جز
جایگزینی متن - 'شان نزول' به 'شأن نزول'
(صفحهای تازه حاوی «{{ویرایش غیرنهایی}} {{امامت}} <div style="padding: 0.0em 0em 0.0em;"> : <div style="background-color: rgb(252, 252, 233)...» ایجاد کرد) |
|||
خط ۱۶: | خط ۱۶: | ||
در نبرد احد در سال سوم هجری، سالم پسر ابیحذیفه پس از شکسته شدن دندان [[پیامبر]]، [[صورت حضرت]] را شستوشو داد.<ref>المغازی، ج۱، ص۲۴۵.</ref> پیامبر، [[قرائت قرآن]] سالم پسر ابیحذیفه را [[تشویق]] کرد.<ref>مسند احمد، ج۶، ص۱۶۵؛ اسدالغابه، ج۲، ص۱۵۶؛ تاریخالاسلام، ج۳، ص۵۵.</ref> چه بسا از همین روی باشد که پیامبر برای [[دعوت]] [[قبایل]] به [[اسلام]]، او را نیز میفرستاد.<ref>الامامة و السیاسه، ج۱، ص۱۸.</ref> او از افرادی معرفی شده که [[شایسته]] است قرائت قرآن از آنان آموخته شود،<ref>مسند احمد، ج۲، ص۱۶۳؛ صحیح مسلم، ج۷، ص۱۴۹؛ انساب الاشراف، ج۹، ص۳۷۴.</ref> از این رو در برخی [[منابع تفسیری]] متأخر [[شیعه]] و [[سنی]] به قرائت او استناد شده است.<ref>مجمع البیان، ج۱، ص۳۴۷؛ تفسیر ثعلبی، ج۱، ص۲۵۵.</ref> سالم در منابع [[شیعی]] از [[منافقان]] شمرده شده که احتمالاً مقصود آن است که به ظاهر [[جانشینی]] [[علی بن ابیطالب]]{{ع}} را پذیرفتند؛ ولی بدان تمایلی نداشتند. بر پایه [[نقلی]] در پی [[برنامهریزی]] برخی [[مسلمانان]] در [[سال نهم هجری]] برای [[ترور]] پیامبر و رماندن شتر ایشان در [[تاریکی]] [[شب]] و در مسیر بازگشت از [[تبوک]]، سالم نیز به آنان پیوست؛<ref> الخصال، ص۴۹۹؛ بحار الانوار، ج۲۱، ص۲۲۲-۲۲۳؛ ج۳۱، ص۶۳۲؛ نیز نک: ارشاد القلوب، ج۲، ص۳۳۲-۳۳۳.</ref> ولی پیامبر از این [[توطئه]] [[آگاه]] شد و [[تهدید]] کرد که نام [[توطئهگران]] را فاش خواهد کرد ([[اصحاب عقبه]])؛ همچنین به گزارشی از [[امام صادق]]{{ع}}، سالم یکی از ۴ نفری بود که در [[غدیر خم]]، پس از آنکه پیامبر[[دست]] [[علی بن ابی طالب]]{{ع}} را بلند کرد، پیامبر را دیوانه دانست.<ref> الکافی، ج۴، ص۵۶۷؛ من لا یحضره الفقیه، ج۲، ص۵۶۰؛ تهذیب، ج۳، ص۲۶۴.</ref> پس از [[اعلان]] جانشینی علی بن ابی طالب در غدیر خم، وی به اتفاق تنی چند از مسلمانان[[پیمان]] بستند که اجازه ندهند پس از [[نبوت]]، [[امامت]] نیز به [[طایفه]] [[بنیهاشم]] برسد؛<ref>ارشاد القلوب، ج۲، ص۳۳۴؛ بحار الانوار، ج۲۸، ص۱۰۱-۱۰۴.</ref> همچنین سالم از افرادی بود که به درخواست [[عمر بن خطاب]] به [[خانه]] علی بن ابی طالب آمدند و وی را برای [[بیعت]] به [[مسجد]] بردند؛<ref> تفسیر العیاشی، ج۲، ص۶۶-۶۷؛ الاختصاص، ص۱۸۶.</ref> نیز از کسانی بود که با فراهم کردن نیروهایی در اطراف [[خانه]] [[خلیفه اول]] که شمار آنها را ۱۰۰۰ تن دانستهاند، برای [[بیعت گرفتن]] از [[بنیهاشم]]، به طرف مسجد حرکت کرد.<ref> الاحتجاج، ج۱، ص۱۰۴؛ نهج الایمان، ص۵۸۵-۵۸۶؛ بحار الانوار، ج۲۸، ص۲۰۲.</ref> خود نیز از نخستین [[بیعت کنندگان]] با [[خلیفه]] بود.<ref> شرح نهج البلاغه، ج۶، ص۱۸؛ الاحتجاج، ج۱، ص۱۰۶.</ref> سالم در [[سال ۱۲ هجری]] به عنوان [[فرمانده]] یگان [[مهاجران]] علیه [[مرتدان]] یمامه در مرکز شبه جزیره، وارد [[نبرد]] شد. او با [[یادآوری]] [[مقاومت]] جنگجویان [[زمان]] [[رسول خدا]]{{صل}}، سنگری حفر کرد و درون آن ایستاد و در پایان همراه مولایش [[ابوحذیفه]] کشته شد.<ref> انساب الاشراف، ج۹، ص۳۷۵؛ الطبقات، ج۳، ص۶۴؛ الاستیعاب، ج۲، ص۵۶۹.</ref> [[ابوبکر]] و [[عمر بن خطاب]]، [[دارایی]] او را برای [[همسر]] ابوحذیفه فرستادند؛ ولیاو با اظهار اینکه سالم را در [[راه خدا]] [[آزاد]] کرده، انتساب سالم به خود را نپذیرفت و آن [[اموال]] را بازگرداند و از این رو آنان اموالش را به [[بیتالمال]] سپردند.<ref>الطبقات، ج۳، ص۶۳؛ انساب الاشراف، ج۹، ص۳۷۳؛ المنتظم، ج۴، ص۹۰-۹۱.</ref> مطابق [[نقلی]] دیگر عمر بن خطاب، ۲۰۰ [[درهم]] [[میراث]] او را در [[اختیار]] مادرش گذاشت.<ref>انساب الاشراف، ج۹، ص۳۷۵؛ الطبقات، ج۳، ص۶۴.</ref> عمر بن خطاب در روزهای پایانی [[عمر]] خود، گفته بود چنانچه سالم زنده بود، بیآنکه به [[شورا]] نیازی باشد،<ref>الاستیعاب، ج۲، ص۵۶۸؛ اسدالغابه، ج۲، ص۱۵۶؛ الوافی، ج۱۵، ص۵۸.</ref> وی را به [[قدرت]] میرساند.<ref>تاریخ طبری، ج۳، ص۲۹۲؛ الکامل، ج۳، ص۶۵؛ نک: الصحیح من سیرة النبی، ج۳۳، ص۲۲۵.</ref> عمر در [[ستودن]] سالم [[زیادهروی]] میکرد، از این رو برخی با رد پذیرش سخن او، در صدد توجیه نظر [[خلیفه دوم]] برآمدهاند <ref> الاستیعاب، ج۲، ص۵۶۷؛ جامع الاصول فی احادیث الرسول، ج۱۲، ص۴۳۱؛ نک: اسدالغابه، ج۲، ص۱۵۶.</ref>. بنابر نقلی، عمر بن خطاب در دوره ابوبکر نیز گاهی سالم را مناسبتر از ابوبکر برای عهدهداری [[خلافت]] میدانست.<ref>الاحتجاج، ج۱، ص۱۰۴؛ بحار الانوار، ج۲۸، ص۲۰۱-۲۰۲.</ref> در پی کشته شدن شمار زیادی از [[قاریان قرآن]] از جمله [[سالم مولی ابیحذیفه]] در [[نبرد]] یَمامَه،<ref> الاتقان، ج۱، ص۱۶۲.</ref> [[ابوبکر]] در صدد [[گردآوری قرآن]] برآمد.<ref>نک: الاتقان، ج۱، ص۱۹۳؛ فتح الباری، ج۹، ص۹، ۴۸؛ تاریخ قرآن، رامیار، ص۲۹۹.</ref> گفته شده: سالم نخستین کسی بود که [[قرآن]] را در اثری که به نام «[[مصحف]] سالم» شناخته شد، گردآوری کرد. [[سیوطی]] این گزارش را [[غریب]] و مرسل دانسته و برآن است که وی از کسانی بوده که به [[دستور]] ابوبکر قرآن را گردآوری کرده است.<ref> الاتقان، ج۱، ص۲۰۹.</ref> برخی صاحبنظران حداکثر برداشت خود را از این گزارشها، گردآوری اولیه آیهها و [[سورههای قرآن]] از طرف امثال سالم دانستهاند؛ اما نه به ترتیبی که امروزه در [[اختیار]] ماست؛<ref>المیزان، ج۱۲، ص۱۲۱.</ref> اما در [[نقلی]] از سیدبن طاوس، [[جمعآوری قرآن]] در [[زمان]] ابوبکر به دست [[زید بن ثابت]]، با [[مخالفت]] شماری از جمله سالم روبهرو شد و از طرفی [[عثمان]] مصاحف برخی مانند مصحف سالم را با آب شست<ref> سعد السعود، ص۲۷۸.</ref><ref>[[محمد اکبری کارمزدی|کارمزدی]] و [[مهران اسماعیلی|اسماعیلی]]، [[سالم مولی ابی حذیفه (مقاله)|مقاله «سالم مولی ابی حذیفه»]]، [[دائرةالمعارف قرآن کریم ج۱۵ (کتاب)|دائرةالمعارف قرآن کریم]]، ج۱۵.</ref> | در نبرد احد در سال سوم هجری، سالم پسر ابیحذیفه پس از شکسته شدن دندان [[پیامبر]]، [[صورت حضرت]] را شستوشو داد.<ref>المغازی، ج۱، ص۲۴۵.</ref> پیامبر، [[قرائت قرآن]] سالم پسر ابیحذیفه را [[تشویق]] کرد.<ref>مسند احمد، ج۶، ص۱۶۵؛ اسدالغابه، ج۲، ص۱۵۶؛ تاریخالاسلام، ج۳، ص۵۵.</ref> چه بسا از همین روی باشد که پیامبر برای [[دعوت]] [[قبایل]] به [[اسلام]]، او را نیز میفرستاد.<ref>الامامة و السیاسه، ج۱، ص۱۸.</ref> او از افرادی معرفی شده که [[شایسته]] است قرائت قرآن از آنان آموخته شود،<ref>مسند احمد، ج۲، ص۱۶۳؛ صحیح مسلم، ج۷، ص۱۴۹؛ انساب الاشراف، ج۹، ص۳۷۴.</ref> از این رو در برخی [[منابع تفسیری]] متأخر [[شیعه]] و [[سنی]] به قرائت او استناد شده است.<ref>مجمع البیان، ج۱، ص۳۴۷؛ تفسیر ثعلبی، ج۱، ص۲۵۵.</ref> سالم در منابع [[شیعی]] از [[منافقان]] شمرده شده که احتمالاً مقصود آن است که به ظاهر [[جانشینی]] [[علی بن ابیطالب]]{{ع}} را پذیرفتند؛ ولی بدان تمایلی نداشتند. بر پایه [[نقلی]] در پی [[برنامهریزی]] برخی [[مسلمانان]] در [[سال نهم هجری]] برای [[ترور]] پیامبر و رماندن شتر ایشان در [[تاریکی]] [[شب]] و در مسیر بازگشت از [[تبوک]]، سالم نیز به آنان پیوست؛<ref> الخصال، ص۴۹۹؛ بحار الانوار، ج۲۱، ص۲۲۲-۲۲۳؛ ج۳۱، ص۶۳۲؛ نیز نک: ارشاد القلوب، ج۲، ص۳۳۲-۳۳۳.</ref> ولی پیامبر از این [[توطئه]] [[آگاه]] شد و [[تهدید]] کرد که نام [[توطئهگران]] را فاش خواهد کرد ([[اصحاب عقبه]])؛ همچنین به گزارشی از [[امام صادق]]{{ع}}، سالم یکی از ۴ نفری بود که در [[غدیر خم]]، پس از آنکه پیامبر[[دست]] [[علی بن ابی طالب]]{{ع}} را بلند کرد، پیامبر را دیوانه دانست.<ref> الکافی، ج۴، ص۵۶۷؛ من لا یحضره الفقیه، ج۲، ص۵۶۰؛ تهذیب، ج۳، ص۲۶۴.</ref> پس از [[اعلان]] جانشینی علی بن ابی طالب در غدیر خم، وی به اتفاق تنی چند از مسلمانان[[پیمان]] بستند که اجازه ندهند پس از [[نبوت]]، [[امامت]] نیز به [[طایفه]] [[بنیهاشم]] برسد؛<ref>ارشاد القلوب، ج۲، ص۳۳۴؛ بحار الانوار، ج۲۸، ص۱۰۱-۱۰۴.</ref> همچنین سالم از افرادی بود که به درخواست [[عمر بن خطاب]] به [[خانه]] علی بن ابی طالب آمدند و وی را برای [[بیعت]] به [[مسجد]] بردند؛<ref> تفسیر العیاشی، ج۲، ص۶۶-۶۷؛ الاختصاص، ص۱۸۶.</ref> نیز از کسانی بود که با فراهم کردن نیروهایی در اطراف [[خانه]] [[خلیفه اول]] که شمار آنها را ۱۰۰۰ تن دانستهاند، برای [[بیعت گرفتن]] از [[بنیهاشم]]، به طرف مسجد حرکت کرد.<ref> الاحتجاج، ج۱، ص۱۰۴؛ نهج الایمان، ص۵۸۵-۵۸۶؛ بحار الانوار، ج۲۸، ص۲۰۲.</ref> خود نیز از نخستین [[بیعت کنندگان]] با [[خلیفه]] بود.<ref> شرح نهج البلاغه، ج۶، ص۱۸؛ الاحتجاج، ج۱، ص۱۰۶.</ref> سالم در [[سال ۱۲ هجری]] به عنوان [[فرمانده]] یگان [[مهاجران]] علیه [[مرتدان]] یمامه در مرکز شبه جزیره، وارد [[نبرد]] شد. او با [[یادآوری]] [[مقاومت]] جنگجویان [[زمان]] [[رسول خدا]]{{صل}}، سنگری حفر کرد و درون آن ایستاد و در پایان همراه مولایش [[ابوحذیفه]] کشته شد.<ref> انساب الاشراف، ج۹، ص۳۷۵؛ الطبقات، ج۳، ص۶۴؛ الاستیعاب، ج۲، ص۵۶۹.</ref> [[ابوبکر]] و [[عمر بن خطاب]]، [[دارایی]] او را برای [[همسر]] ابوحذیفه فرستادند؛ ولیاو با اظهار اینکه سالم را در [[راه خدا]] [[آزاد]] کرده، انتساب سالم به خود را نپذیرفت و آن [[اموال]] را بازگرداند و از این رو آنان اموالش را به [[بیتالمال]] سپردند.<ref>الطبقات، ج۳، ص۶۳؛ انساب الاشراف، ج۹، ص۳۷۳؛ المنتظم، ج۴، ص۹۰-۹۱.</ref> مطابق [[نقلی]] دیگر عمر بن خطاب، ۲۰۰ [[درهم]] [[میراث]] او را در [[اختیار]] مادرش گذاشت.<ref>انساب الاشراف، ج۹، ص۳۷۵؛ الطبقات، ج۳، ص۶۴.</ref> عمر بن خطاب در روزهای پایانی [[عمر]] خود، گفته بود چنانچه سالم زنده بود، بیآنکه به [[شورا]] نیازی باشد،<ref>الاستیعاب، ج۲، ص۵۶۸؛ اسدالغابه، ج۲، ص۱۵۶؛ الوافی، ج۱۵، ص۵۸.</ref> وی را به [[قدرت]] میرساند.<ref>تاریخ طبری، ج۳، ص۲۹۲؛ الکامل، ج۳، ص۶۵؛ نک: الصحیح من سیرة النبی، ج۳۳، ص۲۲۵.</ref> عمر در [[ستودن]] سالم [[زیادهروی]] میکرد، از این رو برخی با رد پذیرش سخن او، در صدد توجیه نظر [[خلیفه دوم]] برآمدهاند <ref> الاستیعاب، ج۲، ص۵۶۷؛ جامع الاصول فی احادیث الرسول، ج۱۲، ص۴۳۱؛ نک: اسدالغابه، ج۲، ص۱۵۶.</ref>. بنابر نقلی، عمر بن خطاب در دوره ابوبکر نیز گاهی سالم را مناسبتر از ابوبکر برای عهدهداری [[خلافت]] میدانست.<ref>الاحتجاج، ج۱، ص۱۰۴؛ بحار الانوار، ج۲۸، ص۲۰۱-۲۰۲.</ref> در پی کشته شدن شمار زیادی از [[قاریان قرآن]] از جمله [[سالم مولی ابیحذیفه]] در [[نبرد]] یَمامَه،<ref> الاتقان، ج۱، ص۱۶۲.</ref> [[ابوبکر]] در صدد [[گردآوری قرآن]] برآمد.<ref>نک: الاتقان، ج۱، ص۱۹۳؛ فتح الباری، ج۹، ص۹، ۴۸؛ تاریخ قرآن، رامیار، ص۲۹۹.</ref> گفته شده: سالم نخستین کسی بود که [[قرآن]] را در اثری که به نام «[[مصحف]] سالم» شناخته شد، گردآوری کرد. [[سیوطی]] این گزارش را [[غریب]] و مرسل دانسته و برآن است که وی از کسانی بوده که به [[دستور]] ابوبکر قرآن را گردآوری کرده است.<ref> الاتقان، ج۱، ص۲۰۹.</ref> برخی صاحبنظران حداکثر برداشت خود را از این گزارشها، گردآوری اولیه آیهها و [[سورههای قرآن]] از طرف امثال سالم دانستهاند؛ اما نه به ترتیبی که امروزه در [[اختیار]] ماست؛<ref>المیزان، ج۱۲، ص۱۲۱.</ref> اما در [[نقلی]] از سیدبن طاوس، [[جمعآوری قرآن]] در [[زمان]] ابوبکر به دست [[زید بن ثابت]]، با [[مخالفت]] شماری از جمله سالم روبهرو شد و از طرفی [[عثمان]] مصاحف برخی مانند مصحف سالم را با آب شست<ref> سعد السعود، ص۲۷۸.</ref><ref>[[محمد اکبری کارمزدی|کارمزدی]] و [[مهران اسماعیلی|اسماعیلی]]، [[سالم مولی ابی حذیفه (مقاله)|مقاله «سالم مولی ابی حذیفه»]]، [[دائرةالمعارف قرآن کریم ج۱۵ (کتاب)|دائرةالمعارف قرآن کریم]]، ج۱۵.</ref> | ||
==سالم در [[ | ==سالم در [[شأن نزول]]== | ||
[[ابوحذیفه]] پس از [[مهاجرت]] به [[مدینه]]، بنابر [[سنت]] [[فرزندخواندگی]]، سالم را به [[فرزندی]] پذیرفت و از آن پس سالم پسر ابوحذیفه خوانده میشد. هنگامی که [[پیامبر اکرم]]{{صل}} با [[زینب]] [[همسر]] پسر خواندهاش [[زید]] [[ازدواج]] کرد، فرزند شمردن فرزند خوانده [[لغو]] شد و مقرر گردید آنان را به [[پدران]] خونیشان نسبت دهند، از این رو زید بن [[محمد]] به [[زید بن حارثه]] [[تغییر]] نام داد؛ ولی نام [[پدر]] سالم دانسته نبود، ازاین رو طبق بیان [[آیه]] از واژه "[[مولی]]" به جای واژه فرزند استفاده شد: {{متن قرآن|مَّا جَعَلَ اللَّهُ لِرَجُلٍ مِّن قَلْبَيْنِ فِي جَوْفِهِ وَمَا جَعَلَ أَزْوَاجَكُمُ الَّلائِي تُظَاهِرُونَ مِنْهُنَّ أُمَّهَاتِكُمْ وَمَا جَعَلَ أَدْعِيَاءَكُمْ أَبْنَاءَكُمْ ذَلِكُمْ قَوْلُكُم بِأَفْوَاهِكُمْ وَاللَّهُ يَقُولُ الْحَقَّ وَهُوَ يَهْدِي السَّبِيلَ ادْعُوهُمْ لِآبَائِهِمْ هُوَ أَقْسَطُ عِندَ اللَّهِ فَإِن لَّمْ تَعْلَمُوا آبَاءَهُمْ فَإِخْوَانُكُمْ فِي الدِّينِ وَمَوَالِيكُمْ وَلَيْسَ عَلَيْكُمْ جُنَاحٌ فِيمَا أَخْطَأْتُم بِهِ وَلَكِن مَّا تَعَمَّدَتْ قُلُوبُكُمْ وَكَانَ اللَّهُ غَفُورًا رَّحِيمًا}}<ref>«خداوند در درون هیچ کس دو دل ننهاده است؛ و آن همسرانتان را که «ظهار» میکنید مادران (راستین) شما و فرزند خواندگانتان را پسران (راستین) شما نکرده است؛ این تنها گفتار شما بر زبانتان است و خداوند است که حقّ میگوید و اوست که راه را نشان میدهد آنان را به (نام) پدرانشان بخوانید، این نزد خداوند دادگرانهتر است و اگر پدرانشان را نمیشناسید برادران دینی و وابستگان شمایند و شما را در آنچه اشتباه کردهاید گناهی نیست اما در آنچه دلهایتان به قصد، خواسته است (گناهکارید) و خداوند آمرزندهای بخشاینده» سوره احزاب، آیه ۴-۵.</ref> پس از [[نزول]] این [[آیه]] [[مسلمانان]] سالم را "[[مولی]] ابیحذیفه" میخواندهاند <ref>تفسیر سمرقندی، ج۳، ص۴۱؛ روض الجنان، ج۱۵، ص۳۴۶؛ الدرالمنثور، ج۵، ص۱۸۲.</ref>. واژه "مولی" بیانگر آن است که برده آزاد شده، تحت قیمومت چه کسی قرار دارد. گفته شده: در پی این رویداد، [[همسر]] [[ابوحذیفه]] که تاکنون با وی [[محرم]] بود، ناچار شد از وی رو بگیرد و با توجه به [[زندگی]] آنها در یک [[خانه]] و رفت و آمدهای [[سالم مولی ابوحذیفه]] به [[سختی]] افتاد، از این رو برای چارهجویی، نزد [[پیامبر]]{{صل}} رفت که [[حضرت]] عامل شیردهی و محرم شدن رضاعی را مطرح کرد <ref> انساب الاشراف، ج۹، ص۳۷۳؛ الطبقات، ج۳، ص۶۳؛ اسدالغابه، ج۲، ص۱۵۶.</ref> که بدان "رضاع کبیر" یا شیردهی به فرد بزرگسال گویند؛ ولی به [[نقل]] [[امسلمه]]، هیچ یک از [[زنان پیامبر]]{{صل}} به این [[حکم]] اشاره نکردهاند، هرچند به [[نقلی]] تنها [[عایشه]] بدان [[تمسک]] میجست،<ref>مسند احمد، ج۶، ص۳۱۲؛ صحیح مسلم، ج۴، ص۱۶۹؛ الطبقات، ج۳، ص۶۴.</ref> از این رو [[علمای شیعه]] <ref> المبسوط، ج۵، ص۲۹۳؛ تذکرة الفقهاء، ج۲، ص۶۱۹؛ کتاب النکاح، ج۳، ص۲۴، ۲۷.</ref> و بیشتر [[فقهای اهل سنت]]<ref>بدائع الصنائع، ج۴، ص۴-۵؛ بدایة المجتهد، ج۲، ص۳۰؛ فقه السنه، ج۲، ص۷۹.</ref> به آن [[فتوا]] نداده و برخی نیز این حکم را حکم اختصاصی سالم دانستهاند.<ref>بدایة المجتهد، ج۲، ص۳۰؛ مجموع الفتاوی، ج۳۴، ص۵۵؛ فقه السنه، ج۲، ص۷۹.</ref> در آیه {{متن قرآن|كُنْتُمْ خَيْرَ أُمَّةٍ أُخْرِجَتْ لِلنَّاسِ تَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَتَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْكَرِ وَتُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَلَوْ آمَنَ أَهْلُ الْكِتَابِ لَكَانَ خَيْرًا لَهُمْ مِنْهُمُ الْمُؤْمِنُونَ وَأَكْثَرُهُمُ الْفَاسِقُونَ}}<ref>«شما بهترین گروهی بودهاید که (به عنوان سرمشق) برای مردم پدیدار شدهاید؛ به کار پسندیده فرمان میدهید و از (کار) ناپسند باز میدارید و به خداوند ایمان دارید و اهل کتاب اگر ایمان میآوردند برای آنان بهتر بود؛ برخی از آنها مؤمن امّا بسیاری از آنان نافرمانن» سوره آل عمران، آیه ۱۱۰.</ref>، [[مؤمنان]] به سبب ایمانشان به [[الله]] و [[امر به معروف و نهی از منکر]]، [[بهترین]] [[امت]] معرفی شدهاند و در ادامه بیان شده که در میان [[اهل کتاب]] نیز مؤمنانی هستند؛ ولی بیشتر آنها فاسقاند و بهتر است [[ایمان]] آورند. بنا به [[روایت]] [[عکرمه]] و [[مقاتل]]، برخی مسلمانان از جمله سالم، یهودیانی را به [[دین اسلام]] [[دعوت]] کردند؛ ولیآنها خود و [[دین]] خود را [[برتر]] از مسلمانان و دین اسلام دانستند که این آیه نازل شد<ref>اسباب النزول، ص۱۲۱؛ تفسیر ثعلبی، ج۳، ص۱۲۶.</ref>. باید توجه داشت مخاطب [[آیه]] همانند مخاطب دیگر خطابات [[قرآنی]] عموم مسلماناناند و به سالم و دیگر [[یاران پیامبر]]{{صل}} اختصاصی ندارد.<ref>مجمع البیان، ج۲، ص۸۱۱؛ نمونه، ج۳، ص۴۹.</ref> بنابر [[تفسیر]] [[مقاتل]]، [[عبدالله بن ابی|عبدالله بن اُبَیّ]] و همراهان او، [[مسلمانان]] [[فقیر]] از جمله سالم را مسخره میکردند. در این آیه اشاره شده که [[زندگی دنیا]] برای مسخره کنندگان [[تزیین]] شده است، در حالی که در [[قیامت]]، [[پرهیزگاران]] [[برتر]] هستند و [[خداوند]] بنابر [[مشیت]] خود به [[مردم]] روزی میدهد: {{متن قرآن|زُيِّنَ لِلَّذِينَ كَفَرُوا الْحَيَاةُ الدُّنْيَا وَيَسْخَرُونَ مِنَ الَّذِينَ آمَنُوا وَالَّذِينَ اتَّقَوْا فَوْقَهُمْ يَوْمَ الْقِيَامَةِ وَاللَّهُ يَرْزُقُ مَنْ يَشَاءُ بِغَيْرِ حِسَابٍ}}<ref>«زندگانی این جهان برای کافران آراسته شده است و (آنان) مؤمنان را به ریشخند میگیرند اما پرهیزگاران در روز رستخیز از آنان فراترند و خداوند به هر کس بخواهد بیشمار روزی میرساند» سوره بقره، آیه ۲۱۲.</ref> پس از مقاتل، برخی [[مفسران]] این تفسیر را [[نقل]] کردهاند.<ref>تفسیر مقاتل، ج۱، ص۱۸۱؛ زاد المسیر، ج۱، ص۱۷۶.</ref> بنابر روایتی دیگر از [[ابنعباس]]، [[مشرکان قریش]] در پی [[ایمان آوردن]] تهیدستان به [[پیامبر]]{{صل}} آنان را مسخره میکردند و میگفتند: اگر [[دعوت]] [[محمد]] درست بود، بزرگان [[قریش]] در پی او میرفتند.<ref>روض الجنان، ج۳، ص۱۷۲؛ التفسیر الکبیر، ج۶، ص۳۶۷؛ البحر المحیط، ج۲، ص۳۵۲.</ref> این در حالی است که آیه [[مدنی]] است و به رویدادهای [[مکه]] ناظر نیست. | [[ابوحذیفه]] پس از [[مهاجرت]] به [[مدینه]]، بنابر [[سنت]] [[فرزندخواندگی]]، سالم را به [[فرزندی]] پذیرفت و از آن پس سالم پسر ابوحذیفه خوانده میشد. هنگامی که [[پیامبر اکرم]]{{صل}} با [[زینب]] [[همسر]] پسر خواندهاش [[زید]] [[ازدواج]] کرد، فرزند شمردن فرزند خوانده [[لغو]] شد و مقرر گردید آنان را به [[پدران]] خونیشان نسبت دهند، از این رو زید بن [[محمد]] به [[زید بن حارثه]] [[تغییر]] نام داد؛ ولی نام [[پدر]] سالم دانسته نبود، ازاین رو طبق بیان [[آیه]] از واژه "[[مولی]]" به جای واژه فرزند استفاده شد: {{متن قرآن|مَّا جَعَلَ اللَّهُ لِرَجُلٍ مِّن قَلْبَيْنِ فِي جَوْفِهِ وَمَا جَعَلَ أَزْوَاجَكُمُ الَّلائِي تُظَاهِرُونَ مِنْهُنَّ أُمَّهَاتِكُمْ وَمَا جَعَلَ أَدْعِيَاءَكُمْ أَبْنَاءَكُمْ ذَلِكُمْ قَوْلُكُم بِأَفْوَاهِكُمْ وَاللَّهُ يَقُولُ الْحَقَّ وَهُوَ يَهْدِي السَّبِيلَ ادْعُوهُمْ لِآبَائِهِمْ هُوَ أَقْسَطُ عِندَ اللَّهِ فَإِن لَّمْ تَعْلَمُوا آبَاءَهُمْ فَإِخْوَانُكُمْ فِي الدِّينِ وَمَوَالِيكُمْ وَلَيْسَ عَلَيْكُمْ جُنَاحٌ فِيمَا أَخْطَأْتُم بِهِ وَلَكِن مَّا تَعَمَّدَتْ قُلُوبُكُمْ وَكَانَ اللَّهُ غَفُورًا رَّحِيمًا}}<ref>«خداوند در درون هیچ کس دو دل ننهاده است؛ و آن همسرانتان را که «ظهار» میکنید مادران (راستین) شما و فرزند خواندگانتان را پسران (راستین) شما نکرده است؛ این تنها گفتار شما بر زبانتان است و خداوند است که حقّ میگوید و اوست که راه را نشان میدهد آنان را به (نام) پدرانشان بخوانید، این نزد خداوند دادگرانهتر است و اگر پدرانشان را نمیشناسید برادران دینی و وابستگان شمایند و شما را در آنچه اشتباه کردهاید گناهی نیست اما در آنچه دلهایتان به قصد، خواسته است (گناهکارید) و خداوند آمرزندهای بخشاینده» سوره احزاب، آیه ۴-۵.</ref> پس از [[نزول]] این [[آیه]] [[مسلمانان]] سالم را "[[مولی]] ابیحذیفه" میخواندهاند <ref>تفسیر سمرقندی، ج۳، ص۴۱؛ روض الجنان، ج۱۵، ص۳۴۶؛ الدرالمنثور، ج۵، ص۱۸۲.</ref>. واژه "مولی" بیانگر آن است که برده آزاد شده، تحت قیمومت چه کسی قرار دارد. گفته شده: در پی این رویداد، [[همسر]] [[ابوحذیفه]] که تاکنون با وی [[محرم]] بود، ناچار شد از وی رو بگیرد و با توجه به [[زندگی]] آنها در یک [[خانه]] و رفت و آمدهای [[سالم مولی ابوحذیفه]] به [[سختی]] افتاد، از این رو برای چارهجویی، نزد [[پیامبر]]{{صل}} رفت که [[حضرت]] عامل شیردهی و محرم شدن رضاعی را مطرح کرد <ref> انساب الاشراف، ج۹، ص۳۷۳؛ الطبقات، ج۳، ص۶۳؛ اسدالغابه، ج۲، ص۱۵۶.</ref> که بدان "رضاع کبیر" یا شیردهی به فرد بزرگسال گویند؛ ولی به [[نقل]] [[امسلمه]]، هیچ یک از [[زنان پیامبر]]{{صل}} به این [[حکم]] اشاره نکردهاند، هرچند به [[نقلی]] تنها [[عایشه]] بدان [[تمسک]] میجست،<ref>مسند احمد، ج۶، ص۳۱۲؛ صحیح مسلم، ج۴، ص۱۶۹؛ الطبقات، ج۳، ص۶۴.</ref> از این رو [[علمای شیعه]] <ref> المبسوط، ج۵، ص۲۹۳؛ تذکرة الفقهاء، ج۲، ص۶۱۹؛ کتاب النکاح، ج۳، ص۲۴، ۲۷.</ref> و بیشتر [[فقهای اهل سنت]]<ref>بدائع الصنائع، ج۴، ص۴-۵؛ بدایة المجتهد، ج۲، ص۳۰؛ فقه السنه، ج۲، ص۷۹.</ref> به آن [[فتوا]] نداده و برخی نیز این حکم را حکم اختصاصی سالم دانستهاند.<ref>بدایة المجتهد، ج۲، ص۳۰؛ مجموع الفتاوی، ج۳۴، ص۵۵؛ فقه السنه، ج۲، ص۷۹.</ref> در آیه {{متن قرآن|كُنْتُمْ خَيْرَ أُمَّةٍ أُخْرِجَتْ لِلنَّاسِ تَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَتَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْكَرِ وَتُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَلَوْ آمَنَ أَهْلُ الْكِتَابِ لَكَانَ خَيْرًا لَهُمْ مِنْهُمُ الْمُؤْمِنُونَ وَأَكْثَرُهُمُ الْفَاسِقُونَ}}<ref>«شما بهترین گروهی بودهاید که (به عنوان سرمشق) برای مردم پدیدار شدهاید؛ به کار پسندیده فرمان میدهید و از (کار) ناپسند باز میدارید و به خداوند ایمان دارید و اهل کتاب اگر ایمان میآوردند برای آنان بهتر بود؛ برخی از آنها مؤمن امّا بسیاری از آنان نافرمانن» سوره آل عمران، آیه ۱۱۰.</ref>، [[مؤمنان]] به سبب ایمانشان به [[الله]] و [[امر به معروف و نهی از منکر]]، [[بهترین]] [[امت]] معرفی شدهاند و در ادامه بیان شده که در میان [[اهل کتاب]] نیز مؤمنانی هستند؛ ولی بیشتر آنها فاسقاند و بهتر است [[ایمان]] آورند. بنا به [[روایت]] [[عکرمه]] و [[مقاتل]]، برخی مسلمانان از جمله سالم، یهودیانی را به [[دین اسلام]] [[دعوت]] کردند؛ ولیآنها خود و [[دین]] خود را [[برتر]] از مسلمانان و دین اسلام دانستند که این آیه نازل شد<ref>اسباب النزول، ص۱۲۱؛ تفسیر ثعلبی، ج۳، ص۱۲۶.</ref>. باید توجه داشت مخاطب [[آیه]] همانند مخاطب دیگر خطابات [[قرآنی]] عموم مسلماناناند و به سالم و دیگر [[یاران پیامبر]]{{صل}} اختصاصی ندارد.<ref>مجمع البیان، ج۲، ص۸۱۱؛ نمونه، ج۳، ص۴۹.</ref> بنابر [[تفسیر]] [[مقاتل]]، [[عبدالله بن ابی|عبدالله بن اُبَیّ]] و همراهان او، [[مسلمانان]] [[فقیر]] از جمله سالم را مسخره میکردند. در این آیه اشاره شده که [[زندگی دنیا]] برای مسخره کنندگان [[تزیین]] شده است، در حالی که در [[قیامت]]، [[پرهیزگاران]] [[برتر]] هستند و [[خداوند]] بنابر [[مشیت]] خود به [[مردم]] روزی میدهد: {{متن قرآن|زُيِّنَ لِلَّذِينَ كَفَرُوا الْحَيَاةُ الدُّنْيَا وَيَسْخَرُونَ مِنَ الَّذِينَ آمَنُوا وَالَّذِينَ اتَّقَوْا فَوْقَهُمْ يَوْمَ الْقِيَامَةِ وَاللَّهُ يَرْزُقُ مَنْ يَشَاءُ بِغَيْرِ حِسَابٍ}}<ref>«زندگانی این جهان برای کافران آراسته شده است و (آنان) مؤمنان را به ریشخند میگیرند اما پرهیزگاران در روز رستخیز از آنان فراترند و خداوند به هر کس بخواهد بیشمار روزی میرساند» سوره بقره، آیه ۲۱۲.</ref> پس از مقاتل، برخی [[مفسران]] این تفسیر را [[نقل]] کردهاند.<ref>تفسیر مقاتل، ج۱، ص۱۸۱؛ زاد المسیر، ج۱، ص۱۷۶.</ref> بنابر روایتی دیگر از [[ابنعباس]]، [[مشرکان قریش]] در پی [[ایمان آوردن]] تهیدستان به [[پیامبر]]{{صل}} آنان را مسخره میکردند و میگفتند: اگر [[دعوت]] [[محمد]] درست بود، بزرگان [[قریش]] در پی او میرفتند.<ref>روض الجنان، ج۳، ص۱۷۲؛ التفسیر الکبیر، ج۶، ص۳۶۷؛ البحر المحیط، ج۲، ص۳۵۲.</ref> این در حالی است که آیه [[مدنی]] است و به رویدادهای [[مکه]] ناظر نیست. | ||