سخن گفتن: تفاوت میان نسخه‌ها

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت
(تغییرمسیر به سخن)
برچسب: تغییر مسیر جدید
(تغییرمسیر به سخن حذف شد)
برچسب: تغییرمسیر حذف شد
خط ۱: خط ۱:
#تغییر_مسیر [[سخن]]
{{امامت}}
<div style="background-color: rgb(252, 252, 233); text-align:center; font-size: 85%; font-weight: normal;">اين مدخل از چند منظر متفاوت، بررسی می‌شود:</div>
<div style="background-color: rgb(255, 245, 227); text-align:center; font-size: 85%; font-weight: normal;">[[سخن گفتن در قرآن]] - [[سخن گفتن در حدیث]] - [[سخن گفتن در نهج البلاغه]] - [[سخن گفتن در معارف دعا و زیارات]] - [[سخن گفتن در کلام اسلامی]] - [[سخن گفتن در اخلاق اسلامی]]</div>
 
==مقدمه==
*سخن گفتن از ضرورت‌های [[زندگی]] [[انسان]] و وسیله تعامل او با دیگران و بیان احساسات و عواطف، نیازها، برخوردها و... است. از این رو [[لطف الهی]] اقتضا می‌کند که ابزار مخصوص و الفاظی که مرکّب از صداها و حروف است پدید آید و حالات گوناگون [[انسان]] را بازگو کند. از این‌رو [[امام]] در بیان شگفتی‌های [[انسان]] از پاره‌گوشتی به‌نام زبان و [[قدرت]] تکلم او یاد می‌کند<ref>نهج البلاغه، حکمت  ۷</ref> و می‌فرماید: زبان، پاره‌ای است از [[انسان]]. اگر [[آدمی]] را یارای سخن‌گفتن نباشد، زبان او را سخن‌گو نکند. سخن به زبان مهلت درنگ ندهد، اگر [[آدمی]] به سخن گفتن توانا باشد<ref>نهج البلاغه، خطبه ۲۲۴: {{متن حدیث|"أَلَا وَ إِنَّ اللِّسَانَ بَضْعَةٌ مِنَ الْإِنْسَانِ، فَلَا يُسْعِدُهُ الْقَوْلُ إِذَا امْتَنَعَ وَ لَا يُمْهِلُهُ النُّطْقُ إِذَا اتَّسَعَ"}}</ref>. از آن‌جا که الفاظ فقط در برابر تصوّر معانی ذهنی تصوّری و تصدیقی وضع شده‌اند تا بر آنچه از آنها در ذهن یافت می‌شود، دلالت کنند، اگر تصوّرها و تصدیق‌های [[انسان]] از ملکات فاضله صادر شوند، بیانگر همان صورت‌ها و [[اخلاق پسندیده]] و [[عقاید]] درست‌اند و اگر از رذیلت‌ها صادر شوند، بیانگر همان ویژگی‌ها خواهند بود. از این‌رو [[امام]]{{ع}} در کلامی فرمود: شخصیت هر فردی در زیر زبانش پنهان است<ref>نهج البلاغه، حکمت ۳۹۸: {{متن حدیث|"تَكَلَّمُوا تُعْرَفُوا، فَإِنَّ الْمَرْءَ مَخْبُوءٌ تَحْتَ لِسَانِه"}}</ref><ref>[[دانشنامه نهج البلاغه ج۱ (کتاب)|دانشنامه نهج البلاغه]]، ج۱، ص 453.</ref>.
*[[امام]]{{ع}} اندیشیدن در [[کلام]] افراد را از [[دلایل]] [[خردمندی]] برمی‌شمرد. بر خردمند است که در گفتار گوینده بیندیشد و از [[انسجام]] گفتار و [[نظم]] کلمات و مطابقت [[کلام]] او با [[عقل]] و منطق و [[احکام دین]] به [[کمال عقل]] او [[استدلال]] کند یا به نقصان او پی‌برد. از این‌رو فرمود: نگاه نکن به کسی که می‌گوید و نگاه کن به آنچه می‌گوید (و معیار خوبی و [[بدی]] سخن است نه گوینده آن). [[امام]]{{ع}} در کلامی [[عقل]] و [[کلام]] را ملازم و مصدّق یکدیگر برمی‌شمرد. نزد [[امام]]، سخن گفتن، میان دو صفت ناپسند قرار دارد: پرگویی و کم‌گویی؛ اولی [[بیهوده‌گویی]] است و دومی درماندگی و [[ناتوانی]]. از این نکته رعایت حد [[اعتدال]] و میانه در سخن گفتن دریافت می‌شود. [[امام]]{{ع}} در بیان صفات یکی از [[یاران]] خویش که نزد او جایگاهی والا داشت، از [[فضیلت]] [[اعتدال]] و موقعیت‌سنجی در گفتار و [[سکوت]] سخن می‌گوید. او چون سخن می‌گفت، سخنش حکیمانه بود و چون [[سکوت]] می‌کرد، [[دلیل]] بر کمال [[عقلی]] او بود. حضرتش می‌فرماید: پیش از این مرا [[برادری]] بود که در [[راه خدا]] برادری‌ام می‌نمود. خُرد بودن [[دنیا]] در نظرش او را در چشم من بزرگ داشته بود. بیشتر عمرش را به [[سکوت]] می‌گذراند و اگر سخن می‌گفت بر گویندگان [[برتر]] بود و [[تشنگی]] پرسندگان را فرومی‌نشاند...<ref>نهج البلاغه، حکمت ۲۸۱: {{متن حدیث|"كَانَ لِي فِيمَا مَضَى أَخٌ فِي اللَّهِ، وَ كَانَ [يُعَظِّمُهُ] يُعْظِمُهُ فِي عَيْنِي صِغَرُ الدُّنْيَا فِي عَيْنِهِ، وَ كَانَ خَارِجاً مِنْ سُلْطَانِ بَطْنِهِ، فَلَا يَشْتَهِي مَا لَا يَجِدُ وَ لَا يُكْثِرُ إِذَا وَجَدَ، وَ كَانَ أَكْثَرَ دَهْرِهِ صَامِتاً، فَإِنْ قَالَ بَذَّ الْقَائِلِينَ وَ نَقَعَ غَلِيلَ السَّائِلِينَ"}}</ref><ref>[[دانشنامه نهج البلاغه ج۱ (کتاب)|دانشنامه نهج البلاغه]]، ج۱، ص ۴۵۳- ۴۵۴.</ref>.
*[[امام]]{{ع}} همواره پیش از جواب دادن و هنگام سخن، شرایط خود را تغییر می‌داد و پس از اندکی تأمل، لب به [[کلام]] می‌گشود. پس از [[ماجرای سقیفه]] و [[غصب خلافت]]، آن‌گاه که [[ابوسفیان]] نزد او آمد و با کلامی تهییج‌کننده او را بر [[خلیفه]] شوراند، [[امام]] پس از اینکه سخن او را شنید، به رسم همیشگی خود حالت خویش را عوض کرد و با اندکی تأمل پاسخی سنجیده و برگرفته از [[خرد]] به او داد. سخن باید متناسب با شخصیت فرد باشد. از این‌رو [[امام]] در کلامی [[انسان‌ها]] را از بلندپروازی و شتاب زدگی در گفتار پرهیز می‌دهد<ref>نهج البلاغه، حکمت  ۳۹۴: {{متن حدیث|"وَ إِيَّاكَ وَ الِاتِّكَالَ عَلَى الْمُنَى فَإِنَّهَا بَضَائِعُ النَّوْكَى ....مَنْ أَكْثَرَ أَهْجَرَ وَ مَنْ تَفَكَّرَ أَبْصَر"}}</ref>. در کلامی نیز [[انسان‌ها]] را از سرکشی زبان باخبر می‌کند: هرکس باید که زبان نگه دارد. بسا شود که زبان سرکشی کند... به‌خدا [[سوگند]]، ندیده‌ام بنده‌ای را که [[پرهیزکاری]] کند و پرهیزکاری‌اش او را سودمند افتد، مگر آن‌که زبان خود نگه دارد<ref>نهج البلاغه، خطبه ۱۷۵: {{متن حدیث|"وَ لْيَخْزُنِ الرَّجُلُ لِسَانَهُ، فَإِنَّ هَذَا اللِّسَانَ جَمُوحٌ بِصَاحِبِهِ، وَ اللَّهِ مَا أَرَى عَبْداً يَتَّقِي تَقْوَى تَنْفَعُهُ حَتَّى [يَخْتَزِنَ] يَخْزُنَ لِسَانَهُ"}}</ref><ref>[[دانشنامه نهج البلاغه ج۱ (کتاب)|دانشنامه نهج البلاغه]]، ج۱، ص ۴۵۴.</ref>.
*[[فضیلت]] [[تقوا]] در گروه نگه‌داری زبان است. زبان هرزه‌گرد، [[آدمی]] را از [[عدالت]] خارج می‌کند. از این‌رو [[امام]] زبان [[مؤمن]] را در پس قلبش می‌داند، یعنی سخن او از روی [[اعتقاد]] و [[عقل]] بیان می‌شود و به‌همین [[دلیل]] دارای [[انسجام]] و سازمانی نیکوست. اما [[کلام]] [[منافق]] پشت زبان اوست و نسنجیده بیان می‌شود: هر آینه زبان [[مؤمن]] در پس [[قلب]] اوست و [[قلب]] [[منافق]] در پس زبان او؛ زیرا [[مؤمن]] هنگامی که آهنگ گفتن کند، نخست در درون خود در آن بیندیشد، اگر نیک بود بر زبان آرد و اگر بد بود پنهانش دارد. [[منافق]] هر سخن که بر زبانش آید بگوید و نداند چه به سود اوست و چه به زیان او<ref>نهج البلاغه، خطبه ۱۷۵: {{متن حدیث|"وَ إِنَّ لِسَانَ الْمُؤْمِنِ مِنْ وَرَاءِ قَلْبِهِ وَ إِنَّ قَلْبَ الْمُنَافِقِ مِنْ وَرَاءِ لِسَانِهِ، لِأَنَّ الْمُؤْمِنَ إِذَا أَرَادَ أَنْ يَتَكَلَّمَ بِكَلَامٍ تَدَبَّرَهُ فِي نَفْسِهِ، فَإِنْ كَانَ خَيْراً أَبْدَاهُ وَ إِنْ كَانَ شَرّاً وَارَاهُ؛ وَ إِنَّ الْمُنَافِقَ يَتَكَلَّمُ بِمَا أَتَى عَلَى لِسَانِهِ، لَا يَدْرِي مَا ذَا لَهُ وَ مَا ذَا عَلَيْهِ"}}</ref>. [[امام]]{{ع}} [[آگاهی]] و [[دانایی]] از گفتار را شرط سخن گفتن بیان می‌کند و در [[وصیت]] به فرزندش او را از سخن گفتن بدون [[آگاهی]] برحذر می‌دارد<ref>نهج البلاغه، نامه ۳۱</ref> که این امر مقدمه سخن [[دروغ]] است. از این‌رو [[امام]]{{ع}} در بیان صفات [[اهل بیت پیامبر]] اکرم{{صل}} سخن آنان را سخنی همراه با [[صدق]] و [[راستی]] برمی‌شمرد.[[امام]]{{ع}} در بیانات خود به [[هم‌بستگی]] [[سکوت]] و سخن گفتن تأکید دارد. این‌گونه به‌نظر می‌رسد که در نزد ایشان [[سکوت]] بجا و [[کلام]] بجا مورد تأکید است، چنان‌که در کلامی خاموشی فرد را تا زمانی که دیگران راه سخن را بگشایند، [[برتر]] از سخن گفتنی می‌داند که دیگران او را ساکت کنند. در حکمتی با عبارت "خوشا به حال آنان که..." یکی از صفاتی که برمی‌شمرد، پرهیز از [[زیاده‌گویی]] است<ref>نهج البلاغه، حکمت  ۱۱۸: {{متن حدیث|"وَكَانَ أَكْثَرَ دَهْرِهِ صَامِتاً"}}</ref>.<ref>[[دانشنامه نهج البلاغه ج۱ (کتاب)|دانشنامه نهج البلاغه]]، ج۱، ص ۴۵۴- ۴۵۵.</ref>
*در یک جمع‌بندی کلی می‌توان به تأکید [[امام]] در [[سکوت]] و سخن بجا رسید، چنان‌که در کلامی می‌فرماید: آن‌که سخنش حکمت‌آمیز است خاموشی‌اش سود ندارد، همان‌گونه که سخن گفتن از روی [[نادانی]] را فایدتی نیست<ref>نهج البلاغه، حکمت ۱۷۳: {{متن حدیث|"لَا خَيْرَ فِي الصَّمْتِ عَنِ الْحُكْمِ، كَمَا أَنَّهُ لَا خَيْرَ فِي الْقَوْلِ بِالْجَهْل"}}</ref>. [[امام]]{{ع}} در عین حال، شرایط سخن را در پاره‌ای از فرازها تشریح کرده‌اند. از جمله این شرایط می‌توان به موارد زیر اشاره کرد: عمل سخن‌گو به [[کلام]] خویش<ref>نهج البلاغه، حکمت  ۱۴۲: {{متن حدیث|"وَكَانَ يَقُولُ مَا يَفْعَلُ وَلا يَقُولُ مَا لا يَفْعَلُ"}}</ref>؛ [[سکوت]] و سخن بر مبنای [[دانش]] و [[آگاهی]]<ref>نهج البلاغه، حکمت  ۴۶۳: {{متن حدیث|"و إن قلّ ما تعلم"}}</ref>؛ [[آگاهی]] از مواضع [[سکوت]] و بیان<ref>نهج البلاغه، حکمت ۲۸۱: {{متن حدیث|"وَ دَعِ الْقَوْلَ فِيمَا لَا تَعْرِفُ وَ الْخِطَابَ فِيمَا لَمْ تُكَلَّفْ وَ أَمْسِكْ عَنْ طَرِيقٍ إِذَا خِفْتَ ضَلَالَتَهُ فَإِنَّ الْكَفَّ عِنْدَ حَيْرَةِ الضَّلَالِ خَيْرٌ مِنْ رُكُوبِ الْأَهْوَالِ"}}</ref>؛ ترجیح سخن راست زیان‌بخش بر [[دروغ]] سودبخش<ref>نهج البلاغه، حکمت ۴۵۰: {{متن حدیث|"الْإِيمَانُ أَنْ تُؤْثِرَ الصِّدْقَ حَيْثُ يَضُرُّكَ عَلَى الْكَذِبِ حَيْثُ يَنْفَعُكَ"}}</ref>؛ رعایت [[عدالت]] زبانی<ref>همان: {{متن حدیث|"وَ أَلَّا يَكُونَ فِي حَدِيثِكَ فَضْلٌ عَنْ عَمَلِكَ"}}</ref>، در نظر گرفتن [[خدا]] و رعایت [[تقوا]]<ref>همان: {{متن حدیث|"وَ أَنْ تَتَّقِيَ اللَّهَ فِي حَدِيثِ غَيْرِكَ"}}</ref>؛ پرهیز از [[غیبت]]؛ پرهیز از [[کشف]] [[اسرار]] خود و دیگران<ref>نهج البلاغه، نامه ۳۱: {{متن حدیث|"تَلَافِيكَ مَا فَرَطَ مِنْ صَمْتِكَ أَيْسَرُ مِنْ إِدْرَاكِكَ مَا فَاتَ مِنْ مَنْطِقِكَ وَ حِفْظُ مَا فِي الْوِعَاءِ بِشَدِّ الْوِكَاءِ.... وَ الْمَرْءُ أَحْفَظُ لِسِرِّهِ"}}</ref>؛ رعایت [[ادب]] و [[بلاغت]] در [[کلام]]؛ پرهیز از سخن نابجا<ref>نهج البلاغه، حکمت‌های ۲ و ۳۹۴: {{متن حدیث|"رُبَّ قَوْلٍ أَنْفَذُ مِنْ صَوْلٍ"}}</ref>؛ پرهیز از [[سخن‌چینی]]<ref>نهج البلاغه، حکمت ۲۳۱</ref><ref>[[دانشنامه نهج البلاغه ج۱ (کتاب)|دانشنامه نهج البلاغه]]، ج۱، ص ۴۵۵.</ref>.
 
== جستارهای وابسته ==
 
==منابع==
{{منابع}}
* [[پرونده:13681048.jpg|22px]] [[دانشنامه نهج البلاغه ج۱ (کتاب)|'''دانشنامه نهج البلاغه ج۱''']]
{{پایان منابع}}
 
==پانویس==
{{پانویس}}
 
[[رده:سخن گفتن]]
[[رده:مدخل]]

نسخهٔ ‏۱۶ نوامبر ۲۰۲۱، ساعت ۱۱:۰۱

اين مدخل از چند منظر متفاوت، بررسی می‌شود:

مقدمه

  • سخن گفتن از ضرورت‌های زندگی انسان و وسیله تعامل او با دیگران و بیان احساسات و عواطف، نیازها، برخوردها و... است. از این رو لطف الهی اقتضا می‌کند که ابزار مخصوص و الفاظی که مرکّب از صداها و حروف است پدید آید و حالات گوناگون انسان را بازگو کند. از این‌رو امام در بیان شگفتی‌های انسان از پاره‌گوشتی به‌نام زبان و قدرت تکلم او یاد می‌کند[۱] و می‌فرماید: زبان، پاره‌ای است از انسان. اگر آدمی را یارای سخن‌گفتن نباشد، زبان او را سخن‌گو نکند. سخن به زبان مهلت درنگ ندهد، اگر آدمی به سخن گفتن توانا باشد[۲]. از آن‌جا که الفاظ فقط در برابر تصوّر معانی ذهنی تصوّری و تصدیقی وضع شده‌اند تا بر آنچه از آنها در ذهن یافت می‌شود، دلالت کنند، اگر تصوّرها و تصدیق‌های انسان از ملکات فاضله صادر شوند، بیانگر همان صورت‌ها و اخلاق پسندیده و عقاید درست‌اند و اگر از رذیلت‌ها صادر شوند، بیانگر همان ویژگی‌ها خواهند بود. از این‌رو امام(ع) در کلامی فرمود: شخصیت هر فردی در زیر زبانش پنهان است[۳][۴].
  • امام(ع) اندیشیدن در کلام افراد را از دلایل خردمندی برمی‌شمرد. بر خردمند است که در گفتار گوینده بیندیشد و از انسجام گفتار و نظم کلمات و مطابقت کلام او با عقل و منطق و احکام دین به کمال عقل او استدلال کند یا به نقصان او پی‌برد. از این‌رو فرمود: نگاه نکن به کسی که می‌گوید و نگاه کن به آنچه می‌گوید (و معیار خوبی و بدی سخن است نه گوینده آن). امام(ع) در کلامی عقل و کلام را ملازم و مصدّق یکدیگر برمی‌شمرد. نزد امام، سخن گفتن، میان دو صفت ناپسند قرار دارد: پرگویی و کم‌گویی؛ اولی بیهوده‌گویی است و دومی درماندگی و ناتوانی. از این نکته رعایت حد اعتدال و میانه در سخن گفتن دریافت می‌شود. امام(ع) در بیان صفات یکی از یاران خویش که نزد او جایگاهی والا داشت، از فضیلت اعتدال و موقعیت‌سنجی در گفتار و سکوت سخن می‌گوید. او چون سخن می‌گفت، سخنش حکیمانه بود و چون سکوت می‌کرد، دلیل بر کمال عقلی او بود. حضرتش می‌فرماید: پیش از این مرا برادری بود که در راه خدا برادری‌ام می‌نمود. خُرد بودن دنیا در نظرش او را در چشم من بزرگ داشته بود. بیشتر عمرش را به سکوت می‌گذراند و اگر سخن می‌گفت بر گویندگان برتر بود و تشنگی پرسندگان را فرومی‌نشاند...[۵][۶].
  • امام(ع) همواره پیش از جواب دادن و هنگام سخن، شرایط خود را تغییر می‌داد و پس از اندکی تأمل، لب به کلام می‌گشود. پس از ماجرای سقیفه و غصب خلافت، آن‌گاه که ابوسفیان نزد او آمد و با کلامی تهییج‌کننده او را بر خلیفه شوراند، امام پس از اینکه سخن او را شنید، به رسم همیشگی خود حالت خویش را عوض کرد و با اندکی تأمل پاسخی سنجیده و برگرفته از خرد به او داد. سخن باید متناسب با شخصیت فرد باشد. از این‌رو امام در کلامی انسان‌ها را از بلندپروازی و شتاب زدگی در گفتار پرهیز می‌دهد[۷]. در کلامی نیز انسان‌ها را از سرکشی زبان باخبر می‌کند: هرکس باید که زبان نگه دارد. بسا شود که زبان سرکشی کند... به‌خدا سوگند، ندیده‌ام بنده‌ای را که پرهیزکاری کند و پرهیزکاری‌اش او را سودمند افتد، مگر آن‌که زبان خود نگه دارد[۸][۹].
  • فضیلت تقوا در گروه نگه‌داری زبان است. زبان هرزه‌گرد، آدمی را از عدالت خارج می‌کند. از این‌رو امام زبان مؤمن را در پس قلبش می‌داند، یعنی سخن او از روی اعتقاد و عقل بیان می‌شود و به‌همین دلیل دارای انسجام و سازمانی نیکوست. اما کلام منافق پشت زبان اوست و نسنجیده بیان می‌شود: هر آینه زبان مؤمن در پس قلب اوست و قلب منافق در پس زبان او؛ زیرا مؤمن هنگامی که آهنگ گفتن کند، نخست در درون خود در آن بیندیشد، اگر نیک بود بر زبان آرد و اگر بد بود پنهانش دارد. منافق هر سخن که بر زبانش آید بگوید و نداند چه به سود اوست و چه به زیان او[۱۰]. امام(ع) آگاهی و دانایی از گفتار را شرط سخن گفتن بیان می‌کند و در وصیت به فرزندش او را از سخن گفتن بدون آگاهی برحذر می‌دارد[۱۱] که این امر مقدمه سخن دروغ است. از این‌رو امام(ع) در بیان صفات اهل بیت پیامبر اکرم(ص) سخن آنان را سخنی همراه با صدق و راستی برمی‌شمرد.امام(ع) در بیانات خود به هم‌بستگی سکوت و سخن گفتن تأکید دارد. این‌گونه به‌نظر می‌رسد که در نزد ایشان سکوت بجا و کلام بجا مورد تأکید است، چنان‌که در کلامی خاموشی فرد را تا زمانی که دیگران راه سخن را بگشایند، برتر از سخن گفتنی می‌داند که دیگران او را ساکت کنند. در حکمتی با عبارت "خوشا به حال آنان که..." یکی از صفاتی که برمی‌شمرد، پرهیز از زیاده‌گویی است[۱۲].[۱۳]
  • در یک جمع‌بندی کلی می‌توان به تأکید امام در سکوت و سخن بجا رسید، چنان‌که در کلامی می‌فرماید: آن‌که سخنش حکمت‌آمیز است خاموشی‌اش سود ندارد، همان‌گونه که سخن گفتن از روی نادانی را فایدتی نیست[۱۴]. امام(ع) در عین حال، شرایط سخن را در پاره‌ای از فرازها تشریح کرده‌اند. از جمله این شرایط می‌توان به موارد زیر اشاره کرد: عمل سخن‌گو به کلام خویش[۱۵]؛ سکوت و سخن بر مبنای دانش و آگاهی[۱۶]؛ آگاهی از مواضع سکوت و بیان[۱۷]؛ ترجیح سخن راست زیان‌بخش بر دروغ سودبخش[۱۸]؛ رعایت عدالت زبانی[۱۹]، در نظر گرفتن خدا و رعایت تقوا[۲۰]؛ پرهیز از غیبت؛ پرهیز از کشف اسرار خود و دیگران[۲۱]؛ رعایت ادب و بلاغت در کلام؛ پرهیز از سخن نابجا[۲۲]؛ پرهیز از سخن‌چینی[۲۳][۲۴].

جستارهای وابسته

منابع

پانویس

  1. نهج البلاغه، حکمت ۷
  2. نهج البلاغه، خطبه ۲۲۴: «"أَلَا وَ إِنَّ اللِّسَانَ بَضْعَةٌ مِنَ الْإِنْسَانِ، فَلَا يُسْعِدُهُ الْقَوْلُ إِذَا امْتَنَعَ وَ لَا يُمْهِلُهُ النُّطْقُ إِذَا اتَّسَعَ"»
  3. نهج البلاغه، حکمت ۳۹۸: «"تَكَلَّمُوا تُعْرَفُوا، فَإِنَّ الْمَرْءَ مَخْبُوءٌ تَحْتَ لِسَانِه"»
  4. دانشنامه نهج البلاغه، ج۱، ص 453.
  5. نهج البلاغه، حکمت ۲۸۱: «"كَانَ لِي فِيمَا مَضَى أَخٌ فِي اللَّهِ، وَ كَانَ [يُعَظِّمُهُ] يُعْظِمُهُ فِي عَيْنِي صِغَرُ الدُّنْيَا فِي عَيْنِهِ، وَ كَانَ خَارِجاً مِنْ سُلْطَانِ بَطْنِهِ، فَلَا يَشْتَهِي مَا لَا يَجِدُ وَ لَا يُكْثِرُ إِذَا وَجَدَ، وَ كَانَ أَكْثَرَ دَهْرِهِ صَامِتاً، فَإِنْ قَالَ بَذَّ الْقَائِلِينَ وَ نَقَعَ غَلِيلَ السَّائِلِينَ"»
  6. دانشنامه نهج البلاغه، ج۱، ص ۴۵۳- ۴۵۴.
  7. نهج البلاغه، حکمت ۳۹۴: «"وَ إِيَّاكَ وَ الِاتِّكَالَ عَلَى الْمُنَى فَإِنَّهَا بَضَائِعُ النَّوْكَى ....مَنْ أَكْثَرَ أَهْجَرَ وَ مَنْ تَفَكَّرَ أَبْصَر"»
  8. نهج البلاغه، خطبه ۱۷۵: «"وَ لْيَخْزُنِ الرَّجُلُ لِسَانَهُ، فَإِنَّ هَذَا اللِّسَانَ جَمُوحٌ بِصَاحِبِهِ، وَ اللَّهِ مَا أَرَى عَبْداً يَتَّقِي تَقْوَى تَنْفَعُهُ حَتَّى [يَخْتَزِنَ] يَخْزُنَ لِسَانَهُ"»
  9. دانشنامه نهج البلاغه، ج۱، ص ۴۵۴.
  10. نهج البلاغه، خطبه ۱۷۵: «"وَ إِنَّ لِسَانَ الْمُؤْمِنِ مِنْ وَرَاءِ قَلْبِهِ وَ إِنَّ قَلْبَ الْمُنَافِقِ مِنْ وَرَاءِ لِسَانِهِ، لِأَنَّ الْمُؤْمِنَ إِذَا أَرَادَ أَنْ يَتَكَلَّمَ بِكَلَامٍ تَدَبَّرَهُ فِي نَفْسِهِ، فَإِنْ كَانَ خَيْراً أَبْدَاهُ وَ إِنْ كَانَ شَرّاً وَارَاهُ؛ وَ إِنَّ الْمُنَافِقَ يَتَكَلَّمُ بِمَا أَتَى عَلَى لِسَانِهِ، لَا يَدْرِي مَا ذَا لَهُ وَ مَا ذَا عَلَيْهِ"»
  11. نهج البلاغه، نامه ۳۱
  12. نهج البلاغه، حکمت ۱۱۸: «"وَكَانَ أَكْثَرَ دَهْرِهِ صَامِتاً"»
  13. دانشنامه نهج البلاغه، ج۱، ص ۴۵۴- ۴۵۵.
  14. نهج البلاغه، حکمت ۱۷۳: «"لَا خَيْرَ فِي الصَّمْتِ عَنِ الْحُكْمِ، كَمَا أَنَّهُ لَا خَيْرَ فِي الْقَوْلِ بِالْجَهْل"»
  15. نهج البلاغه، حکمت ۱۴۲: «"وَكَانَ يَقُولُ مَا يَفْعَلُ وَلا يَقُولُ مَا لا يَفْعَلُ"»
  16. نهج البلاغه، حکمت ۴۶۳: «"و إن قلّ ما تعلم"»
  17. نهج البلاغه، حکمت ۲۸۱: «"وَ دَعِ الْقَوْلَ فِيمَا لَا تَعْرِفُ وَ الْخِطَابَ فِيمَا لَمْ تُكَلَّفْ وَ أَمْسِكْ عَنْ طَرِيقٍ إِذَا خِفْتَ ضَلَالَتَهُ فَإِنَّ الْكَفَّ عِنْدَ حَيْرَةِ الضَّلَالِ خَيْرٌ مِنْ رُكُوبِ الْأَهْوَالِ"»
  18. نهج البلاغه، حکمت ۴۵۰: «"الْإِيمَانُ أَنْ تُؤْثِرَ الصِّدْقَ حَيْثُ يَضُرُّكَ عَلَى الْكَذِبِ حَيْثُ يَنْفَعُكَ"»
  19. همان: «"وَ أَلَّا يَكُونَ فِي حَدِيثِكَ فَضْلٌ عَنْ عَمَلِكَ"»
  20. همان: «"وَ أَنْ تَتَّقِيَ اللَّهَ فِي حَدِيثِ غَيْرِكَ"»
  21. نهج البلاغه، نامه ۳۱: «"تَلَافِيكَ مَا فَرَطَ مِنْ صَمْتِكَ أَيْسَرُ مِنْ إِدْرَاكِكَ مَا فَاتَ مِنْ مَنْطِقِكَ وَ حِفْظُ مَا فِي الْوِعَاءِ بِشَدِّ الْوِكَاءِ.... وَ الْمَرْءُ أَحْفَظُ لِسِرِّهِ"»
  22. نهج البلاغه، حکمت‌های ۲ و ۳۹۴: «"رُبَّ قَوْلٍ أَنْفَذُ مِنْ صَوْلٍ"»
  23. نهج البلاغه، حکمت ۲۳۱
  24. دانشنامه نهج البلاغه، ج۱، ص ۴۵۵.