حکمت: تفاوت میان نسخه‌ها

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت
خط ۵۴: خط ۵۴:
==حکمت در فرهنگ قرآن==
==حکمت در فرهنگ قرآن==
کلمه حکمت، ۲۰ بار، در ۱۲ [[سوره]] [[قرآن]] ذکر شده که ۱۸ بار آن، معّرف به الف و [[لام]]: {{متن قرآن|الْحِكْمَةَ}}، و ۲ بار آن، بدون الف و لام: {{متن قرآن|حِكْمَةٌ}} می‌باشد که ما در اینجا ۱۲ [[آیه]] آن را از ۱۲ سوره [[قرآن کریم]] [[انتخاب]] نموده‌ایم. روش انتخاب ما به این نحو است که از سه سوره: بقره، آل‌عمران و [[نساء]] که در هر یک آنها کلمه {{متن قرآن|حِكْمَةٌ}} در بیش از یک آیه ذکر شده، تنها اولین آیه را انتخاب کرده، و در ۹ سوره دیگر که در آنها کلمه {{متن قرآن|الْحِكْمَةَ}} منحصراً یک‌بار و در یک آیه آنها ذکر شده، همان یک آیه را از آن سوره انتخاب می‌نماییم، و بعد به ترتیب [[مصحف]]، ابتدا آن [[آیات]] را تنظیم، و پس از آن، بنا بر روش معمول خود در این تحقیق، به بررسی لغوی کلمه حکمت از کتب لغت می‌پردازیم، و سپس با استفاده از کتب [[تفسیر]] [[علمای شیعه]] و [[اهل تسنّن]]، از [[زمان]] مرحوم [[طوسی]] تا زمان حاضر، به تحقیق [[تفسیری]] آن پرداخته، و بعد از آن، با استفاده از کتب تفسیر [[روایی]] [[شیعه]] و [[سنی]] از دیدگاه [[روایات]]، آیات منتخب را مورد تحقیق قرار می‌دهیم، و سرانجام هم با اتکا بر [[نصرت]] و [[الطاف]] بیکران [[خدای سبحان]]، و با استفاده از [[آیات قرآن]]، به [[تدبّر]] در آنها می‌پردازیم.<ref>[[عبدالنبی امامی|امامی، عبدالنبی]]، [[فرهنگ قرآن ج۱ (کتاب)|فرهنگ قرآن ج۱]]، ص ۶۳۰.</ref>
کلمه حکمت، ۲۰ بار، در ۱۲ [[سوره]] [[قرآن]] ذکر شده که ۱۸ بار آن، معّرف به الف و [[لام]]: {{متن قرآن|الْحِكْمَةَ}}، و ۲ بار آن، بدون الف و لام: {{متن قرآن|حِكْمَةٌ}} می‌باشد که ما در اینجا ۱۲ [[آیه]] آن را از ۱۲ سوره [[قرآن کریم]] [[انتخاب]] نموده‌ایم. روش انتخاب ما به این نحو است که از سه سوره: بقره، آل‌عمران و [[نساء]] که در هر یک آنها کلمه {{متن قرآن|حِكْمَةٌ}} در بیش از یک آیه ذکر شده، تنها اولین آیه را انتخاب کرده، و در ۹ سوره دیگر که در آنها کلمه {{متن قرآن|الْحِكْمَةَ}} منحصراً یک‌بار و در یک آیه آنها ذکر شده، همان یک آیه را از آن سوره انتخاب می‌نماییم، و بعد به ترتیب [[مصحف]]، ابتدا آن [[آیات]] را تنظیم، و پس از آن، بنا بر روش معمول خود در این تحقیق، به بررسی لغوی کلمه حکمت از کتب لغت می‌پردازیم، و سپس با استفاده از کتب [[تفسیر]] [[علمای شیعه]] و [[اهل تسنّن]]، از [[زمان]] مرحوم [[طوسی]] تا زمان حاضر، به تحقیق [[تفسیری]] آن پرداخته، و بعد از آن، با استفاده از کتب تفسیر [[روایی]] [[شیعه]] و [[سنی]] از دیدگاه [[روایات]]، آیات منتخب را مورد تحقیق قرار می‌دهیم، و سرانجام هم با اتکا بر [[نصرت]] و [[الطاف]] بیکران [[خدای سبحان]]، و با استفاده از [[آیات قرآن]]، به [[تدبّر]] در آنها می‌پردازیم.<ref>[[عبدالنبی امامی|امامی، عبدالنبی]]، [[فرهنگ قرآن ج۱ (کتاب)|فرهنگ قرآن ج۱]]، ص ۶۳۰.</ref>
===در معنای حکمت===
راغب در مفردات فرموده: حکمت، دریافت [[حق]] است به وسیله [[عقل]] و [[علم]]، و حکمت از جانب [[خدای تعالی]]، [[معرفت]] اشیا و ایجاد آنها در حدّ نهایی اقتضای آنهاست، و حکمت از جانب [[انسان]]، [[شناخت]] موجودات، و انجام کارهای خیر است، و این همان چیزی است که [[لقمان]] در قول [[خدای عزّ و جلّ]]، به آن توصیف شده است که: {{متن قرآن|وَلَقَدْ آتَيْنَا لُقْمَانَ الْحِكْمَةَ}}<ref>«و به راستی ما به لقمان فرزانگی داده‌ایم» سوره لقمان، آیه ۱۲.</ref>. پس وقتی درباره خدای تعالی گفته شد: {{متن قرآن|هُوَ الْحَكِيمُ}}<ref>«و اوست که بر بندگان خویش چیره است و او فرزانه آگاه است» سوره انعام، آیه ۱۸.</ref>، این معنا، غیر از معنایی است که غیر او تعالی به آن توصیف می‌شود، و بر این وجه است. قوله تعالی: {{متن قرآن|أَلَيْسَ اللَّهُ بِأَحْكَمِ الْحَاكِمِينَ}}<ref>«آیا خداوند داورترین داوران نیست؟» سوره تین، آیه ۸.</ref>، و چون [[قرآن]] به آن [[وصف]] شود، آن در بردارنده حکمت است، نحو قوله تعالی: {{متن قرآن|الر تِلْكَ آيَاتُ الْكِتَابِ الْحَكِيمِ}}<ref>«الف، لام، را؛ این آیات کتاب حکیم است» سوره یونس، آیه ۱.</ref>. معنای [[حکیم]] را محکم گفته‌اند، نحو قوله: {{متن قرآن|أُحْكِمَتْ آيَاتُهُ}}<ref>«(این) کتابی است که آیاتش استواری یافته» سوره هود، آیه ۱.</ref>، و هر دو صحیح است که البته آن، محکم است و مفید برای [[حکم]]. پس در آن، دو معنا جمع است، و [[حُکم]] اعم از حکمت است؛ پس هر حکمتی حُکم است؛ اما هر حُکمی حکمت نیست، و البته، حکم، داوری‌نمودن چیزی است بر چیزی. می‌گویند آن این‌طور هست یا این‌طور نیست. [[پیامبر]]{{صل}} فرمود: {{متن حدیث| إِنَّ مِنَ‏ الشِّعْرِ لَحِكْمَةً}}: یعنی قضیه صادقه است، و قال تعالی: {{متن قرآن|وَآتَيْنَاهُ الْحُكْمَ صَبِيًّا}}<ref>«و ما به او در کودکی (نیروی) داوری دادیم» سوره مریم، آیه ۱۲.</ref>، و قال{{صل}}: {{متن حدیث|الصَّمْتُ‏ حُكْمٌ‏ وَ قَلِيلٌ‏ فَاعِلُهُ‏}}؛ یعنی حکمت، {{متن قرآن|رَبَّنَا وَابْعَثْ فِيهِمْ رَسُولًا مِنْهُمْ يَتْلُو عَلَيْهِمْ آيَاتِكَ وَيُعَلِّمُهُمُ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ}}، و قال تعالی: {{متن قرآن|وَاذْكُرْنَ مَا يُتْلَى فِي بُيُوتِكُنَّ مِنْ آيَاتِ اللَّهِ وَالْحِكْمَةِ}}<ref>«و از آیات خداوند و حکمت آنچه را که در خانه‌های شما خوانده می‌شود یاد کنید، بی‌گمان خداوند نازک‌بین آگاهی است» سوره احزاب، آیه ۳۴.</ref>. گفته شده: [[تفسیر قرآن]] از آن قصد شده، و آن، چیزی است که [[قرآن]] از آن [[آگاهی]] می‌دهد، و قوله: {{متن قرآن|إِنَّ اللَّهَ يَحْكُمُ مَا يُرِيدُ}}<ref>«بی‌گمان خداوند به آنچه اراده فرماید حکم خواهد کرد» سوره مائده، آیه ۱.</ref>؛ یعنی آنچه را [[خدای تعالی]] [[اراده]] می‌کند، آن را حکمت قرار می‌دهد، و آن، [[ترغیب]] و [[تشویق]] [[بندگان]] است به این که به قضای او [[راضی]] باشند. [[ابن‌عباس]] فی قوله تعالی: {{متن قرآن|مِنْ آيَاتِ اللَّهِ وَالْحِكْمَةِ}}<ref>«و از آیات خداوند و حکمت آنچه را که در خانه‌های شما خوانده می‌شود یاد کنید» سوره احزاب، آیه ۳۴.</ref>، فرمود: آن، [[علم قرآن]] است از [[ناسخ و منسوخ]]، و [[محکم و متشابه]]. ابن‌زید گفته است: آن، [[علم]] [[آیات]] و [[حکم]] آن است، و [[سدی]] گفته است: آن، [[نبوّت]] است، و گفته‌اند: آن، [[فهم]] حقایق قرآن است، و آن، اشاره به بعضی از آن است که خاصّ [[اولی العزم]] از [[رسل]] و بالتّبع دیگر از [[انبیا]] می‌باشد، و قوله تعالی: {{متن قرآن|يَحْكُمُ بِهَا النَّبِيُّونَ الَّذِينَ أَسْلَمُوا لِلَّذِينَ هَادُوا}}<ref>«پیامبران که تسلیم (خداوند) بودند... برای یهودیان داوری می‌کردند» سوره مائده، آیه ۴۴.</ref>، پس بعض‌الحکمة یا بعض‌الحکم مختصّ [[پیامبران]] است، و قوله تعالی: {{متن قرآن|آيَاتٌ مُحْكَمَاتٌ هُنَّ أُمُّ الْكِتَابِ وَأُخَرُ مُتَشَابِهَاتٌ}}، پس محکم، آن چیزهایی است که در آن، شبهه‌ای عارض نشود، نه از حیث لفظ، و نه از حیث معنا، و [[متشابه]] بر چند نوع است که در جای خود، ان‌شاءاللّه، خواهد آمد. در [[حدیث]] است که: {{متن حدیث|إِنَّ الْجَنَّةَ لِلْمُحْكَمِينَ‏}}. گفته شده: آنان گروهی از نیکوکارانند که در [[انتخاب]] اینکه [[مسلمان]] باشند و کشته شوند و یا اینکه [[کافر]] باشند و زنده بمانند، پس کشته‌شدن را برگزیدند، و گفته شده: از اختصاص‌یافته‌گان به حکمت‌اند<ref>مفردات، ص۱۲۶–۱۲۷.</ref>.
فخرالدین در مجمع‌البحرین فی قوله تعالی: {{متن قرآن|وَمَنْ يُؤْتَ الْحِكْمَةَ فَقَدْ أُوتِيَ خَيْرًا كَثِيرًا}}<ref>«و هر که را فرزانگی دهند به راستی خیری فراوان داده‌اند» سوره بقره، آیه ۲۶۹.</ref>، فرموده: [[خدای تعالی]]، حکمت را اعطا می‌فرماید؛ یعنی آن [[علمی]] را که [[توفیق]] عمل در آن باشد، و گفته‌اند: {{متن قرآن|الْحِكْمَةَ}}؛ یعنی [[قرآن]] و [[فقه]]، و حکمت، آن علمی است که از [[انسان]] [[فعل قبیح]] و [[زشت]] را برطرف می‌کند، و آن، از حکمة‌اللجام گرفته شده، و آن، چیزی است که با بستن به گردن حیوان، مانع از [[خروج]] او می‌گردند، و حکمت، [[فهم]] معانی است، و حکمت نامیده شده؛ چون مانع از [[جهل]] است، و در [[حدیث]] آمده است که فی قوله تعالی: {{متن قرآن|وَمَنْ يُؤْتَ الْحِكْمَةَ}} را فرمود: آن، [[طاعت]] خدای تعالی و معرفت‌داشتن به [[امام]]{{ع}} است، و قوله تعالی: {{متن قرآن|بِالْحِكْمَةِ وَالْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ}}، را گفته‌اند: {{متن قرآن|بِالْحِكْمَةِ}}؛ یعنی بالنبوّة، و قوله: {{متن قرآن|وَالْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ}}؛ یعنی بالقرآن، و قوله: {{متن قرآن|وَيُعَلِّمُهُ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ وَالتَّوْرَاةَ وَالْإِنْجِيلَ}}<ref>«و به او کتاب و حکمت و تورات و انجیل می‌آموزد» سوره آل عمران، آیه ۴۸.</ref> را گفته‌اند؛ یعنی الفقه و المعرفة، و قوله: {{متن قرآن|فَابْعَثُوا حَكَمًا مِنْ أَهْلِهِ وَحَكَمًا مِنْ أَهْلِهَا}}<ref>«داوری از خویشان مرد و داوری از خویشان زن برانگیزید» سوره نساء، آیه ۳۵.</ref>، [[حَکَم]] بِفُتحِین؛ یعنی [[حاکم]] و قضاوت‌کننده چیزی، پس در این مورد، مرد یک نفر را [[انتخاب]] می‌کند و [[زن]] نیز یک نفر را. پس آن دو حَکَم. بر مسأله افتراق آن دو یا [[اصلاح]] بین آنان، به توافق می‌رسند. قوله: {{متن قرآن|وَالْقُرْآنِ الْحَكِيمِ}}<ref>«سوگند به قرآن حکیم» سوره یس، آیه ۲.</ref>؛ یعنی محکم. از [[ابوعبیده]] [[نقل]] کرده‌اند که قوله: {{متن قرآن|أُحْكِمَتْ آيَاتُهُ ثُمَّ فُصِّلَتْ}}؛ یعنی احکمت بالامر و النهی. پس از آن، {{عربی|فصّلت بالوعد و الوعید}}، یا احکمت عبارت آن؛ به این است که از احتمال و [[اشتباه]] محفوظ است. قوله: {{متن قرآن|رَبِّ هَبْ لِي حُكْمًا}}<ref>«پروردگارا! به من حکمتی ارزانی دار و مرا به شایستگان بپیوند» سوره شعراء، آیه ۸۳.</ref> را گفته‌اند: مراد از آن، [[حکم]] و [[داوری]] به [[حق]] بین [[مردم]] است که آن از [[افضل]] و اکمل [[اعمال]] است. قوله: {{متن قرآن|وَلَقَدْ آتَيْنَا لُقْمَانَ الْحِكْمَةَ}}<ref>«و به راستی ما به لقمان فرزانگی داده‌ایم» سوره لقمان، آیه ۱۲.</ref> را [[امام]]{{ع}} فرمود: {{متن حدیث|الْفَهْمَ‏ وَالْعَقْلَ‏}}، و فلانی صاحب حکمت است، وقتی که او برای امور، مورد [[یقین]] و [[اعتماد]] باشد، و حکمت، [[علم شریعت]] است، و در [[حدیث]] است که [[اولیاء]] [[اللّه]] سخن می‌گویند و سخن آنان، حکمت است، و مراد از آن، [[صلاح]] امور [[آخرت]] است، و مراد [[دنیا]] نیست، و آن، بهتر از [[معارف]] و [[علوم]] است<ref>مجمع البحرین، ص۴۶۸.</ref>.
در مقدمه مرآة الانوار و مشکوة الاسرار، در معنای حکمت فرموده: حکمت، در اصل چیزی است که بدان از [[جهل]] و [[قبح]] ممانعت بشود، و به همین جهت آن را به [[عدل]] و [[علم]]، [[تفسیر]] نموده‌اند، و بعضی به [[معرفت]] افضل اشیا به وسیله [[افضل علوم]]، و اما بر حسب [[روایات]]، به معنای [[ولایت]]، [[طاعت]] [[خدای تعالی]]، [[معرفت امام]] و [[تفقّه]] در [[دین]] آمده است. در تفسیر [[فرات]] بن [[ابراهیم]]، از [[ابن‌عباس]] [[نقل]] است که فی قوله تعالی: {{متن قرآن|وَلَقَدْ آتَيْنَا لُقْمَانَ الْحِكْمَةَ}}، فرمود: {{متن قرآن|الْكِتَابُ}}، [[قرآن]] است، و {{متن قرآن|الْحِكْمَةَ}}، [[ولایت علی]]{{ع}} است. در [[روایت]] [[علی]] بن نظر، و در [[تفسیر قمی]]، از [[امام صادق]]{{ع}} فی قوله: {{متن قرآن|وَلَقَدْ آتَيْنَا لُقْمَانَ الْحِكْمَةَ}}، روایت است که آن [[حضرت]] فرمود: معرفت امام زمانش به او اعطا شده، و [[صدوق]] و غیر او از امام{{ع}} فی قوله: {{متن قرآن|وَمَنْ يُؤْتَ الْحِكْمَةَ فَقَدْ أُوتِيَ خَيْرًا كَثِيرًا}}<ref>«و هر که را فرزانگی دهند به راستی خیری فراوان داده‌اند» سوره بقره، آیه ۲۶۹.</ref>، روایت نموده‌اند که آن بزرگوار فرمود: آن، طاعت خدای تعالی و [[معرفت به امام]]{{ع}} است، و در روایت دیگری، از آن بزرگوار است که فرمود: آن، معرفت و تفقّه در دین است. پس از آن فرمود: {{متن حدیث|فَمَنْ‏ فَقُهَ‏ مِنْكُمْ‏ فَهُوَ حَكِيمٌ}}؛ یعنی آن کس از شما که [[فقیه]] شود، پس او [[حکیم]] است. و از [[امام کاظم]]{{ع}} [[نقل]] است که فرمود: {{متن حدیث|نَحْنُ حُكَمَاءُ اللَّهِ‏ فِي‏ أَرْضِهِ‏}}؛ یعنی ما حکیمان [[خدای تعالی]] در [[زمین]] او هستیم، و در [[حدیثی]]. [[پیامبر]]{{صل}} فرمود: {{متن حدیث|أَنَا مَدِينَةُ الْحِكْمَةِ}}، و در روایتی است: {{متن حدیث|‏ أَنَا دَارُ الْحِكْمَةِ وَ عَلِيٌّ‏ بَابُهَا}}<ref>مقدمه برهان، ص۸۹.</ref>.
در [[فرهنگ]] لغات فرموده: {{عربی|حَکَمَ ُ حُکماً و حُکُومَةً}}؛ یعنی [[فرمان]] داد، [[فرمانروایی]] کرد و [[داوری]] نمود، و {{عربی|حَکَمَُحَکماً}}؛ یعنی بازگشت، و {{عربی|حَکُمَ ُ حِکمَةً}}؛ یعنی حکیم و دانشمند شد، و {{عربی|حَکَّمَهُ}}: یعنی او را [[فرمانروا]] کرد، امر را به او واگذار کرد که فیصله دهد، و [[حُکم]] یعنی فرمان، [[دانش]]، و جمع آن، [[احکام]] است، و {{عربی|حِکمَة}}؛ یعنی [[عدل]]، [[علم]]، [[بردباری]]، [[نبوّت]] و دریافتن [[حقیقت]] هر چیزی، جمع آن، {{عربی|حِکَم}} است، و {{عربی|حَکیم}}؛ یعنی دانشمند، [[خداوند]] حکمت، صاحب [[حکم]] و استوارکار، و جمع آن، {{عربی|حُکَماء}} است، و [[حاکم]]: یعنی [[فرمانده]] و داور، و جمع آن، [[حُکّام]] است، و {{عربی|مُحاکَمَة}}؛ یعنی برای مرافعه نزد حاکم رفتن، و بر هم اقامه دعوی کردن، و {{عربی|اِحکام}}: محکم و [[استوار]] نمودن کاری یا چیزی، و {{عربی|حُکم}} یعنی داوری، فرمان. {{عربی|حُکم}} مصدر است و جمع آن، اَحکام است، و {{عربی|مَحکَمَة}}: مجلس یا جای داوری‌کردن، و جمع آن، {{عربی|مَحاکِم}} است، و {{عربی|تَحکیم}}؛ یعنی حاکم‌گردانیدن کسی در کار یا قضیه یا [[مال]] خویش، و {{عربی|مُحکَم}}؛ یعنی استوار، و {{عربی|مُحکَمات}}؛ سُوَر و [[آیات]] غیر منسوخه و باقی و استوار [[قرآن]] یا آیات واضح که مقابل [[متشابهات]] هستند، و {{عربی|حَکَمَة}}؛ مقدم چهره، [[قدر]] و [[منزلت]]، و {{عربی|حَکَم}}؛ یعنی [[اجرا]] کننده حکم، حاکم [[فاضل]] و کسی که طرفین او را به داوری قبول کنند، و {{عربی|مُحَکَّم}}، مفعول است؛ یعنی شخصی که به او [[اختیار]] دهند بین [[قتل]] بر [[کفر]] یا قتل و [[اسلام]]، یکی را قبول کند، و {{عربی|مُحَکَّم}}: یعنی [[پرهیزگاری]] که از خود [[انصاف]] گیرد، و {{عربی|مُحَکَّمَة}}، [[خوارج]] هستند، و {{عربی|تَحَکُّم}}: یعنی فرمان‌بردن و حکم‌کردن<ref>ملخص المنجد و منتهی الأرب، ص۱۴۰–۱۴۱.</ref>.
و در [[فرهنگ]] عمید گفته: [[حکم]] (به ضمّ حاء و [[سکون]] کاف)؛ یعنی [[قضا]]، [[فرمان]]، [[أمر]]، جمع آن، [[احکام]]، و حکم (به [[فتح]] حاء و کاف)؛ یعنی داور، کسی که برای [[قطع]] و فصل مرافعه دو یا چند نفر [[انتخاب]] شود، و حکم (به کسر حاء و فتح کاف)، جمع حکمت، و [[حکما]](به ضمّ حاء و فتح کاف)، جمع [[حکیم]] است، و حکمت (به کسر حاء)؛ یعنی [[عادل]]، [[علم]]، [[دانش]]، [[بردباری]]، [[فلسفه]]، کلامِ موافقِ [[حق]]، [[راستی و درستی]] امری، جمع آن، حِکَم، و [[حکومت]] (به ضمّ حاء و کاف و فتح میم)؛ یعنی حکم‌دادن، [[فرمانروایی]]، [[داوری]]، و حکیم (به فتح حاء و کسر کاف)؛ یعنی [[دانا]]، [[دانشمندان]] صاحب حکمت، و جمع آن، حکما است<ref>فرهنگ عمید، ص۵۰۶.</ref>.<ref>[[عبدالنبی امامی|امامی، عبدالنبی]]، [[فرهنگ قرآن ج۱ (کتاب)|فرهنگ قرآن ج۱]]، ص ۶۳۱.</ref>


== پرسش‌های وابسته ==
== پرسش‌های وابسته ==

نسخهٔ ‏۲ مارس ۲۰۲۱، ساعت ۰۹:۵۹

مدخل‌های وابسته به این بحث:
در این باره، تعداد بسیاری از پرسش‌های عمومی و مصداقی مرتبط، وجود دارند که در مدخل حکمت (پرسش) قابل دسترسی خواهند بود.

حکمت، معرفت و دانشی است که با رساندن انسان به حقیقت اشیاء او را از کارهای سفیهانه و خلاف بازدارد. آیات و روایات زیادی در مورد حکمت وجود دارد که از آن به عنوان خیر کثیر یاد شده است. زمینه حکمت آموزی در گرو طهارت نفس، و راه ماندگاری آن مراعات تقواست. از جمله آثار حکمت: سرعت فهم، تعقل، صفای ذهن و سهولت تعلم است. برخی از موانع آن نیز عبارت‌اند از: موانع فکری مانند: کفر، تعصب، و تقلید؛ موانع قلبی ـ اخلاقی مانند: دنیادوستی، کبر، عجب، طمع، غضب و آرزوی دراز و موانع رفتاری مانند: ظلم، فسق، گناه و تجاوز از حدود الهی.

مفهوم‌شناسی حکمت

حکمت در لغت از ریشه «حکم» به معنی بازداشتن است[۱] ولی بازداشتنی که در راستای صلاح و جلوگیری از فساد باشد[۲]. همچنین حکمت به معنی دانش و معرفت است که صاحبش را از کارهای سفیهانه و جاهلانه باز می‌دارد[۳].[۴]

و در اصطلاح به معنای رسیدن به حق از راه علم و عقل است[۵].[۶] البته در اصطلاح علوم عقلی، حکمت شناخت حقایق موجودات است، همان گونه که هستند[۷]، به اندازه توانی که بشر در شناخت موجودات دارد[۸].[۹]

در اصطلاح اخلاق حکمت، اعتدال بین قوای انسانی است که فضیلت انسان به شمار می‌آید[۱۰]؛ یک صفت نفسانی که افعال خاصی از آن صادر می‌شود، به خلاف اصطلاح علوم عقلی که نوعی شناخت و معرفت است[۱۱]. بنابراین حکمت، معرفت و دانشی است که با رساندن انسان به حقیقت اشیاء او را از کارهای سفیهانه و خلاف بازدارد و مرحله‌ای بالاتر از علم که باطل در آن راه ندارد[۱۲]، چرا که مبتنی بر معرفت حقیقی و تعالیم وحیانی است[۱۳]. حکمتی که به خدا نسبت داده می‌شود، به معنای شناخت اشیا و ایجاد آنها در نهایت استواری است[۱۴].[۱۵]

حکمت در قرآن

از منظر قرآن کریم حکمت خیر فراوان است: ﴿يُؤْتِي الْحِكْمَةَ مَنْ يَشَاءُ وَمَنْ يُؤْتَ الْحِكْمَةَ فَقَدْ أُوتِيَ خَيْرًا كَثِيرًا[۱۶] که خداوند متعال به بندگان برگزیده‌اش: از جمله حضرت داود[۱۷] و عیسی(ع)[۱۸] و لقمان[۱۹] عطا می‌کند. علاوه بر این، حکمت بخشی از نیاز معنوی انسان‌هاست که خداوند متعال همراه کتاب بر انبیا نازل کرده است: ﴿فَقَدْ آتَيْنَا آلَ إِبْرَاهِيمَ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ وَآتَيْنَاهُمْ مُلْكًا عَظِيمًا[۲۰]. این حکمت برای آموزش به عموم مردم نازل شده است. برخی از مصادیق نظری و عملی حکمت، در سوره اسراء به این شرح آمده است:‌ پاکی از شرک اعتقادی، یگانه‌پرستی و توحید عملی، احسان و مهربانی به والدین، دادن حق مستحق، میانه‌روی در أنفاق، اعتماد بر خدا و...[۲۱].

بنابراین حکمت از نگاه قرآن، مجموعه عقاید حق و عمل به مقتضای آنهاست و تفسیرهای مختلفی که از دانشمندان رسیده؛ همگی به این معنی برمی‌گردد[۲۲]. [۲۳] نعمت خداوند بر مؤمنان با بعثت پیامبر و تعلیم حکمت به مردم، سبب هدایت و رهایی آنان از گمراهی است: ﴿لَقَدْ مَنَّ اللَّهُ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ إِذْ بَعَثَ فِيهِمْ رَسُولًا ... وَيُعَلِّمُهُمُ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ وَإِنْ كَانُوا مِنْ قَبْلُ لَفِي ضَلَالٍ مُبِينٍ[۲۴]، علاوه بر اینکه تعلیم حکمت توسط پیامبر به مردم، زمینه‌ای برای تزکیه و پاکسازی آنان از آلودگیهاست: ﴿هُوَ الَّذِي بَعَثَ فِي الْأُمِّيِّينَ رَسُولًا ... وَيُعَلِّمُهُمُ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ وَيُزَكِّيهِمْ[۲۵].[۲۶] همچنین حکمت یکی از شیوه‌های دعوت به سوی پروردگار است: ﴿ادْعُ إِلَى سَبِيلِ رَبِّكَ بِالْحِكْمَةِ[۲۷].[۲۸]

حکمت در آیینه روایات

براساس روایات حکمت، علوم صحیح نافع و عمل به مقتضای آنهاست و گاهی نیز بر علومی اطلاق می‌شود که از خداوند بر بندگان پس از عمل به آنچه می‌دانند، افاضه می‌شود[۲۹]. روایات زیادی مؤید این مطلب هستند؛ از جمله امام صادق(ع) در تفسیر آیۀ ﴿يُؤْتِي الْحِكْمَةَ مَنْ يَشَاءُ وَمَنْ يُؤْتَ الْحِكْمَةَ فَقَدْ أُوتِيَ خَيْرًا كَثِيرًا[۳۰] فرمودند: «حکمت، شناخت امام و پرهیز از گناهان کبیره است»[۳۱].[۳۲] امام علی(ع) حکمت را گمشدۀ مؤمن می‌دانند و سفارش می‌کنند آن‌را در هر جا، حتی اگر از منافق باشد، باید فراگرفت، چرا که قلب مؤمن جایگاه شایسته حکمت است[۳۳].[۳۴]

اقسام حکمت

حکمت بر دو قسم است: نظری و عملی. در بُعد نظری شامل هست‌ و نیست‌ و شناخت اشیاست، ‌همان گونه که هستند و در نهایت به حصول ایمان می‌انجامد[۳۵] و حکمت در بُعد عملی، شامل شناخت باید و نباید و آگاهی از این است که اعمال آدمی در چه شرایطی نیک یا شر است و در نهایت باعث بروز عمل صالح و زندگی پاک می‌شود[۳۶]. به بیان دیگر حکمت نظری معرفت موجوداتی است که تحقق آنها در اختیار انسان نیست ولی حکمت عملی معرفت نسبت به موجوداتی است که با اراده و اختیار بشر به وجود می‌آیند[۳۷].[۳۸]

شرایط فراگیری حکمت

برای فراگیری حکمت، دو شرط اساسی وجود دارد: نخست آنکه حکمت تنها از کسانی فراگرفتنی است که از زلال حکمت الهی نوشیده باشند. از این رو انبیای الهی برترین معلمان حکمت الاهی هستند[۳۹]. شرط دیگر آمادگی است، تزکیه نفس، طهارت درون و زدودن رذائل اخلاقی نه تنها پیش نیاز حکمت است بلکه نتیجه قطعی آن نیز هست؛ چنانچه رسول خدا(ص) می‌فرماید: «هر بنده‌ای چهل روز برای خدا خالصانه عمل کند، چشمه‌های حکمت از قلبش بر زبانش جاری می‌شود»[۴۰] همچنین راه ماندگاری در مقام حکمت و جلوگیری از سقوط، مراعات طاعت و تقواست[۴۱].

آثار حکمت

حکمت یکی از سجایای اخلاقی است، کسی که به این فضیلت آراسته شود به تبع آن صفت‌ها و سجایای نیک دیگری نیز پیدا می‌کند. علمای اخلاق برای حکمت شش اثر شناسایی کرده‌اند:

  1. ذکاء: در لغت به معنی تیزهوشی است[۴۲] و در اصطلاح اخلاق عبارت است از نیرویی که باعث می‌شود انسان به سرعت از مقدمات استدلال به نتیجه برسد[۴۳].
  2. ذکر یا تذکر: یعنی انسان هرگاه بخواهد چیزی را به یاد بیاورد، به سهولت و آسانی صورت می‌‌گیرد[۴۴].
  3. سرعت فهم: به این معنی که برای فهم یک چیز نیازمند مکث فراوان نباشد[۴۵].
  4. تعقل: به این معنی که در بحث و جست و جو از هر حقیقتی به اندازۀ شایسته دقت کند[۴۶].
  5. صفای ذهن: یعنی نفس بتواند بدون هیچ تشویش و اضطرابی، به نتیجه مطلوب دست پیدا کند[۴۷].
  6. سهولت یادآوری: یعنی نفس چنان آماده فکر باشد که بدون دخالت وسوسه و خاطره‌های متفرقه به مطلوب خود توجه کند[۴۸].[۴۹]

موانع حکمت

حکمت حقیقت علم است که به انسان و دانسته‌هایش ارزش می‌دهد ولی ممکن است موانعی بر سر راه آن قرار گیرد که عبارت‌اند از:

  1. موانع فکری:
    1. کفر مهم‌ترین مانع فکری و اعتقادی حکمت است و در مقابل ایمان به خدا منشأ رشد و هدایت انسان است. قرآن کریم می‌فرماید: ﴿وَمَنْ يُؤْمِنْ بِاللَّهِ يَهْدِ قَلْبَهُ[۵۰].
    2. مانع فکری دیگر تعصب است که انصاف و حق جویی را در قلب می‌کُشد و جور و ستم را جایگزین می‌کند.
    3. تقلید مانع فکری دیگری برای حکمت است، پذیرش قول دیگری بدون دلیل و شاهد[۵۱]، قرآن در موارد زیادی کفار را به خاطر پیروی بی‌دلیل از پدران و نیاکان خود سرزنش نموده است: ﴿وَإِذَا قِيلَ لَهُمُ اتَّبِعُوا مَا أَنْزَلَ اللَّهُ قَالُوا بَلْ نَتَّبِعُ مَا أَلْفَيْنَا عَلَيْهِ آبَاءَنَا أَوَلَوْ كَانَ آبَاؤُهُمْ لَا يَعْقِلُونَ شَيْئًا وَلَا يَهْتَدُونَ[۵۲].[۵۳]
  2. موانع قلبی ـ اخلاقی: به طور کلی رذیلت‌های اخلاقی موجب انحراف نفس از حالت طبیعی و مانع پذیرش نور حکمت می‌شوند. چنانچه امام هادی(ع) می‌فرماید: «حکمت در جان‌های فاسد اثر نمی‌کند»[۵۴] ولی برخی از رذیلت‌های اخلاقی به طور خاص به عنوان مانع حکمت محسوب می‌شوند، مانند:
    1. دنیادوستی: امام علی(ع) می‌فرماید: «به خاطر دنیادوستی گوش‌ها از شنیدن حکمت کر و قلب‌ها از دیدن نور بصیرت کور شده‌اند»[۵۵].
    2. کبر و خود برتربینی: امام کاظم(ع) می‌فرماید: «کشت در زمین نرم می‌روید نه بر روی سنگ صاف؛ همین‌طور است حکمت در قلب انسان فروتن ساکن می‌شود نه در قلب انسان‌های متکبر سرکش»[۵۶].
    3. عُجب یا خودپسندی: عُجب، دشمن عقل انسان است. امام علی(ع) می‌فرماید: «خودپسندی عقل را تباه می‌کند»[۵۷].
    4. طمع آفت عقل و مانع حکمت است: علی(ع) می‌فرماید: «عقل‌ها بیشتر هنگامی به زمین می‌خورند که طمع فعال می‌شود»[۵۸].
    5. غضب: خشم نه تنها مانع کسب حکمت، بلکه مانع بهره وری از آن نیز می‌شود. امام صادق(ع) می‌فرماید: «خشم، قلب انسان حکیم را از بین می‌برد»[۵۹].
    6. آرزوی دراز: علم و حکمت در جهان حقیقت به دست می‌آید، در حالی که انسان آرزوپرور در عالم خیال سرگرم است[۶۰].
  3. موانع رفتاری: برخی گناهان موجب مرگ قلب می‌شوند و به طور کلی باب حکمت را به روی انسان می‌بندند. برخی از عناوین عام مثل اسراف، ظلم، فسق، تعدی بر گناه و تجاوز از حدود الهی، در قرآن کریم از موانع هدایت پذیری به شمار آمده‌اند. چراکه تجاوز از حدود الاهی سبب بسته شدن دل به روی حقایق و معارف است: ﴿كَذَلِكَ نَطْبَعُ عَلَى قُلُوبِ الْمُعْتَدِينَ[۶۱]. برخی رفتارهای خاص نیز در روایات به عنوان مانع حکمت شمرده شده‌اند که از آن جمله می‌توان اشتغال به کارهای بیهوده، شراب‌خواری، پرخوری و مجالست با ثروتمندان را نام برد. امام علی(ع) می‌فرماید: «هرکس لهو و بیهودگی‌اش زیاد شود، احمق می‌شود»[۶۲] رسول‌خدا(ص) درباره پرخوری می‌فرماید: «پرخوری نکنید که نور حکمت در سینه‌هاتان خاموش می‌شود»[۶۳] و درباره هم‌نشینی با ثروتمندان نیز فرموده‌اند: «هم‌نشینی با ثروتمندان قلب را می‌میراند»[۶۴].[۶۵]

حکمت در فرهنگ قرآن

کلمه حکمت، ۲۰ بار، در ۱۲ سوره قرآن ذکر شده که ۱۸ بار آن، معّرف به الف و لام: ﴿الْحِكْمَةَ، و ۲ بار آن، بدون الف و لام: ﴿حِكْمَةٌ می‌باشد که ما در اینجا ۱۲ آیه آن را از ۱۲ سوره قرآن کریم انتخاب نموده‌ایم. روش انتخاب ما به این نحو است که از سه سوره: بقره، آل‌عمران و نساء که در هر یک آنها کلمه ﴿حِكْمَةٌ در بیش از یک آیه ذکر شده، تنها اولین آیه را انتخاب کرده، و در ۹ سوره دیگر که در آنها کلمه ﴿الْحِكْمَةَ منحصراً یک‌بار و در یک آیه آنها ذکر شده، همان یک آیه را از آن سوره انتخاب می‌نماییم، و بعد به ترتیب مصحف، ابتدا آن آیات را تنظیم، و پس از آن، بنا بر روش معمول خود در این تحقیق، به بررسی لغوی کلمه حکمت از کتب لغت می‌پردازیم، و سپس با استفاده از کتب تفسیر علمای شیعه و اهل تسنّن، از زمان مرحوم طوسی تا زمان حاضر، به تحقیق تفسیری آن پرداخته، و بعد از آن، با استفاده از کتب تفسیر روایی شیعه و سنی از دیدگاه روایات، آیات منتخب را مورد تحقیق قرار می‌دهیم، و سرانجام هم با اتکا بر نصرت و الطاف بیکران خدای سبحان، و با استفاده از آیات قرآن، به تدبّر در آنها می‌پردازیم.[۶۶]

در معنای حکمت

راغب در مفردات فرموده: حکمت، دریافت حق است به وسیله عقل و علم، و حکمت از جانب خدای تعالی، معرفت اشیا و ایجاد آنها در حدّ نهایی اقتضای آنهاست، و حکمت از جانب انسان، شناخت موجودات، و انجام کارهای خیر است، و این همان چیزی است که لقمان در قول خدای عزّ و جلّ، به آن توصیف شده است که: ﴿وَلَقَدْ آتَيْنَا لُقْمَانَ الْحِكْمَةَ[۶۷]. پس وقتی درباره خدای تعالی گفته شد: ﴿هُوَ الْحَكِيمُ[۶۸]، این معنا، غیر از معنایی است که غیر او تعالی به آن توصیف می‌شود، و بر این وجه است. قوله تعالی: ﴿أَلَيْسَ اللَّهُ بِأَحْكَمِ الْحَاكِمِينَ[۶۹]، و چون قرآن به آن وصف شود، آن در بردارنده حکمت است، نحو قوله تعالی: ﴿الر تِلْكَ آيَاتُ الْكِتَابِ الْحَكِيمِ[۷۰]. معنای حکیم را محکم گفته‌اند، نحو قوله: ﴿أُحْكِمَتْ آيَاتُهُ[۷۱]، و هر دو صحیح است که البته آن، محکم است و مفید برای حکم. پس در آن، دو معنا جمع است، و حُکم اعم از حکمت است؛ پس هر حکمتی حُکم است؛ اما هر حُکمی حکمت نیست، و البته، حکم، داوری‌نمودن چیزی است بر چیزی. می‌گویند آن این‌طور هست یا این‌طور نیست. پیامبر(ص) فرمود: « إِنَّ مِنَ‏ الشِّعْرِ لَحِكْمَةً»: یعنی قضیه صادقه است، و قال تعالی: ﴿وَآتَيْنَاهُ الْحُكْمَ صَبِيًّا[۷۲]، و قال(ص): «الصَّمْتُ‏ حُكْمٌ‏ وَ قَلِيلٌ‏ فَاعِلُهُ‏»؛ یعنی حکمت، ﴿رَبَّنَا وَابْعَثْ فِيهِمْ رَسُولًا مِنْهُمْ يَتْلُو عَلَيْهِمْ آيَاتِكَ وَيُعَلِّمُهُمُ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ، و قال تعالی: ﴿وَاذْكُرْنَ مَا يُتْلَى فِي بُيُوتِكُنَّ مِنْ آيَاتِ اللَّهِ وَالْحِكْمَةِ[۷۳]. گفته شده: تفسیر قرآن از آن قصد شده، و آن، چیزی است که قرآن از آن آگاهی می‌دهد، و قوله: ﴿إِنَّ اللَّهَ يَحْكُمُ مَا يُرِيدُ[۷۴]؛ یعنی آنچه را خدای تعالی اراده می‌کند، آن را حکمت قرار می‌دهد، و آن، ترغیب و تشویق بندگان است به این که به قضای او راضی باشند. ابن‌عباس فی قوله تعالی: ﴿مِنْ آيَاتِ اللَّهِ وَالْحِكْمَةِ[۷۵]، فرمود: آن، علم قرآن است از ناسخ و منسوخ، و محکم و متشابه. ابن‌زید گفته است: آن، علم آیات و حکم آن است، و سدی گفته است: آن، نبوّت است، و گفته‌اند: آن، فهم حقایق قرآن است، و آن، اشاره به بعضی از آن است که خاصّ اولی العزم از رسل و بالتّبع دیگر از انبیا می‌باشد، و قوله تعالی: ﴿يَحْكُمُ بِهَا النَّبِيُّونَ الَّذِينَ أَسْلَمُوا لِلَّذِينَ هَادُوا[۷۶]، پس بعض‌الحکمة یا بعض‌الحکم مختصّ پیامبران است، و قوله تعالی: ﴿آيَاتٌ مُحْكَمَاتٌ هُنَّ أُمُّ الْكِتَابِ وَأُخَرُ مُتَشَابِهَاتٌ، پس محکم، آن چیزهایی است که در آن، شبهه‌ای عارض نشود، نه از حیث لفظ، و نه از حیث معنا، و متشابه بر چند نوع است که در جای خود، ان‌شاءاللّه، خواهد آمد. در حدیث است که: «إِنَّ الْجَنَّةَ لِلْمُحْكَمِينَ‏». گفته شده: آنان گروهی از نیکوکارانند که در انتخاب اینکه مسلمان باشند و کشته شوند و یا اینکه کافر باشند و زنده بمانند، پس کشته‌شدن را برگزیدند، و گفته شده: از اختصاص‌یافته‌گان به حکمت‌اند[۷۷].

فخرالدین در مجمع‌البحرین فی قوله تعالی: ﴿وَمَنْ يُؤْتَ الْحِكْمَةَ فَقَدْ أُوتِيَ خَيْرًا كَثِيرًا[۷۸]، فرموده: خدای تعالی، حکمت را اعطا می‌فرماید؛ یعنی آن علمی را که توفیق عمل در آن باشد، و گفته‌اند: ﴿الْحِكْمَةَ؛ یعنی قرآن و فقه، و حکمت، آن علمی است که از انسان فعل قبیح و زشت را برطرف می‌کند، و آن، از حکمة‌اللجام گرفته شده، و آن، چیزی است که با بستن به گردن حیوان، مانع از خروج او می‌گردند، و حکمت، فهم معانی است، و حکمت نامیده شده؛ چون مانع از جهل است، و در حدیث آمده است که فی قوله تعالی: ﴿وَمَنْ يُؤْتَ الْحِكْمَةَ را فرمود: آن، طاعت خدای تعالی و معرفت‌داشتن به امام(ع) است، و قوله تعالی: ﴿بِالْحِكْمَةِ وَالْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ، را گفته‌اند: ﴿بِالْحِكْمَةِ؛ یعنی بالنبوّة، و قوله: ﴿وَالْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ؛ یعنی بالقرآن، و قوله: ﴿وَيُعَلِّمُهُ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ وَالتَّوْرَاةَ وَالْإِنْجِيلَ[۷۹] را گفته‌اند؛ یعنی الفقه و المعرفة، و قوله: ﴿فَابْعَثُوا حَكَمًا مِنْ أَهْلِهِ وَحَكَمًا مِنْ أَهْلِهَا[۸۰]، حَکَم بِفُتحِین؛ یعنی حاکم و قضاوت‌کننده چیزی، پس در این مورد، مرد یک نفر را انتخاب می‌کند و زن نیز یک نفر را. پس آن دو حَکَم. بر مسأله افتراق آن دو یا اصلاح بین آنان، به توافق می‌رسند. قوله: ﴿وَالْقُرْآنِ الْحَكِيمِ[۸۱]؛ یعنی محکم. از ابوعبیده نقل کرده‌اند که قوله: ﴿أُحْكِمَتْ آيَاتُهُ ثُمَّ فُصِّلَتْ؛ یعنی احکمت بالامر و النهی. پس از آن، فصّلت بالوعد و الوعید، یا احکمت عبارت آن؛ به این است که از احتمال و اشتباه محفوظ است. قوله: ﴿رَبِّ هَبْ لِي حُكْمًا[۸۲] را گفته‌اند: مراد از آن، حکم و داوری به حق بین مردم است که آن از افضل و اکمل اعمال است. قوله: ﴿وَلَقَدْ آتَيْنَا لُقْمَانَ الْحِكْمَةَ[۸۳] را امام(ع) فرمود: «الْفَهْمَ‏ وَالْعَقْلَ‏»، و فلانی صاحب حکمت است، وقتی که او برای امور، مورد یقین و اعتماد باشد، و حکمت، علم شریعت است، و در حدیث است که اولیاء اللّه سخن می‌گویند و سخن آنان، حکمت است، و مراد از آن، صلاح امور آخرت است، و مراد دنیا نیست، و آن، بهتر از معارف و علوم است[۸۴].

در مقدمه مرآة الانوار و مشکوة الاسرار، در معنای حکمت فرموده: حکمت، در اصل چیزی است که بدان از جهل و قبح ممانعت بشود، و به همین جهت آن را به عدل و علم، تفسیر نموده‌اند، و بعضی به معرفت افضل اشیا به وسیله افضل علوم، و اما بر حسب روایات، به معنای ولایت، طاعت خدای تعالی، معرفت امام و تفقّه در دین آمده است. در تفسیر فرات بن ابراهیم، از ابن‌عباس نقل است که فی قوله تعالی: ﴿وَلَقَدْ آتَيْنَا لُقْمَانَ الْحِكْمَةَ، فرمود: ﴿الْكِتَابُ، قرآن است، و ﴿الْحِكْمَةَ، ولایت علی(ع) است. در روایت علی بن نظر، و در تفسیر قمی، از امام صادق(ع) فی قوله: ﴿وَلَقَدْ آتَيْنَا لُقْمَانَ الْحِكْمَةَ، روایت است که آن حضرت فرمود: معرفت امام زمانش به او اعطا شده، و صدوق و غیر او از امام(ع) فی قوله: ﴿وَمَنْ يُؤْتَ الْحِكْمَةَ فَقَدْ أُوتِيَ خَيْرًا كَثِيرًا[۸۵]، روایت نموده‌اند که آن بزرگوار فرمود: آن، طاعت خدای تعالی و معرفت به امام(ع) است، و در روایت دیگری، از آن بزرگوار است که فرمود: آن، معرفت و تفقّه در دین است. پس از آن فرمود: «فَمَنْ‏ فَقُهَ‏ مِنْكُمْ‏ فَهُوَ حَكِيمٌ»؛ یعنی آن کس از شما که فقیه شود، پس او حکیم است. و از امام کاظم(ع) نقل است که فرمود: «نَحْنُ حُكَمَاءُ اللَّهِ‏ فِي‏ أَرْضِهِ‏»؛ یعنی ما حکیمان خدای تعالی در زمین او هستیم، و در حدیثی. پیامبر(ص) فرمود: «أَنَا مَدِينَةُ الْحِكْمَةِ»، و در روایتی است: «‏ أَنَا دَارُ الْحِكْمَةِ وَ عَلِيٌّ‏ بَابُهَا»[۸۶]. در فرهنگ لغات فرموده: حَکَمَ ُ حُکماً و حُکُومَةً؛ یعنی فرمان داد، فرمانروایی کرد و داوری نمود، و حَکَمَُحَکماً؛ یعنی بازگشت، و حَکُمَ ُ حِکمَةً؛ یعنی حکیم و دانشمند شد، و حَکَّمَهُ: یعنی او را فرمانروا کرد، امر را به او واگذار کرد که فیصله دهد، و حُکم یعنی فرمان، دانش، و جمع آن، احکام است، و حِکمَة؛ یعنی عدل، علم، بردباری، نبوّت و دریافتن حقیقت هر چیزی، جمع آن، حِکَم است، و حَکیم؛ یعنی دانشمند، خداوند حکمت، صاحب حکم و استوارکار، و جمع آن، حُکَماء است، و حاکم: یعنی فرمانده و داور، و جمع آن، حُکّام است، و مُحاکَمَة؛ یعنی برای مرافعه نزد حاکم رفتن، و بر هم اقامه دعوی کردن، و اِحکام: محکم و استوار نمودن کاری یا چیزی، و حُکم یعنی داوری، فرمان. حُکم مصدر است و جمع آن، اَحکام است، و مَحکَمَة: مجلس یا جای داوری‌کردن، و جمع آن، مَحاکِم است، و تَحکیم؛ یعنی حاکم‌گردانیدن کسی در کار یا قضیه یا مال خویش، و مُحکَم؛ یعنی استوار، و مُحکَمات؛ سُوَر و آیات غیر منسوخه و باقی و استوار قرآن یا آیات واضح که مقابل متشابهات هستند، و حَکَمَة؛ مقدم چهره، قدر و منزلت، و حَکَم؛ یعنی اجرا کننده حکم، حاکم فاضل و کسی که طرفین او را به داوری قبول کنند، و مُحَکَّم، مفعول است؛ یعنی شخصی که به او اختیار دهند بین قتل بر کفر یا قتل و اسلام، یکی را قبول کند، و مُحَکَّم: یعنی پرهیزگاری که از خود انصاف گیرد، و مُحَکَّمَة، خوارج هستند، و تَحَکُّم: یعنی فرمان‌بردن و حکم‌کردن[۸۷].

و در فرهنگ عمید گفته: حکم (به ضمّ حاء و سکون کاف)؛ یعنی قضا، فرمان، أمر، جمع آن، احکام، و حکم (به فتح حاء و کاف)؛ یعنی داور، کسی که برای قطع و فصل مرافعه دو یا چند نفر انتخاب شود، و حکم (به کسر حاء و فتح کاف)، جمع حکمت، و حکما(به ضمّ حاء و فتح کاف)، جمع حکیم است، و حکمت (به کسر حاء)؛ یعنی عادل، علم، دانش، بردباری، فلسفه، کلامِ موافقِ حق، راستی و درستی امری، جمع آن، حِکَم، و حکومت (به ضمّ حاء و کاف و فتح میم)؛ یعنی حکم‌دادن، فرمانروایی، داوری، و حکیم (به فتح حاء و کسر کاف)؛ یعنی دانا، دانشمندان صاحب حکمت، و جمع آن، حکما است[۸۸].[۸۹]

پرسش‌های وابسته

جستارهای وابسته

منابع

پانویس

  1. احمد ابن فارس، معجم مقائیس اللغة، ج۲، ص۹۱؛ سعید الخوری شرتونی، اقرب الموارد؛ احمد بن علی فیومی، المصباح المنیر ج ۲ ص ۱۴۵.
  2. راغب اصفهانی، مفردات، ص ۲۴۸؛ احمد بن علی فیومی، المصباح المنیر ج۲، ص ۱۴۵.
  3. احمد بن علی فیومی، المصباح المنیر ج۲، ص ۱۴۵؛ احمد ابن فارس، معجم مقائیس اللغة ج۲، ص۹۱.
  4. ر.ک: تهرانی، مجتبی، اخلاق الهی، ج۱،ص۲۸۱-۲۸۲.
  5. احمد بن یوسف سمین حلبی، عمدة الحفاظ، ج۱، ص۵۰۸.
  6. ر.ک: نظرزاده، عبدالله، فرهنگ اصطلاحات و مفاهیم سیاسی قرآن کریم، ص:۲۳۹-۲۴۰
  7. مرتضی مطهری، روش رئالیسم، ج۱، ص۵۳ (مقاله دوم)؛ راغب اصفهانی، مفردات ص ۲۴۸.
  8. جرجانی، تعریفات، ص۳۰.
  9. ر.ک: محدثی، جواد، فرهنگ‌نامه دینی، ص۹۰-۹۱.
  10. احمد بن محمد بن یعقوب مسکویه، تهذیب الاخلاق، ص۴۰.
  11. ر.ک: تهرانی، مجتبی، اخلاق الهی، ج۱،ص۲۸۳-۲۸۴.
  12. ر.ک: محدثی، جواد، فرهنگ‌نامه دینی، ص۹۰-۹۱.
  13. ر.ک: دانشنامه نهج البلاغه، ج۱، ص ۳۰۰.
  14. و الحِکمَةُ: إصابة الحق بالعلم و العقل، فالحکمة من الله تعالی: معرفة الأشیاء و إیجادها علی غایة الإحکام، و من الإنسان: معرفة الموجودات و فعل الخیرات. و هذا هو الذی وصف به لقمان فی قوله عز و جل: وَ لَقَدْ آتَینا لُقْمانَ الْحِکمَةَ لقمان؛ مفردات راغب، ص ۱۲۷.
  15. ر.ک: سعیدیان‌فر و ایازی، فرهنگ‌نامه پیامبر در قرآن کریم، ج۱، ص ۴۶۵.
  16. «به هر که خواهد فرزانگی می‌بخشد و هر که را فرزانگی دهند به راستی خیری فراوان داده‌اند؛ و جز خردمندان در یاد نمی‌گیرند» سوره بقره، آیه 269.
  17. سوره بقره، آیه ۲۵۱.
  18. سوره آل عمران، آیه ۴۸.
  19. سوره لقمان، آیه ۱۲.
  20. «بی‌گمان ما به خاندان ابراهیم کتاب (آسمانی) و فرزانگی دادیم و به آنان فرمانروایی سترگی بخشیدیم» سوره نساء، آیه 54.
  21. سوره اسراء، آیه: ۳۰-۳۸.
  22. محمدباقر مجلسی، بحار الانوار، ج۱۷، ص۲۶۸.
  23. ر.ک: تهرانی، مجتبی، اخلاق الهی، ج۱،ص۲۸۴-۲۸۶.
  24. «بی‌گمان خداوند بر مؤمنان منّت نهاد که از خودشان فرستاده‌ای در میان آنان برانگیخت ... و به آنها کتاب و فرزانگی می‌آموزد و به راستی پیش از آن در گمراهی آشکاری بودند» سوره آل عمران، آیه 164.
  25. «اوست که در میان نانویسندگان (عرب) ، پیامبری از خود آنان برانگیخت ... و به آنان کتاب (قرآن) و فرزانگی می‌آموزد» سوره جمعه، آیه 2.
  26. ر.ک: سعیدیان‌فر و ایازی، فرهنگ‌نامه پیامبر در قرآن کریم، ج۱، ص ۴۶۵.
  27. «(مردم را) به راه پروردگارت با حکمت و پند نیکو فرا خوان» سوره نحل، آیه ۱۲۵.
  28. سید محمد حسین طباطبایی، المیزان، ج۱۲، ص۳۷۱-۳۷؛ نظرزاده، عبدالله، فرهنگ اصطلاحات و مفاهیم سیاسی قرآن کریم، ص:۲۳۹-۲۴۰.
  29. محمدباقر مجلسی، بحار الانوار، ج۱۷، ص۲۶۸.
  30. «به هر که خواهد فرزانگی می‌بخشد و هر که را فرزانگی دهند به راستی خیری فراوان داده‌اند» سوره بقره، آیه 269.
  31. «مَعْرِفَةَ اَلْإِمَامِ وَ اِجْتِنَابَ اَلْکَبَائِرِ»؛ محمد بن یعقوب کلینی، کافی، ج۲، ص۲۸۴.
  32. ر.ک: تهرانی، مجتبی، اخلاق الهی، ج۱،ص۲۸۴-۲۸۶.
  33. نهج البلاغه، حکمت ۷۷: «خُذِ الْحِکْمَةَ أَنَّی کَانَتْ، فَإِنَّ الْحِکْمَةَ تَکُونُ فِی صَدْرِ الْمُنَافِقِ، فَتَلَجْلَجُ فِی صَدْرِهِ حَتَّی تَخْرُجَ فَتَسْکُنَ إِلَی صَوَاحِبِهَا فِی صَدْرِ الْمُؤْمِنِ»
  34. ر.ک: دانشنامه نهج البلاغه، ج۱، ص ۳۰۰- ۳۰۱.
  35. ر.ک: دانشنامه نهج البلاغه، ج۱، ص۳۰۱.
  36. ر.ک: دانشنامه نهج البلاغه، ج۱، ص۳۰۱.
  37. محمدصالح مازندرانی، شرح اصول کافی، ج۱، پاورقی، ص۱۱۶.
  38. ر.ک: تهرانی، مجتبی، اخلاق الاهی، ج۱،ص۲۸۲-۲۸۳.
  39. سوره آل عمران، آیه۴۸؛ سوره نساء، آیه۱۱۳؛ سوره مائده، آیه۱۱۰؛ سوره اسراء، آیه ۳۹.
  40. «مَنْ أَخْلَصَ اَلْعِبَادَةَ لِلَّهِ أَرْبَعِینَ صَبَاحاً ظَهَرَتْ یَنَابِیعُ اَلْحِکْمَةِ مِنْ قَلْبِهِ عَلَی لِسَانِهِ»؛ علی بن حسین صدوق، عیون اخبار الرضا، ج۱، ص۷۴؛ محمد باقر مجلسی، بحار الانوار، ج۶۷، ۲۴۲.
  41. ر.ک: تهرانی، مجتبی، اخلاق الهی، ج۱،ص۲۸۸-۲۹۱.
  42. راغب اصفهانی، مفردات، ص ۳۳۰؛ محمد بن ابی‌بکر رازی، مختار الصحاح؛ خواجه نصیرالدین محمد بن محمد طوسی، اخلاق ناصری، ص۱۱۲.
  43. ابن‌میثم، شرح مأة کلمه، ص۲۰.
  44. ابن‌میثم، شرح مأة کلمه، ص۲۰.
  45. خواجه نصیرالدین محمد بن محمد طوسی، اخلاق ناصری، ص۱۱۲.
  46. خواجه نصیرالدین محمد بن محمد طوسی، اخلاق ناصری، ص۱۱۲.
  47. خواجه نصیرالدین محمد بن محمد طوسی، اخلاق ناصری، ص۱۱۲.
  48. خواجه نصیرالدین محمد بن محمد طوسی، اخلاق ناصری، ص۱۱۲.
  49. ر.ک: تهرانی، مجتبی، اخلاق الهی، ج۱،ص۲۹۱-۲۹۲.
  50. «و هر کس به خداوند ایمان آورد (خداوند) دلش را راهنمایی می‌کند» سوره تغابن، آیه 11.
  51. فتال نیشابوری، روضة الواعظین، ص۲۰.
  52. «و چون به آنان گفته شود از آنچه خداوند فرو فرستاده است پیروی کنید می‌گویند: (نه) بلکه ما از آنچه پدرانمان را بر آن یافته‌ایم پیروی می‌کنیم؛ آیا حتی اگر پدرانشان چیزی را در نمی‌یافته و راه به جایی نمی‌برده‌اند، (باز از پدرانشان پیروی می‌کنند؟)» سوره بقره، آیه 170.
  53. ر.ک: تهرانی، مجتبی، اخلاق الهی، ج۱،ص۲۹۵-۲۹۷.
  54. «اَلْحِکْمَةُ لاَ تَنْجَعُ فِی اَلطِّبَاعِ اَلْفَاسِدَةِ»؛ محمد باقر مجلسی، بحار الانوار، ج۷۵، ص۳۷۰
  55. «لِحُبِّ اَلدُّنْیَا صَمَتَ اَلْأَسْمَاعُ عَنْ سِمَاعِ اَلْحِکْمَةِ وَ عَمِیَتِ اَلْقُلُوبُ عَنْ نُورِ اَلْبَصِیرَةِ»؛ محمد بن مرتضی فیض کاشانی، المحجه البیضاء فی تهذیب الاحیاء، ج۶، ص۲۲۸.
  56. «إِنَّ اَلزَّرْعَ یَنْبُتُ فِی اَلسَّهْلِ وَ لاَ یَنْبُتُ فِی اَلصَّفَا فَکَذَلِکَ اَلْحِکْمَةُ تَعْمَرُ فِی قَلْبِ اَلْمُتَوَاضِعِ وَ لاَ تَعْمَرُ فِی قَلْبِ اَلْمُتَکَبِّرِ اَلْجَبَّارِ»؛ حسن بن علی ابن‌شعبه حرانی، تحت العقول عن آل الرسول، ص۳۹۶.
  57. «اَلْعُجْبُ یُفْسِدُ اَلْعَقْلَ»؛ جمال‌الدین محمد خوانساری، شرح فارسی غرر و درر آمدی، تصحیح سید جلال‌الدین محدث، ج۱، ص۱۸۹.
  58. «أَکْثَرُ مَصَارِعِ اَلْعُقُولِ تَحْتَ بُرُوقِ اَلْمَطَامِعِ»؛ حسن بن علی ابن‌شعبه حرانی، تحف العقول عن آل الرسول، ص۵۰۴.
  59. «اَلْغَضَبُ مَمْحَقَةٌ لِقَلْبِ اَلْحَکِیمِ»؛ محمد بن یعقوب کلینی، کافی، ج۲، ص۲۰۵.
  60. ر.ک: تهرانی، مجتبی، اخلاق الهی، ج۱،ص۲۹۷-۳۰۱.
  61. «بدین‌گونه بر دل تجاوزگران مهر می‌نهیم» سوره یونس، آیه 74.
  62. «مَنْ کَثُرَ لَهْوُهُ اُسْتُحْمِقَ»؛ علی بن محمد لیثی واسطی، عیون الحکم والمواعظ، ص۴۳۰.
  63. «لا تشبعوا فیطفأ نور الحکمة من صدورکم»؛ متقی هندی، کنزالعمال ج۱۵، ص۸۷۵.
  64. «الجلوس مع الاغنیا یمیت القلب»؛ سید عبدالله جزائری، التفحة السنیة، ص۳۳۱.
  65. ر.ک: تهرانی، مجتبی، اخلاق الهی، ج۱،ص۳۰۱-۳۰۵.
  66. امامی، عبدالنبی، فرهنگ قرآن ج۱، ص ۶۳۰.
  67. «و به راستی ما به لقمان فرزانگی داده‌ایم» سوره لقمان، آیه ۱۲.
  68. «و اوست که بر بندگان خویش چیره است و او فرزانه آگاه است» سوره انعام، آیه ۱۸.
  69. «آیا خداوند داورترین داوران نیست؟» سوره تین، آیه ۸.
  70. «الف، لام، را؛ این آیات کتاب حکیم است» سوره یونس، آیه ۱.
  71. «(این) کتابی است که آیاتش استواری یافته» سوره هود، آیه ۱.
  72. «و ما به او در کودکی (نیروی) داوری دادیم» سوره مریم، آیه ۱۲.
  73. «و از آیات خداوند و حکمت آنچه را که در خانه‌های شما خوانده می‌شود یاد کنید، بی‌گمان خداوند نازک‌بین آگاهی است» سوره احزاب، آیه ۳۴.
  74. «بی‌گمان خداوند به آنچه اراده فرماید حکم خواهد کرد» سوره مائده، آیه ۱.
  75. «و از آیات خداوند و حکمت آنچه را که در خانه‌های شما خوانده می‌شود یاد کنید» سوره احزاب، آیه ۳۴.
  76. «پیامبران که تسلیم (خداوند) بودند... برای یهودیان داوری می‌کردند» سوره مائده، آیه ۴۴.
  77. مفردات، ص۱۲۶–۱۲۷.
  78. «و هر که را فرزانگی دهند به راستی خیری فراوان داده‌اند» سوره بقره، آیه ۲۶۹.
  79. «و به او کتاب و حکمت و تورات و انجیل می‌آموزد» سوره آل عمران، آیه ۴۸.
  80. «داوری از خویشان مرد و داوری از خویشان زن برانگیزید» سوره نساء، آیه ۳۵.
  81. «سوگند به قرآن حکیم» سوره یس، آیه ۲.
  82. «پروردگارا! به من حکمتی ارزانی دار و مرا به شایستگان بپیوند» سوره شعراء، آیه ۸۳.
  83. «و به راستی ما به لقمان فرزانگی داده‌ایم» سوره لقمان، آیه ۱۲.
  84. مجمع البحرین، ص۴۶۸.
  85. «و هر که را فرزانگی دهند به راستی خیری فراوان داده‌اند» سوره بقره، آیه ۲۶۹.
  86. مقدمه برهان، ص۸۹.
  87. ملخص المنجد و منتهی الأرب، ص۱۴۰–۱۴۱.
  88. فرهنگ عمید، ص۵۰۶.
  89. امامی، عبدالنبی، فرهنگ قرآن ج۱، ص ۶۳۱.