حجر بن عدی کندی در تاریخ اسلامی: تفاوت میان نسخه‌ها

جز
جایگزینی متن - 'کف' به 'کف'
جز (جایگزینی متن - 'کف' به 'کف')
خط ۱۶۰: خط ۱۶۰:
[[حجر بن عدی]] از سوی [[امام حسن مجتبی]]{{ع}} برای فراهم آوردن نیرو و تجهیزات لازم به سوی [[والیان]] تحت [[فرمان امام]] [[مأمور]] شد، و وی نیز با سران [[قبایل]] و عمّال [[حضرت]] [[ملاقات]] و نیرویی فراهم آورد. ولی به خاطر [[سستی]] نیروهای [[سست ایمان]] و [[نیرنگ]] [[معاویه]] این حرکت به سرانجام نرسید. چرا که از میان [[سپاه امام]] عده‌ای که از [[شیعیان]] [[خالص]] و [[راستین]] و باوفای آن حضرت بودند خود را آماده [[نبرد]] کردند و بخش دیگر سپاه امام از این کار سرباز زدند<ref>الارشاد، شیخ مفید، ص۳۵۰؛ مناقب آل ابی‌طالب، ابن شهرآشوب، ج۴، ص۳۲؛ موسوعة التاریخ الاسلامی، یوسفی غروی، ج۵، ص۴۵۳.</ref>.
[[حجر بن عدی]] از سوی [[امام حسن مجتبی]]{{ع}} برای فراهم آوردن نیرو و تجهیزات لازم به سوی [[والیان]] تحت [[فرمان امام]] [[مأمور]] شد، و وی نیز با سران [[قبایل]] و عمّال [[حضرت]] [[ملاقات]] و نیرویی فراهم آورد. ولی به خاطر [[سستی]] نیروهای [[سست ایمان]] و [[نیرنگ]] [[معاویه]] این حرکت به سرانجام نرسید. چرا که از میان [[سپاه امام]] عده‌ای که از [[شیعیان]] [[خالص]] و [[راستین]] و باوفای آن حضرت بودند خود را آماده [[نبرد]] کردند و بخش دیگر سپاه امام از این کار سرباز زدند<ref>الارشاد، شیخ مفید، ص۳۵۰؛ مناقب آل ابی‌طالب، ابن شهرآشوب، ج۴، ص۳۲؛ موسوعة التاریخ الاسلامی، یوسفی غروی، ج۵، ص۴۵۳.</ref>.


۲. مورد دیگری که از حجر بن عدی نام برده شده وقتی است که از میدان نبرد برگشته‌اند و [[صلح]] [[نامه]] به [[امضا]] رسیده است. بعضی از مورخین [[نقل]] کرده‌اند شاید به این جهت از حجر بن عدی خبری نیست که وی به همراه [[عبیدالله بن عباس]] و سپس [[قیس بن سعد]] در محل استقرار [[سپاه]] در [[نخیله]] بوده است و چون صلح نامه امضاء شد به همراه وی از میدان برگشت. و در همین راستا [[ابن ابی الحدید]] از مدائنی نقل کرده که وی نوشته است: حجر بن عدی به همراه [[عبیدة بن عمرو]] کندی که مجروح شده بود به محضر [[امام مجتبی]]{{ع}} وارد شد. حضرت علت را پرسید در پاسخ عرض کرد: این اثر نبردی است که به همراه [[قیس]] با [[لشکریان]] معاویه انجام دادیم. حجر گفت: ای کاش ما می‌مردیم و این [[روز]] را که ما محزون و [[دشمنان]] شادند، نمی‌دیدیم. [[امام حسن]]{{ع}} که نزد او نشسته بود از این سخن ناراحت شد و [[امام حسین]]{{ع}} وقتی [[ناراحتی]] و دگرگونی چهره امام حسن{{ع}} را دید، با اشاره‌ای حجر را ساکت کرد. و امام مجتبی{{ع}} خطاب به حجر بن عدی فرمود: ای حجر همه [[مردم]] همانند تو [[فکر]] نمی‌کنند و آنچه تو [[دوست]] داری ایشان نمی‌پسندند اما آنچه من انجام دادم (امضاء [[صلح]] [[نامه]]) برای [[حفظ]] و حراست از [[جان]] تو و امثال تو می‌باشد و البته [[خداوند متعال]] هر [[روز]] شأنی دارد<ref>شرح نهج البلاغة، ابن ابی الحدید، ج۱۶، ص۱۵؛ اعیان الشیعه، امین عاملی، ج۴، ص۵۷۴؛ موسوعة التاریخ الاسلامی، یوسفی غروی، ج۵، ص۴۷۳-۴۷۴.</ref>. صاحب اعیان الشیعه اضافه می‌کند که شکی نیست ظاهر این سخن حجر نوعی بی‌ادبی و خلاف [[ادب]] و [[اخلاق]] است ولی باید توجه داشت شدت [[عشق]] و [[محبت]] ایشان به [[اهل بیت]]{{عم}} و شدت [[ناراحتی]] از [[حاکمیت]] [[معاویه]] وی را به گفتن چنین سخنانی کشاند<ref>اعیان الشیعه، امین عاملی، ج۴، ص۵۷۴؛ قاموس الرجال، شوشتری، ج۳، ص۱۳۱.</ref>؛ زیرا وی که [[عارف]] و [[دانا]] به [[مقام]] و [[جایگاه]] [[امام حسن مجتبی]]{{ع}} است و می‌داند که معاویه نیرنگ‌های فراوانی برای انهدام [[دین]] و نابودی اساس [[شریعت]] به کار بست حال چگونه می‌شود وی را به عنوان [[امیر]] و [[حاکم]] و [[خلیفه]] بر [[مسلمین]] پذیرفت<ref>محدث گرانقدر حاج شیخ عباس قمی در "تتمة المنتهی در تاریخ خلفا" مطلبی را از مروج الذهب نقل می‌کند: مورخ امین و معتمد فریقین مسعودی در مروج الذهب در ذیل احوال مأمون آورده و هم ابن ابی الحدید اشاره به او کرده که: در سال دویست و دوازده هجری منادی مأمون ندا کرد که امان نیست آن را که معاویه را بخیر یاد کند یا او را مقدم دارد بر یکی از صحابه. و مردم را در سبب این امر نزاع است، و اقاویل مختلفه در این باب گفته‌اند. از آن جمله یکی از ندماء او خبر داد او را به حدیثی که از مطرف بن مغیرة بن شعبه آورده‌اند. و هم این خبر را زبیر بن بکار زبیری در کتاب اخبار معروف به موفقیات که به نام موفق بالله نوشته ایراد نموده چه گفته: از مدائنی شنیدم که می‌گفت مطرف بن مغیرة گفت که: بر معاویه وفود کردم یا پدرم مغیرة، و پدرم می‌رفت نزد معاویه و می‌آمد و بر عقل و ملک‌داری او ثنا می‌کرد، شبی بازآمد مغموم و اندوهناک بود، چندان که غذا نخورد، من اندکی صبر کردم و گمانم این بود که در اموال یا اعمال ما سانحه رخ داد، پرسیدم: تو را چه شده که امشب غمنده می‌بینمت؟ گفت من از نزدیک پلیدترین مردم بیامدم. گفتم: مگر چه شده؟ گفت: به معاویه گفتم تو به آرزوی خود رسیدی کاش اکنون نشر ألویه اشفاق و بسط بساط عدل می‌کردی چه سن تو زیاد شده و هم کاش نظری به حال برادران خود از بنی‌هاشم نمودی و ارحام ایشان را پیوسته داشتی که به خدا سوگند که اکنون چیزی نزد ایشان نمانده که بیم آن داشته باشی. چون این بشنید گفت هیهات هیهات، برادر تیم – ابوبکر – پادشاهی کرد و عدالت پیشه گرفت!!! و کرد آنچه کرد بخدای که بیش از آن نشد که بمرد و نامش بمرد جز آنکه کسی گوید: ابوبکر، آنگاه برادر عدی – عمر – ملک یافت و رنج کشید و دامن فرازد ده سال!!! پس بخدای که تجاوز نکرد از اینکه هلاک شد، و هلاک شد ذکرش مگر اینکه کسی گوید: عمر؛ آنگاه برادر ما را عثمان ملک نصیب شد و پادشاه شد کسی که احدی چون او در نسب نبود!!! پس بکرد آنچه کرد و مردم نیز با او مجازات دادند تا اینکه هلاک شد، و هلاک شد ذکرش و هم نماند ذکری از آنچه با او کردند، و برادر هاشم – رسول خدا{{صل}} – هر روز پنج نوبت بنام او فریاد بزنند و گویند: {{عربی|اشهد انّ محمدا رسول‌الله}} پس از آنکه نام خلفای سه‌گانه بمیرد و نام پیغمبر{{صل}} در هر شبانه‌روزی پنج مرتبه بلند باشد دیگر با این حال چه عملی باقی خواهد ماند جز آنکه نام محمد{{صل}} هم دفن شود اسم او از بین برود... (تتمة المنتهی در تاریخ خلفا، ص۵۲-۵۴).</ref>. و باید توجه داشت که [[قرآن کریم]] می‌فرماید: {{متن قرآن|فَأَمَّا الزَّبَدُ فَيَذْهَبُ جُفَاءً وَأَمَّا مَا يَنْفَعُ النَّاسَ فَيَمْكُثُ فِي الْأَرْضِ كَذَلِكَ يَضْرِبُ اللَّهُ الْأَمْثَالَ}}<ref>«از آسمان آبی فرو باراند آنگاه رودهایی- هر یک به گنجایی خویش- روان شد و سیلاب با خویش کفی انبوه فرا آورد و آنچه در آتش می‌گدازند تا زینتی یا کالایی به دست آورند، (نیز) کفی همانند آن (کف سیلاب) است؛ بدین‌گونه خداوند درست و نادرست را مثل می‌زند» سوره رعد، آیه ۱۷.</ref>؛ اما [[کف]]، بیرون افتاده از میان می‌رود، ولی آنچه به [[مردم]] سود می‌رساند در [[زمین]] باقی می‌ماند [[خداوند]] مثل‌ها را چنین می‌زند.<ref>[[حسین شهسواری|شهسواری، حسین]]، [[حجر بن عدی کندی (مقاله)|مقاله «حجر بن عدی کندی»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۲ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ج۲، ص:۱۷۹-۱۸۱.</ref>
۲. مورد دیگری که از حجر بن عدی نام برده شده وقتی است که از میدان نبرد برگشته‌اند و [[صلح]] [[نامه]] به [[امضا]] رسیده است. بعضی از مورخین [[نقل]] کرده‌اند شاید به این جهت از حجر بن عدی خبری نیست که وی به همراه [[عبیدالله بن عباس]] و سپس [[قیس بن سعد]] در محل استقرار [[سپاه]] در [[نخیله]] بوده است و چون صلح نامه امضاء شد به همراه وی از میدان برگشت. و در همین راستا [[ابن ابی الحدید]] از مدائنی نقل کرده که وی نوشته است: حجر بن عدی به همراه [[عبیدة بن عمرو]] کندی که مجروح شده بود به محضر [[امام مجتبی]]{{ع}} وارد شد. حضرت علت را پرسید در پاسخ عرض کرد: این اثر نبردی است که به همراه [[قیس]] با [[لشکریان]] معاویه انجام دادیم. حجر گفت: ای کاش ما می‌مردیم و این [[روز]] را که ما محزون و [[دشمنان]] شادند، نمی‌دیدیم. [[امام حسن]]{{ع}} که نزد او نشسته بود از این سخن ناراحت شد و [[امام حسین]]{{ع}} وقتی [[ناراحتی]] و دگرگونی چهره امام حسن{{ع}} را دید، با اشاره‌ای حجر را ساکت کرد. و امام مجتبی{{ع}} خطاب به حجر بن عدی فرمود: ای حجر همه [[مردم]] همانند تو [[فکر]] نمی‌کنند و آنچه تو [[دوست]] داری ایشان نمی‌پسندند اما آنچه من انجام دادم (امضاء [[صلح]] [[نامه]]) برای [[حفظ]] و حراست از [[جان]] تو و امثال تو می‌باشد و البته [[خداوند متعال]] هر [[روز]] شأنی دارد<ref>شرح نهج البلاغة، ابن ابی الحدید، ج۱۶، ص۱۵؛ اعیان الشیعه، امین عاملی، ج۴، ص۵۷۴؛ موسوعة التاریخ الاسلامی، یوسفی غروی، ج۵، ص۴۷۳-۴۷۴.</ref>. صاحب اعیان الشیعه اضافه می‌کند که شکی نیست ظاهر این سخن حجر نوعی بی‌ادبی و خلاف [[ادب]] و [[اخلاق]] است ولی باید توجه داشت شدت [[عشق]] و [[محبت]] ایشان به [[اهل بیت]]{{عم}} و شدت [[ناراحتی]] از [[حاکمیت]] [[معاویه]] وی را به گفتن چنین سخنانی کشاند<ref>اعیان الشیعه، امین عاملی، ج۴، ص۵۷۴؛ قاموس الرجال، شوشتری، ج۳، ص۱۳۱.</ref>؛ زیرا وی که [[عارف]] و [[دانا]] به [[مقام]] و [[جایگاه]] [[امام حسن مجتبی]]{{ع}} است و می‌داند که معاویه نیرنگ‌های فراوانی برای انهدام [[دین]] و نابودی اساس [[شریعت]] به کار بست حال چگونه می‌شود وی را به عنوان [[امیر]] و [[حاکم]] و [[خلیفه]] بر [[مسلمین]] پذیرفت<ref>محدث گرانقدر حاج شیخ عباس قمی در "تتمة المنتهی در تاریخ خلفا" مطلبی را از مروج الذهب نقل می‌کند: مورخ امین و معتمد فریقین مسعودی در مروج الذهب در ذیل احوال مأمون آورده و هم ابن ابی الحدید اشاره به او کرده که: در سال دویست و دوازده هجری منادی مأمون ندا کرد که امان نیست آن را که معاویه را بخیر یاد کند یا او را مقدم دارد بر یکی از صحابه. و مردم را در سبب این امر نزاع است، و اقاویل مختلفه در این باب گفته‌اند. از آن جمله یکی از ندماء او خبر داد او را به حدیثی که از مطرف بن مغیرة بن شعبه آورده‌اند. و هم این خبر را زبیر بن بکار زبیری در کتاب اخبار معروف به موفقیات که به نام موفق بالله نوشته ایراد نموده چه گفته: از مدائنی شنیدم که می‌گفت مطرف بن مغیرة گفت که: بر معاویه وفود کردم یا پدرم مغیرة، و پدرم می‌رفت نزد معاویه و می‌آمد و بر عقل و ملک‌داری او ثنا می‌کرد، شبی بازآمد مغموم و اندوهناک بود، چندان که غذا نخورد، من اندکی صبر کردم و گمانم این بود که در اموال یا اعمال ما سانحه رخ داد، پرسیدم: تو را چه شده که امشب غمنده می‌بینمت؟ گفت من از نزدیک پلیدترین مردم بیامدم. گفتم: مگر چه شده؟ گفت: به معاویه گفتم تو به آرزوی خود رسیدی کاش اکنون نشر ألویه اشفاق و بسط بساط عدل می‌کردی چه سن تو زیاد شده و هم کاش نظری به حال برادران خود از بنی‌هاشم نمودی و ارحام ایشان را پیوسته داشتی که به خدا سوگند که اکنون چیزی نزد ایشان نمانده که بیم آن داشته باشی. چون این بشنید گفت هیهات هیهات، برادر تیم – ابوبکر – پادشاهی کرد و عدالت پیشه گرفت!!! و کرد آنچه کرد بخدای که بیش از آن نشد که بمرد و نامش بمرد جز آنکه کسی گوید: ابوبکر، آنگاه برادر عدی – عمر – ملک یافت و رنج کشید و دامن فرازد ده سال!!! پس بخدای که تجاوز نکرد از اینکه هلاک شد، و هلاک شد ذکرش مگر اینکه کسی گوید: عمر؛ آنگاه برادر ما را عثمان ملک نصیب شد و پادشاه شد کسی که احدی چون او در نسب نبود!!! پس بکرد آنچه کرد و مردم نیز با او مجازات دادند تا اینکه هلاک شد، و هلاک شد ذکرش و هم نماند ذکری از آنچه با او کردند، و برادر هاشم – رسول خدا{{صل}} – هر روز پنج نوبت بنام او فریاد بزنند و گویند: {{عربی|اشهد انّ محمدا رسول‌الله}} پس از آنکه نام خلفای سه‌گانه بمیرد و نام پیغمبر{{صل}} در هر شبانه‌روزی پنج مرتبه بلند باشد دیگر با این حال چه عملی باقی خواهد ماند جز آنکه نام محمد{{صل}} هم دفن شود اسم او از بین برود... (تتمة المنتهی در تاریخ خلفا، ص۵۲-۵۴).</ref>. و باید توجه داشت که [[قرآن کریم]] می‌فرماید: {{متن قرآن|فَأَمَّا الزَّبَدُ فَيَذْهَبُ جُفَاءً وَأَمَّا مَا يَنْفَعُ النَّاسَ فَيَمْكُثُ فِي الْأَرْضِ كَذَلِكَ يَضْرِبُ اللَّهُ الْأَمْثَالَ}}<ref>«از آسمان آبی فرو باراند آنگاه رودهایی- هر یک به گنجایی خویش- روان شد و سیلاب با خویش کفی انبوه فرا آورد و آنچه در آتش می‌گدازند تا زینتی یا کالایی به دست آورند، (نیز) کفی همانند آن (کف سیلاب) است؛ بدین‌گونه خداوند درست و نادرست را مثل می‌زند» سوره رعد، آیه ۱۷.</ref>؛ اما کف، بیرون افتاده از میان می‌رود، ولی آنچه به [[مردم]] سود می‌رساند در [[زمین]] باقی می‌ماند [[خداوند]] مثل‌ها را چنین می‌زند.<ref>[[حسین شهسواری|شهسواری، حسین]]، [[حجر بن عدی کندی (مقاله)|مقاله «حجر بن عدی کندی»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۲ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ج۲، ص:۱۷۹-۱۸۱.</ref>


==[[مبارزات]] [[حجر بن عدی]] در [[زمان]] [[معاویه]]==
==[[مبارزات]] [[حجر بن عدی]] در [[زمان]] [[معاویه]]==
۲۱۷٬۶۰۳

ویرایش