جز
جایگزینی متن - 'خواندن' به 'خواندن'
بدون خلاصۀ ویرایش |
جز (جایگزینی متن - 'خواندن' به 'خواندن') |
||
خط ۱۸: | خط ۱۸: | ||
[[دعای پیامبر]]{{صل}} پس از سالها صورت واقع به خود گرفت؛ در زمان عمر یکی از [[مسلمانان]] به میدان [[جنگ]] رفت و [[همسر]] خود را به [[بکر بن شداخ]] سپرد. به وی خبر دادند که مردی [[یهودی]] با [[زن]] آن مرد رفت و آمد دارد. [[بکر]] [[مراقبت]] کرد تا وقتی که [[مرد]] یهودی را در [[خانه]] آن زن دید، پس [[شمشیر]] کشید و او را کشت. چون خبر کشته شدن او را به عمر دادند، بسیار ناراحت شد و به [[منبر]] رفت و گفت: "آیا در زمان [[حکومت]] من، مردان را در میان کوچهها بکشند! شما را به [[خدا]] قسم هر که از کشتن این مرد، خبری دارد به من اطلاع دهد". | [[دعای پیامبر]]{{صل}} پس از سالها صورت واقع به خود گرفت؛ در زمان عمر یکی از [[مسلمانان]] به میدان [[جنگ]] رفت و [[همسر]] خود را به [[بکر بن شداخ]] سپرد. به وی خبر دادند که مردی [[یهودی]] با [[زن]] آن مرد رفت و آمد دارد. [[بکر]] [[مراقبت]] کرد تا وقتی که [[مرد]] یهودی را در [[خانه]] آن زن دید، پس [[شمشیر]] کشید و او را کشت. چون خبر کشته شدن او را به عمر دادند، بسیار ناراحت شد و به [[منبر]] رفت و گفت: "آیا در زمان [[حکومت]] من، مردان را در میان کوچهها بکشند! شما را به [[خدا]] قسم هر که از کشتن این مرد، خبری دارد به من اطلاع دهد". | ||
بکر بن شداخ برخاست و گفت: "من او را کشتهام و داستان او چنین است. من به خانه [[اشعث انصاری]] که به میدان جنگ رفته و همسرش را به من سپرده بود، رفتم و این مرد را در منزلش دیدم که در ضمن | بکر بن شداخ برخاست و گفت: "من او را کشتهام و داستان او چنین است. من به خانه [[اشعث انصاری]] که به میدان جنگ رفته و همسرش را به من سپرده بود، رفتم و این مرد را در منزلش دیدم که در ضمن خواندن این اشعار، به رابطه [[نامشروع]] با همسر اشعث اعتراف میکرد: | ||
[[اسلام]]، اشعث را فریفت و از من [[غفلت]] کرد که [[شب]] را تا صبح با عروسش خلوت کردم. | [[اسلام]]، اشعث را فریفت و از من [[غفلت]] کرد که [[شب]] را تا صبح با عروسش خلوت کردم. |