  • ظلم به گیاهان و درختان

دست‌اندرکاران ظلم

نخست: ظالم

نشانه‌ها و ویژگی های ظالمان (ظلمه)

  1. کفرپیشگی و ظلم‌گرایی
  2. انکار آیات و انبیای الهی و جلوگیری از دعوت انبیا در مسیر حق
  3. عدم اجرای قوانین الهی و نقض احکام
  4. مبارزه با آموزه‌های وحیانی
  • شاخصه و ویژگی‌هایی که موجب تضییع حقوق دیگران می‌‌شود:
  1. بی عدالتی اقتصادی
  2. استکبار و به استضعاف کشیدن دیگران
  3. فسق و فجور (ارتکاب جرم)
  4. حاکمیت ظالم

دوم: یاری کنندگان ظالم

سوم: رضایت دهندگان به ظلم

چهارم: پذیرنده ظلم

موجبات و عوامل زمینه‌ساز ظلم (عوامل عملکرد ظالمانه)

سطوح و مراتب ظلم

ظلم فردی

ظلم اجتماعى

ابعاد ظلم

ظلم فکری

ظلم فرهنگی

ظلم اقتصادی

ظلم سیاسی

ظلم قضایی

ظلم اداری

انواع ظلم

ظلم را به اعتبارات مختلف می‌توان تقسیم کرد. ما در این نوشته به سه اعتبار ظلم را تقسیم می‌کنیم.

تقسیم ظلم به اعتبار نیروی عامل

به این اعتبار ظلم را به دو قسم تقسیم می‌کنند چون گاهی نیروی عامل ظلم از قوای درونی است که ظلم نفسانی را پدید می‌آورد و گاهی از جوارح بیرونی است که ظلم رفتاری را پدید می‌آورد.

  1. ظلم درونی: این قسم ظلم از کمبود و عدم بهره‌مندی صحیح از نیروی عقل پدید می‌آید. از مصداق‌های این قسم به چند نمونه اشاره می‌کنیم.
  2. ظلم در توحید ذاتی: کسی که نتواند با نیروی عقل خود خدا را بشناسد، چنان‌که اصلاً خدایی را نپرستد یا غیر خدا را به جای خدا یا در کنار خدا بپرستد، ظلم کرده است؛ چون مرتبه الوهیت جایگاه خداست و چنین کسی خدا را از آن مرتبه خارج کرده، غیر خدا را در آن مرتبه نهاده است و این هر دو مصداق ظلم است.
  3. ظلم در توحید افعالی: تنها مؤثر در هستی خداوند متعال است و جز او هیچ‌چیز و هیچ‌کس به طور مستقل هیچ تأثیری در هستی ندارد. اعتقاد به اینکه جز خدا کسی یا چیزی می‌تواند تأثیری داشته باشد ظلم است، چون غیر خدا را در مرتبه خدایی که جای او نیست قرار می‌دهد.
  4. ظلم در توحید عبادی: پرستش شایسته ذات اقدس خداست. عبادت جز برای خدا ظلم است چون غیر خدا را در مرتبه معبودی می‌نهد؛ بنابراین شرک با همه شاخه و شعبه‌های خود مصداق ظلم است چنان‌که کفر نیز ظلم محسوب می‌شود. به همین دلیل قرآن کریم می‌فرماید: ﴿إِنَّ الشِّرْكَ لَظُلْمٌ عَظِيمٌ[۶۲]. و می‌فرماید: ﴿وَالْكَافِرُونَ هُمُ الظَّالِمُونَ[۶۳].
  5. ظلم در ایمان: گرایش به خدا و رسول باید حقیقی و با عقد قلبی باشد. کسی که اظهار ایمان کند و قلبش از ایمان تهی است، ظلم کرده است، چون ایمان را در جای مناسب خود قرار نداده است. به همین دلیل قرآن کریم نفاق را ظلم نامیده، درباره منافقین می‌فرماید: ﴿وَلَوْ أَنَّهُمْ إِذْ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ جَاءُوكَ فَاسْتَغْفَرُوا اللَّهَ وَاسْتَغْفَرَ لَهُمُ الرَّسُولُ لَوَجَدُوا اللَّهَ تَوَّابًا رَحِيمًا[۶۴].
  6. ظلم در گمان: گمان بد به اهل ایمان در شرایطی که جامعه مقهور فساد و ناراستی نیست ظلم است. امیرالمؤمنین(ع) می‌فرماید: در زمانی که صلاح و راستی بر جامعه حاکم است گمان بد به کسی که سابقه بدی ندارد و گناه آشکاری نکرده است، ظلم است[۶۵].
  7. ظلم در محبت: قلب مؤمن محل حکومت خداست. از رسول خدا(ص) روایت شده است: «أَنَّ قَلْبَ الْمُؤْمِنِ عَرْشُ الرَّحْمَنِ»[۶۶]؛ قلب مؤمن تخت پادشاهی خداست. به همین دلیل، انسان به طور فطری دل در گرو محبت خدا دارد و حق نیز همین است، چون ذات اقدس او جمیل مطلق است؛ بنابراین، کسی که دل به غیر او می‌سپارد هم جای خدا یعنی قلبش را به دیگری داده و هم با وجود زیبای مطلق به دیگران سرگرم شده است؛ پس از دو نظر ستم روا داشته است.
  8. ظلم بیرونی: ظلم بیرونی همان ظلمی است که با اعضا و جوارح بدن صورت می‌گیرد. هرگاه انسان گناهی جوارحی انجام دهد ستم کرده است، چون به جای طاعت عصیان نهاده است. قرآن کریم می‌فرماید: ﴿وَمَنْ يَتَعَدَّ حُدُودَ اللَّهِ فَأُولَئِكَ هُمُ الظَّالِمُونَ[۶۷]

تقسیم ظلم به اعتبار مظلوم

به اعتبار مظلوم، ظلم را می‌توان به دو قسم تقسیم کرد: ظلم به خود و ظلم به دیگران.

  1. ظلم به خود: در منطق قرآن کریم هر پندار، رفتار و گفتاری که با حرکت کمالی انسان در تعارض باشد ظلم به تفس (خویشتن) نامیده می‌شود؛ بنابراین هرگونه تعدی به حدود الاهی و گذر از مرزهای انسانیت که در شریعت گناه، معصیت و خطا نامیده می‌شود، مصداق ظلم به خویش است. قرآن کریم می‌فرماید: ﴿وَمَنْ يَتَعَدَّ حُدُودَ اللَّهِ فَقَدْ ظَلَمَ نَفْسَهُ[۶۸] با این توضیح، ظلم به خویش عبارت است از غفلت از تربیت و تزکیه نفس انسانی، رهاگذاشتن خود در پیگیری خواست‌های شهوی و شیطانی، اتلاف سرمایه‌های حیات، عدم بهره‌برداری صحیح از سرمایه عمر و غفلت از شکوفاسازی استعدادها. بنابراین هر ظلمی یا فقط به خود انسان متوجه است مثل اقسام ظلم درونی و برخی از انواع گناهان که بین انسان و خداست یا پیش از آنکه متوجه دیگری باشد، خود ظالم را هدف می‌گیرد. ظالم حتی در آنجا که به دیگران ستم می‌کند، در حقیقت به خود ستم کرده است. برای نمونه، قرآن کریم وقتی به مردان دستور می‌دهد که زنان را پس از عده طلاق آزار ندهند و به حقوق ایشان تعدی نکنند، می‌فرماید: ﴿وَمَنْ يَفْعَلْ ذَلِكَ فَقَدْ ظَلَمَ نَفْسَهُ[۶۹]. به همین دلیل می‌توان گفت ظلم به خویشتن هرچند در ظاهر یک قسم از اقسام ستم است، همه ظلم‌ها را شامل می‌شود و هم از این روست که قرآن کریم در آیات فراوانی به آن پرداخته و مصداق‌های زیادی برای آن نام برده است[۷۰]. و باز به همین دلیل است که مأموریت انبیا در وهله اول مبارزه با ظلم به خویشتن است؛ چون اگر انسان از ستم به خود نپرهیزد از ستم به دیگران هم پروا نمی‌کند. قرآن کریم می‌فرماید: ﴿يَا بُنَيَّ لَا تُشْرِكْ بِاللَّهِ إِنَّ الشِّرْكَ لَظُلْمٌ عَظِيمٌ[۷۱]. مبارزه با شرک، کفر، نفاق و همه گناهان، مبارزه با ظلم به خویش است.
  2. ظلم به دیگران: ظلم به دیگران دارای دو قسم است: ظلم به خدا؛ و ظلم به بندگان خدا.
    1. ظلم به خدا: ظلم به خدا عبارت است از کوتاهی در انجام وظایف بندگی و ادای حقوق پروردگاری؛ بنابراین می‌توان گفت هر ظلمی که اتفاق می‌افتد ظلم به خداست چون حقوق مولویت او تضییع شده و بنده‌اش به جای بندگی، گردن فرازی کرده است؛ البته نباید باور داشت که حضرت پروردگار نیز همانند بندگان از این ستم‌ها تأثیری می‌پذیرد و بنده سرکش ظالم با گردن‌کشی و تمرّد زیانی به آن ذات اقدس می‌رساند، که او بی‌نیاز از همگان است. گر جمله کائنات کافر گردند بر دامن کبریاش ننشیند گرد[۷۲] بزرگ‌‌ترین ظلم نسبت به ساحت اقدس الاهی، شرک آوردن و کفر ورزیدن است. کسی که خداوند متعال را انکار می‌کند (کافر)، بر خدا ستم کرده است که نور وجود او را که همه کائنات از آن روشن شده و در پرتو او خودنمایی می‌کنند، نادیده گرفته است و بر خویشتن ستم کرده است که خود را از بهره‌های ایمان و پرستش محروم کرده است. آن‌که چیزی را شریک خدا می‌کند (مشرک)، بر خدا ستم کرده که موجود نیازمند محدودی را در ردیف او نشانده است و بر خود ستم کرده است که گوهر انسانی خویش را تا حد پرستش در مقابل موجودی چون خود یا پست‌تر از خود فرود آورده است. کافر و مشرک هر دو بر جامعه انسانی ستم می‌کنند که با آرا و مذاهب گونه‌گون و بی‌اصالت، تفرقه و تشتت به بار می‌آورند. قرآن کریم شرک را ظلمی بزرگ و مشرک را ظالم‌ترین ستمکاران شمرده است و می‌فرماید: ﴿إِنَّ الشِّرْكَ لَظُلْمٌ عَظِيمٌ[۷۳] و می‌فرماید: ﴿وَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّنِ افْتَرَى عَلَى اللَّهِ كَذِبًا أَوْ كَذَّبَ بِآيَاتِهِ إِنَّهُ لَا يُفْلِحُ الظَّالِمُونَ[۷۴]. سؤالی که در این آیه کریمه مطرح شده (چه کسی ستمکارتر است؟) از نوع استفهام تقریری است که به طور مؤکد بر ثبوت نسبت خود دلالت می‌کند؛ بنابراین معنی حقیقی آیه این است که این‌گونه افراد ستمکارترین انسان‌ها هستند.
    2. ظلم به بندگان خدا: ستم بر بندگان خدا عبارت است از تعدی به حدود و حقوق انسان‌ها. هرکس دارای حقی است که محروم کردن او از آن حق، ستم به اوست؛ بنابراین، تعدّی به مال، جان و آبروی دیگران، ستم است. خودداری از پرداخت حقوق مالی مثل دینی که از کسی گرفته‌ای، پرداخت زکات که حق فقراست، پرداخت خمس که حق سادات است، عدم رسیدگی به ضعیفان، یتیمان و درماندگان جامعه، کوتاهی از آموزش و تربیت کسانی که انسان مسئولیت آنها را بر عهده دارد، همگی ظلم به انسان‌هاست. ظلم به دیگران هم در مقیاس فردی ممکن است هم در مقیاس اجتماعی، یکی از مصداق‌های بارز ظلم اجتماعی که قرآن کریم به صراحت از آن نام برده، آواره کردن بندگان خدا از شهر و دیار خویش است. قرآن کریم به چنین کسانی اجازه داده است از خود دفاع کنند و به ایشان وعده نصرت و یاری داده است[۷۵].

تقسیم ظلم به اعتبار اثر

آثاری که از ستم به جا می‎ماند، با توجه به نوع و میزان ستم متفاوت است. تفاوت آثار ستم از زوایای مختلف قابل بررسی است. یکی از این زوایا که در روایات به آن توجه شده، موضع خداوند متعال در برابر ستمگر است. بدون شک انسان ستمکار با ستم کردن، دشمنی خدا را بر می‎انگیزد و خود را در مقابل پروردگارش قرار می‎دهد، ولی خداوند متعال در مقام کیفردهی با همه ستمکاران یک شیوه ندارد؛ چون ستمکار گاهی حق خدا و خویش را تضییع می‌کند و گاهی حق دیگران را. امام باقر(ع) با توجه به این تفاوت می‎فرماید: «الظُّلْمُ ثَلَاثَةٌ ظُلْمٌ يَغْفِرُهُ اللَّهُ وَ ظُلْمٌ لَا يَغْفِرُهُ اللَّهُ وَ ظُلْمٌ لَا يَدَعُهُ اللَّهُ»؛

  • ظلم بر سه قسم است: قسمی که خدا می‎بخشد، قسمی که خدا نمی‌بخشد و قسمی که خدا دست برنمی‌دارد.
  1. شرک، ظلمی است که بخشیده نمی‌شود امام باقر(ع) در ادامه سخن پیشین می‌فرماید: «فَأَمَّا الظُّلْمُ الَّذِي لَا يَغْفِرُهُ فَالشِّرْكُ»؛ ظلمی که خدا آن را نمی‌بخشد شرک است. قرآن کریم در دو آیه جداگانه می‌فرماید: ﴿إِنَّ اللَّهَ لَا يَغْفِرُ أَنْ يُشْرَكَ بِهِ وَيَغْفِرُ مَا دُونَ ذَلِكَ لِمَنْ يَشَاءُ[۷۶]. بنابراین اگر مشرک بدون توبه از دنیا برود، قابل بخشش نیست[۷۷].
  2. امام باقر(ع) در ادامه سخن سابق می‌فرماید: «وَ أَمَّا الظُّلْمُ الَّذِي يَغْفِرُهُ فَظُلْمُ الرَّجُلِ نَفْسَهُ فِيمَا بَيْنَهُ وَ بَيْنَ اللَّهِ»؛ ظلمی که خدا آن را می‌بخشد ظلمی است که انسان در رابطه با خدا (انجام طاعات و ترک گناهان) به خویش روا می‌دارد. بنابراین، گناهانی که با حقوق مردمان در ارتباط نباشند امید بخشش بیشتری دارند؛ چون این دسته گناهان با اعمال نیک جبران می‌شوند. قرآن کریم می‌فرماید:﴿إِنَّ الْحَسَنَاتِ يُذْهِبْنَ السَّيِّئَاتِ[۷۸]. علاوه بر این فرمود: ﴿وَيَغْفِرُ مَا دُونَ ذَلِكَ لِمَنْ يَشَاءُ[۷۹].
  3. ظلمی که رها نمی‌شود: ستمی که انسان در حق دیگران روا می‎دارد، برای مظلوم حقی ایجاد می‌کند که خداوند متعال به اقتضای حکمت و رحمت، بدون رضایت صاحب حق از آن نمی‌گذرد و توبه ظالم را نمی‌پذیرد. امام باقر(ع) در ادامه سخن سابق می‎فرماید: «وَ أَمَّا الظُّلْمُ الَّذِي لَا يَدَعُهُ فَالْمُدَايَنَةُ بَيْنَ الْعِبَادِ»[۸۰]؛ ظلمی که خداوند از آن دست برنمی‌دارد ظلمی است که در قضاوت بین مردم ثابت می‌شود. نکته جالب در این سخن شریف اینکه در این قسم از ظلم که به حقوق انسان‌ها مربوط می‌شود سلباً و ایجاباً سخن از مغفرت و بخشش نیست؛ گویی خداوند متعال بخشیدن و نبخشیدن حقوق دیگران را خارج از شئون خود شمرده و در مقام حاکم، شأن خود را پیگیری آن می‌داند و لذا امام باقر(ع) به جای "نمی‌بخشد"، می‌فرماید خداوند این‌گونه ظلم را رها نمی‌کند.
  • امام علی(ع) در تبیین میدان معنایی ظلم، آن را بر سه گونه می‌داند: بدان ظلم بر سه گونه‌ است: ستمی که بخشوده نشود؛ و ستمی که به این زودی رهایش نکنند؛ و سه دیگر، ستمی که آن را ببخشایند و دیگر به حساب نیاورند. اما ظلمی که بخشوده نشود، شرک به خداوند است که فرمود: "خداوند هرگز شرک به آستانش را نبخشد." و اما ظلمی که آمرزیده شود ستم بنده به خویش در پاره‌ای از لغزش‌هاست. و اما ظلمی که به این زودی‌ها رهایش نکنند، ظلم بندگان به یکدیگر است؛ و "قصاص" در مورد سوم شدید است و از قبیل زخم تیغ و ضرب تازیانه نیست، بلکه اینها در برابر آن بسیار کم و کوچک است[۸۱][۸۲]. امام علی(ع) از شرک به خداوند، به‌عنوان گناهی نابخشودنی و بزرگ‌ترین ظلم به خویشتن یاد کرده‌ است[۸۳][۸۴]

ظلم غیر قابل بخشش از سوی خدا

  • شرک، ظلمی است که بخشیده نمی‌شود. امام باقر(ع) در ادامه سخن پیشین می‌فرماید: «فَأَمَّا الظُّلْمُ الَّذِي لَا يَغْفِرُهُ فَالشِّرْكُ»؛ ظلمی که خدا آن را نمی‌بخشد شرک است. قرآن کریم در دو آیه جداگانه می‌فرماید: ﴿إِنَّ اللَّهَ لَا يَغْفِرُ أَنْ يُشْرَكَ بِهِ وَيَغْفِرُ مَا دُونَ ذَلِكَ لِمَنْ يَشَاءُ[۸۵]. بنابراین اگر مشرک بدون توبه از دنیا برود، قابل بخشش نیست[۸۶].

ظلم مورد بخشش خداوند

  • امام باقر(ع) در ادامه سخن سابق می‌فرماید: «وَ أَمَّا الظُّلْمُ الَّذِي يَغْفِرُهُ فَظُلْمُ الرَّجُلِ نَفْسَهُ فِيمَا بَيْنَهُ وَ بَيْنَ اللَّهِ»؛ ظلمی که خدا آن را می‌بخشد ظلمی است که انسان در رابطه با خدا (انجام طاعات و ترک گناهان) به خویش روا می‌دارد. بنابراین، گناهانی که با حقوق مردمان در ارتباط نباشند امید بخشش بیشتری دارند؛ چون این دسته گناهان با اعمال نیک جبران می‌شوند. قرآن کریم می‌فرماید:﴿إِنَّ الْحَسَنَاتِ يُذْهِبْنَ السَّيِّئَاتِ[۸۷]. علاوه بر این فرمود: ﴿وَيَغْفِرُ مَا دُونَ ذَلِكَ لِمَنْ يَشَاءُ[۸۸][۸۹]

ظلم مورد بازخواست خدا

ظلم جوارحی

ظلم جوانحی

ظلم آگاهانه

ظلم ناآگاهانه

ظلم در پاداش

ظلم در جنگ

ظلم در قضاوت

ظلم در قیامت

ظلم در کیفر

مراتب ظلم

  • ظلم به به سه اعتبار دارای درجات و مراتب است: نخست به اعتبار خود ظلم؛ دیگر به اعتبار ظالم؛ و سوم به اعتبار مظلوم. گفتنی است که مراتب ظلم به اعتبار مظلوم در روایات، واضح‌تر و مفصل‌تر مطرح شده است.

مراتب ظلم به اعتبار ظلم

حقوقی را که ستمکاران با اعمال ظالمانه خود ضایع می‌کنند، دارای ارزش‌های متفاوتی هستند، مرزهایی که در اثر ظلم شکسته می‌شوند، از نظر احترام در یک ردیف نیستند، بنابراین میتوان گفت ظلم به این اعتبار دارای مراتب بی‌شماری است. پیش از این به آیاتی از قرآن کریم اشاره کردیم که از بزرگی برخی از مظالم سخن می‌گفتند؛ از جمله: ﴿يَا بُنَيَّ لَا تُشْرِكْ بِاللَّهِ إِنَّ الشِّرْكَ لَظُلْمٌ عَظِيمٌ[۹۰]. ﴿وَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّنِ افْتَرَى عَلَى اللَّهِ كَذِبًا أَوْ كَذَّبَ بِآيَاتِهِ[۹۱]. مفاد آیات دیگر نیز این است که بزرگ‌ترین مرتبه ظلم از حیث ارزش عمل، شرک به خداست، چون حق مولویت خدا بر بندگان بزرگ‌ترین حق است؛ ولی تعداد مراتب آن قابل شمارش نیست، چون ظلم با این نظر به تعداد مراتب حقوق ضایع شده، دارای مراتب است.

مراتب ظلم به اعتبار ظالم

میزان تأثیر انسان در تحقق ظلم متفاوت است؛ گاهی انسان خود ستم می‌کند، گاهی به ستمکار کمک می‌کند و گاهی با آنکه می‌تواند مانع ظلم شود، سکوت می‌کند. علی(ع) می‌فرماید: «الْعَامِلُ بِالظُّلْمِ وَ الْمُعِينُ عَلَيْهِ وَ الرَّاضِي بِهِ شُرَكَاءُ ثَلَاثَةٌ»[۹۲]؛ کسی که ستم می‌کند، کسی که او را در ستم یاری می‌کند و کسی که به آن ستم راضی است، هر سه در ستم شرکند. به نظر می‌رسد ترتیبی که حضرت در ذکر این سه گروه مراعات کرده است، به مراتب و درجات آنها در ستمکاری اشعار دارد؛ بنابراین ظلم به اعتبار ظالم دارای سه مرتبه است:

  1. رضایت به ظلم: پایین‌ترین مرتبه ظلم آن است که انسان خود ستم نمی‌کند، به ستمکار هم کمک نمی‌کند، ولی در دل، به ظلمی که روا می‌شود راضی است. قرآن کریم کسانی را که به ظلم رضایت میدهند ظالم می‌داند، حتی اگر با مباشران ظلم فاصله زمانی و مکانی فراوانی داشته باشند.
  2. یاری ستمکاران: دومین مرتبه ظلم به اعتبار ظالم این است که انسان علاوه بر رضایت قلبی در عمل به ستمکار یاری برساند، یاری ستمکاران، عنوانی است که در روایات معصومین نهی و نکوهش شده است. رسول خدا(ص) می‌فرماید: «مَنْ... أَعَانَ ظَالِماً عَلَى ظُلْمِهِ وَ هُوَ يَعْلَمُ أَنَّهُ ظَالِمٌ فَقَدْ بَرِئَ مِنَ الْإِسْلَامِ»[۹۳]؛ کسی که... ظالمی را در ظلمش یاری می‌کنند، با آنکه می‌داند او ستمگر است، از اسلام خارج می‌شود و می‌فرماید: «مَنْ أَعَانَ ظَالِماً سَلَّطَهُ اللَّهُ عَلَيْهِ»[۹۴]؛ کسی که ظالمی را یاری کند، خدا همان ظالم را بر او مسلط می‌کند. و می‌فرماید: «من اعان ظالما علی ظلمة جاء یوم القیامة و علی جبهته مکتوب آیس من رحمة الله»[۹۵]؛ کسی که ظالمی را در ظلمش یاری کند روز قیامت در حالی می‌آید که بر پیشانی‌اش نوشته شده: ناامید از رحمت خدا. و می‌فرماید: «إِذَا كَانَ يَوْمُ الْقِيَامَةِ نَادَى مُنَادٍ أَيْنَ الظَّلَمَةُ وَ أَعْوَانُ الظَّلَمَةِ مَنْ لَاقَ لَهُمْ دَوَاةً أَوْ رَبَطَ لَهُمْ كِيساً أَوْ مَدَّ لَهُمْ مَدَّةً احْشُرُوهُ مَعَهُمْ»[۹۶]؛ روز قیامت یک منادی ندا سر می‌دهد ستمکاران کجایند، یاران ستمکاران کجایند، آنان که دواتی برایشان لیقه کردند، سر کیسه‌ای را با نخ بستند یا مدادی برایشان تراشیدند همه را با ایشان محشور کنید. امیرالمؤمنین(ع) می‌فرماید: «شَرُّ النَّاسِ مَنْ يُعِينُ عَلَى الْمَظْلُومِ»[۹۷]؛بدترین مردمان کسی است که ظالم را بر ضد مظلوم یاری می‌کند. امام صادق(ع) می‌فرماید: «مَنْ أَعَانَ ظَالِماً عَلَى مَظْلُومٍ لَمْ يَزَلِ اللَّهُ عَلَيْهِ سَاخِطاً حَتَّى يَنْزِعَ مِنْ مَعُونَتِهِ»[۹۸]؛ کسی که ظالمی را بر ضد مظلومی یاری می‌کند، پیوسته خداوند متعال بر او خشمگین است، تا دست از یاری او بردارد. امام رضا(ع) می‌فرماید: «مَنْ أَعَانَ ظَالِماً فَهُوَ ظَالِمٌ وَ مَنْ خَذَلَ ظَالِماً فَهُوَ عَادِلٌ»[۹۹]؛ کسی که ظالمی را یاری کند ظالم است و کسی که ظالم را کمک نکند عادل است. روایاتی که در این باره رسیده، فراوان است. ما به همین مقدار بسنده می‌کنیم و یادآور می‌شویم این همه اصرار بر نهی و نکوهش یاری ستمکاران بهترین نشانه بر زشتی و شناعت ستم است. رذیله‌ای که یاری در راه آن به این حد زشت و نکوهیده است، خود بسیار زشت‌تر و ناپسندتر است.
  3. یاری نکردن به مظلوم: همان‌طور که کمک به ظالم ستمکاری است، کمک به مظلومان از نشانه‌های عدالت در وجود انسان است.امیرالمؤمنین(ع) می‌فرماید: «أَحْسَنُ الْعَدْلِ نُصْرَةُ الْمَظْلُومِ»[۱۰۰]؛ بهترین عدالت، کمک کردن به مظلوم است. دشمنی و مقابله با ظالم و یاری مظلوم یکی از آموزه‌های اکید دین مقدس اسلام است. امیرالمؤمنین(ع) در سفارش به دو فرزند گرامی‌اش امام حسن و امام حسین(ع) می‌فرماید: «كُونَا لِلظَّالِمِ خَصْماً وَ لِلْمَظْلُومِ عَوْناً»[۱۰۱]؛ دشمن ظالم و یاور مظلوم باشید. یاری مظلوم تکلیفی است واجب که قصور و کوتاهی در انجام آن، جز با توبه و انابه به درگاه حق تعالی جبران نمی‌شود. امام سجاد(ع) در ضمن دعایی عرض می‌کند: «اللَّهُمَّ إِنِّي أَعْتَذِرُ إِلَيْكَ مِنْ مَظْلُومٍ ظُلِمَ بِحَضْرَتِي فَلَمْ أَنْصُرْهُ»[۱۰۲]؛ الهی اگر در حضور من بر کسی ستمی رفته و من یاری‌اش نکرده‌ام از تو پوزش می‌خواهم. به همین دلیل ترک این تکلیف موجب عقاب و التزام به آن در خور پاداش است. امام صادق(ع) می‌فرماید: «مَا مِنْ مُؤْمِنٍ يَخْذُلُ أَخَاهُ وَ هُوَ يَقْدِرُ عَلَى نُصْرَتِهِ إِلَّا خَذَلَهُ اللَّهُ فِي الدُّنْيَا وَ الْآخِرَةِ»[۱۰۳]؛ هر مؤمنی، برادرش را بی‌یاور بگذارد، در حالی که میتواند یاری‌اش کند، خداوند او را در دنیا و آخرت بی‌یاور می‌گذارد. یاری مظلوم عبادت مقبولی است که چون جهاد و امر به معروف و نهی از منکر پاداش فراوان دارد. رسول خدا(ص) می‌فرماید: «مَنْ أَخَذَ لِلْمَظْلُومِ مِنَ الظَّالِمِ كَانَ مَعِي فِي الْجَنَّةِ مُصَاحِباً»[۱۰۴]؛ هرکس حق مظلومی را از ظالم بگیرد، در بهشت هم‌صحبت من خواهد بود. و می‌فرماید: خداوند متعال به داود پیامبر(ص) فرموده است: هرکس مظلومی را یاری کند یا در راه دادخواهی با او قدم بردارد، خداوند در روز قیامت که همه قدم‌ها می‌لغزد، قدم‌هایش را استوار می‌کند[۱۰۵]. امام صادق(ع) می‌فرماید:یاری یک مظلوم از یک ماه روزه و اعتکاف در مسجد الحرام بهتر است[۱۰۶].
  4. مباشرت ظلم: ظلمی که انسان خود مرتکب آن می‌شود بالاترین مرتبة ظلم است. از آنجا که در سراسر این نوشتار از این مرتبه ظلم سخن می‌گوییم، در اینجا از بحث درباره آن صرف‌نظر می‌کنیم.
  • مراتب ظلم به اعتبار مظلوم: طبق تعابیری که در روایات وارد شده، ظلم به اعتبار مظلوم دارای پنج مرتبه است حقیقت این است که نمی‌توان ترتیب واقعی بین برخی از این مراتب را به آسانی پیدا کرد و لذا ما بدون آنکه معتقد باشیم درجات قبح ظلم به این ترتیب است،، آنها را نام می‌بریم.
  1. ظلم به مردمان توانا: ظلم به هر عنوانی و در هر نسبتی قبیح و زشت و ناپسند است؛ ولی در صورتی که مظلوم از ظالم قوی‌تر باشد و بتواند از خود دفاع کند ظلم از حداقل زشتی برخوردار است و هم از این رو آن را در رتبه اول قرار دادیم.
  2. ظلم به مردمان ناتوان: چنان‌چه انسان به کسی ظلم کند که از او ضعیف‌تر است، عقل، چنین ظلمی را از مرتبه اول زشت‌تر میداند. علی(ع) می‌فرماید: «ظُلْمُ الضَّعِيفِ أَفْحَشُ الظُّلْمِ»[۱۰۷]؛ ستم کردن به کسی که ضعیف است، زشت‌ترین ظلم‌هاست. و می‌فرماید: «لَا تَبْسُطَنَ يَدَكَ عَلَى مَنْ لَا يَقْدِرُ عَلَى دَفْعِهَا عَنْهُ»[۱۰۸]؛ دستت را بر کسی که توان دفع آن را ندارد، بلند نکن.
  3. ظلم به کسانی که تسلیم‌اند: اگر انسان به کسی ظلم کند که مطیع اوست، چنین ظلمی از مراتب قبلی بدتر است. علی(ع) می‌فرماید: «ظُلْمُ الْمُسْتَسْلِمِ أَعْظَمُ الْجُرْمِ»[۱۰۹]؛ ستم به کسی که مطیع و منقاد است بزرگ‌ترین جرم است. کسانی که تحت تکفل انسان قرار دارند زیر دست انسان هستند، اگر انسان به این‌گونه افراد مثل همسر، فرزند، برادر کوچک‌تر و کارگر ظلم کند. بزرگ‌ترین ظلم‌ها را مرتکب شده است. برخی افراد به ملاحظاتی تسلیم انسان میشوند مثل بزرگ‌تری که به واسطه انصاف تسلیم کوچک‌تر باشد، مردی که تسلیم زن باشد و مواردی از این دست. تجاوز به حقوق چنین فردی از مواردی که تاکنون گفته شد زشت‌تر و قبیح‌تر می‌باشد. در روایت نیز چنین ظلمی بدترین ظلم‌ها شمرده شده است. «أَجْوَرُ النَّاسِ مَنْ ظَلَمَ مَنْ أَنْصَفَهُ»[۱۱۰]؛ ظالم‌ترین مردم کسی است که ستم کند به کسی که با او انصاف کرده است.
  4. ستم به گرامیان: مرتبه دیگر ستمکاری، ستم کردن به مردمان گرامی است. کسانی که به خاطر پرهیز و پروا، علم و دانش، سابقه در دین، پیشگامی در جهاد یا انتساب به خاندان رسول خدا(ص) و... در نظر مردم احترامی دارند. امیرالمؤمنین(ع)می‌فرماید: «مِنْ أَفْحَشِ الظُّلْمِ ظُلْمُ الْكِرَامِ»[۱۱۱]؛ یکی از فاحش‌ترین مصادیق ظلم، ظلم به مردمان محترم است.
  5. ظلم به مردمان بی‌یاور: بالاترین مرتبه ظلم، ظلم به کسی است که جز خدا یاوری نمی‌جوید. امام باقر(ع) می‌فرماید: پدرم به هنگام وفات مرا به سینه چسبانید و فرمود: پسرم به تو چیزی را وصیت می‌کنم که پدرم به هنگام وفات به من، و پدرش به هنگام وفات به او وصیت کرد: «يَا بُنَيَّ إِيَّاكَ وَ ظُلْمَ مَنْ لَا يَجِدُ عَلَيْكَ نَاصِراً إِلَّا اللَّهَ»[۱۱۲]؛ پسرم بپرهیز از ستم بر کسی در برابر تو یاوری جز خدا نمی‌یابد. امام صادق(ع) می‌فرماید: «مَا مِنْ مَظْلِمَةٍ أَشَدَّ مِنْ مَظْلِمَةٍ لَايَجِدُ صَاحِبُهَا عَلَيْهَا عَوْناً إِلَّا اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ»[۱۱۳]؛ شدیدتر از ظلمی که مظلومش در برابر آن جز خدا یاوری نیابد، هیچ ظلمی نیست. رسول خدا(ص) می‌فرماید: خداوند متعال می‌فرماید: «اشْتَدَّ غَضَبِي عَلَى مَنْ ظَلَمَ مَنْ لَا يَجِدُ نَاصِراً غَيْرِي»[۱۱۴]؛ من سخت غضبناکم از کسی که ستم می‌کند بر آنکه جز من یاوری نمی‌یابد.

ریشه‌های ظلم

  • عواملی که انسان را به ظلم وامی‌دارند گاهی از درون نفس برمی خیزند و گاهی تحت تأثیر وسوسه‌های شیطان به نفس منتقل می‌شوند. نیروهای درونی ما در صورتی که از خط اعتدال خارج شده، به افراط یا تفریط روند هر کدام ممکن است زمینه‌های پیدایش ظلم را سبب شوند؛ بنابراین ریشه‌های ظلم یا نفسانی است یا شیطانی. عوامل نفسانی هم یا عقلانی است، یا شهوانی یا وابسته به قوه غضبیة. ما در این بخش برخی از این ریشه‌ها را نام می‌بریم.
  • ریشه‌های عقلانی ظلم: هرگونه افراط و تفریط در کار بست قوه عاقله می‌تواند عامل و منشأی برای ظلم باشد. ما در این گفتار به دو منشأ عقلانی ظلم می‌پردازیم.
  1. جهل: یکی از عوامل عقلانی ظلم، جهل و نادانی است. جهل به معنی نا آگاهی، بیشتر محصول کوتاهی، قصور و سستیانسان است. انسان با فطرت الاهی خود خوب و بد را تشخیص می‌دهد، ولی برای دستیابی به زندگی پاکیزه انسانی باید به شریعت روی آورد و به احکام شریعت عمل کند، پس باید از آموزه‌ها و دیدگاه‌های شریعت اسلام باخبر باشد و برای کسب این آگاهی تلاش لازم است. در غیر این صورت فطرت الاهی انسان نیز در زیر لایه‌هایی از امیال، تنبلی و کسالت، غفلت و امثال آن توانایی تشخیص را از دست می‌دهد و انسان تبدیل به کوری می‌شود که حتی از کوری خود نیز با خبر نیست. کوری که مفهوم چشم را نشناسد، حتی از کوری خود رنج نمی‌برد، پس هرگز در صدد کسب موقعیت بهتری نیست. چنین انسانی ممکن است به هر کاری دست بزند و حتی نداند خود آورده است.
  2. غفلت: دیگر از عوامل ظلم، غفلت است؛ غفلت و بی‌توجهی به اینکه انسان آفریدگاری دارد که برای او تکلیفی مقرر کرده و بر کارهایش ناظر است؛ غفلت از اینکه انسان قیامتی دارد که جز با تلاش و کوشش نمی‌تواند در آنجا خوشبخت و سعادتمند باشد؛ غفلت از اینکه زندگی دنیا سخت ناپایدار است و انسان چون مسافری به سرعت از آن عبور می‌کند؛ غفلت از اینکه انسان دشمنی سرسخت به نام شیطان دارد که بسیار موذی و خطرناک است و از هر فرصتی برای پورش به جان او بهره می‌گیرد و هر لحظه ممکن است تمام سرمایه‌های معنوی انسان را به یغما برد؛ و غفلت از هر چیزی که به نوعی با سعادت و شقاوت انسان رابطه دارد. غفلت در هر بابی می‌تواند نوعی ظلم و ستم را به بار آورد و انسان را وارد زمره ستمکاران کند. از منظر قرآن کریم، غفلت نه تنها سرچشمه ظلم، بلکه منشأ بسیاری از گرفتاری‌های معنوی انسان و در نهایت باعث شقاوت و بدعاقبتی می‌شود. می‌فرماید: ﴿وَلَقَدْ ذَرَأْنَا لِجَهَنَّمَ كَثِيرًا مِنَ الْجِنِّ وَالْإِنْسِ لَهُمْ قُلُوبٌ لَا يَفْقَهُونَ بِهَا وَلَهُمْ أَعْيُنٌ لَا يُبْصِرُونَ بِهَا وَلَهُمْ آذَانٌ لَا يَسْمَعُونَ بِهَا أُولَئِكَ كَالْأَنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ أُولَئِكَ هُمُ الْغَافِلُونَ[۱۱۵]. مهم‌ترین کارکرد غفلت این است که انسان تأثیر کارهای خود را ارزیابی نمی‌کند و گذشتن فرصت‌ها را متوجه نمی‌شود. قرآن کریم می‌فرماید: ﴿وَاقْتَرَبَ الْوَعْدُ الْحَقُّ فَإِذَا هِيَ شَاخِصَةٌ أَبْصَارُ الَّذِينَ كَفَرُوا يَا وَيْلَنَا قَدْ كُنَّا فِي غَفْلَةٍ مِنْ هَذَا بَلْ كُنَّا ظَالِمِينَ[۱۱۶]...
  1. خشم: افراط در اعمال غضب که در فارسی از آن به خشم تعبیر می‌شود، در صورتی که مهار نشود موجب ستم به دیگران می‌شود. انسان خشمگین به هیچ اصلی پایبند نیست. امیرالمؤمنین(ع) می‌فرماید: «لَا أَدَبَ مَعَ غَضَبٍ»[۱۱۷]؛ با غضب هیچ ادبی باقی نمی‌ماند. به همین دلیل انسان در حال خشم می‌تواند حتی مرتکب قتل نفس بشود. تجاوز به حقوق دیگران با دست و زبان یکی از پیامدهای رایج خشم است. به همین دلیل امیرالمؤمنین(ع) در توصیف شیعیان اهل‌بیت(ع) دارد که عبارت دیگری از مؤمن حقیقی است، می‌فرماید: «الَّذِينَ إِذَا غَضِبُوا لَمْ يَظْلِمُوا»[۱۱۸]؛ آنان که چون غضب کنند ستم نمی‌کنند.
  2. عداوت و کینه‌جویی: یکی از مناشی مهم ظلم به دیگران عداوت و کینه‌جویی است. عداوت بر دو قسم است: قسم اول را حقد و کینه می‌نامند و آن عبارت است از پنهان کردن عداوت در دل. کینه ثمرة غضب است وقتی که انسان بر کسی غضب کند و نتواند غضب خود را اعمال کند و از او انتقام بگیرد، ناچار غضب خویش را فرو می‌برد و کینه به وجود می‌آید و قسم دوم را عداوت می‌نامند. عداوت ثمره قسم اول است وقتی که کینه قوت می‌یابد و خزانه دل از مخفی کردن آن ناتوان می‌شود. انسان نمی‌تواند آن را پنهان کند در این صورت است که شخص دشمنی خود را اظهار می‌دارد و با اعمال خود آن را بروز می‌دهد. عداوت و کینه‌توزی علاوه بر اینکه خود از صفات مهلکه و اخلاق رذیله‌اند، منشأ صفات پلیدی چون دروغ، بهتان، غیبت، شماتت، آزار و اذیت دیگران، استهزا و حتی قتل نفس نیز می‌شوند و این صفت خود به تنهایی برای انسان رنج‌آور می‌باشد و انسان را از مهربانی و فروتنی و هم‌نشینی با غیر و حتی از انجام وظایف و مسئولیت‌هایی که بر عهده دارد، منع می‌کند و انسان را از رسیدن به درجات عالیه معنوی و قرب الهی باز می‌دارد؛ از این رو، اخبار و احادیث بسیاری در خصوص مذمّت عداوت و دشمنی وارد شده است. حضرت پیامبر اکرم(ص) می‌فرماید: هروقت جبرئیل نزد من می‌آمد، می‌گفت: ای محمد از عداوت و دشمنی با مردم بپرهیز[۱۱۹]. و می‌فرماید: جبرئیل درباره هیچ چیز به اندازه پرهیز از دشتنی به من سفارش نکرد[۱۲۰].

شیوه‌های ظلم

بدترین ظلم‌ها و ظالم‌ها

راهکارها و ابزارهای ظلم

اصرار بر ظلم

موانع ظلم

اجتناب از ظلم

پیش‌گیری و درمان پدیده ظلم

  1. تفکر در آثار ظلم: آثار ظلم را پیش از این برشمردیم. منظور از این راهکار این است که انسان به یاد داشته باشد که ظلم چه آثاری در پی دارد، توجه داشته باشد که ستم بر دیگران نعمت‌ها را تغییر می‌دهد، انتقام الاهی را بر می‌انگیزد، پیوندها را می‌گسلد، عمرها را کوتاه و خانه‌ها را ویران می‌کند، تباهی و ذلت را برای فرزندان و نسل‌های آینده به ارمغان می‌آورد و مهم‌تر از همه در قیامت عذاب ابدی را نصیب ظالم می‌کند.
  2. مطالعه حالات گذشتگان: تاریخ بشر سرشار است از سرگذشت ستم‌پیشگان و اهل عدالت. مطالعه این سرگذشت‌ها که از نابودی اقوام و افراد ستمکار و کامیابی عدالت‌ورزان پرده برمی دارد، انسان را در راه عدالت‌ورزی و پرهیز از ستم استوار می‌کند.
  3. توجه به دست برتر: توجه به آثار، هرچند برای پیشگیری و درمان ظلم بسیار مؤثر است، ولی درمان قطعی نیست. به همین دلیل در روایات، توجه به دست برتر خداوند به عنوان مجری و ضامن انتقام از ظالم به عنوان راهکاری مؤثر و قطعی پیشنهاد شده است. امیرالمؤمنین(ع) میفرماید: «اذْكُرْ عِنْدَ الظُّلْمِ عَدْلَ اللَّهِ فِيكَ وَ عِنْدَ الْقُدْرَةِ قُدْرَةَ اللَّهِ عَلَيْكَ»[۱۲۷]؛ هنگامی که میخواهی دست به ستم بگشایی به یاد بیاور که خدا با عدالت با تو رفتار خواهد کرد و هنگامی که قدرتی داری به یاد آور که خداوند نیز بر تو قدرت دارد. این سخن شریف دو باب از تفکر را در پیش روی انسان باز می‌کند: نخست تفکر در عدالت الاهی که موجب می‌شود ستمِ هیچ ستمکاری بی‌پاسخ نماند. امیرالمؤمنین می‌فرماید: هر کس شمشیر ظلم برکشد، با همان شمشیر کشته می‌شود هر کس چاهی برای برادرش بکند، خود در آن میافتد، هرکس پرده اسرار برادرش را پاره کند، عیوب و زشتی‌های خانه‌اش برملا می‌شود[۱۲۸]. این بازخوردها که حضرت نام میبرد همه بازتاب عدل الاهی است که در جهان آفرینش به صورت قانون قطعی اجرا می‌شود؛ بنابراین اگر کسی به این سنت تغییرناپذیر توجه داشته و بداند که چوب ظلم‌ورزی بر سر خودش فرود میآید، دست از ستم بر میدارد. باب دوم، تفکر در قدرت خداست. انسان به طور طبیعی وقتی دست به ستم می‌گشاید که بداند کسی برتر از او نیست که پاسخ کردارش را بدهد. به همین دلیل امیرالمؤمنین(ع) میفرماید: در آن هنگام که با احساس قدرت و برتری به سوی ستم پیش میروی، به یاد بیاور که دست قدرت خدا بالای سرت قرار دارد[۱۲۹]. این توجه باعث می‌شود که پای انسان در مسیر ستم بلرزد و دست از ستمکاری بردارد.
  1. تهذیب نفس: درباره راهکارهای تهذیب نفس و معتدل ساختن قوای نفسانی در جای مناسب خود به تفصیل سخن گفته‌ایم؛ در اینجا به ذکر یک نکته در این باره اکتفا میکنیم. قرآن کریم میفرماید: ﴿فَإِذَا فَرَغْتَ فَانْصَبْ[۱۳۰]. در این آیه شریفه دو مفهوم به کار رفته است یکی فراغت و دیگری کوشیدن. در این باره که متعلق فراغت و کوشش چیست وجوه بسیاری گفته شده. مفاد برخی از آنها این است که چون از طاعتی فارغ شدی به طاعت دیگری روی آور[۱۳۱]. از این آیه کریمه استفاده می‌شود که در راه کمال سه چیز لازم است: فعالیت، پیگیری و استقامت و توجه. کسی که این سه عنصر را فراهم کند حتماً به هدف میرسد. اگر کسی در کاری پیروز نشد باید بدانیم فعالیت نداشته، اگر فعالیت و تلاش کرده، ممکن است استمرار و استقامت نداشته است و اگر این عنصر را نیز فراهم کرده بدون شک بی‌توجهی کرده است. در غیر این صورت با هر استعداد و توانی و با وجود همه موانع، پیروزی حتمی است. از جمله کسانی که با وجود موانع در راه کمال به پیروی رسیده‌اند، جناب میثم تمار نمونه خوبی است. پیرمردی که فقط چهار سال در خدمت امیرالمؤمنین(ع) بود، ولی به جایی رسید که از اصحاب سرّ حضرت شد. مردی که حتی سواد خواندن و نوشتن هم نداشت از نظر وجودی چنان وسعتی پیدا کرد و به چنان مرتبه رفیعی رسید که توانست سرّ ولایت را تحمل کند. هنگامی که ابن زیاد دستگیرش کرد، فرمود: مولایم علی به من فرموده است که تو مرا دار می‌زنی و زبانم را می‌بری. ابن‌زیاد گفت: من دارت می‌زنم، ولی زبانت را نمی‌برم تا دروغ مولایت آشکار شود. او را بر درخت خرمایی به دار کشیدند. میثم بر سر دار چون خطیبی بر منبر سخن به فضایل امیرالمؤمنین گشود، فرمود: مردم من از تمام وقایع تاریخ آفرینش با خبرم، این علم را مولایم علی به من آموخته است. مردم در اطراف درخت جمع می‌شدند و به سخنان میثم گوش می‌کردند کار به جایی رسید که ابن زیاد از ترس شورش مردم دستور داد زبانش را نیز بریدند. بعد از چند روز کسی به پای دار آمد، خطاب به جناب میثم گفت: من تو را می‌شناسم از همه عبادات و خدماتت باخبرم، ولی برای خوش‌آمد ابن‌زیاد تو را می‌کشم. آن‌گاه با حربه‌ای که در دست داشت پهلوی او را شکافت و او را به شهادت رسانید. شما این دو نفر را مقایسه کنید یکی به خاطر فعالیت پیگیر و توجه به خویش به مقام سرّ ولایت می‌رسد، یکی به دلیل تنبلی و بی‌توجهی قاتل میثم می‌شود. حضرت موسی بن جعفر(ع) می‌فرماید: «إِيَّاكَ وَ الْكَسَلَ وَ الضَّجَرَ فَإِنَّهُمَا يَمْنَعَانِكَ مِنْ حَظِّكَ مِنَ الدُّنْيَا وَ الْآخِرَةِ»[۱۳۲]؛ از تنبلی و افسردگی بپرهیز که از بهره دنیا و آخرت محرومت می‌کنند. از نظر اسلام انسان درستکار موفق کسی است که هم برای اهداف دنیوی تلاش کند و هم برای اهداف اخروی. قرآن کریم می‌فرماید: ﴿وَابْتَغِ فِيمَا آتَاكَ اللَّهُ الدَّارَ الْآخِرَةَ وَلَا تَنْسَ نَصِيبَكَ مِنَ الدُّنْيَا[۱۳۳]. امیرالمؤمنین(ع) می‌فرماید: «أَبْغَضُ الْخَلْقِ إِلَى اللَّهِ جِيفَةٌ بِاللَّيْلِ بَطَّالٌ بِالنَّهَارِ»[۱۳۴]؛ مبغوض‌ترین آفریدگان نزد خدا کسانی‌اند که در شب چون مردار می‌خوابند و روز را به بطالت می‌گذرانند. بنابر آنچه گذشت، یکی از شرایط پیروزی و دستیابی به هدف، تلاش و فعالیت است. شرط دیگری که از آن یاد کردیم پیگیری و مداومت است. امیرالمؤمنین(ع) می‌فرماید: «قَلِيلٌ مَدُومٌ عَلَيْهِ خَيْرٌ مِنْ كَثِيرٍ مَمْلُولٍ مِنْهُ»؛ کار اندکی که با مداومت صورت گیرد بهتر است از کار زیادی که انسان را خسته و ملول کند. و می‌فرماید: «قَلِيلٌ يَدُومُ خَيْرٌ مِنْ كَثِيرٍ مُنْقَطِعٍ»[۱۳۵]؛ کمی که ادامه یابد بهتر است از زیادی که بریده شود.
  • امام باقر(ع) می‌فرماید: «أَحَبُّ الْأَعْمَالِ إِلَى اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ مَا دَاوَمَ عَلَيْهِ الْعَبْدُ وَ إِنْ قَلَّ»[۱۳۶]؛ محبوب‌ترین عبادات نزد خدا عبادتی است که بنده آن را مستمر انجام دهد اگرچه کم باشد. فایده اصلی عبادت تأثیری است که بر نفس انسان می‌گذارد و می‌دانیم که اثرگذاری به پیوستگی و استمرار منوط است. قطره‌ای که پیوسته می‌چکد، سنگ را سوراخ می‌کند، ولی رودی که یک‌باره بریزد بی‌آنکه بر سنگ اثری کند، راه خود را در پیش می‌گیرد. شرط سوم پیروزی توجه است. مهم‌ترین عامل سقوط، غفلت و بی‌توجهی است. انسان پیوسته در خطر برخورد با مانع و لغزیدن به سرازیری است. با توجه است که می‌توان راه خود را از میان موانع و در گردنه‌های سنگلاخی از بین ورطه‌های هولناک پیدا کرد و به سلامت در منزل نشست[۱۳۷]. خلاصه سخن آنکه برای درمان ستمکاری باید قوای نفسانی را به حالت اعتدال آورد و برای رسیدن به این هدف باید با توجه و پیگیری تلاش کرد[۱۳۸].

استعاذه از ظلم

استغفار از ظلم

توبه از ظلم

  • ظلم به هر صورت و از هر نوعی، معصیت خداست و نیازمند توبه و استغفار؛ ولی همه اقسام ظلم در یک ردیف و رتبه نیستند بعضی به رابطه بنده با خدا مربوط است و برخی علاوه بر این، به حقوق مردم نیز تعلق دارند. بر این مبناست که هر قسم، توبه‌ای با خود دارد. کسی که در انجام وظایف بندگی و ادای حقوق مولویت پروردگار کوتاهی می‌کند، ستمکار است و باید توبه کند و برای توبه جز استغفار از حضرت پروردگار به چیزی محتاج نیست. امیرالمؤمنین(ع) می‌فرماید: «لَا شَفِيعَ أَنْجَحُ مِنَ التَّوْبَةِ»[۱۴۶]؛ هیچ وسیله‌ای کارسازتر از توبه نیست. و امام باقر(ع) می‌فرماید: «التَّائِبُ مِنَ الذَّنْبِ كَمَنْ لَا ذَنْبَ لَهُ»[۱۴۷]؛ کسی که از گناه توبه می‌کند، به سان کسی است که اصلاً گناه نکرده است. و امام صادق(ع) می‌فرماید: «لَا صَغِيرَةَ مَعَ الْإِصْرَارِ وَ لَا كَبِيرَةَ مَعَ الِاسْتِغْفَارِ»[۱۴۸]؛ گناهی که بر آن اصرار می‌شود صغیره نیست و گناهی که از آن توبه می‌شود کبیره نیست. این همه در صورتی است که به حقوق انسان تعدی نکرده باشد وگرنه علاوه بر عرض پوزش به درگاه الاهی باید صاحب حق را نیز راضی کند[۱۴۹]. در روایتی است که پیرمردی به امام باقر(ع) عرض کرد من از زمان حجاج تا امروز همیشه والی بوده‌ام[۱۵۰]، آیا برای من راه بازگشتی هست؟ فرمود: تا زمانی که حق همه صاحبان حق را به ایشان نداده‌ای، توبه‌ات پذیرفته نیست[۱۵۱]. به تناسب این بحث به داستانی لطیف و عبرت‌آموز که مرحوم کلینی در کافی روایت کرده است توجه می‌کنیم.
  • علی بن ابی‌حمزه از یاران امام صادق(ع) گفته است: دوستی داشتم که از بنی‌امیه بود، به من گفت از امام صادق(ع) برایم وقت ملاقاتی بگیر، من از حضرت اجازه خواستم، اجازه فرموده مرد اموی آمد، نشست، سلام کرد و گفت: فدایت شوم من در دیوان این قوم کار کرده و مال فراوانی به دست آورده‌ام که در کسب آن هیچ دقت نکرده‌ام. حضرت فرمود: اگر بنی‌امیه کسی را نمی‌یافتند که برایشان بنویسد، مالیات جمع کند، برای آنها بجنگد و در اجتماعاتشان شرکت کند، حق ما را نمی‌گرفتند. اگر مردم آنها را با هر چه داشتند رها می‌کردند، آنها جز آنچه در دست داشتند به چیزی دیگر دست نمی‌یافتند. دوست من گفت فدایت شوم آیا برای من راه گریزی هست؟ فرمود: اگر بگویم انجام می‌دهی؟ عرض کرد: آری انجام می‌دهم: فرمود: هر چه را از دیوان بنی‌امیه به دست آورده‌ای رها کن، هر مالی که صاحبش را می‌شناسی به او برگردان و آنچه را نمی‌شناسی صدقه بده، در عوض من بهشت را برای تو تضمین می‌کنم. او مدت زیادی سر به زیر انداخت، سپس گفت انجام می‌دهم، فدایت شوم. با هم به کوفه بازگشتیم. او هر چه داشت حتی لباس‌های تنش را به دستور امام صادق(ع) رها کرد. من پولی جمع کردم و برایش مقداری لباس خریدم و با خرج گذرانی برایش فرستادم. چند ماهی بیش نگذشت که بیمار شد، در بیماری ما به عیادتش می‌رفتیم. یک بار وقتی که در حال احتضار بود، چشمانش را گشود و گفت: ای علی! امامت به وعده‌ای که داده بود وفا کرد. این را گفت و از دنیا رفت و ما او را دفن کردیم. پس از آن خدمت امام صادق(ع) رسیدم. وقتی مرا دید فرمود ای علی! ما به وعده خود برای دوستت وفا کردیم. گفتم درست است فدایت شوم. او هم وقت مرگش همین را گفت[۱۵۲].
  • امیرالمؤمنین(ع) می‌فرماید: بدانید که ظلم بر سه قسم است: ظلمی که بخشیده نمی‌شود، ظلمی که پیگیری نمی‌شود و ظلمی که بخشیده می‌شود و پیگیری نمی‌شود. ظلمی که بخشیده نمی‌شود شرک به خداست. که خدای سبحان درباره آن می‌فرماید: ﴿إِنَّ اللَّهَ لَا يَغْفِرُ أَنْ يُشْرَكَ بِهِ[۱۵۳]. ظلمی که بخشیده می‌شود ستمی است که انسان با انجام گناهان بر خود روا می‌دارد؛ ظلمی که پیگیری و بازخواست می‌شود، ظلم انسان‌ها به یکدیگر است، قصاص و تلافی در آخرت دشوار است، چنین نیست که زخمی با چاقو یا ضربه‌ای با تازیانه بزنند، بلکه به گونه‌ای است که اینها همه در مقایسه با آن کوچک به نظر می‌آیند[۱۵۴].
  • بنابر آنچه گذشت، عنصر اساسی در توبه از ظلم، جبران حق مظلوم است، کسی که به ستم مالی را به دست آورده باید به صاحبش برگرداند، آن‌که ظالمانه با غیبت و تهمت آبروی دیگران را در مخاطره انداخته است، باید آنها را راضی کند، کسی که به ناحق ضربه‌ای زده، جسمی را رنجور کرده، استخوانی را شکسته، پوستی را کبود کرده، یا خونی را ریخته، باید صاحب حق را راضی کند اگر چه با تحمل قصاص باشد وگرنه توبه‌اش پذیرفته نیست؛ ضرورت جبران حق مظلوم چنان روشن است که رسول خدا(ص) بدون تأکید بر این ضرورت برای زمانی که مظلوم در دسترس نیست، راهکاری پیشنهاد فرموده است. آن حضرت می‌فرماید: «مَنْ ظَلَمَ أَحَداً فَفَاتَهُ فَلْيَسْتَغْفِرِ اللَّهَ لَهُ فَإِنَّهُ كَفَّارَةٌ لَهُ»[۱۵۵]؛ کسی که به دیگری ظلم می‌کند و او را از دست می‌دهد (یعنی برای طلب حلالیت به او دسترسی ندارد) برای او استغفار کند، زیرا این استغفار از کفاره ستم اوست. از نحوه گویش این حدیث شریف استفاده می‌شود ضرورت جبران حق مظلوم از نظر آن حضرت و شنوندگان، امری مسلم و واضح بوده است[۱۵۶].

ظلم‌پذیری

نفی ظلم (دفع و رفع ظلم)

نخست: عدم پذیرش ظلم (ظلم‌ناپذیری)

دوم: ظلم ستیزی

سوم: دفاع از مظلوم

اقرار به ظلم

تنزیه از ظلم

حکم ظلم

صبر بر ظلم

مبارزه با ظلم (ظلم‌ستیزی)

راهکارهای مواجهه با ظلم

نجات از ظلم

سرانجام ظلم

آثار و پیامدهای ظلم (عواقب و خطرات ظلم)

  • ظلم بر زندگی دنیوی و اخروی انسان تأثیرگذار است. کسی که ستم می‌کند، هم در دنیا به عواقب آن گرفتار می‌شود، هم در آخرت. قرآن کریم به صراحت پاره‌ای از گرفتاری‌های مادی و معنوی جوامع انسانی را به ظلم و رفتارهای ظالمانه مستند می‌کند؛ از جمله درباره یهودیان می‌فرماید: ﴿فَبِظُلْمٍ مِنَ الَّذِينَ هَادُوا حَرَّمْنَا عَلَيْهِمْ طَيِّبَاتٍ أُحِلَّتْ لَهُمْ وَبِصَدِّهِمْ عَنْ سَبِيلِ اللَّهِ كَثِيرًا * وَأَخْذِهِمُ الرِّبَا وَقَدْ نُهُوا عَنْهُ وَأَكْلِهِمْ أَمْوَالَ النَّاسِ بِالْبَاطِلِ وَأَعْتَدْنَا لِلْكَافِرِينَ مِنْهُمْ عَذَابًا أَلِيمًا[۱۶۹]. این آیه کریمه خود ظلم و سه رفتار ظالمانه یعنی بستن راه هدایت به روی انسان‌ها، رباخواری و غصب و تصرف ناحق در اموال مردم را به عنوان منشأ صدور احکام سخت برای قوم یهود معرفی کرده است. رسیدگی به همه آثار ظلم، خود محتاج تألیف مستقلی است؛ ولی ما تلاش میکنیم مهم‌ترین آنها را از زبان روایات نام ببریم.
  • آثار دنیوی ظلم: پیش از طرح آثار دنیوی ظلم، توجه به چند نکته مفید است:
  • با آنکه می‌دانیم سنت خداوند متعال در مجازات گناهکاران، این نیست که هم در دنیا عذاب کند و هم در آخرت، ظالم را در هر دو سرا عذاب می‌کند. رسول خدا(ص) می‌فرماید: «ما من ذنب أجدر أن يعجّل اللَّه تعالى لصاحبه العقوبة في الدّنيا مع ما يدّخر له في الآخرة مثل البغی و قطيعة الرّحم»[۱۷۰]؛ هیچ گناهی از ظلم و قطع رحم، سزاوارتر نیست که خداوند متعال علاوه بر عذاب اخروی در مجازات صاحبش در دنیا شتاب کند.
  • در بین همه گناهان ظلم دارای سریع‌ترین عقویت است. امیرالمؤمنین(ع) با بیان‌های مختلف از سرعت و شتاب بازخوردهای ظلم در دنیا خبر داده است؛ از جمله می‌فرماید: «الْبَغْيُ أَعْجَلُ شَيْءٍ عُقُوبَةً»[۱۷۱]؛ عقوبت ظلم با شتاب‌ترین چیزهاست. و می‌فرماید: «مَنْ بَغَى عُجِّلَتْ هَلَكَتُهُ»[۱۷۲]؛ هرکس ستم کند هلاکش به شتاب می‌آید. و می‌فرماید: «إِنَّ أَعْجَلَ الْعُقُوبَةِ عُقُوبَةُ الْبَغْيِ»[۱۷۳]؛ با شتاب‌ترین عقوبت، عقوبت ظلم است. و می‌فرماید: «أَعْجَلُ شَيْءٍ صَرْعَةُ الْبَغْيِ»[۱۷۴]؛ ظلم سریع‌تر از هر چیز انسان را به زمین می‌زند. و می‌فرماید: «إِيَّاكَ وَ الْبَغْيَ فَإِنَّهُ يُعَجِّلُ الصَّرْعَةَ»[۱۷۵]؛ از ظلم بپرهیز؛ زیرا ظلم به سرعت انسان را به زمین می‌زند. و می‌فرماید: «إِيَّاكَ وَ الْبَغْيَ فَإِنَ الْبَاغِيَ يُعَجَّلُ لَهُ النَّقِمَةُ»[۱۷۶]؛ از ظلم بپرهیز؛ زیرا خداوند به سرعت از ظالم انتقام می‌گیرد. بنابراین، حتی در مواردی که خداوند متعال به ظالمان مهلت می‌دهد، آن مهلت نیز در حقیقت عذاب است. امیرالمؤمنین(ع) می‌فرماید: «ظُلَامَةُ الْمَظْلُومِينَ يُمْهِلُهَا اللَّهُ سُبْحَانَهُ وَ لَا يُهْمِلُهَا»[۱۷۷]؛ خدا، گرفتن حق مظلومان را به تأخیر می‌اندازد، ولی رها نمی‌کند.
  • آثار دنیوی ظلم خود دو گونه‌اند: برخی از آنها تنها زندگی دنیوی را تحت تأثیر قرار می‌دهند و برخی دیگر علاوه بر اینکه زندگی دنیا را قرین ناکامی و نامرادی می‌کنند، مقدمه عذاب اخروی هم هستند. اکنون برخی از آثار دنیوی ظلم را نام می‌بریم.
  1. دگرگونی احوال: یکی از آثار ظلم که پیشوایان معصوم، به خصوص امیرالمؤمنین(ع) بر آن تأکید فراوان کرده‌اند، دگرگونی حال ستم‌پیشگان است، به این معنی که ظلم موجب می‌شود نعمت‌هایی را که خداوند متعال بر آنها ارزانی کرده از دست داده، به نقمت و عذاب گرفتار شوند. استفاده از واژه نقست در احادیث این باب، به این حقیقت اشاره دارد که این دگرگونی، انتقام الاهی است که گریبان ظالم راگرفته است. امیرالمؤمنین(ع) می‌فرماید: «لِلظَّالِمِ انْتِقَامٌ»[۱۷۸]؛ ظالم انتقامی دارد. دیگر آن‌که تکرار و تأکید معصومان بر این نکته نشان می‌دهد تأثیر ظلم بر دگرگونی حال ظالم، بسیار فاحش و سریع است.امیرالمؤمنین(ع) می‌فرماید: «الْبَغْيُ يَسْلُبُ النِّعْمَةَ»[۱۷۹]؛ ظلم نعمت را می‌گیرد. و می‌فرماید: «الظُّلْمُ يَطْرُدُ النِّعَمَ»[۱۸۰]؛ ظلم نعمت‌ها را دور می‌کند. و می‌فرماید: «بِالظُّلْمِ تَزُولُ النِّعَمُ»[۱۸۱]؛ با ظلم نعمت‌ها زدوده می‌شوند. و می‌فرماید: «دَوَامُ الظُّلْمِ يَسْلُبُ النِّعَمَ وَ يَجْلِبُ النِّقَمَ»[۱۸۲]؛ ادامه یافتن ظلم، نعمت‌ها را می‌گیرد و عذاب الاهی را می‌آورد. و می‌فرماید: «كَمْ مِنْ نِعْمَةٍ سَلَبَهَا ظُلْمٌ»[۱۸۳]؛ چه بسیار نعمت‌هایی که ظلم آنها را گرفته است و می‌فرماید: «كَفَى بِالظُّلْمِ طَارِداً لِلنِّعْمَةِ وَ جَالِباً لِلنَّقِمَةِ»[۱۸۴]؛ برای دور کردن نعمت و آوردن عذاب الاهی، ظلم کافی است. و می‌فرماید: «لَيْسَ شَيْءٌ أَدْعَى إِلَى زَوَالِ نِعْمَةٍ وَ تَعْجِيلِ نَقِمَةٍ مِنْ إِقَامَةٍ عَلَى ظُلْمٍ»[۱۸۵]؛ هیچ چیز به اندازه ظلم به زدودن نعمت و شتاب عذاب الاهی نمی‌انجامد. و می‌فرماید: «اتَّقُوا الْبَغْيَ فَإِنَّهُ يَجْلِبُ النِّقَمَ وَ يَسْلُبُ النِّعَمَ وَ يُوجِبُ الْغِيَرَ»[۱۸۶]؛ از ظلم بپرهیزید، زیرا ظلم عذاب الاهی را جلب و نعمت را سلب می‌کند و موجب دگرگونی می‌شود. و می‌فرماید: «مَا أَقْرَبَ النَّقِمَةَ مِنَ الظَّلُومَ»[۱۸۷]؛ عذاب انتقام چقدر به ستم‌پیشه نزدیک است! علاوه بر این بیان‌های روشن که ما بخشی از آنها را آوردیم، در احادیث، به نمونه‌ها و مصداق‌های دیگری هم اشاره شده است؛ از جمله [[امیرالمؤمنین (ع) می‌فرماید: «الظُّلْمُ يُدَمِّرُ الدِّيَارَ»[۱۸۸]؛ ظلم شهرها را ویران می‌کند. و می‌فرماید: «إِيَّاكَ وَ الظُّلْمَ فَمَنْ ظَلَمَ كَرُهَتْ أَيَّامُهُ»[۱۸۹]؛ از ظلم بپرهیز که هرکس ظلم کند، روزگارش ناخوشایند می‌شود. و می‌فرماید: «من ظلم فسد امره»[۱۹۰]؛ هرکس ظلم کند کارهایش فاسد می‌شود.
  2. کوتاهی عمر: یکی از آثار ظلم در دنیا، کوتاه شدن عمر است. امیرالمؤمنین(ع) می‌فرماید: «مَنْ ظَلَمَ قَصَمَ عُمُرَهُ»[۱۹۱]؛ کسی که ستم کند، شیشه عمرش شکسته می‌شود. و می‌فرماید: «مَنْ جَارَ قَصُرَ عُمُرُهُ»[۱۹۲]؛ کسی که جور و ستم کند عمرش کوتاه می‌شود. و می‌فرماید: «الْبَغْيُ يَصْرَعُ الرِّجَالَ وَ يُدْنِي الْآجَالَ»[۱۹۳]؛ ظلم مردها را می‌افکند و اجل‌ها را نزدیک می‌کند.
  3. مرگ بد: از روایات این باب استفاده می‌شود که ظالم نه تنها عمرش کوتاه می‌شود، بلکه مرگش نیز به صورت کیفر و مجازات تحقق پیدا می‌کند، چنان‌که به عنوان زمین خوردن و هلاکت از آن یاد می‌شود. این سخن به این معنی است که مرگ ظالم مقدمه گرفتاری به عذاب اخروی است که در آینده از آن یاد خواهیم کرد. امیرالمؤمنین(ع) می‌فرماید: «الظُّلْمُ يُرْدِي صَاحِبَهُ»[۱۹۴]؛ ظلم صاحب خود را بر زمین هلاکت میکوبد. و می‌فرماید: «الظُّلْمُ فِي الدُّنْيَا بَوَارٌ»[۱۹۵]؛ ظلم در دنیا موجب هلاکت است. و می‌فرماید: «مَنْ ظَلَمَ أَوْبَقَهُ ظُلْمُهُ»[۱۹۶]؛ هرکس ستم کند، ستمش او را هلاک می‌کند. و می‌فرماید:«رَاكِبُ الظُّلْمِ يُدْرِكُهُ الْبَوَارُ»[۱۹۷]؛ آن کس که مرتکب ظلم شود هلاک او را می‌گیرد. و می‌فرماید: «رَاكِبُ الظُّلْمِ يَكْبُو بِهِ مَرَاكِبُهُ»[۱۹۸]؛ مرکب ظلم سوار خود را به زمین می‌زند. و می‌فرماید: {{متن حدیث|ظُلْمُ الْمَرْءِ يُوبِقُهُ وَ يَصْرَعُهُ}[۱۹۹]؛ ستم، انسان را هلاک می‌کند و بر زمین میزند. استفاده از واژه‌هایی مثل ارداء، بوار، ایباق، صرعة و... که همگی بر هلاکت، ذلت، افتادگی و زمین‌خوردگی دلالت دارند حاکی از آن است که مرگ ظالم همراه با نکبت، ذلت و خواری خواهد بود.
  4. فراوانی دشمنان: امیرالمؤمنین(ع) می‌فرماید: «من کثرت تعدیه کثرت اعادیه»[۲۰۰]؛ هرکس زیاد تجاوز کند دشمنانش زیاد می‌شود. و می‌فرماید: «الْمُتَعَدِّي كَثِيرُ الْأَضْدَادِ وَ الْأَعْدَاءِ»[۲۰۱]؛ متجاوز دشمنان فراوان دارد. و می‌فرماید: «مَنْ ظَلَمَ رَعِيَّتَهُ نَصَرَ أَضْدَادَهُ»[۲۰۲]؛ هرکس به زیردستان خود ستم کند به دشمنان خود کمک کرده است. به همین دلیل است که ظالم در حقیقت به خود بد می‌کند. امیرالمؤمنین(ع) می‌فرماید: «من سل سیف الظلم عمد فی رأسه»[۲۰۳]؛ هرکس شمشیر ظلم برکشد بر خودش فرود می‌آید. و به همین دلیل است که امیرالمؤمنین(ع) می‌فرماید: «مَنْ أَشْفَقَ عَلَى نَفْسِهِ لَمْ يَظْلِمْ غَيْرَهُ»[۲۰۴]؛ هرکس برای خود دل می‌سوزاند به دیگران ستم نمی‌کند.
  5. بریدن پیوندها: با آنکه بعضی، وجود پیوند و رابطه را فرصتی برای بی‌اعتنایی و تضییع حقوق می‌دانند و فکر می‌کنند لازم نیست نسبت به ادای حقوق دوستان و نزدیکان خود پایبند باشیم، از آثار ظلم بریدن پیوند است. امیرالمؤمنین(ع) می‌فرماید: «لَا تُضِيعَنَ حَقَّ أَخِيكَ اتِّكَالًا عَلَى مَا بَيْنَكَ وَ بَيْنَهُ فَإِنَّهُ لَيْسَ لَكَ بِأَخٍ مَنْ أَضَعْتَ حَقَّهُ»[۲۰۵]؛ با تکیه بر رابطه برادری حق برادرت را ضایع نکن چون کسی که تو حقش را ضایع می‌کنی برادر تو نیست. از این کلام شریف استفاده می‌شود پیوندها در سایه عدالت محکم می‌شوند و با ستم بریده. به همین دلیل است که امام صادق(ع) می‌فرماید: «مَا عُبِدَ اللَّهُ بِشَيْءٍ أَفْضَلَ مِنْ أَدَاءِ حَقِّ الْمُؤْمِنِ»[۲۰۶]؛ هیچ عبادتی برتر از ادای حق مؤمن نیست.
  6. زوال قدرت و سقوط حکومت: از ویژگی‌های ظلم این است که قدرت و سلطه و حکومت را از انسان می‌گیرد که گفته‌اند: «الملک یبقی مع الکفر و لا یبقی مع الظلم»[۲۰۷]؛ حکومت با کفر باقی می‌ماند، ولی با ظلم باقی نمی‌ماند. امیرالمؤمنین(ع) می‌فرماید: «فِي احْتِقَابِ الْمَظَالِمِ زَوَالُ الْقُدْرَةِ»[۲۰۸]؛ کسی که بار مظالم را بر دوش بگیرد قدرتش می‌رود. و می‌فرماید: «الْقُدْرَةُ يُزِيلُهَا الْعُدْوَانُ»[۲۰۹]؛ ظلم قدرت را می‌زداید. و می‌فرماید: «آفَةُ الِاقْتِدَارِ الْبَغْيُ وَ الْعُتُوُّ»[۲۱۰]؛ آفتِ اقتدار، ظلم و سرکشی است. و می‌فرماید: «مَنْ سَلَ سَيْفَ الْعُدْوَانِ سُلِبَ عِزَّ السُّلْطَانِ»[۲۱۱]؛ کسی که شمشیر ستم برکشد عزت سلطنت را از او می‌گیرند.
  7. گرفتاری فرزندان: یکی از ویژگی‌های ظلم این است که آثار آن به خود ظالم اختصاص ندارد، بلکه فرزندان و حتی نسل‌هایآینده او را گرفتار می‌کند. امام صادق(ع) می‌فرماید: «مَنْ ظَلَمَ سَلَّطَ اللَّهُ عَلَيْهِ مَنْ يَظْلِمُهُ أَوْ عَلى عَقِبِهِ»[۲۱۲]؛ هرکس ستم کند، خداوند متعال کسی را بر او مسلط می‌کند که بر خودش یا بر دنباله‌اش (فرزندان و نسل‌های بعد) ستم کند. و می‌فرماید: «مَنْ ظَلَمَ مَظْلِمَةً أُخِذَ بِهَا فِي نَفْسِهِ أَوْ فِي مَالِهِ أَوْ فِي وُلْدِهِ»[۲۱۳]؛ کسی که ستم کند، خداوند متعال او را کیفر می‌دهد یا کیفر جانی یا کیفر مالی یا در مورد فرزندانش. این ویژگی، در ظلم به یتیمان بروز بیشتری دارد. قرآن کریم می‌فرماید: ﴿وَلْيَخْشَ الَّذِينَ لَوْ تَرَكُوا مِنْ خَلْفِهِمْ ذُرِّيَّةً ضِعَافًا خَافُوا عَلَيْهِمْ[۲۱۴]. علی بن ابراهیم در تفسیر این آیه نوشته است کسی که صالح و نیکوکار باشد خداوند فرزندان او را حفظ می‌کند و هرکه بر یتیمان ظلم کند، خداوند فرزندانش را به خودش را می‌گذارد[۲۱۵]. به همین دلیل امیرالمؤمنبن(ع) می‌فرماید: «من ظلم یتیما حق اولاده»[۲۱۶]؛ کسی که به یتیمی ستم کند در حق فرزندانش پدری نکرده است.
  8. نابودی روح: یکی از آثار ظلم این است که روح آدمی را در دنیا نابود کرده او را به صف حیوانات و بلکه پست‌تر از آن می‌برد. امیرالمؤمنین(ع) می‌فرماید: «إِنَّ السِّبَاعَ هَمُّهَا الْعُدْوَانُ عَلَى غَيْرِهَا»[۲۱۷]؛ درنده‌ها همتشان تجاوز به دیگران است. کسی که ستم می‌کند یعنی مرز حقوق هم‌نوعان خود را می‌شکند، از نظر معنوی و ارزش وجودی با حیوانات درنده تفاوتی ندارد، جز اینکه حیوانات بدون عقل و تحت حکومت غریزه تجاوز می‌کنند و انسان، با وجود عقل دست به تجاوز میزند. می‌دانیم که عقل، پیامبر باطنی است و انسان را از بدی‌ها باز میدارد؛ بنابراین، کسی که دست به ستم می‌گشاید باید به تدریج، این رسول باطنی را از موضع ارشاد و خیرخواهی به زیر آورد و با نفس و غریزه حیوانی خود همراه کند. به همین دلیل، ظلم روح انسانی را به تدریج نابود می‌کند. رسول اکرم(ص) می‌فرماید: «إِيَّاكُمْ وَ الظُّلْمَ فَإِنَّهُ يُخَرِّبُ قُلُوبَكُمْ»[۲۱۸]؛ از ظلم بپرهیزید، زیرا ظلم قلوب شما را تخریب می‌کند. قلب، در این سخن شریف عبارت دیگری از عقل یا روح الاهی انسان است؛ به همین دلیل، دعای ظالم مستجاب نمی‌شود[۲۱۹]؛ چرا که راه ارتباطی انسان به ملأ اعلی روح الاهی اوست و ظالم با ظلم آن را تباه کرده است.
  9. انتقام مظلوم: بدون شک ظلم بدون پاسخ نمی‌ماند و ظالم کیفر اعمال خویش را می‌چشد؛ ولی از برخی روایات استفاده می‌شود که این کیفر را از دست مظلوم خواهد گرفت. امیرالمؤمنین(ع) می‌فرماید: «يَوْمُ الْمَظْلُومِ عَلَى الظَّالِمِ أَشَدُّ مِنْ يَوْمِ الظَّالِمِ عَلَى الْمَظْلُومِ»[۲۲۰]؛ روزی که مظلوم بر ظالم مسلط شود سخت‌تر است از روزی که ظالم بر مظلوم مسلط است. این اشاره ممکن است به انتقام دنیوی یا اخروی باشد؛ چراکه در بعضی از روایات روز انتقام، روز عدل نامیده شده است. امیرالمؤمنین(ع) می‌فرماید: «يَوْمُ الْعَدْلِ عَلَى الظَّالِمِ أَشَدُّ مِنْ يَوْمِ الْجَوْرِ عَلَى الْمَظْلُومِ»[۲۲۱]؛ روز عدالت بر ظالم سخت‌تر است از روز ستم بر مظلوم.
  1. تبدیل و انتقال حسنات: یکی از آثار اخروی ظلم این است که حسنات ظالم را به پرونده مظلوم منتقل می‌کند و در صورتی که کار نیکی در پرونده‌اش نباشد، کارهای بد مظلوم در پرونده او ثبت می‌شود، علاوه بر این، خداوند متعال کارهای نیک ظالم را به عنوان کار نیک نمی‌پذیرد. امام باقر(ع) از رسول خدا(ص) نقل کرده است: کسی که به ناحق مال مسلمانی را می‌گیرد خداوند پیوسته از او روی‌گردان است و کارهای خیر او را نمی‌پسندد و در پرونده حسناتش ثبت نمی‌کند تا زمانی که توبه کند و مال را به صاحبش برگرداند[۲۲۲]. این سخن شریف دلالت می‌کند که حسنات پس از ظلم در حقیقت حسنه نیستند؛ چراکه خداوند متعال عادل است و نمی‌توان باور کرد، کار نیک کسی را ندیده بگیرد که خود می‌فرماید: ﴿أَنِّي لَا أُضِيعُ عَمَلَ عَامِلٍ مِنْكُمْ مِنْ ذَكَرٍ أَوْ أُنْثَى[۲۲۳]. پس باید بپذیریم که کار نیک ظالم در حقیقت کار نیک نیست، اگرچه کسوت کار نیک بر آن بپوشند؛ بنابراین ظالم پس از ارتکاب ظلم، بدون توبه به انجام کار نیک موفق نمی‌شود. کارهای نیکی را هم که پیش از انجام داده به خاطر ظلم از دست می‌دهد. در روایتی، رسول خدا(ص) به اصحابش فرمود: شما می‌دانید مفلس کیست؟ گفتند ای رسول خدا(ص) ما به کسی مفلس می‌گوییم که نه وجه نقدی دارد و نه کالایی. او مفلس نیست، مفلس کسی است که روز قیامت با حسناتی به اندازه کوهها به محشر می‌آید؛ ولی به یکی ظلم کرده و آبروی دیگری را برده، پس، از حسنات او بر می‌دارند و به آنها می‌دهند و اگر با حسناتش تسویه نشود از بدی‌های آنها برمی‌دارند و برعهده او می‌گذارند و سپس او را در آتش می‌افکنند[۲۲۴]. همچنین فرمود: هرکس به برادرش ستمی کرده است امروز از او حلالی بگیرد پیش از آنکه از حسناتش بگیرند، آنجا دینار و درهمی نیست، اگر عمل صالحی داشته باشد به اندازه ستمش از او می‌گیرند؛ وگرنه گناهان مظلوم را بر عهده‌اش می‌گذارند[۲۲۵].
  2. تاریکی قیامت: یکی دیگر از آثار اخروی ظلم تاریکی قیامت است. رسول خدا(ص) می‌فرماید: «اتَّقُوا الظُّلْمَ فَإِنَّهُ ظُلُمَاتُ يَوْمِ الْقِيَامَةِ»[۲۲۶]؛ از ستم بپرهیزید که ستم ظلمات روز قیامت است. علامه مجلسی در معنی ظلمات که در این حدیث شریف آمده دو احتمال داده است: نخست اینکه منظور از ظلمات تاریکی‌های حقیقی باشد، در توضیح این احتمال نوشته است: اعمالی که ما انجام می‌دهیم موجب پیدایش هیئت‌های نفسانی نورانی یا ظلمانی می‌شوند. این هیئات نفسانی پیوسته با انسان همراهند؛ ولی در قیامت که روز آشکار شدن اسرار است، آشکار می‌شوند. کسی که ظلم می‌کند در همین دنیا نیز وجود تاریکی دارد که تاریکی‌اش آشکار نیست، اما در قیامت این تاریکی آشکار می‌شود و در حالی که اهل ایمان با نور وجود خویش راه می‌جویند و پیش می‌روند، ظالم غرق در تاریکی می‌شود و دوم اینکه کلمه ظلمات به طور مجازی به معنی شدائد و سختی‌ها به کار رفته باشد، برای اثبات صحت این احتمال به این آیه قرآن استدلال کرده است که می‌فرماید: ﴿قُلْ مَنْ يُنَجِّيكُمْ مِنْ ظُلُمَاتِ الْبَرِّ وَالْبَحْرِ[۲۲۷][۲۲۸]. شیخ طوسی کلمه ظلمات را در این آیه مبارکه به شدائد تفسیر کرده است[۲۲۹].
  3. عذاب الاهی: ظلم به معنی عام که شامل هرگونه نافرمانی می‌شود، مستحق کیفر الاهی است. قرآن کریم می‌فرماید: ﴿ثُمَّ قِيلَ لِلَّذِينَ ظَلَمُوا ذُوقُوا عَذَابَ الْخُلْدِ هَلْ تُجْزَوْنَ إِلَّا بِمَا كُنْتُمْ تَكْسِبُونَ[۲۳۰]. و می‌فرماید: ﴿فَالْيَوْمَ لَا يَمْلِكُ بَعْضُكُمْ لِبَعْضٍ نَفْعًا وَلَا ضَرًّا وَنَقُولُ لِلَّذِينَ ظَلَمُوا ذُوقُوا عَذَابَ النَّارِ الَّتِي كُنْتُمْ بِهَا تُكَذِّبُونَ[۲۳۱]. ولی ظلم به معنی خاص که تجاوز و تعدی به حقوق دیگران است، عذابی سخت‌تر خواهد داشت. قرآن کریم می‌فرماید: ﴿وَسَيَعْلَمُ الَّذِينَ ظَلَمُوا أَيَّ مُنْقَلَبٍ يَنْقَلِبُونَ[۲۳۲]. و می‌فرماید: ﴿إِنَّمَا السَّبِيلُ عَلَى الَّذِينَ يَظْلِمُونَ النَّاسَ وَيَبْغُونَ فِي الْأَرْضِ بِغَيْرِ الْحَقِّ أُولَئِكَ لَهُمْ عَذَابٌ أَلِيمٌ[۲۳۳]. این آیه کریمه به صراحت به ظالمان وعده عذاب دردناک داده و آیه پیش هم اگرچه به عذاب خاصی اشاره نکرده، چنان به رسایی و روشنی تهدید کرده است که از همه آیاتی که نام آتش و عذاب را به میان آورده‌اند، رساتر و تهدیدآمیزتر است. رسول خدا(ص) می‌فرماید: «سَيَعْلَمُ الظَّالِمُونَ حَظَّ مَنْ نَقَصُوا إِنَّ الظَّالِمَ يَنْتَظِرُ اللَّعْنَ وَ الْعِقَابَ وَ الْمَظْلُومَ يَنْتَظِرُ النَّصْرَ وَ الثَّوَابَ»[۲۳۴]؛ ستمکاران به زودی می‌دانند که نصیب چه کسی را کم کرده‌اند؛ چون ظالم منتظر لعنت آن و عذاب است و مظلوم چشم به راه یاری و ثواب. یاری مظلوم که در این حدیث شریف به آن اشاره شده در حقیقت همان عذاب ظالم است. امیرالمؤمنین(ع) می‌فرماید: «الظُّلْمُ وَخِيمُ الْعَاقِبَةِ»[۲۳۵]؛ ظلم عاقبت وخیمی دارد. و می‌فرماید: هیهات که ظالم از عذاب دردناک و حمله سترگ خدا نجات یابد[۲۳۶]. رسول خدا(ص) می‌فرماید: کسی که حق مؤمنی را ندهد، خداوند پانصد سال او را بر روی پا نگه می‌دارد تا از عرقش رودها جاری شود، آنگاه یک منادی از جانب خدا ندا می‌دهد. این همان ظالمی است که حق مؤمن را نمی‌داد و نسبت به او فرمان آتش می‌دهند[۲۳۷]. در تفسیر امام حسن عسکری در تفسیر آیه کریمه ﴿فَاتَّقُوا النَّارَ الَّتِي وَقُودُهَا النَّاسُ وَالْحِجَارَةُ[۲۳۸] بپرهیزید از آتشی که گیرانه آن آدمیان و سنگ‌هاست» آمده است: ای شیعیان ما پروا کنید، مبادا هیزم چنین آتشی باشید. اگر خدا را باور دارید با خودداری از ستم بر مؤمنان از این آتش بپرهیزید. هر مؤمنی بر شیعه هم عقیده خود ستم کند، خدا در آن آتش غل و زنجیرش را سنگین می‌کند. و جز با شفاعت ما آزادش نمی‌کند و ما نیز تا برادرش از او راضی نشود نزد خدا شفاعتش نمی‌کنیم. اگر او ببخشد شفاعت می‌کنیم، وگرنه ماندنش در آتش طولانی خواهد شد[۲۳۹].
  • آثار مشترک بین دنیا و آخرت (دعای مظلوم): در ذیل این عنوان تأثیر دعای مظلوم را بررسی می‌کنیم که در دنیا و آخرت گریبان ظالم را می‌گیرد. رسول خدا(ص) می‌فرماید: «اتَّقُوا دَعْوَةَ الْمَظْلُومِ فَإِنَّهُ يَسْأَلُ اللَّهَ تعالی حقه و ان الله تعالی لم یمنع ذا حق حقه»[۲۴۰]؛ از دعای مظلوم بپرهیزید، زیرا او از خدای تعالی حقش را می‌خواهد و خداوند متعال هیچ حق‌داری را از حقش محروم نمی‌کند. امیرالمؤمنین(ع) می‌فرماید: «اتَّقُوا دَعْوَةَ الْمَظْلُومِ فَإِنَّهُ يَسْأَلُ اللَّهَ حَقَّهُ وَ اللَّهُ سُبْحَانَهُ أَكْرَمُ مِنْ أَنْ يُسْأَلَ حَقّاً إِلَّا أَجَابَ»[۲۴۱]؛ از دعای مظلوم بپرهیزید، زیرا او از خدای تعالی حقش را می‌خواهد و خدا بزرگوار‌تر از آن است که کسی حقش را بخواهد و پاسخ او را ندهد. رسول خدا(ص) می‌فرماید: «اتّقوا دعوة المظلوم فانّها تحمل على الغمام و تفتح لها أبواب السماء، یقول الله و عزتی و جلالی لانصرنک و لو بعد حین»[۲۴۲]؛ از دعای مظلوم بپرهیزید، زیرا دعای مظلوم بر مرکب ابر می‌رود و درهای آسمان به رویش گشوده می‌شود. خداوند می‌فرماید: قسم به عزت و جلالم حتماً یاری‌ات می‌کنم اگرچه مدتی هم بگذرد. و می‌فرماید: «اتّقوا دعوة المظلوم فإنّها تصعد إلى السّماء كأنّها شرارة»[۲۴۳]؛ از دعای مظلوم بترسید، زیرا دعای مظلوم چون شعله آتش به آسمان می‌رود. و می‌فرماید: «اتقوا دعوة المظلوم و ان کان کافرا فانه لیس دونه حجاب»[۲۴۴]؛ از دعای مظلوم بترسید حتی اگر کافر باشد، زیرا دعای مظلوم [تا رسیدن به خدا] هیچ مانعی بر سر راه ندارد. و می‌فرماید: «دعوة المظلوم مستجابة و ان کان من فاجر»[۲۴۵]؛ دعای مظلوم مستجاب است اگر چه از مظلوم فاجر باشد. حضرت علی(ع) می‌فرماید: «أَنْفَذُ السِّهَامِ دَعْوَةُ الْمَظْلُومِ»[۲۴۶]؛ تیزترین تیرها دعای مظلوم است. یکی از مواعظ خداوند متعال به حضرت عیسی این بود که از دعای مظلوم بر حذر باش چون من با خود عهد کرده‌ام که برای قبولش دری از آسمان به رویش بگشایم و پاسخش دهم اگرچه زمانی هم بگذرد[۲۴۷]. امام صادق(ع) می‌فرماید: «اتَّقُوا الظُّلْمَ فَإِنَ دَعْوَةَ الْمَظْلُومِ تَصْعَدُ إِلَى السَّمَاءِ»[۲۴۸]؛ از ظلم بپرهیزید، زیرا دعای مظلوم به آسمان می‌رسد. امیرالمؤمنین(ع) می‌فرماید: دعای مظلوم تا عرش خدا هیچ مانعی ندارد[۲۴۹]. و می‌فرماید: فاصله بین زمین و آسمان به اندازه دعای مظلوم است[۲۵۰][۲۵۱].

اثرات ظلم

  1. تأثیر بر سرنوشت انسان‌ها
  2. فروپاشی و هلاکت جوامع بشری
  3. تسلط و چیرگی ظالمان بر جامعه
  4. رواج بی عدالتی
  5. از بین رفتن ارزشهای الهی و انسانی حاکم بر جامعه
  6. ناامنی و عدم آرامش (عدم امنیت در جامعه)
  7. نارضایتی و عدم لذت از زندگی
  8. اختلاف و تفرقه
  9. بدعت و تحریف حقایق دینی
  10. ذلت و خواری
  11. دچارشدن به عذاب‌های دنیوی (عذاب استیصال، گرفتار غم و اندوه شدن)
  12. زوال نعمت

نشانه‌های ظالم

  • در روایات برای ظالم چهار نشانه آمده است. رسول خدا(ص) می‌فرماید: «أَمَّا عَلَامَةُ الظَّالِمِ فَأَرْبَعَةٌ يَظْلِمُ مَنْ فَوْقَهُ بِالْمَعْصِيَةِ وَ يَمْلِكُ مَنْ دُونَهُ بِالْغَلَبَةِ وَ يُبْغِضُ الْحَقَّ وَ يُظْهِرُ الظُّلْمَ»[۲۵۲]؛ ظالم چهار نشانه دارد با نافرمانی به مافوق خود ستم می‌کند، زیردستان را با قهر و غلبه مالک می‌شود، با حق دشمنی می‌کند و به ظلم کمک می‌کند.
  1. نافرمانی فرادستان: اولین نشانه ظالم این است که از فرادستان یعنی آنان که حق طاعت بر او دارند، فرمان نمی‌برد. از جمله افراد فرادست که طاعتشان بر انسان واجب است، می‌توان خدا و رسول(ص)، ائمه دین، پدر و مادر، معلم و عالمان وارسته دین را نام برد.
  2. زورگویی به زیردستان: نشانه دیگر ظالم زورگویی به زیردستان است که مراعات حالشان بر انسان لازم است. مثل زورگویی حاکم به رعیت، پدر به فرزند، شوهر به همسر، معلم به شاگردان، کارفرما به کارگزار و....
  3. دشمنی با حق: حق در این عنوان هر موضع، سخن، اعتقاد و عمل درستی را شامل می‌شود. کسی که با سخن درستی مخالفت می‌ورزد، اعتقاد صحیحی را رد می‌کند، عمل درستی را نکوهش می‌کند و در مجموع تسلیم حق نمی‌شود، ظالم است. احساس نفرت از مردمان نیک و درستکار در این مجموعه جا می‌گیرد و از سنت‌های الاهی است که چنین ظالمی را به وسیله ظالم دیگری خوار کند و همو را که از گردن نهادن به حق ابا می‌کرد، به پیروی ذلت‌بار باطل گرفتار کند. چنان که عبدالله بن عمر که از بیعت با علی بن ابیطالب(ع) سر باز زد و از یاری امام حسین(ع) بازنشست، به ذلت، دست بیعت بر پای حجاج مالید[۲۵۳] و در زمان محاصره مکه، هم پشت سر حجاج نماز می‌خواند و هم پشت سر عبدالله بن زیبر[۲۵۴] و در ایام منی که ابن زبیر نماز دو رکعتی می‌خواند و حجاج نماز چهار رکعتی به هر دو اقتدا کرد[۲۵۵].
  4. یاری ستمکاران: آخرین نشانه ستمکاری که در حدیث شریف نبوی آمده، یاری ستمکاران است که با عبارت «يُظْهِرُ الظُّلْمَ» و طبق بعضی از نسخه‌ها «يُظَاهِرُ الظَّلَمَةَ»[۲۵۶] به آن اشاره شده است. ما پیش از این درباره یاری ستمکاران بحث کرده‌ایم. در اینجا این نکته را اضافه می‌کنیم که یاری ستمکاران عنوان عامی است که طبق احادیث رسیده دایره‌ای بسیار وسیع دارد، چنان که بسیاری از مصداق‌های آن در عرف و لغت، یاری نامیده نمی‌شوند، ولی از نظر پیشوایان دین یاری ستمکار محسوب می‌شوند تا آنجا که امام صادق(ع) در تفسیر آیه شریفه ﴿وَلَا تَرْكَنُوا إِلَى الَّذِينَ ظَلَمُوا فَتَمَسَّكُمُ النَّارُ[۲۵۷] می‌فرماید منظور، کسی است که به درگاه سلطانی می‌رود و دوست دارد که سلطان آن‌قدر زنده بماند که دست در جیب کرده چیزی به او دهد[۲۵۸]. در روایتی از صفوان بن مهران شتربان آمده است: روزی خدمت امام کاظم(ع) رسیدم، فرمود: ای صفوان همه کارهای تو خوب و زیباست، جز یک چیز. گفتم: فدایت شوم آن چیست؟ فرمود: اینکه به هارون شتر کرایه می‌دهی. عرض کردم: به خدا قسم برای سرک سرکشی و خوشگذرانی یا شکار و سرگرمی اجاره نداده‌ام من برای حج به او شتر اجاره می‌دهم و خودم نیز با او نمی‌روم، بلکه یکی از غلامانم را با او می‌فرستم. فرمود: آیا پیش آمده که قدری از کرایه شترانت به وقت بازگشت موکول شود؟ گفتم: آری فدایت شوم. فرمود: آیا دوست داری زنده بماند تا کرایه تو را بدهد؟ گفتم: آری. فرمود: هرکس بقای آنها را دوست داشته باشد از آنهاست، و هرکس از آنها شمرده شود وارد آتش می‌شود. من پس از آن همه شترانم را فروختم. هارون باخبر شد مرا احضار کرد و گفت شنیده‌ام همه شترانت را فروخته‌ای. گفتم: آری. گفت: چرا؟ گفتم من پیر شده‌ام و غلامان هم خوب کار نمی‌کنند. گفت: چنین نیست من می‌دانم چه کسی این کار را به تو توصیه کرد. این کار را به سفارش موسی بن جعفر کردی. گفتم من با موسی بن جعفر چه کار دارم. گفت بگذریم به خدا اگر به خاطر سابقه خوبت نبود تو را می‌کشتم[۲۵۹]. یکی دیگر از مصداق‌های یاری ستمکاران، رضایت و خشنودی از ظلم است. کسی که به ظلم راضی باشد، شریک ظالم است. رسول خدا(ص) می‌فرماید: «لَوْ أَنَّ رَجُلًا قُتِلَ بِالْمَشْرِقِ وَ آخَرُ رَضِيَ بِالْمَغْرِبِ كَانَ كَمَنْ قَتَلَهُ وَ اشْتَرَكَ فِي دَمِهِ»[۲۶۰]؛ اگر مردی در مشرق کشته شود و یکی در مغرب به قتل او راضی باشد همانند قاتل و در خون او شریک است.

پرسش‌های وابسته

جستارهای وابسته

منابع

پانویس

 با کلیک بر فلش ↑ به محل متن مرتبط با این پانویس منتقل می‌شوید:  

  1. و (یاد کن) آنگاه را که لقمان به پسرش- در حالی که بدو اندرز می‌داد- گفت: پسرکم! به خداوند شرک مورز که شرک، ستمی سترگ است؛ سوره لقمان، آیه ۱۳.
  2. راغب اصفهانی، مفردات الفاظ القرآن، ص۵۳۷؛ فیومی، مصباح المنیر، ص۳۸۶؛ ابن‌منظور، لسان العرب، ج۱۲، ص۳۷۳.
  3. بغدادی، خزانة الادب، ج۴، ص۱۱۴؛ زبیدی، تاج العروس، ج۱۷، ص۴۴۸.
  4. زبیدی، تاج العروس، ج۱۷، ص۴۴۸؛ جوهری صحاح اللغة، ج۵، ص۱۹۹۷.
  5. راغب اصفهانی، مفردات الفاظ القرآن، ص۵۳۷؛ طریحی، مجمع البحرین، ج۴، ص۱۰۹؛ زبیدی، تاج العروس، ج۱۷، ص۴۴۸.
  6. ابن‌منظور، لسان العرب، ج۱۲، ص۳۷۳.
  7. خلیل بن احمد فراهیدی، العین، ج۸، ص۱۶۹؛ زبیدی، تاج العروس، ج۱۷، ص۴۴۷.
  8. زبیدی، تاج العروس، ج۱۷، ص۴۴۸.
  9. «هر دو باغستان میوه خویش را می‌آورد و از آن چیزی کم نمی‌نهاد و ما در میان آن دو (باغستان) جویباری روانه ساخته بودیم» سوره کهف، آیه ۳۳.
  10. ابن‌فارس، معجم مقائیس اللغة، ج۳، ص۴۶۸.
  11. تهرانی، مجتبی، اخلاق الاهی، ج14، ص94، 95.
  12. «الْعَدْلُ يَضَعُ الْأُمُورَ مَوَاضِعَهَا، وَ الْجُودُ يُخْرِجُهَا مِنْ جِهَتِهَا؛ وَ الْعَدْلُ سَائِسٌ عَامٌّ، وَ الْجُودُ عَارِضٌ خَاصٌّ؛ فَالْعَدْلُ أَشْرَفُهُمَا وَ أَفْضَلُهُمَا»؛ نهج البلاغه، حکمت ۴۲۹
  13. ﴿وَآتَاكُم مِّن كُلِّ مَا سَأَلْتُمُوهُ وَإِن تَعُدُّواْ نِعْمَتَ اللَّهِ لاَ تُحْصُوهَا إِنَّ الإِنسَانَ لَظَلُومٌ كَفَّارٌ ؛ سوره ابراهیم، آیه ۳۴ و ﴿ إِنَّا عَرَضْنَا الأَمَانَةَ عَلَى السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ وَالْجِبَالِ فَأَبَيْنَ أَن يَحْمِلْنَهَا وَأَشْفَقْنَ مِنْهَا وَحَمَلَهَا الإِنسَانُ إِنَّهُ كَانَ ظَلُومًا جَهُولا ؛ سوره احزاب، آیه ۷۲
  14. دانشنامه نهج البلاغه، ج۲، ص ۵۲۹.
  15. ﴿ إِنَّمَا السَّبِيلُ عَلَى الَّذِينَ يَظْلِمُونَ النَّاسَ وَيَبْغُونَ فِي الأَرْضِ بِغَيْرِ الْحَقِّ أُوْلَئِكَ لَهُم عَذَابٌ أَلِيمٌ ؛ سوره شوری، آیه ۴۲
  16. دانشنامه نهج البلاغه، ج۲، ص ۵۳۰.
  17. ﴿ وَلْيَحْكُمْ أَهْلُ الإِنجِيلِ بِمَا أَنزَلَ اللَّهُ فِيهِ وَمَن لَّمْ يَحْكُم بِمَا أَنزَلَ اللَّهُ فَأُولَئِكَ هُمُ الْفَاسِقُونَ ؛سوره مائده، آیه ۴۷
  18. دانشنامه نهج البلاغه، ج۲، ص ۵۳۰.
  19. ﴿إِنَّ اللَّهَ يَأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَالإِحْسَانِ وَإِيتَاء ذِي الْقُرْبَى وَيَنْهَى عَنِ الْفَحْشَاء وَالْمُنكَرِ وَالْبَغْيِ يَعِظُكُمْ لَعَلَّكُمْ تَذَكَّرُونَ ؛ سوره نحل، آیه ۹۰
  20. دانشنامه نهج البلاغه، ج۲، ص ۵۳۰.
  21. ﴿ وَإِذْ قَالَ لُقْمَانُ لِابْنِهِ وَهُوَ يَعِظُهُ يَا بُنَيَّ لا تُشْرِكْ بِاللَّهِ إِنَّ الشِّرْكَ لَظُلْمٌ عَظِيمٌ ؛ سوره لقمان، آیه ۱۳
  22. دانشنامه نهج البلاغه، ج۲، ص ۵۳۰.
  23. ﴿ إِلاَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ وَذَكَرُوا اللَّهَ كَثِيرًا وَانتَصَرُوا مِن بَعْدِ مَا ظُلِمُوا وَسَيَعْلَمُ الَّذِينَ ظَلَمُوا أَيَّ مُنقَلَبٍ يَنقَلِبُونَ ؛ سوره شعراء،آیه ۲۲۷
  24. سوره ابراهیم، آیه۴۲
  25. دانشنامه نهج البلاغه، ج۲، ص ۵۳۰.
  26. «وَ اللَّهِ لَأَنْ أَبِيتَ عَلَى حَسَكِ السَّعْدَانِ مُسَهَّداً أَوْ أُجَرَّ فِي الْأَغْلَالِ مُصَفَّداً، أَحَبُّ إِلَيَّ مِنْ أَنْ أَلْقَى اللَّهَ وَ رَسُولَهُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ ظَالِماً لِبَعْضِ الْعِبَادِ وَ غَاصِباً لِشَيْءٍ مِنَ الْحُطَامِ؛ وَ كَيْفَ أَظْلِمُ أَحَداً لِنَفْسٍ يُسْرِعُ إِلَى الْبِلَى قُفُولُهَا وَ يَطُولُ فِي الثَّرَى حُلُولُهَا؟»؛ نهج البلاغه، خطبه ٢٢٤
  27. دانشنامه نهج البلاغه، ج۲، ص ۵۳۰.
  28. «شرّ الأمراء من ظلم‏ رعيّته»؛ غررالحکم، ۱ / ۴۴۵
  29. «أقطع شيى‏ء ظلم القضاة»؛ غررالحکم، ۱ / ۱۸۳
  30. «من ظلم‏ رعيّته نصر أضداده»؛ غررالحکم، 2 / ۶۱۸
  31. دانشنامه نهج البلاغه، ج۲، ص ۵۳۰.
  32. ر.ک: حمیدرضا حق شناس، رویکرد صحیفه سجادیه به اخلاق اجتماعی (پایان‌نامه کارشناسی ارشد رشته علوم قرآن و حدیث، دانشکده الهیات، دانشگاه قم، ۱۳۸۶)، ص۸۰.
  33. احمدوند، فردین، مکارم اخلاق در صحیفه، ص۳۵۲-۳۵۳.
  34. حبیب الله طاهری، اخلاق اسلامی، ص۲۷۱.
  35. نهج البلاغه، ترجمه جعفر، شهیدی، کلمات قصار ۴۳۷، ص۴۴۰.
  36. احمد شلبی می‌نویسد: «دکتر ادموند بورک می‌گوید: «قانون اسلامی درباره همه یکسان است و فرقی بین شاه تاج‌دار و مستخدم فقیر نیست و این شیوه اسلامی، برای بشر تازگی دارد». احمد شلبی، زندگی اجتماعی از دیدگاه اسلام، ترجمه سید محمود اسداللهی، ص۲۵۲.
  37. احمدوند، فردین، مکارم اخلاق در صحیفه، ص۳۵۳.
  38. احمدوند، فردین، مکارم اخلاق در صحیفه، ص۳۵۴.
  39. محمد بن یعقوب کلینی، کافی، ج۲، ص۳۳۴؛ صدوق، ثواب الاعمال، ص۲۷۴.
  40. «آنان که ایمان آورده‌اند و ایمانشان را به هیچ ستمی نیالوده‌اند، امن (و آرامش) دارند و رهیافته‌اند» سوره انعام، آیه ۸۲.
  41. ر.ک: سید محمدحسین طباطبایی، المیزان، ج۷، ص۲۰۰.
  42. محمد بن یعقوب کلینی، کافی، ج۲، ص۳۶۶.
  43. محمد بن مسعود عیاشی، تفسیر العیاشی، ج۱، ص۳۶۶.
  44. محمد بن مسعود عیاشی، تفسیر العیاشی، ج۱، ص۳۶۶.
  45. محمد بن یعقوب کلینی، کافی، ص۳۱۴.
  46. تهرانی، مجتبی، اخلاق الاهی، ج154-156.
  47. ر.ک: سید محمدحسین طباطبایی، المیزان، ج۷، ص۲۰۱.
  48. تهرانی، مجتبی، اخلاق الاهی، ج154-156.
  49. حیاة الامام موسی بن جعفر، ج ۲ ص ۲۶۶، وسائل الشیعه، ج ۱۲ ص ۱۳۱
  50. مکاسب شیخ انصاری، باب «حرمة الولایة من قبل الجائر»، «المکاسب المحرّمه» امام خمینی، ج ۲ ص ۱۰۵
  51. «آنان شیعه نیستند، بلکه از همانانند!» وسائل الشیعه، ج ۱۲ ص ۱۳۸. ر. ک: «باب تحریم معونة الظالمین»، وسائل الشیعه، ج ۱۲ ص ۱۲۷
  52. صحیفۀ سجّادیه، دعای ۴۸
  53. محدثی، جواد، فرهنگ غدیر، ص۳۷۶.
  54. غررالحکم، ۲ / ۴۷۴
  55. «إحذر منازل الغفلة و الجفاء و قلّة الأعوان على طاعة اللّه»؛ غررالحکم، ۲ / ۴۷۵ و ۶۶۲
  56. غررالحکم، ۲ / ۷۴۲
  57. «إن عزم على التّوبة سوّفها و أصرّ على الحوبة إن عوفي ظنّ أن قد تاب إن ابتلي ظنّ و ارتاب إن مرض أخلص و أناب إن صحّ نسي و عاد و اجترى على مظالم العباد إن أمن افتتن لاهيا بالعاجلة فنسي الأخرة و غفل عن المعاد»؛ غررالحکم، ۲ / ۸۵۲
  58. نک: نهج البلاغه، نامه ۶۰
  59. نک: نهج البلاغه، خطبه ۱۳۰
  60. «يَا أَبَا ذَرٍّ إِنَّكَ غَضِبْتَ لِلَّهِ، فَارْجُ مَنْ غَضِبْتَ لَهُ؛ إِنَّ الْقَوْمَ خَافُوكَ عَلَى دُنْيَاهُمْ وَ خِفْتَهُمْ عَلَى دِينِكَ، فَاتْرُكْ فِي أَيْدِيهِمْ مَا خَافُوكَ عَلَيْهِ وَ اهْرُبْ مِنْهُمْ بِمَا خِفْتَهُمْ عَلَيْهِ»؛ نهج البلاغه، خطبه ۱۳۰
  61. دانشنامه نهج البلاغه، ج۲، ص ۵۳۱- ۵۳۲.
  62. «که شرک، ستمی سترگ است» سوره لقمان، آیه ۱۳.
  63. «و کافرانند که ستمگرند» سوره بقره، آیه ۲۵۴.
  64. «و اگر آنان هنگامی که به خویش ستم روا داشتند نزد تو می‌آمدند و از خداوند آمرزش می‌خواستند و پیامبر برای آنان آمرزش می‌خواست خداوند را توبه‌پذیر بخشاینده می‌یافتند» سوره نساء، آیه ۶۴.
  65. شریف رضی، نهج البلاغه، تصحیح محمد عبده؛ ۴ / ۲۷؛ ابن ابی‌الحدید، شرح نهج البلاغه، ۱۸/۲۷۸.
  66. محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، ج۵۵، ص۳۹.
  67. «و آنان که از حدود خداوند تجاوز کنند ستمگرند» سوره بقره، آیه ۲۲۹.
  68. «و هر که از احکام خداوند پا فراتر نهد بی‌گمان به خویش ستم کرده است» سوره طلاق، آیه ۱.
  69. «و هر کس چنین کند، به خود ستم کرده است» سوره بقره، آیه ۲۳۱.
  70. برای نمونه، ﴿مَثَلُ مَا يُنْفِقُونَ فِي هَذِهِ الْحَيَاةِ الدُّنْيَا كَمَثَلِ رِيحٍ فِيهَا صِرٌّ أَصَابَتْ حَرْثَ قَوْمٍ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ فَأَهْلَكَتْهُ وَمَا ظَلَمَهُمُ اللَّهُ وَلَكِنْ أَنْفُسَهُمْ يَظْلِمُونَ «داستان آنچه در زندگی این جهان می‌بخشند همچون داستان بادی است دارای سوز سرما که بر کشتگاه گروهی بر خویش ستم کرده بوزد و آن را نابود سازد و خداوند به آنان ستم نکرده است بلکه آنان خود به خویش ستم می‌ورزند» سوره آل عمران، آیه ۱۱۷؛ ﴿وَالَّذِينَ إِذَا فَعَلُوا فَاحِشَةً أَوْ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ ذَكَرُوا اللَّهَ فَاسْتَغْفَرُوا لِذُنُوبِهِمْ وَمَنْ يَغْفِرُ الذُّنُوبَ إِلَّا اللَّهُ وَلَمْ يُصِرُّوا عَلَى مَا فَعَلُوا وَهُمْ يَعْلَمُونَ «و کسانی که چون (کار) ناشایسته‌ای می‌کنند یا به خویش ستم روا می‌دارند خداوند را به یاد می‌آورند و از گناهان خود آمرزش می‌خواهند- و چه کس جز خداوند گناهان را می‌آمرزد؟- و (آن کسان که) بر آنچه کرده‌اند دانسته پافشاری نمی‌کنند» سوره آل عمران، آیه ۱۳۵؛ ﴿وَمَا أَرْسَلْنَا مِنْ رَسُولٍ إِلَّا لِيُطَاعَ بِإِذْنِ اللَّهِ وَلَوْ أَنَّهُمْ إِذْ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ جَاءُوكَ فَاسْتَغْفَرُوا اللَّهَ وَاسْتَغْفَرَ لَهُمُ الرَّسُولُ لَوَجَدُوا اللَّهَ تَوَّابًا رَحِيمًا «و ما هیچ پیامبری را نفرستادیم مگر برای آنکه به اذن خداوند از او فرمانبرداری کنند و اگر آنان هنگامی که به خویش ستم روا داشتند نزد تو می‌آمدند و از خداوند آمرزش می‌خواستند و پیامبر برای آنان آمرزش می‌خواست خداوند را توبه‌پذیر بخشاینده می‌یافتند» سوره نساء، آیه ۶۴؛ ﴿هَلْ يَنْظُرُونَ إِلَّا أَنْ تَأْتِيَهُمُ الْمَلَائِكَةُ أَوْ يَأْتِيَ أَمْرُ رَبِّكَ كَذَلِكَ فَعَلَ الَّذِينَ مِنْ قَبْلِهِمْ وَمَا ظَلَمَهُمُ اللَّهُ وَلَكِنْ كَانُوا أَنْفُسَهُمْ يَظْلِمُونَ «آیا (کافران) جز این چشم دارند که فرشتگان بر آنان درآیند یا فرمان پروردگارت در رسد؟ پیشینیان ایشان هم همین‌گونه رفتار کردند و خداوند به آنان ستم نورزید بلکه آنان خود به خویش ستم روا می‌داشتند» سوره نحل، آیه ۳۳؛ ﴿وَعَلَى الَّذِينَ هَادُوا حَرَّمْنَا مَا قَصَصْنَا عَلَيْكَ مِنْ قَبْلُ وَمَا ظَلَمْنَاهُمْ وَلَكِنْ كَانُوا أَنْفُسَهُمْ يَظْلِمُونَ «و هرچه را پیش‌تر برای تو بازگفتیم بر یهودیان حرام کردیم و ما به آنان ستم نکردیم بلکه آنان خود به خویشتن ستم می‌ورزیدند» سوره نحل، آیه ۱۱۸.
  71. «پسرکم! به خداوند شرک مورز که شرک، ستمی سترگ است» سوره لقمان، آیه ۱۳.
  72. این شعر که به صورت مثل در زبان همگان می‌چرخد، برگرفته از یکی از رباعیات بابا افضل کاشانی است که به این صورت در دیوان اشعار او ثبت شده است: ‌ای ذات تو بر کل ممالک شده فرد *** سر بر خط فرمان تو دارد زن و مرد گر جمله کاینات کافر گردند *** بر دامن کبریات ننشیند گرد
  73. «که شرک، ستمی سترگ است» سوره لقمان، آیه ۱۳.
  74. «و ستمگرتر از آن کس که بر خداوند دروغی بندد یا آیات او را دروغ شمارد، کیست؟» سوره انعام، آیه ۲۱.
  75. محمد بن یعقوب کلینی، کافی، ج۵، ص۳۳۰.
  76. «بی‌گمان خداوند این را که بدو شرک ورزند نمی‌آمرزد؛ و (گناه) پایین‌تر از آن را برای هر کس که بخواهد می‌بخشاید و هر کس برای خداوند شریک بتراشد گناهی سترگ را بربافته است» سوره نساء، آیه ۴۸.
  77. تهرانی، مجتبی، اخلاق الاهی، ج14، ص105.
  78. «بی‌گمان نیکی‌ها بدی‌ها را می‌زدایند» سوره هود، آیه ۱۱۴.
  79. «و (گناه) پایین‌تر از آن را برای هر کس که بخواهد می‌بخشاید» سوره نساء، آیه ۴۸.
  80. محمد بن یعقوب کلینی، کافی، ج۵، ص۳۳۰.
  81. «إِنَّ اللَّهَ لا يَغْفِرُ أَنْ يُشْرَكَ بِهِ»، وَ أَمَّا الظُّلْمُ الَّذِي يُغْفَرُ فَظُلْمُ الْعَبْدِ نَفْسَهُ عِنْدَ بَعْضِ الْهَنَاتِ، وَ أَمَّا الظُّلْمُ الَّذِي لَا يُتْرَكُ، فَظُلْمُ الْعِبَادِ بَعْضِهِمْ بَعْضاً، الْقِصَاصُ هُنَاكَ شَدِيدٌ، لَيْسَ هُوَ جَرْحاً بِاْلمُدَى وَ لَا ضَرْباً بِالسِّيَاطِ وَ لَكِنَّهُ مَا يُسْتَصْغَرُ ذَلِكَ مَعَهُ»؛ نهج البلاغه، خطبه ۱۷۵
  82. دانشنامه نهج البلاغه، ج۲، ص ۵۳۰- ۵۳۱.
  83. دانشنامه نهج البلاغه، ج۲، ص ۵۳۰- ۵۳۱.
  84. تهرانی، مجتبی، اخلاق الاهی، ج14، ص100-107.
  85. «بی‌گمان خداوند این را که بدو شرک ورزند نمی‌آمرزد؛ و (گناه) پایین‌تر از آن را برای هر کس که بخواهد می‌بخشاید و هر کس برای خداوند شریک بتراشد گناهی سترگ را بربافته است» سوره نساء، آیه ۴۸.
  86. تهرانی، مجتبی، اخلاق الاهی، ج14، ص105.
  87. «بی‌گمان نیکی‌ها بدی‌ها را می‌زدایند» سوره هود، آیه ۱۱۴.
  88. «و (گناه) پایین‌تر از آن را برای هر کس که بخواهد می‌بخشاید» سوره نساء، آیه ۴۸.
  89. تهرانی، مجتبی، اخلاق الاهی، ج14، ص106.
  90. «پسرکم! به خداوند شرک مورز که شرک، ستمی سترگ است» سوره لقمان، آیه ۱۳.
  91. «و ستمگرتر از آن کس که بر خداوند دروغی بندد یا آیات او را دروغ شمارد، کیست؟» سوره انعام، آیه ۲۱.
  92. صدوق، خصال، ص۱۰۷؛ ابن شعبه حرانی، تحف العقول عن آل الرسول، ص۲۱۶؛ محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۲، ص۳۳۳، این حدیث را از امام صادق(ع) نقل کرده است.
  93. میرزا حسین نوری، مستدرک الوسائل، ج۱۳، ص۱۲۵.
  94. قطب‌الدین راوندی، الخرائج و الجرائح، ج۳، ص۱۰۵۸؛ جلال‌الدین عبدالرحمان بن ابی‌بکر سیوطی، الجامع الصغیر، ج۲، ص۵۷۴.
  95. متقی هندی، کنزالعمال، ج۶، ص۸۴.
  96. میرزا حسین نوری، مستدرک الوسائل، ج۱۳، ص۱۲۵.
  97. علی بن محمد لیثی واسطی، عیون الحکم والمواعظ، ص۲۹۴.
  98. محمد بن حسن حر عاملی، وسائل الشیعه، ج۱۶، ص۱۸۵، اسلامیه، ۱۱، ص۴۴۶.
  99. صدوق، خصال.
  100. علی بن محمد لیثی واسطی، عیون الحکم والمواعظ، ص۱۱۳.
  101. شریف رضی، نهج‌البلاغه، با شرح محمد عبده، ۳/۷۶.
  102. صحیفه سجادیه، تحقیق سید محمدباقر موحد ابطحی، ص۱۸۷؛ ابراهیم بن علی کفعمی، المصباح، ص۳۸۹.
  103. احمد بن محمد بن خالد برقی، المحاسن، ج۱، ص۹۹؛ حسین بن سعید کوفی، کتاب المؤمن، ص۶۷.
  104. ابوالفتح کراجکی، کنزالفوائد، ص۵۶؛ محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، ج۷۲، ص۳۵۹.
  105. جلال‌الدین عبدالرحمان بن ابی‌بکر سیوطی، الدر المنثور؛ ج۲، ص۲۵۵؛ متقی هندی، کنزالعمال، ج۱۵، ص۸۷۲.
  106. حسین بن سعید کوفی، کتاب المؤمن، ص۴۷؛ میرزا حسین نوری، مستدرک الوسائل، ج۱۳، ص۴۱۳.
  107. شریف رضی، خصائص الائمه، ص۱۱۷؛ حسن بن علی بن شعبه حرانی، تحف العقول عن آل الرسول ص۷۹؛ میرزا حسین نوری، مستدرک الوسائل، ج۱۲، ص۹۷.
  108. علی بن محمد لیثی واسطی، عیون الحکم والمواعظ، ص۵۳۲؛ آمدی، غررالحکم، ص۳۴۴.
  109. علی بن محمد لیثی واسطی، عیون الحکم والمواعظ، ص۳۳۴.
  110. آمدی، غرر الحکم، ص۴۵۵؛ علی بن محمد لیثی واسطی، عیون الحکم والمواعظ، ص۱۱۶.
  111. علی بن محمد لیثی واسطی، عیون الحکم و المواعظ، ص۴۷۲.
  112. محمد بن یعقوب کلینی، کافی، ج۲، ص۳۳۰.
  113. محمد بن یعقوب کلینی، کافی، ج۲، ص۳۳۰.
  114. محمد بن حسن حر عاملی، وسائل الشیعة (آل البیت)؛ ج۱۶، ص۵۱؛ صدوق، امالی، ص۴۰۵.
  115. «و بی‌گمان بسیاری از پریان و آدمیان را برای دوزخ آفریده‌ایم؛ (زیرا) دل‌هایی دارند که با آن درنمی‌یابند و دیدگانی که با آن نمی‌نگرند و گوش‌هایی که با آن نمی‌شنوند؛ آنان چون چارپایانند بلکه گمراه‌ترند؛ آنانند که ناآگاهند» سوره اعراف، آیه ۱۷۹.
  116. «و آن وعده راستین نزدیک شود و ناگاه دیدگان کافران خیره گردد (و بگویند:) وای بر ما که از این (امر) در ناآگاهی به سر می‌بردیم بلکه ستمکاره بودیم» سوره انبیاء، آیه ۹۷.
  117. علی بن محمد لیثی واسطی، عیون الحکم والمواعظ، ص۵۳۱.
  118. محمد بن یعقوب کلینی، کافی، ج۲، ص۲۳۷؛ صدوق، خصال، ص۳۹۷.
  119. محمد بن یعقوب کلینی، کافی، ج۲، ص۳۰۱.
  120. محمد بن یعقوب کلینی، کافی، ج۲، ص۳۰۲.
  121. ﴿يَا أَيُّهَا النَّاسُ كُلُوا مِمَّا فِي الْأَرْضِ حَلَالًا طَيِّبًا وَلَا تَتَّبِعُوا خُطُوَاتِ الشَّيْطَانِ إِنَّهُ لَكُمْ عَدُوٌّ مُبِينٌ «ای مردم از آنچه در زمین حلال و پاک است بخورید و از گام‌های شیطان پیروی نکنید که او برای شما دشمنی آشکار است» سوره بقره، آیه ۱۶۸؛ ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا ادْخُلُوا فِي السِّلْمِ كَافَّةً وَلَا تَتَّبِعُوا خُطُوَاتِ الشَّيْطَانِ إِنَّهُ لَكُمْ عَدُوٌّ مُبِينٌ «ای مؤمنان! همگی به فرمانبرداری (خداوند) درآیید و از گام‌های شیطان پیروی نکنید که او برای شما دشمنی آشکار است» سوره بقره، آیه ۲۰۸؛ ﴿وَمِنَ الْأَنْعَامِ حَمُولَةً وَفَرْشًا كُلُوا مِمَّا رَزَقَكُمُ اللَّهُ وَلَا تَتَّبِعُوا خُطُوَاتِ الشَّيْطَانِ إِنَّهُ لَكُمْ عَدُوٌّ مُبِينٌ «و از چارپایان (برخی را بزرگ) باربردار و (برخی دیگر را) کوچک (آفریده است)؛ از آنچه خداوند روزی شما کرده است بخورید و از گام‌های شیطان پیروی نکنید که او برای شما دشمنی آشکار است» سوره انعام، آیه ۱۴۲؛ ﴿فَدَلَّاهُمَا بِغُرُورٍ فَلَمَّا ذَاقَا الشَّجَرَةَ بَدَتْ لَهُمَا سَوْآتُهُمَا وَطَفِقَا يَخْصِفَانِ عَلَيْهِمَا مِنْ وَرَقِ الْجَنَّةِ وَنَادَاهُمَا رَبُّهُمَا أَلَمْ أَنْهَكُمَا عَنْ تِلْكُمَا الشَّجَرَةِ وَأَقُلْ لَكُمَا إِنَّ الشَّيْطَانَ لَكُمَا عَدُوٌّ مُبِينٌ «پس آنان را با فریب فرو لغزاند؛ و چون از آن درخت چشیدند شرمگاه‌هایشان بر آنان نمودار گشت و به چسباندن از برگ‌های بهشت بر آنها آغازیدند و پروردگارشان به آن دو ندا داد: آیا شما را از این درخت باز نداشته و به شما نگفته بودم که به راستی شیطان، شما را دشمنی آشکار است؟» سوره اعراف، آیه ۲۲؛ ﴿قَالَ يَا بُنَيَّ لَا تَقْصُصْ رُؤْيَاكَ عَلَى إِخْوَتِكَ فَيَكِيدُوا لَكَ كَيْدًا إِنَّ الشَّيْطَانَ لِلْإِنْسَانِ عَدُوٌّ مُبِينٌ «گفت: پسرکم! خوابت را برای برادرانت باز مگو که برای تو نیرنگی سخت اندیشند؛ بی‌گمان شیطان، برای آدمی دشمنی آشکار است» سوره یوسف، آیه ۵؛ ﴿أَلَمْ أَعْهَدْ إِلَيْكُمْ يَا بَنِي آدَمَ أَنْ لَا تَعْبُدُوا الشَّيْطَانَ إِنَّهُ لَكُمْ عَدُوٌّ مُبِينٌ «ای فرزندان آدم! آیا به شما سفارش نکردم که شیطان را نپرستید که او دشمن آشکار شماست؟» سوره یس، آیه ۶۰؛ ﴿وَلَا يَصُدَّنَّكُمُ الشَّيْطَانُ إِنَّهُ لَكُمْ عَدُوٌّ مُبِينٌ «و مبادا شیطان شما را (از راه راست) باز دارد که او دشمن آشکار شماست» سوره زخرف، آیه ۶۲.
  122. ﴿قَالَ فَبِمَا أَغْوَيْتَنِي لَأَقْعُدَنَّ لَهُمْ صِرَاطَكَ الْمُسْتَقِيمَ * ثُمَّ لَآتِيَنَّهُمْ مِنْ بَيْنِ أَيْدِيهِمْ وَمِنْ خَلْفِهِمْ وَعَنْ أَيْمَانِهِمْ وَعَنْ شَمَائِلِهِمْ وَلَا تَجِدُ أَكْثَرَهُمْ شَاكِرِينَ «گفت: پس از آنجا که مرا بیراه نهادی بر سر راه راست تو، به کمین آنان می‌نشینم * آنگاه از پیش و پس و راست و چپ آنان به سراغشان خواهم رفت و بیشتر آنان را سپاسگزار نخواهی یافت» سوره اعراف، آیه ۱۶-۱۷.
  123. ﴿الَّذِينَ آمَنُوا يُقَاتِلُونَ فِي سَبِيلِ اللَّهِ وَالَّذِينَ كَفَرُوا يُقَاتِلُونَ فِي سَبِيلِ الطَّاغُوتِ فَقَاتِلُوا أَوْلِيَاءَ الشَّيْطَانِ إِنَّ كَيْدَ الشَّيْطَانِ كَانَ ضَعِيفًا «مؤمنان در راه خداوند جنگ می‌کنند و کافران در راه طاغوت پس با یاران شیطان کارزار کنید که نیرنگ شیطان، سست است» سوره نساء، آیه ۷۶.
  124. ﴿وَقَالَ الشَّيْطَانُ لَمَّا قُضِيَ الْأَمْرُ إِنَّ اللَّهَ وَعَدَكُمْ وَعْدَ الْحَقِّ وَوَعَدْتُكُمْ فَأَخْلَفْتُكُمْ وَمَا كَانَ لِيَ عَلَيْكُمْ مِنْ سُلْطَانٍ إِلَّا أَنْ دَعَوْتُكُمْ فَاسْتَجَبْتُمْ لِي فَلَا تَلُومُونِي وَلُومُوا أَنْفُسَكُمْ مَا أَنَا بِمُصْرِخِكُمْ وَمَا أَنْتُمْ بِمُصْرِخِيَّ إِنِّي كَفَرْتُ بِمَا أَشْرَكْتُمُونِ مِنْ قَبْلُ إِنَّ الظَّالِمِينَ لَهُمْ عَذَابٌ أَلِيمٌ «و چون کار به پایان آید شیطان می‌گوید: خداوند به شما وعده راستین کرده بود و من به شما وعده کردم و وفا نکردم و مرا بر شما هیچ چیرگی نبود جز اینکه شما را فرا خواندم و شما پذیرفتید پس مرا سرزنش مکنید و خود را سرزنش کنید، نه من فریادرس شمایم و نه شما فریادرس منید، پیش‌تر (هم) که مرا (در کار خداوند) شریک می‌پنداشتید انکار کردم، بی‌گمان برای ستمکاران عذابی دردناک (در پیش) خواهد بود» سوره ابراهیم، آیه ۲۲.
  125. تهرانی، مجتبی، اخلاق الاهی، ج14، ص118-123.
  126. میرزا حسین نوری، مستدرک الوسائل، ج۱۲، ص۹۶.
  127. میرزا حسین نوری، مستدرک الوسائل، ج۱۲، ص۱۰۳.
  128. میرزا حسین نوری، مستدرک الوسائل، ج۱۲، ص۱۰۳.
  129. طوسی، امالی، ص۳۰۳.
  130. «پس چون (از کار) آسودی (به دعا) بکوش» سوره انشراح، آیه ۷.
  131. ر.ک: محمد بن حسن طوسی، التبیان، ج۱۰، ص۳۷۳؛ حسن بن فضل طبرسی، جوامع الجامع، ج۳، ص۸۰۵؛ محمدباقر مجلسی، بحار الانوار، ج۸۲، ص۳۱۳ و ۳۳۵؛ سید علی‌خان کبیر مدنی شیرازی، ریاض السالکین، ج۴، ص۸۶.
  132. صدوق، من لا یحضره الفقیه، ج۴، ص۴۰۹.
  133. «و در آنچه خداوند به تو داده است سرای واپسین را بجوی و بهره خود از این جهان را (هم) فراموش مکن» سوره قصص، آیه ۷۷.
  134. میرزا حسین نوری، مستدرک الوسائل، ج۶، ص۳۴۰.
  135. شریف رضی، نهج البلاغه، ۴/۱۰۳.
  136. علی بن محمد لیثی واسطی، عیون الحکم و المواعظ، ص۳۷۰.
  137. محمد بن یعقوب کلینی، کافی، ج۲، ص۸۲.
  138. تهرانی، مجتبی، اخلاق الاهی، ج14، ص141-145.
  139. نک: «لا يؤمن‏ بالمعاد من لم يتحرّج عن ظلم‏ العباد»؛ غررالحکم، ۲ / ۴۷۵، ۶۶۲ و ۸۵۲
  140. «أذكر عند الظّلم عدل اللّه فيك و عند القدرة قدرة اللّه عليك»؛ غررالحکم، ۱ / ۳۱۹
  141. «وَ اعْلَمُوا أَنَّ مَا كُلِّفْتُمْ بِهِ يَسِيرٌ وَ أَنَّ ثَوَابَهُ كَثِيرٌ. وَ لَوْ لَمْ يَكُنْ فِيمَا نَهَى اللَّهُ عَنْهُ مِنَ الْبَغْيِ وَ الْعُدْوَانِ عِقَابٌ يُخَافُ، لَكَانَ فِي ثَوَابِ اجْتِنَابِهِ مَا لَا عُذْرَ فِي تَرْكِ طَلَبِهِ»؛ نهج البلاغه، نامه ۵۱
  142. «رَحِمَ اللَّهُ رَجُلًا رَأَى حَقّاً فَأَعَانَ عَلَيْهِ، أَوْ رَأَى جَوْراً فَرَدَّهُ وَ كَانَ عَوْناً بِالْحَقِّ عَلَى صَاحِبِهِ»؛ نهج البلاغه، خطبه ٢٠٥
  143. دانشنامه نهج البلاغه، ج۲، ص ۵۳۱.
  144. «یا بُنَيَّ اجْعَلْ نَفْسَكَ مِيزَاناً فِيمَا بَيْنَكَ وَ بَيْنَ غَيْرِكَ؛ فَأَحْبِبْ لِغَيْرِكَ مَا تُحِبُّ لِنَفْسِك وَ اكْرَهْ لَهُ مَا تَكْرَهُ لَهَا، وَ لَا تَظْلِمْ كَمَا لَا تُحِبُّ أَنْ تُظْلَمَ»؛ نهج البلاغه، نامه ۳۱
  145. دانشنامه نهج البلاغه، ج۲، ص ۵۳۱.
  146. محمد بن یعقوب کلینی، کافی، ج۸، ص۹؛ صدوق، امالی، ص۳۹۹.
  147. محمد بن یعقوب کلینی، کافی، ج۲، ص۴۳۵.
  148. محمد بن یعقوب کلینی، کافی، ج۲، ص۲۸۸؛ صدوق، امالی، ص۵۷۸.
  149. ر.ک: سید محمد سعید حکیم، مصباح المنهاج، ص۳۲۲.
  150. حجاج در سال ۵۷ متولی امور کوفه شده و امام باقر(ع) در سال ۹۲ به امامت رسیده است.
  151. محمد بن یعقوب کلینی، کافی، ج۲، ص۳۳۱.
  152. محمد بن یعقوب کلینی، کافی، ج۵، ص۱۰۶.
  153. «بی‌گمان خداوند این را که بدو شرک ورزند نمی‌آمرزد» سوره نساء، آیه ۴۸.
  154. شریف رضی، نهج‌البلاغه، با شرح محمد عبده، ۲ / ص۹۵؛ فیض‌الاسلام، ص۵۷۵؛ مضمون این تقسیم پیش از این از امام باقر(ع) نقل شد (ر.ک: محمد بن یعقوب کلینی، کافی، ج۲، ص۳۳۰.
  155. محمد بن یعقوب کلینی، کافی، ج۲، ص۳۳۴.
  156. تهرانی، مجتبی، اخلاق الاهی، ج14، ص152-155.
  157. غررالحکم، ۱ / ۱۴۷
  158. غررالحکم، ۱ / ۳۱۹
  159. غررالحکم، ۲ / ۴۷۵
  160. غررالحکم، ۲ / ۴۷۵
  161. غررالحکم، ۲ / ۴۷۶و ۶۶۲
  162. «الظلم عنوان الشقاء في الآخرة»؛ غررالحکم، ۲ / ۴۷۶
  163. غررالحکم، ۲ / ۴۷۷ و ۶۲۰
  164. «بالظلم تزول النعم و تجلب النقم»؛ غررالحکم، ۲ / ۴۷۷
  165. غررالحکم، ۲ / ۶۱۳
  166. «من ركب محجّة الظّلم كرهت أيّامه»؛ غررالحکم، ۲ / ۶۱۵
  167. «وَ كُونَا لِلظَّالِمِ خَصْماً وَ لِلْمَظْلُومِ عَوْناً»؛ نهج البلاغه، نامه ۴۷
  168. دانشنامه نهج البلاغه، ج۲، ص ۵۳۲.
  169. «آری، به سزای ستمی از (سوی) یهودیان و اینکه (مردم را) بسیار از راه خداوند باز می‌داشتند چیزهای پاکیزه‌ای را که بر آنان حلال بود، حرام کردیم * و (نیز) برای رباخواری آنان با آنکه از آن نهی شده بودند و ناروا خوردن دارایی‌های مردم؛ و برای کافرانشان عذابی دردناک آماده کرده‌ایم» سوره نساء، آیه ۱۶۰-۱۶۱.
  170. میرزا حسین نوری، مستدرک الوسائل، ج۱۵، ص۱۸۳.
  171. میرزا حسین نوری، مستدرک الوسائل، ج۱، ص۲۲۲ و ۳۲۰؛ علی بن محمد لیثی واسطی، عیون الحکم والمواعظ، ص۴۶.
  172. جمال‌الدین محمد خوانساری، شرح فارسی غرر و درر آمدی، ج۵، ص۱۷۴.
  173. جمال‌الدین محمد خوانساری، شرح فارسی غرر و درر آمدی، ج۲، ص۴۸۸.
  174. جمال‌الدین محمد خوانساری، شرح فارسی غرر و درر آمدی، ج۲، ص۳۸۵.
  175. جمال‌الدین محمد خوانساری، شرح فارسی غرر و درر آمدی، ج۲، ص۲۹۴.
  176. جمال‌الدین محمد خوانساری، شرح فارسی غرر و درر آمدی، ج۲، ص۲۱۳.
  177. علی بن محمد لیثی واسطی، عیون الحکم و المواعظ، ص۲۳۳.
  178. جمال‌الدین محمد خوانساری، شرح فارسی غرر و درر آمدی، ج۵، ص۲۷.
  179. جمال‌الدین محمد خوانساری، شرح فارسی غرر و درر آمدی، ج۱، ص۱۰۳.
  180. جمال‌الدین محمد خوانساری، شرح فارسی غرر و درر آمدی، ج۱، ص۱۸۶.
  181. جمال‌الدین محمد خوانساری، شرح فارسی غرر و درر آمدی، ج۳، ص۲۰۹.
  182. جمال‌الدین محمد خوانساری، شرح فارسی غرر و درر آمدی، ج۴، ص۲۱.
  183. جمال‌الدین محمد خوانساری، شرح فارسی غرر و درر آمدی، ج۴، ص۵۴۷.
  184. جمال‌الدین محمد خوانساری، شرح فارسی غرر و درر آمدی، ج۴، ص۵۸۳.
  185. جمال‌الدین محمد خوانساری، شرح فارسی غرر و درر آمدی، ج۵، ص۸۹.
  186. جمال‌الدین محمد خوانساری، شرح فارسی غرر و درر آمدی، ج۲، ص۲۵۰.
  187. جمال‌الدین محمد خوانساری، شرح فارسی غرر و درر آمدی، ج۶، ص۴۶.
  188. جمال‌الدین محمد خوانساری، شرح فارسی غرر و درر آمدی، ج۱، ص۲۶۷.
  189. جمال‌الدین محمد خوانساری، شرح فارسی غرر و درر آمدی، ج۲، ص۲۸۹؛ ج۵، ص۳۵۸.
  190. جمال‌الدین محمد خوانساری، شرح فارسی غرر و درر آمدی، ج۵، ص۱۵۴.
  191. جمال‌الدین محمد خوانساری، شرح فارسی غرر و درر آمدی، ج۵، ص۱۹۳ و ۳۴۸.
  192. میرزا حسین نوری، مستدرک الوسائل، ج۱۲، ص۹۹.
  193. جمال‌الدین محمد خوانساری، شرح فارسی غرر و درر آمدی، ج۱، ص۳۸۷.
  194. جمال‌الدین محمد خوانساری، شرح فارسی غرر و درر آمدی، ج۱، ص۳۴۷.
  195. جمال‌الدین محمد خوانساری، شرح فارسی غرر و درر آمدی، ج۲، ص۳۱.
  196. جمال‌الدین محمد خوانساری، شرح فارسی غرر و درر آمدی، ج۵، ص۱۷۶.
  197. جمال‌الدین محمد خوانساری، شرح فارسی غرر و درر آمدی، ج۴، ص۸۵؛ میرزا حسین نوری، مستدرک الوسائل، ج۱۲، ص۱۰۰.
  198. جمال‌الدین محمد خوانساری، شرح فارسی غرر و درر آمدی، ج۴، ص۸۵.
  199. جمال‌الدین محمد خوانساری، شرح فارسی غرر و درر آمدی، ج۴، ص۲۸۰.
  200. جمال‌الدین محمد خوانساری، شرح فارسی غرر و درر آمدی، ج۵، ص۲۷۱.
  201. جمال‌الدین محمد خوانساری، شرح فارسی غرر و درر آمدی، ج۲، ص۱۴۲.
  202. جمال‌الدین محمد خوانساری، شرح فارسی غرر و درر آمدی، ج۵، ص۱۶۸.
  203. جمال‌الدین محمد خوانساری، شرح فارسی غرر و درر آمدی، ج۵، ص۳۴۳.
  204. جمال‌الدین محمد خوانساری، شرح فارسی غرر و درر آمدی، ج۵، ص۲۳۱.
  205. شریف رضی، نهج البلاغه، ۳/۵۴.
  206. محمد بن یعقوب کلینی، کافی، ج۲، ص۱۷۰.
  207. محمدباقر مجلسی، بحار الانوار، ج۷۲، ص۳۳۱.
  208. محمدباقر مجلسی، بحار الانوار، ج۴، ص۴۰۷.
  209. محمدباقر مجلسی، بحار الانوار، ج۱، ص۲۱۶.
  210. محمدباقر مجلسی، بحار الانوار، ج۳، ص۱۱۳.
  211. محمدباقر مجلسی، بحار الانوار، ج۵، ص۳۷۳.
  212. محمد بن یعقوب کلینی، کافی، ج۲، ص۳۲۲.
  213. محمد بن یعقوب کلینی، کافی، ج۲، ص۳۲۲.
  214. «و کسانی که برای فرزندان ناتوانی که پس از خود بر جای می‌نهند بیم دارند (درباره یتیمان دیگران) نیز باید بیم داشته باشند» سوره نساء، آیه ۹.
  215. علی بن ابراهیم قمی، تفسیر قمی، ج۱، ص۱۳۲.
  216. علی بن محمد لیثی واسطی، عیون الحکم والمواعظ، ص۴۷۹؛ میرزا حسین نوری، مستدرک الوسائل، ج۱۲، ص۹۹.
  217. علی بن محمد لیثی واسطی، عیون الحکم والمواعظ، ح۱۴۹.
  218. میرزا حسین نوری، مستدرک الوسائل، ج۱۵، ص۱۸۳.
  219. میرزا حسین نوری، مستدرک الوسائل، ج۵، ص۲۷۰.
  220. شریف رضی، نهج‌البلاغه؛ ۴ / ۵۳؛ محمد بن الفتال نیشابوری، روضة الواعظین، ص۴۶۶.
  221. شریف رضی، نهج البلاغه، با شرح محمد عبده، ۴/۸۰.
  222. صدوق، ثواب الاعمال، ص۲۷۳.
  223. «که: من پاداش انجام دهنده هیچ کاری را از شما چه مرد و چه زن -که همانند یکدیگرید- تباه نمی‌گردانم» سوره آل عمران، آیه ۱۹۵.
  224. احمد بن حنبل، مسند احمد، ج۲، ص۳۰۳؛ محمد بن عیسی ترمذی، سنن ترمذی، ج۴، ص۳۶.
  225. طبرانی، المعجم الصغیر، ج۱، ص۱۲۶.
  226. محمد بن یعقوب کلینی، کافی، ج۲، ص۳۳۲.
  227. «بگو: چه کس شما را از تاریکناهای خشکی و دریا می‌رهاند؟» سوره انعام، آیه ۶۳.
  228. محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، ج۷۲، ص۳۳۰.
  229. محمد بن حسن طوسی، التبیان، ص۱۶۱.
  230. «سپس به ستمکاران می‌گویند: عذاب جاودانه را بچشید! آیا جز برای کاری که انجام می‌دادید کیفر می‌بینید؟» سوره یونس، آیه ۵۲.
  231. «و امروز کسی از شما برای دیگری اختیار سود و زیانی ندارد و ما به ستمکاران می‌گوییم: عذاب آتشی را که دروغ می‌شمردید بچشید» سوره سبأ، آیه ۴۲.
  232. «و آنان که ستم ورزیده‌اند به زودی خواهند دانست که به کدام بازگشتگاه باز خواهند گشت» سوره شعراء، آیه ۲۲۷.
  233. «ایراد تنها بر کسانی‌ست که به مردم ستم می‌ورزند و ناحقّ در زمین گردنکشی می‌کنند، آنان عذابی دردناک خواهند داشت» سوره شوری، آیه ۴۲.
  234. میرزا حسین نوری، مستدرک الوسائل، ج۱۲، ص۹۹.
  235. علی بن محمد لیثی واسطی، عیون الحکم والمواعظ، ص۱۸؛ میرزا حسین نوری، مستدرک الوسائل، ج۱۲، ص۱۰۰.
  236. میرزا حسین نوری، مستدرک الوسائل، ج۱۲، ص۱۰۱؛ علی بن محمد لیثی واسطی، عیون الحکم والمواعظ، ص۵۱۲.
  237. محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، ج۱۰۱، ص۲۹۶.
  238. «و اگر چنین نکردید- که هرگز نمی‌توانید کرد- پس، از آتشی پروا کنید که هیزم آن آدمیان و سنگ‌هاست؛ برای کافران آماده شده است» سوره بقره، آیه ۲۴.
  239. تفسیر امام حسن عسکری، ص۲۰۴؛ میرزا حسین نوری، مستدرک الوسائل، ج۱۲، ص۱۰۱.
  240. احمد بن عبدالله طبرسی، ذخائر العقبی، ص۹۵.
  241. علی بن محمد لیثی واسطی، عیون الحکم والمواعظ، ص۸۸.
  242. احمد بن حنبل، مسند احمد، ج۳، ص۳۴۵.
  243. جلال‌الدین عبدالرحمان بن ابی‌بکر سیوطی، الجامع الصغیر، ج۱، ص۲۸؛ شعرانی، العهود المحمدیه، ص۷۹۲.
  244. احمد بن حنبل، مسند احمد، ج۳، ص۱۵۳.
  245. محمد بن حسن حر عاملی، وسائل الشیعه (آل البیت)، ج۷، ص۱۳۰.
  246. جمال‌الدین محمد خوانساری، شرح غرر الحکم، ج۲، ص۳۹۵.
  247. محمد بن یعقوب کلینی، کافی، ج۸، ص۱۳۴.
  248. محمد بن یعقوب کلینی، کافی، ج۳، ص۵۰۹.
  249. صدوق، امالی، ص۱۷۱؛ محمد بن الفتال نیشابوری، روضة الواعظین، ص۳۲۶.
  250. صدوق، خصال، ص۴۴۱؛ حسن بن علی بن شعبه حرانی، تحف العقول عن آل الرسول، ص۲۲۹.
  251. تهرانی، مجتبی، اخلاق الاهی، ج14، ص123-139.
  252. حسن بن علی بن شعبه حرانی، تحف العقول عن آل الرسول ص۲۱.
  253. ابوجعفر اسکافی، المعیار و الموازنة، ص۲۴؛ شیخ عباس قمی، الکنی و الالقاب، ج۱، ص۳۶۳.
  254. محمد بن احمد بن عثمان ذهبی، تاریخ الاسلام، ج۸، ص۱۹۶.
  255. ابن ابی شیبه کوفی، المصنف، ج۴، ص۳۴۰.
  256. محمد بن یعقوب کلینی، کافی، ج۱، ص۳۷.
  257. «و به ستمگران مگرایید که آتش (دوزخ) به شما رسد» سوره هود، آیه ۱۱۳.
  258. محمد بن یعقوب کلینی، کافی، ج۵، ص۱۰۸.
  259. محمد بن حسن حر عاملی، وسائل الشیعة (آل البیت)، ص۱۸۲.
  260. محمد بن الفتال نیشابوری، روضة الواعظین، ص۴۶۱.